سوگنامه‌های حضرت فاطمه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

۱. «ابن‌شهرآشوب» به سند خود از «عبدالرحمن همدانی» و «حمید طویل» روایت کرده است: علی (ع) بر سر قبر فاطمه (س)، چنین سرود: پدرت و دوستی‌اش را به یاد آوردم، گویا من وکیل بازنگری رنج‌هایم. بالاخره میان دو دوست، جدایی خواهد افتاد، کم است دو چیزی که جدایی میان آنها نباشد. از دست دادن فاطمه (س) بعد از محمد (ص)، نشانه آن است که هیچ دوستیابی پایدار نخواهد بود و پایانش جدایی است[۱].

۲. «ابن صباغ مالکی» گفته که روایت شده است: هنگامی که علی (ع) از کفن و دفن فاطمه (س) آسوده خاطر شد، به خانه بازگشت، از تنهایی به وحشت افتاد و ناله‌ای دردناک برآورد و در سوگ فاطمه (س) سه بیت از ابیات گذشته را سرود[۲].

۳. در دیوان منسوب به علی (ع) آمده است که آن حضرت در فراق فاطمه (س)، چنین سروده‌اند:

آیا برای زندگی طولانی راهی هست؟ کجا چنین راهی پیدا می‌شود در حالی که مرگ از کسی روی‌گردان نیست.

من به مرگ یقین دارم، ولی آرزو‌هایی دارم که بدون مرگ، طولانی است.

روزگار رنگ‌هایی دارد که صبح و شب به دنبال هم خودنمایی می‌کنند و این میان با گردش روزگار، جان‌ها در حرکتند.

جان انسان، میعادگاهی دارد که نمی‌توان از آن کناره گرفت و هیچ راه گریزی از آن نیست.

هرگز در روزگار عزت و سربلندی به یاد مرگ نیستم، در حالی که هر عزیزی آنجا، خوار می‌شود.

می‌بینم که بر من دردها و رنج‌های روزگار فراوان است و صاحب درد و رنج تا زمان مرگ، از آن رهایی نخواهد یافت.

برای رسیدن به دوستانم، مشتاقم، آیا راهی هست برای رسیدنم به آنچه اشتیاق آن دارم؟

چگونه! در حالی که هر لحظه بر من بلایی فرو می‌آید زیبائی‌ام پیش از همه جدا و نابود شد.

در مثل‌ها آمده است، هنگام جدایی، نوای کوچ می‌نوازم.

برای هر وصلی، هجرانی است و زمان انس، همیشه کوتاه است.

پس از فراق احمد (ص)، فاطمه (س) نیز از دست رفت و این، دلیل آن است که هیچ دوستی، پاینده نیست.

چگونه پس از ایشان در این دنیا زندگی کنم؟ به جان تو! این چیزی است که راهی سوی آن یافت نمی‌شود.

اگر جوان مردی بخواهد که دوستش نمیرد، باز راهی جز مرگ، برای او نیست.

از دست رفتن مال و نابودی آن، چندان مهم نیست، از دست دادن دو بزرگوار ـ محمد (ص) و فاطمه (س) ـ بسیار بزرگ و با اهمیت است.

برای همین، پهلوهایم در بستر، آرام نمی‌گیرد و دلم از آتش جدایی، می‌سوزد[۳].

۴. «جوینی» به سند خود از موسی بن جعفر (ع) از پدرش روایت کرده است که فرمود: زمانی که علی (ع)، فاطمه‌(س) را به خاک سپرد، قبرش را هر روز زیارت می‌کرد و برای او می‌گریست. روزی به قبرش رو کرد و خود را و بر آن انداخت و چنین سرود:

مرا چه شده که هنگام عبور از گورستان به قبر حبیبم سلام می‌کنم و جوابی نمی‌آید؟

ای محبوب من! چه شده است که پاسخم را نمی‌دهی؟ آیا ناخشنودی که با ما پیوند دوستی داشتی؟

در این هنگام سروش غیبی، چنین پاسخ داد:

حبیب می‌گوید: چگونه جوابتان را بدهم، حال آنکه گرفتار سنگ و خاک گور شده‌ام؟

خداحافظ شما، برای همیشه که رشته‌های پیوند و الفت میان ما، گسسته شده است[۴].

۵. «خوارزمی» از «حاکم» نقل کرده است: زمانی که فاطمه (س) رحلت کرد علی (ع) این شعر را سرود:

عقده‌های گلوگیر، راه نفسم را بسته‌اند، ای کاش! هر دو، نفس و عقده‌ها با هم از تنم، بیرون می‌شد.

پس از تو در زندگی، هیچ خبری نیست و از ترس زندگی طولانی، بر خود اشکبارم[۵].

۶. «اربلی» گفته است: برخی از اصحاب در سوگ فاطمه (س)، بلکه اهل بیت (ع) از قول قاضی «ابوبکر بن ابی قریعه» برایم چنین سرود:

ای که همیشه، هر مسئله دشواری، کوچک یا بزرگ، از او می‌پرسند.

پرده از آن بر مدار، چه بسا زیر آن، مرداری باشد یا بسا پوشیده‌ای که همانند طبل از زیر حوله‌ای هویدا شود.

پاسخ آماده است، ولی من از ترس، پنهانش می‌کنم، اگر آمادگی مردم نبود، خلیفه سیاستش را لغو می‌کرد.

همیشه شمشیرهای دشمنانش به قصد کشتن، بر ما فرود آمد، رازهایی درباره اهل بیت محمد (ص) که بسیار تازگی دارد فاش می‌کردم تا از آنچه، «مالک» و «ابوحنیفه» روایت کرده‌اند، شما را بی‌نیاز کند.

به شما گوشزد می‌کنم که حضرت حسین (ع) در روز سقیفه به این مصیبت گرفتار و شهید شد. چرا فاطمه (س) بزرگوار شبانه دفن شد؟

زیرا به سبب حمایت «شیخین» از هجوم به خانه بلند مرتبه اوست.

آه! دختر محمد (ص) با غصه و اندوه از دنیا رفت[۶].

۷. «علی بن یونس عاملی» گفته است: «حمیری» در سوگ فاطمه (س) چنین سرود:

او را کتک زدند و حقش را خوردند و بعد از آن، طعم زخم را به وی چشاندند.

خدای متعال، دست زننده‌اش را قطع کند و دست هر کسی را که به زدنش خشنود بود. خدا آنها را نبخشاید و هول روز رستاخیز را از دلشان، نزداید[۷].

۸. «برقی» سروده است:

آن دو، هیزم جلوی در خانه فاطمه (س) ریختند و آتش افروختند و به هر که در خانه بود، ناسزا می‌گفتند. در خانه جز صدیقه طاهره از بانوان و علی (ع) و دو سبط رسول خدا (ص) کس دیگری نبود.

نمی‌گویم آن دو مکر کردند و یا کینه ورزیدند، بلکه می‌گویم کفر ورزیدند و کافر شدن به مراتب آسان‌تر از سوزاندن کودکان است.

هر چه از ستم و فتنه پیش آید، همه بر گردن آن دو است و روز رستاخیز مانند گردن‌بند آتشین به گردنشان خواهد افتاد[۸].[۹]

غم‌نامه فراق از سوی علی (ع)

از ابن عباس نقل شده است که حسن و حسین (ع) در مسجد، خبر رحلت فاطمه (س) را به علی (ع) دادند. حضرت غش کرد و بی‌هوش شد. بر روی او آب پاشیدند؛ به هوش آمد؛ حسن و حسین (ع) را در بغل گرفت و به خانه آورد[۱۰]. در روایتی آمده است که حسنین (ع) از خانه خارج شدند. وقتی نزدیک مسجد رسیدند، صدای خود را به گریه بلند کردند. همه اصحاب رسول خدا پرسیدند: خدا شما را نگریاند، چه چیزی شما را به گریه درآورده است؟ شاید به جایگاه پدرتان رسول خدا نگاه کرده و به گریه درآمده‌اید؟ آن دو فرمودند: خیر؛ مادرمان از دنیا رفته است. علی (ع) با شنیدن این سخن با رو به زمین افتاد و فرمود: ای دختر محمد من خود را به تو تسلی می‌دادم؛ پس از این خود را به چه کسی تسلی بخشم؟![۱۱] آنگاه که به بالین فاطمه زهرا (س) رسید فرمود: جدایی و فقدان تو بر من بسیار سخت و ناگوار است، ولی چه می‌شود کرد از مرگ چاره‌ای نیست. به خدا قسم، مصیبت رسول الله را بر من تازه کردی. وفات و از دست دادن تو بر من بزرگ است. ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ از مصیبتی که چه دردناک، ناراحت کننده و مؤلم و محزون کننده است. به خدا قسم، این مصیبتی است که صبری در آن نیست و نظیر ندارد[۱۲].

امیرالمؤمنین او را پنهانی به خاک سپرد و علامتی برای مزارش نگذاشت. سپس برخاست و متوجه قبر رسول خدا شد و فرمود: سلام من بر تو ای رسول الله و سلام برتو از جانب دختر و زائرت و فرود آمده در بقعه تو و کسی که خداوند او را برگزید تا زود به تو ملحق شود. یا رسول الله، صبرم از فراق دختر برگزیده تو به سر آمده و توان و استقامتم از دوری سیده زنان عالم از بین رفت، ولی در تأسی به سنت فراق و دوری تو، جای صبر است. چنان که در مصیبت دوری تو که سنگین‌تر بود، صبر کردم، در این مصیبت نیز صابر خواهم بود؛ زیرا من خودم، تو را (یا رسول الله) در مزارت گذاشتم و جان مقدس تو در میان گلو و سینه‌ام خارج شد[۱۳].

ابن‌شهرآشوب روایت می‌کند: هنگامی که امیرالمؤمنین پیکر فاطمه (س) را به طرف قبر برد، دستی از قبر بیرون آمد و او را گرفت و بازگشت[۱۴].

خوارزمی هم در مقتل خود به نقل از وهب بن منبه از ابن عباس می‌نویسد: هنگامی که امام علی (ع) اراده کرد فاطمه (س) را دفن کند، از سوی بقعه‌ای از قبرستان بقیع ندا آمد: «إِلَيَّ إِلَيَّ فَقَدْ رُفِعَ تُرْبَتُهَا»؛ «به سوی من بیاور! به سوی من بیاور! همانا به تربت او رفعت و بلندی داده شده است». علی (ع) نگاه کرد: قبری آماده و کنده شده دید. تابوت را به طرف آن حمل کرد و فاطمه (س) را دفن نمود. هنگامی که حسن و حسین (ع) بازگشتند، علی (ع) نشست و فرمود: ای زمین! امانتم را به تو می‌سپارم. این دختر رسول خدا است. از سوی زمین ندا آمد: ای علی! من از تو به او مهربان‌ترم؛ باز گرد و غمگین مباش. علی (ع) روی قبر را پوشاند و زمین را مسطح و یک دست نمود (تا محل قبر شناخته نشود) و تا روز قیامت دانسته نشود که قبر فاطمه (س) کجاست[۱۵].

در مصباح الانوار از امام صادق (ع) آمده است: هنگامی که امیرالمؤمنین فاطمه (س) دختر رسول خدا را در قبر قرار داد، گفت: تو را به کسی تسلیم کردم که او از من به تو سزاوارتر است و به آنچه خدای تعالی برای تو پسندید، راضی شدم. سپس حضرت این آیه را قرائت نمود: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى[۱۶].

آنگاه حضرت خاک روی قبر را صاف کرد و بر روی آن آب پاشید. سپس با حال گریه و اندوه در نزد قبر فاطمه زهرا (س) نشست. عباس (عموی آن حضرت) دست ایشان را گرفت و او را باز گرداند[۱۷] همچنین در کتاب‌های دیگر آمده است هنگامی که فاطمه (س) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین او را پنهانی دفن کرد و محل قبرش را پوشاند. وقتی که حضرت برخاست و دستش را از خاک قبر تکان داد، حزن و غم به او روی آورد و اشک بر گونه‌هایش جاری شد. روی خود را به طرف قبر رسول خدا برگرداند و گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي‌؛ و السَّلَامُ عَلَيْكَ عَنِ ابْنَتِكَ»، ای رسول خدا از من بر تو درود باد. سلام بر تو از جانب دخترت و زیارت کننده‌ات؛ کسی که در بقعه شما در خاک آرمیده و خدا زود ملحق شدن او را به شما، برایش برگزیده است. ای رسول خدا شکیبایی‌ام از فراق برگزیده‌ات کم شد و خویشتن‌داری‌ام در دوری سرور زنان عالم از بین رفت. آری در برابر کتاب خدا بهترین پذیرش را دارم که می‌فرماید: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۸] «قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ»؛ امانت پس گرفته شد و گرو نهاده شده دریافت شد و زهرا از دستم ربوده شد دیگر سرسبزی و تیرگی همه زشت جلوه می‌کند».

«يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لَا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ»؛ ای رسول خدا! اندوهم که همیشگی است و شبم نیز در بی‌خوابی می‌گذرد و غمی پیوسته در دلم خانه کرده است تا اینکه خداوند سرایی را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند». «كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا»؛ «غصه‌ای دارم که دل را خون می‌کند و اندوهی دارم که به جوشش درآمده است؛ چه زود خدا میان ما جدایی انداخت»[۱۹].

در روایتی که علی بن سیدی از موسی بن جعفر از امام صادق (ع) نقل می‌کند، آمده است: هنگامی که حضرت علی (ع) همسرشان فاطمه زهرا (س) را دفن نمود، هر روز برای زیارت قبر ایشان می‌آمد و در کنار مزار او می‌گریست؛ حتی گاهی خود را بر روی قبر او می‌انداخت و اشعار حزن‌آوری به زبان می‌آورد[۲۰]. از جمله می‌فرمود: جانم فدای جگرگوشه پیامبر که میراثش تباه شد. پس از رحلت پیامبر حرمت او را در هم شکستند. او به خواسته خود نائل آمد ولی نزار و خسته. فقدان پدر توانش را کاست و اشک از دیدگانش جاری ساخت. شبانه به خاک سپرده شد و هیچ کس او را ندید. ای کاش جان دردمندم همراه با نفس‌هایم از سینه بیرون می‌رفت. پس از تو چیزی برای این زندگی نیست. اگر از سر کویت برمی‌خیزم بدان خاطر نیست که از ماندن در کنارت خسته و ملول شده‌ام و اگر می‌مانم بدان خاطر نیست که به وعده خدا به صابران بدگمانم «فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ»[۲۱].[۲۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۶۴.
  2. فصول المهمه، ص۱۴۰.
  3. دیوان امیرالمؤمنین‌(ع)، ص۴۱۴.
  4. فرائد السمطین، ج۲، ص۸۸.
  5. مقتل الحسین، ج۱، ص۸۴.
  6. کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۵.
  7. صراط المستقیم، ج۳، ص۱۳.
  8. صراط المستقیم، ج۳، ص۱۳.
  9. یوسفی غروی، محمد هادی، فرهنگ شهادت معصومین ج۱، ص ۵۱۵.
  10. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۸۷.
  11. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن أبی الفتح الإربلی، ج۱ ص۵۰۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۶.
  12. فرهنگ فاطمیه، محمد نیلی‌پور، ص۴۳۷؛ به نقل از: جلوه نور (پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س))، علی سعادت‌پرور، ص۲۵۳.
  13. جلوه نور (پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س))، علی سعادت‌پرور، ص۲۶۳.
  14. المناقب، موفق بن أحمد خوارزمی، ج۳، ص۶۵.
  15. مقتل الخوارزمی، أبوالمؤید الموفق بن أحمد المکی، ص۱۳۱ و ۱۳۲.
  16. «شما را از آن آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و بار دیگر از همان برمی‌آوریم» سوره طه، آیه ۵۵.
  17. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری طبرسی، ج۲، ص۳۲۳: بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۷۹، ص۲۷.
  18. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  19. الکافی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، ص۴۵۸؛ المناقب، موفق بن أحمد خوارزمی، ج۳، ص۳۶۴؛ دلائل الإمامه، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۷؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹؛ اسرار فاطمیه، حمید سبحانی، ص۱۴۸ و ۱۴۹؛ الأنوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص۲۴.
  20. فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، ج۲، ص۸۸.
  21. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن أبی الفتح الإربلی، ص۱۲۷.
  22. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۷۲۷.