سیره عملی پیامبر خاتم درباره رفق و مدارا چه بوده است؟ (پرسش)
سیره عملی پیامبر خاتم درباره رفق و مدارا چه بوده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.
سیره عملی پیامبر خاتم درباره رفق و مدارا چه بوده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان |
مدخل اصلی | رفق و مدارا در معارف و سیره نبوی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
پاسخ نخست
آقای دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در کتاب «سیره نبوی» در اینباره گفته است:
«رسول خدا (ص) جلوه تمام عیار رفق و مدارا بود. آن حضرت بیشترین رحمت را به مردم داشت و باگذشتترین انسانها نسبت به خلق خدا بود. انس بن مالک در توصیف آن پیامآور لطافتها و زیباییها چنین گفته است: «کَانَ رَسُولُ اللهِ (ص) مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ لُطْفَاً بِالنَّاسِ»[۱].
پیامبر اکرم (ص) در تمام دوران رسالت مدارا کرد و رفق ورزید، و گذشت کرد و هرگز به درشتی و خشونت دست نیازید که آن حضرت در قلّه کمالات انسانی ایستاده بود و از چنین جایگاهی هدایت و راهبری مینمود.
آنکه از مهر و مدارا، و از رحمت و رقت بیبهره است، هنوز پا به میدان انسان بودن و نیکی نمودن نگذاشته است، چنان که پیامبر اکرم (ص) میفرمود: «مَنْ يُحْرَمِ الرِّفْقَ يُحْرَمِ الْخَيْرَ كُلَّهُ»[۲].
آن رسول رحمت در سختترین اوضاع و احوال نیز از رفق و مدارا، و بزرگواری و گذشت دور نشد. نقل شده است که چون در غزوه احد آن همه مصیبت بر پیامبر وارد کردند و آن همه جنایت روا داشتند، عمر بن خطاب نزد پیامبر رفت و از آن حضرت خواست تا آن قوم را نفرین کند، همانگونه که نوح (ع) قومش را نفرین کرد[۳].
اما پیامبر (ص) جز رحمت و مغفرت برای آنان نخواست، تقاضای آن حضرت از خداوند این بود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»[۴].
و نیز روایت شده است که گفت: «خدایا آنان را ببخش یا هدایت فرما»[۵]. درباره این ماجرا، مسلم در صحیح خود خبری را از یکی از یاران پیامبر نقل کرده که گفته است که آن صحنه در نظرم است که قوم رسول خدا وی را مجروح ساختند و آن حضرت در حالی که خون از چهره خویش میزدود دعا کرد: «رَبِّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»[۶].
رفق و مدارا، و گذشت و بخشش پیامبر اکرم آن قدر فراگیر بود که با آنان که سالها با او دشمنی کرده و کینه ورزیده بودند، رفق نمود و ملایمت ورزید و گذشت کرد. آن حضرت با همین نرمخویی پیامبرانه و روش اسلامی و بر مبنای شناختی درست از انسان و جامعه، زمینه تحول انسانها را فراهم ساخت. پیامبر اکرم (ص) شدت را جز از باب رحمت به کار نگرفت، و تندی و درشتیها را به رفق و مدارا کاست و کینه و دشمنیها را به بخشش و گذشت از رنگ و رو انداخت.
ابن اسحاق نقل کرده است که در روز فتح مکه سعد بن عُباده خزرجی - در حالی که پرچمدار بود - چنین رجز میخواند: الْيَوْمُ يَوْمُ الْمَلْحَمَةِ، الْيَوْمُ تُسْتَحَلُّ الْحُرْمَةُ. (امروز روز کشتار و جنگ و انتقام است، امروز روز شکسته شدن حرمتها است). کسی نزد رسول خدا رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت و گفت میترسیم امروز سعد یورشی به قریش بکند. پیامبر، علی بن ابیطالب را مأمور کرد تا پرچم را از او بگیرد؛ و فرمود تو پرچم را وارد شهر کن[۷]. آنگاه فرمود: «الْيَوْمُ يَوْمُ الْمَرْحَمَةِ»[۸].
بدین ترتیب، پیشوای رحمت و مدارا، جلوی هرگونه تندی و خشونت را گرفت، مگر به طور استثنایی در مورد کسانی که جای هیچ بخشش و گذشتی بر خود باقی نگذاشته بودند که درباره آنان اجازه شدت عمل قانونی داده شد[۹].
پس از آنکه مکه فتح شد، همه چشمها به پیامبر دوخته شده بود که وی با آنان چه خواهد کرد و جواب آن همه نامردمی را چگونه خواهد داد. آن مظهر رحمانیت و رحمت حق، خطاب به آنان فرمود: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! مَا تَرَوْنَ أَنِّي فَاعِلٌ فِيكُمْ؟» (ای جمعیت قریش! تصور میکنید من با شما چه رفتاری انجام میدهم؟) «قَالُوا: خَيْرًا، أَخٌ كَرِيمٌ، وَابْنُ أَخٍ كَرِيمٍ». (گفتند: نیکی [که ما جز نیکی تصور دیگری دربارهات نداریم] تو برادر کریم و بزرگوار و برادرزاده بزرگوار ما هستی). پیامبر فرمود: «اِذْهَبُوا أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»[۱۰].
پیامآور رحمت و گذشت پس از فتح مکه بنا را بر رفق و مدارا گذاشت و به سرزنش آنان نیز نپرداخت که رسالت او همین را اقتضا میکرد، چنان که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ أرْسَلَني مُبَلّغاً وَلَمْ يُرْسِلْنِي مُتَعَنّتاً»[۱۱].
رفتار پیامبر پس از فتح مکه دلها را نرم کرد و بسیاری پذیرای اسلام شدند و رسول خدا (ص) بر گذشته آنان پرده رحمت کشید و با ایشان در کمال مدارا رفتار نمود که آن حضرت میفرمود: «الْإِسْلَامُ يَجُبُ مَا كَانَ قَبْلَهُ»[۱۲].
بدین ترتیب زمینه بازگشت به حق و اصلاح جامعه فراهم شد و این همان میمنتی است که در رفق و مدارا هست و چیزی جایگزین آن نیست، چنان که در حدیث نبوی آمده است: «الرِّفْقُ يُمْنٌ، وَ الْخُرْقُ شُؤْمٌ»[۱۳].
پیامبر اکرم (ص) رفق و مدارا را مبارک و میمون و با برکت معرفی کرده و درشتی و خشونت را نحس و نامیمون و بیبرکت؛ و خود بیش از هر کس پایبند رفق و مدارا بود. در راه و رسم نبوی، تندی و درشتی و سختگیری جایی نداشت و رسول خدا (ص) برای هدایت مردمان و در روابط اجتماعی و تعامل انسانی بر اساس نرمی و مهربانی و آسانگیری گام برمیداشت و میفرمود: «الْيُسْرُ يُمْنٌ وَالْعُسْرُ شُؤْمٌ»[۱۴].
تعابیر نبوی درباره رفق و مدارا، و نرمی و آسانگیری، فقط سخن گفتن از اموری گرانقدر در روابط اجتماعی نیست، بلکه آموزههایی است جهت دهنده به رفتارهای اجتماعی و تعاملهای انسانی تا این آموزهها بر روح و جان مردمان بنشیند و با الگو گرفتن از رسول خدا (ص) و اوصیای آن حضرت در روابط و مناسباتشان ظهور یابد. رسول رحمت در تعبیری لطیف و برانگیزنده فرموده است: «إِنَّ الرِّفْقَ لَوْ كَانَ خَلْقًا، مَا رَأَى النَّاسُ أَحْسَنُ خَلْقًا مِنْهُ، وَ لَوْ كَانَ خَلْقًا مَا رَأَى النَّاسُ أَقْبَحَ مِنْهُ»[۱۵].
انسان به فطرتش زیبایی دوست و متمایل به نیکی و خوبی است و از زشتی و پلشتی و بدی منزجر است؛ و پیامبری که با فطرتها سخن میگفت با این عبارات فطرتها را به رفق و مدارا برمیانگیخت و چنین میآموخت: «عَلَيْكِ بِالرِّفْقِ، فَإِنَّهُ لَمْ يَكُنْ فِي شَيْءٍ إِلَّا زَانَهُ، وَلَا انْتُزِعَ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا شَانَهُ»[۱۶].
مدارا و ملایمت از خصوصیات الهی است و آنکه تخلق به اخلاق الهی جوید، اهل رفق و ملایمت باشد، و چگونه پیامبر رحمت این خصوصیت را در حد کمال نداشته باشد، حال آنکه او مظهر همه اسماء و صفات الهی بود؛ و آن حضرت میفرمود: «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- رَفِيقٌ يُحِبُ الرِّفْقَ، وَ يُعْطِي عَلَى الرِّفْقِ مَا لَايُعْطِي عَلَى الْعُنْفِ»[۱۷]»[۱۸]
منبعشناسی جامع سیره اجتماعی معصومان
پانویس
- ↑ «رسول خدا (ص) بیشترین لطف را به مردم داشت». دلائل النبوة أبی نعیم الاصبهانی، ج۱، ص۱۸۲؛ أبونعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهانی، حلیلة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دار الفکر، بیروت، ج۶، ص۲۶؛ شهاب الدین احمد بن علی ابن حجر العسقلانی، المطالب العالیة لزوائد المسانید الثمانیة، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، دارالمعرفة، بیروت، ج۴، ص۲۴.
- ↑ «هر که از رفق بیبهره باشد، از همهگونه خیر بیبهره است». الادب المفرد، ص۱۶۴ [بدون «كُلَّهُ»]؛ أبومحمد عبدالرحمن بن أبیحاتم الرازی، علل الحدیث، دار المعرفة، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ج۲، ص۲۷۵؛ جامع الاصول، ج۵، ص۲۸۰؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۵۵؛ فیض القدیر، ج۶، ص۲۴۱؛ ابراهیم بن محمد بن کمال الدین الحسینی الحنفی المعروف بابن حمزه، البیان و التعریف فی أسباب ورود الحدیث الشریف، المکتبة العلمیة، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ج۳، ص۲۴۱؛ بدین صورت نیز روایت شده است: «مَنْ حُرِمَ الرِّفْقَ فَقَدْ حُرِمَ الْخَيْرَ كُلَّهُ». تحف العقول، ص۳۵.
- ↑ ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا﴾ «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار» سوره نوح، آیه ۲۶.
- ↑ «خدایا قوم مرا ببخش که آنان نمیفهمند». الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸.
- ↑ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ «پروردگارا قوم مرا ببخش که آنان نمیفهمند». أبوالحسین مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، بشرح النووی، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ج۱۲، ص۱۴۹-۱۵۰.
- ↑ أبومحمد عبدالملک بن هشام، سیرة النبی، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، دارالفکر، بیروت، ج۴، ص۲۶؛ أبوجعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، الطبعة الرابعة، دارالمعارف، القاهرة، ۱۹۷۹ م. ج۳، ص۵۶؛ عزالدین أبوالحسن علی بن محمد المعروف بابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۵ ق. ج۲، ص۲۴۶؛ شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب النویری، نهایة الارب فی فنون الادب، الطبعة الاولی، دارالکتب المصریة، القاهرة، ۱۳۴۱-۱۴۰۵ ق. ج۱۷، ص۳۰۳؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۳۷؛ و نیز نوشتهاند که پیامبر پس از گرفتن پرچم از دست سعد بن عباده، آن را به دست پسرش قیس داد. ر.ک: أبوعبدالله محمد بن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، الطبعة الثالثة، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۹ ق. ج۲، ص۸۲۲؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۵؛ عیون الاثر، ج۲، ص۱۹۰-۱۹۱؛ تاریخ الذهبی، ج۲، ص۵۳۲؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۳۷-۳۳۸؛ السید محسن الامین العاملی، أعیان الشیعة، دارالتعارف، بیروت، ج۱، ص۲۷۶؛ و همچنین نک: أبو عبد الله محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، شرح و تحقیق قاسم الشماعی الرفاعی، الطبعة الاولی، دار القلم، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ج۵، ص۲۶۲-۲۶۳؛ أبو بکر احمد بن الحسین البیهقی، السنن الکبری، دار المعرفة، بیروت، ج۹، ص۱۱۹-۱۲۱؛ أبوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، دارالاضواء، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ «امروز روز رحمت و مهربانی است». المغازی، ج۲، ص۸۲۲.
- ↑ ر.ک: المغازی، ج۲، ص۸۲۵؛ سیرة ابن هشام، ج۴، ص۲۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۶؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۶۴؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۷؛ أبوالحسن احمد بن یحیی البلاذری، فتوح البلدان، عنی بمراجعته و التعلیق علیه رضوان محمد رضوان، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۳۹۸ ق. ص۵۳؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۹؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۵۸؛ السنن الکبری، ج۹، ص۱۲۰؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۱، ص۲۰۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۴۸؛ نهایة الارب، ج۱۷، ص۳۰۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۱۹۴؛ تاریخ الذهبی، ج۲، ص۵۵۲؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۴۰-۳۴۱.
- ↑ «بروید که شما آزادشدگانید». سیرة ابن هشام، ج۴، ص۳۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۰؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۶۱؛ السنن الکبری، ج۹، ص۱۱۸؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۱، ص۲۰۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۵۲؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۴۴؛ تقی الدین أبوالطیب محمد بن احمد بن علی الفاسی المالکی المکی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، حققه و وضع فهارسه عمر عبد السلام تدمری، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ج۱، ص۶۴؛ أعیان الشیعة، ج۱، ص۲۷۷؛ و نیز ر.ک: فتوح البلدان، ص۵۵.
- ↑ «به درستی که خداوند مرا برای تبلیغ فرستاده است و نه برای عیبجویی و سرزنش [مردمان]». کنز العمال، ج۳، ص۳۳؛ بدین صورت نیز وارد شده است: «إِنَّمَا بَعَثَنِي الله مُبَلِّغاً وَلَمْ يَبْعَثْنِي مُتَعَنِّتاً». البیان و التعریف، ج۲، ص۱۱۲.
- ↑ «اسلام گناهان گذشته را میپوشاند». المغازی، ج۲، ص۸۵۷؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۲۳۴؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۲۷۱؛ جمال الدین محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، نسقه و علق علیه و وضع فهارسه علی شیری، الطبعة الاولی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۸ ق. ج۲، ص۱۶۱؛ فخرالدین محمد الطریحی، مجمع البحرین، المکتبة المرتضویة، طهران، ۱۳۶۵ ش. ج۲، ص۲۱؛ و بلاذری چنین آورده است: «فَقَدْ مَحَا الْإِسْلَامُ مَا قَبْلَهُ». أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ «رفق و ملایمت میمنت دارد و تندی و خشونت نحوست آرد». الکافی، ج۲، ص۱۱۹؛ مشکاة الانوار، ص۱۱۸؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۵؛ کنزالعمال، ج۳، ص۵۱؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۲۱۳؛ و نیز از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: «الرِّفْقُ يُمْنٌ، وَ سُوءُ الْخُلْقُ شُؤْمٌ». ربیع الابرار، ج۲، ص۳۱۲.
- ↑ «آسانگیری و ملایمت میمنت دارد و درشتی و خشونت نحوست آرد». کنزالعمال، ج۳، ص۳۳.
- ↑ «اگر رفق و ملایمت مخلوقی میبود که دیده میشد، مردم مخلوقی نیکوتر از آن نمیدیدند، و اگر تندی و خشونت مخلوقی میبود که دیده میشد، مردم مخلوقی زشتتر از او نمیدیدند». کنزالعمال، ج۳، ص۴۸؛ و قریب به همین: الکافی، ج۲، ص۱۲۰؛ تنبیه الغافلین، ص۲۰۵.
- ↑ «بر تو باد [عمل به] رفق که آن در چیزی قرار نگرفت مگر آنکه زینتش بخشید، و از چیزی برداشته نشد مگر آنکه زشتش نمود». الادب المفرد، ص۱۶۶-۱۶۷؛ تنبیه الغافلین، ص۲۰۵؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۶۵؛ کنز العمال، ج۳، ص۳۷؛ فیض القدیر، ج۴، ص۳۳۴؛ البیان و التعریف، ج۳، ص۱۹؛ و نیز نک: صحیح مسلم، ج۱۶، ص۱۴۶؛ الکافی، ج۲، ص۱۱۹؛ ربیع الابرار، ج۲، ص۳۱۳؛ جامع الاصول، ج۵، ص۲۷۸؛ مشکاة الانوار، ص۱۸۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۶، ص۳۴۰؛ تقی الدین أبوالعباس احمد بن تیمیة، الحسبة فی الاسلام أو وظائف الحکومة الاسلامیة، مطبعة المؤید، مصر، ۱۳۱۸ ق. ص۶۱؛ الامیر علاءالدین علی بن بلبان الفارسی، الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۸ ق. ج۱، ص۳۸۱-۳۸۲؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۸؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۶۰.
- ↑ «خدای عزّوجل ملایم است و ملایمت را دوست دارد، و آنچه نسبت به ملایمت میبخشد، نسبت به سختگیری و خشونت نمیبخشد» الکافی، ج۲، ص۱۱۹؛ أبوبکر احمد بن الحسین البیهقی، الاسماء و الصفات، تصحیح و تعلیق محمد زاهد الکوثری الحنفی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ص۵۰؛ و نیز ر.ک: الادب المفرد، ص۱۶۷؛ عبد الله بن عبد الرحمن الدارمی السمرقندی، سنن الدارمی، دار احیاء السنة النبویة، ج۲، ص۳۲۳؛ صحیح مسلم، ج۱۶، ص۱۴۶؛ أبوعبدالله محمد بن یزید القزوینی المعروف بابن ماجة، سنن ابن ماجة، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۹۵ ق. ج۲، ص۱۲۱۶؛ علل الحدیث، ج۲، ص۲۸۹، ۳۳۰؛ تنبیه الغافلین، ص۲۵؛ أبو بکر احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام، دارالکتب العلمیة، بیروت، ج۶، ص۱۲۴؛ ربیع الابرار، ج۲، ص۳۱۲؛ جامع الاصول، ج۵، ص۲۷۹؛ مشکاة الانوار، ص۱۸۱؛ الحسبة فی الاسلام، ص۶۱؛ الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج۱، ص۳۸۱-۳۸۲؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۸؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۶۷؛ کنزالعمال، ج۳، ص۳۸؛ فیض القدیر، ج۲، ص۲۳۷؛ دلیل الفالحین، ج۵، ص۱۱۳؛ البیان و التعریف، ج۱، ص۴۲۰.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۳۳-۴۰.