شریح بن حارث قاضی در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

شریح بن حارث کندی ملقب به ابو امیه، مردی شوخ طبع بود که خلیفه دوم او را به قضاوت کوفه گمارد. پس از آن شصت سال پیوسته قاضی بود. هنگامی که مختار ثقفی والی کوفه شد، شریح را به‌خاطر شهادتی که بر کفر حُجر بن عدی کندی و عصیان او داده بود، از کوفه تبعید کرد. زیاد بن ابیه، فرماندار کوفه گواهی شریح و سایر شهود را برای معاویه فرستاد و همین امر موجب شهادت حُجر بن عدی کندی شد. پس از کشته شدن مختار ثقفی، حَجّاج والی کوفه شد و شریح را که پیری فرتوت بود، به کوفه بازگرداند و او را مأمور قضا کرد، ولی او قضاوت را نپذیرفت. بنابراین کار قضاوت شریح، جز سه سال در فتنه ابن‌زبیر تعطیل نشد. از آن پس تا هنگام مرگ خانه‌نشین بود.

او عمری طولانی داشت، برخی گفته‌اند ۱۶۸ سال داشت و برخی دیگر یک‌صد سال را قائل هستند. شریح طبعی سبک و شوخ داشت. امام علی (ع) گرچه در مسائل فقهی و حقوقی با او اختلاف نظر داشت، اما هم‌چنان او را بر قضاوت باقی گذاشت. امام به او و برخی دیگر از قضات عثمانی فرمود: "اینک همان‌گونه که قضاوت می‌کردید ادامه دهید تا مردم همگی هماهنگ شوند، یا من هم همان‌گونه که یارانم مردند، بمیرم."

علی (ع) یک بار بر شریح خشم گرفت و او را از کوفه دور ساخت، اما هیچ‌گاه او را از قضاوت عزل نکرد و فرمان داد در بانقیا که دهکده‌ای نزدیک کوفه بود و بیشتر ساکنانش یهودی بودند، اقامت گزیند. او مدتی آنجا ساکن بود تا علی (ع) از او خشنود شد و او را به کوفه برگرداند[۱]. ابو عمر بن عبدالبر در کتاب الاستیعاب می‌گوید: "شریح دوره جاهلی را هم درک کرده است اما از صحابه شمرده نمی‌شود، بلکه از تابعان است[۲]. او شاعری نکوگوی بود و همچون کوسه، موی بر چهره نداشت[۳].

امیرالمؤمنین (ع) و شریح

نقل شده «شریح ابن حارث» قاضی امیرمؤمنان در عصر حکومت امام (ع) خانه‌ای برای خود به ۸۰ دینار خرید، این گزارش که به امام رسید وی را احضار کرده به او فرمود: "به من خبر رسیده که خانه‌ای به قیمت ۸۰ دینار خریده و آن را قباله کرده‌ای و بر آن شهود و گواه گرفته‌ای؟"[۴]، شریح پاسخ داد همینطور است ای امیرمؤمنان!

امام (ع) نگاه تندی به او کرد و فرمود: "ای شریح به زودی کسی به سراغت خواهد آمد که نه قباله‌ات را نگاه می‌کند و نه از شهودت می‌پرسد، تو را از آن خارج می‌کند و تنها ترا به قبرت تحویل می‌دهد. ای شریح بنگر این خانه را از ثروت غیر خود نخریده و یا بهای آن را از غیر مال حلال خود نپرداخته باشی که هم در دنیا و هم در آخرت خود را زیانکار کرده‌ای! آگاه باش! اگر هنگام خرید خانه نزد من آمده بودی نسخه قباله را بدین‌گونه می‌نوشتم که دیگر در خریدن خانه‌ای حتی به بهای یک درهم یا بیشتر علاقه به خرج ندهی!"[۵].

نسخه قباله این است: "این چیزی است که بنده‌ای ذلیل از مرده‌ای که آماده کوچ است خریداری کرده، خانه‌ای از سرای غرور، در محله فانی شوندگان و در کوچه هالکان! این خانه به چهار حد منتهی می‌گردد: یک حد آن به آفات و بلاها می‌خورد و حد دوم به مصائب و حد سوم به هوا و هوس‌های سست کننده و حد چهارم آن به شیطان اغواگر منتهی می‌شود و در خانه همین جاست. این خانه را مغرور آرزوها از کسی که پس از مدت کوتاهی از این جهان رخت برمی‌بندد به مبلغ خروج از عزت قناعت و دخول در ذلت دنیاپرستی، خریداری نموده، هرگونه عیب و نقص و کشف خلافی در این معامله واقع شود به عهده بیماری بخش اجسام پادشاهان! و گیرنده جان جباران و زایل کننده سلطنت فرعون‌ها: همچون «کسری»، «قیصر»، «تبع»، «حمیر» می‌باشد و به عهده کسانی که مال را گردآوری کردند و بر آن افزودند و آنها که بنا کردند و محکم ساختند، طلاکاری نمودند و زینت دادند، اندوختند و نگهداری کردند و به گمان خود برای فرزندان باقی گذاردند، همانا که همگی به پای حساب و محل ثواب و عقاب رانده می‌شوند، یعنی هنگامی که فرمان داوری قضاوت الهی رسیده باشد «و بیهودگان در آنجا به زیان برسند»! شاهد این قباله عقل است آنگاه که از تحت تاثیر هوا و هوس خارج گردد و از علائق دنیا جان سالم به در برد"[۶].[۷]

منابع

پانویس

  1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۹۴.
  2. الاستیعاب، ص۵۹۰.
  3. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۹۳- ۴۹۴؛ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۹۵-۱۹۹.
  4. «بَلَغَنِي أَنَّكَ اِبْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً وَ كَتَبْتَ كِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُودا»
  5. «يَا شُرَيْحُ أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لاَ يَنْظُرُ فِي كِتَابِكَ وَ لاَ يَسْأَلُكَ عَنْ بَيِّنَتِكَ حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ يُسْلِمَكَ إِلَى قَبْرِكَ خَالِصاً فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ - لاَ تَكُونُ اِبْتَعْتَ هَذِهِ اَلدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ أَوْ نَقَدْتَ اَلثَّمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلاَلِكَ فإذا [فَإِذَنْ] أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ اَلدُّنْيَا وَ دَارَ اَلْآخِرَةِ أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِي عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اِشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتَاباً عَلَى هَذِهِ اَلنُّسْخَةِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِي شِرَاءِ هَذِهِ اَلدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقَ»
  6. «وَ اَلنُّسْخَةُ هَذِهِ هَذَا مَا اِشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ اِشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ اَلْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ اَلْفَانِينَ وَ خِطَّةِ اَلْهَالِكِينَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ اَلدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْآفَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْمُصِيبَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّالِثُ يَنْتَهِي إِلَى اَلْهَوَى اَلْمُرْدِي وَ اَلْحَدُّ اَلرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى اَلشَّيْطَانِ اَلْمُغْوِي وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ اَلدَّارِ اِشْتَرَى هَذَا اَلْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا اَلْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ اَلدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ اَلْقَنَاعَةِ وَ اَلدُّخُولِ فِي ذُلِّ اَلطَّلَبِ وَ اَلضَّرَاعَةِ - فَمَا أَدْرَكَ هَذَا اَلْمُشْتَرِي فِيمَا اِشْتَرَى مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ اَلْمُلُوكِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ اَلْجَبَابِرَةِ وَ مُزِيلِ مُلْكِ اَلْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَرَ وَ مَنْ جَمَعَ اَلْمَالَ عَلَى اَلْمَالِ فَأَكْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَيَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ اِدَّخَرَ وَ اِعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ إِشْخَاصُهُمْ جَمِيعاً إِلَى مَوْقِفِ اَلْعَرْضِ وَ اَلْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ اَلثَّوَابِ وَ اَلْعِقَابِ إِذَا وَقَعَ اَلْأَمْرُ بِفَصْلِ اَلْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنٰالِكَ اَلْمُبْطِلُونَ شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ اَلْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ اَلْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ اَلدُّنْيَا»؛ نهج البلاغه، نامه ۳.
  7. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۹۵-۱۹۹.