عبد خیر بن یزید خیوانی همدانی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در تاریخ دمشق آمده: عبدخیر پرچم‌دار علی(ع) بود[۱]. عبد خیر را شخصی مُخَضْرَم دانسته‌اند که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرد. او را ابو‌عماره عبد خیر بن یزید بن خیوانی همدانی[۲] و کلبی وی را فقیه و ابن‌حزم صاحب علی(ع) دانسته‌اند[۳]. او از یاران امیرالمؤمنین بود که روایات زیادی از حضرت نقل کرده است. ابن عبدالبر گوید: زمان پیامبر(ص) را درک کرده ولی از آن حضرت چیزی نشنیده است. او از اصحاب علی(ع) شمرده می‌شود و از کِبار (بزرگان) یاران حضرت است. او ثقه و مورد اطمینان است و ۱۲۰ سال زیست[۴]. او از علی، ابن مسعود، زید بن ارقم و دیگران حدیث شنیده و از او هم شعبی، ابو‌اسحاق سبیعی، اسماعیل سدی، حصین بن عبدالرحمان، سائب بن عطاء و دیگران روایت کرده‌اند. او را عجلی و دیگران توثیق کرده‌اند[۵]. گزارش‌های مختلف که می‌آید نشان می‌دهد وی ساکن کوفه و در سه جنگ حضرت؛ جمل، صفّین و نهروان[۶] حضوری فعال داشته است. در آثار شیعه وی از خواص یاران امیرالمؤمنین دانسته شده است[۷]. او را از یاران حضرت از قبیله همدان معرفی کرده‌اند[۸]. او روایاتی در تفسیر قرآن و در فضائل امام علی(ع) دارد[۹].[۱۰]

عبد خیر بن یزید خیوانی همدانی در جنگ جمل

هنگام نبرد جمل که علی(ع) از مردم کوفه یاری خواست و ابو‌موسی اشعری با رفتن به جنگ مخالف بود، عبد خیر خَوْلانی برخاست و گفت: ای ابو‌موسی! به من خبر بده آن چنان که میدانی و به تو خبر رسیده است آیا این دو مرد (طلحه و زبیر) با علی(ع) بیعت کرده‌اند؟ گفت: آری. عبد خیر پرسید: آیا علی بدعتی آورده است که گسستن بیعت او لازم باشد؛ هم چنان که بیعت عثمان گسسته شد؟ گفت: نمی‌دانم. عبد خیر گفت: نمی‌خواهی بدانی. ما تو را رها نمی‌کنیم، تا بدانی. وانگهی ای ابو‌موسی! به من خبر بده آیا هیچ کس از مسلمانان را بیرون از این فتنه می‌‌بینی؟ فتنه‌ای که آن را گره کور می‌پنداری و از آن برحذر می‌داری؟ مگر نمی‌دانی که مردم هم اکنون چهار گروه‌اند: علی(ع) کنارِ کوفه، طلحه و زبیر در بصره، معاویه در شام و فرقه‌ای دیگر در حجاز، که کاری از دستشان ساخته نیست و نمی‌توان از آنان در جنگ با دشمن بهره برد. ابوموسی گفت: فرقه‌ای که از جنگ کناره گرفته‌اند، بهترین مردم هستند. عبد خیر گفت: ای ابو‌موسی! دغل بازی‌ات بر تو غلبه کرده است[۱۱]. او گزارش‌های متعددی دربارۀ حوادث جنگ جمل دارد. روز جنگ جمل چادری بین دو سپاه برای مذاکره نصب شد[۱۲]. منادی علی(ع) در جنگ جمل دستور داد: فراری را تعقیب نکنند و به مجروح یورش نبرند و هر کس سلاحش را انداخت در امان است و کسی را اسیر نکرد[۱۳].[۱۴]

عبد‌خیر در جنگ صفّین

عبد‌خیر، گزارش‌های متعددی از صفّین نقل کرده که به دو نمونه اشاره می‌شود. او گوید: من با علی(ع) به سرزمین بابل که رسیدیم، گفت: هنگام نماز عصر فرا رسید و حضرت در آنجا نماز خواند[۱۵]. در یکی از روزهای نبرد صفّین دیدم تیری به عمّار بن یاسر افکندند و او بی‌هوش شد و نماز ظهر، مغرب، عشا و بامداد را به جا نیاورد، سپس چون به هوش آمد، قضای تمام نمازها را، نخست از اوّلین نمازِ فوت شده‌اش تا تمام نمازهای بعدی گزارد[۱۶].

او احادیثی در فضایل علی(ع) نقل کرده و درشمارِ راویان غدیر است، به همین سبب علامه امینی به شرح حالش پرداخته است[۱۷]. ابن سعد می‌نویسد: او در صفین با علی(ع) بود و مبارزه کرد و در آنجا کشته شد[۱۸]. این برخلاف نظر ابن جوزی است که بیان کرده در جنگ نهروان بوده است [۱۹].[۲۰]

عبد خیر بن یزید خیوانی همدانی در اصحاب امام علی ج۲

وی اهل یمن و زمان جاهلیت و زمان پیامبر اسلام (ص) هر دو را درک کرد. او خود نقل می‌کند که: وقتی من در بلاد یمن بودم، نامه‌ای از رسول خدا (ص) آمد که مردم را به اسلام دعوت کرد، و پدرم از خانه خارج شد و آن روز من در کودکی بودم، وقتی به خانه برگشت به مادرم گفت: من مسلمان شدم، تو هم مسلمان شو و فوراً گفت: دیگی که در آن میته هست خالی کن چون خوردن آن حرام است [۲۱].

عبدالخیر از افرادی است که عمر طولانی کرد و پس از ۱۲۰ سال از دنیا رفت[۲۲].

وی از شیعیان و بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بود[۲۳]. و در جنگ صفین به همراه حضرت آمد و در آن نبرد شرکت کرد و وقایعی از جنگ صفین از او نقل شده است[۲۴]. وی در مسیر راه صفین معجزه ردّ الشمس که به دعا امیرالمؤمنین (ع) انجام شد را مشاهده کرد و آن را نقل نموده است [۲۵].[۲۶]

عبد خیر خیوانی از اصحاب رسول خدا (ص)[۲۷] و از بزرگان اصحاب و یاران امیرمؤمنان (ع) بود[۲۸]. وی از طایفه‌ای از همدان، یا قریه‌ای از بیت المقدس و یا قلعه‌ای از یمن است[۲۹].

نام عبد خیر در قبل از ملاقات با رسول خدا (ص) عبد‌الشر بود و رسول خدا (ص) نامش را به عبد خیر تغییر داد[۳۰].

وی در کوفه ساکن شد و از افراد معتمد و ثقه به شمار می‌آمد[۳۱].

در تاریخ طبری آمده است: امیرمؤمنان قبل از رسیدن به بصره برای سرکوبی اصحاب جمل، عمار یاسر را همراه امام حسن (ع) به کوفه فرستاد تا مردم را در مورد عزیمتشان به بصره و شرکت در جنگ جمل فراخوانند. ابوموسی اشعری (حاکم کوفه) مردم را از ملحق شدن به آن حضرت منع کرد. در این جا عبد خیر برخاست و گفت: «ای ابوموسی! آیا این دو مرد (طلحه و زبیر) با علی بیعت نکردند؟» ابوموسی گفت: آری. عبد خیر گفت: آیا علی (ع) کاری کرده تا سبب نقض پیمان شود که طلحه و زبیر پیمان شکنی کرده‌اند؟ ابوموسی گفت: من نمی‌دانم. وی در جواب گفت: «ما تو را رها می‌کنیم تا بدانی که آیا احدی را می‌شناسی که از این حادثه و فتنه‌ای که تو گمان می‌کنی، خارج باشد؛ زیرا آنها فقط چهار گروه بیشتر نیستند، علی (ع) الآن در بیرون کوفه است و طلحه و زبیر هم در بصره‌اند و معاویه هم که در شام است و گروهی هم در حجازند که نه با دشمنان خدا می‌جنگند و نه فیء جمع‌آوری می‌کنند؟ پس باید با یکی از این چهار گروه بود، و قطعاً در این جمع باید با علی (ع) بود.

ابوموسی برای فرار از این جواب منطقی گفت: ایشان (اهل حجاز) بهترین مردمند یعنی نه با علی نه با طلحه و زبیر و نه با معاویه بلکه با گروه چهارم که اهل حجازند باید بود! عبد خیر در پایان به او گفت: ای ابو موسی، نفاق و غشّ و دورویی بر تو غلبه کرده است»[۳۲]. او در این برخورد، با ابو موسی، ارادت خود را به امام علی (ع) و حقانیت آن حضرت به نمایش گذاشت. اما در تاریخ نامی از حضور او در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان نیامده است.[۳۳]

منابع

پانویس

  1. ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۳۸۲.
  2. أسدالغابه، چ دارالفکر، ج۳، ص۳۱۷.
  3. ابن‌کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۵۲۲؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۹۵: این دو اثر، او را عبد خیر بن یحمد یاد کرده‌اند. در کتاب اخیر پسرش را ابوجَرَندق معقلِ شاعر معرفی کرده است.
  4. الإستیعاب، ج۳، ص۱۰۰۵.
  5. تاریخ الإسلام، ج۶، ص۱۴۸-۱۴۹.
  6. مفید، الجمل، ص۲۴۹؛ منقری، وقعة صفین، ص۳۴۲؛ المنتظم، ج۷، ص۱۶۰: سكَنَ الكوفةَ و حَدَثَ بِها عن علي بن أبي طالب، و شَهِدَ مَعَهُ حرَبَ الخَوارِجِ بالنّهروان.
  7. ابن داوود، رجال ابن داوود، ص۲۲۱؛ وسائل الشیعه، ج۳۰، ص۴۰۰.
  8. رجال الطوسی، ص۷۸؛ رجال البرقی، ص۶، برقی وی را خیرانی دانسته است.
  9. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۱، ۱۷۷، ۲۲۰؛ ج۳، ص۷۹، ۸۴ و ص۲۱۹.
  10. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 272 - 273.
  11. مفید، الجمل، ص۲۴۹؛ مترجم، نبرد جمل، ص۱۵۱.
  12. ابن ابی شیبه، المصنف، تحقیق کمال یوسف حوت، ج۷، ص۵۳۷.
  13. ابن ابی شیبه، المصنف، تحقیق کمال یوسف حوت، ج۷، ص۵۳۵ و ۵۳۷؛ جصاص، أحکام القرآن، ج۵، ص۲۸۴؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۱، ص۳۳۵، ش۳۱۶۷۵.
  14. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 273 - 274.
  15. منقری، وقعة صفین، ص۱۳۶؛ پیکار صفین، ص۱۸۹.
  16. وقعة صفین، ص۳۴۲؛ پیکار صفین، ص۴۶۹.
  17. علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۷ و ۱۷۶؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الأخبار، ص۱۰۹.
  18. طبقات الکبری، چ دارالکتب العلمیه، ج۱۶، ص۲۴۴.
  19. ابن جوزی، المنتظم، ج۷، ص۱۶۰.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 274.
  21. اسدالغابه، ج۳، ص۲۷۷.
  22. اسدالغابه، ج۳، ص۲۷۷.
  23. اسدالغابه، ج۳، ص۲۷۷؛ رجال طوسی، ص۵۳، ش۱۸؛ رجال برقی، ص۶.
  24. وقعة صفین، ص۳۴۲ و ۳۵۳.
  25. وقعة صفین، ص۱۳۶. داستان ردّ الشمس طبق این روایت دو نوبت انجام شده است یکی در زمان رسول خدا (ص) و دیگری در زمان حضرت علی (ع) و هر دو نوبت هم به احترام و فریضه ظهرین آن حضرت بوده است.
  26. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۱۶.
  27. در بعضی نسخ «خیوانی» ضبط گردیده است و خیوان از مناطق همدان است (پاورقی رجال طوسی ذیل نام عبدخیر).
  28. رجال طوسی، ص۵۳، ش۱۱۸؛ الغدیر، ج۹، ص۳۶۷.
  29. تنقیح المقال، ج۲، ص۱۳۷.
  30. اسدالغابه، ج۴، ص۲۷۷.
  31. تنقیح المقال، ج۲، ص۱۳۷.
  32. ر. ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۶.
  33. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۱۴-۸۱۵.