عریف در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

به معاون یا نایب کلانتر، نقیب و عریف می‌گفتند[۱]. عریف، به معنای داننده انساب و نقیب، به سرپرست گروه یا کسی اطلاق می‌شد که تفحص در احوال دسته یا صنفی را بر عهده داشت[۲].

عریف

دو واژۀ «عریف» و «نقیب» در تاریخ و متون اسلامی نشانگر سابقۀ ممتد شبکه اطلاعاتی در تفکر دینی به طور عام و اندیشۀ اسلامی به طور خاص است. «عریف» به کسی گفته می‌شد که مسئولیت خاصی را در زمینۀ شناخت خصوصیات و اخبار قوم، قبیله و اشخاص داشته و در موقعیت‌های مناسب مورد مشاهده مسئولان قرار گرفته و اطلاعات لازم را در اختیار آنان قرار می‌داد و به خاطر این خصوصیت به سرپرستی آنها گمارده می‌شد[۳].

«نقیب» مترادف با «عریف» نیز به کسی اطلاق می‌شد که مسئولیت نظارت بر اوضاع و احوال مردم را عهده‌دار بوده و به علت شناخت صحیحی که در مورد گروه‌ها و شخصیت‌ها داشته، به عنوان مسئول و سرپرست انتخاب می‌شده است[۴]. در نظام امامت نیز «اعراف و نقبا» در واقع نقش رابط بین گروه‌ها و واحدهای اجتماعی با امام را بر عهده داشته‌اند و امام اطلاعات لازم برای تصمیم‌گیری‌ها را از عریف‌ها و نقیب‌ها کسب می‌کرد و اغلب برای این مسئولیت‌ها افراد شایسته‌ای که اطلاعات دقیق و عمیقی را در رابطه با واحدهای مختلف اجتماعی و شخصیت‌ها داشتند، انتخاب می‌شد.

شبکه اطلاعاتی «عرافت» و «نقابت» بیشتر در مسائل نظامی و دفاعی استفاده می‌شد و به همین لحاظ برخی آن را تنها مربوط به جنگ دانسته و مقام عریف و نقیب را یک رتبۀ نظامی در سلسله مراتب فرماندهی در جهاد تلقی کرده‌اند. در روایات آمده است: «العِرافَةُ حَقٌّ، وَ الْعُرَفاءُ فِي النّارِ»[۵] عرافت شغلی است به صلاح مردم و لازم برای حسن جریان امور و شایسته یک جامعه مطلوب، اما بیشتر آنان که به کار «عرافت» می‌پردازند به دلیل ظرافت کار «عرافت» و لغزش‌هایی که پیدا می‌کنند، گمراه و به سرنوشت عذاب آتش، گرفتارند.

مانند قضاوت که شغلی شریف و عبادتی بزرگ و وظیفه‌ای خطیر و مهم در احیای عدالت در جامعه است ولی بیشتر کسانی که به این امر مهم می‌پردازند، اهل آتشند. علامه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاء» می‌نویسد: بر دولت امام لازم است که دیوانی را برای ثبت اسامی قبایل، گروه‌ها و مستمری آنها داشته باشد و برای هر کدام عریفی بگمارد، که نشانه گروه خود را به همراه داشته و برای هر کدام مشخصات و پرچم معین کند، چنانکه رسول خدا(ص) در جریان فتح خیبر برای هر ده نفر یک عریف معین کرد[۶].

علامه در کتاب‌های فقهی دیگرش به استناد آیه: ﴿وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا[۷] می‌نویسد: دولت امام باید در سپاه خود تقسیم‌بندی منظمی را اعمال کرده و آنها را در دسته‌جات و احزاب مشخصی درجه‌بندی کند و برای هر کدام عریفی تعیین کند[۸]. به دلیل سوء استفاده‌هایی که خلفا و سلاطین و امرای جور از این مقام و افرادی که به عنوان عریف شناخته می‌شوند، می‌کردند، در تعدادی از روایات از عمل«عرافه» نکوهش شده و آن را مشارکت در قتل مردم[۹] و موجب گرفتاری در روز جزا خوانده‌اند.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: کسی که مسئولیت «عرافه» را بر عهده بگیرد، روز قیامت در حالی که دست‌هایش بر گردن آویخته، محشور می‌شود؛ اگر در عمل خود درستکار بوده و به امر خدا رفتار کرده باشد، آزاد می‌شود و اگر به کسی ظلم کرده باشد، طعمۀ آتش می‌شود[۱۰]. امام علی(ع) به یکی از یاران خود فرمود: «مبادا شغل عشاری و عریفی را بپذیری»[۱۱]. در حدیث دیگر آمده است که رسول اکرم(ص) به یکی از یارانش فرمود: «چه خوب بود که در حالی از دنیا می‌رفتی که نه امیری، نه کاتبی و نه عریف»[۱۲].

این احادیث خطیر بودن مسئولیت «عرافت» را بیان می‌کند که بسیاری از اشخاص به دلیل عدم توانایی برای تحمل این مسئولیت سنگین، نباید آن را بپذیرند. اما پیامبر اکرم(ص) از شبکۀ عریف و نقیب استفاده کرده[۱۳] و در حکومت امام علی(ع) نیز در مواردی عریفان برای انجام مسئولیت‌هایی به کار گماشته شده‌اند.

هنگامی که حنظلة بن ربیع، با وجود بیعتش با امام(ع) به سوی معاویه گریخت، به دستور امام(ع) عریف قوم وی احضار شد و توسط وی (عریف) خانه حنظله منهدم شد. در مورد دیگر مقداری عسل و مواد غذایی کمیابی از همدان به خدمت امام علی(ع) آوردند، امام(ع) عریف‌ها را احضار و توسط آنها تمامی آن مواد غذایی را بین ایتام کوفه تقسیم کردند[۱۴].

بسیاری از مفسران نقیب را در آیۀ: ﴿وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا[۱۵] و نیز در حدیث مربوط به بیعت عقبه ثانیه: «أَخْرِجُوا إِلَيَّ مِنْكُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً يَكْفُلُونَ عَلَيْكُمْ بِذَلِكَ»[۱۶] به معنای مطلع، مراقب و ناظر تفسیر کرده‌اند[۱۷].[۱۸].[۱۹]

منابع

پانویس

  1. لغت‌نامه دهخدا، ج۱۴، ص۲۲۶۸۲؛ تاج العروس، ج۴، ص۲۹۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۳.
  2. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۷۸.
  3. لسان العرب، ج۹، ص۲۳۸؛ النهایة ابن اثیر، ماده عرف.
  4. تفسیر المنار، ج۶، ص۲۸۰.
  5. النهایة ابن اثیر، ماده عرف؛ لسان العرب، ج۹، ص۲۳۸.
  6. تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۳۷.
  7. «و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  8. المنتهی، ج۲، ص۹۵۸؛ تحریر الأحکام، ج۱، ص۱۴۸.
  9. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۸۰.
  10. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸.
  11. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۳۴.
  12. سنن ابی داود، ج۳، ص۱۳۲.
  13. الاصابه، ج۱، ص۲۵۱؛ تفسیر قرطبی، ج۶، ص۱۱۳ – ۱۱۲.
  14. کافی، ج۱، ص۴۰۶.
  15. «و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
  16. بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۳.
  17. تفسیر التبیان، ج۲، ص۴۶۵؛ تفسیر قرطبی، ج۶، ص۱۱۲؛ تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۷۰؛ تفسیر طبری، ج۶، ص۹۵.
  18. فقه سیاسی، ج۶، ص۱۱۸ – ۱۱۵.
  19. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۲۴۰.