علل پیدایش قدرت سیاسی چیست؟ (پرسش)
علل پیدایش قدرت سیاسی چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | قدرت سیاسی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
علل پیدایش قدرت سیاسی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیت الله محسن اراکی در کتاب «فقه نظام سیاسی اسلام ج۲» در اینباره گفته است:
«دربارۀ علّت پیدایش قدرت سیاسی نیز دوگونه بررسی وجود دارد:
- بررسی توصیفی؛
- بررسی دستوری و تکلیفی.
در بررسی توصیفی به تحلیل علل اسباب تکوینی پیدایش و شکلگیری قدرت سیاسی میپردازیم، بدون آنکه جنبۀ ارزشی آن را مدنظر داشته باشیم. در بررسی دستوری و تکلیفی به ارزیابی علّت پیدایش قدرت سیاسی در جامعه میپردازیم، و از جنبۀ ارزشی به آن مینگریم و به این پرسش پاسخ میدهیم: بهترین شیوۀ پیدایش و شکلگیری قدرت سیاسی در جامعه چه شیوهای است، بهویژه از نظر شرع اسلام شیوۀ درست و شایستۀ دستیابی به قدرت سیاسی چیست؟ بنابراین در مبحث منشأ پیدایش قدرت سیاسی به دو مطلب خواهیم پرداخت:
تحلیل توصیفی منشأ پیدایش قدرت سیاسی: تحلیل توصیفی منشأ پیدایش قدرت سیاسی در جامعه را در چند بند به انجام میرسانیم: بند اول: در گذشته گفتیم مقولۀ حکومت، مقولهای اضافی است که یک طرف آن حاکم، و طرف دیگر آن محکوماناند، و بدون تحقق هر دو طرف اضافه تحقق این مقولۀ اضافی معقول نیست. در اینجا به این نکته اشاره میکنیم طرفین اضافه در مقولۀ حکومت و قدرت سیاسی صاحب اراده و اختیارند، و لذا مقولۀ حکومت مقولهای اضافی است که متقوم به اختیار و ارادۀ حاکم از یک سو، و اختیار و ارادۀ محکومان از سوی دیگر است. نه بدون ارادۀ حاکم حکومتی شکل میگیرد، و نه بدون خواست و ارادۀ محکومان حکومتی بهوجود میآید. البته منظور از اراده و خواست محکومان ارادۀ اعم از ارادۀ مبتنی بر گزینش آزاد، یا گزینش غیر آزاد است، توضیح مطلب: هیچ قدرت سیاسی و حکومتی بدون خواست و ارادۀ حاکم و خواست و ارادۀ محکومان بهوجود نمیآید و شکل نمیگیرد؛ لکن شکلگیری ارادۀ محکومان الزاماً شکلگیری مبتنی بر مقدمات صحیح و درست و مبتنی بر گزینش برخاسته از سنجش محکومان نیست، بسیار اتفاق افتاده و میافتد که محکومان به حکومت حاکمی تن میدهند و حکومت او را میپذیرند، لکن این پذیرش و قبول بهوسیلۀ اعمال زور و تهدید حاکم، یا از طریق اعمال فریب و حیله و تزویر حاکم تحقق پیدا میکند. در اینجا اگرچه ارادۀ محکوم حاکم را به قدرت رسانده، و موجب پیدایش قدرت سیاسی او گشته، لکن ارادۀ محکوم، ارادۀ آزاد نیست؛ یعنی ارادهای نیست که برگزینش برخاسته از سنجش محکومان مبتنی باشد و از آن ریشه بگیرد، بلکه ارادۀ از کار افتاده و معلولی است که فاقد آزادی و قدرت انتخاب حقیقی است. در اینجا هنگامی که حکومت و قدرت سیاسی را متقوّم به ارادۀ طرفین «حاکم و محکومان» میدانیم، مقصود از ارادۀ محکومان، ارادۀ اعم از ارادۀ آزاد مبتنی بر گزینش و سنجش، و ارادۀ غیر آزاد نشأت گرفته از عامل زور یا تزویر است. بند دوّم: قدرت سیاسی یک مقولۀ اجتماعی مرکب از ارادۀ حاکم، و ارادۀ محکومان است. در نتیجۀ ترکب ارادۀ حاکم که اعمال حاکمیت میکند - یعنی دستور و فرمان میدهد - با ارادهای دیگر که ارادۀ جمعی محکومان است که فرمان میبرد، و حاکمیت حاکم را میپذیرد، قدرت سیاسی شکل میگیرد.
در بالا اشاره کردیم که پذیرش ارادۀ حاکم و فرمانبرداری از او توسط محکومان، اگرچه با اراده شکل میگیرد، لکن این بدان معنا نیست که این اراده همیشه و لزوماً براساس سنجش و گزینش آزاد محکومان صورت میپذیرد، بلکه در بسیاری موارد پذیرش حاکمیت حاکم توسط محکومان با اعمال زور یا تزویر صورت میگیرد، به هر حال تا ترکیبی از ارادۀ فرمانروایی و حاکمیت توسط حاکم، و ارادۀ پذیرش حاکمیت حاکم و فرمانبری از او از سوی محکوم، به وجود نیاید، آنچه را قدرت سیاسی و حاکمیت مینامیم به وجود نمیآید. بر همین اساس است که به این اصل مهم در منشأیت پیدایش قدرت سیاسی میرسیم که «ارادۀ جمعی جامعه منشأ پیدایش و موجودیت قدرت سیاسی است». مقصود از ارادۀ جمعی جامعه همان مرکبِ فوق الاشاره است؛ یعنی مرکبی که از ارادۀ فرمانروایی و حاکمیت توسط حاکم، و ارادۀ فرمانبرداری و حاکمیت پذیری توسّط محکومان تشکیل میگردد.
بند سوّم: در بند فوق گفتیم: «منشأ پیدایش قدرت سیاسی ارادۀ جمعی جامعه است» اکنون لازم است مقصود از ارادۀ جمعی و نحوه شکلگیری آن را توضیح دهیم: مقصود از ارادۀ جمعی جامعه ارادۀ غالب است؛ یعنی ارادۀ فعّال و کارآمد جامعه، نه ارادۀ غیر فعال و غیر کارآمد آن. در هر جامعهای ارادهای جمعی وجود دارد که ارادۀ غالب است؛ یعنی ارادههای دیگر در برابر آن مغلوب و منفعل و فاقد کارآمدی است، به عبارتی دیگر ارادههای دیگر در برابر آن ارادۀ غالب، خواسته یا ناخواسته تسلیم و در نتیجه فانی در آن ارادۀ غالباند. قدرت سیاسی هنگامی شکل میگیرد که مجموعهای از ارادههای فعّال وکارآمد جامعه با یکدیگر ادغام شوند، و ارادهای صاحب قدرت بهوجود آورند که بتواند تصمیم و ارادۀ خود را دربارۀ نحوه رفتارهای اجتماعی جامعه، نظام جمعی، شکل روابط میان افراد جامعه، و در مجموع نظام روابط اجتماعی جامعه عملی سازد. این مجموعه از ارادههای فعّال - که از قدرت عمل اجتماعی برخوردارند و میتوانند ارادههای دیگر افراد را تابع ارادۀ خویش کنند - وقتی هماهنگ شوند و در شکل ارادهای واحد عمل کنند قدرتی در جامعه بهوجود میآید که از آن به ارادۀ غالب تعبیر میکنیم، و همین ارادۀ غالب است که منشأ پیدایش قدرت سیاسی جامعه میگردد. مقصود ما از ارادههای فعّال اجتماعی ارادههایی است که میتوانند منشأ شکلگیری رفتارهای اجتماعی هماهنگ و همسوی با آن ارادهها شوند، افرادی که در جامعه از موقعیت ویژهای برخوردارند که در نتیجه میتوانند ارادههای دیگر را تابع ارادۀ خویش کنند، و آنها را با خواست و مراد خود هماهنگ و همسو کنند، صاحبان ارادههای فعال اجتماعیاند. نوابغ و دانشمندان، صاحبان رسانه، ثروتمندان، صاحبان قدرت جسمانی ویژه، اصحاب اموال و بنین، دار و دستهداران، و صاحبان استعداد هوشی ویژه و امثال آنان، کسانی هستند که صاحبان ارادۀ فعال اجتماعیاند، اینان میتوانند ارادههای دیگر را تابع ارادۀ خویش کنند و با ایجاد یک ترکیب منسجم، ارادۀ غالبی بهوجود آورند که میتواند منشأ پیدایش قدرت سیاسی جامعه باشد.
بند چهارم: از آنچه در بندهای فوق گفتیم معلوم شد: شکلگیری ارادۀ غالب سبب و شرط پیدایش قدرت سیاسی حاکم است، خواه این قدرت سیاسی حق حاکمیت داشته باشد - یعنی دارای مشروعیت باشد - یا نداشته باشد، و خواه شکلگیری این ارادۀ غالب به روش صحیح و مشروعی باشد یا نباشد. بنابراین هر قدرت سیاسی نیازمند دو عنصر اصلی و اساسی است:
- عنصر مشروعیت و حقانیت؛ این عنصر از منشأی میتواند برخیزد که مشروعیت و حقانیت بالذات داشته باشد چنانکه توضیح و تبیین آن گذشت؛
- قدرت بر اعمال خواست و ارادۀ خویش.
این قدرت همانگونه که گفتیم از ارادۀ غالب بهوجود میآید؛ یعنی منشأ پیدایش و تداوم این قدرت - نه منشأ مشروعیت آن - وجود ارادۀ جمعی غالب است؛ لهذا وجود ارادۀ جمعی غالب طرفدار یک قدرت سیاسی لزوماً به معنای مشروعیت آن قدرت سیاسی نیست. به همین دلیل است که میگوییم: براساس براهین عقلی قطعی منشأ مشروعیت قدرت سیاسی جز ذات اقدس حق تعالی نمیتواند باشد، در حالی که منشأ پیدایش و شکلگیری قدرت سیاسی - یعنی حاکمیتی که بتواند ارادۀ خویش را بر جامعه اعمال کند - ارادۀ جمعی غالب است به توضیح و تبیینی که گذشت.
بند پنجم: وجود ارادۀ جمعی غالب لزوماً به معنای رای آزاد اکثریت نیست. در بالا توضیح دادیم که شکلگیری ارادۀ جمعی غالب به معنای آن نیست که این ارادۀ جمعی لزوماً و حتماً ارادۀ جمعی آزاد جامعه باشد؛ بسیار اتفاق میافتد - اگر نگوئیم غالباً این اتفاق میافتد - که صاحبان موقعیتها و استعدادها و توانمندیهای ویژه اجتماعی با استفاده از دو عنصر زور یا تزویر ارادههای دیگر را تابع خویش ساخته و یک ارادۀ جمعی غالبی را که همسان و همسو با ارادۀ آنهاست بهوجود میآورند. شکلگیری این نوع ارادۀ غالب جمعی با رأی اکثریتی بهوجود میآید که فاقد قدرت تصمیمگیری مستقل است؛ زیرا اساساً از ارادۀ مستقل مبتنی بر سنجش و گزینش برخوردار نیست. این اکثریت در حقیقت اکثریت ساختگی و کاذبی است که عنصر فریب و تزویر نهفتۀ در آن تنها در صورتی آشکار میگردد که سلطۀ عناصر قدرتمند و صاحب نفوذ علمی یا رسانهای یا اقتصادی و امثال اینها از سر آنها برداشته شود، و امکان تصمیمگیری مستقل مبتنی بر سنجش و گزینش برای آنها فراهم گردد.
بند ششم: از آنچه گفتیم معلوم شد که قدرت سیاسی به دو نوع از مشروعیت نیازمند است.
- مشروعیت اصل فرمانروایی حاکمیت و قدرت سیاسی؛
- مشروعیت روش ایجاد و پیدایش قدرت سیاسی در جامعه.
تصوراً این فرض ممکن است که قدرتی در اصل مشروع باشد؛ لکن با شیوهای نامشروع به ایجاد ارادۀ جمعی غالب بپردازد و از این طریق به قدرت سیاسی دست یابد. لکن این احتمال تنها یک تصور فرضی است و از قبیل فرض محال است؛ زیرا مشروع بودن قدرت سیاسی با بکارگیری شیوۀ نامشروع به دست آوردن قدرت سیاسی قابل جمع نیست[۱]. عکس فرض فوق نیز عملاً قابل تحقق نیست؛ یعنی اینکه قدرت سیاسی نامشروع بتواند با استفاده از شیوۀ مشروع کسب قدرت، به قدرت سیاسی دست یابد. اگر شیوۀ کسب قدرت سیاسی شیوۀ مشروعی باشد - به توضیحی که در آینده خواهد آمد- ممکن نیست به شکلگیری یک قدرت سیاسی نامشروعی بیانجامد. انسانها اگر با سنجش و گزینش حقیقتاً آزاد بخواهند حاکمیتی بهوجود آورند و قدرتی سیاسی پدید آورند ممکن نیست حاکمیت نامشروع را بپذیرند، و به عبارتی دیگر به دلیل لزوم ترجیح مرجوح که عقلاً محال است، ممکن نیست یک جامعۀ عقلایی به جای گزینش حاکمیت مشروع، به گزینش حاکمیت نامشروع اقدام کنند. از این مطلب چنین نتیجه میگیریم که هرگاه مردم در انتخاب خود آزاد باشند و بخواهند براساس سنجش و گزینش عقلایی حاکمیتی را بپذیرند، و ارادۀ غالبی را شکل دهند که منجر به حاکمیت قدرت سیاسی معینی شود، بدون تردید حاکمیت مشروع را بر میگزینند، و هیچگاه به انتخاب حاکمیت نامشروع نخواهند پرداخت. این بدان معناست که شکلگیری ارادۀ جمعی غالب در شرایط آزاد، و بدون اعمال نفوذ قدرتمندان و صاحبان نفوذ ویژۀ اجتماعی همواره براساس موازین منطقی ترجیح عقلی صورت میگیرد، و لهذا همیشه به شکلگیری حاکمیت مشروع میانجامد.
تحلیل ارزشی و تکلیفی منشأ پیدایش قدرت سیاسی: شکلگیری ارادۀ جمعی غالب که منشأ پیدایش قدرت سیاسی است از سه راه به دست میآید:
راه اول: اقناع برهانی و وجدانی: قدرت سیاسی مشروع تنها از این راه بهوجود میآید، و نیز تنها قدرت سیاسی مشروع است که توان و ظرفیت بکارگیری این راه برای تحقق و پیدایش خویش را داراست. حاکمان سیاسی مشروع میتوانند با بکارگیری شیوۀ اقناع برهانی تودۀ مردم را به حقانیت رهبری سیاسی خویش متقاعد سازند، و با استفاده از تبیین برهانی و وجدانی ارادۀ جمعی غالبی به طرفداری از حاکمیت خویش بهوجود آورند. قرآن کریم در مواردی از روش اقناع برهانی در راه ایجاد قدرت سیاسی بهره گرفته است، نظیر آنجا که خداوند بزرگ میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۲].
و در مواردی دیگر روش اقناع وجدانی را بکار برده است، در آنجا که خدای متعال فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳]. در سیرۀ گفتاری و رفتاری معصومین(ع) نیز از شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی در جهت شکلدهی ارادۀ جمعی پشتیبان حاکمیت آنان بهرهگرفته شده است. رهبران الهی در طول تاریخ تنها روشی را که برای پذیرش حاکمیت خویش از سوی مردم بکار گرفتهاند همان روش اقناع برهانی و وجدانی بوده است. رسول اکرم(ص) با بهرهگیری از دلایل و براهین قرآنی و نیز با استفاده از منطق و بیان عقلانی و نیرومند خویش عامۀ مسلمین و بهویژه مردم مدینه را به پذیرش حکومت خویش متقاعد نمود، و آنان با نهایت رضایت و خرسندی دل به حاکمیت او بستند و او را به عنوان حاکم و رهبر خویش برگزیدند و بهوسیلۀ بیعت، حمایت و نصرت و اطاعت خویش را از رسول خدا اعلام نمودند. علی بن ابراهیم قمی در تفسیر دربارۀ بیعت نمایندگان مردم مدینه با رسول اکرم(ص) که از آن به بیعت عقبه یاد میکنند، روایت میکند: «لَمَّا أَظْهَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الدَّعْوَةَ بِمَكَّةَ قَدِمَتْ عَلَيْهِ الْأَوْسُ وَ الْخَزْرَجُ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تَمْنَعُونِّي وَ تَكُونُونَ لِي جَاراً - حَتَّى أَتْلُوَ عَلَيْكُمْ كِتَابَ رَبِّي - وَ ثَوَابُكُمْ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةُ؟ فَقَالُوا: نَعَمْ، خُذْ لِرَبِّكَ وَ لِنَفْسِكَ مَا شِئْتَ. فَقَالَ لَهُمْ: مَوْعِدُكُمُ الْعَقَبَةُ فِي اللَّيْلَةِ الْوُسْطَى مِنْ لَيَالِي التَّشْرِيقِ. فَحَجُّوا وَ رَجَعُوا إِلَى مِنًى، وَ كَانَ فِيهِمْ مِمَّنْ قَدْ حَجَّ بَشَرٌ كَثِيرٌ، فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّانِي مِنْ أَيَّامِ التَّشْرِيقِ قَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِذَا كَانَ اللَّيْلُ فَاحْضُرُوا دَارَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَلَى الْعَقَبَةِ وَ لَا تُنَبِّهُوا نَائِماً وَ لْيَنْسَلَّ وَاحِدٌ فَوَاحِدٌ. فَجَاءَ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنَ الْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ فَدَخَلُوا الدَّارَ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص): تَمْنَعُونِّي - وَ تُجِيرُونِّي حَتَّى أَتْلُوَ عَلَيْكُمْ كِتَابَ رَبِّي - وَ ثَوَابُكُمْ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةُ؟ فَقَالَ سَعْدُ بْنُ زُرَارَةَ وَ الْبَرَاءُ بْنُ مَعْرُورٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حِزَامٍ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ، اشْتَرِطْ لِرَبِّكَ وَ لِنَفْسِكَ مَا شِئْتَ. فَقَالَ: أَمَّا مَا أَشْتَرِطُ لِرَبِّي فَأَنْ تَعْبُدُوهُ وَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَشْتَرِطُ لِنَفْسِي أَنْ تَمْنَعُونِي مِمَّا تَمْنَعُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تَمْنَعُوا أَهْلِي مِمَّا تَمْنَعُونَ أَهَالِيَكُمْ وَ أَوْلَادَكُمْ. فَقَالُوا: وَ مَا لَنَا عَلَى ذَلِكَ؟ فَقَالَ: الْجَنَّةُ فِي الْآخِرَةِ وَ تَمْلِكُونَ الْعَرَبَ وَ تَدِينُ لَكُمُ الْعَجَمُ فِي الدُّنْيَا. فَقَالُوا: قَدْ رَضِينَا»[۴].
هنگامی که رسول خدا(ص) فراخوانی مردم را در مکه علنی ساخت، دو قبیلۀ اوس و خزرج نزد او آمدند رسول خدا(ص) به آنان فرمود: آیا از من حمایت میکنید و به من پناه میدهید تا کتاب پروردگارم را برای شما تلاوت کنم و خدای متعال بهشت را به شما پاداش خواهد داد؟ گفتند: آری، هر پیمانی که میخواهی برای پروردگارت و برای خودت از ما بستان. پس به آنان فرمود: قرار شما و ما در عقبه خواهد بود در شب میانه از شبهای تشریق. پس اعمال حج را انجام دادند و به منیٰ بازگشتند و در میان آنان جمع کثیری از حاجیان بودند هنگامی که روز دوم از ایام تشریق فرا رسید، رسول خدا(ص) به آنان فرمود: شب هنگام به خانۀ عبدالمطلب در عقبه درآیید، کسی را بیدار نکنید وبیصدا و یکییکی بیایید. پس هفتاد تن از اوس و خزرج به خانه درآمدند پس رسول خدا(ص) به آنان فرمود: آیا از من حمایت میکنید و مرا پناه میدهید تا کتاب خدا را بر شما بخوانم و خداوند بهشت را پاداش شما قرار دهد؟ پس سعد بن زراره، و بَراء بن معرور و عبدالله بن حِزام گفتند: آری ای رسول خدا، هر شرط و پیمانی که میخواهی برای خدای خود، و برای خودت مقرر بفرما. پس فرمود: اما آنچه برای خدا شرط میکنم این است که خدا را بپرستید و برای او شریک قرار ندهید، و آنچه برای خود شرط میکنم این است که از من حمایت کنید همانگونه که از خود حمایت میکنید و خاندان مرا حمایت کنید همانگونه که از خاندان و فرزندان خود حمایت میکنید. گفتند: پاداش ما بر این کار چیست؟ فرمود: بهشت در آخرت، و فرمانروایی عرب و سرسپردگی عجم برای شما در دنیا. گفتند: راضی شدیم.
راه دوم: حیله و فریب و تزویر: در نظامهای لیبرال دموکراسی در شرایط رقابت آزاد معمولاً از این شیوه استفاده میشود. رهبران احزاب رقیب برای جمعآوری آراء بیشتر و شکلدهی ارادۀ جمعی غالب ناگزیرند از شیوۀ فریب و تزویر بهره جویند؛ زیرا معمولاً هیچ یک از گروهها و احزاب رقیب از امتیاز چندانی نسبت به رقبای خود برخوردار نیستند که بتوانند با استناد به آن به اقناع برهانی یا وجدانی مخاطبان پرداخته و ارادۀ سنجیدۀ آنان را به نفع خویش بسیج کنند. قرآن کریم با اشاره به شیوۀ تزویر حاکمان میفرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ﴾[۵]. در این آیه به شیوۀ نمرود برای تحکیم و تأیید حقانیت سلطنت خویش در برابر مردم اشاره شده که میگفت: آن خدایی که حقّ مُلک و سلطنت دارد منم، و میخواست با شیوۀ ادعای خدایی، مردم را به حقانیت سلطنت و مُلک خویش بفریبد، که ابراهیم(ع) با حجت و دلیل قاطعی که آورد او را محکوم کرد.
راه سوم: اعمال زور: در حکومتهای اسبتدادی و دیکتاتوریهای فردی یا جمعی از این شیوه استفاده میشود. حکومتهای استبدادی - غالباً - با بهکارگیری شیوۀ اعمال زور و شکنجه و کشتار به قدرت دست مییابند، و ارادۀ جمعی غالبی به نفع خویش پدید میآورند. قرآن کریم در اشاره به این شیوۀ حاکمان استبدادگر میفرماید: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۶]. آنچه مقتضای عقل است و شرع نیز آن را تأیید میکند بهرهگیری از شیوۀ نخست - شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی - برای فراهم ساختن و پدید آوردن قدرت سیاسی و ایجاد حاکمیت است. شیوۀ فریب و تزویر از نگاه عقل محکوم است؛ زیرا فریب و تزویر از مصادیق دروغ است که در نظر عقل از قبیحترین خصلتها و رفتارهاست. شیوۀ اعمال زور نیز از نگاه عقل محکوم است؛ زیرا حاکمی که میخواهد با شیوۀ اعمال زور بر ارادۀ جمع غالب گردد و ارادۀ جمع را تسلیم ارادۀ خویش سازد از دو حال خارج نیست:
- برخوردار از حق حاکمیت نباشد، (حاکمیتش نامشروع باشد) در این صورت بدیهی است که عقل به قبح اعمال زور برای ایجاد قدرت سیاسی نامشروع حکم میکند.
- برخوردار از حق حاکمیت مشروع باشد در این صورت نیز اعمال زور برای ایجاد حاکمیت با چند مشکل عقلی روبروست:
- تبعیت از حاکمیتی این چنین فاقد ارزش عقلی است، بدین معنی که انجام دهندۀ چنین رفتاری - تبعیت اجباری از حاکم مشروع - استحقاق مدح ندارد، نظیر سایر رفتارهای نیک و شایستهای که بدون اختیار یا با اکراه و اجبار از کسی سرزند.
- چنین حاکمیتی امکان تداوم ندارد؛ زیرا بنابر آنچه تجربۀ اجتماعی و نیز تأملات جامعه شناختی بر آن گواه است؛ قدرت سیاسی فاقد پشتوانۀ رضایت عمومی نمیتواند تداوم یابد، و عمر کوتاهی دارد.
- برپایی عدل بدون همکاری رضایتمندانۀ ارادۀ جمعی میسور نیست؛ زیرا نارضایتی عمومی، جامعه را دستخوش اضطراب و ناآرامی دائم میکند و فرصت اقامۀ عدل عمومی را از میان برده، و حاکمیت را به مقابله با ارادۀ عمومی وادار میسازد. و در نتیجه امکان برپایی عدل را در جامعه منتفی میسازد. و روشن است که حاکمیت منهای اقامۀ عدل از نظر عقلی مذموم است.
از نظر شرع اسلام نیز شیوۀ مشروع برپایی و تأسیس حاکمیت یا به عبارتی دیگر شیوۀ مشروع پیدایش قدرت سیاسی منحصراً شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی است، و هر یک از دو شیوۀ تزویر یا اعمال زور برای ایجاد حاکمیت سیاسی در اسلام محکوم و مردود است. مردود و محکوم بودن شیوۀ فریب و تزویر در شرع اسلام بدیهی و معلوم است و آیات کثیره و روایات متواتره بر حرمت مؤکد دروغ و غش و فریب دلالت دارند، و نیازی به پرداختن به آنها نیست»[۷]
پانویس
- ↑ میتوان گفت؛ این مطلب یکی از دلائل نپذیرفتن حضرت رضا(ع) پیشنهاد خلافت از سوی مأمون است.
- ↑ «بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت میکند؟!» بگو: «تنها خدا به حق هدایت میکند. آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟! شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟!»» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و شخص (آزاد و با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیدهایم، و او پنهان و آشکار از آن، انفاق میکند؛ آیا آنها یکسانند؟! ستایش مخصوص خداست؛ ولی اکثر آنها نمیدانند * خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادر زاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش میباشد؛ او را در پی هر چیز می فرستد، کاری از پیش نمیبرد؛ آیا او، با کسی که امر به عدل و داد میکند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!» سوره نحل، آیه ۷۵-۷۶.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۳.
- ↑ «آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی [= نمرود] که بر اثر (غرور ناشی از) حکومتی که خدا به او داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد؟ و هنگامی که ابراهیم گفت: «خدای من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند». گفت: «من نیز زنده میکنم و میمیرانم». (و دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد.) ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از مشرق میآورد؛ (اگر راست میگویی) تو آن را از مغرب بیاور!» به این صورت، آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
- ↑ «فرعون در زمین برتری جویی کرد، و اهل آن را به گروههای مختلفی تقسیم نمود؛ گروهی از آنها را به ضعف و ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه میداشت؛ او به یقین از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۹۸-۱۱۶.