ولید بن یزید در تاریخ اسلامی
فسقهای ولید بن یزید
احمد بن عبدربه اندلسی میگوید: «ولید به بیکاری و علاقه به کنیزکان رامشگر و هرزگی و شراب و معاشقه با زنان خو کرده بود»[۱]. احمد بن عبد ربه سپس به نقل از علی بن عباس میگوید: «من در روزگار خلافت ولید بن یزید نزد او بودم که شراعه (از میخوارگان و هرزگان قهار) را نزد خویش آورد. به خدا سوگند که ولید درباره خود شراعه و مسیری که پیموده است، از او چیزی نپرسید، بلکه او را گفت: «ای شراعه! به خدا سوگند من در پی تو نفرستادم که درباره کتاب خدا و سنت رسولش از تو بپرسم». شراعه گفت: به خدا سوگند اگر درباره این دو از من بپرسی، مرا در آنها خری خواهی یافت». ولید گفت: «بلکه در پی تو فرستادم که درباره قهوه (شراب) از تو بپرسم. شراعه گفت: «من دهقان دانا و لقمان حکیم آنم». ولید گفت: «درباره نوشیدنیها مرا خبر ده». شراعه گفت: «امیرالمؤمنین از هر چه میخواهد بپرسد».
ولید گفت: «درباره آب چه میگویی»؟ شراعه گفت: «مرا از آن گزیری نیست و خران نیز در آن با من شریکاند». پرسید: «درباره شیر چه میگویی»؟ گفت: «هرگاه آن را دیدم، از اینکه مادرم مرا مدتی طولانی با آن غذا داد، شرمنده شدم». پرسید: «درباره سویق چه میگویی»؟ گفت: «نوشیدنی غمگینان است و آنان که شتاب دارند و بیمارند». پرسید: «شراب خرما چه»؟ گفت: «جایگزین شراب است».
پرسید: «درباره شراب [انگور] چه میگویی»؟ گفت: «وای! او دوست روح من است». ولید گفت: «و تو نیز به خدا قسم دوست روح منی. کدام بزم محبوبتر است»؟ شراعه پاسخ داد: «هیچ جامی به سلامتی رویی زیباتر از روی آسمان نوشیده نشده است»! فکر میکنید امیرالمؤمنینی که شراعه را از راه دور فرا میخواند تا از او درباره شراب بپرسد و گونههای نوشیدنی را برایش به وصف کشد، شراب نمینوشد؟ ولید شب تا سپیده دم بیدار میماند و شراب و آواز بسیار مینوشید و میشنید، چندان که ابن ابی الزناد هفتاد قدح برای او برشمرده است[۲]. ممکن است در این شمار مبالغه شده باشد، لیک درباره شهرت ولید در میخوارگی و مستی شک نداریم.
ولید شبی با ندیمان خویش شراب مینوشد و مست میکند. در برابر آنان رطلی گران از شراب بود که نور ماه در آن تابیده بود. ولید با دیدن این صحنه سوگند یاد میکند که «هفت هفته»[۳] یعنی چهل و نه روز شراب بنوشد. در پی این تصمیم او از مردم پنهان میشود تا برای بادهنوشی و مستی فراغت یابد و چون حاجبش میکوشد که وی را از این کار باز دارد، فرمان میدهد قیفی در دهان او فرو کنند و در دهانش چندان شراب ریختند، که مست لایعقل شد[۴]. ولید سنگابی را از شراب لبریز میکند و با ندیمانش از آن مینوشد تا اینکه سنگاب از شراب تهی میشود[۵].
هنگامی که ولید از منظره برکه آبی خوشش میآید، کنار آن مست میکند و از آن منظره زیبا در شبی مهتابی به طرب میآید و در حال مستی سوگند یاد میکند که همه آب برکه را بنوشد! و ندیمان و یاران او ناچار میشوند برکه را از آب خالی کنند تا امیرالمؤمنین به سوگند خود وفا کند![۶]. روزی که ولید بن یزید به خلافت رسید، جماعتی از خویشاوندانش را نزد خود دعوت کرد و گفت: «آیا میدانید چرا شما را دعوت کردم»؟ گفتند: «نه». گفت: «باید یکی از شما بگوید».
مردی گفت: «ای امیرالمؤمنین! میخواستی نعمات و احسانی را که خداوند بر تو تازه کرده است، به ما نشان دهی». گفت: «آری، لیک من: «خدای و فرشتگان نیک و پارسایان درستکار را گواه میگیرم که دلم سماع و نوشیدن جام باده و گزیدن گونههای خوبان نمکین را طلب میکند و ندیم بزرگوار و خدمتکار چاب را که دمادم جامهای شراب را به من رساند». ولید سپس گفت: حالا اگر بخواهید میتوانید برخیزید و بروید»[۷].
آیا نخستین سخنرانی امیرالمؤمنین برای خاندانیان نزدیک خویش در نخستین روز خلافتش را شنیدید؟ ولید و ندیمانش مست میکنند و تا سپیده دمان شراب مینوشند و فراشان به ناچار آنان را بر روی تشکهاشان حمل کرده (طبیعتاً به جز امیرالمؤمنین) در مهمانخانه میاندازند. یکی از آنان میگوید: «بیدار نشدیم تا اینکه خورشید بیرون آمد»[۸] و شاید نماز صبح را از دست نداده باشند! خلیفه چندان در نوشیدن شراب زیادهروی میکند که چشمانش تیره و تار میشود و هوشیاری خویش را از کف میدهد![۹]. او با کنیز محبوب خویش تا صبح بیدار میماند و هر دو مست میشوند و هنگامی که مؤذن اذان صبح را سر میدهد، به کنیز دستور میدهد که چهره بپوشاند تا مردم گمان برند که او امیرالمؤمنین است و از در مقصوره برای نماز صبح بیرون رود و امامت جماعت مسلمانان را بر عهده گیرد، در حالی که جنب است و مست![۱۰] و دیگر ماجراهایی که درباره بادهنوشی خلفای بنی امیه و مستی آنان و به بازی گرفتن حدود و احکام خدای تعالی از سوی آنان گفتهاند. تمام اینها در کاخ خلافت و در حضور امیرالمؤمنین بلکه به همراه او صورت میگرفته است.[۱۱]
آواز و عیش و نوش
حاکمان اموی سخت شیفته و دلداده آواز بودند. آوازخوانان را از دیگر سرزمینها به قصر خلیفه میآوردند[۱۲] و خلیفه به آوازهای آنان گوش میسپرد و از بیت المال مسلمانان مبالغ هنگفتی را به پایشان میریخت و گلچین آنان را نزد خویش نگاه میداشت و هر کدام را که میخواست باز میگرداند. امویان مهار خویش را رها کرده بودند تا عیش و نوش، آنان را به هر کجا که میخواهد ببرد. خلفای پیشین اموی، حشمت خلافت را برای خلیفه در برابر ندیمان و همنشینان او نگاه میداشتند و لحظات ناب عیش و نوش خویش را از ندیمانشان پنهان میداشتند. اما خلفای متأخر اموی در حضور همنشینان و ندیمانشان بیپروا به عیش و نوش و طرب میپرداختند. حتی خلیفه اگر از آوازی خوشش میآمد با آن میرقصید و سرمست میشد و جامههای خویش را از تن به در میآورد.
جاحظ درباره خلفای پیشین و پسین اموی در آشکار نمودن عیش و طرب میگوید: «معاویة بن ابی سفیان، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، سلیمان، هشام و مروان بن محمد؛ میان آنان و ندیمانشان پردهای بود و هیچ ندیمی از آنچه خلیفه به هنگام طرب و لذت بردن از آوازخوانان که حالش دیگرگون میشد و راه میرفت و شانههای خود را تکان میداد و میرقصید و حتی جامههایش را در میآورد، از هیچ کدام این کارها خبر نمییافت و کسی جز کنیزان نزدیکش او را نمیدید... اما باقی خلفای اموی از اینکه در حضور ندیمان و خوانندگان برقصند و جامه از تن به در آورند و عریان شوند، پروایی نداشتند[۱۳]. از جلوههای زشت عیش و نوش در تاریخ زندگانی امویان، داستانی است که مسعودی آن را با واسطه از یکی از ندیمان ولید بازگو کرده است. آن ندیم میگوید: «همنشین شبهای ولید بن یزید بودم و ابن عایشه قرشی را نزد او دیدم. ولید از ابن عایشه خواست تا برایش آواز بخواند و او چنین خواند: «بامداد روزی که حاجیان از منا پراکنده میشدند سیه چشمانی دیدم که صبر از دل میبردند، مانند ستارگان در جایهای طلوع خود، بعد از غروب که به دور ماه تمام میچرخیدند، برای رضای خدا و در پی شراب رفته بودم، اما با باری از گناه بازگشتم». ولید گفت: «به خدا خوب خواندی ای امیر من! تو را به حق عبد شمس قسم آن را یک بار دیگر بخوان». ابن عایشه یک بار دیگر آن را خواند.
ولید گفت: «به خدا خوب خواندی ای امیر من! تو را به حق امیه قسم میدهم که بار دیگر بخوان». ابن عایشه یک بار دیگر آن را خواند. ولید، ابن عایشه را به یکایک پدرانش سوگند داد تا اینکه به خودش رسید و گفت: «تو را به جان خودم قسم میدهم که یک بار دیگر این آواز را بخوانی». ابن عایشه نیز پذیرفت و آواز را یک بار دیگر خواند. پس ولید از جای برخاست و خود را بر روی ابن عایشه انداخت و یکی یکی همه اندامهای او را بوسید... (قلم از ذکر این فقره از داستان باز میماند). ولید سپس گفت: «وای از این عیش و خوشی! وای از این عیش و خوشی» !. سپس تمام جامههای خویش را در آورده، روی ابن عایشه انداخت و خود لخت و عور ایستاد تا مثل همان جامهها را برایش آوردند[۱۴].[۱۵]
منابع
پانویس
- ↑ ابن عبد ربه اندلسی، احمد، العقد الفرید، ج۵، ص۱۹۸.
- ↑ ابن عبد ربه اندلسی، احمد، العقد الفرید، ج۵، ص۳۰۲.
- ↑ ولید این دو واژه را به فارسی گفته است.
- ↑ مسعودی، علی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱۷؛ ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۷، ص۶۰ - ۶۱.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۷، ص۲۴.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۷، ص۴۷.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۷، ص۲۲.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۷، ص۶۷ - ۶۸.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۷، ص۸۹.
- ↑ ر. ک: العقد الفرید، تصحیح عبدالمجید ترحینی، ج۵، ص۲۰۵؛ ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۷، ص۴۷.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۷۹.
- ↑ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۲۰۰.
- ↑ جاحظ، عمرو، التاج فی اخلاق الملوک.
- ↑ مسعودی، علی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱۵.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۸۳.