پردهخوانی در تاریخ اسلامی
پرده
پارچهای از نقشها با مضامین داستانی و مذهبی
«پرده» - که آن را «پرده درویشی» و برخی «پرده دراماتیک» نیز میخوانند - پارچهای است که بر آن یک یا چند مجلس از یک داستان یا واقعه تاریخی نقاشی شده و پردهخوان یا نقال با اشاره به آن به روایت و شرح نقشها و داستانهای مرتبط با آنها برای حاضران میپردازد.
جنس این پردهها معمولاً از پارچه متقال و کرباس و ابعادشان ۳ تا ۴ متر طول و ۵/۱ تا ۲ متر عرض است. پردهها یا به شکل ثابت به دیوار مکانهای عمومی به ویژه قهوهخانهها - که محل اجتماع مردم و برگزاری مراسم پردهخوانی بودند- نصب میشدند یا مانند طومار لوله شده و توسط پردهخوان حمل میشدند. مضمون نقاشی روی پردهها فهرست متنوعی را شامل میشدند؛ از قصههای شاهنامه و خمسه نظامی گرفته تا حکایتهای عامیانه و مضامین مذهبی. قصههای قرآن، صحنههای بهشت و جهنم، جنگهای پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع)، زندگی و کرامات امامان شیعه، واقعه کربلا و رخدادهای پس از آن و ماجرای انتقام گرفتن مختار مهمترین مضامین مذهبیاند که بر این پردهها نقاشی میشد. در این میان، پربسامدترین مضمون، شهادت امام حسین (ع) و یارانش در کربلا بوده است. به همین جهت این پردهها را گاهی «پرده عاشورا» یا «نقاشی کربلا» نیز میخوانند.
در نقاشی پرده، چهره شخصیتهای اصلی داستان بزرگتر کشیده میشوند و گاهی نام آنها هم کنارشان نوشته میشود. از جمله در پردههای عاشورا معمولاً چهره چهار شخصیت بزرگتر از بقیه نقش میشود: امام حسین (ع)، حضرت علی اکبر (ع)، حضرت عباس (ع) و مارد بن سدیف؛ که عباس (ع) با شمشیر بر فرق او میزند.
در تصویرگری این پردهها معمولاً به واسطه محذوریتهای مذهبی در نقاشی صورت معصومین، چهره آنها در هالهای از نور قرار گرفته است. جبههگیری حق و باطل در تصویرگری این پردهها نمود دارد. به گونهای که اولیا در اوج وجاهت، پاکیزگی، آرامش و زیبایی رخسار ترسیم میشوند و در مقابل، اشقیا چهرههایی کریه و زشت از جمله با سرهای تراشیده و زبانهای بیرون آمده و چشمهای دریده دارند. از انتخاب و ترکیب رنگها نیز برای نشان دادن روحیه و تضاد شخصیتها استفاده میشود؛ چنانکه سبز نشانه قداست، زرد نشانه پریشان حالی، سرخ نماد ستمگری و سیاه نماد عزا است.
خاستگاه اصلی داستانهای منقش بر پردههای عاشورا، مقاتل به ویژه روضة الشهدای واعظ کاشفی و نیز ادبیات شفاهی رایج بین نقالان بوده است. به خاطر ساختار داستانی تودرتوی وقایع و برای امکان گریز به قصههای فرعی، تصاویر پرده به شکلی است که در آن ذرهای فضای خالی وجود ندارد و مانند نقاشیهای مذهبی در قرون وسطا، در پرده، حوادث به صورت اپیزودی و مانند دانههای زنجیر کنار هم مینشیند و شخصیت اصلی را در موقعیتهای گوناگون نشان میدهد.
نقاشی پرده، به عنوان گونهای از نقاشی مردمی و نقاشی قهوهخانهای، در گذشته، به ویژه در تهران، اصفهان و شیراز رواج داشته است. این هنر، مستلزم آشنایی با پردهخوانی و شناخت قصههای اصلی و فرعی بوده است. در بررسی پیشینه این هنر نظرات متنوعی بیان شده است؛ برخی آن را با نگارههای سوگ سیاوش مربوط کرده و برخی ریشه آن را در هنر اروپایی جستوجو کرده، رواج نقاشی پرده را متأثر از انتشار آثار رافائل و میکل آنژدر ایران دوره صفوی و متأثر از شیوه شمایلنگاری آن دوره دانستهاند. همچنین پیدایش و گسترش پرده در دو قرن اخیر را پیامد گسترش تعزیه و نوع نقاشیهای پرده را نیز متأثر از تعزیه میتوان دانست. گزارشهای تاریخی نشان میدهد در دوره صفوی برای نقالی از شمایل و پرده استفاده میشده است. نقاشی این پردهها در اواسط دوره قاجار و به ابتکارهای نقاشان قهوهخانهای به اوج خود رسید. اما پس از آن دوره، با افول پردهخوانی و کاهش زمینههای اجتماعی مناسب آن، پردههای درویشی به عنوان کالای فرهنگی - هنری به موزهها رفتهاند.
از شاخصترین نقاشان پردهها حسین قوللر آقاسی (۱۲۶۹-۱۳۴۵)، محمد مدبر (۱۲۶۵-۱۳۴۵) و حسن اسماعیلزاده (۱۳۰۳-۱۳۸۵) را میتوان نام برد.[۱]
پردهخوانی
روایتگری واقعه عاشورا و دیگر وقایع تاریخ مذهبی از روی پرده نقاشی مخصوص
«پردهخوانی» که در فرهنگهای قدیمیتر «صورت خوانی» نیز خوانده شده، یکی از رشتههای نقالی و هنری انفرادی است که در آن یک داستان حماسی، عامیانه یا مذهبی نظیر واقعه عاشورا به کمک پرده یا پارچهای که نقشهای مربوط به آن داستان بر آن نقاشی شده، توسط پردهخوان برای جمعی از مردم نقل میشود. پردهخوانی در گروه نمایشهای سنتی قرار میگیرد و یکی از قدیمیترین شیوههای نمایش انفرادی در ایران و جهان است. این هنر آیینی، ترکیبی است از هنر تجسمی نقاشی و هنر کلامی نقالی که با هنرهای دیگر چون موسیقی، شعر و ادبیات همراه میشود. در یک دستهبندی کلی میتوان رایجترین اشکال پردهخوانی را به دو دسته «حماسی» (با محوریت قصههای اساطیری شاهنامه) و «مذهبی» (با محوریت روایت واقعه عاشورا) تقسیم کرد.
پردهخوانی دارای سه عنصر اساسی داستان، پرده نقاشی و نقالی است که داستان و نقاشی هر دو محتوای عقیدتی و دینی دارند. هدف از پردهخوانی، روایت وقایع مصیبت بار تاریخی - داستانی مورد علاقه عامه مردم در مکانها و محیطهای عمومی است. پردهخوانی، به جهت نمایشی، داستانیتر، سرگرم کنندهتر و عامیانهتر از روضهخوانی بوده و به همین جهت برای عامه مردم جذابیت فراوانی دارد. در گذشته، پردهخوان با پایدارکردن پرده نقاشی در جایی مناسب، ابتدا پیشخوانی کرده و زبان به نعت امام علی (ع) باز میکرد. سپس همراه با آواز، پارچه سفید کرباس روی پرده را به تدریج کنار میزد و همزمان با حرکت دادن چوبدستی خود روی پرده، واقعه مربوط به هر قسمت را برای حاضران روایت میکرد. در این روایتگری، پردهخوان از انواع فنون و مهارتهای حرکتی و بیانی با هدف اثرگذاری بیشتر بر مخاطبان بهره میگرفت.
پردهخوانی بخشهای مختلفی دارد که عبارتند از: پیش واقعه، مناجات، منقبتخوانی، خطبهخوانی، مسئله گویی و حدیث، شرح واقعه، گریز، نوحه و دعا. از نظر موسیقایی هر کدام از بخشهای پردهخوانی در دستگاه آوازی ویژهای خوانده میشود. ابتدا پردهخوان «غراخوانی» (آواز با صدای بلند) میکند. وی حین نقل از زبان شخصیتها، به فراخور عضویت هر شخصیت در گروه «اولیا» یا «اشقیا»، آهنگ و لحن متفاوتی اختیار میکند («متعارضخوانی») و گاهی نیز با گریز زدن به پیش و پس حادثه، «متعاقبخوانی» میکند. وقتی پردهخوانی به اوج خود میرسد، پردهخوان در گوشههای حسینی، راهوی، زنگوله، بیات ترک و شوشتری «متألم خوانی» و برای اجابت دعا و درخواست شفاعت در گوشه شور و بیات ترک «متضرع خوانی» میکند.
شواهدی در دست است که نشان میدهد احتمالاً از همان مقاطع آغازین شکلگیری آیینهای عزاداری محرم در سدههای چهارم و پنجم، تصویرگری و احتمالاً شمایل گردانی رواج داشته است؛ زیرا مقدسی در البدء و التاریخ به «تهاویل» (تصویرسازی) شیعیان از واقعه کربلا اشاره دارد. این برداشت از سخن مقدسی، مستلزم آن است که وی تهاویل را در معنای مجازی آن یعنی داستان پردازیها به کار نگرفته باشد. ظاهراً پردهخوانی مذهبی از اوایل صفویه در ایران جریان داشته است.
قدیمیترین گزارش از نقالی دراویش مربوط به مشاهدات میشل مامبره -سفیر و نیز در ایران - است. وی که در سال ۹۴۵ ق از تبریز دیدن کرده است، ضمن توصیف انواع معرکهگیری و نقالیهایهای مذهبی در این شهر به پردهخوانی نیز اشاره میکند: «در میدان شماری از شعبدهبازان ایرانی روی قالی مینشینند. آنها مقواهای درازی را با تصویر پیکرهها در دست دارند و با یک چوبدستی به هریک از این پیکرهها اشاره میکنند و داستانهایی درباره هر یک از آنها باز میگویند. هر کسی به قدر وسع خود پولی بدانها میدهد». گزارشهای دیگر از دوره صفوی، پردهخوانی در ایام محرم را تأیید میکند. از جمله پیترو دلاواله در سفرنامهاش روضه خوانی همراه با پردهخوانی در روز عاشورا در سال ۱۶۱۷م را اینگونه گزارش میکند: «ملا که بر روی چهار پایه روضهخوانی میکند، به شرح وقایعی که منجر به قتل امام شد میپردازد. گاهی نیز شمایلی چند نشان میدهد و مستمعان با صدای بلند گریه و زاری میکنند». همچنین سام میرزا (م ۹۸۴ق) در تذکره تحفه سامی از قصهگویی به نام «حافظ خوگر» نام میبرد که «صورتها و نقشها را اطواری میبندد».
در دوره قاجار و پهلوی نیز پردهخوانی رواج داشت. اجرای این هنر در دوره قاجار به دراویش اختصاص داشت؛ چنانکه حتی پرده نقالی به «پرده درویشی» شهرت پیدا کرد. برخی منابع، پردهخوانی در این دوره را مخصوص نقالان فرقه عجم و به ویژه درویش اختیار و مرشد عجم میدانند. مرشدان این گروه، علم سیاهی بر دست میگرفتند و شرح حال ائمه اطهار (ع) را به نظم یا با سخنان مسجع و الحان خاصی بیان میداشتند؛ درحالی که پردهای منقوش از وقایع کربلا را به دیواری میآویختند و با چوبدستی نشان میدادند و با لحنی سوزناک وقایع آن را تشریح میکردند.
امروزه آن دسته از عوامل اجتماعی و فرهنگی و باورهای دینی که روزگاری پردهخوانی را پدید آورده بودند از میان رفتهاند. در نتیجه این هنر پایگاه مردمی و جاذبه مذهبی گذشته خود را از دست داده و کمابیش به صورت یک میراث فرهنگی - هنری غیرفعال درآمده است.[۲]