یزید بن ولید
آشنایی اجمالی
او یزید بن ولید بن عبدالملک بن مروان بن حکم، ابوخالد است[۱]. در آغاز کار در مِزّه از روستاهای دِمَشق، با او برای خلافت بیعت کردند. سپس پیروزمندانه وارد شهر شد و بر آن غلبه کرد. سپاهی را فرستاد که با پسر عمویش، ولید دوم، درگیر شد و او را کشت. در اواخر جمادیالآخر ۱۲۶ / آذار۷۴۳ خلافت را به دست گرفت و بر منبر، خطبه خواند و با توجیه قتل خلیفه روش حکمرانی خود را تشریح کرد[۲].
یزید سوم در خلال حکومتش، از خود پرهیزگاری نشان داد و از عمر بن عبدالعزیز تقلید کرد[۳] و به ناقص لقب یافت؛ زیرا دریافتهای سپاهیان و مردم را - که ولید دوم افزایش داده بود- کاهش داد. باور داشت که آن پرداختها بسیار است و بیتالمال تحمل پرداخت آن را ندارد. به این ترتیب اوضاع را به همان حال اول - که در دوران هشام بود - برگرداند[۴].[۵].[۶].
اوضاع عمومی در دوران یزید سوم
این دوران یزید سوم شاهد استمرار ناآرامیهایی بود که در پی کشته شدن ولید دوم آغاز شد و به دودستگی بنیامیه و نابودی حکومتشان منجر گردید. حوادث دوران او در دو مرحله رخ داد: مرحله نخست - دربرگیرنده رخدادهایی ناشی از کشته شدن ولید دوم و واکنشهایی است که در داخل خاندان اموی به وجود آمد. مرحله دوم - بازتاب حوادث ناشی از تغییر در مقامهای اداری است که از یک سو تأثیر منفی در سرنوشت حکومت و از سوی دیگر، انعکاسهای بدی در اوضاع داخلی داشت[۷].
حقیقت این است که یزید سوم شخصیتی نبود که همه افراد خاندان اموی دور او جمع شوند. آشکار است که نبود چنین شخصیتی علاوه بر گسترش روحیه فردگرایی، از عوامل آشکار ادامه درگیریها بود. همین که یزید سوم خلافت را عهدهدار شد، مخالفت سختی در برابر او ایجاد شد که عموزادههایش آن را رهبری میکردند. سلیمان بن هشام بعد از فرار از زندان، بر او شوریده به دِمَشق آمد و به خلیفه حمله کرده او را لعن نمود و کافر خواند[۸].
مناطق دیگری بر خلافت شوریدند. مردم حمص به خونخواهی ولید دوم، بیعت با خلیفه را رد کرده شورش نمودند و یزید بن خالد بن یزید بن معاویه به ایشان پیوست. ابومحمد سفیانی، که با او به نام خلیفه بیعت نمودند، درصدد حمله به دِمَشق برآمد؛ اما خلیفه سرعت عمل بیشتری داشت و موفق به ممانعت از مردم حمص شد و آنان را به اطاعت و بیعت با خود واداشت و هر دو امیر اموی را دستگیر کرده به دِمَشق فرستاد و در آنجا زندانی کرد[۹]. یزید سوم با حرکت دیگری روبهرو شد: فِلَسطینیها قیام کرده، با یزید بن سلیمان بن عبدالملک بیعت کردند. همچنین مردم اردن شورش نموده، با محمد بن عبدالملک بیعت کردند که خلیفه توانست هر دو شورش را سرکوب کند[۱۰].
آتش درگیری میان افراد خاندان اموی را شعلهور و التیام زخمی که در بدنه [حکومت] امویان گسترش مییافت، محال کرد. یزید سوم پس از اینکه به حکومت رسید، استاندارانی را که عمویش، هشام، منصوب کرده بود، برکنار و کارگزاران مورد اعتماد خود را حاکم کرد. یوسف بن عمر را از عراق برداشت و منصور بن جمهور را جایگزین او کرد. توجیه او برای اقدام یاد شده این بود که او برای عراق حاکمی دیندار میخواهد تا عدل را در آنجا بگستراند و از مردم رفع ستم نماید[۱۱].
این تغییر باعث واکنش مخالف برخی از پیروان خلیفه، ازجمله یزید بن حجره غسانی شد. همانگونه که استاندار برکنار شده تلاش کرد ناآرامیهایی را در برابر خلیفه - از طریق تحریک برخی قبایل بر بعضی دیگر - به وجود آورد؛ اما در این کار شکست خورد و عراق را به مقصد بَلْقا ترک کرد[۱۲]. یزید سوم خواست تا قدرتش را بر سرزمینهای دور شرقی، بهویژه بر خراسان، سِنْد و سیستان بگستراند. نصر بن سیار، حاکم خراسان - که در اندیشه استقلال از حکومت اموی بود - مانع او شد و پیروانش با وی بیعت کردند[۱۳] و استاندار عراق، منصور بن جمهور، از به راه آوردن او نا امید شد.
در این هنگام کار مروان بن محمد، حاکم جزیره، آذربایجان و ارمنستان شدت گرفت. او نخست از بیعت با خلیفه جدید خودداری کرد. سپس برای تفاهم در مسئله خلافت و ولایتعهدی، با وی وارد گفتوگو شد. هنگامی که دو طرف به توافق نزدیک میشدند، یزید به طور ناگهانی در ذیالحجه ۱۲۶ / ۷۴۴ درگذشت. بعد از وی برادرش، ابراهیم بن ولید، کار را به عهده گرفت، اما کار او استوار نشد. گاهی برای امارت و گاهی برای خلافت به او سلام میکردند و گاهی برای هیچکدام از آن دو به او سلام نمیکردند[۱۴].
طبیعی بود محمد بن مروان که به خلافت چشم دوخته بود، خلافت ابراهیم را به رسمیت نشناسد. او آشکارا دو فرزند ولید دوم، یعنی حَکَم و عثمان را تأیید کرد. ابراهیم در نزاعش با مروان به کمک یمنیها اعتماد داشت، در حالی که مروان از قیسیها کمک دریافت میکرد و این علت برای شعلهور شدن دشمنی میان آن دو کافی بود[۱۵].
مروان با سرعت و ثباتی که از او سراغ داریم، در رأس نیروهایش از حَّران به دِمَشق حمله کرد و به هنگام حمله، بر قِنَّسْرین و حمص استیلا یافت و با سپاهی که خلیفه برای مقابله با او فرستاده بود، در عنجر - میان بعلبک و دِمَشق - درگیر شد و بر آن چیره شد. ابراهیم هنگامی که نتیجه جنگ را دریافت، از دِمَشق فرار کرد و پیش از فرار، حَکَم و عثمان - دو پسر ولید دوم - را کشت تا مروان آنان را دستاویزی برای حاکمیت خود قرار ندهد و به نام آنان قدرت را به دست نگیرد؛ اما او در سال ۱۲۷ / ۷۴۵ پیروزمندانه وارد دِمَشق شد و مردم با او برای خلافت بیعت کردند[۱۶].[۱۷].
منابع
پانویس
- ↑ مترجم: یزید اولین خلیفهای بود از أمّ ولد (کنیز) متولد میشد. امویان به منظور تعظیم خلافت از ازدواج با کنیز پرهیز میکردند. افزون بر آن، شنیده بودند حکومتشان به دست خلیفهای ام ولد زاده ساقط خواهد شد؛ قمی، شیخ عباس، تتمة المنتهی، ص۱۳۷.
- ↑ برای مطالعه متن خطبه ر. ک: طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۶۸ - ۲۶۹.
- ↑ مترجم: یزید معتزلی بود، از اینرو معتزله وی را بر عمر بن عبدالعزیز ترجیح میدادند.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۶۱ - ۲۶۲.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۹۴.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۲۱۱.
- ↑ عیسی، النزاع بین افراد البیت الاموی... ، ص۱۵۶.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۶۲.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۶۲ - ۲۶۷.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۶۶ - ۲۶۹.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۷۸.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۷۲ - ۲۷۳.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۷۸.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۹۹.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۳۰۰ - ۳۰۱.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۳۹۱ - ۳۹۳؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ص۳۰۱ - ۳۰۲ و ۳۱۱.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۲۱۲.