بحث:ابوجهل در تاریخ اسلامی
ابوجهل
عمرو بن هشام معروف به ابوجهل، از اشراف قریش و از مشرکان مشهور و با قدرت مکه به شمار میآمد، از روایت «بلاذری» استفاده میشود که ابوجهل در (۵۵۴ م) زاده شد. پدرش «هشام» از اشراف مکه بود و بر «بنی مخزوم» شاخهای از قریش ریاست داشت، مادرش اسماء دختر «مخربه بن جندل حنظلی» از «بنی تمیم» بود.
به روایتی نگاهداری پیمان نامه قریش برای تحریم بنی هاشم و مسلمانان را، او یا خواهرش «جلدس» (ام جلدس) خاله «ابوالحکم» بر عهده داشته است. ابوجهل چون دیگر اشراف قریش به تجارت اشتغال داشت و مرد ثروتمندی بود و همانند پدر و برادرش از بخشندگان قریش در عصر جاهلیت به شمار میرفت. وی در جوانی میان اشراف مکه جایگاهی ویژه داشت، هنگامی که ۳۰ سال بیشتر نداشت، از آن روی که مردی کاردان بود به عضویت «دارالندوه» پذیرفته شد، در حالی که به رسم آن روزگار اعضای دارالندوه جز بنی قصی میبایست افزون بر ۴۰ سال میداشتند.
با آغاز رسالت پیامبر(ص) ابوجهل با اقدامات بسیار، برای جلوگیری از اشاعه اسلام دست به کار شد که این گونه اعمال او شأن نزول شماری از آیات قرآنی دانسته شده است. با توجه به سابقه او در نفی برتری بنیهاشم بر سایر تیرههای قریش، چنین مینماید که سخنان و اعمال پیامبر(ص) را اقدامی از جانب بنیهاشم برای سروری بر قریش میپنداشت، که کاهش قدرت دیگر اشراف مکه از جمله خود او نتیجه آن بود. از همین رو بیش از سایر مشرکان با پیامبر(ص) دشمنی میورزید. پیامبر به خاطر همین دشمنیها او را ابوجهل نامید و دستور داد مسلمانان هم او را به این نام خطاب کنند.
تلاش ابوجهل در قطع رابطه قریش با بنی هاشم به شکست انجامید. ممانعت از حمایت ابولهب از پیامبر(ص) بعد از مرگ ابوطالب و نیز طراحی توطئه ناموفق علیه پیامبر با مشارکت طوایف مختلف را میتوان از مهمترین اقدامات وی بر ضد پیامبر(ص) دانست، مسلمانان نیز از شدت عمل و کینهتوزی وی در امان نبودند. متقابلاً پیامبر نیز او را ابوجهل نامید و به مسلمانان دستور داد که وی را چنین خطاب کنند.
پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه و در پی تعرض مسلمانان به راه تجاری مکه و شام، موجبات درگیری ابوجهل با ایشان فراهم آمد. در سال اول هجری کاروان تجاری که ابوجهل ریاست آن را به عهده داشت به رغم مواجهه با «حمزه بن عبدالمطلب» و یارانش در «سیف البحر»، با وساطت «مجدی بن عمر» و «الجُهنی» بدون خونریزی راه خود را به سوی مکه ادامه داد. در سال بعد هنگامی که کاروان دیگری از قریش به سالاری ابوسفیان مورد تهدید مسلمانان قرار گرفت، ابوجهل با لشکری که خود از عاملان بسیج آن بود برای حمایت از آن کاروان از مکه خارج شد، با آنکه کاروان به سلامت گذشت ولی به اصرار ابوجهل لشکر مکه به سوی چاههای بدر حرکت کرد. ظاهراً علاوه بر ریاستطلبی، او در پی آن بود که اقتدار قریش را نه تنها بر مسلمانان، بلکه بر تمام کسانی که قادر به مخاطره انداختن کاروانیان قریش بودند اثبات کند، اما لشکر مکه با وجود برتری در بدر از مسلمانان شکست خورد و ابوجهل به همراه شمار دیگری از سران قریش به هلاکت رسید[۱].[۲]
پانویس
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۰۶.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۷۱.