زیاد بن منذر همدانی کوفی در علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابو الجارود زیاد بن منذر همدانی کوفی[۱] از مفسران تابعی و از مفسران عصر حضور امامان معصوم (ع) است؛ زیرا شیخ طوسی، هم او را در شمار اصحاب امام باقر (ع) ذکر کرده و هم در شمار اصحاب امام صادق (ع) و در هردو مورد او را تابعی معرفی کرده است[۲]، و نجاشی با عبارت "له كتاب تفسير القرآن، رواه عن ابي جعفر (ع)" و شیخ با عبارت "وله كتاب التفسير، عن ابي جعفر الباقر (ع)" از کتاب تفسیر داشتن وی خبر داده و طریق خود را به آن تفسیر ذکر کرده‌اند[۳].

آقا بزرگ تهرانی با عنوان «تفسیر ابی الجارود» از کتاب وی یاد کرده و گفته است: «اسم او زیاد بن منذر و متوفای سال ۱۵۰ است» نابینا به دنیا آمده و گروه زیدیه جارودیه به وی منسوب است. از اصحاب سه امام، علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد (ع) بوده است، ولی تفسیرش را در روزهای استقامت (قبل از انحرافش) از خصوص امام باقر (ع) روایت می‌کند و گویا آن را به املای آن حضرت می‌نوشته است و ازاین‌رو، ابن ندیم آن تفسیر را به امام باقر (ع) نسبت داده است و آن اول تفسیری است که ابن ندیم هنگام نام بردن کتاب‌های تفسیر ذکر کرده و گفته است: «کتاب الباقر» محمد بن علی بن الحسین (ع)، ابوالجارود آن را از وی روایت کرده است. راوی این تفسیر از ابو الجارود، در طریق شیخ و نجاشی، ابو سهل کثیر بن عیاش قطّان و ضعیف است، ولی شاگرد علی بن ابراهیم بن هاشم قمی که این تفسیر را در تفسیر چاپ شدۀ خود آورده، آن را با سند خویش از ابو بصیر یحیی بن ابو القاسم اسدی که به توثیق وی تصریح شده و او از ابو الجارود روایت کرده است[۴].[۵]

مذهب

نجاشی فرموده است: وی از اصحاب ابو جعفر (امام باقر (ع)) بوده و از ابو عبد الله (امام صادق (ع)) روایت کرده و زمانی که زید خروج کرد، تغییر یافت[۶] (از اعتقاد به امامت امام باقر و امام صادق (ع) دست کشید و به امامت زید معتقد شد).

شیخ طوسی نیز در معرفی وی فرموده است: زیدی مذهب است و گروه زیدیۀ جارودیه را به وی نسبت می‌دهند[۷].

کشی نیز روایاتی را دال بر انحراف وی از حق نقل کرده است[۸]، ولی آیت‌الله خویی پس از ذکر دو روایت از صدوق فرموده است: اگر سند این دو روایت صحیح باشد و از جهت ثابت نبودن وثاقت بعضی از راویان در صحت آن دو روایت مناقشه نشود، ناگزیر باید ملتزم شد که ابو الجارود از زیدیه به حق بازگشته است[۹].[۱۰]

وثاقت

برحسب نقل ابن حجر، احمد بن حنبل او را متروک الحدیث و ضعیف دانسته است. یحیی بن معین او را کذاب و دشمن خدا توصیف کرده و گفته است: به اندازۀ یک پول ارزش ندارد. نسائی او را در یک‌جا متروک الحدیث دانسته و در جای دیگر ثقه ندانسته است. ابو حاتم گفته است: ضعیف و رافضی بوده و در زشتی‌ها و معایب اصحاب رسول خدا (ص) حدیث می‌ساخته است. ابن عدی گفته است: از غالیان اهل کوفه به شمار می‌آید. ابن عبد البر گفته است: بر ضعف و منکر بودن حدیث وی اتفاق دارند[۱۱]؛ بنابراین، می‌توان گفت وی در نزد رجال‌شناسان اهل تسنن ضعیف و غیر قابل اعتماد است. از رجال‌شناسان شیعه نیز نجاشی و شیخ و حتی علامه در توثیق وی سخنی ندارند.

کشی روایاتی را در نکوهش وی آورده است[۱۲]. مامقانی او را ضعیف معرفی کرده است[۱۳].

از ابن غضائری نقل شده که حدیث‌های وی در میان حدیث‌های اصحاب ما بیشتر از حدیث‌های وی در میان حدیث‌های زیدیه است و اصحاب ما نسبت به آنچه محمد بن سنان از وی روایت کرده، کراهت دارند و به آنچه محمد بن بکر ارجتی از وی روایت کرده، اعتماد می‌کنند[۱۴]. آیت‌الله خویی سند روایات کشی در نکوهش وی را ضعیف و دلالت اکثر آنها را بر ضعیف بودن و موثق نبودن وی ناتمام دانسته و او را به استناد امور زیر ثقه معرفی کرده است:

  1. بودن وی در سندهای کامل الزیارات و شهادت ابن قولویه به وثاقت همه راویان آن کتاب.
  2. گواهی شیخ مفید در رسالۀ عددیه بر اینکه وی از بزرگان و رؤسایی است که حلال و حرام و فتوا و احکام از آنان گرفته می‌شود؛ کسانی که بر آنان طعن زده نمی‌شود و به نکوهش هیچ‌یک از آنان راهی وجود ندارد.
  3. گواهی علی بن ابراهیم به وثاقت هرکسی که در سندهای تفسیرش واقع شده است؛ زیرا در تفسیر قمی، سورۀ آل عمران در تفسیر ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ...[۱۵] کثیر بن عیاش از او و او از ابو جعفر محمد بن علی (ع) روایت کرده است و آنچه را از ابن غضائری نقل شد که اصحاب به روایاتی که محمد بن بکر از وی روایت کرده، اعتماد می‌کنند نیز مؤید ثقه بودن وی قرار داده است[۱۶].[۱۷]

منابع

پانویس

  1. ابن حجر گفته است: بخاری او را در فصل کسانی که در فاصله سال‌های ۱۵۰-۱۶۰ مرده‌اند، ذکر کرده است (تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۳۳). ولی برخی وفات او را در سال ۱۵۰ دانسته‌اند (ر. ک: آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج۴، ص۲۵۱، رقم ۱۲۰۲).
  2. ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲۲ (اصحاب الباقر (ع)، باب الزای، رقم ۴) و ص۱۹۷ (اصحاب الصادق (ع)، باب الزای، رقم ۳۱).
  3. ر. ک: رجال النجاشی، ص۱۷۰، رقم ۴۴۸؛ طوسی، الفهرست، ص۷۲، رقم ۲۹۲.
  4. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۵۱، رقم ۱۲۰۲.
  5. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۲۳-۲۲۴.
  6. رجال النجاشی، ص۱۷۰، رقم ۴۴۸.
  7. طوسی، الفهرست، ص۷۲، رقم ۲۹۳. این نکته را با عبارتی دیگر در کتاب رجال ضمن ذکر وی در اصحاب امام باقر (ع) نیز بیان کرده است (ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲۲).
  8. همو، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۹۵-۴۹۶، ح۴۱۳-۴۱۷.
  9. ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۲۵ و ۳۲۶.
  10. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۲۴.
  11. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۳۳.
  12. ر. ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۹۵-۴۹۶، ح۴۱۳-۴۱۷.
  13. مامقانی، تنقیح المقال، ج۱، ص۵۹ (نتائج التنقیح، رقم ۴۳۵۹).
  14. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۲۲.
  15. «آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
  16. ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۲۴ و ۳۲۵. برای آگاهی از پژوهشی جدید درباره ابو الجارود و تفسیر وی ر. ک: جرار، ماهر، تفسیر ابو الجارود، زیاد بن منذر «مقدمه‌ای در شناخت عقاید زیدیه»، ترجمۀ محمد کاظم رحمتی، آینه پژوهش، ش۹۵، سال شانزدهم شماره پنجم، ص۱۵-۳۲.
  17. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۲۴-۲۲۵.