علم در معارف و سیره علوی
عقل و علم
ارتباط عقل با علم نیز همچون ارتباطش با دین و اخلاق دوسویه است. امام علی(ع) عقل را یکی از مبادی علم و دانش میدانند. حتی از سخنان ایشان میتوان استفاده کرد که عقل مهمترین مبدأ شناخت آدمی است، و همان قوهای است که آدمی با آن به حکمت، یعنی علم استوار، دست مییابد. ایشان در مقایسه میان اندیشیدن و حس کردن، اندیشه را خطاناپذیر میدانند، در حالی که حس را امری خطا بردار میشناسانند. در برخی احادیث نیز عقل را پیشوای حس معرفی میکنند. احادیث زیر را - که از سخنان آن امام است- میتوان در این باره یاد کرد:
- عقل، اصل و ریشه علم و دعوت کننده به فهم است[۱].
- با عقلها به بلندا و ستیغ علوم نایل میشوید[۲].
- با عقل، ژرفای حکمت و با حکمت، ژرفای عقل بیرون آورده میشود[۳].
- اندیشیدن مانند دیدن با چشم نیست؛ زیرا گاه چشم به صاحبانش دروغ میگوید، ولی عقل، آن را که از وی اندرز خواسته، فریب نمیدهد[۴].
- عقلها، پیشوایان افکار و افکار، پیشوایان قلوب و قلوب، پیشوایان حواس و حواس، پیشوایان اعضا و اندامند[۵].
بدینسان عقل مبدأ و منشأ اصلی معرفت و علم است. از سوی دیگر امام علی(ع) علم و تجربه را از جمله اسباب و عوامل تقویت عقل میدانند؛ زیرا:
- عقل غریزهای است که با علم و تجربه، افزایش مییابد[۶].
- علم و دانش، عقل عاقل را بیشتر میکند[۷].
- تو، به عقلت سنجیده میشوی؛ پس آن را با دانش بالنده کن[۸].
- عقل غریزهای است که با تجربه پرورش مییابد[۹].
- تجربهها تمام شدنی نیستند، و عاقل با آنها رشد میکند[۱۰].
بنابراین هم عقل باعث افزایش علم میشود و هم علم عقل افزا است. از این رو اگر آدمی عقل خویش را به کار گیرد، به علم میرسد و وقتی به علم دست یافت، عقل او فزونی مییابد. باز اگر عقلی را که هم اینک قویتر شده به کار گیرد، علوم بیشتری را مییابد و در نتیجه به عقل او افزوده میشود. این سیر میتواند همیشه ادامه داشته باشد و علم و عقل در یک تعامل تکاملی پیوسته باعث تقویت یکدیگرند. شاید از همین رو است که امام میفرمایند: «عقل و علم همپای یکدیگرند و از هم جدا نمیشوند»[۱۱].
با دقت در پارهای از سخنان امام علی(ع) در مییابیم که نیاز علم به عقل، بیشتر از نیاز عقل به علم است؛ زیرا فرمودهاند: «كُلُّ عِلْمٍ لَا يُؤَيِّدُهُ عَقْلٌ مَضَلَّةٌ»[۱۲]؛ «هر علمی که عقل آن را تأیید نکند، گمراهی است» و «کسی که علم او بر عقلش افزون گردد، علم، وبال او خواهد بود»[۱۳]. در توضیح این مطلب میتوان گفت دانش میتواند جهت مثبت یا منفی داشته باشد، یعنی ضرورتاً مثبت و باعث کمال آدمی نیست. برای ما که در عصر مدرنیته زندگی میکنیم و شاهدیم که آدمی با علم و تکنولوژی در صدد نابودی خویش بر آمده است، این سخن نباید عجیب به نظر آید. آن علم و تکنولوژی که نتیجهاش سلاحی میگردد و هزاران انسان بیگناه را در چند ثانیه نابود میکند، علمی است که با عقل همراه نگشته است. انسان غربی، امروزه با استفاده از علوم مختلف، جامعهای را پینهاده است که به حذف دین و شریعت در عرصه اجتماعی میاندیشد؛ جامعهای که به تعبیر نیچه، فیلسوف شهیر آلمانی، خدا در آن مرده است. عاملی که علم را در جهت مثبت پیش میراند، عقل - به تفسیری که تاکنون بیان شد- است. انسان با عقل و دین میتواند به علومی دست یابد که او را در همه عرصهها از جمله عرصه اجتماعی به کمال برساند. در بحث از کارکرد عقل عملی دیدیم که عقل عملی خوب و بد و باید و نباید را به آدمی نشان میدهد.
بنابراین، اگر این کارکرد عقل را کنار نهیم، باید همچون هیوم و لیبرالیستها میل و شهوت را به جای آن بنشانیم. در این صورت علم وبال آدمی و باعث گمراهی او خواهد شد. امام علی(ع) در این باره میفرمایند: «عقل هیچگاه به صاحبش آسیب نمیزند؛ اما علم منهای عقل صاحبش را آفتی بزرگ است»[۱۴]. امام علی(ع) در شعری منسوب به ایشان علم و عقل و رابطه آن دو را در پیمودن مسیر کمال به کفش و پا تشبیه فرمودهاند. در این شعر آمده است: «إِذَا كُنْتَ ذَا عِلْمٍ وَ لَمْ تَكُ عَاقِلًا فَأَنْتَ كَذِي نَعْلٍ وَ لَيْسَ لَهُ رِجْلٌ وَ إِنْ كُنْتَ ذَا عَقْلٍ وَ لَمْ تَكُ عَالِماً فَأَنْتَ كَذِي رِجْلٍ وَ لَيْسَ لَهُ نَعْلٌ»[۱۵]؛ «اگر علم داشته باشی و عاقل نباشی، بسان کسی هستی که کفش دارد ولی پا ندارد. و اگر عقل داشتی و عالم نباشی، همچون کسی هستی که پا دارد، ولی کفش ندارد». انسانی که پا دارد؛ ولی کفش ندارد، میتواند طی طریق کند؛ هر چند به سختی. اما کفش بدون پا فایدهای ندارد و نمیتوان با آن مسیری را پیمود[۱۶].
علم
یکی از معیارهای شایستگی «علم و آگاهی» است؛ یعنی کسی که علم و آگاهی دارد، نسبت به کسی که فاقد آن است، از شایستگی بیشتری برخوردار است. بر اساس همین معیار است که در روایات ما علم نه تنها موجب شایستگی افراد تلقی میشود، بلکه علم منشأ هر نوع فضیلت و خوبی و مایه مباهات فرشتگان الهی بر اهل علم است. بر اساس روایات ما علم، زمینه تخلق به اخلاق فراهم کرده و نیز باعث احیای دین میگردد. از این رو، در بسیاری از روایت، عالمان، وارثان پیامبران و حتی در برخی از روایات برتر از آنان تلقی شدهاند. رسول اکرم(ص) میفرمایند: «عالمان وارثان پیامبرانند؛ زیرا پیامبران درهم و دیناری به ارث نگذاشتهاند و تنها چیزی که به ارث گذاشتهاند علم است که اگر کسی از آن بهرهور شود بهره فراوانی برده است»[۱۷] یا میفرماید: «حاملان علم در دنیا جانشین پیامبرانند و در آخرت در شمار شهدا قرار دارند»[۱۸]. از این بیان، جایگاه رفیع و شایستگی علما نسبت به سایر افراد و همچنین رابطه آنها با انبیا به خوبی استفاده میشود. بنابراین، کسانی که حامل این معیار هستند، نه تنها نسبت به سایر افراد شایستگی بیشتری دارند، بلکه حتی از بسیاری از انبیا سلف نیز شایستهترند.
همچنین به موجب همین معیار است که خداوند طالوت را در میان بنیاسرائیل به عنوان حاکم انتخاب میکند: ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا﴾[۱۹] مردم سؤال و انتقاد کردند که طالوت امکانات ندارد، پس چگونه به عنوان حاکم برگزیده شده است: ﴿قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ﴾[۲۰] (لازم به یادآوری است که انتقاد بنیاسرائیل بر انتخاب طالوت به عنوان حاکم و فرمانده به دلیل انحصاری بودن نبوت در میان فرزندان لاوی و سلطنت در میان فرزندان یوسف بود؛ اما چون طالوت به هیچ یک از این دو خاندان منتسب نبود، حاکمیت و شایستگی او را به عنوان زمامدار، زیر سؤال بردند). خداوند در جواب میگوید: خداوند به جای این عناوین انتسابی و ثروت، دانش و تدبیر کشورداری و نیروی جسمانی فوقالعادهای به طالوت بخشیده است[۲۱] که شما فاقد آنها هستید؛ از این رو، او نسبت به شما شایستهتر است: ﴿قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۲۲]. به عبارت دیگر، از نظر قوم بنیاسرائیل معیار شایستگی تمکن مالی بود که طالوت فاقد آن به شمار میآمد، ولی از نظر قرآن کریم معیار شایستگی دانایی و توانایی است که طالوت واجد آنها بود[۲۳]. به دیگر سخن، قرآن کریم خطاب به آنها میفرماید: اینکه میبینید خداوند طالوت را برگزیده و زمامدار شما قرار داده به خاطر این است که از نظر هوش و فرزانگی و علم، پرمایه است و از نظر نیروی جسمانی، قوی و پر قدرت. در واقع قرآن کریم به آنها میگوید: اولاً، این گزینش خداوند حکیم است و ثانیاً، شما سخت در انتخاب معیار شایستگی رهبری در اشتباهید؛ زیرا معیارهای اساسی رهبری، نسب عالی و ثروت نیستند (هر دو، امر اعتباری و بیرون ذاتیاند)، بلکه معیارهای شایستگی رهبری علم و دانش و نیروی جسمانی هستند که طالوت واجد آنها بود. در حقیقت، این دو امتیاز واقعی و درون ذاتی هستند که تأثیر عمیقی در مسئله رهبری دارند[۲۴]؛ زیرا رهبر باید با علم و دانش خود، مصلحت جامعهای را که در رأس آن است تشخیص دهد و با قدرت خود آن را به موقع به اجرا درآورد، با علم و تدبیر خود نقشه صحیح برای پیکار با دشمن بکشد و با نیروی جسمانی آن را پیاده کند.
درباره اینکه عالم نسبت به غیر عالم شایستگی بیشتری دارد، آیات بسیاری وجود دارند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود. قرآن کریم میفرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۲۵]. در آیه دیگر میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۶]. همانگونه که ملاحظه میشود، استفهامی که در این دو آیه شریف وجود دارد، استفهام انکاری است؛ یعنی هدایتکنندگان و عالمان را با هدایت شوندگان و جاهلان یکی ندانید، بلکه آنان نسبت به اینها به مراتب شایستهترند. اکنون سؤالی در اینجا مطرح میشود: موضوع این علم (معلوم) که یکی از معیارهای شایستگی در اداره سازمان و جامعه به شمار میآید، چیست؟ آیا اگر کسی به چگونگی ملائکه عالم باشد و یا به اوصاف صانع - تبارک و تعالی - علم پیدا کند شایستگی اداره سازمان و جامعه را خواهد داشت؟ آیا اگر کسی همه علوم طبیعی را بداند و تمام قوای طبیعت را کشف کند، یا موسیقی را خوب بداند، شایستگی خلافت را پیدا میکند؟ به طور مسلم پاسخ این پرسشها منفی است؛ یعنی با این علوم، شایستگی برای اداره حاصل نمیشود. آنچه مسلم است این است که منظور از این علم، علم به احکام و قوانین اسلام و اجرای آن است[۲۷]. از نظر امام خمینی چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، برای زمامدار علم به قوانین لازم میباشد[۲۸].
به عبارت دیگر، از نظر امام خمینی اولاً، باید عالم به احکام اسلام، یعنی قانوندان باشد و ثانیاً، باید عدالت داشته و از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد. از نظر امام این امر علاوه بر دلایل شرعی، دلایل عقلی نیز دارد؛ زیرا حکومت اسلامی حکومت قانون است، نه خودسری و نه حکومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند، لایق حکومت نیست؛ چون اگر تقلید کند، قدرت حکومت شکسته میشود و اگر نکند، نمیتواند حاکم و مجری قانون اسلام باشد[۲۹].[۳۰]
منابع
پانویس
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۹۱، ح۱۹۵۹.
- ↑ ابن طلحه، محمد، مطالب السؤول، ص۴۹.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۲۰۴، ح۴۲۰۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۵، ص۸۲، ح۷۴۹۳.
- ↑ ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص۳۲۳.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۳۲، ح۱۷۱۷.
- ↑ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۷۸، ص۶.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۵۷، ح۳۸۱۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۴۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۱، ص۳۹۷، ح۱۵۴۳.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۴۶، ح۱۷۸۳.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۴، ص۵۳۲، ج۶۸۶۹.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۵، ص۳۲۹، ح۸۶۰۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۲۳.
- ↑ دیوان منسوب به امام علی(ع)، ص۳۳۰.
- ↑ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱، ص ۳۶.
- ↑ کلینی، محمد، الکافی، ج۱، ص۳۹.
- ↑ کلینی، محمد، الکافی، ج۱، ص۳۹.
- ↑ «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ «گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی ندادهاند» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ جاد المولی، محمد احمد، قصههای قرآن، ص۴۷۴.
- ↑ «گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ اصفهانی، عمادالدین حسین، زندگی چهارده معصوم، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۳۸.
- ↑ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص۴۸.
- ↑ خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص۴۸.
- ↑ خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص۴۸.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۱۳۶.