نفس
مقدمه
نَفس: هم به معنای روح و جان آدمی است، هم به معنای تمایلات شیطانی و خواستههای دل، هم به معنای خون به کار میرود. انسان غیر از این جسم، جانی دارد که حقیقت وجود اوست و به آن "نفس ناطقه" گفته میشود و همان است که او را از حیوانات ممتاز میسازد و در علم اخلاق، سعی میشود که نفس انسان به صفات خوب و فضایل آراسته شود. به کششهای حیوانی و شیطانی که در درون انسان است و او را به سمت و سوی گناه فرامیخواند "نفس اماره" گفته میشود. به آن وجدان درونی و ملامتگر انسان که او را پس از انجام یک کار زشت، سرزنش میکند "نفس لوامه" گفته میشود. به آن روح آرام و به خدا رسیده و تسلیم در برابر فرمان الهی هم "نفس مطمئنه" گویند.
مسأله نفس انسان بسیار پیچیده است و مباحث مختلفی دارد. گاهی از آن به "خود" تعبیر میشود و معرفت نفس و خودشناسی از سودمندترین معرفتها به شمار میرود، گاهی از آن به "هوس" یاد میشود و مبارزه با نفس که "جهاد اکبر" نامیده میشود، یعنی تسلیم خواستههای دل و تمنیات هوسآلود نفس نشدن. چنین نفس وسوسهگر، دشمن سعادت انسان است و پیوسته با عقل در نبرد است و جهاد با نفس، فضیلت پیدا میکند[۱].
نفس در فرهنگ مطهر
"نفس" در اصل به معنی "خود" است. "نفس" آن خودِ انسان است[۲].
(جوهر عقل) اگر بینیاز است در ذات و نیازمند است در فعل. (ذاتاً در اصل وجود بینیاز است ولی در کار و در فعالیت نیازمند است) اصطلاحاً به او میگوئیم "نفس"[۳].
در موجود زنده در عین حال که عامل خارجی آمده است و مزاج را از بین برده است، در درون آن موجود زنده یک موجود دیگری است که فعالیت میکند و دو مرتبه مزاج را به حال عادی باز میگرداند. این خود دلیلی است بر وجود قوه دیگری غیر از طبیعت بیجان در موجود زنده، که آن قوه معید مزاج است، این قوه حاکم بر طبیعت است و میتواند از درون فعالیت کند. این قوه را حکما "نفس" نام نهادهاند. اعم از نفس نباتی یا حیوانی و یا نفس انسان. و از همین طریق است که پی میبرند نفس غیر از مزاج است؛ زیرا مزاج معدوم شده نمیتواند بازگردد، ولی نفس قوهای است که مزاج معدوم را باز میگرداند[۴].
نفس انسان آن چیزی است که فکر و اراده میکند[۵].
فلاسفه اسلامی صورت را در جاندارها "نفس" میگویند. صورت اگر علی و تیرةٍ واحده رفتار کند آن را "نفس" نمیگویند مثل صورت جمادات، امّا اگر تسلّط بر مادّه دارد و کارهای گوناگون انجام دهد آن را "نفس" گویند. آنگاه در مورد نبات هم به نفس قائلند (لازم نیست که نفس مجرّد باشد، نفس همان صورت است که بر یک تیره عمل نمیکند و چندین نوع حرکت دارد)[۶].[۷]
نفس اماره
نفس انسان گاهی در یک حدّ پایین است، در آن حدّ پایین که کار میکند، آنجا که تحت فرمان عقل نیست، اسمش میشود نفس اماره[۸].[۹]
نفسپرستی
این نفس همان "خود" است؛ میگوئیم: "نفس پرستی" یا "خودپرستی"[۱۰].[۱۱]
نفس لوامّه
نفس لوامّه، یعنی نفس ملامت کن که در مواقعی از انسان خطایی سر میزند آدمی را تحت شکنجه و عذاب و ملامت و سرزنش قرار میدهد[۱۲]. به عبارت دیگر نفس در یک درجه بالاتر چشمهایش را باز میکند و هشیارتر میگردد، میشود نفس لوامه که خودش خودش را ملامت میکند[۱۳]. النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[۱۴]، نفس ملامتگر که صاحبش را ملامت میکند. یعنی قوهای در وجود انسان هست که وقتی انسان کاری را انجام میدهد با خود انسان حرف میزند و او را ملامت میکند: ای دل غافل چرا من چنین کاری را مرتکب شدم، عجب کار بدی کردم! روی من سیاه است و از این حرفها. حالا آیا میشود گفت بشر صاحب چنین قوهای نیست؟ بالضروره هست[۱۵].[۱۶].[۱۷]
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۶۸.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۲۱۵.
- ↑ حرکت و زمان، ج۱، ص۱۷۷
- ↑ حرکت و زمان، ج۲، ص۶۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۷، ص۲۲۷.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
- ↑ انسان کامل، ص۲۱۷.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
- ↑ حکمتها و اندرزها، ص۶۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۶.
- ↑ «روان سرزنشگر» سوره قیامه، آیه ۲.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۹۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۴۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.