بحث:مقام ولایت الهی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمعآوری') |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==نویسنده: آقای ظرافتی== | |||
از جمله [[مقامات]] [[امامان معصوم]]{{عم}} مقام [[ولایت الهی]] است. | |||
==مقدمه== | |||
* [[پیامبران]] با [[تهذیب نفس]] خودشان به [[مقام قرب الهی]] نائلآمده و [[مظهر]] و [[تجلی صفات الهی]] هستند. از دیدگاه اکثریت [[امامیه]]، [[امامان]] از این منظر در درجه بالای [[کمال]] قرار داشته و بر همه [[پیامبران]] - جز [[پیامبر اسلام]] - برتری دارند. | |||
* [[امامان]] با برخوردار بودن از [[ولایت عامه]] برجهان هستی و [[قلوب]] [[انسانها]] اشراف دارند. | |||
* اکثریت [[امامیه]] هر سه [[شأن]] فوق را برای [[ائمه]] قائل و معتقدند [[امامت]] نیز با این سه وصف تحقق پیدا میکند، به دیگر سخن وقتی سخن، از [[امام]] و [[امامت]] بعد از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} به میان میآید نباید اذهان با لفور به یک شأن مثلاً [[حکومت]] متمرکز و منعطف شود و گفته شود که [[امام]] یعنی [[حاکم]]؛ بلکه باید گفت [[امام]] یعنی: [[مرجع علمی]] و [[مرجع دینی|دینی]] و [[شارح اسلام]] و [[حجت خدا]]. در این صورت، باید سراغ کاندیداهایی رفت که واجد همه [[صفات]] فوق باشند. لذا [[شیعه]] تأکید دارد که سه [[شأن]] فوق بعد از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} تنها در [[حضرت علی]] {{ع}} خلاصه میشود<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۴۲-۴۳.</ref>. | |||
==نیل به [[مقام امامت]] بدون طی کردن [[مقام نبوت]] == | |||
*ویژگیای که موجب میشود [[پیامبران]] شایستگی مواجهه با امر قدسی و [[فرشته وحی]] داشته باشد، تعالی [[روح]] خودشان است، آنان به گونهای پیش از [[نبوت]] به تعالی و تهذیب [[روح]] خود میپردازند که لیاقت [[دریافت وحی]] و [[برگزیدن]] به [[مقام]] [[رسالت]] را پیدا میکنند، البته در این راه نیز [[عنایت الهی]] شامل حالشان میشود. | |||
*در اصطلاح عرفانی به تعالی [[روح]] و نزدیکی صاحب [[روح]] به قرب الهی "[[مقام ولایت]]" اطلاق میشود که دارنده آن از قرب و [[منزلت]] خاص الهی برخوردار و لطف و [[عنایت الهی]] از جمله [[ارتباط با غیب]] و عالم فرشتگاه شامل حالش میشود که در این صورت صاحب چنین روحی گوهر و شرط لازم برای [[نبوت]] و [[دریافت وحی]] را کسب کرده است، اما ممکن است چنین [[انسان|انسانی]] [[وحی]] به معنای [[شریعت]] و پیغمبری را دریافت و ممکن است هم دریافت نکند. مانند [[حضرت لقمان]] که در [[قرآن]] مواعظ نیکوی وی بسیار آمده است. اما بنا به نقل مشهور وی [[حکیم الهی]] و نه [[پیامبر]] بوده است. با این وجود [[مقام]] و [[منزلت]] وی از بعضی [[پیامبران]] بیشتر بوده است. | |||
*به تقریر دیگر دارنده [[مقام ولایت]] بالضروره به [[مقام قرب الهی]] و [[ارتباط با عالم غیب]] و دریافت اسرار و معارف الهی از نوع معارف عقلی و دینی و معرفتی نائل میآید و از این حیث میتوان وی را "[[نبی]]" به معنای خبردهنده از [[غیب الهی]] نامید. در [[عرفان]] از این [[مقام]] به "نبوت تعریفی" نام برده میشود <ref>فصوص الحکم، فص داودیه، ص ۱۶۲؛ الفتوحات، ج۱، ص ۱۴۳ و ج۲، ص ۴۲۹؛ مقدمه قیصری بر فصوص، ج۱، ص ۱۲۷، فصل ۱۲.</ref>، لذا [[عارفان]] در رابطه با [[خاتمیت]] قائلاند که "[[نبوت تشریعی]]" به [[خاتمیت]] رسیده است، اما [[نبوت]] تعیفی به معنای رسیدن [[انسان]]های کامل به قرب الهی و دریافت حقایق عقلی و دینی - نه [[شریعت]] - به استمرار خود ادامه خواهد داد. | |||
*[[محیالدین عربی]] میگوید:{{عربی|" و اما نبوة التشریع و الرسالة فمنطقعة... الا ان الله لطیف بعباده فأبقی لهم النبوة العامة التی لا تشریع فیهما"}}<ref>فصوص الحکم، آخر فص عزیزی، ص۱۳۴ و فص شیئی، ص۷۲.</ref> | |||
*پس اصل [[برتری]] دارنده [[مقام ولایت]] بر [[مقام امامت]] با [[قرآن]] و مبانی عرفانی سازگار است، اما اینکه آیا [[امامان]] [[شیعه]] نیز دارنده چنین [[روح]] و [[مقام|مقامی]] هستند؛ ما آن را با [[روایات نبوی]] ثابت میکنیم. [[روایات]] متعددی وجود دارد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} به [[روح قدسی]] آنان و [[برتری]] آنان بر ارواح [[پیامبران]] تأکید و تصریح داشته است <ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۰۶ - ۱۰۸.</ref>. | |||
==[[صفات]] [[مقام ولایت]] در [[تکوین]]== | |||
*در [[نظام]] مراتب اسماء [[الهی]] در [[نظام تکوین]]، با توجّه به آنکه [[مقام ولایت]] و [[خلافت الهی]] اشرف اسماء در میان خلایق است، در [[درجه]] اوّل میباید در [[علم]] و [[قدرت]]، [[مظهر]] و مخزن [[علم]] و [[قدرت الهی]] باشد و بر [[غیب و شهادت]] [[احاطه علمی]] داشته باشد. در [[درجه]] دوم، او باید [[مظهر]] [[ربوبیّت]] و [[تربیت]] مخلوقات در سیر کمالشان باشد؛ زیرا همه موجودات، با زبان [[تکوین]]، کمال خود را از [[خداوند]] خواستارند و با [[تسبیح]] و تقدیسی که به درگاه او مینمایند، دائماً سیر [[قربی]] خود به سوی [[پروردگار]] را درخواست میکنند. در این مسیر، [[فیض]] [[هدایت تکوینی]] [[خداوند]] از مجرای [[مقام ولایت]] برآنها جاری میگردد. در [[درجه]] سوم، [[ولی الله]] باید [[مظهر]] "[[سلام]] [[الهی]]" باشد؛ یعنی هیچ اعوجاج و [[انحراف]] و ناهماهنگی میان ظاهر و [[باطن]] او وجود نداشته باشد. این [[مقام]] در عالم [[دنیا]] "[[عصمت الهی]]" و در [[عوالم]] [[ملکوت]] "[[سلام]] [[الهی]]" نام دارد<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref>. | |||
==[[صفات]] [[مقام ولایت]] در [[تشریع]]== | |||
*[[صفات امام]] در [[نظام]] [[تشریع]]، هماهنگ با [[تکوین]]، بیشتر بر [[علم]] و [[قدرت]] و [[تدبیر]] و [[حاکمیّت]] و [[عصمت]] تأکید مینماید؛ به این ترتیب که: | |||
*۱. [[ولی الله]] باید "[[مظهر]] [[علم الهی]]" باشد و همانطور که [[خداوند]] [[احاطه علمی]] به موجودات دارد، او نیز به [[اذن الهی]]، باید [[آگاه]] به [[غیب و شهادت]] و [[اسرار]] عالم باشد. بر این اساس، اگر [[قرآن]] [[کتاب]] [[تکوین]] است و [[اسرار]] [[خلقت]] در آن نهفته است، ولیّالله بر آن [[آگاه]] است و او مصداق "[[راسخین در علم]]" و [[قرآن]] است. | |||
*۲. [[خداوند]] [[سلام]] است و [[ولی الله]] "[[مظهر]] [[سلام]] [[الهی]]" است. جلوه [[تشریعی]] این [[مقام]]، [[عصمت]] از همه پلیدیها است؛ یعنی [[امام]] در [[طهارت]] باید در مقامی باشد که هیچ [[فراموشی]] و هیچ خطایی از او سر نزند و [[معصوم]] باشد؛ زیرا اگر [[ولی الله]] مجرای [[احکام الهی]] و [[تشریع دین]] در میان [[مردم]] است، باید عیناً آنچه را که [[خداوند]] فرموده بیان نماید؛ و الا ناقض [[ولایت الهی]] خواهد بود{{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref> «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.</ref>. | |||
*۳. همانگونه که در [[نظام تکوین]]، [[تدبیر امور]] خلایق و [[اراده الهی]] از مجرای [[مقام ولایت]] بر خلایق جریان مییابد، [[تدبیر امور]] [[مردم]] در [[تشریع]]، خواه در امور فردی و یا [[اجتماعی]]، بر عهده [[مقام ولایت]] است؛ زیرا [[هدایت الهی]] در تشریعیّات، از مجرای [[ولی الله]] بر خلایق جاری میشود. چنانکه [[خداوند]] طیّ [[آیات]] ۵۰ به بعد [[سوره کهف]]، به این اصل عقلایی در [[تشریع]]، به صورت برهانی اشاره میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>. | |||
*[[خداوند]] در این [[آیه]] به دو نکته اشاره مینماید: | |||
#[[امتناع]] [[ابلیس]] از [[سجده]] بر [[آدم]] و [[عصیان]] از [[امر الهی]]، که ناشی از [[دشمنی]] [[شیطان]] با [[انسان]] است. | |||
#[[خداوند]] در خطابی تأکیدی، به [[انسان]] [[یادآوری]] میکند که مبادا چنین موجود [[فاسق]] و [[کینهتوزی]] را به [[ولایت]] بر خود [[انتخاب]] کند. چنین [[ولایتی]] در [[آیه]]، همان [[ولایت]] در [[تدبیر امور]] [[زندگی]] و تصرّف در [[اموال]] و [[اولاد]] است که [[شیطان]] از آن طریق، [[تدبیر امور]] [[انسان]] را به دست میگیرد و بر او مسلّط میشود. | |||
*در [[آیه]] بعد، [[خداوند]] در تشریح ملاک تشخیص صاحب [[مقام ولایت]]، با طرح یک [[برهان عقلی]] میفرماید: {{متن قرآن|مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا}}<ref>«آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین گواه کردم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.</ref>. | |||
*یعنی تنها کسی میتواند مجرای [[ولایت الهی]] در [[نظام]] [[تشریع]] باشد که [[احاطه علمی]] بر عالم [[غیب و شهادت]] و ظاهر و [[باطن]] عالم و [[قلوب]] و [[نفوس]] [[انسانها]] و کینونت و چگونگی [[خلقت]] و [[راز]] و رمز [[هدایت]] آنها داشته باشد؛ او نه تنها بر [[باطن]] [[انسانها]]، بلکه باید بر [[باطن]] و [[ملکوت]] [[آسمانها]] و [[زمین]] نیز اشراف داشته باشد؛ تا بتواند با [[علمالیقین]]، به [[تدبیر امور]] [[مردم]] بپردازد. واضح است که [[شیاطین]] و [[اتباع]] آنان هرگز نمیتوانند حائز چنین مقامی باشند؛ زیرا [[علوم]] آنها ظنّی و مخلوط با [[هوای نفس]] و آکنده از [[خطا]] و [[نسیان]] است. | |||
*[[برهان]] دومی که در بخش دوم [[آیه]] اقامه میشود، درباره [[ضرورت]] [[طهارت]] و [[عصمت]] [[ولی الله]] است؛ زیرا همه موجودات طالب کمالاند و [[خداوند]] نیز بنا بر [[حکمت]] و [[رحمت]] واسعه خود، [[هدایت]] آنها را بر عهده گرفته است؛ چنانکه در [[سوره اعلی]] میفرماید: {{متن قرآن|سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى}}<ref>«نام برتر پروردگارت را به پاکی بستای! آنکه آفرید و باندام ساخت و آنکه اندازه کرد و راه نمود» سوره اعلی، آیه ۱-۳.</ref>. | |||
*چنین فردی باید از همه [[زشتیها]] و کاستیهای [[ظلم]] و [[گناه]] به دور باشد، تا بتواند مجرای [[هدایت]] و [[تدبیر الهی]] باشد و در امور خلایق [[اذن]] تصرّف داشته باشد و [[خداوند]] هرگز چنین مقامی را به [[شیطان]] و [[پیروان]] او واگذار نمیکند. {{متن قرآن|وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا}}<ref>«و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.</ref>. | |||
*۴. [[وظیفه]] اصلی [[ولی الله]] در [[جامعه]]، [[ریاست]] [[حکومت]] و رفع خصومتها و تنازعات میان [[مردم]] است. لازمه انجام این [[وظیفه]]، اشراف کامل او بر [[احکام شریعت]] و محدوده اِعمال ولایتها در [[فرامین الهی]] است و این مهم تنها از عهده [[رسول خدا]]{{صل}} و یا [[امامان معصوم]]{{عم}} برمیآید؛ چراکه [[قضاوت]] آنان، از جنس [[قضاوت]] [[الهی]] است و [[خداوند]] [[مردم]] را در [[حل منازعات]] به آنان ارجاع داده است {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}}<ref>«و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است» سوره شوری، آیه ۱۰.</ref>. | |||
*[[حکم]] [[رسول خدا]]{{صل}} و اولیالامری که در [[عصمت]] و [[طهارت]] مثل ایشان هستند، در یک رتبه میباشد.{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۵۰۰-۵۰۲.</ref>. | |||
==پانویس== | |||
{{یادآوری پانویس}} | |||
{{پانویس2}} | |||
==احکام مختص مقام ولایت== | |||
* [[اجرای تعزیرات]] | |||
* [[اجرای حد]] | |||
* [[امور افراد بی سرپرست]] | |||
* [[امور بلاوارثان]] | |||
* [[انتقال دین مفلس از ذمه به عین]] | |||
* [[انشاء حجر]] | |||
* [[تصرف اموال]] | |||
* [[تصرف در انفال]] | |||
* [[تصرف در خمس]] | |||
* [[تصرف در زکات]] | |||
* [[جمعآوری خراج]] | |||
* [[حق عفو حدود]] | |||
* [[حکم به هلال]] | |||
* [[گرفتن ارش]] | |||
* [[گرفتن خمس]] | |||
* [[گرفتن صدقات]] | |||
==سید مجتبی بحرینی== | ==سید مجتبی بحرینی== | ||
در کتاب: جامعه در حرم | در کتاب: جامعه در حرم |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۰
نویسنده: آقای ظرافتی
از جمله مقامات امامان معصوم(ع) مقام ولایت الهی است.
مقدمه
- پیامبران با تهذیب نفس خودشان به مقام قرب الهی نائلآمده و مظهر و تجلی صفات الهی هستند. از دیدگاه اکثریت امامیه، امامان از این منظر در درجه بالای کمال قرار داشته و بر همه پیامبران - جز پیامبر اسلام - برتری دارند.
- امامان با برخوردار بودن از ولایت عامه برجهان هستی و قلوب انسانها اشراف دارند.
- اکثریت امامیه هر سه شأن فوق را برای ائمه قائل و معتقدند امامت نیز با این سه وصف تحقق پیدا میکند، به دیگر سخن وقتی سخن، از امام و امامت بعد از رحلت پیامبر (ص) به میان میآید نباید اذهان با لفور به یک شأن مثلاً حکومت متمرکز و منعطف شود و گفته شود که امام یعنی حاکم؛ بلکه باید گفت امام یعنی: مرجع علمی و دینی و شارح اسلام و حجت خدا. در این صورت، باید سراغ کاندیداهایی رفت که واجد همه صفات فوق باشند. لذا شیعه تأکید دارد که سه شأن فوق بعد از رحلت پیامبر (ص) تنها در حضرت علی (ع) خلاصه میشود[۱].
نیل به مقام امامت بدون طی کردن مقام نبوت
- ویژگیای که موجب میشود پیامبران شایستگی مواجهه با امر قدسی و فرشته وحی داشته باشد، تعالی روح خودشان است، آنان به گونهای پیش از نبوت به تعالی و تهذیب روح خود میپردازند که لیاقت دریافت وحی و برگزیدن به مقام رسالت را پیدا میکنند، البته در این راه نیز عنایت الهی شامل حالشان میشود.
- در اصطلاح عرفانی به تعالی روح و نزدیکی صاحب روح به قرب الهی "مقام ولایت" اطلاق میشود که دارنده آن از قرب و منزلت خاص الهی برخوردار و لطف و عنایت الهی از جمله ارتباط با غیب و عالم فرشتگاه شامل حالش میشود که در این صورت صاحب چنین روحی گوهر و شرط لازم برای نبوت و دریافت وحی را کسب کرده است، اما ممکن است چنین انسانی وحی به معنای شریعت و پیغمبری را دریافت و ممکن است هم دریافت نکند. مانند حضرت لقمان که در قرآن مواعظ نیکوی وی بسیار آمده است. اما بنا به نقل مشهور وی حکیم الهی و نه پیامبر بوده است. با این وجود مقام و منزلت وی از بعضی پیامبران بیشتر بوده است.
- به تقریر دیگر دارنده مقام ولایت بالضروره به مقام قرب الهی و ارتباط با عالم غیب و دریافت اسرار و معارف الهی از نوع معارف عقلی و دینی و معرفتی نائل میآید و از این حیث میتوان وی را "نبی" به معنای خبردهنده از غیب الهی نامید. در عرفان از این مقام به "نبوت تعریفی" نام برده میشود [۲]، لذا عارفان در رابطه با خاتمیت قائلاند که "نبوت تشریعی" به خاتمیت رسیده است، اما نبوت تعیفی به معنای رسیدن انسانهای کامل به قرب الهی و دریافت حقایق عقلی و دینی - نه شریعت - به استمرار خود ادامه خواهد داد.
- محیالدین عربی میگوید:" و اما نبوة التشریع و الرسالة فمنطقعة... الا ان الله لطیف بعباده فأبقی لهم النبوة العامة التی لا تشریع فیهما"[۳]
- پس اصل برتری دارنده مقام ولایت بر مقام امامت با قرآن و مبانی عرفانی سازگار است، اما اینکه آیا امامان شیعه نیز دارنده چنین روح و مقامی هستند؛ ما آن را با روایات نبوی ثابت میکنیم. روایات متعددی وجود دارد که پیامبر(ص) به روح قدسی آنان و برتری آنان بر ارواح پیامبران تأکید و تصریح داشته است [۴].
صفات مقام ولایت در تکوین
- در نظام مراتب اسماء الهی در نظام تکوین، با توجّه به آنکه مقام ولایت و خلافت الهی اشرف اسماء در میان خلایق است، در درجه اوّل میباید در علم و قدرت، مظهر و مخزن علم و قدرت الهی باشد و بر غیب و شهادت احاطه علمی داشته باشد. در درجه دوم، او باید مظهر ربوبیّت و تربیت مخلوقات در سیر کمالشان باشد؛ زیرا همه موجودات، با زبان تکوین، کمال خود را از خداوند خواستارند و با تسبیح و تقدیسی که به درگاه او مینمایند، دائماً سیر قربی خود به سوی پروردگار را درخواست میکنند. در این مسیر، فیض هدایت تکوینی خداوند از مجرای مقام ولایت برآنها جاری میگردد. در درجه سوم، ولی الله باید مظهر "سلام الهی" باشد؛ یعنی هیچ اعوجاج و انحراف و ناهماهنگی میان ظاهر و باطن او وجود نداشته باشد. این مقام در عالم دنیا "عصمت الهی" و در عوالم ملکوت "سلام الهی" نام دارد[۵].
صفات مقام ولایت در تشریع
- صفات امام در نظام تشریع، هماهنگ با تکوین، بیشتر بر علم و قدرت و تدبیر و حاکمیّت و عصمت تأکید مینماید؛ به این ترتیب که:
- ۱. ولی الله باید "مظهر علم الهی" باشد و همانطور که خداوند احاطه علمی به موجودات دارد، او نیز به اذن الهی، باید آگاه به غیب و شهادت و اسرار عالم باشد. بر این اساس، اگر قرآن کتاب تکوین است و اسرار خلقت در آن نهفته است، ولیّالله بر آن آگاه است و او مصداق "راسخین در علم" و قرآن است.
- ۲. خداوند سلام است و ولی الله "مظهر سلام الهی" است. جلوه تشریعی این مقام، عصمت از همه پلیدیها است؛ یعنی امام در طهارت باید در مقامی باشد که هیچ فراموشی و هیچ خطایی از او سر نزند و معصوم باشد؛ زیرا اگر ولی الله مجرای احکام الهی و تشریع دین در میان مردم است، باید عیناً آنچه را که خداوند فرموده بیان نماید؛ و الا ناقض ولایت الهی خواهد بود﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۶].
- ۳. همانگونه که در نظام تکوین، تدبیر امور خلایق و اراده الهی از مجرای مقام ولایت بر خلایق جریان مییابد، تدبیر امور مردم در تشریع، خواه در امور فردی و یا اجتماعی، بر عهده مقام ولایت است؛ زیرا هدایت الهی در تشریعیّات، از مجرای ولی الله بر خلایق جاری میشود. چنانکه خداوند طیّ آیات ۵۰ به بعد سوره کهف، به این اصل عقلایی در تشریع، به صورت برهانی اشاره میفرماید: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا﴾[۷].
- خداوند در این آیه به دو نکته اشاره مینماید:
- امتناع ابلیس از سجده بر آدم و عصیان از امر الهی، که ناشی از دشمنی شیطان با انسان است.
- خداوند در خطابی تأکیدی، به انسان یادآوری میکند که مبادا چنین موجود فاسق و کینهتوزی را به ولایت بر خود انتخاب کند. چنین ولایتی در آیه، همان ولایت در تدبیر امور زندگی و تصرّف در اموال و اولاد است که شیطان از آن طریق، تدبیر امور انسان را به دست میگیرد و بر او مسلّط میشود.
- در آیه بعد، خداوند در تشریح ملاک تشخیص صاحب مقام ولایت، با طرح یک برهان عقلی میفرماید: ﴿مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۸].
- یعنی تنها کسی میتواند مجرای ولایت الهی در نظام تشریع باشد که احاطه علمی بر عالم غیب و شهادت و ظاهر و باطن عالم و قلوب و نفوس انسانها و کینونت و چگونگی خلقت و راز و رمز هدایت آنها داشته باشد؛ او نه تنها بر باطن انسانها، بلکه باید بر باطن و ملکوت آسمانها و زمین نیز اشراف داشته باشد؛ تا بتواند با علمالیقین، به تدبیر امور مردم بپردازد. واضح است که شیاطین و اتباع آنان هرگز نمیتوانند حائز چنین مقامی باشند؛ زیرا علوم آنها ظنّی و مخلوط با هوای نفس و آکنده از خطا و نسیان است.
- برهان دومی که در بخش دوم آیه اقامه میشود، درباره ضرورت طهارت و عصمت ولی الله است؛ زیرا همه موجودات طالب کمالاند و خداوند نیز بنا بر حکمت و رحمت واسعه خود، هدایت آنها را بر عهده گرفته است؛ چنانکه در سوره اعلی میفرماید: ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى﴾[۹].
- چنین فردی باید از همه زشتیها و کاستیهای ظلم و گناه به دور باشد، تا بتواند مجرای هدایت و تدبیر الهی باشد و در امور خلایق اذن تصرّف داشته باشد و خداوند هرگز چنین مقامی را به شیطان و پیروان او واگذار نمیکند. ﴿وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۱۰].
- ۴. وظیفه اصلی ولی الله در جامعه، ریاست حکومت و رفع خصومتها و تنازعات میان مردم است. لازمه انجام این وظیفه، اشراف کامل او بر احکام شریعت و محدوده اِعمال ولایتها در فرامین الهی است و این مهم تنها از عهده رسول خدا(ص) و یا امامان معصوم(ع) برمیآید؛ چراکه قضاوت آنان، از جنس قضاوت الهی است و خداوند مردم را در حل منازعات به آنان ارجاع داده است ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾[۱۱].
- حکم رسول خدا(ص) و اولیالامری که در عصمت و طهارت مثل ایشان هستند، در یک رتبه میباشد.﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۱۲][۱۳].
پانویس
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۴۲-۴۳.
- ↑ فصوص الحکم، فص داودیه، ص ۱۶۲؛ الفتوحات، ج۱، ص ۱۴۳ و ج۲، ص ۴۲۹؛ مقدمه قیصری بر فصوص، ج۱، ص ۱۲۷، فصل ۱۲.
- ↑ فصوص الحکم، آخر فص عزیزی، ص۱۳۴ و فص شیئی، ص۷۲.
- ↑ محمد حسن قدردان قراملکی، امامت، ص۱۰۶ - ۱۰۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
- ↑ «آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین گواه کردم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
- ↑ «نام برتر پروردگارت را به پاکی بستای! آنکه آفرید و باندام ساخت و آنکه اندازه کرد و راه نمود» سوره اعلی، آیه ۱-۳.
- ↑ «و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
- ↑ «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است» سوره شوری، آیه ۱۰.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۵۰۰-۵۰۲.
احکام مختص مقام ولایت
- اجرای تعزیرات
- اجرای حد
- امور افراد بی سرپرست
- امور بلاوارثان
- انتقال دین مفلس از ذمه به عین
- انشاء حجر
- تصرف اموال
- تصرف در انفال
- تصرف در خمس
- تصرف در زکات
- جمعآوری خراج
- حق عفو حدود
- حکم به هلال
- گرفتن ارش
- گرفتن خمس
- گرفتن صدقات
سید مجتبی بحرینی
در کتاب: جامعه در حرم
یا وَلِیَّ اللهِ....
در این جملۀ زیارت با توجّه به این که به فقرات پایانی زیارت نزدیک میشویم، زائر بعد از این که با تکرار کلمۀ ربّنا دو خواسته از حق تعالی مسألت نمود و احساس میکند لحظات و دقایق آخری است که در محضر حجّت و امام (ع) است، گویا خود را رویارو در برابر ولیّ حق میبیند و با «یا» که حرف نداست، حضرتش را صدا زده و مورد خطاب و گفتگو قرار میدهد: ای ولیّ خدا! تمامی آنچه از آغاز زیارت بیان نموده همه، ظهور و بروز مقام ولی اللّهی حضراتشان بوده، ولی تابهحال به عنوان «ولی الله» از حضراتشان یاد نکرده، همان تعبیری که در حقّ این خاندان بسیار معروف و مشهور است و همگان آنان را به عنوان ولیّ الله، ولیّ پروردگار و ولیّ کارخانۀ حق میشناسند و یاد میکنند. هر زمان که نام و یادی از اولیاء الله و ولیّ الله به میان آید شاه فرد آن، این دودمان میباشند. آری، یا وَلی الله. ولی الله یعنی چه؟ ولیّ در لغت به این معانی آمده است: تابع و پیرو، صهر و داماد، محبّ و دوست، صدیق و رفیق، نصیر و یاور، جار و همسایه، حلیف و هم پیمان، و هر کس مباشرت امر کسی را عهدهدار باشد، و چون گفته شود: الله ولیک، یعنی خدا حافظ توست، و چون گفته شود: المؤمن ولی الله، یعنی مؤمن مطیع خداست.@المنجد – ولی.&
لغت شناس کهن ابوهلال عسکری گوید: ولیّ به عنوان صفت به معنای معان و معین، کمک شده و کمک کننده هر دو میآید. وقتی میگویی: الله ولی المؤمنین، خدا ولی مؤمنین است، یعنی کمک کنندۀ آنهاست. و چون گویی: المؤمن ولی الله، یعنی مؤمن ولیّ خداست، یعنی ناصر اولیا و یاور دین خداست، و جایز است گفته شود: خدا ولیّ مؤمنین است و مقصود حفظ و سرپرستی آنها باشد، مانند ولیّ طفل که عهدهدار شؤون اوست.@الفروق اللغویّه 235.& گاهی عامّه به صورت اشکال به شیعه میگویند: شما میگویید: علیّ (ع) ولیّ خداست. مگر خدا صغیر است که ولیّ خواسته باشد، و یا عاجز و ضعیف است که محتاج به ولیّ، مباشر و عهدهدار امور باشد؟ خدا خودش ولیّ همه است، چگونه میشود کسی ولیّ خدا باشد؟ پاسخ این سخن بسیار روشن است. اوّلاً دقّت در معنای ولیّ نکردهاند. آنچه از ارباب لغت آوردیم جواب این اشکال است. مضاف بر این، از آیۀ سورۀ اسراء وَ لم یکن له ولی من الذل استفاده میشود که خدا ولیی که نشانۀ ذلّ و پستی او باشد، ندارد، ولیّ اگر ولیّ بود که نمود عزّت حقّ متعال بود. آیه وجود چنین ولیی را نفی نمیکند، بلکه چه بسا اثبات نماید. علاوه بر این میتوان گفت: در اشکال مغالطهای شده است. داشتن ولیّ و مباشر و عهدهدار امور و سرکاردار و امثال این عناوین در همه جا نشانۀ ضعف و عجز نیست، بلکه در اکثر موارد علامت عزّت و عظمت و بزرگواری و جلالت قدر است. هیچ مانعی ندارد که که وقتی میگوییم: امام (ع) ولی الله است، همان معنای عهدهداری و مباشرت امور مورد نظر باشد که خداوند سبحان ادارۀ هستی را در کفّ با کفایت این اولیااش قرار داده و به اذن و ارادۀ او عهدهدار امور خلقت هستند و نماد و نمود عزّت و عظمت حق تعالی میباشند، نه نشانۀ ضعف و عجز او؛ زیرا در عین این که اینان را ولیّ خود و همه کارۀ عالم قرار داده، مع ذلک یَفعل ما یشاء و یحکم ما یرید.
و بر این اساس است که بر کل مظاهر هستی اسمای سامیۀ این اولیا و کارگزاران به قلم قدرت خورده است. همه بدانند و بشناسند که خدا محمّد (ص) دارد، خدا علیّی (ع) دارد، خدا فاطمهای (س) دارد، خد حسن و حسین (ع) دارد و خدا نه نفر از ذریّۀ حسینش (ع) دارد که همگی آنان اولیای او و مباشرین امور هستی هستند. این مقام ولیّ اللّهی تا بهشت هم باقی است. در حدیثی که جابر از پیامبر اکرم (ص) آورده، چنین میخوانیم: لیله اسری بی الی السماء امر بعرض الجنه و النار علی فرایتها جمیعا. رایت الجنه و الوان نعیمها و رایت النار و الوان عذابها، و علی کل باب من ابواب الجنه الثمانیة: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله.@بحار الانوار 27 / 11.& آن شب که مرا معراج برده و سیر آسمان دادند امر شد که بهشت و دوزخ را بر من عرضه بدارند. هر دو را با انواع نعمت و عذابش دیدم، و بر درهای هشتگانۀ جنّت مشاهده کردم رقم خورده است: لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، علیّ ولیّ الله. زائر پس از آن همه اوصاف جلال و جمال و کمال که برای مزورش بر شمرده که گویا همۀ آنها دست به دست هم داده و مقام ولیّ اللّهی را برای مزورش فراهم آورده عرض میکند: یا ولیّ الله، و گویا پاسخ این ندا را شنیده که در مقام خواست و مسألت برمیآید و عرض مینماید: ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لا یاتی علیها الا رضاکم به درستی که میان من و خدای عزّوجلّ گناهانی است که از بین نمیرود مگر رضایت شما باشد ظاهراً تنوین ذنوباً برای تکثیر است؛ یعنی گناهان فراوان و معاصی بسیار مرا فقط رضایت شما از بین میبرد؛ زیرا رضایت شما پیوند با رضایت پروردگار دارد، اگر شما از من راضی شدید خدا هم راضی است.
902 تا 904
سید علی حسینی میلانی
در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 4
یا وَلِیَّ اللهِ إنَّ بَینی وَ بینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ذُنُوباً لا یَاتی عَلَیها إلّا رِضاکُم؛
ای ولی خدا! همانا میان من و خدای عزوجل گناهانی است که آنها را جز رضایت شما محو و پاک نمیکند.
بعد از سه جمله دعای قرآنی، زائر به امام (ع) یا به همۀ امامان معصوم –که همهشان را با هم زیارت میکنیم- چنین خطاب میکند:
ای کسانی که خداوند متعال به شما مقامات بلندی داده است و در اثر عبادت و بندگی در درگاه ربوبی، مقرّب هستید، بین من و خدای من، گناهانی وجود دارد و من معصیت کار در درگاه الهی هستم که شما باید وساطت کنید.
به راستی اگر مورد رضایت ائمه اطهار (ع) نباشیم و مأموران الهی بخواهند خیلی سختگیری کنند و با دقت به حساب انسان برسند، کار بسیار خراب است؛ چرا که به هر حال، انسان معصوم نیست؛ بلکه بندهای ضعیف، عاجز و ناتوانی بیش نیست.
البته ما میخواهیم در این مسیر گام برداریم و بالا برویم و واقعاً میخواهیم که توفیقش را به خودشان عنایت کنند و راهشان را هم باید خودشان ارائه نمایند. به هر حال، از انسان گناه سر میزند. در دعای ابوحمزه میخوانیم:
.... إلهی! لم أعصک حین عصیتک و أنا بربوبیّتک جاحد، و لا بأمرک مستخفّ، و لا لعقوبتک متعرّض، و لا لو عیدک متهاون، لکن خطیئة عرضت و سوّلت لی نفسی و غلبنی هوای و أعانتنی علیها شقوتی @مصباح المتهجد: 589، اقبال الأعمال: 1 / 166، بحار الانوار: 95 / 88. در این دو منبع به جای «أعاننی». «أعانتنی» آمده است& ای خدا من! آنگاه که از تو فرمان کردم، پروردگاری تو را انکار نکردم، فرمان تو را سبک نشمردم، به کیفر تو اعتراض ننمودم و وعده مجازات تو را بیاهمیت ندانستم؛ بلکه گناهم خطایی بود که برای من عارض شد، نَفسم بر جلوه کرد، هوا و هوس بر من چیره شد و بدبختیم با آن همکاری کرد...
در دعای کمیل در شبهای جمعه چنین میخوانیم:
... لا إله إلّا أنت، سبحانک و بحمدک، ظلمت نفسی و تجرّأت بجهلی... اللهمّ عظم بلائی و أفرط بی سوء حالی، و قصرت بی أعمالی و قعدت بی أغلالی، و حبسنی عن نفعی بعد أمالی، و خدعتنی الدنیا بغرورها و نفسی بخیانتها... .@القبال الاعمال: 3 / 332 و 333، مصباح المتهجد: 845.&
... خدایی جز تو نیست، تو پاک و منزّهی و به حمد و سپاس تو مشغولم، به خودم ستم نمودم و به نادانی خود در برابر تو جرأت کردم...
خدایا! بلا و گرفتاری من بزرگ است، حالم بسیار ناخوش و اعمالم نارسات، زنجیرهای علایق مرا در بند کشیده، آرزوهای دور از هر سودی مرا باز داشته، دنیا به خدعه و غرور و نَفسم به خیانت مرا فریب داده است...
واقعاً هم همین طور است. گناهانی که از ما سر میزند از روحی جهالت و غلبه هوای نَفس است. به این دلیل وقتی بیدار میشویم پشیمان میشویم و استغفار میکنیم و نمیخواهیم گردن کلفتی نماییم.
بر این اساس، باید ائمّه اطهار (ع) ما را شفاعت کنند.
البته هر گناهی که از بنده در برابر خداوند متعال سر بزند با توجه به عظمت خداوند متعال، گناه بزرگی است.
از طرفی، گناهانی از انسان سر میزند که ناگفتنی است؛ گناهانی که در خلوتها و فرصتهایی شیطان بر او غالب میشود جز خداوند متعال، هیچ فردی بر آن گناه، اطلاع ندارد.
از این رو، ما به ائمه اطهار (ع) خطاب میکنیم: شما هستید که قرب و منزلت دارید. شما ولایت مطلقه دارید، مادامی که در خانه شما را بلد هستیم و شما ما را طرد نکردهاید جای دیگر نمیرویم. اگر شما ما را بپذیرید و ما را شفاعت کنید، مشکل حل میشود. پس به حق آن خدایی که شما را محرم اسرار خودش قرار داده و مطالبی را به شما گفته که به دیگران نگفته... بخشش گناهان ما را از خدای متعال بخواهید.
آری، خدای سبحان به امامان هدایتگر (ع) مطالبی را گفته که به دیگران نگفته است. البته اگر آن بزرگواران خواستند به کسی میگویند و اگر نخواستند نمیگویند که قرآن کریم میفرماید:
«هَٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛@سورۀ ص (38): آیۀ 39.&
این عطای ماست، به هر کس میخواهی و صلاح میبینی ببخش، و از هر کس میخواهی خودداری کن، و حسابی بر تو نیست.&
فَبِحَقِّ مَنِ ائتَمَنَکُم عَلی سِرِّهِ؛
پس به حق آن خدایی که شما را امین به راز خود کرده.
ما در فراز پایانی زیارت جامعه، به ائمه اطهار (ع) التماس میکنیم و قسم میدهیم به آن خدایی که شما را آن قدر مقرب خودش قرارداده که امین سرّش گشتهاید...
وَ استَرعاکُم اَمرَ خَلقِهِ؛
و سرپرستی کار خلق خود را به شما واگذارده.
ص351 تا 353