جابر بن عبدالله انصاری در علوم قرآنی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = جابر بن عبدالله انصاری | |||
| عنوان مدخل = [[جابر بن عبدالله انصاری]] | |||
| مداخل مرتبط = [[جابر بن عبدالله انصاری در قرآن]] - [[جابر بن عبدالله انصاری در تاریخ اسلامی]] - [[جابر بن عبدالله انصاری در معارف و سیره حسینی]] - [[جابر بن عبدالله انصاری در علوم قرآنی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
یکی دیگر از کسانی که از [[مفسران]] به شمار آمده است، [[جابر بن عبد الله انصاری]] است. | یکی دیگر از کسانی که از [[مفسران]] به شمار آمده است، [[جابر بن عبد الله انصاری]] است. | ||
[[سیوطی]] او را در شمار افرادی که [[تفسیر]] اندکی از آنان رسیده، ذکر کرده است<ref>ر.ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۳۳.</ref>. | [[سیوطی]] او را در شمار افرادی که [[تفسیر]] اندکی از آنان رسیده، ذکر کرده است<ref>ر. ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۳۳.</ref>. | ||
[[علامه طباطبایی]] او را از صحابهای که بعد از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} به تفسیر [[اشتغال]] داشتهاند، معرفی کرده است<ref>طباطبایی، قرآن در اسلام، ص۵۱.</ref> و [[سید محسن امین]] در معرفی وی تعبیر {{عربی|"کان من اجّلاء المفسرین"}} به کار برده است<ref>امین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۴۶.</ref>. | [[علامه طباطبایی]] او را از صحابهای که بعد از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} به تفسیر [[اشتغال]] داشتهاند، معرفی کرده است<ref>طباطبایی، قرآن در اسلام، ص۵۱.</ref> و [[سید محسن امین]] در معرفی وی تعبیر {{عربی|"کان من اجّلاء المفسرین"}} به کار برده است<ref>امین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۴۶.</ref>. | ||
جابر یکی از [[صحابیان بزرگ رسول خدا]]{{صل}} است که محضر هفت [[معصوم]] ([[پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} [[فاطمه زهرا]]{{س}}، [[امام حسن]]، [[امام حسین]]، [[امام سجاد]]، و [[امام باقر]]{{عم}}) را [[درک]] کرده و برحسب نقل مشهور در سال ۷۸ ه. ق درگذشته است<ref>ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۲ (اصحاب رسول الله{{صل}} باب الجیم، رقم ۲)؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۱.</ref>. برخی [[عمر]] او را ۹۴ سال ذکر کردهاند<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۹۳.</ref>. وی از [[انصار]] [[مدینه]] و از [[قبیلۀ خزرج]] بوده و جزء شش نفری که در عقبۀ اولی در [[منا]] با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کردهاند<ref>ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۵.</ref>، به شمار آمده و گفتهاند در [[جنگ بدر]] و هجده [[جنگ]] دیگر همراه پیامبر{{صل}} شرکت داشته است<ref>ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۲. ابن حجر با سند خویش از وی نقل کرده که در نوزده جنگ همراه با رسول خدا{{صل}} جنگ کردم (ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۸) در بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۳ نیز از او نقل شده که رسول خدا{{صل}} در بیست و یک عزوه شرکت داشتند، من در نوزدهتای از آنها حاضر و در دوتای آنها غایب بودم.</ref>. | جابر یکی از [[صحابیان بزرگ رسول خدا]] {{صل}} است که محضر هفت [[معصوم]] ([[پیامبر]] {{صل}}، [[علی]] {{ع}} [[فاطمه زهرا]] {{س}}، [[امام حسن]]، [[امام حسین]]، [[امام سجاد]]، و [[امام باقر]] {{عم}}) را [[درک]] کرده و برحسب نقل مشهور در سال ۷۸ ه. ق درگذشته است<ref>ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲ (اصحاب رسول الله {{صل}} باب الجیم، رقم ۲)؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۱.</ref>. برخی [[عمر]] او را ۹۴ سال ذکر کردهاند<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۹۳.</ref>. وی از [[انصار]] [[مدینه]] و از [[قبیلۀ خزرج]] بوده و جزء شش نفری که در عقبۀ اولی در [[منا]] با [[رسول خدا]] {{صل}} [[بیعت]] کردهاند<ref>ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۵.</ref>، به شمار آمده و گفتهاند در [[جنگ بدر]] و هجده [[جنگ]] دیگر همراه پیامبر {{صل}} شرکت داشته است<ref>ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲. ابن حجر با سند خویش از وی نقل کرده که در نوزده جنگ همراه با رسول خدا {{صل}} جنگ کردم (ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۸) در بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۳ نیز از او نقل شده که رسول خدا {{صل}} در بیست و یک عزوه شرکت داشتند، من در نوزدهتای از آنها حاضر و در دوتای آنها غایب بودم.</ref>. | ||
[[شیخ طوسی]] او را در شمار [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و پنج [[امام]]، [[امیر المؤمنین]]، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر{{عم}} ذکر کرده است<ref>ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۲، ۳۷، ۶۶، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۱.</ref>. | [[شیخ طوسی]] او را در شمار [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} و پنج [[امام]]، [[امیر المؤمنین]]، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر {{عم}} ذکر کرده است<ref>ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲، ۳۷، ۶۶، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۱.</ref>. | ||
کتاب [[تفسیری]] برای وی ذکر نکردهاند و ازاینرو تنها شاهدی که برای [[مفسّر]] بودن وی میتوان ذکر کرد، [[روایات]] و آرای [[تفسیری]] وی میباشد که در [[کتابهای تفسیری]] و [[روایی]] به صورت پراکنده از وی نقل شده است. | کتاب [[تفسیری]] برای وی ذکر نکردهاند و ازاینرو تنها شاهدی که برای [[مفسّر]] بودن وی میتوان ذکر کرد، [[روایات]] و آرای [[تفسیری]] وی میباشد که در [[کتابهای تفسیری]] و [[روایی]] به صورت پراکنده از وی نقل شده است. | ||
روایات و آرای تفسیری نقل شده از او در حد روایات و آرای تفسیری منسوب به [[ابن عباس]] و [[ابن مسعود]] نیست، ولی معلوم نیست از روایات و آرای تفسیری منسوب به [[ابی بن کعب]] کمتر باشد. نمونۀ روایات بیانگر [[تفسیر]] و تأویلهای وی چنین است: [[ابن کثیر]] با سند خویش از [[یزید]] بن [[صهیب]] از [[جابر بن عبد الله]] [[روایت]] کرده است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «گروهی از [[آتش]] بیرون میآیند و وارد [[بهشت]] میشوند». [[صهیب]] میگوید: به جابر بن عبد الله گفتم: [[خدا]] میفرماید: {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنْهَا}}<ref>«میخواهند از آتش (دوزخ) رهایی یابند اما از آن بیرون نخواهند رفت و عذابی پایدار خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۷.</ref> میخواهند از آتش بیرون آیند و حال آنکه خارجشونده از آن نیستند». یعنی این سخنی که از رسول خدا{{صل}} نقل کردی با این [[آیه]] مخالف است جابر در پاسخ گفت: «اوّل آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ}}<ref>«اگر آنچه در زمین است و با آن، همچند آن از آن کافران باشد و آن را برای رهایی از عذاب روز رستخیز سربهای خویش دهند از آنان پذیرفته نخواهد شد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۶.</ref> را [[تلاوت]] کن. آنها کسانی هستند که [[کافر]] شدهاند»<ref>ابن ابی حاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.</ref>. | روایات و آرای تفسیری نقل شده از او در حد روایات و آرای تفسیری منسوب به [[ابن عباس]] و [[ابن مسعود]] نیست، ولی معلوم نیست از روایات و آرای تفسیری منسوب به [[ابی بن کعب]] کمتر باشد. نمونۀ روایات بیانگر [[تفسیر]] و تأویلهای وی چنین است: [[ابن کثیر]] با سند خویش از [[یزید]] بن [[صهیب]] از [[جابر بن عبد الله]] [[روایت]] کرده است که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: «گروهی از [[آتش]] بیرون میآیند و وارد [[بهشت]] میشوند». [[صهیب]] میگوید: به جابر بن عبد الله گفتم: [[خدا]] میفرماید: {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنْهَا}}<ref>«میخواهند از آتش (دوزخ) رهایی یابند اما از آن بیرون نخواهند رفت و عذابی پایدار خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۷.</ref> میخواهند از آتش بیرون آیند و حال آنکه خارجشونده از آن نیستند». یعنی این سخنی که از رسول خدا {{صل}} نقل کردی با این [[آیه]] مخالف است جابر در پاسخ گفت: «اوّل آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ}}<ref>«اگر آنچه در زمین است و با آن، همچند آن از آن کافران باشد و آن را برای رهایی از عذاب روز رستخیز سربهای خویش دهند از آنان پذیرفته نخواهد شد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۶.</ref> را [[تلاوت]] کن. آنها کسانی هستند که [[کافر]] شدهاند»<ref>ابن ابی حاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.</ref>. | ||
برحسب این روایت جابر با استناد به [[سیاق]]، معنای آیه و اختصاص آن به [[کافران]] را بیان کرده است که این مصداقی از تفسیر است. | برحسب این روایت جابر با استناد به [[سیاق]]، معنای آیه و اختصاص آن به [[کافران]] را بیان کرده است که این مصداقی از تفسیر است. | ||
در [[تفسیر قمی]] با سند معتبر<ref>سند با قطعنظر از اختلافی که در استناد تفسیر به [[علی بن ابراهیم]] وجود دارد، صحیح است؛ زیرا [[رجال]] سند: [[ابراهیم بن هاشم]]، حمّاد و حریز میباشند که هر سه [[ثقه]] و مورد اعتمادند (ر.ک: [[تجلیل]]؛ معجم الثقات، ص۵، ۳۱ و ۴۶، رقمهای ۳۰، ۱۹۰، ۲۹۴ و ۲۹۵).</ref> | در [[تفسیر قمی]] با سند معتبر<ref>سند با قطعنظر از اختلافی که در استناد تفسیر به [[علی بن ابراهیم]] وجود دارد، صحیح است؛ زیرا [[رجال]] سند: [[ابراهیم بن هاشم]]، حمّاد و حریز میباشند که هر سه [[ثقه]] و مورد اعتمادند (ر. ک: [[تجلیل]]؛ معجم الثقات، ص۵، ۳۱ و ۴۶، رقمهای ۳۰، ۱۹۰، ۲۹۴ و ۲۹۵).</ref> | ||
[[روایت]] شده که از [[ابو جعفر]] ([[امام باقر]]){{ع}} درباره جابر سؤال کردند، فرمود: {{متن حدیث|رَحِمَ اللَّهُ جَابِراً لَقَدْ بَلَغَ مِنْ عِلْمِهِ أَنَّهُ كَانَ يَعْرِفُ تَأْوِيلَ هَذِهِ الْآيَةِ {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ}}<ref>«بیگمان آن کس که قرآن را بر تو واجب کرده است تو را به بازگشتگاهی باز میگرداند؛ بگو: پروردگار من بهتر میداند چه کسی رهنمود آورده است و چه کسی در گمراهی آشکاری است» سوره قصص، آیه ۸۵.</ref> يَعْنِي الرَّجْعَةَ}}<ref>تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>؛ [[خدا]] [[رحمت]] کند جابر را که فقاهتش به آنجا رسید که [[تأویل]] این [[آیه]] را که میفرماید: «بیتردید آن کسی که [[تبلیغ]] [[قرآن]] را بر تو [[واجب]] کرد، به محل بازگشت بازگرداند» میدانست، مقصود | [[روایت]] شده که از [[ابو جعفر]] ([[امام باقر]]){{ع}} درباره جابر سؤال کردند، فرمود: {{متن حدیث|رَحِمَ اللَّهُ جَابِراً لَقَدْ بَلَغَ مِنْ عِلْمِهِ أَنَّهُ كَانَ يَعْرِفُ تَأْوِيلَ هَذِهِ الْآيَةِ {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ}}<ref>«بیگمان آن کس که قرآن را بر تو واجب کرده است تو را به بازگشتگاهی باز میگرداند؛ بگو: پروردگار من بهتر میداند چه کسی رهنمود آورده است و چه کسی در گمراهی آشکاری است» سوره قصص، آیه ۸۵.</ref> يَعْنِي الرَّجْعَةَ}}<ref>تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>؛ [[خدا]] [[رحمت]] کند جابر را که فقاهتش به آنجا رسید که [[تأویل]] این [[آیه]] را که میفرماید: «بیتردید آن کسی که [[تبلیغ]] [[قرآن]] را بر تو [[واجب]] کرد، به محل بازگشت بازگرداند» میدانست، مقصود از تأویل آن [[رجعت]] است». | ||
این روایت بیانگر آن است که وی حتی تأویل بعضی از [[آیات]] را میدانسته است و از آن میتوان نتیجه گرفت که به طریق اولی [[تفسیر]] این آیه و بسیاری دیگر از آیات را میدانسته است. | این روایت بیانگر آن است که وی حتی تأویل بعضی از [[آیات]] را میدانسته است و از آن میتوان نتیجه گرفت که به طریق اولی [[تفسیر]] این آیه و بسیاری دیگر از آیات را میدانسته است. | ||
[[ابن بابویه]] با سند متصل از [[جابر جعفی]] روایت کرده است که شنیدم [[جابر بن عبد الله انصاری]] میگفت: «وقتی خدای عز و جل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> را نازل کرد، گفتم: ای [[رسول خدا]]، خدا و [[رسول]] او را شناختهایم اما اولو الأمری که خدا [[اطاعت]] آنان را به اطاعت خودش مقرون کرده است، کیستند؟ فرمود: {{متن حدیث|هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ}}<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲، ح۱. گرچه سند این حدیث از نظر فنّ علم رجال صحیح نیست، ولی باتوجه به کثرت روایاتی که با مضمون و محتوای آن مطابقت دارند، در صدور آن تردیدی نمیماند. بخشی از آن روایات در مباحث گذشته، بیان شد (ر.ک: همین کتاب، ص۴۹-۵۰) و بخشی دیگر از آن را در همان تفسیر، ص۲۵۲-۲۶۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۵۲، ۲۶۳، ۲۷۶ و ۳۰۶ بنگرید.</ref>؛ | [[ابن بابویه]] با سند متصل از [[جابر جعفی]] روایت کرده است که شنیدم [[جابر بن عبد الله انصاری]] میگفت: «وقتی خدای عز و جل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> را نازل کرد، گفتم: ای [[رسول خدا]]، خدا و [[رسول]] او را شناختهایم اما اولو الأمری که خدا [[اطاعت]] آنان را به اطاعت خودش مقرون کرده است، کیستند؟ فرمود: {{متن حدیث|هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ {{ع}} ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ}}<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲، ح۱. گرچه سند این حدیث از نظر فنّ علم رجال صحیح نیست، ولی باتوجه به کثرت روایاتی که با مضمون و محتوای آن مطابقت دارند، در صدور آن تردیدی نمیماند. بخشی از آن روایات در مباحث گذشته، بیان شد (ر. ک: همین کتاب، ص۴۹-۵۰) و بخشی دیگر از آن را در همان تفسیر، ص۲۵۲-۲۶۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۵۲، ۲۶۳، ۲۷۶ و ۳۰۶ بنگرید.</ref>؛ | ||
روشن است که در این [[حدیث]]، [[تفسیر]] «[[اولی الامر]]» و تعیین مصادیق آن را از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است. | روشن است که در این [[حدیث]]، [[تفسیر]] «[[اولی الامر]]» و تعیین مصادیق آن را از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] کرده است. | ||
نمونههای دیگری از [[روایات]] [[قرآنی]] و [[تفسیری]] و تفسیر و تأویلهای وی را در مصادر ذکرشده در پاورقی بنگرید<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۷ (روایتی در فضیلت و برتری سوره حمد)، ص۲۸ (رأی نقل شده از وی در تفسیر {{متن قرآن|الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ}} «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶؛ بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۰۴-۶۰۵، ح۷ (نقل روایت از امیر مؤمنان علی{{ع}} از رسول خدا{{صل}} در تفسیر {{متن قرآن|مَقَامًا مَحْمُودًا}} «به جایگاهی ستوده» سوره اسراء، آیه ۷۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۱۵۰، روایت ۸۵ (تفسیر {{متن قرآن|وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ}} «و آمیخته آن از (آب) تسنیم است» سوره مطففین، آیه ۲۷)، ص۲۴۹ (تفسیر {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا}} «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد» سوره مریم، آیه ۷۱)، ص۳۴۳ (تفسیر {{متن قرآن|إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ}} «جز آنچه پروردگارت بخواهد» سوره هود، آیه ۱۰۷) و ج۹، ص۱۰۳ و ج۱۸ ص۲۳۷، ح۱۸ (تفسیر {{متن قرآن|أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ}} «آگاه باشید! همان دم که جامه بر سر میکشند.».. سوره هود، آیه ۵)، ج۹، ص۱۵۰ و ج۳۲، ص۲۹۰، ح۲۴۲ و ج۳۶، ص۲۳، ح۶ (تفسیر {{متن قرآن|فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ}} «و اگر تو را (هم نزد خود) ببریم باز هم از آنان انتقام خواهیم گرفت» سوره زخرف، آیه ۴۱، ج۱۲، ص۱۹۴، ح۱۹ (تفسیر {{متن قرآن|ذِي الْقَرْنَيْنِ}})، ص۲۶۳، ح۲۶ (بیان نام ستارههایی که در آیه {{متن قرآن|إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا}} «من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم» سوره یوسف، آیه ۴ به آنها اشاره شده است و ج۱۸، ص۱۳۰، ح۳۹ (تفسیر {{متن قرآن|وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ}} «و بیگمان برخی از اهل کتاب کسانی هستند که به خداوند و به آنچه برای شما و برای آنها فرو فرستادهاند، ایمان دارند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۹) ج۱۹، ص۲۷۰، ح۹ (تفسیر {{متن قرآن|لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ}} «امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم» سوره انفال، آیه ۴۸ ج۳۶، ص۱۲۱، ح۶۵ (تفسیر «متقین» در سوره قمر، آیه ۵۴)، ص۳۰۸، ح۱۴۷ (تفسیر اهل بیت در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ}} «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید» سوره احزاب، آیه ۳۳، ج۱۶، ص۱۴۳، ح۹ (بیان سبب نزول آیات {{متن قرآن|وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى}} «و بیگمان جهان واپسین برای تو از این جهان بهتر است» سوره ضحی، آیه ۴، ج۱۸، ص۱۶۵ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ}} «ای جامه بر خود کشیده!» سوره مدثر، آیه ۱)، ج۳۵، ص۲۶۲، ح۱ (بیان سبب نزول آیه مباهله: آل عمران، ۶۱)، ص۲۸۲، ح۹ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|...بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷) و ج۳۸، ص۵، ح۵ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ}} «بیگمان آنانکه ایمان آوردهاند و کردارهایی شایسته کردهاند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷)، ص۱۳، ح۷ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|...إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا}} «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید» سوره حجرات، آیه ۶ درباره «ولید بن عقبه») و....</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۱۳۸-۱۴۰.</ref> | نمونههای دیگری از [[روایات]] [[قرآنی]] و [[تفسیری]] و تفسیر و تأویلهای وی را در مصادر ذکرشده در پاورقی بنگرید<ref>ر. ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۷ (روایتی در فضیلت و برتری سوره حمد)، ص۲۸ (رأی نقل شده از وی در تفسیر {{متن قرآن|الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ}} «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶؛ بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۰۴-۶۰۵، ح۷ (نقل روایت از امیر مؤمنان علی {{ع}} از رسول خدا {{صل}} در تفسیر {{متن قرآن|مَقَامًا مَحْمُودًا}} «به جایگاهی ستوده» سوره اسراء، آیه ۷۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۱۵۰، روایت ۸۵ (تفسیر {{متن قرآن|وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ}} «و آمیخته آن از (آب) تسنیم است» سوره مطففین، آیه ۲۷)، ص۲۴۹ (تفسیر {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا}} «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد» سوره مریم، آیه ۷۱)، ص۳۴۳ (تفسیر {{متن قرآن|إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ}} «جز آنچه پروردگارت بخواهد» سوره هود، آیه ۱۰۷) و ج۹، ص۱۰۳ و ج۱۸ ص۲۳۷، ح۱۸ (تفسیر {{متن قرآن|أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ}} «آگاه باشید! همان دم که جامه بر سر میکشند.».. سوره هود، آیه ۵)، ج۹، ص۱۵۰ و ج۳۲، ص۲۹۰، ح۲۴۲ و ج۳۶، ص۲۳، ح۶ (تفسیر {{متن قرآن|فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ}} «و اگر تو را (هم نزد خود) ببریم باز هم از آنان انتقام خواهیم گرفت» سوره زخرف، آیه ۴۱، ج۱۲، ص۱۹۴، ح۱۹ (تفسیر {{متن قرآن|ذِي الْقَرْنَيْنِ}})، ص۲۶۳، ح۲۶ (بیان نام ستارههایی که در آیه {{متن قرآن|إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا}} «من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم» سوره یوسف، آیه ۴ به آنها اشاره شده است و ج۱۸، ص۱۳۰، ح۳۹ (تفسیر {{متن قرآن|وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ}} «و بیگمان برخی از اهل کتاب کسانی هستند که به خداوند و به آنچه برای شما و برای آنها فرو فرستادهاند، ایمان دارند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۹) ج۱۹، ص۲۷۰، ح۹ (تفسیر {{متن قرآن|لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ}} «امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم» سوره انفال، آیه ۴۸ ج۳۶، ص۱۲۱، ح۶۵ (تفسیر «متقین» در سوره قمر، آیه ۵۴)، ص۳۰۸، ح۱۴۷ (تفسیر اهل بیت در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ}} «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید» سوره احزاب، آیه ۳۳، ج۱۶، ص۱۴۳، ح۹ (بیان سبب نزول آیات {{متن قرآن|وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى}} «و بیگمان جهان واپسین برای تو از این جهان بهتر است» سوره ضحی، آیه ۴، ج۱۸، ص۱۶۵ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ}} «ای جامه بر خود کشیده!» سوره مدثر، آیه ۱)، ج۳۵، ص۲۶۲، ح۱ (بیان سبب نزول آیه مباهله: آل عمران، ۶۱)، ص۲۸۲، ح۹ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|...بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷) و ج۳۸، ص۵، ح۵ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ}} «بیگمان آنانکه ایمان آوردهاند و کردارهایی شایسته کردهاند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷)، ص۱۳، ح۷ (بیان سبب نزول {{متن قرآن|...إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا}} «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید» سوره حجرات، آیه ۶ درباره «ولید بن عقبه») و....</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۱۳۸-۱۴۰.</ref> | ||
==[[وثاقت]] و [[مذهب]]== | == [[وثاقت]] و [[مذهب]] == | ||
میتوان گفت وثاقت وی [[مورد اتفاق]] [[اهل تسنن]] و [[شیعه]] است؛ اما وثاقت وی در نزد [[اهل تسنّن]] ازاینرو است که: | میتوان گفت وثاقت وی [[مورد اتفاق]] [[اهل تسنن]] و [[شیعه]] است؛ اما وثاقت وی در نزد [[اهل تسنّن]] ازاینرو است که: | ||
#وی [[صحابه]] است و آنان همۀ صحابه را [[عادل]] میدانند<ref>ر.ک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> | # وی [[صحابه]] است و آنان همۀ صحابه را [[عادل]] میدانند<ref>ر. ک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> | ||
#وی از [[رجال]] [[صحاح]] ستۀ آنان است<ref>ابن [[حجر]] عسقلانی با رمز حرف «ع» به این نکته که وی از رجال [[صحاح سته]] است؛ اشاره کرده است (ر.ک: | # وی از [[رجال]] [[صحاح]] ستۀ آنان است<ref>ابن [[حجر]] عسقلانی با رمز حرف «ع» به این نکته که وی از رجال [[صحاح سته]] است؛ اشاره کرده است (ر. ک: | ||
[[تهذیب]] التهذیب، ج۲، ص۳۷، رقم ۶۷). در «[[بخاری]] [[کلاباذی]]، رجال صحیح البخاری»، ج۱، ص۱۴۱، رقم ۱۷۴ نیز نام وی آمده است.</ref> و بودن وی در سند [[روایات]] صحاح سته بهویژه در سند [[روایات صحیح]] بخاری مستلزم آن است که او را عادل و [[ثقه]] بدانند؛ زیرا اگر یکی از [[راویان]] برخی از روایات آن کتابها ثقه نباشد، نمیتوان همه روایات آنها را صحیح دانست و اگر در [[صحت]] همۀ روایات برخی از صحاح سته [[اختلاف]] باشد، در صحت همۀ روایات صحیح بخاری اتفاق دارند، بهخصوص که گفتهاند بخاری ملتزم شده [[حدیثی]] را در جامع صحیحش بیاورد که وثاقت راویان آن تا [[صحابی]] مشهور، مورد اتفاق باشد<ref>ر.ک: صحیح البخاری با شرح و تحقیق قاسم شمّاعی رفاعی، ج۱، ص۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، هدی الساری مقدمة فتح الباری، ص۹.</ref>. | [[تهذیب]] التهذیب، ج۲، ص۳۷، رقم ۶۷). در «[[بخاری]] [[کلاباذی]]، رجال صحیح البخاری»، ج۱، ص۱۴۱، رقم ۱۷۴ نیز نام وی آمده است.</ref> و بودن وی در سند [[روایات]] صحاح سته بهویژه در سند [[روایات صحیح]] بخاری مستلزم آن است که او را عادل و [[ثقه]] بدانند؛ زیرا اگر یکی از [[راویان]] برخی از روایات آن کتابها ثقه نباشد، نمیتوان همه روایات آنها را صحیح دانست و اگر در [[صحت]] همۀ روایات برخی از صحاح سته [[اختلاف]] باشد، در صحت همۀ روایات صحیح بخاری اتفاق دارند، بهخصوص که گفتهاند بخاری ملتزم شده [[حدیثی]] را در جامع صحیحش بیاورد که وثاقت راویان آن تا [[صحابی]] مشهور، مورد اتفاق باشد<ref>ر. ک: صحیح البخاری با شرح و تحقیق قاسم شمّاعی رفاعی، ج۱، ص۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، هدی الساری مقدمة فتح الباری، ص۹.</ref>. | ||
اما دلیل وثاقت وی در نزد شیعه افزون بر روایات فراوانی که در [[مدح]] وی رسیده<ref>ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲-۱۵.</ref>، روایتی است که [[کلینی]] با [[سند صحیح]] از [[امام باقر]]{{ع}} نقل کرده که فرمود: {{متن حدیث|حَدَّثَنِي جَابِرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ لَمْ يُكَذَّبْ [جَابِرٌ]...}}<ref>کلینی، فروع الکافی، ج۷، ص۱۱۴ ({{عربی|كِتَابُ الْمَوَارِيثِ بَابُ ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ}} کتاب المواریث، باب ابن اخ و جدّ، ح۳)، و به روایت شیخ طوسی در باب میراث من علا من الآباء، ح۲۷/۱۱۰۶ دربارهاش فرموده است: {{متن حدیث|وَ لَمْ يَكُنْ يَكْذِبُ جَابِرٌ}} (ر.ک: طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۳۰۹).</ref>؛ ازاینرو [[آیتالله]] خویی فرموده است: «[[جلالت]] [[مقام]] جابر واضح و معلوم است»<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۵.</ref>. | اما دلیل وثاقت وی در نزد شیعه افزون بر روایات فراوانی که در [[مدح]] وی رسیده<ref>ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲-۱۵.</ref>، روایتی است که [[کلینی]] با [[سند صحیح]] از [[امام باقر]] {{ع}} نقل کرده که فرمود: {{متن حدیث|حَدَّثَنِي جَابِرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} وَ لَمْ يُكَذَّبْ [جَابِرٌ]...}}<ref>کلینی، فروع الکافی، ج۷، ص۱۱۴ ({{عربی|كِتَابُ الْمَوَارِيثِ بَابُ ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ}} کتاب المواریث، باب ابن اخ و جدّ، ح۳)، و به روایت شیخ طوسی در باب میراث من علا من الآباء، ح۲۷/۱۱۰۶ دربارهاش فرموده است: {{متن حدیث|وَ لَمْ يَكُنْ يَكْذِبُ جَابِرٌ}} (ر. ک: طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۳۰۹).</ref>؛ ازاینرو [[آیتالله]] خویی فرموده است: «[[جلالت]] [[مقام]] جابر واضح و معلوم است»<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۵.</ref>. | ||
[[وحید بهبهانی]] فرموده است: نیازی به توثیق ندارد. [[شیخ حر عاملی]] و [[علامه مجلسی]] نیز او را [[ثقه]] دانستهاند<ref>تجلیل، معجم الثقات، ص۲۵، رقم ۱۴۵.</ref>. [[علامه حلی]] او را در قسم اول کتابش آورده و دربارهاش فرموده است: [[کشی]] [[روایات]] فراوانی را در [[مدح]] وی آورده است و هیچ روایتی را که مخالف آن باشد، ذکر نکرده است<ref>رجال العلامة الحلّی، ص۳۴.</ref>. | [[وحید بهبهانی]] فرموده است: نیازی به توثیق ندارد. [[شیخ حر عاملی]] و [[علامه مجلسی]] نیز او را [[ثقه]] دانستهاند<ref>تجلیل، معجم الثقات، ص۲۵، رقم ۱۴۵.</ref>. [[علامه حلی]] او را در قسم اول کتابش آورده و دربارهاش فرموده است: [[کشی]] [[روایات]] فراوانی را در [[مدح]] وی آورده است و هیچ روایتی را که مخالف آن باشد، ذکر نکرده است<ref>رجال العلامة الحلّی، ص۳۴.</ref>. | ||
از نظر [[مذهب]] نیز میتوان گفت: وی [[شیعه]] و از ارادتمندان [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} و سایر [[امامان معصوم]]{{عم}} بوده است؛ زیرا گفتهاند: برقی او را از اصفیای [[اصحاب]] امیر مؤمنان علی{{ع}} به شمار آورده است<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>. [[فضل بن شاذان]] او را از سبقتگیرندگانی که به امیر مؤمنان علی{{ع}} [[رجوع]] کردهاند، دانسته است<ref>ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>، و [[ابن عقده]] گفته است: [[جابر بن عبد الله]] از دیگران [[بریده]] و به سوی [[اهل بیت]]{{عم}} روی آورده است<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>. از وی [[روایت]] کردهاند که در کوچهها و مجالس [[مدینه]] میگشت و میگفت: {{متن حدیث|عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ}}<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۰۰، ح۱۱۰ و نیز ر.ک: ج۳۸، ص۶، ۱۸۹. این جمله از رسول خدا{{صل}} نیز روایت شده است (ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۲۶، ص۳۰۶ و ج۳۸، ص۷ و ج۴۰، ص۷۷).</ref> از [[ابو زبیر مکی]] روایت شده که از جابر بن عبد الله پرسیدم [[علی بن ابی طالب]] چگونه مردی است؟ ابرویش را که بر روی چشمانش افتاده بود، بالا زد و گفت: «او بهترین[[بشر]] است. به [[خدا]] [[سوگند]] در [[زمان پیامبر]] [[منافقان]] را به دشمنیشان نسبت به آن [[حضرت]] میشناختیم»<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>. | از نظر [[مذهب]] نیز میتوان گفت: وی [[شیعه]] و از ارادتمندان [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} و سایر [[امامان معصوم]] {{عم}} بوده است؛ زیرا گفتهاند: برقی او را از اصفیای [[اصحاب]] امیر مؤمنان علی {{ع}} به شمار آورده است<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>. [[فضل بن شاذان]] او را از سبقتگیرندگانی که به امیر مؤمنان علی {{ع}} [[رجوع]] کردهاند، دانسته است<ref>ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>، و [[ابن عقده]] گفته است: [[جابر بن عبد الله]] از دیگران [[بریده]] و به سوی [[اهل بیت]] {{عم}} روی آورده است<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>. از وی [[روایت]] کردهاند که در کوچهها و مجالس [[مدینه]] میگشت و میگفت: {{متن حدیث|عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ}}<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۰۰، ح۱۱۰ و نیز ر. ک: ج۳۸، ص۶، ۱۸۹. این جمله از رسول خدا {{صل}} نیز روایت شده است (ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۲۶، ص۳۰۶ و ج۳۸، ص۷ و ج۴۰، ص۷۷).</ref> از [[ابو زبیر مکی]] روایت شده که از جابر بن عبد الله پرسیدم [[علی بن ابی طالب]] چگونه مردی است؟ ابرویش را که بر روی چشمانش افتاده بود، بالا زد و گفت: «او بهترین[[بشر]] است. به [[خدا]] [[سوگند]] در [[زمان پیامبر]] [[منافقان]] را به دشمنیشان نسبت به آن [[حضرت]] میشناختیم»<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.</ref>. | ||
در روایت مفصّلی که [[صدوق]] با سند متصل از [[امام جعفر صادق]]{{ع}} نقل کرده است، جابر در ردیف [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] ذکر شده و از مؤمنانی به شمار آمده است که بعد از [[پیامبر]]{{صل}} دینشان را [[تغییر]] ندادهاند و [[ولایت]] و [[دوست]] بودن با آنان و پیروانشان [[واجب]] است<ref>ر.ک: صدوق، الخصال، ص۶۰۷ ({{عربی|ابواب المأة فما فوقه}}، ح۹، {{عربی|خصال من شرایع الدین}}).</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۱۴۱-۱۴۲.</ref> | در روایت مفصّلی که [[صدوق]] با سند متصل از [[امام جعفر صادق]] {{ع}} نقل کرده است، جابر در ردیف [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] ذکر شده و از مؤمنانی به شمار آمده است که بعد از [[پیامبر]] {{صل}} دینشان را [[تغییر]] ندادهاند و [[ولایت]] و [[دوست]] بودن با آنان و پیروانشان [[واجب]] است<ref>ر. ک: صدوق، الخصال، ص۶۰۷ ({{عربی|ابواب المأة فما فوقه}}، ح۹، {{عربی|خصال من شرایع الدین}}).</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۱۴۱-۱۴۲.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۳۸
مقدمه
یکی دیگر از کسانی که از مفسران به شمار آمده است، جابر بن عبد الله انصاری است. سیوطی او را در شمار افرادی که تفسیر اندکی از آنان رسیده، ذکر کرده است[۱].
علامه طباطبایی او را از صحابهای که بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) به تفسیر اشتغال داشتهاند، معرفی کرده است[۲] و سید محسن امین در معرفی وی تعبیر "کان من اجّلاء المفسرین" به کار برده است[۳].
جابر یکی از صحابیان بزرگ رسول خدا (ص) است که محضر هفت معصوم (پیامبر (ص)، علی (ع) فاطمه زهرا (س)، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، و امام باقر (ع)) را درک کرده و برحسب نقل مشهور در سال ۷۸ ه. ق درگذشته است[۴]. برخی عمر او را ۹۴ سال ذکر کردهاند[۵]. وی از انصار مدینه و از قبیلۀ خزرج بوده و جزء شش نفری که در عقبۀ اولی در منا با رسول خدا (ص) بیعت کردهاند[۶]، به شمار آمده و گفتهاند در جنگ بدر و هجده جنگ دیگر همراه پیامبر (ص) شرکت داشته است[۷].
شیخ طوسی او را در شمار اصحاب پیامبر (ص) و پنج امام، امیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر (ع) ذکر کرده است[۸].
کتاب تفسیری برای وی ذکر نکردهاند و ازاینرو تنها شاهدی که برای مفسّر بودن وی میتوان ذکر کرد، روایات و آرای تفسیری وی میباشد که در کتابهای تفسیری و روایی به صورت پراکنده از وی نقل شده است.
روایات و آرای تفسیری نقل شده از او در حد روایات و آرای تفسیری منسوب به ابن عباس و ابن مسعود نیست، ولی معلوم نیست از روایات و آرای تفسیری منسوب به ابی بن کعب کمتر باشد. نمونۀ روایات بیانگر تفسیر و تأویلهای وی چنین است: ابن کثیر با سند خویش از یزید بن صهیب از جابر بن عبد الله روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: «گروهی از آتش بیرون میآیند و وارد بهشت میشوند». صهیب میگوید: به جابر بن عبد الله گفتم: خدا میفرماید: ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنْهَا﴾[۹] میخواهند از آتش بیرون آیند و حال آنکه خارجشونده از آن نیستند». یعنی این سخنی که از رسول خدا (ص) نقل کردی با این آیه مخالف است جابر در پاسخ گفت: «اوّل آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ﴾[۱۰] را تلاوت کن. آنها کسانی هستند که کافر شدهاند»[۱۱].
برحسب این روایت جابر با استناد به سیاق، معنای آیه و اختصاص آن به کافران را بیان کرده است که این مصداقی از تفسیر است.
روایت شده که از ابو جعفر (امام باقر)(ع) درباره جابر سؤال کردند، فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ جَابِراً لَقَدْ بَلَغَ مِنْ عِلْمِهِ أَنَّهُ كَانَ يَعْرِفُ تَأْوِيلَ هَذِهِ الْآيَةِ ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ﴾[۱۳] يَعْنِي الرَّجْعَةَ»[۱۴]؛ خدا رحمت کند جابر را که فقاهتش به آنجا رسید که تأویل این آیه را که میفرماید: «بیتردید آن کسی که تبلیغ قرآن را بر تو واجب کرد، به محل بازگشت بازگرداند» میدانست، مقصود از تأویل آن رجعت است».
این روایت بیانگر آن است که وی حتی تأویل بعضی از آیات را میدانسته است و از آن میتوان نتیجه گرفت که به طریق اولی تفسیر این آیه و بسیاری دیگر از آیات را میدانسته است. ابن بابویه با سند متصل از جابر جعفی روایت کرده است که شنیدم جابر بن عبد الله انصاری میگفت: «وقتی خدای عز و جل آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۵] را نازل کرد، گفتم: ای رسول خدا، خدا و رسول او را شناختهایم اما اولو الأمری که خدا اطاعت آنان را به اطاعت خودش مقرون کرده است، کیستند؟ فرمود: «هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ»[۱۶]؛
روشن است که در این حدیث، تفسیر «اولی الامر» و تعیین مصادیق آن را از رسول خدا (ص) روایت کرده است.
نمونههای دیگری از روایات قرآنی و تفسیری و تفسیر و تأویلهای وی را در مصادر ذکرشده در پاورقی بنگرید[۱۷].[۱۸]
وثاقت و مذهب
میتوان گفت وثاقت وی مورد اتفاق اهل تسنن و شیعه است؛ اما وثاقت وی در نزد اهل تسنّن ازاینرو است که:
- وی صحابه است و آنان همۀ صحابه را عادل میدانند[۱۹]
- وی از رجال صحاح ستۀ آنان است[۲۰] و بودن وی در سند روایات صحاح سته بهویژه در سند روایات صحیح بخاری مستلزم آن است که او را عادل و ثقه بدانند؛ زیرا اگر یکی از راویان برخی از روایات آن کتابها ثقه نباشد، نمیتوان همه روایات آنها را صحیح دانست و اگر در صحت همۀ روایات برخی از صحاح سته اختلاف باشد، در صحت همۀ روایات صحیح بخاری اتفاق دارند، بهخصوص که گفتهاند بخاری ملتزم شده حدیثی را در جامع صحیحش بیاورد که وثاقت راویان آن تا صحابی مشهور، مورد اتفاق باشد[۲۱].
اما دلیل وثاقت وی در نزد شیعه افزون بر روایات فراوانی که در مدح وی رسیده[۲۲]، روایتی است که کلینی با سند صحیح از امام باقر (ع) نقل کرده که فرمود: «حَدَّثَنِي جَابِرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ لَمْ يُكَذَّبْ [جَابِرٌ]...»[۲۳]؛ ازاینرو آیتالله خویی فرموده است: «جلالت مقام جابر واضح و معلوم است»[۲۴].
وحید بهبهانی فرموده است: نیازی به توثیق ندارد. شیخ حر عاملی و علامه مجلسی نیز او را ثقه دانستهاند[۲۵]. علامه حلی او را در قسم اول کتابش آورده و دربارهاش فرموده است: کشی روایات فراوانی را در مدح وی آورده است و هیچ روایتی را که مخالف آن باشد، ذکر نکرده است[۲۶].
از نظر مذهب نیز میتوان گفت: وی شیعه و از ارادتمندان امیر مؤمنان علی (ع) و سایر امامان معصوم (ع) بوده است؛ زیرا گفتهاند: برقی او را از اصفیای اصحاب امیر مؤمنان علی (ع) به شمار آورده است[۲۷]. فضل بن شاذان او را از سبقتگیرندگانی که به امیر مؤمنان علی (ع) رجوع کردهاند، دانسته است[۲۸]، و ابن عقده گفته است: جابر بن عبد الله از دیگران بریده و به سوی اهل بیت (ع) روی آورده است[۲۹]. از وی روایت کردهاند که در کوچهها و مجالس مدینه میگشت و میگفت: «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ»[۳۰] از ابو زبیر مکی روایت شده که از جابر بن عبد الله پرسیدم علی بن ابی طالب چگونه مردی است؟ ابرویش را که بر روی چشمانش افتاده بود، بالا زد و گفت: «او بهترینبشر است. به خدا سوگند در زمان پیامبر منافقان را به دشمنیشان نسبت به آن حضرت میشناختیم»[۳۱].
در روایت مفصّلی که صدوق با سند متصل از امام جعفر صادق (ع) نقل کرده است، جابر در ردیف سلمان، ابوذر و مقداد ذکر شده و از مؤمنانی به شمار آمده است که بعد از پیامبر (ص) دینشان را تغییر ندادهاند و ولایت و دوست بودن با آنان و پیروانشان واجب است[۳۲].[۳۳]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۳۳.
- ↑ طباطبایی، قرآن در اسلام، ص۵۱.
- ↑ امین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۴۶.
- ↑ ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲ (اصحاب رسول الله (ص) باب الجیم، رقم ۲)؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۱.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۵.
- ↑ ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲. ابن حجر با سند خویش از وی نقل کرده که در نوزده جنگ همراه با رسول خدا (ص) جنگ کردم (ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۸) در بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۳ نیز از او نقل شده که رسول خدا (ص) در بیست و یک عزوه شرکت داشتند، من در نوزدهتای از آنها حاضر و در دوتای آنها غایب بودم.
- ↑ ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲، ۳۷، ۶۶، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۱.
- ↑ «میخواهند از آتش (دوزخ) رهایی یابند اما از آن بیرون نخواهند رفت و عذابی پایدار خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۷.
- ↑ «اگر آنچه در زمین است و با آن، همچند آن از آن کافران باشد و آن را برای رهایی از عذاب روز رستخیز سربهای خویش دهند از آنان پذیرفته نخواهد شد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۶.
- ↑ ابن ابی حاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.
- ↑ سند با قطعنظر از اختلافی که در استناد تفسیر به علی بن ابراهیم وجود دارد، صحیح است؛ زیرا رجال سند: ابراهیم بن هاشم، حمّاد و حریز میباشند که هر سه ثقه و مورد اعتمادند (ر. ک: تجلیل؛ معجم الثقات، ص۵، ۳۱ و ۴۶، رقمهای ۳۰، ۱۹۰، ۲۹۴ و ۲۹۵).
- ↑ «بیگمان آن کس که قرآن را بر تو واجب کرده است تو را به بازگشتگاهی باز میگرداند؛ بگو: پروردگار من بهتر میداند چه کسی رهنمود آورده است و چه کسی در گمراهی آشکاری است» سوره قصص، آیه ۸۵.
- ↑ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲، ح۱. گرچه سند این حدیث از نظر فنّ علم رجال صحیح نیست، ولی باتوجه به کثرت روایاتی که با مضمون و محتوای آن مطابقت دارند، در صدور آن تردیدی نمیماند. بخشی از آن روایات در مباحث گذشته، بیان شد (ر. ک: همین کتاب، ص۴۹-۵۰) و بخشی دیگر از آن را در همان تفسیر، ص۲۵۲-۲۶۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۵۲، ۲۶۳، ۲۷۶ و ۳۰۶ بنگرید.
- ↑ ر. ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۷ (روایتی در فضیلت و برتری سوره حمد)، ص۲۸ (رأی نقل شده از وی در تفسیر ﴿الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶؛ بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۰۴-۶۰۵، ح۷ (نقل روایت از امیر مؤمنان علی (ع) از رسول خدا (ص) در تفسیر ﴿مَقَامًا مَحْمُودًا﴾ «به جایگاهی ستوده» سوره اسراء، آیه ۷۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۱۵۰، روایت ۸۵ (تفسیر ﴿وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ﴾ «و آمیخته آن از (آب) تسنیم است» سوره مطففین، آیه ۲۷)، ص۲۴۹ (تفسیر ﴿وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد» سوره مریم، آیه ۷۱)، ص۳۴۳ (تفسیر ﴿إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ﴾ «جز آنچه پروردگارت بخواهد» سوره هود، آیه ۱۰۷) و ج۹، ص۱۰۳ و ج۱۸ ص۲۳۷، ح۱۸ (تفسیر ﴿أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ﴾ «آگاه باشید! همان دم که جامه بر سر میکشند.».. سوره هود، آیه ۵)، ج۹، ص۱۵۰ و ج۳۲، ص۲۹۰، ح۲۴۲ و ج۳۶، ص۲۳، ح۶ (تفسیر ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ﴾ «و اگر تو را (هم نزد خود) ببریم باز هم از آنان انتقام خواهیم گرفت» سوره زخرف، آیه ۴۱، ج۱۲، ص۱۹۴، ح۱۹ (تفسیر ﴿ذِي الْقَرْنَيْنِ﴾)، ص۲۶۳، ح۲۶ (بیان نام ستارههایی که در آیه ﴿إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا﴾ «من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم» سوره یوسف، آیه ۴ به آنها اشاره شده است و ج۱۸، ص۱۳۰، ح۳۹ (تفسیر ﴿وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ﴾ «و بیگمان برخی از اهل کتاب کسانی هستند که به خداوند و به آنچه برای شما و برای آنها فرو فرستادهاند، ایمان دارند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۹) ج۱۹، ص۲۷۰، ح۹ (تفسیر ﴿لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ﴾ «امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم» سوره انفال، آیه ۴۸ ج۳۶، ص۱۲۱، ح۶۵ (تفسیر «متقین» در سوره قمر، آیه ۵۴)، ص۳۰۸، ح۱۴۷ (تفسیر اهل بیت در آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید» سوره احزاب، آیه ۳۳، ج۱۶، ص۱۴۳، ح۹ (بیان سبب نزول آیات ﴿وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى﴾ «و بیگمان جهان واپسین برای تو از این جهان بهتر است» سوره ضحی، آیه ۴، ج۱۸، ص۱۶۵ (بیان سبب نزول ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ «ای جامه بر خود کشیده!» سوره مدثر، آیه ۱)، ج۳۵، ص۲۶۲، ح۱ (بیان سبب نزول آیه مباهله: آل عمران، ۶۱)، ص۲۸۲، ح۹ (بیان سبب نزول ﴿...بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷) و ج۳۸، ص۵، ح۵ (بیان سبب نزول ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ﴾ «بیگمان آنانکه ایمان آوردهاند و کردارهایی شایسته کردهاند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷)، ص۱۳، ح۷ (بیان سبب نزول ﴿...إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید» سوره حجرات، آیه ۶ درباره «ولید بن عقبه») و....
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۳۸-۱۴۰.
- ↑ ر. ک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ ابن حجر عسقلانی با رمز حرف «ع» به این نکته که وی از رجال صحاح سته است؛ اشاره کرده است (ر. ک: تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۷، رقم ۶۷). در «بخاری کلاباذی، رجال صحیح البخاری»، ج۱، ص۱۴۱، رقم ۱۷۴ نیز نام وی آمده است.
- ↑ ر. ک: صحیح البخاری با شرح و تحقیق قاسم شمّاعی رفاعی، ج۱، ص۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، هدی الساری مقدمة فتح الباری، ص۹.
- ↑ ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲-۱۵.
- ↑ کلینی، فروع الکافی، ج۷، ص۱۱۴ (كِتَابُ الْمَوَارِيثِ بَابُ ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ کتاب المواریث، باب ابن اخ و جدّ، ح۳)، و به روایت شیخ طوسی در باب میراث من علا من الآباء، ح۲۷/۱۱۰۶ دربارهاش فرموده است: «وَ لَمْ يَكُنْ يَكْذِبُ جَابِرٌ» (ر. ک: طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۳۰۹).
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۵.
- ↑ تجلیل، معجم الثقات، ص۲۵، رقم ۱۴۵.
- ↑ رجال العلامة الحلّی، ص۳۴.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.
- ↑ ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۰۰، ح۱۱۰ و نیز ر. ک: ج۳۸، ص۶، ۱۸۹. این جمله از رسول خدا (ص) نیز روایت شده است (ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۲۶، ص۳۰۶ و ج۳۸، ص۷ و ج۴۰، ص۷۷).
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲.
- ↑ ر. ک: صدوق، الخصال، ص۶۰۷ (ابواب المأة فما فوقه، ح۹، خصال من شرایع الدین).
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۴۱-۱۴۲.