رفتار با اصحاب: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = سیره معصوم | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==سیره معصومین{{عم}} با اصحاب== پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} با یاران و اصحاب، سال‌ها در کنار هم بودند و در مشکلات سیاسی و اجتماعی و فراز و نشیب‌های...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = سیره معصوم
| موضوع مرتبط = سیره معصوم
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط =  
| مداخل مرتبط = [[رفتار با اصحاب در معارف و سیره معصوم]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==[[سیره معصومین]]{{عم}} با [[اصحاب]]==
== مقدمه ==
[[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} با [[یاران]] و اصحاب، سال‌ها در کنار هم بودند و در [[مشکلات]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] و فراز و نشیب‌های [[زندگی]] همکار هم بودند. چگونگی برخورد با اصحاب، توجه به نیازها و خواسته‌های آنان و تلاش در رفع مشکلات آنها در سیره معصومین{{عم}} الگویی [[نیکو]] برای همگان است تا در روش برقراری ارتباط با [[دوستان]] و آشنایان از آن بهره گیرند. سیره معصومین{{عم}} با اصحاب و یاران برای [[متولیان]] [[امور جامعه]] درس‌های فراوانی دارد که در برخورد با همکاران، بسیار ثمربخش خواهد بود.
[[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} با [[یاران]] و اصحاب، سال‌ها در کنار هم بودند و در [[مشکلات]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] و فراز و نشیب‌های [[زندگی]] همکار هم بودند. چگونگی برخورد با اصحاب، توجه به نیازها و خواسته‌های آنان و تلاش در رفع مشکلات آنها در سیره معصومین{{عم}} الگویی [[نیکو]] برای همگان است تا در روش برقراری ارتباط با [[دوستان]] و آشنایان از آن بهره گیرند. سیره معصومین{{عم}} با اصحاب و یاران برای متولیان امور جامعه درس‌های فراوانی دارد که در برخورد با همکاران، بسیار ثمربخش خواهد بود.


==معنای واژه اصحاب==
== معنای واژه اصحاب ==
واژه اصحاب، جمع «صاحب» در لغت به معنی [[یار]]، معاشر، همراه، هم‌نشین، مالک و امثال آن آمده است<ref>فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، ج۱، واژه «صحبه»، ص۱۰۲۸.</ref>. در اصطلاح، توافقی در تعریف آن وجود ندارد و هر گروهی بر اساس [[اندیشه]] [[کلامی]] و [[فقهی]] خود، مفهومی برای آن در نظر گرفته و تعریفی ارائه داده است. منظور از اصحاب در این نوشتار، آن دسته از افرادی هستند که در [[ارتباط مستقیم]] با پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} بودند و از نزدیک با ایشان [[حشر]] و نشر داشته و مدت قابل توجهی همره آنان بوده‌اند. بررسی [[رفتار]] [[معصومین]]{{عم}} با اصحاب خود در شرایط مختلف و چگونگی برخورد آن بزرگواران با آنها پر از درس‌های [[عبرت‌آموز]] است. از آنجا که تعداد [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و اهل بیت{{عم}} زیاد بوده است و همه را نمی‌توان بحث کرد، به نمونه‌هایی از رفتار معصومین{{عم}} با برخی از آنها اشاره می‌گردد.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۳.</ref>.
واژه اصحاب، جمع «صاحب» در لغت به معنی یار، معاشر، همراه، هم‌نشین، مالک و امثال آن آمده است<ref>فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، ج۱، واژه «صحبه»، ص۱۰۲۸.</ref>. منظور از اصحاب آن دسته از افرادی هستند که در ارتباط مستقیم با پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} بودند و از نزدیک با ایشان [[حشر]] و نشر داشته و مدت قابل توجهی همره آنان بوده‌اند<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۳.</ref>.


==رفتار صمیمی با اصحاب==
== رفتار صمیمی با اصحاب ==
معصومین{{عم}} [[رفتاری]] [[ساده]] و بدون تشریفات با یاران خود داشتند؛ کنار هم می‌نشستند، با هم [[گفت‌وگو]] می‌کردند، در یک سفره غذا می‌خوردند، به اصحاب سر می‌زدند و [[تعالیم دینی]] را به آنان ارائه می‌دادند. [[اباذر غفاری]] درباره [[سیره]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} می‌گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} مانند یکی از اصحاب میان آنان می‌نشست؛ به گونه‌ای که هرگاه بیگانه‌ای وارد می‌شد، نمی‌شناخت کدام پیامبر{{صل}} است سؤال می‌کرد<ref>سنن النبی{{صل}}، الملحقات فی معاشرته، ص۱۲۹.</ref>. این [[رفتار]]، نشان دهنده [[صمیمیت]] و [[ساده‌زیستی]] [[پیامبر]]{{صل}} است که مانند یکی از [[اصحاب]] با آنها رفتار می‌کرد.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۴.</ref>.
معصومین{{عم}} [[رفتاری]] ساده و بدون تشریفات با یاران خود داشتند؛ کنار هم می‌نشستند، با هم گفت‌وگو می‌کردند، در یک سفره غذا می‌خوردند، به اصحاب سر می‌زدند و [[تعالیم دینی]] را به آنان ارائه می‌دادند. [[ابوذر غفاری]] درباره [[سیره]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} می‌گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} مانند یکی از اصحاب میان آنان می‌نشست؛ به گونه‌ای که هرگاه بیگانه‌ای وارد می‌شد، نمی‌شناخت کدام پیامبر{{صل}} است سؤال می‌کرد<ref>سنن النبی{{صل}}، الملحقات فی معاشرته، ص۱۲۹.</ref>. این [[رفتار]]، نشان دهنده صمیمیت و [[ساده‌زیستی]] [[پیامبر]]{{صل}} است که مانند یکی از [[اصحاب]] با آنها رفتار می‌کرد<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۴.</ref>.


===[[موعظه]] اصحاب===
== [[موعظه]] اصحاب ==
پیامبر{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} همیشه اصحاب را به [[اخلاق]] و [[رفتار نیکو]] با [[مردم]] [[دعوت]] می‌کردند و شیوه برخورد درست با مردم را به آنها یاد می‌دادند.
پیامبر{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} همیشه اصحاب را به [[اخلاق]] و رفتار نیکو با [[مردم]] [[دعوت]] می‌کردند و شیوه برخورد درست با مردم را به آنها یاد می‌دادند. [[کمیل بن زیاد نخعی]] می‌گوید: همراه [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} در [[مسجد کوفه]] بودم. [[نماز]] عشا را که به جای آوردیم، دستم را گرفت تا اینکه از [[مسجد]] بیرون آمدیم و آن‌قدر رفتیم تا به پشت کوفه رسیدیم. تا این هنگام حتی کلمه‌ای با من سخن نگفت. هنگامی که وارد بیابان شد، آهی کشید و فرمود: «ای [[کمیل]]! این [[دل‌ها]] چون ظروف‌اند و بهترین آنها پر ظرفیت‌ترین آنهاست. آن‌چه را می‌گویم از من به یاد بسپار. مردم سه دسته‌اند: عالم ربانی، آموزنده در مسیر [[رستگاری]] و مگسان [[فرومایه]] که در پی هر صدایی روانند و با هر بادی به سویی می‌گرایند، به [[نور]] [[دانش]] روشنی نمی‌گیرند و به بنیادی [[استوار]]، پناه نمی‌جویند»<ref>{{متن حدیث|يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ}}؛ تحف العقول، ص۱۸۹.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref>
[[کمیل بن زیاد نخعی]] می‌گوید: همراه [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} در [[مسجد کوفه]] بودم. [[نماز]] عشا را که به جای آوردیم، دستم را گرفت تا اینکه از [[مسجد]] بیرون آمدیم و آن‌قدر رفتیم تا به [[پشت کوفه]] رسیدیم. تا این هنگام حتی کلمه‌ای با من سخن نگفت. هنگامی که وارد بیابان شد، آهی کشید و فرمود: {{متن حدیث|يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ}}<ref>تحف العقول، ص۱۸۹.</ref>؛ «ای [[کمیل]]! این [[دل‌ها]] چون ظروف‌اند و بهترین آنها پر ظرفیت‌ترین آنهاست. آن‌چه را می‌گویم از من به یاد بسپار. مردم سه دسته‌اند: عالم ربانی، آموزنده در مسیر [[رستگاری]] و مگسان [[فرومایه]] که در پی هر صدایی روانند و با هر بادی به سویی می‌گرایند، به [[نور]] [[دانش]] روشنی نمی‌گیرند و به بنیادی [[استوار]]، [[پناه]] نمی‌جویند»<ref>تبلیغ برپایه قرآن و حدیث، ترجمه: علی نصیری، ص۱۷۶.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref>.


===[[کوشش]] برای [[حل مشکلات]] اصحاب===
== کوشش برای حل مشکلات اصحاب ==
هرگاه [[صحابه]] دچار [[گرفتاری]] می‌شدند، پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} به سراغ آنها می‌رفتند و از ایشان [[حمایت]] می‌کردند. [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[روایت]] می‌کند که در یکی از [[جنگ‌ها]]، شترم از رفتن بازماند تا [[رسول خدا]]{{صل}} به من رسید و شترم را به رفتن واداشت و با هم [[حرکت]] کردیم. در بین راه پیامبر{{صل}} از زندگی‌ام پرسید، در پاسخ عرض کردم: به تازگی [[ازدواج]] کرده‌ام، پدرم نیز از [[دنیا]] رفته که وامی بر عهده دارد. هفت [[خواهر]] را نیز [[سرپرستی]] می‌کنم. آن حضرت فرمود: در [[مدینه]] نزد من بیا. پس از ورود به مدینه به محضرش شرفیاب شدم. آن حضرت بهای شترم را پرداخت و مقداری طلا نیز برای [[خرج]] [[زندگی]] خود و خواهرانم عطا فرمود. هنگام چیدن خرما نیز تشریف آورد و وام پدرم را ادا کرد و به اندازه خرج زندگی، برایمان گذاشت<ref>بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۳۳.</ref>.
هرگاه [[صحابه]] دچار گرفتاری می‌شدند، پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} به سراغ آنها می‌رفتند و از ایشان حمایت می‌کردند. [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[روایت]] می‌کند که در یکی از [[جنگ‌ها]]، شترم از رفتن بازماند تا [[رسول خدا]]{{صل}} به من رسید و شترم را به رفتن واداشت و با هم حرکت کردیم. در بین راه پیامبر{{صل}} از زندگی‌ام پرسید، در پاسخ عرض کردم: به تازگی [[ازدواج]] کرده‌ام، پدرم نیز از [[دنیا]] رفته که وامی بر عهده دارد. هفت خواهر را نیز [[سرپرستی]] می‌کنم. آن حضرت فرمود: در [[مدینه]] نزد من بیا. پس از ورود به مدینه به محضرش شرفیاب شدم. آن حضرت بهای شترم را پرداخت و مقداری طلا نیز برای [[خرج]] [[زندگی]] خود و خواهرانم عطا فرمود. هنگام چیدن خرما نیز تشریف آورد و وام پدرم را ادا کرد و به اندازه خرج زندگی، برایمان گذاشت<ref>بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۳۳.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref>


گاه مشکلی برای [[اصحاب]] پیش می‌آمد که حتی برای خود آنها هم قابل [[درک]] نبود، ولی [[معصومین]]{{عم}} [[راز]] مسئله را برایشان بیان می‌نمودند و مشکل آنان را حل می‌کردند. [[جوانی]] از [[شیعیان امام علی]]{{ع}} در [[زمان]] [[خلافت]] آن حضرت با زنی [[ازدواج]] کرد. یک [[روز]] بعد از [[نماز صبح]] به یکی از اصحاب فرمود: به فلان محل برو، از [[خانه]] کنار [[مسجد]] صدای [[مشاجره]] [[زن]] و مردی را می‌شنوی، آن دو را نزدم بیار. زن و مرد را آوردند. حضرت فرمود: چرا با هم جر و بحث دارید؟ [[جوان]] گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! با این زن ازدواج کردم. هنگامی که می‌خواستم با او همبستر شوم، نفرتی در دلم پدید آمد که مانع ارتباط [[زناشویی]] با وی شد. از آن وقت، مشاجره ما شروع شد و تاکنون ادامه دارد. حضرت به اصحاب دستور داد که مسجد را [[خلوت]] کنند و به آن زن فرمود: آیا این جوان را می‌شناسی؟ گفت: خیر. فرمود: من او را به تو معرفی می‌کنم و باید [[انکار]] نکنی؟ گفت: نه یا [[امیر المؤمنین]]. حضرت سابقه آن زن را برایش توضیح داد و فرمود: تو اسمت فلان و دختر فلان هستی. گفت: آری. حضرت فرمود: تو با پسر عمت که به هم علاقه داشتید، بر خلاف خواسته پدرت نزدیکی کردی و حامله شدی و بچه به [[دنیا]] آوردی. مادرت را از جریان با خبر کردی و بچه را در پارچه‌ای پیچیدی و به جایی انداختی که سگی آمد و او را بویید و تو با سنگی زدی که به پیشانی بچه خورد و پیشانی او زخم شد. مادرت پیشانی بچه را بست و [[کودک]] را همان‌جا رها کردید و رفتید. [[زن]] به همه کارهایش [[اقرار]] کرد و فرمود: همان بچه را فلان [[طایفه]] بردند و بزرگ کردند و به [[کوفه]] آمدند و همان است که با تو [[ازدواج]] کرده است. او پسر توست و با هم [[محرم]] هستید و پیشانی [[جوان]] را که اثر آن سنگ را داشت به زن نشان داد و فرمود: بروید. شما با هم محرم هستید، نمی‌توانید با هم ازدواج کنید<ref>محجة البیضاء، ج۴، ص۱۹۷.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۵.</ref>.
== تلاش برای رفع نیاز [[اصحاب]] ==
[[سیره معصومین]]{{عم}} همیشه بر دستگیری [[نیازمندان]] و به ویژه اصحاب بوده است. هر گاه اصحاب نیاز [[مالی]] پیدا می‌کردند، خدمت آن بزرگواران می‌رسیدند و کمک‌های لازم را دریافت می‌نمودند. «مفضل بن قیس بن رمانه» می‌گوید: نزد ابی عبدالله{{ع}} رفتم از [[روزگار]] و بعضی [[مشکلات]] [[زندگی]] نزد آن حضرت [[شکایت]] بردم. و از او التماس [[دعا]] کردم. به کنیز فرمود: کیسه‌ای را که ابوجعفر برای ما فرستاد، بیار. کسیه را حاضر کرد. آن‌گاه فرمود: در این کیسه چهارصد دینار است؛ با آن روزگارت را اداره کن. عرض کردم: فدایت شوم، منظور کمک نداشتم، بلکه خواستم برایم دعا کنید. فرمود: دعا را هیچ‌گاه ترک نکن<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۴.</ref>.


===تلاش برای رفع نیاز [[اصحاب]]===
[[صفوان جمال]] [[روایت]] کرده است: نزد [[امام صادق]]{{ع}} حضور داشتم که مردی از اهالی [[مکه]] وارد شد و از آن حضرت تقاضا کرد که در کرایه وسیله [[سفر]] به او کمک کند. چون این کار به [[حرفه]] من مربوط می‌شد، [[امام]] فرمود: برخیز و برادرت را [[یاری]] کن. عرض کردم: جانم فدایت! آماده [[همکاری]] هستم. با او رفتم و [[خداوند]] وسیله را مهیا ساخت. دوباره به [[منزل]] امام برگشتم. پرسید: چه کردی؟ پاسخ دادم: نیازش برطرف شد. آن‌گاه فرمود: {{متن حدیث|أَمَا إِنَّكَ أَنْ تُعِينَ أَخَاكَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَيْتِ مُبْتَدِئاً}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۵۸.</ref>؛ «این کار از هفت بار [[طواف]] [[کعبه]] نزد من [[برتر]] است»<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۷.</ref>.
[[سیره معصومین]]{{عم}} همیشه بر [[دستگیری]] [[نیازمندان]] و به ویژه اصحاب بوده است. هر گاه اصحاب نیاز [[مالی]] پیدا می‌کردند، [[خدمت]] آن بزرگواران می‌رسیدند و کمک‌های لازم را دریافت می‌نمودند. «[[مفضل بن قیس بن رمانه]]» می‌گوید: نزد [[ابی عبدالله]]{{ع}} رفتم از [[روزگار]] و بعضی [[مشکلات]] [[زندگی]] نزد آن حضرت [[شکایت]] بردم. و از او التماس [[دعا]] کردم. به [[کنیز]] فرمود: کیسه‌ای را که ابوجعفر برای ما فرستاد، بیار. کسیه را حاضر کرد. آن‌گاه فرمود: در این کیسه چهارصد دینار است؛ با آن روزگارت را اداره کن. عرض کردم: فدایت شوم، منظور کمک نداشتم، بلکه خواستم برایم دعا کنید. فرمود: دعا را هیچ‌گاه ترک نکن<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۴.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} نیز همیشه و خصوص در [[مکه]]، به اصحاب [[کمک مالی]] می‌کرد؛ زیرا از یک طرف [[اموال]] [[خدیجه]] در [[اختیار]] [[پیامبر]]{{صل}} بود و از طرف دیگر بیشتر اصحاب از طبقه [[فقیر]] [[جامعه]] بودند و نیاز بیشتری به [[حمایت مالی]] داشتند. [[ابو رافع]] [[صحابی]] و خزانه‌دار رسول خدا{{صل}} می‌گوید: پس از آن‌که خدیجه مالش را در اختیار رسول خدا{{صل}} گذاشت، آن حضرت بدهکار را برای پرداخت [[قرض]] کمک می‌کرد، [[تنگ‌دست]] را [[نجات]] می‌داد و هیچ کس را از [[بخشش]] خود بی‌نصیب نمی‌گذاشت و در [[زمان]] قحطی به دیگران می‌بخشید. همین [[طور]] از [[یاران]] تهی دست خویش [[پذیرایی]] می‌کرد و به آنان که قصد [[هجرت]] داشتند، خرجی راه می‌داد<ref>بحار الانوار، ج۱۹، ص۶۳.</ref>.


در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} تعدادی از [[اصحاب]] که [[خانه]] نداشتند، در گوشه‌ای از [[مسجد النبی]] به نام «صفه»<ref>صفه به جایی گفته می‌شود که نسبت به کف مسجد یا منزل، اندکی بلندی داشته باشد و در قدیم رایج بوده که مقداری از کف خانه را بلندتر می‌ساختند.</ref> [[زندگی]] می‌کردند که به «اصحاب الصفه» معروف شدند. این گروه همیشه به حالت آماده باش قرار داشتند و هرگاه [[جنگی]] پیش می‌آمد، از همان جا اعزام می‌شدند. آنها در واقع نیروی آماده باش [[پیامبر]]{{صل}} بودند و از آنجا که چیزی از امکانات مادی نداشتند، [[هزینه]] آنان را پیامبر{{صل}} تأمین می‌کرد. [[امام سجاد]]{{ع}} فرمود: در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} [[مساکین]] و [[محرومان]] بی‌پناه، شب‌ها را در [[مسجد]] می‌خوابیدند و پیامبر{{صل}} در مسجد و در کنار [[منبر]] سفره می‌انداخت و به ایشان غذا می‌داد و خود نیز در کنار آنها غذا می‌خورد<ref>{{متن حدیث|عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ{{ع}}: أَنَّ الْمَسَاكِينَ كَانُوا يَبِيتُونَ فِي الْمَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَأَفْطَرَ النَّبِيُّ{{صل}} مَعَ الْمَسَاكِينِ الَّذِينَ فِي الْمَسْجِدِ ذَاتَ لَيْلَةٍ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فِي بُرْمَةٍ فَأَكَلَ مِنْهَا ثَلَاثُونَ رَجُلًا ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى أَزْوَاجِهِ شِبْعُهُنَّ}}؛ (بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۱۹).</ref>.
== [[رعایت عدالت]] میان [[اصحاب]] ==
[[صفوان جمال]] [[روایت]] کرده است: نزد [[امام صادق]]{{ع}} حضور داشتم که مردی از اهالی [[مکه]] وارد شد و از آن حضرت تقاضا کرد که در کرایه وسیله [[سفر]] به او کمک کند. چون این کار به [[حرفه]] من مربوط می‌شد، [[امام]] فرمود: برخیز و برادرت را [[یاری]] کن. عرض کردم: جانم فدایت! آماده [[همکاری]] هستم. با او رفتم و [[خداوند]] وسیله را مهیا ساخت. دوباره به [[منزل]] امام برگشتم. پرسید: چه کردی؟ پاسخ دادم: نیازش برطرف شد. آن‌گاه فرمود: {{متن حدیث|أَمَا إِنَّكَ أَنْ تُعِينَ أَخَاكَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَيْتِ مُبْتَدِئاً}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۵۸.</ref>؛ «این کار از هفت بار [[طواف]] [[کعبه]] نزد من [[برتر]] است».
[[عدالت]] خواسته هر [[انسان]] است و هر [[انسانی]] [[انتظار]] دارد که به او [[ظلم]] نشود. [[معصومین]]{{عم}} مجریان عدالت در [[جامعه]] بودند. آنان نه تنها در امور مهم زندگی اجتماعی، در نشست‌های عمومی با [[یاران]] و گفت‌وگوی با آنان که حتی در نگاه کردن به آنها نیز عدالت را رعایت می‌کردند. [[جمیل بن دراج]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده است: «پیامبر{{صل}} نگاهش را بین اصحاب تقسیم می‌نمود و به [[طور]] مساوی به همه نگاه می‌کرد»<ref>{{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَيَنْظُرُ إِلَى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّةِ}}؛ سنن النبی{{صل}}، ص١٠١.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۹.</ref>


هرگاه اصحاب به دست [[دشمنان اسلام]] [[شکنجه]] می‌شدند، [[معصومین]]{{عم}} برای [[رهایی]] آنها چاره‌اندیشی می‌کردند و راه حل ارائه می‌دادند. درباره [[عمار یاسر]] که از [[یاران فداکار]] [[پیامبر]]{{صل}} بود، آمده است: وی به دست [[مشرکان]] به شدت [[شکنجه]] می‌شد و [[اذیت]] و [[آزار]] آنان طولانی شد. در اثر شدت شکنجه، زبانش ناخودآگاه به [[مدح]] [[آلهه]] [[قریش]] گشوده شد. [[عمار]]، ناراحت به سوی پیامبر{{صل}} آمد، در حالی که بسیار گریان بود. پیامبر{{صل}} دستش را بر سر او کشید و چشمان او را [[پاک]] کرد و فرمود: در [[حال]] گفتن آن سخن، قلبت چگونه بود؟ عرض کرد: مملو از [[ایمان]]. فرمود: اگر آنها بر تو سخت گرفتند، باز آن [[کلام]] را بگو<ref>در همین رابطه آیه ۱۰۶ نحل نازل شده است: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ}} «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref> تا از شکنجه آنان [[آزاد]] گردی<ref>السیرة النبویة، ص۳۴۳.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۷.</ref>.
== توجه به مسائل [[خانوادگی]] اصحاب ==
گاه [[اختلاف]] خانوادگی برای اصحاب پیش می‌آمد و خدمت پیامبر{{صل}} می‌رسیدند تا از آن حضرت، [[راهنمایی]] بخواهند، پیامبر{{صل}} همواره به سازگاری با همسر و رعایت [[تقوای الهی]] توصیه می‌کرد؛ چنان که درباره [[زید بن حارثه]] نقل شده است که بارها نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از همسرش، [[زینب]] [[شکایت]] کرد و هر بار [[پیامبر]]{{صل}} به او می‌فرمود: [[تقوا]] پیشه کن و با [[همسر]] خود بساز<ref>المیزان، ج۱۶، ص۲۲۷.</ref>. [[زندگی]] [[خانوادگی]] جز با [[سازش]] و گذشت دوام نمی‌آورد. برای استمرار زندگی [[زناشویی]] [[زن]] و شوهر باید با هم بسازند و خطاهای یکدیگر را نادیده انگارند و با [[سعه صدر]] برخورد نمایند. پیامبر{{صل}} نیز بر همین اساس، همواره [[زید بن حارثه]] را به سازگاری و [[خوش‌رفتاری]] با همسرش [[دعوت]] می‌کرد و به او می‌فرمود: «با همسرت زینب بساز تا مبادا زندگی‌ات از هم بپاشد»<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref>.


===[[رعایت عدالت]] میان [[اصحاب]]===
== ایجاد [[وحدت]] میان [[اصحاب]] ==
[[عدالت]] خواسته هر [[انسان]] است و هر [[انسانی]] [[انتظار]] دارد که به او [[ظلم]] نشود. [[معصومین]]{{عم}} مجریان عدالت در [[جامعه]] بودند. آنان نه تنها در امور مهم [[زندگی اجتماعی]]، در نشست‌های عمومی با [[یاران]] و گفت‌وگوی با آنان که حتی در نگاه کردن به آنها نیز عدالت را رعایت می‌کردند. [[جمیل بن دراج]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده است: {{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَيَنْظُرُ إِلَى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّةِ}}<ref>سنن النبی{{صل}}، ص١٠١.</ref>؛ «پیامبر{{صل}} نگاهش را بین اصحاب تقسیم می‌نمود و به [[طور]] مساوی به همه نگاه می‌کرد».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۸۹.</ref>.
یکی از کارهای مهم پیامبر{{صل}} در [[مدینه]]، ایجاد [[اخوت]] و [[برادری]] میان اصحاب و به خصوص دو طایفه [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و [[انصار]] بود. [[علی بن ابراهیم]] در تفسیرش آورده است: رسول خدا{{صل}} میان اصحاب، ایجاد اخوت کرد. از آن پس اگر یکی از اصحاب در [[جنگ]] شرکت می‌کرد، کلید خانه‌اش را به [[برادر دینی]] خود می‌داد و می‌فرمود: هر چه می‌خواهی بردار و استفاده کن. اما اصحاب چون به آن کار [[عادت]] نکرده بودند، حاضر به استفاده از [[خانه]] برادرشان نبودند تا آنجا که غذای موجود در خانه، [[فاسد]] می‌شد. آن‌گاه [[آیه]] نازل شد و [[خداوند]] فرمود: عیبی بر شما نیست در این که دسته جمعی غذا بخورید یا به صورت پراکنده و تنهایی. [[شیخ حر عاملی]] در [[تفسیر]] این آیه می‌گوید: وقتی کلید در [[اختیار]] داشتید، چه صاحب خانه حاضر باشد یا نباشد، می‌توانید از خوراکی‌های موجود استفاده کنید<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۵۳۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref>


===توجه به مسائل [[خانوادگی]] اصحاب===
== عزت‌بخشی به [[اصحاب]] ==
گاه [[اختلاف]] خانوادگی برای اصحاب پیش می‌آمد و [[خدمت]] پیامبر{{صل}} می‌رسیدند تا از آن حضرت، [[راهنمایی]] بخواهند، پیامبر{{صل}} همواره به [[سازگاری با همسر]] و رعایت [[تقوای الهی]] توصیه می‌کرد؛ چنان که درباره [[زید بن حارثه]] نقل شده است که بارها نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از همسرش، [[زینب]] [[شکایت]] کرد و هر بار [[پیامبر]]{{صل}} به او می‌فرمود: [[تقوا]] پیشه کن و با [[همسر]] خود بساز<ref>المیزان، ج۱۶، ص۲۲۷.</ref>. [[زندگی]] [[خانوادگی]] جز با [[سازش]] و گذشت دوام نمی‌آورد. برای استمرار زندگی [[زناشویی]] [[زن]] و شوهر باید با هم بسازند و خطاهای یکدیگر را نادیده انگارند و با [[سعه صدر]] برخورد نمایند. پیامبر{{صل}} نیز بر همین اساس، همواره [[زید بن حارثه]] را به سازگاری و [[خوش‌رفتاری]] با همسرش [[دعوت]] می‌کرد و به او می‌فرمود: «با همسرت زینب بساز تا مبادا زندگی‌ات از هم بپاشد».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref>.
امام صادق{{ع}} فرمود: یکی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} دچار تنگنای [[مالی]] شدیدی شد. نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت تا از او کمک بخواهد؛ اما پیش از ابراز نیاز، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «هر کس از ما چیزی بخواهد، عطا خواهیم کرد ولی اگر [[عزت نفس]] پیشه کند، [[خدا]] بی‌نیازش می‌سازد»<ref>{{متن حدیث|مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ}}؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۱۲.</ref>. آن مرد خود را مخاطب پیامبر{{صل}} [[احساس]] کرد و نیازش را ابراز نکرد. [[روز]] دوم و سوم نیز این اتفاق تکرار شد. برخورد پیامبر{{صل}} او را به [[فکر]] [[کسب و کار]] انداخت و با [[قرض]] کردن تیشه‌ای به هیزم‌شکنی مشغول شد و کم‌کم زندگی‌اش را سروسامان داد. روزی حضور پیامبر{{صل}} آمد و داستان خود را تعریف کرد. حضرت نیز سخن آن روز خود را تکرار کرد<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۱.</ref>.


===ایجاد [[وحدت]] میان [[اصحاب]]===
== زمینه‌سازی [[ازدواج]] اصحاب ==
یکی از کارهای مهم پیامبر{{صل}} در [[مدینه]]، ایجاد [[اخوت]] و [[برادری]] میان اصحاب و به خصوص دو [[طایفه]] [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و [[انصار]] بود. [[علی بن ابراهیم]] در تفسیرش آورده است: رسول خدا{{صل}} میان اصحاب، ایجاد اخوت کرد. از آن پس اگر یکی از اصحاب در [[جنگ]] شرکت می‌کرد، کلید خانه‌اش را به [[برادر دینی]] خود می‌داد و می‌فرمود: هر چه می‌خواهی بردار و استفاده کن. اما اصحاب چون به آن کار [[عادت]] نکرده بودند، حاضر به استفاده از [[خانه]] برادرشان نبودند تا آنجا که غذای موجود در خانه، [[فاسد]] می‌شد. آن‌گاه [[آیه]] نازل شد و [[خداوند]] فرمود: عیبی بر شما نیست در این که دسته جمعی غذا بخورید یا به صورت پراکنده و [[تنهایی]]. [[شیخ حر عاملی]] در [[تفسیر]] این آیه می‌گوید: وقتی کلید در [[اختیار]] داشتید، چه صاحب خانه حاضر باشد یا نباشد، می‌توانید از خوراکی‌های موجود استفاده کنید<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۵۳۱.</ref>.
روزی [[مقداد]] با [[عبدالرحمان بن عوف]]، کنار هم نشسته بودند. عبدالرحمان گفت: ای مقداد! چرا ازدواج نمی‌کنی؟ مقداد پاسخ داد: تو دختر خود را به [[عقد]] من درآور. عبدالرحمان [[غضبناک]] شد و با او [[خشونت]] و درشتی کرد. سپس [[شکایت]] او را نزد [[پیامبر]]{{صل}} برد. حضرت فرمود: ای مقداد! نگران نباش، من خودم به تو می‌دهم. آن‌گاه دختر عموی خود، «ضباعه»، دختر زبیر بن عبدالمطلب را به [[ازدواج]] او درآورد<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۹۷.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «[[رسول خدا]]{{صل}} ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب را به [[عقد]] [[مقداد]] [[اسود]] درآورد»<ref>{{متن حدیث|إن رسول الله{{صل}} زوج المقداد بن الاسود ضباعة إبنة الزبير ابن عبد المطلب}}؛ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۵.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۳.</ref>


یکی از اصحاب با طایفه‌ای [[نزاع]] داشت. با هم نزد [[امام صادق]]{{ع}} آمدند. آن حضرت پس از شنیدن دعوای ایشان به [[نصیحت]] آنها پرداخت و فرمود: «[[آگاه]] باشید که [[آدمی]] آن‌چه بکارد، همان را برداشت می‌کند و هیچ کس از دانه تلخ، میوه شیرین و از دانه شیرین، میوه تلخ برداشت نخواهد کرد»<ref>بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۲۸.</ref>. آنان با شنیدن این سخنان با هم [[آشتی]] کردند.
== [[مشورت]] با اصحاب ==
فرد دیگری [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} آمد و گفت: من با گروهی بر سر یک موضوع دعوا داریم و من دوست دارم که از آن بگذرم، ولی دیگران به من می‌گویند که اگر کوتاه بیایم، [[خوار]] می‌شوم. [[امام]] فرمود: «تنها [[ستمگر]] خوار و [[ذلیل]] است»<ref>کشف الغمه، ج۲، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۰.</ref>.
مشورت، [[انسان]] را در یافتن راه مناسب کمک می‌کند و در [[موفقیت]] انسان مؤثر است. [[سیره معصومین]]{{عم}} همواره بر مشورت و نظرخواهی از اصحاب و همراهان بوده است؛ همان‌گونه که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در برخی از [[جنگ‌ها]] مانند [[جنگ احد]]، [[خندق]]، [[بنی‌قریظه]] و [[بنی‌نضیر]] با اصحاب مشورت کرد و سپس تصمیم گرفت<ref>مغازی، ج۲، ص۳۵۸.</ref>. پس از [[فتح مکه]]، قبل از آن‌که سپاهیان اسلام وارد [[شهر]] شوند، خبر آوردند که [[ابوسفیان]] تقاضای [[ملاقات]] با رسول خدا{{صل}} را دارد. پیامبر{{صل}} اصحاب و اطرافیان نزدیک را جمع کرد و با آنها پیرامون این ملاقات به مشورت و گفت‌وگو پرداخت<ref>شورا در قرآن و حدیث، به نقل از صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۰.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۴.</ref>


===عزت‌بخشی به [[اصحاب]]===
== [[عیادت]] از [[اصحاب]] ==
امام صادق{{ع}} فرمود: یکی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} دچار تنگنای [[مالی]] شدیدی شد. نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت تا از او کمک بخواهد؛ اما پیش از ابراز نیاز، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۱۲.</ref>؛ «هر کس از ما چیزی بخواهد، عطا خواهیم کرد ولی اگر [[عزت نفس]] پیشه کند، [[خدا]] بی‌نیازش می‌سازد». آن مرد خود را مخاطب پیامبر{{صل}} [[احساس]] کرد و نیازش را ابراز نکرد. [[روز]] دوم و سوم نیز این اتفاق تکرار شد. [[برخورد پیامبر]]{{صل}} او را به [[فکر]] [[کسب و کار]] انداخت و با [[قرض]] کردن تیشه‌ای به هیزم‌شکنی مشغول شد و کم‌کم زندگی‌اش را سروسامان داد. روزی حضور پیامبر{{صل}} آمد و داستان خود را تعریف کرد. حضرت نیز سخن آن روز خود را تکرار کرد.
[[رسول خدا]]{{صل}} از [[سلمان فارسی]] عیادت کرد و هنگام برخاستن به او فرمود: «ای [[سلمان]]! خداوند [[بیماری]] را از تو بردارد و [[گناهان]] تو را ببخشد، [[دین]] تو را [[حفظ]] کند و جسم تو را تا پایان [[عمر]] سالم نگه دارد»<ref>{{متن حدیث|يَا سَلْمَانُ كَشَفَ اللَّهُ ضُرَّكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ وَ حَفِظَكَ فِي دِينِكَ وَ بَدَنِكَ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِكَ}}؛ مکارم الاخلاق، ص۳۴۶.</ref>. [[صعصعة بن صوحان]] می‌گوید: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از من عیادت کرد و به من فرمود: «توجه داشته باش، نباید عیادتم را مایه فخر و [[مباهات]] بر قومت قرار دهی و اگر طایفه‌ات را بر امری [[متحد]] دیدی، نباید از آن خارج گردی؛ چراکه هیچ کس از قومش بی‌نیاز نیست و هرگاه فردی از طایفه خود کنار گیرد، دیگران از آن سوء استفاده می‌کنند و به [[اختلاف]] میان آنها دامن می‌زنند»<ref>{{متن حدیث|انْظُرْ فَلَا تَجْعَلَنَّ عِيَادَتِي إِيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ فِي أَمْرٍ فَلَا تَخْرُجْ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ بِالرَّجُلِ غِنًى عَنْ قَوْمِهِ إِذَا خَلَعَ مِنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً يَخْلَعُونَ مِنْهُ أَيْدِيَ كَثِيرَةٍ}}؛ بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۴۸.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۵.</ref>
[[اسحاق بن عمار]] می‌گوید: [[حضرت صادق]]{{ع}} از من پرسید: هنگام [[پرداخت زکات]] مالت چه می‌کنی؟ گفتم: [[فقرا]] به منزلم می‌آیند و آن را دریافت می‌کنند. فرمود:‌ای [[اسحاق]]! می‌بینم که [[مؤمنان]] را خوار می‌کنی! از این کار بپرهیز؛ زیرا [[خداوند]] می‌فرماید: «هر کس یکی از [[دوستان]] مرا خوار سازد، به [[جنگ]] با من برخاسته است»<ref>وسایل الشیعه، ج۶، ص۲۱۹.</ref>.
در یکی از سفرها وقتی کاروان پیامبر{{صل}} و یارانش توقف کرد، همگی به سوی آب رفتند تا برای [[نماز]] آماده شوند. اصحاب پس از چند قدم، متوجه شدند که پیامبر{{صل}} برگشت و به سوی مرکب خود رفت و زانوی آن را بست و بازگشت. گفتند: ای پیامبر{{صل}}! چرا [[فرمان]] ندادی تا ما این کار را انجام دهیم؟ حضرت در پاسخ فرمود: «هرگز از دیگران در کارهای خود کمک نخواهید و به دیگران اتکا نکنید؛ هر چند برای یک قطعه چوب [[مسواک]] باشد»<ref>وسایل الشیعه، ج۶، ص۹۷، به نقل از داستان و راستان، شهید مطهری، شماره ۴.</ref>.
 
[[حضرت علی]]{{ع}} در مسیر رفتن به [[شام]] با [[اصحاب]] خود به محلی در [[عراق]] رسیدند و با دهقانان آنجا برخورد کردند. آنها با رسم [[جاهلیت]] از [[مهمانان]] [[پذیرایی]] کردند و عده‌ای از اهالی، در پیشاپیش آن حضرت می‌دویدند. [[امام]] متوجه شد و پرسید: این چه کاری است که انجام می‌دهید؟ گفتند: رسم ما چنین است که از بزرگانمان این‌گونه [[تجلیل]] کنیم. حضرت فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]! بزرگانتان از چنین کاری [[سود]] نمی‌برند و تنها شما خودتان را به [[سختی]] و در [[آخرت]] به [[بدبختی]] می‌اندازید»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۶.</ref>.
علی{{ع}} نیز تعدادی از کسانی را که مدعی [[پیروی]] از او بودند، ولی در [[رفتار]] و عمل با آن حضرت فاصله زیاد داشتند، متوجه [[اشتباه]] خود ساخت تا از [[جهل]] و خود فریبی بیرون آیند. آن حضرت سوار بر مرکب به جایی می‌رفت. ناگاه عده‌ای پیاده با او همراه شدند و حضرت به آنها فرمود: {{متن حدیث|أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ مَشْيَ الْمَاشِي مَعَ الرَّاكِبِ مَفْسَدَةٌ لِلرَّاكِبِ وَ مَذَلَّةٌ لِلْمَاشِي انْصَرِفُوا}}<ref>تحف العقول، ص۳۲۴.</ref>؛ «مگر نمی‌دانید که پیاده در رکاب کسی رفتن، سواره را تباه و پیاده را [[زبون]] می‌سازد، برگردید». آن عده در واقع خود را از [[شیعیان علی]]{{ع}} تلقی می‌کردند، ولی با [[اندیشه]] آن حضرت آشنایی نداشتند و شاید برای [[چاپلوسی]] به دنبال ایشان راه افتادند. از این رو، رفتار آنان مورد [[نکوهش]] حضرت قرار گرفت و حضرت، آنها را از ادامه راه منع کرد.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۱.</ref>.
 
===زمینه‌سازی [[ازدواج]] اصحاب===
روزی [[مقداد]] با [[عبدالرحمان بن عوف]]، کنار هم نشسته بودند. عبدالرحمان گفت: ای مقداد! چرا ازدواج نمی‌کنی؟ مقداد پاسخ داد: تو دختر خود را به [[عقد]] من درآور. عبدالرحمان [[غضبناک]] شد و با او [[خشونت]] و [[درشتی]] کرد. سپس [[شکایت]] او را نزد [[پیامبر]]{{صل}} برد. حضرت فرمود: ای مقداد! نگران نباش، من خودم به تو می‌دهم. آن‌گاه دختر عموی خود، «ضباعه»، دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] را به [[ازدواج]] او درآورد<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۹۷.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إن رسول الله{{صل}} زوج [[المقداد]] بن [[الاسود]] ضباعة إبنة الزبير ابن [[عبد المطلب]]}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۵.</ref>؛ «[[رسول خدا]]{{صل}} ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب را به [[عقد]] [[مقداد]] [[اسود]] درآورد».
همچنین در روایتی آمده است که رسول خدا{{صل}} زمینه ازدواج [[اصحاب]] را فراهم می‌کرد؛ چنان که [[زینب دختر جحش]] را به عقد [[زید بن حارثه]] درآورد. [[پیامبر]]{{صل}} در بیان [[فلسفه]] این ازدواج‌ها فرمود: {{متن حدیث|‌أَنْكَحْتُ زَيْدَ بْنَ حَارِثَةَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ وَ أَنْكَحْتُ الْمِقْدَادَ ضُبَاعَةَ بِنْتَ الزُّبَيْرِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لِيَعْلَمُوا أَنَّ أَشْرَفَ الشَّرَفِ الْإِسْلَامُ}}<ref>مکارم الاخلاق، ص۱۹۸.</ref>؛ «[[زینب]]، دختر [[جحش]] را به ازدواج زید بن حارثه و ضباعه، دختر [[زبیر]] را به ازدواج مقداد در آوردم تا [[مردم]] بدانند که [[برترین]] [[شرافت]]، [[اسلام]] است، نه [[قوم]] و نژاد».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۳.</ref>.
 
===[[مشورت]] با اصحاب===
مشورت، [[انسان]] را در یافتن راه مناسب کمک می‌کند و در [[موفقیت]] انسان مؤثر است. [[سیره معصومین]]{{عم}} همواره بر مشورت و نظرخواهی از اصحاب و همراهان بوده است؛ همان‌گونه که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در برخی از [[جنگ‌ها]] مانند [[جنگ احد]]، [[خندق]]، [[بنی‌قریظه]] و [[بنی‌نضیر]] با اصحاب مشورت کرد و سپس تصمیم گرفت<ref>مغازی، ج۲، ص۳۵۸.</ref>. پس از [[فتح مکه]]، قبل از آن‌که [[سپاهیان اسلام]] وارد [[شهر]] شوند، خبر آوردند که [[ابوسفیان]] تقاضای [[ملاقات]] با رسول خدا{{صل}} را دارد. پیامبر{{صل}} اصحاب و اطرافیان نزدیک را جمع کرد و با آنها پیرامون این ملاقات به مشورت و [[گفت‌وگو]] پرداخت<ref>شورا در قرآن و حدیث، به نقل از صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۰.</ref>.
 
علی{{ع}} هنگامی که شنید [[طلحه]] و زبیر به همراه [[عایشه]] به [[بصره]] رفته‌اند تا به بهانه [[خون‌خواهی عثمان]] [[قیام]] کنند، [[ابن عباس]]، [[محمد بن ابی بکر]]، [[عمار یاسر]] و [[سهل بن حنیف]] را خواست و آنان را در جریان امر قرار داد و فرمود: {{متن حدیث|أَشِيرُوا عَلَيَّ بِمَا أَسْمَعُ مِنْكُمُ الْقَوْلَ فِيهِ}}<ref>الجمل، ص۱۲۸.</ref>؛ «بگویید بدانم نظر شما در این مورد چیست؟».
[[حسن بن جهم]] می‌گوید: نزد [[امام رضا]]{{ع}} بودم که از پدر بزرگوارشان [[موسی بن جعفر]]{{ع}} یاد شد. آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|كَانَ عَقْلُهُ لَا تُوَازَنُ بِهِ الْعُقُولُ وَ رُبَّمَا شَاوَرَ الْأَسْوَدَ مِنْ سُودَانِهِ}}؛ «پدرم [[عقلی]] داشت که [[عقل]] هیچ‌کس با آن برابر نبود؛ با این [[حال]]، گاهی اتفاق می‌افتاد که با [[غلام]] سیاهی از [[غلامان]] خود [[مشورت]] می‌کرد و از او نظر می‌خواست». تا جایی که به وی [[اعتراض]] شد و آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِهِ‌}}<ref>وسایل، ج۸، ص۴۲۸.</ref>؛ «چه بسا [[خداوند]] فتح و [[گشایش]] را بر زبان وی جاری کند».<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۴.</ref>.
 
===[[عیادت]] از [[اصحاب]]===
[[رسول خدا]]{{صل}} از [[سلمان فارسی]] عیادت کرد و هنگام برخاستن به او فرمود: {{متن حدیث|يَا سَلْمَانُ كَشَفَ اللَّهُ ضُرَّكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ وَ حَفِظَكَ فِي دِينِكَ وَ بَدَنِكَ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِكَ}}<ref>مکارم الاخلاق، ص۳۴۶.</ref>؛ «ای [[سلمان]]! خداوند [[بیماری]] را از تو بردارد و [[گناهان]] تو را ببخشد، [[دین]] تو را [[حفظ]] کند و [[جسم]] تو را تا پایان [[عمر]] سالم نگه دارد».
صعصه بن [[صوحان]] می‌گوید: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از من عیادت کرد و به من فرمود: {{متن حدیث|انْظُرْ فَلَا تَجْعَلَنَّ عِيَادَتِي إِيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ فِي أَمْرٍ فَلَا تَخْرُجْ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ بِالرَّجُلِ غِنًى عَنْ قَوْمِهِ إِذَا خَلَعَ مِنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً يَخْلَعُونَ مِنْهُ أَيْدِيَ كَثِيرَةٍ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۴۸.</ref>؛ «توجه داشته باش، نباید عیادتم را مایه [[فخر]] و [[مباهات]] بر قومت قرار دهی و اگر طایفه‌ات را بر امری [[متحد]] دیدی، نباید از آن خارج گردی؛ چراکه هیچ کس از قومش [[بی‌نیاز]] نیست و هرگاه فردی از [[طایفه]] خود کنار گیرد، دیگران از آن [[سوء استفاده]] می‌کنند و به [[اختلاف]] میان آنها دامن می‌زنند».
 
نظیر این [[روایت از امام کاظم]]{{ع}} نیز نقل شده است که علی{{ع}} از [[صعصعه بن صوحان]] عیادت کرد و به او فرمود: {{متن حدیث|يَا صَعْصَعَةُ! لَا تَفْخَرْ عَلَى إِخْوَانِكَ بِعِيَادَتِي إِيَّاكَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِكَ فَكَأَنَّ الْأَمْرَ قَدْ وَصَلَ إِلَيْكَ وَ لَا يُلْهِيَنَّكَ الْأَمَلُ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۲۶.</ref>؛ «مبادا از این که به عیادتت آمدم بر دیگران [[فخر]] بفروشی. به این توجه کن که گویی مرگت فرا رسیده و [[آرزوهای دراز]] فریبت ندهد».
گاهی [[اهل بیت]]{{عم}} به [[عیادت]] [[اصحاب]] می‌رفتند و آنها را نسبت به بدهی‌هایی که داشتند، نگران می‌دیدند و برای رفع [[نگرانی]] آنان بدهی‌شان را به عهده می‌گرفتند تا اگر از [[دنیا]] رفتند، آنان بدهی‌شان را پرداخت کنند. [[امام حسین]]{{ع}} بدهی [[اسامه بن زید]] را برگردن گرفت تا بپردازد. [[عمرو بن دینار]] می‌گوید: حسین{{ع}} به عیادت اسامه بن زید رفت، در حالی که وی [[آه]] و ناله سرداده بود.
 
[[امام]] فرمود: از چه ناراحت هستی؟ عرض کرد: شصت هزار درهم بدهکارم. حضرت فرمود: بدهکاری‌ات را می‌پردازم. گفت: می‌ترسم که مدیون از دنیا بروم. امام فرمود: دینت را پیش از مرگت خواهم پرداخت. عمرو گفت: حسین{{ع}} [[قرض]] [[اسامه]] را پیش از مرگش ادا کرد<ref>بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۹.</ref>.
علی{{ع}} از [[زید بن ارقم]] عیادت کرد. زید گفت: خوش آمدی و عیادتم کردی در حالی که از من دل‌گیر بودی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ يَمْنَعُنِي عَنْ عِيَادَتِكَ إِنَّهُ مَنْ عَادَ مَرِيضاً الْتِمَاسَ رَحْمَةِ اللَّهِ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۲۸.</ref>؛ «آن، مانع عیادتم نمی‌شود؛ زیرا هر کس از [[بیماری]] عیادت کند، یک درخواست [[رحمت خدا]] برای اوست».
[[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: [[امام صادق]]{{ع}} در جلسه‌ای سراغ یکی از دوستانش را گرفت. گفتند: مریض است. حضرت بی‌درنگ به عیادت او رفت و در کنارش نشست و به وی [[دلداری]] داد<ref>بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۹۵.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۸۱: خط ۵۴:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:سیره معصوم]]

نسخهٔ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۳۶

مقدمه

پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با یاران و اصحاب، سال‌ها در کنار هم بودند و در مشکلات سیاسی و اجتماعی و فراز و نشیب‌های زندگی همکار هم بودند. چگونگی برخورد با اصحاب، توجه به نیازها و خواسته‌های آنان و تلاش در رفع مشکلات آنها در سیره معصومین(ع) الگویی نیکو برای همگان است تا در روش برقراری ارتباط با دوستان و آشنایان از آن بهره گیرند. سیره معصومین(ع) با اصحاب و یاران برای متولیان امور جامعه درس‌های فراوانی دارد که در برخورد با همکاران، بسیار ثمربخش خواهد بود.

معنای واژه اصحاب

واژه اصحاب، جمع «صاحب» در لغت به معنی یار، معاشر، همراه، هم‌نشین، مالک و امثال آن آمده است[۱]. منظور از اصحاب آن دسته از افرادی هستند که در ارتباط مستقیم با پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بودند و از نزدیک با ایشان حشر و نشر داشته و مدت قابل توجهی همره آنان بوده‌اند[۲].

رفتار صمیمی با اصحاب

معصومین(ع) رفتاری ساده و بدون تشریفات با یاران خود داشتند؛ کنار هم می‌نشستند، با هم گفت‌وگو می‌کردند، در یک سفره غذا می‌خوردند، به اصحاب سر می‌زدند و تعالیم دینی را به آنان ارائه می‌دادند. ابوذر غفاری درباره سیره پیامبر اسلام(ص) می‌گوید: رسول خدا(ص) مانند یکی از اصحاب میان آنان می‌نشست؛ به گونه‌ای که هرگاه بیگانه‌ای وارد می‌شد، نمی‌شناخت کدام پیامبر(ص) است سؤال می‌کرد[۳]. این رفتار، نشان دهنده صمیمیت و ساده‌زیستی پیامبر(ص) است که مانند یکی از اصحاب با آنها رفتار می‌کرد[۴].

موعظه اصحاب

پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) همیشه اصحاب را به اخلاق و رفتار نیکو با مردم دعوت می‌کردند و شیوه برخورد درست با مردم را به آنها یاد می‌دادند. کمیل بن زیاد نخعی می‌گوید: همراه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) در مسجد کوفه بودم. نماز عشا را که به جای آوردیم، دستم را گرفت تا اینکه از مسجد بیرون آمدیم و آن‌قدر رفتیم تا به پشت کوفه رسیدیم. تا این هنگام حتی کلمه‌ای با من سخن نگفت. هنگامی که وارد بیابان شد، آهی کشید و فرمود: «ای کمیل! این دل‌ها چون ظروف‌اند و بهترین آنها پر ظرفیت‌ترین آنهاست. آن‌چه را می‌گویم از من به یاد بسپار. مردم سه دسته‌اند: عالم ربانی، آموزنده در مسیر رستگاری و مگسان فرومایه که در پی هر صدایی روانند و با هر بادی به سویی می‌گرایند، به نور دانش روشنی نمی‌گیرند و به بنیادی استوار، پناه نمی‌جویند»[۵].[۶]

کوشش برای حل مشکلات اصحاب

هرگاه صحابه دچار گرفتاری می‌شدند، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به سراغ آنها می‌رفتند و از ایشان حمایت می‌کردند. جابر بن عبدالله انصاری روایت می‌کند که در یکی از جنگ‌ها، شترم از رفتن بازماند تا رسول خدا(ص) به من رسید و شترم را به رفتن واداشت و با هم حرکت کردیم. در بین راه پیامبر(ص) از زندگی‌ام پرسید، در پاسخ عرض کردم: به تازگی ازدواج کرده‌ام، پدرم نیز از دنیا رفته که وامی بر عهده دارد. هفت خواهر را نیز سرپرستی می‌کنم. آن حضرت فرمود: در مدینه نزد من بیا. پس از ورود به مدینه به محضرش شرفیاب شدم. آن حضرت بهای شترم را پرداخت و مقداری طلا نیز برای خرج زندگی خود و خواهرانم عطا فرمود. هنگام چیدن خرما نیز تشریف آورد و وام پدرم را ادا کرد و به اندازه خرج زندگی، برایمان گذاشت[۷].[۸]

تلاش برای رفع نیاز اصحاب

سیره معصومین(ع) همیشه بر دستگیری نیازمندان و به ویژه اصحاب بوده است. هر گاه اصحاب نیاز مالی پیدا می‌کردند، خدمت آن بزرگواران می‌رسیدند و کمک‌های لازم را دریافت می‌نمودند. «مفضل بن قیس بن رمانه» می‌گوید: نزد ابی عبدالله(ع) رفتم از روزگار و بعضی مشکلات زندگی نزد آن حضرت شکایت بردم. و از او التماس دعا کردم. به کنیز فرمود: کیسه‌ای را که ابوجعفر برای ما فرستاد، بیار. کسیه را حاضر کرد. آن‌گاه فرمود: در این کیسه چهارصد دینار است؛ با آن روزگارت را اداره کن. عرض کردم: فدایت شوم، منظور کمک نداشتم، بلکه خواستم برایم دعا کنید. فرمود: دعا را هیچ‌گاه ترک نکن[۹].

صفوان جمال روایت کرده است: نزد امام صادق(ع) حضور داشتم که مردی از اهالی مکه وارد شد و از آن حضرت تقاضا کرد که در کرایه وسیله سفر به او کمک کند. چون این کار به حرفه من مربوط می‌شد، امام فرمود: برخیز و برادرت را یاری کن. عرض کردم: جانم فدایت! آماده همکاری هستم. با او رفتم و خداوند وسیله را مهیا ساخت. دوباره به منزل امام برگشتم. پرسید: چه کردی؟ پاسخ دادم: نیازش برطرف شد. آن‌گاه فرمود: «أَمَا إِنَّكَ أَنْ تُعِينَ أَخَاكَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَيْتِ مُبْتَدِئاً»[۱۰]؛ «این کار از هفت بار طواف کعبه نزد من برتر است»[۱۱].

رعایت عدالت میان اصحاب

عدالت خواسته هر انسان است و هر انسانی انتظار دارد که به او ظلم نشود. معصومین(ع) مجریان عدالت در جامعه بودند. آنان نه تنها در امور مهم زندگی اجتماعی، در نشست‌های عمومی با یاران و گفت‌وگوی با آنان که حتی در نگاه کردن به آنها نیز عدالت را رعایت می‌کردند. جمیل بن دراج از امام صادق(ع) نقل کرده است: «پیامبر(ص) نگاهش را بین اصحاب تقسیم می‌نمود و به طور مساوی به همه نگاه می‌کرد»[۱۲].[۱۳]

توجه به مسائل خانوادگی اصحاب

گاه اختلاف خانوادگی برای اصحاب پیش می‌آمد و خدمت پیامبر(ص) می‌رسیدند تا از آن حضرت، راهنمایی بخواهند، پیامبر(ص) همواره به سازگاری با همسر و رعایت تقوای الهی توصیه می‌کرد؛ چنان که درباره زید بن حارثه نقل شده است که بارها نزد رسول خدا(ص) آمد و از همسرش، زینب شکایت کرد و هر بار پیامبر(ص) به او می‌فرمود: تقوا پیشه کن و با همسر خود بساز[۱۴]. زندگی خانوادگی جز با سازش و گذشت دوام نمی‌آورد. برای استمرار زندگی زناشویی زن و شوهر باید با هم بسازند و خطاهای یکدیگر را نادیده انگارند و با سعه صدر برخورد نمایند. پیامبر(ص) نیز بر همین اساس، همواره زید بن حارثه را به سازگاری و خوش‌رفتاری با همسرش دعوت می‌کرد و به او می‌فرمود: «با همسرت زینب بساز تا مبادا زندگی‌ات از هم بپاشد»[۱۵].

ایجاد وحدت میان اصحاب

یکی از کارهای مهم پیامبر(ص) در مدینه، ایجاد اخوت و برادری میان اصحاب و به خصوص دو طایفه اوس و خزرج و مهاجر و انصار بود. علی بن ابراهیم در تفسیرش آورده است: رسول خدا(ص) میان اصحاب، ایجاد اخوت کرد. از آن پس اگر یکی از اصحاب در جنگ شرکت می‌کرد، کلید خانه‌اش را به برادر دینی خود می‌داد و می‌فرمود: هر چه می‌خواهی بردار و استفاده کن. اما اصحاب چون به آن کار عادت نکرده بودند، حاضر به استفاده از خانه برادرشان نبودند تا آنجا که غذای موجود در خانه، فاسد می‌شد. آن‌گاه آیه نازل شد و خداوند فرمود: عیبی بر شما نیست در این که دسته جمعی غذا بخورید یا به صورت پراکنده و تنهایی. شیخ حر عاملی در تفسیر این آیه می‌گوید: وقتی کلید در اختیار داشتید، چه صاحب خانه حاضر باشد یا نباشد، می‌توانید از خوراکی‌های موجود استفاده کنید[۱۶].[۱۷]

عزت‌بخشی به اصحاب

امام صادق(ع) فرمود: یکی از اصحاب پیامبر(ص) دچار تنگنای مالی شدیدی شد. نزد پیامبر(ص) رفت تا از او کمک بخواهد؛ اما پیش از ابراز نیاز، رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس از ما چیزی بخواهد، عطا خواهیم کرد ولی اگر عزت نفس پیشه کند، خدا بی‌نیازش می‌سازد»[۱۸]. آن مرد خود را مخاطب پیامبر(ص) احساس کرد و نیازش را ابراز نکرد. روز دوم و سوم نیز این اتفاق تکرار شد. برخورد پیامبر(ص) او را به فکر کسب و کار انداخت و با قرض کردن تیشه‌ای به هیزم‌شکنی مشغول شد و کم‌کم زندگی‌اش را سروسامان داد. روزی حضور پیامبر(ص) آمد و داستان خود را تعریف کرد. حضرت نیز سخن آن روز خود را تکرار کرد[۱۹].

زمینه‌سازی ازدواج اصحاب

روزی مقداد با عبدالرحمان بن عوف، کنار هم نشسته بودند. عبدالرحمان گفت: ای مقداد! چرا ازدواج نمی‌کنی؟ مقداد پاسخ داد: تو دختر خود را به عقد من درآور. عبدالرحمان غضبناک شد و با او خشونت و درشتی کرد. سپس شکایت او را نزد پیامبر(ص) برد. حضرت فرمود: ای مقداد! نگران نباش، من خودم به تو می‌دهم. آن‌گاه دختر عموی خود، «ضباعه»، دختر زبیر بن عبدالمطلب را به ازدواج او درآورد[۲۰]. امام صادق(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب را به عقد مقداد اسود درآورد»[۲۱].[۲۲]

مشورت با اصحاب

مشورت، انسان را در یافتن راه مناسب کمک می‌کند و در موفقیت انسان مؤثر است. سیره معصومین(ع) همواره بر مشورت و نظرخواهی از اصحاب و همراهان بوده است؛ همان‌گونه که پیامبر اسلام(ص) در برخی از جنگ‌ها مانند جنگ احد، خندق، بنی‌قریظه و بنی‌نضیر با اصحاب مشورت کرد و سپس تصمیم گرفت[۲۳]. پس از فتح مکه، قبل از آن‌که سپاهیان اسلام وارد شهر شوند، خبر آوردند که ابوسفیان تقاضای ملاقات با رسول خدا(ص) را دارد. پیامبر(ص) اصحاب و اطرافیان نزدیک را جمع کرد و با آنها پیرامون این ملاقات به مشورت و گفت‌وگو پرداخت[۲۴].[۲۵]

عیادت از اصحاب

رسول خدا(ص) از سلمان فارسی عیادت کرد و هنگام برخاستن به او فرمود: «ای سلمان! خداوند بیماری را از تو بردارد و گناهان تو را ببخشد، دین تو را حفظ کند و جسم تو را تا پایان عمر سالم نگه دارد»[۲۶]. صعصعة بن صوحان می‌گوید: امیرالمؤمنین(ع) از من عیادت کرد و به من فرمود: «توجه داشته باش، نباید عیادتم را مایه فخر و مباهات بر قومت قرار دهی و اگر طایفه‌ات را بر امری متحد دیدی، نباید از آن خارج گردی؛ چراکه هیچ کس از قومش بی‌نیاز نیست و هرگاه فردی از طایفه خود کنار گیرد، دیگران از آن سوء استفاده می‌کنند و به اختلاف میان آنها دامن می‌زنند»[۲۷].[۲۸]

منابع

پانویس

  1. فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، ج۱، واژه «صحبه»، ص۱۰۲۸.
  2. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۸۳.
  3. سنن النبی(ص)، الملحقات فی معاشرته، ص۱۲۹.
  4. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۸۴.
  5. «يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ»؛ تحف العقول، ص۱۸۹.
  6. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۸۵.
  7. بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۳۳.
  8. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۸۵.
  9. بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۴.
  10. اصول کافی، ج۲، ص۱۵۸.
  11. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۸۷.
  12. «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَيَنْظُرُ إِلَى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّةِ»؛ سنن النبی(ص)، ص١٠١.
  13. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۸۹.
  14. المیزان، ج۱۶، ص۲۲۷.
  15. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۹۰.
  16. وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۵۳۱.
  17. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۹۰.
  18. «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۱۲.
  19. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۹۱.
  20. مکارم الاخلاق، ص۱۹۷.
  21. «إن رسول الله(ص) زوج المقداد بن الاسود ضباعة إبنة الزبير ابن عبد المطلب»؛ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۵.
  22. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۹۳.
  23. مغازی، ج۲، ص۳۵۸.
  24. شورا در قرآن و حدیث، به نقل از صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۰.
  25. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۹۴.
  26. «يَا سَلْمَانُ كَشَفَ اللَّهُ ضُرَّكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ وَ حَفِظَكَ فِي دِينِكَ وَ بَدَنِكَ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِكَ»؛ مکارم الاخلاق، ص۳۴۶.
  27. «انْظُرْ فَلَا تَجْعَلَنَّ عِيَادَتِي إِيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ فِي أَمْرٍ فَلَا تَخْرُجْ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ بِالرَّجُلِ غِنًى عَنْ قَوْمِهِ إِذَا خَلَعَ مِنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً يَخْلَعُونَ مِنْهُ أَيْدِيَ كَثِيرَةٍ»؛ بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۴۸.
  28. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۹۵.