زهد در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[زهد (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[زهد (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
==[[سیره پیامبر]]{{صل}} در زهدورزی==
*[[قرآن]] می‌فرماید:
#{{متن قرآن| لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«به چیزی که دسته‌هایی از کافران را بدان بهره‌مند کرده‌ایم چشم مدوز و برای آنان اندوه مخور و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.</ref>؛
#{{متن قرآن| وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى}}<ref> و به آنچه با آن دسته‌هایی از آنان را بهره‌مند گردانده‌ایم چشم مدوز، آراستگی زندگی این جهان را (به آنان داده‌ایم) تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایاتر است؛ سوره طه، آیه:۱۳۱.</ref>
*[[زهد]] [[پیامبر]] در [[حدیث]]:
#[[امام علی]]{{ع}} در یادکرد از [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرماید: [[دنیا]] را کوچک و حقیر شمُرد و آن را به چیزی نگرفت و خوارش کرد و دانست که [[خداوند]]، آن را از سر خیرگُزینی، از او بر کنار داشته و از سر کوچک‌شماری، برای غیر او گسترانده است. پس با [[دل]] از [[دنیا]] روی گرداند و یاد آن را از [[جان]] خود [[پاک]] کرد و [[دوست]] می‌داشت که [[زیور]] [[دنیا]] را از دیدگانش [[پنهان]] بدارند تا از آن، جامه‌ای بر نگیرد و به ماندن در آن، [[دل]] نبندد. عذری در رساندن [[پیام]] پروردگارش [[باقی]] ننهاد و از سر [[خیرخواهی]] برای [[امّت]]، به هشدار دادن پرداخت و فراخوانی به سوی [[بهشت]] را [[بشارت]] داد و با ترساندن از [[دوزخ]]، از آن بر حذر داشت<ref>{{متن حدیث|الإمام علیّ{{ع}} – فِي ذِكْرِ النَّبِيِّ{{صل}}: قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً}}؛ نهج البلاغه، الخطبة ۱۰۹؛ غرر الحکم، ج۴، ص۴۸۹، ح۶۷۰۵؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۳۶۸، ح۶۲۰۵ و فیهما صدره إلی «وبسطها لغیره احتقاراً» و «اختباراً» بدل «احتقاراً».</ref>.
#[[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: از جمله دلیل‌هایی که تو را به [[پستی]] [[دنیا]] رهنمون می‌کند، آن است که خداوندِ [[جلیل]] ستوده، بساط آن را به نگاه [[عنایت]] و خیرگزینی، از [[اولیا]] و دوستانش جمع کرد و دور داشت و از سر [[آزمون]] و سنجش، برای دشمنانش گستراند. [[محمّد]]، پیامبرش، را با بر کنار داشتن از آن، گرامی داشت، آن هنگام که از شدّت [[گرسنگی]] بر شکمش سنگ یا کمربند بست<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}: مِمَّا يَدُلُّكَ عَلَى دَنَاءَةِ الدُّنْيَا أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ زَوَاهَا عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَحِبَّائِهِ نَظَراً وَ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِأَعْدَائِهِ فِتْنَةً وَ اخْتِبَاراً فَأَكْرَمَ عَنْهَا مُحَمَّداً نَبِيَّهُ{{صل}} حِينَ عَصَبَ عَلَى بَطْنِهِ مِنَ الْجُوعِ}}؛ دستور معالم الحکم، ص۴۰؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۱۰، ح۱۰۹.</ref>.
#[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} زاهدپیشه بود<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}:  كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَزُوفَ النَّفْسِ‌}}؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۴۳، ح۱۸۰ عن حمّاد بن عثمان؛ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۱۹، ح۲۱.</ref>.
#[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: چیزی نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} محبوب‌تر از آن نبود که در [[راه خدا]] بیمناک و گرسنه به سر بَرَد<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: مَا كَانَ شَيْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} مِنْ أَنْ يُظِلَ خَائِفاً جَائِعاً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}؛ الکافي، ج۸، ص۱۶۳، ح۱۷۱ و ص۱۲۹، ح۹۹ کلاهما عن هشام بن سالم و غیره؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۹، ح۱۱۹.</ref>.
#[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: چیزی از [[دنیا]] خوشایند [[پیامبر خدا]]{{صل}} نشد، جز آن که در آن، گرسنه و بیمناک باشد<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: مَا أَعْجَبَ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} شَيْ‌ءٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهَا جَائِعاً خَائِفاً}}؛ الکافی، ج۲، ص۱۲۹، ح۷ عن طلحة بن زید؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۶۶، ح۶۶.</ref>.
#[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر لاشه بزغاله گوش‌بریده‌ای [[گذشت]] که در خرابه‌ای افتاده بود. به یارانش فرمود: "این، به چند می‌ارزد؟" گفتند: شاید اگر زنده بود، به درهمی هم نمی‌ارزید! [[پیامبر]] فرمود: "[[سوگند]] به آن که جانم در دست اوست، [[دنیا]] در نزد [[خداوند]]، بی‌ارزش‌تر از این بزغاله در نزد [[صاحب]] آن است"<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِجَدْيٍ أَسَكَّ مُلْقًى عَلَى مَزْبَلَةٍ مَيْتاً فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ كَمْ يُسَاوِي هَذَا؟ فَقَالُوا لَعَلَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لَمْ يُسَاوِ دِرْهَماً! فَقَالَ النَّبِيُّ{{صل}} وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَلدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْجَدْيِ عَلَى أَهْلِهِ}}؛ الکافي، ج۲، ص۱۲۹، ح۹ عن جمیل بن درّاج؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۵۵، ح۲۷.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عایشه]]: [[پیامبر]]{{صل}} از [[جنگی]] باز گشت. من بر درِ اتاقم، عبایی آویخته بودم و تیرک سقف را نیز با پارچه‌ای ارمنی<ref>منسوب به ارمنستان، که منطقه‌ای در شمال آذربایجان است و به احتمال، پارچه‌ای مرغوب داشته است.</ref> پوشانده بودم. [[پیامبر]]{{صل}} وارد اتاق شد و هنگامی که آن را دید، به من فرمود: "ای [[عایشه]]! مرا با [[دنیا]] چه کار!؟" <ref>{{عربی|عَنْ عَائِشَةَ: قَدِمَ النَّبِيُّ{{صل}} مِنْ غَزْوَةٍ، وَقَدْ نَصَبْتُ عَلَى بَابِ حُجْرَتِي عَبَاءَةً، وَعَلَى عُرْضِ بَيْتِهَا سِتْرٌ أَرْمَنِّيٌّ، فَدَخَلَ الْبَيْتَ، فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لِي: يَا عَائِشَةُ «مَا لِي وَلِلدُّنْيَا؟}}؛ السنن الکبری للنسائي، ج۵، ص۳۰۶، ح۸۹۵۰؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۳۷۱، ح۲۰۹۸۲.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عایشه]]: پرده‌ای داشتیم که در آن، تصویر پرنده‌ای بود و هر گاه کسی وارد اتاق می‌شد، اول با آن رو به رو می‌شد. [[پیامبر خدا]]{{صل}} به من فرمود: "این پرده را عوض کن؛ زیرا هرگاه وارد می‌شوم و آن را می‌بینم، به یاد [[دنیا]] می‌افتم"<ref>{{عربی|عَنْ عَائِشَةَ: كَانَ لَنَا سِتْرٌ فِيهِ تِمْثَالُ طَائِرٍ، وَ كَانَ الدَّاخِلُ إِذَا دَخَلَ اسْتَقْبَلَهُ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ{{صل}}: «حَوِّلِي هَذَا، فَإِنِّي كُلَّمَا دَخَلْتُ فَرَأَيْتُهُ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا»}}؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۶۶۶، ح۸۸؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۶۴۳، ح ۲۴۶۸؛ سنن النسائي، ج۸، ص۲۱۳؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۰۳، ح۲۴۲۷۳؛ الزهد لابن المبارك، ص۱۳۵، ح۴۰۰ کلّها نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۲، ح۶۳۵۳.</ref>.
#به [[نقل]] از عایشه: [[پیامبر]]{{صل}} از چیزی خوشش نیامد و چیزی از [[دنیا]] خوشایند او نشد، مگر آن‌که در آن چیز، تقوایی در کار بود<ref>{{عربی|عَنْ عَائِشَةَ: مَا أُعْجِبَ النَّبِيُّ{{صل}} بِشَيْءٍ، وَلَا أَعْجَبَهُ شَيْءٌ مِنَ الدُّنْيَا، إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهَا ذُو تُقًى}}؛  مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۴۱، ح۲۴۴۵۷؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۶۰، ح۱۳۰۸۱.</ref>.
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} می‌فرماید: اگر مانند کوه [[احد]]، طلا داشته باشم، خوش‌حال نمی‌شوم که سه روز بر من بگذرد و چیزی از آن نزد من [[باقی]] مانده باشد، مگر چیزی که برای [دادن] بدهی فراهمش میکنم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: لَوْ كَانَ لِي مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا يَسُرُّنِي أَنْ لاَ يَمُرَّ عَلَيَّ ثَلاَثٌ، وَعِنْدِي مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا شَيْءٌ أُرْصِدُهُ لِدَيْنٍ}}؛ صحیح البخاري، ج۲، ص۸۴۲، ح۲۲۵۹؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۶۸۷، ح۳۱ کلاهما عن أبي هریرة؛ المصنّف لعبد الرزّاق، ج۱۱، ص۹۹، ح۲۰۰۳۵ عن ابن طاووس عن أبیه وکلاهما نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۲.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عایشه]]: طلایی به [[پیامبر خدا]]{{صل}} رسید. هفت تا نُه بار از [[خواب]] برخاست و صبح نشده، آن را قسمت کرد و سپس فرمود: "[[محمّد]] چه به خدایش داشت، اگر می‌مُرد و این طلا نزدش بود؟!"<ref>{{عربی|مسند الحمیدی عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ ذَهَبًا كَانَتْ أَتَتِ النَّبِيَّ{{صل}} فَتَعَارَّ مِنَ اللَّيْلِ وَهِيَ أَكْثَرُ مِنَ السَّبِعَةِ وَأَقَلُّ مِنَ التِّسْعَةِ فَلَمْ يُصْبِحْ حَتَّى قَسَّمَهَا ثُمَّ قَالَ: «مَا ظَنُّ مُحَمَّدٍ بِرَبِّهِ لَوْ مَاتَ وَهَذِهِ عِنْدَهُ»}}؛ مسند الحمیدي، ج۱، ص۱۳۵، ح۲۸۳؛ تهذیب الآثار، ج۱، ص۲۶۳، ح۴۳۸ نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۴، ح۶۳۶۹ وراجع؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۳۷.</ref>.
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} به آنچه از [[دنیا]] زیبا جلوه می‌کرد، نگاه نمی‌کرد<ref>{{عربی| کان رسول الله{{صل}} لا ينظر إلى ما يستحسن من الدنيا }}؛ مجمع البیان، ج۶، ص۵۳۱؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۵۰، ح۶.</ref>.
#به [[نقل]] از [[سفینه ابو عبدالرحمان]]: مردی، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را مهمان کرد و غذایی برایش آماده ساخت. [[فاطمه]]{{ع}} گفت: کاش [[پیامبر]] را نیز [[دعوت]] می‌کردیم تا با ما [[غذا]] بخورد! [[پیامبر]]{{صل}} را [[دعوت]] کردند و ایشان آمد. دستش را بر چارچوب در که نهاد، پارچه نازک نقش و نگارداری را دید و باز گشت. [[فاطمه]]{{ع}} به [[علی]]{{ع}} گفت: خود را به او برسان و بپرس: چه چیزی شما را باز گرداند، ای [[پیامبر خدا]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بر من روا نیست که به درون خانه‌ای نقش و نگار دار بروم"<ref>{{عربی|عن سفینة أبی عبد الرحمن: إِنَّ رَجُلًا، أَضَافَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَصَنَعَ لَهُ طَعَامًا، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ{{س}} لَوْ دَعَوْنَا النَّبِيَّ{{صل}}، فَأَكَلَ مَعَنَا، فَدَعَوْهُ فَجَاءَ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى عِضَادَتَيِ الْبَابِ، فَرَأَى قِرَامًا فِي نَاحِيَةِ الْبَيْتِ، فَرَجَعَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ{{س}} لِعَلِيٍّ{{ع}} الْحَقْ، فَقُلْ لَهُ: مَا رَجَعَكَ؟ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّهُ لَيْسَ لِي أَنْ أَدْخُلَ بَيْتًا مُزَوَّقًا}}؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۱۵، ح۳۳۶۰؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۴۴، ح۳۷۵۵؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۲۱۴، ح۲۱۹۸۱؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۳۶، ح۱۴۵۶۰؛ المعجم الکبیر، ج۷، ص۸۴، ح۶۴۴۶ کلاهما نحوه؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۴۰۶، ح۴۱۵۸۴.</ref>.
#به [[نقل]] از [[ابو هُرَیره]] و [[ثوبان]]: [[پیامبر]]{{صل}} [[مسافرت]] خود را با دیدن [[فاطمه]]{{س}} تا آغاز می‌کرد و با دیدن او به پایان می‌برد. یک بار، [[فاطمه]]{{س}} برای آمدن [[پدر]] و همسرش، پرده‌ای از کسای خیبری آویخت. چون [[پیامبر]]{{صل}} آن را دید، از آن روی برتافت و [[خشم]] در چهره او پدیدار شد تا این که کنار [[منبر]] نشست. [[فاطمه]]{{س}} گردنبند و دو گوشواره و دستبندهای خود و آن پرده را کَند و آنها را نزد پدرش فرستاد و گفت: اینها را در [[راه خدا]] [[مصرف]] کن. چون پیک به نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} آمد، ایشان سه بار فرمود: "پدرش فدای او باد! [[خاندان]] [[محمّد]]، کجا و [[دنیا]] کجا! آنها برای [[آخرت]] آفریده شده‌اند و [[دنیا]] برای دیگران آفریده شده است"<ref>{{عربی|عن أبی هریره و ثوبان: كَانَ النَّبِيُّ يَبْدَأُ فِي سَفَرِهِ بِفَاطِمَةَ وَ يَخْتِمُ بِهَا فَجَعَلَتْ وَقْتاً سِتْراً مِنْ كِسَاءٍ خَيْبَرِيَّةٍ لِقُدُومِ أَبِيهَا وَ زَوْجِهَا فَلَمَّا رَآهُ النَّبِيُّ تَجَاوَزَ عَنْهَا وَ قَدْ عُرِفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ حَتَّى جَلَسَ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فَنَزَعَتْ قِلَادَتَهَا وَ قُرْطَيْهَا وَ مَسَكَتَيْهَا وَ نَزَعَتِ السِّتْرَ فَبَعَثَتْ بِهِ إِلَى أَبِيهَا وَ قَالَتْ اجْعَلْ هَذَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ. فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ{{صل}} قَدْ فَعَلَتْ فَدَاهَا أَبُوهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مَا لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ لِلدُّنْيَا فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا لِلْآخِرَةِ وَ خُلِقَتِ الدُّنْيَا لِغَيْرِهِمْ}}؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۴۳؛ الأمالي للصدوق، ج۳۰۵، ح۳۴۸ عن محمّد بن قیس؛ روضة الواعظین، ج۲، ص۴۷۰ کلاهما نحوه؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۸۶، ح۸.۷.</ref>.
#[[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: بستر [[پیامبر خدا]]{{صل}} - که [[درود]] [[خدا]] بر او باد - یک عبا بود و بالش او، پوستی پُر شده از الیاف درخت خرما. یک شب، آن را برای [[پیامبر]]{{صل}} دو لایه کردند. صبح که شد، فرمود: "این بستر، دیشب مرا از [[نماز]]، باز داشت". آن‌گاه، [[دستور]] داد که یک لایه شود<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}: كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} عَبَاءَةً وَ كَانَتْ مِرْفَقَتُهُ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ فَثُنِيَتْ لَهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَقَدْ مَنَعَنِي الْفِرَاشُ اللَّيْلَةَ الصَّلَاةَ فَأَمَرَ{{صل}} أَنْ يُجْعَلَ بِطَاقٍ وَاحِدٍ}}؛ الأمالي للصدوق، ص۵۵۲، ح۷۳۸ عن موسی بن إسماعیل عن الإمام الکاظم عن آبائه{{عم}}؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۹۱، ح۱۶۷؛ بحار الأنوار، ج۱۶،‌ص۲۱۷،‌ح۵ و راجع؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۵۹، ح۵۶۸.</ref>.
#[[امام باقر]]{{ع}} می‌فرماید: [[زندگی]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} را به یاد آور، که [[قوت]] ایشان، تنها نان جو بود و شیرینی او فقط خرما و هیزمش نیز شاخ درخت خرمای خشکیده بود، آن هم اگر می‌یافت<ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: فَاذْكُرْ عَيْشَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَإِنَّمَا كَانَ قُوتُهُ الشَّعِيرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَهُ}}؛ الکافي، ج۲، ص۱۳۸، ح۱ عن عمرو بن هلال و ج۸، ص۱۶۸،‌ح۱۸۹؛ الزهد للحسین بن سعید، ص ۷۲، ح۲۴ کلاهما عن عمرو بن سعید بن هلال عن الإمام الصادق{{ع}}؛ مشکاة الأنوار، ص۲۳۲، ح۶۵۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۰، ح۱۲۰، ۴۴۳. صحیح البخاری - به [[نقل]] از ابو بُرده -: [[عایشه]]، [[جامه]] و شلوار زِبری نزد ما آورد و گفت: [[پیامبر]]{{صل}} در این دو، [[قبض روح]] شد {{متن حدیث|صحیح بخاری عن أبی بردة: أَخْرَجَتْ إِلَيْنَا عَائِشَةُ كِسَاءً وَإِزَارًا غَلِيظًا، فَقَالَتْ: «قُبِضَ رُوحُ النَّبِيِّ{{صل}} فِي هَذَيْنِ}}؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۱۹۰، ح۵۴۸۰؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۶۴۹، ح۳۴؛ سنن أبي داود، ج۴، ص۴۵، ح۴۰۳۶ کلاهما نحوه؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۲۲۴، ح۱۷۳۳؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۷۲، ح۲۴۰۹۲ کلّها نحوه.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عایشه]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} سه روز پی در پی از نان گندم، سیر نخورد تا آن که از [[دنیا]] رفت<ref>{{عربی|عن عائشه: مَا شَبِعَ رَسُولُ اللهِ{{صل}} ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ تِبَاعًا مِنْ خُبْزِ بُرٍّ، حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ}}؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۸۱، ح۲۱؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۷۹، ح۲۳۵۸؛ السنن الکبری، ج۷، ص۷۴، ح۱۳۳۰۸ کلاهما عن أبي هریرة نحوه؛ مسند ابن حنبل، ج۹،‌ص۲۹۱، ح۲۴۲۰۶؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۸، ص۱۴۰، ح۱۰۱؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۷، ح۱۸۶۰۵.</ref>.
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} پیش از آن که [[مبعوث]] شود، بیست [[خصلت]] از خصلت‌های [[پیامبران]] را دارا بود که اگر فردی یکی از آنها را داشته باشد، نشانه [[عظمت]] اوست، چه رسد به کسی که همه آنها را دارا باشد. ایشان، [[پیامبری]]... بی‌رغبت به [[دنیا]]... و قانع... بود<ref>{{عربی| كَانَ النَّبِيُّ{{صل}}: قَبْلَ الْمَبْعَثِ مَوْصُوفاً بِعِشْرِينَ خَصْلَةً مِنْ خِصَالِ الْأَنْبِيَاءِ لَوِ انْفَرَدَ وَاحِدٌ بِأَحَدِهَا لَدَلَّ عَلَى جَلَالِهِ فَكَيْفَ مَنِ اجْتَمَعَتْ فِيهِ؟! كَانَ... زَاهِداً... قَانِعاً}}؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۳؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۷۵، ح۱۹.</ref>.
#[[امام باقر]]{{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} نه دیناری به [[ارث]] گذاشت و نه درهمی و نه بنده‌ای و نه کنیزی و نه گوسفندی و نه شتری. زمانی که در [[گذشت]]، [[زره]] او در گروی یکی از [[یهودیان]] [[مدینه]] بود که در قبال قرض کردن بیست من جو برای خرجی خانواده‌اش، آن را نزد وی به گرو گذاشته بود<ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} لَمْ يُوَرِّثْ دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَا عَبْداً وَ لَا وَلِيدَةً وَ لَا شَاةً وَ لَا بَعِيراً وَ لَقَدْ قُبِضَ{{صل}} وَ إِنَّ دِرْعَهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍّ مِنْ يَهُودِ الْمَدِينَةِ بِعِشْرِينَ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ اسْتَسْلَفَهَا نَفَقَةً لِأَهْلِهِ}}؛ قرب الإسناد، ص۹۱، ح۳۰۴ عن الإمام الصادق{{ع}}؛ بحار الأنوار، ج۱۰۳، ص۱۴۴، ح۱۶.</ref>.
#به [[نقل]] از [[ابن عبّاس]]: [[پیامبر]]{{صل}} [[قبض روح]] شد، در حالی‌ که زره‌اش در گروی مردی [[یهودی]] بود که در قبال سی من جو برای روزیِ خانواده‌اش نزد وی گرو نهاده بود<ref>{{عربی|عن ابن عباس: قُبِضَ النَّبِيُّ{{صل}}، وَدِرْعُهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ مِنْ يَهُودَ عَلَى ثَلَاثِينَ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ، أَخَذَهَا رِزْقًا لِعِيَالِهِ}}؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۵۰۸، ح۲۱۰۹؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۸۳، ح۵۸۶۳؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۵، ص۱۰، ح۹ ولیس فیه «عند رجل من یهود»؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۵، ح۶۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص ۲۳۹، ح۳۵.</ref>.
#[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} در حالی از [[دنیا]] رفت که بدهکار بود<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ‌}}؛ الکافي، ج۵، ص۹۳، ح؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۸۴، ح۳۷۸؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۸۲، ح۳۶۸۳؛ المحاسن، ج۲، ص۳۷، ح۱۱۱۷ کلّها عن معاویة بن وهب؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۵، ح۱۱۱.</ref><ref>[[محمد م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌|م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۰۲-۴۱۳.</ref>.
==تمثّل [[دنیا]] برای [[پیامبر]]{{صل}}==
#به [[نقل]] از [[ابوبکر]]: با [[پیامبر]]{{صل}} بودم که دیدم چیزی را از خود می‌رانَد، درحالی‌ که کسی را با ایشان ندیدم. گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! چه چیزی را از خود می‌رانی؟ فرمود: "این [[دنیا]] برایم مجسّم شد و من به او گفتم: از من دور شو. دوباره آمد و گفت: اگر تو از من گریختی، کسانی که پس از تو می‌آیند، از چنگ من نخواهند گریخت!" <ref>{{عربی|عن أبی بکر: كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَرَأَيْتُهُ يَدْفَعُ عَنْ نَفْسِهِ شَيْئًا وَلَمْ أَرَ مَعَهُ أَحَدًا فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الَّذِي تَدْفَعُ عَنْ نَفْسِكَ؟ قَالَ: هَذِهِ الدُّنْيَا مُثِّلَتْ لِي فَقُلْتُ لَهَا إِلَيْكِ عَنِّي ثُمَّ رَجَعَتْ فَقَالَتْ إِنْ أَفْلَتَّ مِنِّي فَلَنْ يَنْفَلِتَ مِنِّي مَنْ بَعْدَكَ}}؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۴، ص۳۴۴، ح۷۸۵۶؛ شعب الإیمان، ج۷، ص۳۴۳، ح۱۰۵۱۸؛ تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۶۸، الرقم۵۳۸۲؛ حلیلة الأولیاء، ج۱، ص۳۰ نحوه؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۴، ح۱۸۵۹۸؛ تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۲۸ نحوه.</ref>.
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} می‌فرماید: [[دنیا]] برایم گردن کشید و من گفتم: از من دور شو! گفت: هان! اگر تو به من ملحق نمی‌شوی، کسانی که پس از تو می‌آیند، خود را به من می‌رسانند<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: الدُّنْيَا تطاولت إِلَيّ بعنقها فَقلت إِلَيْك عني فَقَالَت أما إِنَّك إِن لم تلحقني فسيلحقني الَّذِي بعْدك}}؛ الفردوس، ج۲، ص۲۳۳، ح۳۱۲۰ عن أبي بکر.</ref><ref>[[محمد م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌|م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۱۲-۴۱۵.</ref>.
==داستان‌هایی از [[زهد]] [[پیامبر]]{{صل}}==
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} می‌فرماید: [[جبرئیل]]{{ع}} [[خزائن]] [[دنیا]] را بار کرده، بر یک شتر خاکستری برایم آورد و به من گفت: ای [[محمّد]]! این، [[خزائن]] [[زمین]] است و از بهره‌ات در پیشگاه پروردگارت، چیزی کاسته نمی‌شود. به او گفتم: [[دوست]] من، [[جبرئیل]]! من نیازی به آن ندارم. هرگاه سیر شدم، پروردگارم را [[سپاس]] می‌گویم و هرگاه گرسنه شدم، از او درخواست می‌کنم<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: إِنَّ جَبْرَئِيلَ{{ع}} أَتَانِي بِخَزَائِنِ الدُّنْيَا عَلَى بَغْلَةٍ شَهْبَاءَ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ هَذِهِ خَزَائِنُ الْأَرْضِ وَ لَا تَنْقُصُكَ مِنْ حَظِّكَ عِنْدَ رَبِّكَ تَعَالَى. فَقُلْتُ: حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ، لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا، إِذَا شَبِعْتُ شَكَرْتُ رَبِّي، وَ إِذَا جُعْتُ سَأَلْتُهُ }}؛ الأمالي للطوسي، ص۵۳۱، ح۱۱۶۲؛ مکارم الأخلاق، ج۲، ص۳۶۸، ح۲۶۶۱؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۵۷ کلّها عن أبي ذرّ؛ بحار الأنوار، ج۷۷، ص۸۰، ح۳.</ref>.
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} می‌فرماید: وادی [[مکّه]] با همه سنگریزه‌هایش به صورت طلا بر من عرضه شد. گفتم: "ای [[خداوند]]! نه؛ بلکه روزی، سیر و روزی، گرسنه باشم. هنگامی که سیر شدم، تو را می‌ستایم و [[سپاس]] می‌گزارم، و هنگامی که گرسنه شدم، تو را می‌خوانم و به یاد می‌آورم"<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: عُرِضَتْ عَلَيَّ بَطْحَاءُ مَكَّةَ ذَهَباً فَقُلْتُ يَا رَبِّ لَا وَ لَكِنْ أَشْبَعُ يَوْماً وَ أَجُوعُ يَوْماً فَإِذَا شَبِعْتُ حَمِدْتُكَ وَ شَكَرْتُكَ وَ إِذَا جُعْتُ دَعَوْتُكَ وَ ذَكَرْتُكَ}}؛ الکافي، ج۸، ص۱۳۱، ح۱۰۲ عن عبد المؤمن الأنصاري؛ الأمالي للمفید، ص۱۲۴، ح۱ عن داود بن سلیمان عن الإمام الرضا عن آبائه{{عم}} نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۹، ح۱۱۸؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۷۵، ح۲۳۴۷؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۲۸۰، ح۲۲۲۵۲؛ المعجم الکبیر، ج۸، ص۲۰۷، ح۷۸۳۵ کلّها عن أبي اُمامة نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۱۹۳، ح۶۱۲۰.</ref>.
#[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: روزی [[پیامبر]]{{صل}} در حالی‌ که [[غمگین]] بود، بیرون آمد. فرشته‌ای با کلیدهای خزانه‌های [[زمین]]، نزد ایشان آمد و گفت: ای [[محمّد]]! اینها کلیدهای خزانه‌های [[زمین]] است. پروردگارت به تو می‌گوید: خزانه‌ها را باز کن و از آنها هر اندازه که می‌خواهی، بردار، بی‌آن که از آنچه از [[مقام]] و [[پاداش]] نزد من داری، چیزی کم شود. [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "[[دنیا]]، سرای کسی است که سرایی ندارد و کسی برای آن گِرد می‌آورد که خِرد ندارد". [[فرشته]] گفت: [[سوگند]] به آن که تو را به [[حق]] به [[پیامبری]] برانگیخت، هنگامی که در [[آسمان]] چهارم، کلیدها به من داده شد، از فرشته‌ای نیز شنیدم که همین سخن را می‌گفت<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: خَرَجَ النَّبِيُّ{{صل}} وَ هُوَ مَحْزُونٌ فَأَتَاهُ مَلَكٌ وَ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ يَقُولُ لَكَ رَبُّكَ افْتَحْ وَ خُذْ مِنْهَا مَا شِئْتَ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُنْقَصَ شَيْئاً عِنْدِي. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: الدُّنْيَا دَارُ مَنْ لَا دَارَ لَهُ وَ لَهَا يَجْمَعُ مَنْ لَا عَقْلَ لَهُ. فَقَالَ الْمَلِكُ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ سَمِعْتُ هَذَا الْكَلَامَ مِنْ مَلَكٍ يَقُولُهُ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ حِينَ أُعْطِيتُ الْمَفَاتِيحَ}}؛ الکافي، ج۲، ص۱۲۹، ح۸ عن عبدالله بن سنان؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۵۴، ح۲۶.</ref>.
#به [[نقل]] از [[ابن عبّاس]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} نشسته بود که فرشته‌ای همراه [[جبرئیل]] فرود آمد.[[جبرئیل]] گفت: این، فرشته‌ای است که تا کنون فرود نیامده بود؛ امّا از خدایش اجازه گرفت و برای [[زیارت]] تو [از [[آسمان]]] فرود آمده است. لختی نگذشت که [[فرشته]] آمد و گفت: [[سلام]] بر تو، ای [[پیامبر خدا]]! [[پیامبر خدا]]{{صل}} پاسخ داد: "و [[سلام]] بر تو!". [[فرشته]] گفت: [[خداوند متعال]]، به تو خبر می‌دهد که [[خزائن]] همه چیز را به تو می‌دهد و کلیدهای همه چیز را - که به کسی پیش از تو نداده است و به کسی هم پس از تو نمی‌دهد. به تو می‌بخشد، بی آن که از چیزی که برایت از [[پاداش اخروی]] اندوخته است، بکاهد، یا آن که هر دو را [[روز قیامت]] برایت فراهم آورد؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آنها را [[روز قیامت]] برایم فراهم آورد"<ref>{{عربی|عن ابن عباس: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّه{{صل}} جَالِسٌ وَ قَدْ نَزَلَ مَلَكٌ وَ مَعَهُ جِبْرِيلُ{{ع}}، قَالَ جِبْرِيلُ{{ع}} هَذَا مَلَكٌ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ لَمْ یَنْزِلْ قَطُّ، اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ فِي زِيَارَتِكَ. فَلَمْ يَمْكثْ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى جَاءَ الْمَلَكُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيك يا رَسُولَ اللَّهِ{{صل}}. فَقَالَ: وَ عَلَيك السَّلامُ. قَالَ الملَك: فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالى يخْبِرُك أَنَّهُ يعْطِيك خَزَائِنُ كُلِّ شَيْءٍ، وَ مَفَاتِيحَ كُلِّ شَيْءٍ لَمْ يُعْطِهِ أَحَدًا قَبْلَكَ وَلَا يُعْطِيهِ أَحَدًا بَعْدَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَكَ مِمَّا ادَّخَرَ لَكَ شَيْئًا، أَوْ يَجْمَعُهَا لَك يوْمَ‌الْقِيامَةِ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ{{صل}}: بَلْ يجْمَعُها لى يوْمَ الْقِيامَةِ}}؛ تنبیه الغافلین، ص۲۳۵، ح۳۰۵؛ تفسیر الفخر الرازي، ج۲۴، ص۵۴؛ الدرّ المنثور، ج۶، ص۲۳۸ نقلاً عن ابن مردویه وکلاهما نحوه وراجع؛ المعجم الأوسط، ج۷، ص۸۸، ح۶۹۳۷.</ref>.
#[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: مردی بر [[پیامبر]]{{صل}} وارد شد، درحالی‌ که ایشان بر بوریایی آرمیده بود و بالشی از پوست درخت خرما زیرِ سر داشت و آن بوریا و بالش، بر [[بدن]] و گونه [[پیامبر]]{{صل}} رد انداخته بود. مرد، شروع به دست کشیدن بر بوریا کرد و می‌گفت: کسرا و [[قیصر]] به این چیزها [[رضایت]] ندارند و بر بستر حریر و دیبا می‌خوابند و تو بر چنین بوریایی می‌خوابی؟! [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "[[سوگند]] به [[خدا]] که من از آنها بهترم. به [[خدا]] [[سوگند]] که من، از آنان گرامی‌ترم. مرا چه به [[دنیا]]!؟ حکایت [[دنیا]]، حکایت مردی سواره است که بر درختی سایه‌دار می‌گذرد و در سایه آن، فرود می‌آید و چون سایه‌اش می‌رود، او می‌کوچد و می‌رود و درخت را وا می‌نهد"<ref>{{متن حدیث|الإمام الصّادق{{ع}}: دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ{{صل}} رَجُلٌ وَ هُوَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جِسْمِهِ وَ وِسَادَةِ لِيفٍ قَدْ أَثَّرَتْ فِي خَدِّهِ فَجَعَلَ يَمْسَحُ وَ يَقُولُ مَا رَضِيَ بِهَذَا كِسْرَى وَ لَا قَيْصَرُ إِنَّهُمْ يَنَامُونَ عَلَى الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ وَ أَنْتَ عَلَى هَذَا الْحَصِيرِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لَأَنَا خَيْرٌ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ لَأَنَا أَكْرَمُ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا وَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رَجُلٍ رَاكِبٍ مَرَّ عَلَى شَجَرَةٍ وَ لَهَا فَيْ‌ءٌ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَهَا فَلَمَّا أَنْ مَالَ الظِّلُّ عَنْهَا ارْتَحَلَ فَذَهَبَ وَ تَرَكَهَا}}؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۱۱۸، ح۱۳۷ عن عبدالله بن سنان؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۲۶، ح۱۲۴ وراجع؛ مشکاة الأنوار، ص۴۶۳، ح۱۵۴۵؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۷۶، ح۴۱۰۹.</ref>.
#به [[نقل]] از [[ابن عبّاس]]: [[عمر]] بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} وارد شد. دید [[پیامبر]]{{صل}} بر بوریایی خفته و آن، بر پهلوی ایشان رد انداخته است. گفت: ای [[پیامبر خدا]]! کاش فرش نرم‌تری بر می‌گرفتید! [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "مرا با [[دنیا]] چه کار!؟ و [[دنیا]] را با من، چه کار!؟ [[سوگند]] به آن که جانم در دست اوست، حکایت من و [[دنیا]]، حکایت مسافری است که در یک روز تابستانی، ساعتی از روز را در سایه درختی فرود می‌آید و سپس می‌رود و آن را وا می‌نهد"<ref>{{عربی|عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: دَخَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْهُ عَلَى النَّبِيِّ{{صل}} وَهُوَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوِ اتَّخَذْتَ فِرَاشًا أَوْثَرَ مِنْ هَذَا، فَقَالَ: مَا لِي وَلِلدُّنْيَا وَمَا لِلدُّنْيَا وَمَا لِي، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا مَثَلِي وَمَثَلُ الدُّنْيَا إِلَّا كَرَاكِبٍ سَارَ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا}}؛ المستدرك علی صحیحین، ج۴، ص۳۴۵، ح۷۸۵۸؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۶۴۶، ح۲۷۴۴؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۲۶۵، ح۶۳۵۲؛ المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۵۹، ح۱۱۸۹۸؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۱؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۴، ح۶۵ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۲۳، ح۱۱۲.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عمر]]: [[خدمت]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} رسیدم و ایشان، روی حصیری نشسته بود. من هم نشستم. دیدم جز یک اِزار که روی خود انداخته، چیز دیگری به تن ندارد و حصیر بر پهلویش رد انداخته است. چشم گرداندم. مشتی جو به اندازه یک صاع و مقداری برگ درخت سَلَم برای دبّاغی کردن پوست در گوشه‌ای از اتاق، و یک پوستِ دبّاغی نشده، آویزان بود. [[اشک]] از چشمانم سرازیر شد. [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "چرا [[گریه]] می‌کنی، پسر خطّاب؟". گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! چرا [[گریه]] نکنم، وقتی می‌بینم که این حصیر بر پهلوی شما رد انداخته و این هم [[خزانه]] شماست، درحالی‌ که کسرا و [[قیصر]] در باغ‌های پر از میوه و جویبار [[زندگی]] می‌کنند و شما که [[پیامبر]] و [[برگزیده خدا]] هستی، وضع خزانه‌تان این است؟ فرمود: "ای پسر خطّاب! آیا نمی‌پسندی که [[آخرت]]، از آنِ ما باشد و [[دنیا]] از آنّ ایشان؟"<ref>{{عربی|عن عمر بن خطاب: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ{{صل}} وَهُوَ مُضْطَجِعٌ عَلَى حَصِيرٍ، فَجَلَسْتُ، فَأَدْنَى عَلَيْهِ إِزَارَهُ وَلَيْسَ عَلَيْهِ غَيْرُهُ، وَإِذَا الْحَصِيرُ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ، فَنَظَرْتُ بِبَصَرِي فِي خِزَانَةِ رَسُولِ اللهِ{{صل}}، فَإِذَا أَنَا بِقَبْضَةٍ مِنْ شَعِيرٍ نَحْوِ الصَّاعِ، وَمِثْلِهَا قَرَظًا فِي نَاحِيَةِ الْغُرْفَةِ، وَإِذَا أَفِيقٌ مُعَلَّقٌ، قَالَ: فَابْتَدَرَتْ عَيْنَايَ، قَالَ: «مَا يُبْكِيكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ» قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللهِ، وَمَا لِي لَا أَبْكِي وَهَذَا الْحَصِيرُ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِكَ، وَهَذِهِ خِزَانَتُكَ لَا أَرَى فِيهَا إِلَّا مَا أَرَى، وَذَاكَ قَيْصَرُ وَكِسْرَى فِي الثِّمَارِ وَالْأَنْهَارِ، وَأَنْتَ رَسُولُ اللهِ{{صل}}، وَصَفْوَتُهُ، وَهَذِهِ خِزَانَتُكَ! فَقَالَ: يَا ابْنَ الْخَطَّابِ، أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ لَنَا الْآخِرَةُ وَلَهُمُ الدُّنْيَا؟}}؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۱۰۶، ح۳۰؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۰، ح۴۱۵۳؛ صحیح ابن حبّان، ج۹، ص۴۹۷، ح۴۱۸۸؛ مسند أبي یعلی، ج۱، ص۱۱۱، ح۱۵۹ کلّها نحوه؛ کنز العمّال، ج۲، ص۵۲۹، ح۴۶۶۴.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عمر]]: از [[پیامبر خدا]]{{صل}} اجازه ورود خواستم و در اتاقی بر او وارد شدم. او روی بوریایی از برگ درخت خرما دراز کشیده و قسمتی از بدنش روی [[خاک]] بود. زیر سرش بالشی پُر شده از الیاف خرما قرار داشت و بالای سرش، پوستی خیسانده شده در مایع دبّاغی - که بوی [[بدی]] از آن به مشام می‌رسید -، آویزان بود و در گوشه اتاق، مقداری برگ درخت سَلَم قرار داشت. به [[پیامبر]]{{صل}} [[سلام]] کردم و نشستم و گفتم: شما [[پیامبر]] و [[برگزیده خدا]] هستی؛ ولی کسرا و [[قیصر]] بر تخت‌های طلا و فرش‌های دیبا و حریر می‌نشینند!؟ فرمود: "ای [[عمر]]! آنان، کسانی هستند که نعمت‌های زودگذر در همین [[دنیا]] به آنها داده شده و ما گروهی هستیم که نعمت‌هایمان در [[آخرت]] به ما داده می‌شود"<ref>{{عربی|عَنْ عُمَرَ: اسْتَأْذَنْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فِي مَشْرُبَةٍ وَإِنَّهُ لَمُضْطَجِعٌ عَلَى خَصَفَةٍ وَأَنَّ بَعْضهُ لَعَلَى التُّرَابِ وَتَحْتَ رَأْسِهِ وِسَادَةٌ مَحْشُوَّةٌ لِيفًا وَأَنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ لَأَهَابٌ عَطِينٌ وَفِي نَاحِيَةِ الْمَشْرُبَةِ قَرَظٌ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ جَلَسْتُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وَصَفْوَتُهُ وَخِيرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَكِسْرَى وَقَيْصَرُ عَلَى سُرُرِ الذَّهَبِ وَفُرُشِ الْحَرِيرِ وَالدِّيبَاجِ. فَقَالَ: يَا عُمَرُ إِنَّ أُولَئِكَ قَدْ عُجِّلَتْ لَهُمْ طَيِّبَاتُهُمْ وَهِيَ وَشِيكَةُ الِانْقِطَاعِ وَإِنَّا قَوْمٌ قَدْ أُخِّرَتْ لَنَا طَيِّبَاتُنَا فِي آخِرَتِنَا}}؛ المستدرك علی صحیحین، ج۴، ص۱۱۷، ح۷۰۷۲؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۳ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۳۲۰.</ref>.
#[[نقل]] از [[زید بن ثابت]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر بوریایی خوابید و بوریا بر پهلوی ایشان رَد انداخت.[[عایشه]] گفت: ای [[پیامبر خدا]]! کسرا و [[قیصر]]، از سلطنتی بزرگ برخوردارند و تو که [[پیامبر]] خدایی، هیچ [[نداری]]، بر بوریا می‌خوابی و [[جامه]] کم بها می‌پوشی! [[پیامبر خدا]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[عایشه]]! اگر بخواهم که کوه‌ها برایم طلا شوند، چنین می‌شوند. [[جبرئیل]]{{ع}} کلیدهای خزانه‌های [[دنیا]] را برایم آورد؛ ولی من آنها را نخواستم. بوریا را بالا بزن!". چون [[عایشه]] بوریا را برداشت، زیر هر گوشه‌ای از آن، قطعه‌ای از طلا بود که یک مرد نمی‌توانست آن را بردارد. سپس [[پیامبر]] فرمود: "ای [[عایشه]]! به اینها بنگر. [[دنیا]] در نزد [[خداوند]]، حتّی به اندازه بال پشه‌ای [[ارزش]] ندارد". در این هنگام، قطعه‌های طلا در [[زمین]] فرو رفتند و ناپدید شدند<ref>{{عربی|عن زید بن ثابت: نَامَ رَسُولُ اللهِ{{صل}} عَلَى حَصِيرٍ، فَأَثَّرَ فِي جَنْبِهِ، فَقَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا: يَا رَسُولَ اللهِ، هَذَا كِسْرَى، وَقَيْصَرُ فِي مُلْكٍ عَظِيمٍ، وَأَنْتَ رَسُولُ اللهِ لَا شَيْءَ لَكَ تَنَامُ عَلَى الْحَصِيرِ، وَتَلْبَسُ الثَّوْبَ الرَّدِيءَ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللهِ{{صل}}: «يَا عَائِشَةُ لَوْ شِئْتُ أَنْ تَسِيرَ مَعِيَ الْجِبَالُ ذَهَبًا لَسَارَتْ، وَلَقَدْ آتَانِي جِبْرِيلُ بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الدُّنْيَا، فَلَمْ أُرِدْهَا، ارْفَعِي الْحَصِيرَ! فَرَفَعْتُهُ، فَإِذَا تَحْتَ كُلِّ زَاوِيَةٍ مِنْهَا قَضِيبٌ مِنْ ذَهَبٍ مَا يَحْمِلُهُ الرَّجُلُ. فَقَالَ: انْظُرِي إِلَيْهَا يَا عَائِشَةُ، إِنَّ الدُّنْيَا لَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللهِ مِنَ الْخَيْرِ قَدْرَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ. ثُمَّ غَارَتِ الْقُضْبَانُ}}؛ حلیة الأولیاء، ج۷، ص۲۶۲، الرقم۳۹۷ وراجع؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۶۶.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عایشه]]: برای [[پیامبر خدا]]{{صل}} دو تشک درست کردم که با الیاف خرما و کاه خوش بوی [[مکّه]] پر شده بود. به من فرمود: "ای [[عایشه]]! مرا با [[دنیا]] چه کارا مثال من و [[دنیا]]، مانند مردی است که زیر سایه درختی فرود می‌آید و چون سایه می‌رود، او هم کوچ می‌کند و هیچ‌گاه به آن باز نمی‌گردد"<ref>{{عربی|عن عائشه: اتخذت لرسول اللَّه{{صل}} فراشين حشوهما ليف وإذخر فقال: يا عائشة! ما لي وللدنيا؟ أنا والدنيا بمنزلة رجل نزل تحت شجرة فی ظلها، حتى إذا فاء الفيء ارتحل فلم يرجع إليها أبدا}}؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۸۰ نقلاً عن ابن حبّان؛ إمتاع الأسماع، ج۲، ص۲۸۸.</ref>.
#به [[نقل]] از مسروق، از [[عایشه]]: زنی از [[انصار]] بر من وارد شد و دید که بستر [[پیامبر]]{{صل}}، عبایی دولا شده است. رفت و برایم بستری فرستاد که با پشم پر شده [و نرم‌تر] بود. [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر من وارد شد و فرمود: "این چیست، ای [[عایشه]]؟". گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! فلان خانم [[انصاری]] بر من وارد شد و بسترت را که دید، رفت و این را برایم فرستاد. [[پیامبر]] فرمود: "آن را به او باز گردانید"؛ ولی من آن را باز نگرداندم و خوشم آمد که در اتاقم باشد، تا آن‌گاه که آن را سه بار به من فرمود. در پایان نیز فرمود: آن را باز گردان، ای [[عایشه]]! به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر می‌خواستم، [[خداوند]]، همراهم کوه‌های طلا و نقره روانه می‌کرد"<ref>{{عربی|عن مسروق عن عائشه: دخلت على امرأة من الانصار فرأت فراش رسول الله{{صل}} عباءة مثنية فانطلقت فبعثت إلي بفراش حشوة صوف فدخل علي رسول الله{{صل}} فقال ما هذا يا عائشة قالت قلت يا رسول الله فلانة الانصارية دخلت علي فرأت فراشك فذهبت فبعثت الي بهذا. فقال رديه قالت فلم أرده وأعجبني أن يكون في بيتي حتى قال ذاك لي ثلاث مرات قالت فقال رديه يا عائشة فوالله لو شئت لاجرى الله معي جبال الذهب والفضة}}؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۱۰۲، الرقم۵۷۹۸؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص ۴۶۵؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۰۵، ح۹۳۳؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۸،‌ح ۱۸۶۱۲.</ref>.
#[[ابن خَوَلی]]، ظرفی از شیر و عسل برای [[پیامبر]]{{صل}} آورد. [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[خوردن]] آن [[امتناع]] ورزید و فرمود: "دو نوشیدنی، در یک [[وعده]] و دو ظرف، در یک ظرف!؟" [[پیامبر]]{{صل}} آن را نخورد و فرمود: "من [[خوردن]] این را [[حرام]] نمی‌دارم؛ امّا خوش ندارم که [[فخر]] بفروشم و فردای [[قیامت]] به خاطر چیزهای زیادی [[دنیا]]، [[حسابرسی]] شوم. من [[فروتنی]] را [[دوست]] دارم؛ زیرا هر که برای [[خدا]] [[فروتنی]] کند، [[خداوند]]، او را رفعت می‌بخشد"<ref>{{عربی|جَاءَهُ{{صل}} ابْنُ خَوَلِيٍّ بِإِنَاءٍ فِيهِ عَسَلٌ وَ لَبَنٌ فَأَبَى أَنْ يَشْرَبَهُ فَقَالَ شَرْبَتَانِ فِي شَرْبَةٍ وَ إِنَاءَانِ فِي إِنَاءٍ وَاحِدٍ فَأَبَى أَنْ يَشْرَبَهُ. ثُمَّ قَالَ مَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنِّي أَكْرَهُ الْفَخْرَ وَ الْحِسَابَ بِفُضُولِ الدُّنْيَا غَداً وَ أُحِبُّ التَّوَاضُعَ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ}}؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۷۹، ح۱۲۴؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۷، ح۳۵ وراجع؛ التواضع و الخمول لابن أبي الدنیا، ص۱۰۱، ح۱۷ و کتنز العمّال، ج۳، ص۲۴۱، ح۶۳۵۰.</ref>.
#[[امام حسین]]{{ع}} در [[بیان]] [[حدیثی]] از [[امام علی]]{{ع}} در پاسخ پرسش‌های یکی از رؤسای [[یهودیان]]: مرد [[یهودی]] به ایشان گفت: ادّعا می‌کنند که [[عیسی]]{{ع}} [[زاهد]] بوده است. [[علی]]{{ع}} به او فرمود: "او ([[عیسی]]{{ع}}) چنین بوده است؛ ولی [[محمّد]]، زاهدترینِ [[پیامبران]] بوده است. او افزون بر کنیزانی که با آنها هم بستر می‌شد، سیزده [[همسر]] داشت؛ اما هرگز سفره‌ای پر از [[غذا]] برایش گسترده نشد و هیچ‌گاه نان گندم نخورد و از نان جو نیز سه شبِ پی در پی سیر نخورد. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در [[گذشت]]، درحالی‌ که زره‌اش در برابر چهار درهم در گروی مردی [[یهودی]] بود، با آن که سرزمین‌ها و [[شهرها]] به تصرفش و غنیمت‌های [[بندگان]] به اختیارش در آمده بودند. طلا و نقره‌ای بر جای ننهاد و گاه در یک روز، سیصد هزار و چهارصد هزار درهم قسمت می‌کرد و شب که گدا به نزدش می‌آمد، می‌گفت: "[[سوگند]] به آن که [[محمّد]] را به [[حق]] برانگیخت، در [[خاندان]] [[محمّد]]، یک من جو یا گندم و یا یک درهم و [[دینار]] نمانده است"<ref>{{متن حدیث|الإمام الحسین{{ع}} – فی حدیث عن الإمام علی{{ع}} فی جواب أسئلة یهودیّ من رؤساء الیهود-: قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ عِيسَى يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَانَ زَاهِداً؟ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ{{ع}} لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ{{صل}} أَزْهَدُ الْأَنْبِيَاءِ{{عم}} كَانَ لَهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ زَوْجَةً سِوَى مَنْ يُطِيفُ بِهِ مِنَ الْإِمَاءِ مَا رُفِعَتْ لَهُ مَائِدَةٌ قَطُّ وَ عَلَيْهَا طَعَامٌ وَ لَا أَكَلَ خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لَا شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِيرٍ ثَلَاثَ لَيَالٍ مُتَوَالِيَاتٍ قَطُّ. تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} وَ دِرْعُهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍّ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ مَا تَرَكَ صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ مَعَ مَا وُطِّئَ لَهُ مِنَ الْبِلَادِ وَ مُكِّنَ لَهُ مِنْ غَنَائِمِ الْعِبَادِ- وَ لَقَدْ كَانَ يَقْسِمُ فِي الْيَوْمِ الْوَاحِدِ الثَّلَاثَمِائَةِ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفٍ وَ يَأْتِيهِ السَّائِلُ بِالْعَشِيِّ فَيَقُولُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ مَا أَمْسَى فِي آلِ مُحَمَّدٍ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ وَ لَا صَاعٌ مِنْ بُرٍّ وَ لَا دِرْهَمٌ وَ لَا دِينَارٌ}}؛ الاحتجاج، ج۱، ص۵۳۵، ح۱۲۷ عن الإمام الکاظم عن آبائه{{عم}}؛ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۲۹۷، ح۷.</ref>.
#به [[نقل]] از [[عقبة بن حارث]]: [[نماز عصر]] را با [[پیامبر]]{{صل}} خواندم. هنگامی که [[سلام]] داد، سریع برخاست و بر یکی از همسرانش وارد شد و سپس بیرون آمد و چون تعجّب حاضران را از سرعتش در چهره‌هایشان دید، فرمود: "در [[نماز]]، یادم آمد که مقداری طلای غیر مسکوک نزدم هست. خوش نداشتم که تا پایان روز و در طول شب، پیشم باشد. از این رو به قسمت کردنش [[فرمان]] دادم"<ref>{{عربی|عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ: صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ{{صل}} العَصْرَ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ سَرِيعًا دَخَلَ عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ، ثُمَّ خَرَجَ وَرَأَى مَا فِي وُجُوهِ القَوْمِ مِنْ تَعَجُّبِهِمْ لِسُرْعَتِهِ. فَقَالَ: ذَكَرْتُ وَأَنَا فِي الصَّلاَةِ تِبْرًا عِنْدَنَا، فَكَرِهْتُ أَنْ يُمْسِيَ - أَوْ يَبِيتَ عِنْدَنَا - فَأَمَرْتُ بِقِسْمَتِهِ}}؛ صحیح البخاري، ج۱، ص۴۰۸، ح۱۱۶۳، مسند ابن حنبل، ج۵، ص۴۶۰، ح۱۶۱۵۱؛ السنن الکبری، ج۲، ص۴۹۱، ح۳۸۷۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۸، ص۱۸۶؛ کنزالعمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۰.</ref><ref>[[محمد م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌|م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۱۴-۴۲۵.</ref>.


== [[مذمت]] [[دنیا]] و [[گریز]] از آن==
== [[مذمت]] [[دنیا]] و [[گریز]] از آن==

نسخهٔ ‏۱۴ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۴۱

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث زهد است. "زهد" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل زهد (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

سیره پیامبر(ص) در زهدورزی

  1. ﴿ لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ[۱]؛
  2. ﴿ وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى[۲]
  1. امام علی(ع) در یادکرد از پیامبر(ص) می‌فرماید: دنیا را کوچک و حقیر شمُرد و آن را به چیزی نگرفت و خوارش کرد و دانست که خداوند، آن را از سر خیرگُزینی، از او بر کنار داشته و از سر کوچک‌شماری، برای غیر او گسترانده است. پس با دل از دنیا روی گرداند و یاد آن را از جان خود پاک کرد و دوست می‌داشت که زیور دنیا را از دیدگانش پنهان بدارند تا از آن، جامه‌ای بر نگیرد و به ماندن در آن، دل نبندد. عذری در رساندن پیام پروردگارش باقی ننهاد و از سر خیرخواهی برای امّت، به هشدار دادن پرداخت و فراخوانی به سوی بهشت را بشارت داد و با ترساندن از دوزخ، از آن بر حذر داشت[۳].
  2. امام علی(ع) می‌فرماید: از جمله دلیل‌هایی که تو را به پستی دنیا رهنمون می‌کند، آن است که خداوندِ جلیل ستوده، بساط آن را به نگاه عنایت و خیرگزینی، از اولیا و دوستانش جمع کرد و دور داشت و از سر آزمون و سنجش، برای دشمنانش گستراند. محمّد، پیامبرش، را با بر کنار داشتن از آن، گرامی داشت، آن هنگام که از شدّت گرسنگی بر شکمش سنگ یا کمربند بست[۴].
  3. امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) زاهدپیشه بود[۵].
  4. امام صادق(ع) می‌فرماید: چیزی نزد پیامبر خدا(ص) محبوب‌تر از آن نبود که در راه خدا بیمناک و گرسنه به سر بَرَد[۶].
  5. امام صادق(ع) می‌فرماید: چیزی از دنیا خوشایند پیامبر خدا(ص) نشد، جز آن که در آن، گرسنه و بیمناک باشد[۷].
  6. امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) بر لاشه بزغاله گوش‌بریده‌ای گذشت که در خرابه‌ای افتاده بود. به یارانش فرمود: "این، به چند می‌ارزد؟" گفتند: شاید اگر زنده بود، به درهمی هم نمی‌ارزید! پیامبر فرمود: "سوگند به آن که جانم در دست اوست، دنیا در نزد خداوند، بی‌ارزش‌تر از این بزغاله در نزد صاحب آن است"[۸].
  7. به نقل از عایشه: پیامبر(ص) از جنگی باز گشت. من بر درِ اتاقم، عبایی آویخته بودم و تیرک سقف را نیز با پارچه‌ای ارمنی[۹] پوشانده بودم. پیامبر(ص) وارد اتاق شد و هنگامی که آن را دید، به من فرمود: "ای عایشه! مرا با دنیا چه کار!؟" [۱۰].
  8. به نقل از عایشه: پرده‌ای داشتیم که در آن، تصویر پرنده‌ای بود و هر گاه کسی وارد اتاق می‌شد، اول با آن رو به رو می‌شد. پیامبر خدا(ص) به من فرمود: "این پرده را عوض کن؛ زیرا هرگاه وارد می‌شوم و آن را می‌بینم، به یاد دنیا می‌افتم"[۱۱].
  9. به نقل از عایشه: پیامبر(ص) از چیزی خوشش نیامد و چیزی از دنیا خوشایند او نشد، مگر آن‌که در آن چیز، تقوایی در کار بود[۱۲].
  10. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: اگر مانند کوه احد، طلا داشته باشم، خوش‌حال نمی‌شوم که سه روز بر من بگذرد و چیزی از آن نزد من باقی مانده باشد، مگر چیزی که برای [دادن] بدهی فراهمش میکنم[۱۳].
  11. به نقل از عایشه: طلایی به پیامبر خدا(ص) رسید. هفت تا نُه بار از خواب برخاست و صبح نشده، آن را قسمت کرد و سپس فرمود: "محمّد چه به خدایش داشت، اگر می‌مُرد و این طلا نزدش بود؟!"[۱۴].
  12. پیامبر خدا(ص) به آنچه از دنیا زیبا جلوه می‌کرد، نگاه نمی‌کرد[۱۵].
  13. به نقل از سفینه ابو عبدالرحمان: مردی، علی بن ابی طالب(ع) را مهمان کرد و غذایی برایش آماده ساخت. فاطمه(ع) گفت: کاش پیامبر را نیز دعوت می‌کردیم تا با ما غذا بخورد! پیامبر(ص) را دعوت کردند و ایشان آمد. دستش را بر چارچوب در که نهاد، پارچه نازک نقش و نگارداری را دید و باز گشت. فاطمه(ع) به علی(ع) گفت: خود را به او برسان و بپرس: چه چیزی شما را باز گرداند، ای پیامبر خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: "بر من روا نیست که به درون خانه‌ای نقش و نگار دار بروم"[۱۶].
  14. به نقل از ابو هُرَیره و ثوبان: پیامبر(ص) مسافرت خود را با دیدن فاطمه(س) تا آغاز می‌کرد و با دیدن او به پایان می‌برد. یک بار، فاطمه(س) برای آمدن پدر و همسرش، پرده‌ای از کسای خیبری آویخت. چون پیامبر(ص) آن را دید، از آن روی برتافت و خشم در چهره او پدیدار شد تا این که کنار منبر نشست. فاطمه(س) گردنبند و دو گوشواره و دستبندهای خود و آن پرده را کَند و آنها را نزد پدرش فرستاد و گفت: اینها را در راه خدا مصرف کن. چون پیک به نزد پیامبر خدا(ص) آمد، ایشان سه بار فرمود: "پدرش فدای او باد! خاندان محمّد، کجا و دنیا کجا! آنها برای آخرت آفریده شده‌اند و دنیا برای دیگران آفریده شده است"[۱۷].
  15. امام علی(ع) می‌فرماید: بستر پیامبر خدا(ص) - که درود خدا بر او باد - یک عبا بود و بالش او، پوستی پُر شده از الیاف درخت خرما. یک شب، آن را برای پیامبر(ص) دو لایه کردند. صبح که شد، فرمود: "این بستر، دیشب مرا از نماز، باز داشت". آن‌گاه، دستور داد که یک لایه شود[۱۸].
  16. امام باقر(ع) می‌فرماید: زندگی پیامبر خدا(ص) را به یاد آور، که قوت ایشان، تنها نان جو بود و شیرینی او فقط خرما و هیزمش نیز شاخ درخت خرمای خشکیده بود، آن هم اگر می‌یافت[۱۹].
  17. به نقل از عایشه: پیامبر خدا(ص) سه روز پی در پی از نان گندم، سیر نخورد تا آن که از دنیا رفت[۲۰].
  18. پیامبر خدا(ص) پیش از آن که مبعوث شود، بیست خصلت از خصلت‌های پیامبران را دارا بود که اگر فردی یکی از آنها را داشته باشد، نشانه عظمت اوست، چه رسد به کسی که همه آنها را دارا باشد. ایشان، پیامبری... بی‌رغبت به دنیا... و قانع... بود[۲۱].
  19. امام باقر(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) نه دیناری به ارث گذاشت و نه درهمی و نه بنده‌ای و نه کنیزی و نه گوسفندی و نه شتری. زمانی که در گذشت، زره او در گروی یکی از یهودیان مدینه بود که در قبال قرض کردن بیست من جو برای خرجی خانواده‌اش، آن را نزد وی به گرو گذاشته بود[۲۲].
  20. به نقل از ابن عبّاس: پیامبر(ص) قبض روح شد، در حالی‌ که زره‌اش در گروی مردی یهودی بود که در قبال سی من جو برای روزیِ خانواده‌اش نزد وی گرو نهاده بود[۲۳].
  21. امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) در حالی از دنیا رفت که بدهکار بود[۲۴][۲۵].

تمثّل دنیا برای پیامبر(ص)

  1. به نقل از ابوبکر: با پیامبر(ص) بودم که دیدم چیزی را از خود می‌رانَد، درحالی‌ که کسی را با ایشان ندیدم. گفتم: ای پیامبر خدا! چه چیزی را از خود می‌رانی؟ فرمود: "این دنیا برایم مجسّم شد و من به او گفتم: از من دور شو. دوباره آمد و گفت: اگر تو از من گریختی، کسانی که پس از تو می‌آیند، از چنگ من نخواهند گریخت!" [۲۶].
  2. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: دنیا برایم گردن کشید و من گفتم: از من دور شو! گفت: هان! اگر تو به من ملحق نمی‌شوی، کسانی که پس از تو می‌آیند، خود را به من می‌رسانند[۲۷][۲۸].

داستان‌هایی از زهد پیامبر(ص)

  1. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: جبرئیل(ع) خزائن دنیا را بار کرده، بر یک شتر خاکستری برایم آورد و به من گفت: ای محمّد! این، خزائن زمین است و از بهره‌ات در پیشگاه پروردگارت، چیزی کاسته نمی‌شود. به او گفتم: دوست من، جبرئیل! من نیازی به آن ندارم. هرگاه سیر شدم، پروردگارم را سپاس می‌گویم و هرگاه گرسنه شدم، از او درخواست می‌کنم[۲۹].
  2. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: وادی مکّه با همه سنگریزه‌هایش به صورت طلا بر من عرضه شد. گفتم: "ای خداوند! نه؛ بلکه روزی، سیر و روزی، گرسنه باشم. هنگامی که سیر شدم، تو را می‌ستایم و سپاس می‌گزارم، و هنگامی که گرسنه شدم، تو را می‌خوانم و به یاد می‌آورم"[۳۰].
  3. امام صادق(ع) می‌فرماید: روزی پیامبر(ص) در حالی‌ که غمگین بود، بیرون آمد. فرشته‌ای با کلیدهای خزانه‌های زمین، نزد ایشان آمد و گفت: ای محمّد! اینها کلیدهای خزانه‌های زمین است. پروردگارت به تو می‌گوید: خزانه‌ها را باز کن و از آنها هر اندازه که می‌خواهی، بردار، بی‌آن که از آنچه از مقام و پاداش نزد من داری، چیزی کم شود. پیامبر خدا(ص) فرمود: "دنیا، سرای کسی است که سرایی ندارد و کسی برای آن گِرد می‌آورد که خِرد ندارد". فرشته گفت: سوگند به آن که تو را به حق به پیامبری برانگیخت، هنگامی که در آسمان چهارم، کلیدها به من داده شد، از فرشته‌ای نیز شنیدم که همین سخن را می‌گفت[۳۱].
  4. به نقل از ابن عبّاس: پیامبر خدا(ص) نشسته بود که فرشته‌ای همراه جبرئیل فرود آمد.جبرئیل گفت: این، فرشته‌ای است که تا کنون فرود نیامده بود؛ امّا از خدایش اجازه گرفت و برای زیارت تو [از آسمان] فرود آمده است. لختی نگذشت که فرشته آمد و گفت: سلام بر تو، ای پیامبر خدا! پیامبر خدا(ص) پاسخ داد: "و سلام بر تو!". فرشته گفت: خداوند متعال، به تو خبر می‌دهد که خزائن همه چیز را به تو می‌دهد و کلیدهای همه چیز را - که به کسی پیش از تو نداده است و به کسی هم پس از تو نمی‌دهد. به تو می‌بخشد، بی آن که از چیزی که برایت از پاداش اخروی اندوخته است، بکاهد، یا آن که هر دو را روز قیامت برایت فراهم آورد؟ پیامبر(ص) فرمود: "آنها را روز قیامت برایم فراهم آورد"[۳۲].
  5. امام صادق(ع) می‌فرماید: مردی بر پیامبر(ص) وارد شد، درحالی‌ که ایشان بر بوریایی آرمیده بود و بالشی از پوست درخت خرما زیرِ سر داشت و آن بوریا و بالش، بر بدن و گونه پیامبر(ص) رد انداخته بود. مرد، شروع به دست کشیدن بر بوریا کرد و می‌گفت: کسرا و قیصر به این چیزها رضایت ندارند و بر بستر حریر و دیبا می‌خوابند و تو بر چنین بوریایی می‌خوابی؟! پیامبر خدا(ص) فرمود: "سوگند به خدا که من از آنها بهترم. به خدا سوگند که من، از آنان گرامی‌ترم. مرا چه به دنیا!؟ حکایت دنیا، حکایت مردی سواره است که بر درختی سایه‌دار می‌گذرد و در سایه آن، فرود می‌آید و چون سایه‌اش می‌رود، او می‌کوچد و می‌رود و درخت را وا می‌نهد"[۳۳].
  6. به نقل از ابن عبّاس: عمر بر پیامبر خدا(ص) وارد شد. دید پیامبر(ص) بر بوریایی خفته و آن، بر پهلوی ایشان رد انداخته است. گفت: ای پیامبر خدا! کاش فرش نرم‌تری بر می‌گرفتید! پیامبر(ص) فرمود: "مرا با دنیا چه کار!؟ و دنیا را با من، چه کار!؟ سوگند به آن که جانم در دست اوست، حکایت من و دنیا، حکایت مسافری است که در یک روز تابستانی، ساعتی از روز را در سایه درختی فرود می‌آید و سپس می‌رود و آن را وا می‌نهد"[۳۴].
  7. به نقل از عمر: خدمت پیامبر خدا(ص) رسیدم و ایشان، روی حصیری نشسته بود. من هم نشستم. دیدم جز یک اِزار که روی خود انداخته، چیز دیگری به تن ندارد و حصیر بر پهلویش رد انداخته است. چشم گرداندم. مشتی جو به اندازه یک صاع و مقداری برگ درخت سَلَم برای دبّاغی کردن پوست در گوشه‌ای از اتاق، و یک پوستِ دبّاغی نشده، آویزان بود. اشک از چشمانم سرازیر شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: "چرا گریه می‌کنی، پسر خطّاب؟". گفتم: ای پیامبر خدا! چرا گریه نکنم، وقتی می‌بینم که این حصیر بر پهلوی شما رد انداخته و این هم خزانه شماست، درحالی‌ که کسرا و قیصر در باغ‌های پر از میوه و جویبار زندگی می‌کنند و شما که پیامبر و برگزیده خدا هستی، وضع خزانه‌تان این است؟ فرمود: "ای پسر خطّاب! آیا نمی‌پسندی که آخرت، از آنِ ما باشد و دنیا از آنّ ایشان؟"[۳۵].
  8. به نقل از عمر: از پیامبر خدا(ص) اجازه ورود خواستم و در اتاقی بر او وارد شدم. او روی بوریایی از برگ درخت خرما دراز کشیده و قسمتی از بدنش روی خاک بود. زیر سرش بالشی پُر شده از الیاف خرما قرار داشت و بالای سرش، پوستی خیسانده شده در مایع دبّاغی - که بوی بدی از آن به مشام می‌رسید -، آویزان بود و در گوشه اتاق، مقداری برگ درخت سَلَم قرار داشت. به پیامبر(ص) سلام کردم و نشستم و گفتم: شما پیامبر و برگزیده خدا هستی؛ ولی کسرا و قیصر بر تخت‌های طلا و فرش‌های دیبا و حریر می‌نشینند!؟ فرمود: "ای عمر! آنان، کسانی هستند که نعمت‌های زودگذر در همین دنیا به آنها داده شده و ما گروهی هستیم که نعمت‌هایمان در آخرت به ما داده می‌شود"[۳۶].
  9. نقل از زید بن ثابت: پیامبر خدا(ص) بر بوریایی خوابید و بوریا بر پهلوی ایشان رَد انداخت.عایشه گفت: ای پیامبر خدا! کسرا و قیصر، از سلطنتی بزرگ برخوردارند و تو که پیامبر خدایی، هیچ نداری، بر بوریا می‌خوابی و جامه کم بها می‌پوشی! پیامبر خدا(ص) به او فرمود: "ای عایشه! اگر بخواهم که کوه‌ها برایم طلا شوند، چنین می‌شوند. جبرئیل(ع) کلیدهای خزانه‌های دنیا را برایم آورد؛ ولی من آنها را نخواستم. بوریا را بالا بزن!". چون عایشه بوریا را برداشت، زیر هر گوشه‌ای از آن، قطعه‌ای از طلا بود که یک مرد نمی‌توانست آن را بردارد. سپس پیامبر فرمود: "ای عایشه! به اینها بنگر. دنیا در نزد خداوند، حتّی به اندازه بال پشه‌ای ارزش ندارد". در این هنگام، قطعه‌های طلا در زمین فرو رفتند و ناپدید شدند[۳۷].
  10. به نقل از عایشه: برای پیامبر خدا(ص) دو تشک درست کردم که با الیاف خرما و کاه خوش بوی مکّه پر شده بود. به من فرمود: "ای عایشه! مرا با دنیا چه کارا مثال من و دنیا، مانند مردی است که زیر سایه درختی فرود می‌آید و چون سایه می‌رود، او هم کوچ می‌کند و هیچ‌گاه به آن باز نمی‌گردد"[۳۸].
  11. به نقل از مسروق، از عایشه: زنی از انصار بر من وارد شد و دید که بستر پیامبر(ص)، عبایی دولا شده است. رفت و برایم بستری فرستاد که با پشم پر شده [و نرم‌تر] بود. پیامبر خدا(ص) بر من وارد شد و فرمود: "این چیست، ای عایشه؟". گفتم: ای پیامبر خدا! فلان خانم انصاری بر من وارد شد و بسترت را که دید، رفت و این را برایم فرستاد. پیامبر فرمود: "آن را به او باز گردانید"؛ ولی من آن را باز نگرداندم و خوشم آمد که در اتاقم باشد، تا آن‌گاه که آن را سه بار به من فرمود. در پایان نیز فرمود: آن را باز گردان، ای عایشه! به خدا سوگند، اگر می‌خواستم، خداوند، همراهم کوه‌های طلا و نقره روانه می‌کرد"[۳۹].
  12. ابن خَوَلی، ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر(ص) آورد. پیامبر خدا(ص) از خوردن آن امتناع ورزید و فرمود: "دو نوشیدنی، در یک وعده و دو ظرف، در یک ظرف!؟" پیامبر(ص) آن را نخورد و فرمود: "من خوردن این را حرام نمی‌دارم؛ امّا خوش ندارم که فخر بفروشم و فردای قیامت به خاطر چیزهای زیادی دنیا، حسابرسی شوم. من فروتنی را دوست دارم؛ زیرا هر که برای خدا فروتنی کند، خداوند، او را رفعت می‌بخشد"[۴۰].
  13. امام حسین(ع) در بیان حدیثی از امام علی(ع) در پاسخ پرسش‌های یکی از رؤسای یهودیان: مرد یهودی به ایشان گفت: ادّعا می‌کنند که عیسی(ع) زاهد بوده است. علی(ع) به او فرمود: "او (عیسی(ع)) چنین بوده است؛ ولی محمّد، زاهدترینِ پیامبران بوده است. او افزون بر کنیزانی که با آنها هم بستر می‌شد، سیزده همسر داشت؛ اما هرگز سفره‌ای پر از غذا برایش گسترده نشد و هیچ‌گاه نان گندم نخورد و از نان جو نیز سه شبِ پی در پی سیر نخورد. پیامبر خدا(ص) در گذشت، درحالی‌ که زره‌اش در برابر چهار درهم در گروی مردی یهودی بود، با آن که سرزمین‌ها و شهرها به تصرفش و غنیمت‌های بندگان به اختیارش در آمده بودند. طلا و نقره‌ای بر جای ننهاد و گاه در یک روز، سیصد هزار و چهارصد هزار درهم قسمت می‌کرد و شب که گدا به نزدش می‌آمد، می‌گفت: "سوگند به آن که محمّد را به حق برانگیخت، در خاندان محمّد، یک من جو یا گندم و یا یک درهم و دینار نمانده است"[۴۱].
  14. به نقل از عقبة بن حارث: نماز عصر را با پیامبر(ص) خواندم. هنگامی که سلام داد، سریع برخاست و بر یکی از همسرانش وارد شد و سپس بیرون آمد و چون تعجّب حاضران را از سرعتش در چهره‌هایشان دید، فرمود: "در نماز، یادم آمد که مقداری طلای غیر مسکوک نزدم هست. خوش نداشتم که تا پایان روز و در طول شب، پیشم باشد. از این رو به قسمت کردنش فرمان دادم"[۴۲][۴۳].

مذمت دنیا و گریز از آن

  1. امام صادق(ع) فرمودند: "هرکس در دنیا زهد ورزد، خداوند حکمت را در قلب او پایدار می‌سازد، و حکمت را بر زبان او جاری می‌سازد، و زشتی‌های دنیا را از دردها و درمان‌های آن به او نشان می‌دهد، و او را به سلامت از دنیا به سوی خانه امن و امان خارج می‌سازد" [۴۴]؛
  2. امام صادق(ع) فرمودند: "تمامی خیر و خوبی در خانه‌ای نهاده شده، و کلیدش را زهد در دنیا قرار داده‌اند". امام صادق(ع) ادامه دادند: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هیچ کس شیرینی ایمان را در قلبش نمی‌چشد، تا آنکه برایش تفاوتی نکند که چه کسی از دنیا بهره‌مند می‌شود. آنگاه امام صادق(ع) افزودند: شیرینی ایمان بر قلب‌های شما حرام شده است، تا آنگاه که زهد نسبت به دنیا را به‌دست آورد" [۴۵]؛
  3. امیر المؤمنین(ع) فرمودند: "بی‌اعتنائی به دنیا، از برترین یاوران انسان برای حفظ دین خود است" [۴۶]؛
  4. امام صادق(ع) فرمودند: "هر قلبی که در آن شک و یا شرک باشد، سقوط می‌کند. زاهدان، زهد و گریز از دنیا را برای آن خواسته‌اند که قلب‌هایشان برای به‌دست آوردن و یاد آخرت، فارغ باشد" [۴۷]؛
  5. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "در به‌دست آوردن دنیا ضرر رسانیدن به آخرت است، و در به‌دست آوردن آخرت، ضرر رسانیدن به دنیا؛ حال به دنیایتان ضرر بزنید که او شایسته‌تر از آخرت به ضرر دیدن می‌باشد" [۴۸][۴۹].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «به چیزی که دسته‌هایی از کافران را بدان بهره‌مند کرده‌ایم چشم مدوز و برای آنان اندوه مخور و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.
  2. و به آنچه با آن دسته‌هایی از آنان را بهره‌مند گردانده‌ایم چشم مدوز، آراستگی زندگی این جهان را (به آنان داده‌ایم) تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایاتر است؛ سوره طه، آیه:۱۳۱.
  3. «الإمام علیّ(ع) – فِي ذِكْرِ النَّبِيِّ(ص): قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً»؛ نهج البلاغه، الخطبة ۱۰۹؛ غرر الحکم، ج۴، ص۴۸۹، ح۶۷۰۵؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۳۶۸، ح۶۲۰۵ و فیهما صدره إلی «وبسطها لغیره احتقاراً» و «اختباراً» بدل «احتقاراً».
  4. «الإمام علی(ع): مِمَّا يَدُلُّكَ عَلَى دَنَاءَةِ الدُّنْيَا أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ زَوَاهَا عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَحِبَّائِهِ نَظَراً وَ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِأَعْدَائِهِ فِتْنَةً وَ اخْتِبَاراً فَأَكْرَمَ عَنْهَا مُحَمَّداً نَبِيَّهُ(ص) حِينَ عَصَبَ عَلَى بَطْنِهِ مِنَ الْجُوعِ»؛ دستور معالم الحکم، ص۴۰؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۱۰، ح۱۰۹.
  5. «الإمام الصادق(ع): كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَزُوفَ النَّفْسِ‌»؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۴۳، ح۱۸۰ عن حمّاد بن عثمان؛ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۱۹، ح۲۱.
  6. «الإمام الصادق(ع): مَا كَانَ شَيْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنْ أَنْ يُظِلَ خَائِفاً جَائِعاً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ الکافي، ج۸، ص۱۶۳، ح۱۷۱ و ص۱۲۹، ح۹۹ کلاهما عن هشام بن سالم و غیره؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۹، ح۱۱۹.
  7. «الإمام الصادق(ع): مَا أَعْجَبَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) شَيْ‌ءٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهَا جَائِعاً خَائِفاً»؛ الکافی، ج۲، ص۱۲۹، ح۷ عن طلحة بن زید؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۶۶، ح۶۶.
  8. «الإمام الصادق(ع): مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِجَدْيٍ أَسَكَّ مُلْقًى عَلَى مَزْبَلَةٍ مَيْتاً فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ كَمْ يُسَاوِي هَذَا؟ فَقَالُوا لَعَلَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لَمْ يُسَاوِ دِرْهَماً! فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَلدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْجَدْيِ عَلَى أَهْلِهِ»؛ الکافي، ج۲، ص۱۲۹، ح۹ عن جمیل بن درّاج؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۵۵، ح۲۷.
  9. منسوب به ارمنستان، که منطقه‌ای در شمال آذربایجان است و به احتمال، پارچه‌ای مرغوب داشته است.
  10. عَنْ عَائِشَةَ: قَدِمَ النَّبِيُّ(ص) مِنْ غَزْوَةٍ، وَقَدْ نَصَبْتُ عَلَى بَابِ حُجْرَتِي عَبَاءَةً، وَعَلَى عُرْضِ بَيْتِهَا سِتْرٌ أَرْمَنِّيٌّ، فَدَخَلَ الْبَيْتَ، فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لِي: يَا عَائِشَةُ «مَا لِي وَلِلدُّنْيَا؟؛ السنن الکبری للنسائي، ج۵، ص۳۰۶، ح۸۹۵۰؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۳۷۱، ح۲۰۹۸۲.
  11. عَنْ عَائِشَةَ: كَانَ لَنَا سِتْرٌ فِيهِ تِمْثَالُ طَائِرٍ، وَ كَانَ الدَّاخِلُ إِذَا دَخَلَ اسْتَقْبَلَهُ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ(ص): «حَوِّلِي هَذَا، فَإِنِّي كُلَّمَا دَخَلْتُ فَرَأَيْتُهُ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۶۶۶، ح۸۸؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۶۴۳، ح ۲۴۶۸؛ سنن النسائي، ج۸، ص۲۱۳؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۰۳، ح۲۴۲۷۳؛ الزهد لابن المبارك، ص۱۳۵، ح۴۰۰ کلّها نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۲، ح۶۳۵۳.
  12. عَنْ عَائِشَةَ: مَا أُعْجِبَ النَّبِيُّ(ص) بِشَيْءٍ، وَلَا أَعْجَبَهُ شَيْءٌ مِنَ الدُّنْيَا، إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهَا ذُو تُقًى؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۴۱، ح۲۴۴۵۷؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۶۰، ح۱۳۰۸۱.
  13. «رَسُولُ اللَّهِ(ص): لَوْ كَانَ لِي مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا يَسُرُّنِي أَنْ لاَ يَمُرَّ عَلَيَّ ثَلاَثٌ، وَعِنْدِي مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا شَيْءٌ أُرْصِدُهُ لِدَيْنٍ»؛ صحیح البخاري، ج۲، ص۸۴۲، ح۲۲۵۹؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۶۸۷، ح۳۱ کلاهما عن أبي هریرة؛ المصنّف لعبد الرزّاق، ج۱۱، ص۹۹، ح۲۰۰۳۵ عن ابن طاووس عن أبیه وکلاهما نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۲.
  14. مسند الحمیدی عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ ذَهَبًا كَانَتْ أَتَتِ النَّبِيَّ(ص) فَتَعَارَّ مِنَ اللَّيْلِ وَهِيَ أَكْثَرُ مِنَ السَّبِعَةِ وَأَقَلُّ مِنَ التِّسْعَةِ فَلَمْ يُصْبِحْ حَتَّى قَسَّمَهَا ثُمَّ قَالَ: «مَا ظَنُّ مُحَمَّدٍ بِرَبِّهِ لَوْ مَاتَ وَهَذِهِ عِنْدَهُ»؛ مسند الحمیدي، ج۱، ص۱۳۵، ح۲۸۳؛ تهذیب الآثار، ج۱، ص۲۶۳، ح۴۳۸ نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۴، ح۶۳۶۹ وراجع؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۳۷.
  15. کان رسول الله(ص) لا ينظر إلى ما يستحسن من الدنيا ؛ مجمع البیان، ج۶، ص۵۳۱؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۵۰، ح۶.
  16. عن سفینة أبی عبد الرحمن: إِنَّ رَجُلًا، أَضَافَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَصَنَعَ لَهُ طَعَامًا، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(س) لَوْ دَعَوْنَا النَّبِيَّ(ص)، فَأَكَلَ مَعَنَا، فَدَعَوْهُ فَجَاءَ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى عِضَادَتَيِ الْبَابِ، فَرَأَى قِرَامًا فِي نَاحِيَةِ الْبَيْتِ، فَرَجَعَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(س) لِعَلِيٍّ(ع) الْحَقْ، فَقُلْ لَهُ: مَا رَجَعَكَ؟ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّهُ لَيْسَ لِي أَنْ أَدْخُلَ بَيْتًا مُزَوَّقًا؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۱۵، ح۳۳۶۰؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۴۴، ح۳۷۵۵؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۲۱۴، ح۲۱۹۸۱؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۳۶، ح۱۴۵۶۰؛ المعجم الکبیر، ج۷، ص۸۴، ح۶۴۴۶ کلاهما نحوه؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۴۰۶، ح۴۱۵۸۴.
  17. عن أبی هریره و ثوبان: كَانَ النَّبِيُّ يَبْدَأُ فِي سَفَرِهِ بِفَاطِمَةَ وَ يَخْتِمُ بِهَا فَجَعَلَتْ وَقْتاً سِتْراً مِنْ كِسَاءٍ خَيْبَرِيَّةٍ لِقُدُومِ أَبِيهَا وَ زَوْجِهَا فَلَمَّا رَآهُ النَّبِيُّ تَجَاوَزَ عَنْهَا وَ قَدْ عُرِفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ حَتَّى جَلَسَ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فَنَزَعَتْ قِلَادَتَهَا وَ قُرْطَيْهَا وَ مَسَكَتَيْهَا وَ نَزَعَتِ السِّتْرَ فَبَعَثَتْ بِهِ إِلَى أَبِيهَا وَ قَالَتْ اجْعَلْ هَذَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ. فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ(ص) قَدْ فَعَلَتْ فَدَاهَا أَبُوهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مَا لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ لِلدُّنْيَا فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا لِلْآخِرَةِ وَ خُلِقَتِ الدُّنْيَا لِغَيْرِهِمْ؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۴۳؛ الأمالي للصدوق، ج۳۰۵، ح۳۴۸ عن محمّد بن قیس؛ روضة الواعظین، ج۲، ص۴۷۰ کلاهما نحوه؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۸۶، ح۸.۷.
  18. «الإمام علی(ع): كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَبَاءَةً وَ كَانَتْ مِرْفَقَتُهُ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ فَثُنِيَتْ لَهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَقَدْ مَنَعَنِي الْفِرَاشُ اللَّيْلَةَ الصَّلَاةَ فَأَمَرَ(ص) أَنْ يُجْعَلَ بِطَاقٍ وَاحِدٍ»؛ الأمالي للصدوق، ص۵۵۲، ح۷۳۸ عن موسی بن إسماعیل عن الإمام الکاظم عن آبائه(ع)؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۹۱، ح۱۶۷؛ بحار الأنوار، ج۱۶،‌ص۲۱۷،‌ح۵ و راجع؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۵۹، ح۵۶۸.
  19. «الإمام الباقر(ع): فَاذْكُرْ عَيْشَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَإِنَّمَا كَانَ قُوتُهُ الشَّعِيرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَهُ»؛ الکافي، ج۲، ص۱۳۸، ح۱ عن عمرو بن هلال و ج۸، ص۱۶۸،‌ح۱۸۹؛ الزهد للحسین بن سعید، ص ۷۲، ح۲۴ کلاهما عن عمرو بن سعید بن هلال عن الإمام الصادق(ع)؛ مشکاة الأنوار، ص۲۳۲، ح۶۵۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۰، ح۱۲۰، ۴۴۳. صحیح البخاری - به نقل از ابو بُرده -: عایشه، جامه و شلوار زِبری نزد ما آورد و گفت: پیامبر(ص) در این دو، قبض روح شد «صحیح بخاری عن أبی بردة: أَخْرَجَتْ إِلَيْنَا عَائِشَةُ كِسَاءً وَإِزَارًا غَلِيظًا، فَقَالَتْ: «قُبِضَ رُوحُ النَّبِيِّ(ص) فِي هَذَيْنِ»؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۱۹۰، ح۵۴۸۰؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۶۴۹، ح۳۴؛ سنن أبي داود، ج۴، ص۴۵، ح۴۰۳۶ کلاهما نحوه؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۲۲۴، ح۱۷۳۳؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۷۲، ح۲۴۰۹۲ کلّها نحوه.
  20. عن عائشه: مَا شَبِعَ رَسُولُ اللهِ(ص) ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ تِبَاعًا مِنْ خُبْزِ بُرٍّ، حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۸۱، ح۲۱؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۷۹، ح۲۳۵۸؛ السنن الکبری، ج۷، ص۷۴، ح۱۳۳۰۸ کلاهما عن أبي هریرة نحوه؛ مسند ابن حنبل، ج۹،‌ص۲۹۱، ح۲۴۲۰۶؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۸، ص۱۴۰، ح۱۰۱؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۷، ح۱۸۶۰۵.
  21. كَانَ النَّبِيُّ(ص): قَبْلَ الْمَبْعَثِ مَوْصُوفاً بِعِشْرِينَ خَصْلَةً مِنْ خِصَالِ الْأَنْبِيَاءِ لَوِ انْفَرَدَ وَاحِدٌ بِأَحَدِهَا لَدَلَّ عَلَى جَلَالِهِ فَكَيْفَ مَنِ اجْتَمَعَتْ فِيهِ؟! كَانَ... زَاهِداً... قَانِعاً؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۳؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۷۵، ح۱۹.
  22. «الإمام الباقر(ع): إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يُوَرِّثْ دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَا عَبْداً وَ لَا وَلِيدَةً وَ لَا شَاةً وَ لَا بَعِيراً وَ لَقَدْ قُبِضَ(ص) وَ إِنَّ دِرْعَهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍّ مِنْ يَهُودِ الْمَدِينَةِ بِعِشْرِينَ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ اسْتَسْلَفَهَا نَفَقَةً لِأَهْلِهِ»؛ قرب الإسناد، ص۹۱، ح۳۰۴ عن الإمام الصادق(ع)؛ بحار الأنوار، ج۱۰۳، ص۱۴۴، ح۱۶.
  23. عن ابن عباس: قُبِضَ النَّبِيُّ(ص)، وَدِرْعُهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ مِنْ يَهُودَ عَلَى ثَلَاثِينَ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ، أَخَذَهَا رِزْقًا لِعِيَالِهِ؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۵۰۸، ح۲۱۰۹؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۸۳، ح۵۸۶۳؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۵، ص۱۰، ح۹ ولیس فیه «عند رجل من یهود»؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۵، ح۶۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص ۲۳۹، ح۳۵.
  24. «الإمام الصادق(ع): مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ‌»؛ الکافي، ج۵، ص۹۳، ح؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۸۴، ح۳۷۸؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۸۲، ح۳۶۸۳؛ المحاسن، ج۲، ص۳۷، ح۱۱۱۷ کلّها عن معاویة بن وهب؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۵، ح۱۱۱.
  25. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۰۲-۴۱۳.
  26. عن أبی بکر: كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَرَأَيْتُهُ يَدْفَعُ عَنْ نَفْسِهِ شَيْئًا وَلَمْ أَرَ مَعَهُ أَحَدًا فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الَّذِي تَدْفَعُ عَنْ نَفْسِكَ؟ قَالَ: هَذِهِ الدُّنْيَا مُثِّلَتْ لِي فَقُلْتُ لَهَا إِلَيْكِ عَنِّي ثُمَّ رَجَعَتْ فَقَالَتْ إِنْ أَفْلَتَّ مِنِّي فَلَنْ يَنْفَلِتَ مِنِّي مَنْ بَعْدَكَ؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۴، ص۳۴۴، ح۷۸۵۶؛ شعب الإیمان، ج۷، ص۳۴۳، ح۱۰۵۱۸؛ تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۶۸، الرقم۵۳۸۲؛ حلیلة الأولیاء، ج۱، ص۳۰ نحوه؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۴، ح۱۸۵۹۸؛ تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۲۸ نحوه.
  27. «رسول الله(ص): الدُّنْيَا تطاولت إِلَيّ بعنقها فَقلت إِلَيْك عني فَقَالَت أما إِنَّك إِن لم تلحقني فسيلحقني الَّذِي بعْدك»؛ الفردوس، ج۲، ص۲۳۳، ح۳۱۲۰ عن أبي بکر.
  28. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۱۲-۴۱۵.
  29. «رسول الله(ص): إِنَّ جَبْرَئِيلَ(ع) أَتَانِي بِخَزَائِنِ الدُّنْيَا عَلَى بَغْلَةٍ شَهْبَاءَ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ هَذِهِ خَزَائِنُ الْأَرْضِ وَ لَا تَنْقُصُكَ مِنْ حَظِّكَ عِنْدَ رَبِّكَ تَعَالَى. فَقُلْتُ: حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ، لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا، إِذَا شَبِعْتُ شَكَرْتُ رَبِّي، وَ إِذَا جُعْتُ سَأَلْتُهُ »؛ الأمالي للطوسي، ص۵۳۱، ح۱۱۶۲؛ مکارم الأخلاق، ج۲، ص۳۶۸، ح۲۶۶۱؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۵۷ کلّها عن أبي ذرّ؛ بحار الأنوار، ج۷۷، ص۸۰، ح۳.
  30. «رسول الله(ص): عُرِضَتْ عَلَيَّ بَطْحَاءُ مَكَّةَ ذَهَباً فَقُلْتُ يَا رَبِّ لَا وَ لَكِنْ أَشْبَعُ يَوْماً وَ أَجُوعُ يَوْماً فَإِذَا شَبِعْتُ حَمِدْتُكَ وَ شَكَرْتُكَ وَ إِذَا جُعْتُ دَعَوْتُكَ وَ ذَكَرْتُكَ»؛ الکافي، ج۸، ص۱۳۱، ح۱۰۲ عن عبد المؤمن الأنصاري؛ الأمالي للمفید، ص۱۲۴، ح۱ عن داود بن سلیمان عن الإمام الرضا عن آبائه(ع) نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۹، ح۱۱۸؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۷۵، ح۲۳۴۷؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۲۸۰، ح۲۲۲۵۲؛ المعجم الکبیر، ج۸، ص۲۰۷، ح۷۸۳۵ کلّها عن أبي اُمامة نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۱۹۳، ح۶۱۲۰.
  31. «الإمام الصادق(ع): خَرَجَ النَّبِيُّ(ص) وَ هُوَ مَحْزُونٌ فَأَتَاهُ مَلَكٌ وَ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ يَقُولُ لَكَ رَبُّكَ افْتَحْ وَ خُذْ مِنْهَا مَا شِئْتَ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُنْقَصَ شَيْئاً عِنْدِي. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): الدُّنْيَا دَارُ مَنْ لَا دَارَ لَهُ وَ لَهَا يَجْمَعُ مَنْ لَا عَقْلَ لَهُ. فَقَالَ الْمَلِكُ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ سَمِعْتُ هَذَا الْكَلَامَ مِنْ مَلَكٍ يَقُولُهُ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ حِينَ أُعْطِيتُ الْمَفَاتِيحَ»؛ الکافي، ج۲، ص۱۲۹، ح۸ عن عبدالله بن سنان؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۵۴، ح۲۶.
  32. عن ابن عباس: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّه(ص) جَالِسٌ وَ قَدْ نَزَلَ مَلَكٌ وَ مَعَهُ جِبْرِيلُ(ع)، قَالَ جِبْرِيلُ(ع) هَذَا مَلَكٌ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ لَمْ یَنْزِلْ قَطُّ، اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ فِي زِيَارَتِكَ. فَلَمْ يَمْكثْ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى جَاءَ الْمَلَكُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيك يا رَسُولَ اللَّهِ(ص). فَقَالَ: وَ عَلَيك السَّلامُ. قَالَ الملَك: فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالى يخْبِرُك أَنَّهُ يعْطِيك خَزَائِنُ كُلِّ شَيْءٍ، وَ مَفَاتِيحَ كُلِّ شَيْءٍ لَمْ يُعْطِهِ أَحَدًا قَبْلَكَ وَلَا يُعْطِيهِ أَحَدًا بَعْدَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَكَ مِمَّا ادَّخَرَ لَكَ شَيْئًا، أَوْ يَجْمَعُهَا لَك يوْمَ‌الْقِيامَةِ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ(ص): بَلْ يجْمَعُها لى يوْمَ الْقِيامَةِ؛ تنبیه الغافلین، ص۲۳۵، ح۳۰۵؛ تفسیر الفخر الرازي، ج۲۴، ص۵۴؛ الدرّ المنثور، ج۶، ص۲۳۸ نقلاً عن ابن مردویه وکلاهما نحوه وراجع؛ المعجم الأوسط، ج۷، ص۸۸، ح۶۹۳۷.
  33. «الإمام الصّادق(ع): دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ(ص) رَجُلٌ وَ هُوَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جِسْمِهِ وَ وِسَادَةِ لِيفٍ قَدْ أَثَّرَتْ فِي خَدِّهِ فَجَعَلَ يَمْسَحُ وَ يَقُولُ مَا رَضِيَ بِهَذَا كِسْرَى وَ لَا قَيْصَرُ إِنَّهُمْ يَنَامُونَ عَلَى الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ وَ أَنْتَ عَلَى هَذَا الْحَصِيرِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَأَنَا خَيْرٌ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ لَأَنَا أَكْرَمُ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا وَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رَجُلٍ رَاكِبٍ مَرَّ عَلَى شَجَرَةٍ وَ لَهَا فَيْ‌ءٌ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَهَا فَلَمَّا أَنْ مَالَ الظِّلُّ عَنْهَا ارْتَحَلَ فَذَهَبَ وَ تَرَكَهَا»؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۱۱۸، ح۱۳۷ عن عبدالله بن سنان؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۲۶، ح۱۲۴ وراجع؛ مشکاة الأنوار، ص۴۶۳، ح۱۵۴۵؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۷۶، ح۴۱۰۹.
  34. عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: دَخَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْهُ عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَهُوَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوِ اتَّخَذْتَ فِرَاشًا أَوْثَرَ مِنْ هَذَا، فَقَالَ: مَا لِي وَلِلدُّنْيَا وَمَا لِلدُّنْيَا وَمَا لِي، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا مَثَلِي وَمَثَلُ الدُّنْيَا إِلَّا كَرَاكِبٍ سَارَ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا؛ المستدرك علی صحیحین، ج۴، ص۳۴۵، ح۷۸۵۸؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۶۴۶، ح۲۷۴۴؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۲۶۵، ح۶۳۵۲؛ المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۵۹، ح۱۱۸۹۸؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۱؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۴، ح۶۵ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۲۳، ح۱۱۲.
  35. عن عمر بن خطاب: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ(ص) وَهُوَ مُضْطَجِعٌ عَلَى حَصِيرٍ، فَجَلَسْتُ، فَأَدْنَى عَلَيْهِ إِزَارَهُ وَلَيْسَ عَلَيْهِ غَيْرُهُ، وَإِذَا الْحَصِيرُ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ، فَنَظَرْتُ بِبَصَرِي فِي خِزَانَةِ رَسُولِ اللهِ(ص)، فَإِذَا أَنَا بِقَبْضَةٍ مِنْ شَعِيرٍ نَحْوِ الصَّاعِ، وَمِثْلِهَا قَرَظًا فِي نَاحِيَةِ الْغُرْفَةِ، وَإِذَا أَفِيقٌ مُعَلَّقٌ، قَالَ: فَابْتَدَرَتْ عَيْنَايَ، قَالَ: «مَا يُبْكِيكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ» قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللهِ، وَمَا لِي لَا أَبْكِي وَهَذَا الْحَصِيرُ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِكَ، وَهَذِهِ خِزَانَتُكَ لَا أَرَى فِيهَا إِلَّا مَا أَرَى، وَذَاكَ قَيْصَرُ وَكِسْرَى فِي الثِّمَارِ وَالْأَنْهَارِ، وَأَنْتَ رَسُولُ اللهِ(ص)، وَصَفْوَتُهُ، وَهَذِهِ خِزَانَتُكَ! فَقَالَ: يَا ابْنَ الْخَطَّابِ، أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ لَنَا الْآخِرَةُ وَلَهُمُ الدُّنْيَا؟؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۱۰۶، ح۳۰؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۰، ح۴۱۵۳؛ صحیح ابن حبّان، ج۹، ص۴۹۷، ح۴۱۸۸؛ مسند أبي یعلی، ج۱، ص۱۱۱، ح۱۵۹ کلّها نحوه؛ کنز العمّال، ج۲، ص۵۲۹، ح۴۶۶۴.
  36. عَنْ عُمَرَ: اسْتَأْذَنْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فِي مَشْرُبَةٍ وَإِنَّهُ لَمُضْطَجِعٌ عَلَى خَصَفَةٍ وَأَنَّ بَعْضهُ لَعَلَى التُّرَابِ وَتَحْتَ رَأْسِهِ وِسَادَةٌ مَحْشُوَّةٌ لِيفًا وَأَنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ لَأَهَابٌ عَطِينٌ وَفِي نَاحِيَةِ الْمَشْرُبَةِ قَرَظٌ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ جَلَسْتُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وَصَفْوَتُهُ وَخِيرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَكِسْرَى وَقَيْصَرُ عَلَى سُرُرِ الذَّهَبِ وَفُرُشِ الْحَرِيرِ وَالدِّيبَاجِ. فَقَالَ: يَا عُمَرُ إِنَّ أُولَئِكَ قَدْ عُجِّلَتْ لَهُمْ طَيِّبَاتُهُمْ وَهِيَ وَشِيكَةُ الِانْقِطَاعِ وَإِنَّا قَوْمٌ قَدْ أُخِّرَتْ لَنَا طَيِّبَاتُنَا فِي آخِرَتِنَا؛ المستدرك علی صحیحین، ج۴، ص۱۱۷، ح۷۰۷۲؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۳ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۳۲۰.
  37. عن زید بن ثابت: نَامَ رَسُولُ اللهِ(ص) عَلَى حَصِيرٍ، فَأَثَّرَ فِي جَنْبِهِ، فَقَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا: يَا رَسُولَ اللهِ، هَذَا كِسْرَى، وَقَيْصَرُ فِي مُلْكٍ عَظِيمٍ، وَأَنْتَ رَسُولُ اللهِ لَا شَيْءَ لَكَ تَنَامُ عَلَى الْحَصِيرِ، وَتَلْبَسُ الثَّوْبَ الرَّدِيءَ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللهِ(ص): «يَا عَائِشَةُ لَوْ شِئْتُ أَنْ تَسِيرَ مَعِيَ الْجِبَالُ ذَهَبًا لَسَارَتْ، وَلَقَدْ آتَانِي جِبْرِيلُ بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الدُّنْيَا، فَلَمْ أُرِدْهَا، ارْفَعِي الْحَصِيرَ! فَرَفَعْتُهُ، فَإِذَا تَحْتَ كُلِّ زَاوِيَةٍ مِنْهَا قَضِيبٌ مِنْ ذَهَبٍ مَا يَحْمِلُهُ الرَّجُلُ. فَقَالَ: انْظُرِي إِلَيْهَا يَا عَائِشَةُ، إِنَّ الدُّنْيَا لَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللهِ مِنَ الْخَيْرِ قَدْرَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ. ثُمَّ غَارَتِ الْقُضْبَانُ؛ حلیة الأولیاء، ج۷، ص۲۶۲، الرقم۳۹۷ وراجع؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۶۶.
  38. عن عائشه: اتخذت لرسول اللَّه(ص) فراشين حشوهما ليف وإذخر فقال: يا عائشة! ما لي وللدنيا؟ أنا والدنيا بمنزلة رجل نزل تحت شجرة فی ظلها، حتى إذا فاء الفيء ارتحل فلم يرجع إليها أبدا؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۸۰ نقلاً عن ابن حبّان؛ إمتاع الأسماع، ج۲، ص۲۸۸.
  39. عن مسروق عن عائشه: دخلت على امرأة من الانصار فرأت فراش رسول الله(ص) عباءة مثنية فانطلقت فبعثت إلي بفراش حشوة صوف فدخل علي رسول الله(ص) فقال ما هذا يا عائشة قالت قلت يا رسول الله فلانة الانصارية دخلت علي فرأت فراشك فذهبت فبعثت الي بهذا. فقال رديه قالت فلم أرده وأعجبني أن يكون في بيتي حتى قال ذاك لي ثلاث مرات قالت فقال رديه يا عائشة فوالله لو شئت لاجرى الله معي جبال الذهب والفضة؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۱۰۲، الرقم۵۷۹۸؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص ۴۶۵؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۰۵، ح۹۳۳؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۸،‌ح ۱۸۶۱۲.
  40. جَاءَهُ(ص) ابْنُ خَوَلِيٍّ بِإِنَاءٍ فِيهِ عَسَلٌ وَ لَبَنٌ فَأَبَى أَنْ يَشْرَبَهُ فَقَالَ شَرْبَتَانِ فِي شَرْبَةٍ وَ إِنَاءَانِ فِي إِنَاءٍ وَاحِدٍ فَأَبَى أَنْ يَشْرَبَهُ. ثُمَّ قَالَ مَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنِّي أَكْرَهُ الْفَخْرَ وَ الْحِسَابَ بِفُضُولِ الدُّنْيَا غَداً وَ أُحِبُّ التَّوَاضُعَ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۷۹، ح۱۲۴؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۷، ح۳۵ وراجع؛ التواضع و الخمول لابن أبي الدنیا، ص۱۰۱، ح۱۷ و کتنز العمّال، ج۳، ص۲۴۱، ح۶۳۵۰.
  41. «الإمام الحسین(ع) – فی حدیث عن الإمام علی(ع) فی جواب أسئلة یهودیّ من رؤساء الیهود-: قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ عِيسَى يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَانَ زَاهِداً؟ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ(ع) لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ(ص) أَزْهَدُ الْأَنْبِيَاءِ(ع) كَانَ لَهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ زَوْجَةً سِوَى مَنْ يُطِيفُ بِهِ مِنَ الْإِمَاءِ مَا رُفِعَتْ لَهُ مَائِدَةٌ قَطُّ وَ عَلَيْهَا طَعَامٌ وَ لَا أَكَلَ خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لَا شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِيرٍ ثَلَاثَ لَيَالٍ مُتَوَالِيَاتٍ قَطُّ. تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ دِرْعُهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍّ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ مَا تَرَكَ صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ مَعَ مَا وُطِّئَ لَهُ مِنَ الْبِلَادِ وَ مُكِّنَ لَهُ مِنْ غَنَائِمِ الْعِبَادِ- وَ لَقَدْ كَانَ يَقْسِمُ فِي الْيَوْمِ الْوَاحِدِ الثَّلَاثَمِائَةِ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفٍ وَ يَأْتِيهِ السَّائِلُ بِالْعَشِيِّ فَيَقُولُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ مَا أَمْسَى فِي آلِ مُحَمَّدٍ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ وَ لَا صَاعٌ مِنْ بُرٍّ وَ لَا دِرْهَمٌ وَ لَا دِينَارٌ»؛ الاحتجاج، ج۱، ص۵۳۵، ح۱۲۷ عن الإمام الکاظم عن آبائه(ع)؛ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۲۹۷، ح۷.
  42. عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ: صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ(ص) العَصْرَ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ سَرِيعًا دَخَلَ عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ، ثُمَّ خَرَجَ وَرَأَى مَا فِي وُجُوهِ القَوْمِ مِنْ تَعَجُّبِهِمْ لِسُرْعَتِهِ. فَقَالَ: ذَكَرْتُ وَأَنَا فِي الصَّلاَةِ تِبْرًا عِنْدَنَا، فَكَرِهْتُ أَنْ يُمْسِيَ - أَوْ يَبِيتَ عِنْدَنَا - فَأَمَرْتُ بِقِسْمَتِهِ؛ صحیح البخاري، ج۱، ص۴۰۸، ح۱۱۶۳، مسند ابن حنبل، ج۵، ص۴۶۰، ح۱۶۱۵۱؛ السنن الکبری، ج۲، ص۴۹۱، ح۳۸۷۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۸، ص۱۸۶؛ کنزالعمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۰.
  43. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۱۴-۴۲۵.
  44. « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۲۸.
  45. « عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‌ جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ فِي قَلْبِهِ حَتَّى لَا يُبَالِيَ مَنْ أَكَلَ الدُّنْيَا ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۲۸.
  46. « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)‌ إِنَّ مِنْ أَعْوَنِ الْأَخْلَاقِ عَلَى الدِّينِ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۲۸.
  47. « عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ هُوَ يَقُولُ‌ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شَكٌّ أَوْ شِرْكٌ فَهُوَ سَاقِطٌ وَ إِنَّمَا أَرَادُوا بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا لِتَفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلْآخِرَةِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۲۹.
  48. « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه‌(ع): قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):‌ إِنَّ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا إِضْرَاراً بِالْآخِرَةِ وَ فِي طَلَبِ الْآخِرَةِ إِضْرَاراً بِالدُّنْيَا فَأَضِرُّوا بِالدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَوْلَى بِالْإِضْرَارِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۳۱.
  49. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۶۱-۲۶۳.