نظام سیاسی در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۸: خط ۵۸:


==[[نظام‌های سیاسی دینی]]==
==[[نظام‌های سیاسی دینی]]==
ملاک و معیار تشخیص دینی بودن یک [[نظام سیاسی]]، [[دین‌مداری]] دستگاه [[حکومتی]] آن است؛ یعنی باید شاکله و اجزاء [[حکومت]]، خود را [[مبعوث]] [[دین]] مروج و عامل به [[احکام]] و [[قوانین]] آن بدانند و نیز [[زمامداری]] را نوعی [[مأموریت الهی]] در [[حفظ]] و گسترش دین به شمار آورند. روشن است که در این بیان، برقراری نوعی انتساب به دین، موردنظر است و هرگز سخن از [[حقانیت]] یا عدم آن و نیز تطابق یا عدم تطابق ادعا با [[واقعیت]]، نیست. همین که حکومت، مدعی [[نمایندگی]]، [[اجرا]] یا [[حمایت]] از دین است و به [[دلیل]] همین ادعا، [[مردم]] به [[حاکمیت]] آن تن می‌دهند، عموم مردم، این [[نظام]] را دینی و [[نماینده]] [[حاکمیت دینی]] قلمداد می‌کنند.
بر این اساس و باتوجه به اینکه [[رهبری]] و زمامداری، مهم‌ترین عنصر حکومت در نظام‌های دینی است، اقسام و اشکال کلی نظام‌های دینی با توجه به تفاوت ملاک‌های رهبری معین می‌شود؛ از این رو در اولین قدم، نظام‌هایی که [[رهبران]] آن حقیقتاً با مأموریت الهی [[اقدام]] به تأسیس و [[اداره نظام سیاسی]] کردند، “نظام‌های منصوب” و آن دسته از [[نظام‌ها]] که رهبران آنها، به طریقی غیر از [[نصب]]، این [[مقام]] را اشغال نموده‌اند، “نظام‌های غیر منصوب” نام‌گذاری شده‌اند. تقسیمات جزیی و توضیحات بیشتر در پی خواهد آمد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۷۰.</ref>
==نظام‌های سیاسی دینی با رهبری [[منصوب]]==
رهبرانی که [[تصدی]] نظام دینی را برعهده دارند، یا به‌طور مستقیم از طرف [[خداوند]] عهده‌دار این [[مسؤولیت]] گردیده‌اند؛ همچون: [[پیامبران الهی]] و [[ائمه معصومین]]{{عم}} و یا به دلیل برخورداری از شرایط و ویژگی‌های [[تعیین]] شده از طرف [[پیامبر]] و [[امام]] [[معصوم]]، [[حق]] [[تصرف در امور]] و [[شایستگی]] [[رهبری جامعه]] را پیدا می‌کنند که در این صورت به شکل غیرمستقیم، منصوب خداوند هستند؛ زیرا خداوند بر [[انتصاب]] آنان از سوی پیامبر و امام [[راضی]] است.
این دسته از نظام‌ها، تحت سه مقوله “نظام [[سیاسی]] و نبوت”، “نظام [[سیاسی]] امامت” و “نظام سیاسی [[نیابت عامه]] ([[ولایت فقیه]])” مورد بررسی قرار می‌گیرند.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۷۲.</ref>
===[[نظام سیاسی]] با [[رهبری]] [[پیامبر]]===
[[پیامبران]] مستقیماً از جانب [[خداوند]] به [[رسالت]] [[مبعوث]] گردیده‌اند و رسالت آنان آثار و پیامدهای مفید و فراوانی برای [[انسان‌ها]] در پی داشته است؛ از جمله: [[دعوت به توحید]]<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ}} «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶.</ref>، [[دعوت به معاد]]<ref>{{متن قرآن|يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ}} «ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیآمدند که آیات مرا برایتان می‌خواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار می‌دادند؟» سوره انعام، آیه ۱۳۰.</ref>، [[تعلیم کتاب]]<ref>{{متن قرآن|رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}} «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>، [[تعلیم]] [[حکمت]]<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>، ایجاد [[تزکیه]] و [[تقوا]]<ref>{{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ}} «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره شعراء، آیه ۱۰۶.</ref>، [[نجات]] انسان‌ها و [[آزادی]] آنان از [[غل و زنجیر]]<ref>{{متن قرآن|... وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}} «... و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>، و برقراری مناسبات عادلانه<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> را می‌توان از مهم‌ترین [[اهداف رسالت]] و آثار مترتب بر [[نبوت]] آنان دانست.
در میان این اهداف، [[قرآن کریم]] مبنای [[رسالت]] [[انبیا]] و [[هدف]] [[سیاسی]] [[بعثت]] آنان را برقراری مناسبات عادلانه و شرایطی می‌داند که در پرتو آن [[روابط]]، [[قسط و عدل]] برقرار شده و [[مردم]] خود به اقامه این مناسبات [[اقدام]] نمایند.
[[امام خمینی]] در استفاده همین معنا از [[آیه]] فوق می‌فرمایند: “خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که انبیا را ما فرستادیم، [[بینات]] به آنها دادیم، [[آیات]] به آنها دادیم، [[میزان]] برایشان دادیم و فرستادیم {{متن قرآن|لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> [[غایت]] این است که مردم [[قیام به قسط]] بکنند. [[عدالت اجتماعی]] در بین مردم باشد. [[ظلم‌ها]] از بین برود. [[ستمگری‌ها]] از بین برود و [[ضعفا]] به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود”<ref>صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.</ref>.
[[امام]] از همین هدف (قیام به قسط)، [[لزوم]] دخالت انبیا در [[سیاست]] و برقراری [[نظام]] سالم و [[جامعه دینی]] و [[حکومت]] را نتیجه می‌گیرند و می‌فرمایند: “این مسأله دخالت در [[امور سیاسی]] از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. [[قیام]] بالقسط و مردم را به [[قسط]] وارد کردن، مگر می‌شود، بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در [[امور اجتماعی]] و در احتیاجات [[ملت‌ها]] کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام بالقسط باشد {{متن قرآن|لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} باشد؟”<ref>صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.</ref>.
از [[آیات قرآن]] بر می‌آید که همه انبیا به دنبال [[اصلاح امور مردم]] بوده‌اند و برخی موفق به [[تشکیل حکومت]] گردیده و برای برخی دیگر، شرایط [[تأسیس حکومت]] فراهم نشده است<ref>رجوع کنید به: کتاب نقد، شماره ۲ و ۳، ص۳۰۰-۳۰۲.</ref>. [[حضرت سلیمان]]{{ع}} از پیامبرانی است که [[تشکیل حکومت]] داد و از تمامی امکانات برای [[حفظ]] و توسعه دامنه [[حکومت]] خویش، بهره برد؛ چنانچه وقتی [[ملکه سبا]] را به حضور می‌طلبد او از آمدن به نزد [[سلیمان]] خودداری می‌ورزد و به جای آن هدیه‌ای برای سلیمان می‌فرستد. طبق بیان [[آیه شریفه]] [[قرآن]] سلیمان به [[نماینده]] [[بلقیس]] می‌گوید: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ * ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ}}<ref>«پس چون (فرستاده) نزد سلیمان آمد (سلیمان) گفت: آیا به من با مالی (اندک) مدد می‌رسانید؟ آنچه خدا به من ارزانی داشته است از آنچه به شما داده بهتر است بلکه شما به ارمغان خود شادی می‌ورزید * نزد آنان باز گرد (و بگو) بی‌گمان سپاهی به سوی آنان خواهیم آورد که تاب رویارویی با آن را ندارند و آنان را از آنجا با زبونی و خواری بیرون خواهیم راند» سوره نمل، آیه ۳۶-۳۷.</ref>.
این [[آیه]]، به [[صراحت]] خاطر نشان می‌سازد که [[پیامبری]]، مانند: حضرت سلیمان وقتی شرایط را برای [[اعمال]] [[قدرت]] [[دینی]] و [[اصلاح جامعه]] مناسب می‌بیند، برای تحقق آن با قدرت تمام [[اقدام]] می‌کند.
[[یوسف]]{{ع}} نیز از جمله پیامبرانی است که در موقعیت [[وزارت]] [[دارایی]] و خزانه‌داری [[مصر]]، توانسته بود، منصبی از مقام‌های [[حکومتی]] را به عهده بگیرد؛ چنانچه قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ}}<ref>«(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.</ref>.
[[داود]]{{ع}} نیز از پیامبرانی است که [[خداوند]] به او [[ملک]] و حکومتی [[عظیم]] داده بود: {{متن قرآن|وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ}}<ref>«و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.</ref> و [[حکومت]] او را، [[استحکام]] بخشیدیم و به او [[حکمت]] و [[داوری]] عادلانه را [[عطا]] کردیم.
و همچنین به حکومت برخی از انبیای ابراهیمی در این [[آیه]] اشاره می‌شود: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}}<ref>«یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.</ref>
[[پیامبر عظیم‌الشأن اسلام]] نیز برای تحقق [[رسالت]] خود و اقامه [[قسط و عدل]] در [[جامعه]] از [[سلطه]] و [[اقتدار]] [[دینی]] و [[دنیوی]] بهره می‌جوید و در اولین [[فرصت]] مناسب؛ یعنی پس از [[هجرت]] از [[مکه]] به [[مدینه]]، [[حکومت اسلامی]] بر پا می‌کند؛ [[حکومتی]] با کارکرد فراقبیله‌ای و با سلطه [[سیاسی]] [[منظم]] که توانست در داخل حیطه [[نفوذ]]؛ یعنی شبه [[جزیره عربستان]] [[امنیت]] ایجاد کند و [[دشمنان خارجی]] را نیز مهار نماید.
مؤلف کتاب “حکومت دینی” اقدامات کلی را که آن [[حضرت]] انجام دادند و مبین [[نظام حکومتی]] تام و تمامی است که تأسیس نمودند؛ چنین بر می‌شمارد:
#میان [[قبایل]] پراکنده [[عرب]]، [[وحدت]] ایجاد کرد؛ البته این وحدت صرفاً دینی نبود؛ بلکه در کنار گستراندن [[اعتقادات]] و [[تعالیم]] مشترک دینی، وحدتی سیاسی نیز به وجود آورد. قبایل مستقل و [[متخاصم]] به [[برکت]] این وحدت سیاسی، دارای [[منافع]] و علایق مشترک شدند؛ بالاترین نمود و جلوه این وحدت سیاسی، هم [[سرنوشت]] شدن این قبایل [[مسلمان]] در [[جنگ]] و [[صلح]] با دیگر قبایل غیرمسلمان است.
#[[پیامبر]]، مدینه را [[مرکز حکومت]] خویش قرار داد و از آنجا، [[حکام]] و والیانی را به مناطق مسلمان‌نشین می‌فرستاد. [[طبری]] در [[تاریخ]] خویش، نام عده‌ای از [[صحابه رسول الله]]{{صل}} را که به انجام این امر گماشته شدند، ذکر می‌کند؛ البته برخی از این افراد، عهده‌دار [[تعلیم]] [[واجبات]] دینی نیز بودند و برخی دیگر تنها در انجام [[امور اداری]] و [[مالی]] آن مناطق، [[نمایندگی]] داشتند و انجام امور مذهبی، نظیر: اقامه [[جماعت]]، [[تعلیم]] [[قرآن]] و [[آداب]] [[شریعت]]، به عهده شخص دیگری بود. در عهدنامه‌ای که [[پیامبر]]{{صل}} خطاب به عمروبن‌حزم، هنگام فرستادن او به سوی [[یمن]] نوشتند از وی خواستند تا در امور [[حق]] با [[مردم]] به [[نرمی]] و [[مدارا]] [[رفتار]] نماید؛ ولی در مقابل [[ظالمان]]، [[شدت عمل]] به [[خرج]] دهد؛ همچنین [[خمس]] [[غنایم]] را بگیرد و [[زکات]] [[اموال]] را به ترتیبی که در متن همین [[عهدنامه]] آمده<ref>متن کامل این عهدنامه را می‌توانید، در کتاب: “مجموعة الوثائق السیاسیة” تألیف محمد حمیدالله ص۱۳۷- ۱۴۳ ملاحظه نمایید.</ref>، از آنها وصول نماید؛ بنابراین واضح است که تنها [[حاکم]] و [[والی]] می‌تواند به انجام چنین اموری مبادرت ورزد.
#پیامبر{{صل}} تنها به [[عقاب]] [[اخروی]] اکتفا نمی‌کردند؛ بلکه برای متخلفان، بزهکاران و نیز کسانی که برخی [[قوانین]] [[تشریعی]] [[اسلام]] را زیر پا می‌نهادند، کیفرهای جزایی وضع نمودند؛ بنابراین [[اقامه حدود الهی]] و [[اعمال]] [[مجازات]] افراد [[خاطی]] از [[شؤون]] [[دولت]] و [[حکومت]] است.
#حکومت، [[تصدی]] و [[سلطه]] [[سیاسی]]، در [[زبان قرآن]] و نیز [[مؤمنان]] [[صدر اسلام]] به کلمه “الامر” تعبیر می‌شده است: {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>، {{متن قرآن|أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}}<ref>«و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.</ref> تعبیرات [[قرآنی]] است و (الامر) یا [[زعامت]] و [[رهبری]] [[رسول خدا]]{{صل}} اگر تنها [[زعامت دینی]] باشد، [[دعوت]] به [[مشورت]] و نظرخواهی در [[امور دینی]] و [[ابلاغ رسالت الهی]]، معنا ندارد. بنابراین به [[تدبیر]] و [[تصمیم]] سیاسی اشاره دارد. [[اصحاب]] [[رسول]] نیز علاوه بر [[پیامبری]]، [[شأن امامت]] و [[ولایت سیاسی]] برای او قائل بودند؛ از این روست که پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}} ولایت سیاسی او را که از آن به “الامر” تعبیر می‌کردند، قابل [[نیابت]] و تصدی می‌دانستند؛ چنانچه اگر زعامت او صرفاً منصبی [[الهی]] و [[دینی]] بود، دیگر قابل نیابت و [[منازعه]] برای تصدی، در سطح [[صحابه]] نبود<ref>واعظی، احمد، حکومت دینی، ص۱۲۸-۱۳۱.</ref>.
[[دلایل]] و فعالیت‌های فوق، تنها اقامه و [[برپایی حکومت]] توسط [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را [[اثبات]] می‌کنند؛ ولی آیا [[شأن]] [[حکومتی]] آن [[حضرت]]، ناشی از پذیرش و خواست [[مردم]] [[مسلمان]] آن [[روز]] بود یا شأن [[حاکمیت سیاسی]]، یکی از [[شؤون]] [[رسالت]] و [[نبوت]] آن حضرت به حساب می‌آمد در فصول بعدی، به این موضوع با تفصیل پرداخته خواهد شد. اما [[علامه طباطبایی]]، اهتمام به [[امور سیاسی]] و [[اجتماعی]] مردم را در متن تعریف نبوت قرار داده است؛ چنانچه می‌نویسد: {{عربی|النبی هو الذی یبین الناس صلاح معاشهم و معادهم من اصول الدین و فروعه علی ما اقتضته عنایة الله من هدایة الناس الی سعادتهم}}<ref>تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۴۰.</ref>؛ [[پیامبر]] کسی است که [[مصلحت]] [[زندگی]] [[دنیایی]] و [[آخرتی]] [[انسان‌ها]] را در قالب اصول و [[فروع دین]] بیان می‌کند؛ به شکلی که [[مشیت]] خداوندی، [[هدایت]] انسان‌ها به طریق [[سعادت]] است، را [[اجرا]] نماید.
[[مقام معظم رهبری]] فرموده است: “وظیفه اصلی همه [[انبیا]] و [[ائمه]] و [[اولیا]] این بوده است که مردم را به همین [[وظایف]] [۱. [[عبودیت]] و [[اطاعت خداوند]]. ۲. [[هدف]] گرفتن تعالی [[انسان]]، تعالی خود و دیگران. ۳. ترجیح [[فلاح]] و [[رستگاری]] [[اخروی]] بر سود [[دنیوی]]، اگر باهم [[تعارض]] پیدا کردند. ۴. اصل [[مجاهدت]] و تلاش، [[مبارزه]] است. ۵. [[امید]] به [[پیروزی]] در همه شرایط، به شرط آن‌که [[جهاد]] فی [[سبیل‌الله]] باشد] آشنا کنند؛ چه در دورانی که می‌توانستند [[قدرت]] را کسب کنند، بگویند: بروید، مجاهدت کنید و قدرت را به دست بیاورید و این‌گونه اداره کنید، چه آن وقتی که نمی‌شد، قدرت را به دست بیاورند. همه هم تلاش و مبارزه کرده‌اند، {{متن قرآن|وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ}}<ref>«و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.</ref>، [[جنگ]] و [[مبارزه سیاسی]] و معارضه با [[دشمنان]] چیزی نیست که اول بار در [[اسلام]] آمده باشد؛ نه، [[مال]] [[پیغمبران]] گذشته [او] [[انبیای بزرگ]] [[الهی]] [است] <ref>کیهان، ۱۵/۹/۷۹؛ سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان عالی‌رتبه کشور.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۷۲.</ref>
===[[نظام سیاسی]] با [[رهبری امام]] [[معصوم]] ([[نظام سیاسی امامت]])===
*'''امامت به عنوان نظام سیاسی الهی''': “امامت” در اندیشه‌های [[سیاسی]] [[اسلام]] به منزله [[شأن]] [[اجتماعی]]<ref>شأن اجتماعی امام در مقابل شأن تکوینی و معنوی او است.</ref>، در برگیرنده کلی‌ترین معنا از [[نظام‌های سیاسی]] الهی و طاغوتی ۔ یا [[ائمه]] [[نور]] و [[نار]] - است؛ چنانچه [[ائمّه]]. نور<ref>{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ}} «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> بر اساس [[امر الهی]] [[مردم]] را [[دعوت]] به [[هدایت]] می‌کنند و ائمّه نار<ref>{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ}} «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>، مردم را به [[آتش]] دعوت نموده، [[فرمان]] خود را بر فرمان و [[حکم خداوند]] مقدم می‌دانند و [[خواسته‌های نفسانی]] خود را بر [[جامعه]] [[تحمیل]] می‌کنند؛ اما امامت در اصطلاح رایج و شامل، خود به مثابه نظام سیاسی الهی مطرح است و همانند [[مقام]] [[نبوّت]] در [[اختیار]] [[خداوند]] می‌باشد. یعنی تنها اوست که برای بندگانش [[امام]] و [[رهبر]] [[تعیین]] می‌کند؛ بنابراین وقتی خداوند [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را پس از گذراندن مقام نبوّت و مقام [[خلّت]]<ref>{{متن قرآن|وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}} «و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.</ref> و عبور از مراحل و امتحاناتی چند، به [[مقام امامت]] می‌رساند<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ‏ نَبِيّاً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ‏ {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}}} امام باقر{{ع}}، اصول کافی، مترجم، ج۱، ص۲۴۷ و امام صادق{{ع}}، اصول کافی، ج۱، ص۲۴۷.</ref>. و اعلام می‌فرماید که: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، [[ابراهیم]]{{ع}} تقاضا می‌کند که این [[مقام]] برای همیشه در میان خاندانش باقی بماند؛ اما [[خداوند]] در جواب او می‌فرماید: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>؛ یعنی [[امامت]]، [[عهد]] خداست، به هر کس نمی‌رسد و [[تعیین]] آن با خداوند است.
اهمیت نقش [[امام]]، در [[نظام سیاسی]] تا بدان جاست که در بسیاری مواقع [[نظام‌های سیاسی]] به نام یا [[لقب]] امام مطرح شده‌اند؛ چنانچه در [[قرآن]] از [[نظام اجتماعی]] با [[رهبری]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} به [[امت]] با [[ملت]] ابراهیمی یاد می‌شود<ref>{{متن قرآن|وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا}} و {{متن قرآن|إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا}}.</ref> و نیز [[دولت‌ها]] به عنوان [[رئیس]] آن نامیده می‌شوند؛ مثلاً گفته می‌شود: [[حکومت]] [[خلفای راشدین]]، [[حکومت امیرالمؤمنین]]؛ [[علی بن ابی‌طالب]]، [[خلافت اموی]]، [[خلافت عباسی]] و [[خلافت عثمانی]]<ref>المحامی، احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۸۹.</ref>.
*'''امامت به عنوان [[جانشینی پیامبر]]''': امامت در معنای خاص و مطابق [[اعتقاد شیعه]]، به عنوان نظامی [[سیاسی]] مطرح است که [[رهبر]] آن، یکی از [[ائمه دوازده‌گانه]] و براساس [[نصّ الهی]]<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}} «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> و تصریح [[رسول خدا]]<ref>{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} أَخِي وَ وَصِيِّي وَ مُوَالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهَا عَلَيَّ مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ إِنَّ‏ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ}}. رسول خدا{{صل}}، حدیث غدیر، نقل از احتجاج طبرسی. رسول خدا{{صل}}: {{متن حدیث|إن عدة الخلفاء بعدي عِدَّةَ نُقَبَاءِ بَنِي‏ إِسْرَائِيلَ‏}}، کنزالعمال، ج۱۲، حدیث ۱۴۹۷۱.</ref>، به این سمت [[منصوب]] شوند.
*'''ویژگی‌های [[نظام امامت]]''': نظام امامت، دارای ویژگی‌ها و اختصاصاتی است که در دو مبحث، ویژگی‌های کلی نظام امامت و ویژگی‌های عمومی [[ائمه]]{{عم}} قابل بررسی است.
====ویژگی‌های کلی نظام امامت====
جهت‌گیری: اولین ویژگی نظام امامت، جهت‌گیری آن در مسیر [[ولایت الهی]]، [[امامت]] [[پیامبر خدا]] و مرتبه‌ای از [[ربوبیت]] [[حضرت حق]] است؛ چنانچه [[آیات شریفه قرآن]]؛ همچون: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> و {{متن قرآن|مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ}}<ref>«هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.</ref> و {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> به آن دلالت دارد.
[[مشروعیّت]]: [[مشروعیت]] [[نظام سیاسی]] امامت، ریشه در [[تعیین]] و [[نصب الهی]] دارد؛ بنابراین [[امام]] از [[ناحیه]] [[خداوند سبحان]]، [[حق تصرف]] در همه [[شؤون]] و امور را دارد. امام از دیدگاه [[شیعه]]، جدای از تحقق یا عدم تحقق حکومتش، دارای مشروعیت است و عدم [[مقبولیت]] مردمی در مشروعیت او تأثیری ندارد.
تحقق [[عینی]] امامت: هر چند تعیین امامت، توسط [[خداوند]] انجام می‌گیرد و مشروعیت آن نیز تنها به نصب الهی بر می‌گردد؛ اما فعلیت یافتن [[ولایت]]؛ یعنی [[اعمال]] [[سرپرستی]] [[اداره امور]] [[جامعه]] و [[هدایت]] آن به سوی اهداف تعیین شده، بدون پذیرش و [[مشارکت]] مأمومین با [[مردم]] امکان‌پذیر نیست؛ چنانچه غیر از یک یا دو مورد، بقیه [[ائمه معصومین]]{{عم}} به [[دلیل]] عدم قبول و [[تمکین]] مردم، نتوانستند [[امامت]] [[اجتماعی]] خود را [[اعمال]] نمایند.
بنابراین امامت هنگامی عینیت اجتماعی می‌یابد که مردم با قبول و پذیرش خود، دست [[امام]]{{ع}} را برای [[اداره جامعه]] فشرده و خود صورت تحققی [[نظام امامت]] را با [[جان]] و [[دل]] بپذیرند.
ویژگی دیگر نظام امامت، تناسب آن با مراتب [[تولی]] و پذیرش اجتماعی است؛ یعنی ظرفیت تولی و [[پذیرش مردم]] هر اندازه باشد، متناسب با همان ظرفیت، [[ولایت]] و امامت نیز بر آنها معین می‌شود؛ البته این موضوع اختصاص به نظام امامت ندارد؛ بلکه از [[سنت‌های الهی]] است و در هر [[جامعه]] و نظامی جاری می‌شود؛ همان‌طور که [[قرآن کریم]] عامل اصلی در [[سرنوشت]] [[مردمان]] را خود ایشان معرفی می‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ}}<ref>«بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.</ref> و [[پیامبر اسلام]]{{صل}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|كما تكونون‏ يولّى عليكم}}<ref>کنز العمال، حدیث ۱۴۹۷۹.</ref>؛ یعنی هرطور که شما باشید؛ ولایت و [[سرپرستی]] شما نیز همان‌گونه رقم خواهد خورد. [[خداوند تبارک و تعالی]] فرموده است: “وقتی [[بندگان]] من، آگاهانه مرا [[نافرمانی]] کنند، کسی که مرا نمی‌شناسد بر آنها مسلط خواهد شد”<ref>رسول خدا{{صل}}، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۸۹.</ref>. بنابراین در [[نظام]] امامت، مردم، در هر سطحی که خود را تعریف کنند، امام نیز، ایشان را در همان سطح از [[اراده]] اجتماعی، [[رهبری]] می‌کند.
====[[ویژگی‌های امام]]====
امام، به عنوان محور و عامل اصلی [[هدایت]] و سرپرستی جامعه به سوی [[سعادت]] و [[تکامل]]، واجد ویژگی‌ها و امتیازات منحصر به فردی است که او را سرآمد و مقتدای جامعه قرار می‌دهد؛ مهم‌ترین ویژگی‌های امام عبارتند از:
#[[عصمت]] و [[عدالت]]: یکی از [[اختصاصات امام]]{{ع}} [[مصونیت]] و عصمت اوست که [[امام علی]]{{ع}} در [[تبیین]] آن فرموده است: {{متن حدیث|فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ‏ مَعْصُومٌ‏ مِنَ‏ الذُّنُوبِ‏ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا}}<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.</ref>؛ یکی از [[نشانه‌های امام]] آن است که معلوم شود از [[گناهان]]؛ چه کوچک و چه بزرگ، [[معصوم]] و مصون است، در [[فتوا]] دادن دچار [[لغزش]] نمی‌شود؛ در [[پاسخ گفتن]] به هرگونه سؤالی [[خطا]] نمی‌کند، [[فراموشی]] ندارد و به [[امور دنیا]] سرگرم نمی‌شود؛ [که او را از [[خدا]] و وظیفه‌اش [[غافل]] نماید]. [[عصمت]] با اصطلاح [[عدالت]] نیز بیان می‌شود؛ چون [[عدل]] به معنای رعایت جایگاه [[واقعی]] امور است؛ چنانچه امیرالمؤمنین علی{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ‏ يَضَعُ‏ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا}}<ref>نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷.</ref>؛ عدالت، امور را در جایگاه [[شایسته]] خود قرار می‌دهد و وقتی میگوییم: “امام، [[عادل]] است”؛ یعنی هر فعلی که از او صادر می‌شود، عین صواب است و در نوع خود، [[بهترین]] و عالی‌ترین موضع‌گیری است.
#[[علم]]: یکی دیگر از [[ویژگی‌های امام]] معصوم، علم اوست، علاوه بر اینکه [[امامت]] [[تکوینی]] اقتضا می‌کند که [[امام]] [[دانا]] به حقایق عالم [[تکوین]] باشد، در [[تشریع]] و [[اداره جامعه]] نیز باید از [[علم به قوانین الهی]] و [[دانش]] اداره صحیح [[جامعه]] به سوی [[مصالح]] و اهداف برخوردار باشد؛ در حدی که اولاً: معصوم از خطا و [[اشتباه]] در [[مرتبه علم]] و [[شناخت]] باشد و ثانیاً: از این نظر، بر کلیه افراد [[زمان]] خود [[برتری]] داشته باشد؛ چنانچه [[امام علی]]{{ع}} در ادامه [[حدیث]] فوق می‌فرماید: {{متن حدیث|وَ الثَّانِي أَنْ يَكُونَ‏ أَعْلَمَ‏ النَّاسِ‏ بِحَلَالِ‏ اللَّهِ‏ وَ حَرَامِهِ وَ ضُرُوبِ أَحْكَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ فَيَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ يَسْتَغْنِي عَنْهُمْ}}؛ دومین [[نشانه امامت]] آن است که نسبت به [[حلال و حرام]] [[الهی]] و انواع [[احکام]]، [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]]، تمامی آنچه را که [[انسان‌ها]] به آن نیاز دارند، [[داناترین]] [[مردم]] باشد و در علم و دانش از دیگران [[بی‌نیاز]] باشد”<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.</ref>.
#کفایت: [[امام]]، برای ایفای نقش [[هدایت‌گری]] خود، باید علاوه بر [[علم]] و [[عصمت]] [[توانایی]] [[اداره حکومت]] را داشته و در این خصوص نیز [[شایسته‌ترین]] [[مردمان]]؛ به عبارتی، {{عربی|اکفأ الناس}}، باشد. [[امام علی]]{{ع}} در همان [[حدیث]]، {{متن حدیث|أَشْجَعِ‏ النَّاسِ}} و {{متن حدیث|أَسْخَى‏ النَّاسِ‏}} را از [[صفات امام]] بر می‌شمارد که این صفات، نشانه‌هایی از کفایت و توانایی امام در [[اداره امور]] [[جامعه]] و [[حکومت]] محصوب می‌شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۷۷.</ref>
===[[نظام سیاسی]] با [[رهبری]] [[فقیه]] (نظام سیاسی [[ولایت فقیه]])===
====نظامی [[منصوب]]====
[[نظام]] ولایت فقیه در [[تئوری]] حکومت خود، [[حاکمیت]] بر [[انسان‌ها]] را، تنها [[حق خداوند]] می‌داند که به [[پیامبر]] و امام [[معصوم]]، بدون واسطه منتقل شده و در [[عصر غیبت]]، [[تعیین]] رهبری توسط امام معصوم انجام می‌گیرد. [[روایات]] فراوانی دلالت بر [[نصب]] [[فقها]] و [[حاملان علوم]] [[الهی]] دارند که باید آنها، زمام رهبری و [[هدایت]] جامعه را به عهده بگیرند؛ از جمله: در [[توقیع شریف]] [[امام زمان]]{{ع}} به یکی از [[اصحاب]] خود به روشنی معین فرموده‌اند که چه کسی مجاز به [[زمامداری]] [[امت]] و نظام سیاسی است. [[شیخ صدوق]] در کتاب “اکمال الدین و اتمام النعمه” از [[محمد]] بن [[عصام]] و او از [[محمد بن یعقوب کلینی]] و وی از اسحق بن [[یعقوب]] [[نقل]] کرده است که:
{{متن حدیث|سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ{{ع}}: أَمَّا مَا سَأَلْتَ‏ عَنْهُ‏ أَرْشَدَكَ‏ اللَّهُ‏ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ...}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۱، حدیت ۹.</ref> [[حضرت]] مرقوم فرمودند: اما درباره سؤالاتی که پرسیدی، خدایت [[ارشاد]] کرده، [[ثابت قدم]] بدارد”، [تا آنجا که فرمودند] و اما در حوادث و مشکلاتی که برایتان پیش می‌آید، به [[راویان حدیث]] ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان [[حجت]] من بر شما هستند و من [[حجت خداوند]] هستم”. بنابراین طبق روایتی که ذکر شد، [[محل]] [[رجوع]] در [[مشکلات]] و مسائل، [[فقها]] و [[راویان حدیث]] هستند؛ [[امام خمینی]] در [[تبیین]] این معنا فرموده‌اند: “فقها از طریق [[امام]]، [[حجت]] بر مرد هستند، همه امور و تمام کارهای [[مسلمین]] به آنان واگذار شده است”<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۹۲.</ref>. و در جای دیگر فرموده‌اند: “این امر [[[تشکیل حکومت]]] اگر برای کسی امکان داشته باشد، [[واجب]] [[عینی]] است وگرنه [[واجب کفایی]] است؛ در صورتی هم که ممکن نباشد، [[ولایت]] ساقط نمی‌شود؛ زیرا [ایشان] از جانب [[خدا]] منصوبند”<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۷.</ref>.
====ویژگی‌های [[نظام]] [[ولایت فقیه]]====
اولین ویژگی ولایت فقیه، جهت‌گیری آن است؛ یعنی [[ولایتی]] که به [[دلیل]] [[انتصابی]] بودن آن، در تداوم ولایت [[ربوبی]]، [[ولایت پیامبر]] و [[اهل‌بیت]] است.
در [[روایت]] ورام از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است که [[حضرت]]، فرمودند: {{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}:... وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۴.</ref>؛... به [[درستی]] که [[علما]]، میراث‌بران [[پیامبران]] هستند و [[انبیا]] [[الهی]]، [[درهم]] و [[دینار]] به [[ارث]] نمی‌گذارند؛ بلکه [[علم]] و [[دانش]] [[میراث]] آنهاست؛ پس هرکه از علم و دانش آنان استفاده نماید از بهره فراوانی برخوردار می‌شود.
حضرت امام خمینی با استفاده از مفاد این روایت، [[حکومت]] و ولایت را از جمله اموری برشمرده‌اند که به علما منتقل می‌شود؛ زیرا به فرموده ایشان: “پیامبرانی که از جمله آنان [[پیامبر مکرم اسلام]]{{صل}} و سایر پیامبرانی هستند که [[صاحب ولایت]] [[عامه]] بر [[مردمان]] بوده‌اند، باید بپذیریم که آنچه در [[اختیار]] آنان بوده است به فقها نیز منتقل می‌شود؛ به جز آن چه که [[ثابت]] شود، انتقالش به دیگران ممکن نیست؛ اما بی‌شک [[حق ولایت]] و [[حاکمیت]] قابل انتقال است؛ چنانکه [[سلطنت]] نزد [[پادشاهان]] [[ستمگر]]، امری موروثی است”<ref>امام خمینی، شؤون و اختیارات ولی فقیه، ص۵۷.</ref>.
ویژگی دوم که آن را [[مشروعیت]] می‌خوانیم از لوازم ویژگی اول محسوب می‌شود؛ بدین معنا که [[ولایت]] آن، ولایت فردی است که از جانب [[خداوند]] اجازه دارد که در تمام [[شؤون]] [[اجتماعی]] افراد، دخالت نماید و کلیه مسؤولیت‌های ناشی از [[زمامداری]] و ولایت را برعهده بگیرد؛ در [[حقیقت]] ملاک [[مشروعیت]] [[ولایت فقیه]]، همان ملاک‌هایی است که به [[حکومت]] [[پیامبر]] و [[ائمه معصومین]]{{عم}} مشروعیت می‌دهد؛ اما با این تفاوت که ولی‌فقیه با [[نصب عام]] از طرف [[امام]] [[معصوم]] [[تعیین]] می‌شود و با توجه به وجود شرایط، در هر دورانی یکی از [[فقها]] [[زعامت]] و ولایت [[جامعه]] را در دست می‌گیرد.
سومین ویژگی، [[مقبولیت]] و پذیرش اجتماعی است؛ زیرا [[مردم]] در عینیت بخشیدن ولایت و جاری شدن [[قدرت]] وی، نقش اصلی را ایفا می‌کنند. اگر مردم حکومت [[فقیه]] را نپذیرند، عملاً او برای اداره و [[رهبری]]، [[فرصت]] و امکان پیدا نخواهد کرد. [[امام خمینی]] در اصل مشروعیت ولایت فقیه و تأثیر [[رأی]] و [[انتخاب مردم]] بر تحقق [[عینی]] آن می‌فرماید: “اگر هیچ کدام از مردم به [[یاری]] فقیه نشتابند و در [[تشکیل حکومت]] او را کمک نکنند از [[منصب]] خود ساقط نمی‌شود؛ چرا که منصب وی از سوی [[پروردگار]] است و اصل ثبوت این منصب ارتباطی با مردم ندارد؛ هرچند، وقتی مردم از [[ولی فقیه]] [[حمایت]] نکنند، وی از تشکیل حکومت معذور است؛ زیرا قدرت تشکیل حکومت را ندارد”<ref>امام خمینی، کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۹.</ref>.
====ویژگی‌های ولی فقیه====
هسته مرکزی [[نظام]] ولایت فقیه که امر [[تصدی]] و [[تصمیم‌گیری]] را به عهده دارد، ولی فقیه است. او، به عنوان [[رهبر]] و اداره کننده جامعه، دارای ویژگی‌ها و خصوصیات منحصر به فردی است که اولین ویژگی او، [[فقاهت]] نام دارد؛ یعنی وی برای تحقق [[اهداف]] [[نظام اسلامی]] و [[رهبری جامعه]] به سوی مقاصدی که پیامبر به آن [[دعوت]] نموده و [[امامان]] به [[تبیین]] آن پرداخته‌اند، باید [[آگاه]] به [[دین]] و فقیه باشد.
ویژگی دوم، [[عدالت]] و [[تقوی]] است؛ یعنی ولی فقیه باید که از [[عصیان]] در مقابل [[خداوند]]، [[ستم]] به دیگران، [[خودخواهی]] و [[خودمحوری]]، مبرا باشد. و تنها در صورتی می‌تواند [[هدف]] [[نظام اسلامی]] را تحقق بخشد که [[منافع]] [[دین خدا]]، [[امت اسلامی]] و [[جامعه]] خویش را بر منافع خود، ترجیح دهد. [[عدالت]] و تقوای [[رهبری]]، به جامعه آرامشی می‌بخشد که [[مردم]] با خاطری آسوده، [[مسؤولیت]] و [[سرپرستی]] امور خود را به وی می‌سپارند و نیز [[اطمینان]] دارند که او مطابق [[مصالح]] [[دین]] و منافع جمعی، [[بهترین]] [[تصمیم]] را اتخاذ نموده و همواره عدالت را در جامعه برقرار می‌کند.
سومین ویژگی، کفایت است که به معنی [[قدرت]] و [[توانایی]] [[عینی]] [[اداره جامعه]] و سرپرستی و [[هدایت]] آن به سوی [[اهداف]] نظام اسلامی می‌باشد. این ویژگی‌ها، سبب می‌شود که بسیاری از [[فقها]] که مراتب [[علمی]] و تقوایی لازم را کسب نموده‌اند؛ ولی فاقد قدرت اداره جامعه، [[شناخت]] [[سیاست‌ها]]، [[رجال]] [[سیاسی]] و توان لازم برای هدایت بحران‌های [[اجتماعی]] هستند از دایره [[شایستگی]] [[ولایت فقیه]] خارج شوند.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۸۱.</ref>
==[[نظام‌های سیاسی]] [[دینی]] با رهبری غیرمنصوب==
دسته‌ای دیگر از نظام‌های سیاسی وجود دارد که فاقد ریشه دینی است و فقط مدعی انتساب به دین هستند در این [[نظام‌ها]]، رهبرانی که خود و قدرت [[حکومت]] را منتسب به دین می‌کنند نیز دو دسته‌اند: یا خود را [[جانشین]] و [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند و علاوه بر [[منصب]] [[حکومتی]]، نوعی منصب دینی نیز برای خود قائلند، این گروه تحت عنوان [[نظام خلافت]] در [[تاریخ اسلام]]، حضور سیاسی دارند.
دسته‌ای دیگر که با نام [[سلطان]]، حکومت کرده‌اند، علاوه بر اینکه غالباً خود را [[متدین]]، مروج و [[حافظ دین]] معرفی نموده‌اند، منشأ قدرت و حکومت خود را [[افاضه]] و [[عطیه]] [[الهی]] دانسته‌اند و اگر چه منصب دینی برای خود قائل نبودند. ولی گاه خود را ظل [[الله]] معرفی کرده، [[حاکمیت]] و [[اقتدار]] حکومت خود را پرتوی از قدرت و [[سلطنت]] [[خدا]] می‌دانستند. [[شایسته]] است، این دو دسته [[نظام سیاسی]] با توضیح بیشتری بیان شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۸۴.</ref>
===[[نظام سیاسی]] با [[رهبری]] [[خلیفه]] ([[نظام خلافت]])===
“خلافت”، همان [[امارت]] و [[فرمانروایی]] است. بعضی گفته‌اند: خلیفه همان [[سلطان]] بزرگ و [[فرمانروا]] است<ref>لسان‌العرب، ج۹، ص۸۲-۸۴.</ref>. ولی [[خلافت]] در مواردی به کار می‌رود که مسأله [[جانشینی]]، در [[زمان]] و یا مکان، مطرح باشد؛ اما در اینجا مراد ما، فرمانروایی و [[حکومت]] از سوی [[خدا]] و [[رسول]] اوست؛ یعنی [[فرمان خدا]] و [[پیامبر]]، اصیل است و خلیفه به عنوان [[جانشین]] او، اداره [[شؤون]] [[مسلمین]] و [[ریاست]] [[دولت]] را بعد از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} عهده‌دار می‌شود.
نظریه خلافت، به عنوان [[رقیب]] نظریه [[امامت]]، پس از [[رحلت]] [[پیامبر گرامی اسلام]] دنبال شد و تا سالیان متمادی، عرصه [[جامعه اسلامی]] را در [[اختیار]] خود گرفت. در ابتدا واژه خلیفه به عنوان “خلیفه رسول الله” به کار رفت: اما در مورد برخی [[خلفا]]؛ از عبارت “امیرالمؤمنین” و حتی “خلیفه الله” نیز استفاده شده است که برای اولین بار، [[معاویه]] از این نام استفاده کرد و بعد از او، [[خلفای اموی]]، [[عباسی]]، [[فاطمیان]] و [[اسماعیلیان]] آن را به کار بردند. ویژگی‌های نظام خلافت را، می‌توان در سه مقوله بررسی کرد:
====شرایط [[تعیین خلیفه]]====
ویژگی‌ها و شرایطی که برای احراز خلافت لازم بود؛ - در مجموع عبارت بوده‌اند از: “قریشی بودن، [[بلوغ]]، [[عقل]]، [[آزاد]] بودن (برده نبودن)، [[مرد بودن]]، [[سلامت]] اعضای [[بدن]]، [[شجاعت]]، [[توانایی]] و کفایت برای [[جنگ]]، [[سیاست]] و [[اقامه حدود]]، [[عدالت]] و [[علم]] در حد [[اجتهاد]]<ref>ابن فراء، الاحکام السلطانیة، ص۲۰.</ref>؛ البته برخی از این ویژگی‌ها در طول دوره‌های زمانی، دچار [[تغییر]] و جابه‌جایی شدند.
====شرایط [[عزل]] خلیفه====
هرچند بحث عزل خلیفه از ابتدا در میان [[مسلمانان]] مطرح نبود؛ اما بعدها [[اندیشمندان]] [[مسلمان]] به تدریج این موضوع را در رساله‌ها و کتاب‌های خود ذکر نمودند؛ شرایط عزل خلیفه را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم نمود<ref>الماوردی، ابوالحسن علی بن محمد، ادب الدنیا و الدین، ترجمه عبدالعلی صاحبی، ص۱۸-۲۱.</ref>:
#'''شرایط [[اخلاقی]] و [[رفتاری]] [[خلیفه]]''': رفتاری که [[ایمان]] یا [[عدالت خلیفه]] را زیر سؤال قرار دهد که می‌توان آن را [[فسق]] ناشی از [[شهوت]] و [[عقاید]] شبهه‌ناک دانست و معیار تشخیص این عقاید، چارچوبه‌های [[اعتقادی]] مورد قبول [[اهل‌سنت]] بود. برخی، مانند [[باقلانی]] نکات دیگری چون: [[کفر]] بعد از ایمان، [[ترک نماز]]، [[شهرت]] به فسق، تضییع [[حقوق مردم]] و تعطیل کردن [[حدود الهی]] را اضافه کرده‌اند. “ماوردی”، حَجْر؛ یعنی [[تسلط]] اطرافیان خلیفه بر وی، به طوری که آنان [[حکام]] [[واقعی]] به شمار روند و نیز [[قهر]] و [[اسارت]] خلیفه در دست [[دشمنان]] را نیز اضافه می‌کند.
#'''شرایط جسمی''': [[نقص]] در [[جسم]] به طوری که در انجام دادن [[وظایف]] مربوط به [[خلافت]] یا به طور کلی در ادامه خلافت، مانع ایجاد کند، که می‌تواند مربوط به حواس و یا اعضاء باشد “ماوردی”، موارد نقص در حواس را در سه دسته تفکیک می‌کند: دسته اول؛ نقایصی است که اثرگذاری آن بر تداوم خلافت یا [[قطع]] آن، در بین [[فقها]] [[اختلاف]] وجود دارد؛ مانند: سنگینی گوش یا گنگی بیان. دسته دوم؛ نقایصی که مانع تداوم خلافت است؛ مانند زوال [[عقل]] و [[نابینایی]]. دسته سوم؛ شامل نقایصی می‌شود که در ایفای وظایف خلافت، خللی ایجاد نمی‌کند؛ مانند: فقدان ذائقه و....
موارد نقص در اعضا نیز به سه دسته تقسیم شده است: دسته اول؛ نقایصی است که مانع ادامه خلافت نمی‌شود؛ مانند [[ناتوانی]] جنسی و... دسته دوم؛ شامل مواردی است که در انجام دادن وظایف مربوط به خلافت مؤثر است؛ مانند نداشتن دو دست یا دو یا. دسته سوم؛ نقایصی که [[محل]] اختلاف فقها بوده است؛ همانند: نداشتن یک دست و یا یک پا.
“قلقشندی”، یک مورد نادر را نیز اضافه می‌کند و آن وجود [[جانشینی]]، همانند یا [[افضل]] از وی است که در این صورت، [[عزل]] خلیفه قابل [[تصور]] می‌باشد<ref>القلقشندی، احمد بن عبدالله، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۱، ص۸۹.</ref>.
====وظایف خلیفه====
مهم‌ترین وظایف خلیفه، طبق نظر فقهای اهل‌سنت؛ همچون: ماوردی، ابن فرّاء و خنجی، عبارتند از: [[حفظ دین]]، صدور [[احکام]]، [[اجرای حدود]]، دریافت فیء و [[صدقات]]، توزیع [[بیت‌المال]]، توجه به [[نصیحت]] ناصحان، رسیدگی به [[کارها]] و [[مراقبت]] در انجام آنها، [[پاسداری از مرزها]] و [[جهاد]] با [[دشمنان اسلام]]. البته [[وظیفه خلیفه]] با [[میزان]] [[قدرت]] او [[ارتباط مستقیم]] داشت<ref>ماوردی، ص۶-۱۵؛ و ابن فراء، ص۲۷-۲۸؛ خنجی، ص۸۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۸۴.</ref>
===[[نظام سیاسی]] با [[رهبری]] [[پادشاه]] ([[نظام]] [[سلطنت]])===
در اینجا، مراد از نظام سلطنت، نوعی [[حکومت]] موروثی است که در میان [[مسلمانان]] و در امتداد [[نظام خلافت]] پیدا شد و به شکل‌گیری نظام‌های سلطنتی قدرتمند، در عالم [[تشیّع]] و تسنّن انجامید؛ همانند: سلاجقه، آل‌بویه، [[دولت]] [[عثمانی]] و سلسله‌های [[صفویه]]، افشاریه، قاجاریه و حتی [[سلسله]] پهلوی که در سایه [[دین‌مداری]] حکومت داشتند و با نسبت‌های متفاوتی خود را به [[دین]] منتسب می‌کردند. این تفاوت نسبت را از شاه طهماسب صفوی که سلطنت خود را با اجازه [[محقق کرکی]] انجام داد و از او به عنوان ولی‌فقیه در امور [[اذن]] [[تصرف]] گرفت و نیز [[کلیه]] [[امور شرعی]] به دست محقق کرکی بود<ref>رجوع کنید به کتاب: روضات الجنات، محمدباقر موسوی خوانساری، ج۴، ص۳۶۲، ۳۶۳ و همچنین مفاخر اسلام، علی دوانی، ج۴، ص۴۴۱ و نیز: ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، عبدالله افندی اصفهانی، ص۴۵۶.</ref>، می‌توان ملاحظه کرد تا شاهان پهلوی که در حرکتی [[متعارض]]، به ظاهر خود را طرفدار [[اهل‌بیت]] و [[ائمه اطهار]]{{عم}} دانسته و سلطنت خود را [[عطیه]] [[الهی]] و تحت توجه [[ائمه معصومین]] قلمداد می‌کردند و نیز خود را سایه [[خدا]] می‌دانستند؛ ولی در عمل به دنبال برانداختن [[اساس دین]]، [[تضعیف]] نهادهای [[دینی]]، بی‌اعتبار ساختن دین در اذهان عمومی و همچنین تضعیف [[عقاید]] و [[باورهای دینی]] [[مردم]] و عقب راندن احکام و ضوابط دینی از امور [[حقوقی]] و [[اجتماعی]] آنها، بودند.
البته [[شیعیان]] و [[علمای شیعه]]، گاهی مواقع از روی [[اضطرار]]، [[تقیه]] و [[حفظ]] [[مصلحت]] [[مسلمین]]، حکومت [[سلاطین]] را می‌پذیرفتند؛ اما همچنان آنها را، [[غاصب]] [[حق ولایت]] می‌دانستند.
اغلب علمای [[اهل‌سنت]] بر این [[عقیده]] بودند که [[حاکم]] در [[جوامع اسلامی]] مصداقی از “ولی امر” مورد اشاره در کتاب و [[نص]] است. در این نظریه، “ولی امر” به کسی اطلاق می‌شود که عهده‌دار “امر” باشد؛ چنان‌چه [[ابن‌تیمیه]]<ref>تقی‌الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه، متولد ۶۶۱ ق در حران دمشق.</ref> با اشاره به [[حدیثی]] از [[پیامبر]] که فرموده‌اند: اگر تعداد کمی؛ حتی سه نفر یا در برخی از متون، دو نفر، [[مسلمان]] به سفری می‌روند، لازم است، یکی از آنها عهده‌دار “امامت” دیگری شود، [[نصب امام]] به مفهوم [[پیشوا]] یا [[ولی امر]] را [[واجب]] [[دینی]] می‌داند. او مانند: “ابن جماعه” و بسیاری دیگر، [[ضرورت حکومت]] و نصب امام را در گرو کیفیت و شرایط [[حکومتی]] و [[مقید]] بدان‌ها نمی‌داند و با استفاده از [[احادیث]] منسوب به پیامبر، [[معتقد]] است که: [[زندگی]] کردن تحت [[حکومت امام]] [[جائر]] در مدت شصت سال، بهتر از یک شب بدون [[امیر]] به سر بردن است و نیز اگر امیر یا [[سلطان جائر]] باشد، رعایا [[حق]] [[سرپیچی]] از [[تکالیف]] را ندارند. البته به [[اعتقاد]] او، آنان باید در [[حیات اجتماعی]] شرکت فعال داشته باشند؛ بنابراین و اصل [[امر به معروف و نهی از منکر]]، کلید این [[مشارکت]] را در [[اختیار]] [[مردم]] قرار می‌دهد؛ ولی نباید از این اصل برای به هم زدن [[یکپارچگی]] [[جامعه]] استفاده نمود؛ به تعبیر دیگر، [[قیام]] علیه امیر جائر، [[نفی]] شده است<ref>قادری، حاتم، اصلاح اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، ص۱۰۷ [به نقل از احمد ابن تیمیه “السیاست الشرعیه فی اصلاح الراعی و الرعیه”، ص۱۳۸].</ref>.
خنجی<ref>فضل‌الله بن روزبهان خنجی معروف به خواجه ملا، که ایرانی نژاد بود.</ref> از علمای [[شافعی]] [[مذهب]] با پذیرش نظریه “استیلا” یا [[زور]] و [[غلبه]] به عنوان یکی از شیوه‌های انعقاد [[امامت]]، واژه‌های [[سلطان]]، [[امام]] و [[خلیفه]] را در مورد فرد واحدی به کار می‌برد و به نوعی، [[امامت]] و [[خلافت]] را در [[سلطنت]] منحل می‌خواند و [[اطاعت]] از امر [[سلطان]] را در [[امر و نهی]] کند، [[واجب]] می‌شمارد<ref>خنجی، فضل‌الله بن روزبهان، “مهمان‌نامه بخارا”، ص۱۸.</ref>.
در [[مقام]] ارزیابی [[نظام]] سلطنت، می‌توان مزایای نسبی و معایب آن را برشمرد؛ چنانچه: تمرکز [[تصمیم‌گیری]]، [[ساده]] بودن روند اجرای امور [[حکومت]] و افزایش [[اقتدار]] حکومت از مزایای آن محسوب می‌شود؛ اما محوریت [[خواسته‌ها]] و [[اراده]] شخص [[حاکم]]، [[فدا]] شدن [[منافع]] و [[مصالح عمومی]] به سود منافع شخصی یا [[خاندان]] حاکم از معایب آن است. همچنین با وجود ادعای [[دینی]] بودن این نوع [[نظام‌ها]]، پای‌بندی به [[شؤون]] و [[اخلاقی]] و [[احکام دینی]] در حکومت و [[زندگی فردی]] [[سلاطین]] کمتر [[مشاهده]] می‌شود؛ از این رو نظام‌های سلطنتی موجب خدشه‌دار شدن [[دین]] در [[باور]] عمومی شده‌اند؛ و همچنین وجود نظام وراثتی در انتقال سلطنت، بدون توجه به شرایط لازم برای [[تصدی]] حکومت، منجر به [[فرمانروایی]] افراد نالایق گردیده است.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۸۷.</ref>


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۴ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۴۰

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث نظام سیاسی است. "نظام سیاسی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نظام سیاسی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مفهوم نظام سیاسی

  1. تبیین جایگاه و وظایف متقابل قدرت سیاسی حاکم بر جامعه و محکومان؛
  2. تنظیم و تبیین روابط میان بخش‌های قدرت سیاسی حاکم با یکدیگر؛
  3. تنظیم روابط میان بخش‌های قدرت سیاسی از یک سو و مردم و نهادهای اجتماعی از سوی دیگر؛
  4. تنظیم روابط مردم و نهادهای جامعه با یکدیگر در چارچوب قدرت سیاسی و به عبارتی دیگر، تنظیم رفتارهای متقابل سیاسی مردم و نهادهای جامعه با یکدیگر؛
  5. تنظیم روابط سیاسی جامعۀ محکوم قدرت سیاسی واحد با برون آن.

تعریف و ویژگی‌ها

نظام سیاسی عبارت است از: “کیفیت تنظیم، سازمان‌دهی و اداری امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی هر اجتماع انسانی برای دستیابی به رشد مطلوب”. تعریف مذکور از نظام سیاسی، دارای ویژگی‌های زیر است:

  1. نظام سیاسی، جنبه نرم‌افزاری و برنامه‌ای دارد و بیشتر به تئوری نزدیک است؛ البته یک تئوری جامع که به سازمان‌دهی امور مختلف جامعه توجه دارد؛ بنابراین کلی و غیر متعین است.
  2. مقید به زمان و مکان نیست؛ یعنی مخصوص زمان خاصی نیست و ممکن است که در زمان‌های مختلف تحقق پیدا کند؛ همچنان که قابلیت پیاده شدن در مناطق مختلف و اجتماعات گوناگون را نیز دارد. بنابراین، نظام سیاسی اسلام می‌تواند در اجتماعات مختلف اسلامی تحقق پیدا کند؛ البته نظام سیاسی، متکی به این موضوع نیست که همه شرایط و امکانات تحقق عینی را داشته باشد؛ بلکه اولین و کمترین مرحله تحقق آن، “وجود برنامه‌ای” یا تئوریکی آن است؛ چنانچه در سال‌های نخستین ظهور اسلام در مکه، هرچند حکومت و دولت اسلامی وجود نداشت؛ ولی نظام سیاسی اسلام، شکل اولیه خود را پیدا کرده بود.
  3. نظام سیاسی که رویکرد آن برقراری نظم و سامان‌دهی سیاسی است، موضوعاً متناسب با مفهوم عام سیاست است؛ بدین معنا که نه تنها امور سیاسی و ارتباطی به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های امور اجتماعی محسوب می‌شود؛ بلکه تنظیم و اداره امور جامعه را؛ اعم از امور ارتباطی، اقتصادی و فرهنگی در برمی‌گیرد؛ همچنین برقراری رابطه منطقی و شامل بین این سه عرصه، ماهیت مدیریتی کلان و سیاسی دارد که در قالب نظام سیاسی مطرح می‌شود.
  4. توجه به امر مهم “رشد”، به عنوان هدف تغییرات اجتماعی در تعریف مذکور، ویژگی دیگر آن است؛ البته باید توجه داشت که رشد، کمال و سعادت در دیدگاه اعتقادی و مکتبی هر نظام سیاسی خاص چگونه تعریف می‌شود، گاه رشد و تعالی به ارزش‌های الهی و خصال والای انسانی، و گاه در نگاهی دیگر، تنها به تلذذ و بهره‌وری فزون‌تر از دنیا و امکانات مادی، تعریف می‌شود.

بنابراین در دیدگاه‌های مختلف، رشد و تعالی می‌تواند با مفاهیم و معانی گوناگونی مطلوبیت پیدا نموده و هدف نظام سیاسی قرار گیرد. البته تعاریف گوناگون، متعدد و متفاوت دیگری از نظام سیاسی، توسط اندیشمندان بیان شده است که برای آشنایی بیشتر به برخی از این تعاریف اشاره می‌کنیم: اغلب اندیشمندان، مفهوم نظام سیاسی را با اصطلاح “رژیم سیاسی” که معادل غربی آن است، به کار برده و می‌گویند: “نظام سیاسی، شکل و ساخت قدرت دولتی و همه نهادهای عمومی، اعم از سیاسی، اداری، اقتصادی، قضایی، نظامی، مذهبی و چگونگی کارکرد این نهادها و قوانین و مقررات حاکم بر آنهاست”[۷].

“به نظر مارکس، نظام سیاسی از دو عنصر تشکیل یافته است؛ یکی رهبران سیاسی و مقامات منسوب به آنان و دیگری، تشکیلات و سازمان دولت‌”[۸]. به عقیده ماکس وبر، نظام سیاسی عبارت است از: کشور و رئیس کشور، دستگاه دولتی مرکز این نهاد، بخش انحصار قانونی استفاده از نیروی نظامی در کشور می‌باشد؛ بر این اساس، چنین نهادی زمینه مناسبی را برای گروه‌هایی که در جستجوی قدرت می‌باشند، فراهم می‌سازد. پارسونز، معتقد است که: نظام سیاسی، بخشی از نظام اجتماعی است که منحصرأ کارکرد دستیابی به هدف را مورد توجه قرار می‌دهد. به عقیده او، در یک جامعه تکامل‌یافته، فرآیندها یا پروسه‌های نظام سیاسی اهمیت جدی پیدا می‌کنند. قدرت، نماینده مهم‌ترین این فرآیندها است و همانند پول، یک وسیله عام، سمبولیک و در حال گردش است که به جوامع پیشرفته، امکان می‌دهد تا کارکردهای خود را به شکل بسیار مؤثرتر از جوامع اولیه انجام دهند؛ به معنای دیگر، قدرت، قابلیت یک جامعه برای تحرک بخشیدن به منابع در جهت اهداف است؛ اهدافی که تحت تأثیر علائق عمومی انتخاب می‌شوند؛ همچنین قدرت، ظرفیت تصمیم‌گیری و اتخاذ تصمیماتی است که الزام آورند[۹].

همان‌طور که می‌توان در تعاریف فوق ملاحظه کرد، گاهی مواقع نظام سیاسی به معنای کشور، زمانی به مفهوم دولت و حتی به معنای حکومت؛ یعنی دستگاه اجرایی که انحصاراً حق و توانایی استفاده از قدرت و اجبار را در اختیار دارد و همچنین به مفهوم قدرت و توانایی دستیابی به هدف، تعریف شده است و سرانجام آن را مترادف با رژیم سیاسی نیز به کار برده‌اند.[۱۰]

اصطلاحات هم‌گروه با نظام سیاسی

از آنجا که نظام سیاسی، در ادبیات سیاسی رایج با الفاظ و مفاهیم متشابه معنا می‌شود، چند اصطلاحی که معمولاً در گفته‌ها و نوشته‌ها به جای نظام سیاسی استعمال می‌شود، مورد بررسی قرار می‌گیرد تا ضمن آنکه تداخل بعضی از این اصطلاحات را در برخی دیگر مشاهده می‌کنیم، زمینه‌ای باشد تا سرانجام با روشنی بیشتر تمایز آنها را از یکدیگر و نظام سیاسی آشکار نماییم و در نهایت به طبقه‌بندی منطقی از این مفاهیم دست یابیم.

اصطلاحات موردنظر که ذیلا به آنها می‌پردازیم، عبارتند از:

دولت

حکومت

کشور

انواع نظام‌های سیاسی

مشکل موجود در تعریف “نظام سیاسی” این است که تلقی واحدی از مفهوم آن، در میان اندیشمندان سیاسی وجود ندارد و این مفهوم با عناوینی؛ چون: دولت، حکومت و رژیم سیاسی، بیان می‌شود. این اِشکال در طبقه‌بندی نظام‌های سیاسی نیز وجود دارد؛ زیرا برخی اندیشمندان، نظام‌های سیاسی را تحت عنوان دولت و برخی دیگر، تحت عنوان حکومت طبقه‌بندی نموده‌اند.

در فصل اول، بین مفاهیم فوق، تفکیک به عمل آمد و از هر کدام تعریف مستقلی ارائه گردید. مفهوم نظام سیاسی در میان سایر مفاهیم، تعریف روشن و خاصّی دارد و با توجه به آن تعاریف، در یک دسته‌بندی کلّی، نظام‌های سیاسی به دو نوع تقسیم می‌شوند: نظام‌های سیاسی دینی که منشأ دینی دارند و حکومت، مدعی انتساب به دین، ترویج آن و اجرای شریعت است. نظام‌های سیاسی غیر دینی که هیچ‌گونه ارتباط و وابستگی به دین ندارند؛ در این صورت ادیان آسمانی نیز نقشی در پیدایش نظام سیاسی نداشته و حاکمیت نیز در رفتار سیاسی خویش، التزامی به قوانین دینی ندارد؛ به طور طبیعی این نوع حکومت‌ها بر مبانی مادی استوار و مقید به ضوابط و مقررات غیردینی هستند. اکنون به بررسی این دو نوع نظام سیاسی می‌پردازیم:

نظام‌های سیاسی غیر دینی

نظام‌های سیاسی دینی

منابع

  1. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱
  2. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۶۸.
  2. رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ص۸.
  3. David Easton.
  4. عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص۱۵۰.
  5. موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ص۱۴۶.
  6. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۷۲-۷۴.
  7. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۴۱.
  8. پیشه‌ور، احمد، جامعه‌شناسی سیاسی، ص۴۱.
  9. پیشه‌ور، احمد، جامعه‌شناسی سیاسی، ص۴۱.
  10. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۴۰.