ابوموسی اشعری در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'پرونده:13681048.jpg|22px]] 22px دین‌پرور، سیدجمال‌الدین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:


==مقدمه==
==مقدمه==
*[[ابوموسی]] از اهالی [[یمن]] بود. [[منابع تاریخی]] سوابق روشنی از او در زمان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نشان نمی‌دهد و بیشتر سوابق او مربوط به سال هشتم [[هجرت]] به بعد [[ثبت]] شده است. وی در سال هشتم از سوی [[پیامبر]]{{صل}} [[مأمور]] به [[آموزش قرآن]] و [[احکام]] به مکیان شد و در سال دهم از سوی [[پیامبر]] [[حاکم]] بخشی از [[سرزمین]] [[یمن]] شد. پس از [[پیامبر]]{{صل}} نیز بر سمت خود باقی بود. در زمان [[عمر]] وارد عرصه [[سیاست]] شد. او در سال ۱۷ قمری از سوی [[خلیفه دوم]] [[والی]] و [[قاضی]] [[بصره]] شد و [[دوازده]] [[سال]] بر این [[مسند]] تکیه زد. در زمان [[عثمان]] نیز تا سه سال بر [[مسند]] خویش بر جای بود و پس از آن برکنار شد و در [[کوفه]] سکنا گزید. [[ابوموسی]] در پیروزی‌های [[مسلمین]] در زمان [[عمر]] بر [[ایران]] نقش چشم‌گیری داشت، تا آنجا که بسیاری از این [[فتوحات]] را به او نسبت می‌دهند. [[ابوموسی]] در جریان [[شورش]] اهالی [[کوفه]] بر [[والی]] [[خلیفه]] ([[عثمان]]) و تقاضا از وی که بر [[مسند]] [[حکومت]] [[کوفه]] نشیند، داعیه‌دار [[حمایت]] از [[خلیفه]] شد و [[خلیفه]] تا پایان [[عمر]] خویش، او را بر [[مسند]] [[ولایت]] [[کوفه]] نشاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۸۶.</ref>.
[[ابوموسی]] از اهالی [[یمن]] بود. [[منابع تاریخی]] سوابق روشنی از او در زمان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نشان نمی‌دهد و بیشتر سوابق او مربوط به سال هشتم [[هجرت]] به بعد [[ثبت]] شده است. وی در سال هشتم از سوی [[پیامبر]]{{صل}} [[مأمور]] به [[آموزش قرآن]] و [[احکام]] به مکیان شد و در سال دهم از سوی [[پیامبر]] [[حاکم]] بخشی از [[سرزمین]] [[یمن]] شد. پس از [[پیامبر]]{{صل}} نیز بر سمت خود باقی بود. در زمان [[عمر]] وارد عرصه [[سیاست]] شد. او در سال ۱۷ قمری از سوی [[خلیفه دوم]] [[والی]] و [[قاضی]] [[بصره]] شد و [[دوازده]] [[سال]] بر این [[مسند]] تکیه زد. در زمان [[عثمان]] نیز تا سه سال بر [[مسند]] خویش بر جای بود و پس از آن برکنار شد و در [[کوفه]] سکنا گزید. [[ابوموسی]] در پیروزی‌های [[مسلمین]] در زمان [[عمر]] بر [[ایران]] نقش چشم‌گیری داشت، تا آنجا که بسیاری از این [[فتوحات]] را به او نسبت می‌دهند. [[ابوموسی]] در جریان [[شورش]] اهالی [[کوفه]] بر [[والی]] [[خلیفه]] ([[عثمان]]) و تقاضا از وی که بر [[مسند]] [[حکومت]] [[کوفه]] نشیند، داعیه‌دار [[حمایت]] از [[خلیفه]] شد و [[خلیفه]] تا پایان [[عمر]] خویش، او را بر [[مسند]] [[ولایت]] [[کوفه]] نشاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۸۶.</ref>.
*هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} بر [[مسند]] [[خلافت]] تکیه زد، [[ابوموسی]] با [[امام]] [[بیعت]] کرد و [[امام]] او را بر [[امارت]] [[کوفه]] باقی گذاشت. [[ابوموسی]] گرچه با [[امام]] [[بیعت]] کرد، ولی [[رفتار]] او نشان از عدم صداقتش در [[بیعت با امام]] دارد. هنگامی‌که [[امام]]{{ع}} به قصد مقابله با [[اصحاب جمل]] راهی [[بصره]] شد، در نزدیکی [[کوفه]] دو پیک خویش، [[محمد بن ابی‌بکر]] و [[محمد]] بن [[جعفر]] را برای [[ترغیب]] [[مردم]] به [[جنگ]] نزد [[کوفیان]] فرستاد. [[ابوموسی]] به این بهانه که اکنون راه [[آخرت]] در گرو [[خانه‌نشینی]] است و [[جنگ]]، [[دنیاطلبی]] است و تا [[خون‌خواهی]] از [[قاتلین]] [[عثمان]] صورت نگیرد با کسی نخواهیم جنگید، از این امر خودداری کرد. [[امام]]{{ع}} برای دومین بار دو پیک دیگر، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن عباس]] را به [[کوفه]] فرستاد. او باز هم [[رفتار]] پیشین را تکرار کرد. سومین‌بار [[امام]] [[فرمان]] [[عزل]] او را به‌وسیله [[امام حسن]]{{ع}} و به [[همراهی]] عماریاسر به [[کوفه]] فرستاد. [[امام]]{{ع}} در نامه‌ای به او این‌چنین می‌نویسد: "امّا بعد، از تو به من خبری رسیده که هم به سود تو است و هم به زیانت. پس وقتی فرستاده‌ام به سویت آمد، [[دست]] و بالت را جمع کن، کمرت را محکم ببند، از سوراخت به در آی و لشکریانی را که با تو هستند، فراخوان. پس اگر [[حق]] را در [[فرمان]] و اطاعتم یافتی، بشتاب و به [[جبهه]] درآی، و اگر [[ترس]] و [[ضعف]] بر تو [[حاکم]] شده است، از [[مسند]] [[فرمانداری]] به زیر آی و از آن دور شو و به کنج [[عافیت]] نشین. ولی [[سوگند]] به [[خدا]]، این را بدان هر جا که باشی به سراغت آیند و دست از سرت برندارند تا آب خوش از گلویت پایین نرود و چون کلاف سر درگم، راه پس و پیش گم کنی و [[وحشت]] سراپای وجودت را فراگیرد. تازه مپندار که از [[بلا]] جَسته‌ای و با میل و اختیارت از دردسر رسته‌ای، بلکه به بلای بزرگ [[تاریخ]] دچار گشته‌ای که هر قدرتی را به زیر آرد و سرکشان را رام کند و ناممکن‌ها را ممکن سازد. پس بر سر [[عقل]] آی، [[حق]] را بشناس، اختیارت را به دست خود گیر، بی‌اراده مباش و از [[اطاعت]] [[امامت]] بهره‌ور باش. اگر از ما [[کراهت]] داری و [[توفیق]] [[خدمت]] در [[سپاه حق]] را نداری، از [[فرمانداری]] دور شو و به بیغوله [[بدبختی]] رو کن. [[فکر]] نکنی که دیگر کسی نیست و کار [[مردم]] بر [[زمین]] مانَد. هستند کسانی که بهتر از تو کار [[مردم]] را انجام دهند به طوری که دیگر به سراغت نیایند. به [[خدا]] [[سوگند]]، این [[پیکار]] به‌حق است و به [[فرماندهی]] [[امام]] برحق و از [[توطئه]] و تحرّکات بی‌دینان باکی نیست، و السّلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۳: {{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولِي فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اُشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اُخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ اُنْدُبْ مَنْ مَعَكَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ وَ لاَ تُتْرَكُ حَتَّى تَخْلِطَ زُبْدَكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبَكَ بِجَامِدِكَ وَ حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا اَلَّتِي تَرْجُو وَ لَكِنَّهَا اَلدَّاهِيَةُ اَلْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ يُذَلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ اِمْلِكْ أَمْرَكَ وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لاَ فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لاَ يُقَالَ أَيْنَ فُلاَنٌ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا يُبَالِي مَا صَنَعَ اَلْمُلْحِدُونَ وَ اَلسَّلاَمُ‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۶- ۸۷.</ref>.
*نقش [[ابوموسی]] در جریان [[جنگ صفین]] و ماجرای [[حکمیّت]]، نقشی مهم است. او با وجود هشدار بزرگانی چون [[عبدالله]] [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]]، [[فریب]] [[عمروعاص]] را خورد و زمینه‌های استقرار [[حکومت]] [[بنی‌امیه]] را فراهم ساخت. [[امام علی]]{{ع}} پس از این ماجرا در خطبه‌ای حکمین را مورد [[نکوهش]] قرار می‌دهد: مردمی هستند [[درشت‌خوی]] و [[رذل]] و [[پست]]. بردگانی فرومایه‌اند، هر یک از سویی گرد آمده و از جایی برچیده شده. کسانی‌که هنوز باید [[دین]] خود را فراگیرند و به [[آداب]] آن آشنا شوند، [[تعلیم]] دهند و در [[کارها]] آزموده شوند. کسی بر آنان [[سرپرستی]] یابد و دستشان بگیرد. نه از مهاجران‌اند و نه از [[انصار]] و نه از آنان که در [[مدینه]] جای داشتند و بر [[ایمان]] [[استوار]] بودند. بدانید که [[شامیان]] کسی را به [[داوری]] [[اختیار]] کردند که به آنچه [[دوست]] دارند از همه نزدیک‌تر بود و شما کسی را برگزیدید که به آنچه ناخوش دارید از همه نزدیک‌تر، به‌یاد آرید [[عبدالله بن قیس]] را که دیروز می‌گفت این [[فتنه]] است، پس زه کمان‌های خود را بگشایید و شمشیرها را در نیام کنید. اگر راست می‌گفته، پس در آمدنش به نزد ما، بی‌آن‌که مجبورش کرده باشند، [[خطا]] کرده و اگر [[دروغ]] می‌گفته، [[تهمت]] در [[حق]] او رواست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸: {{متن حدیث|جُفَاةٌ طَغَامٌ، وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ، وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ، وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ، وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ، وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ. لَيْسُوا مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ لاَ مِنَ اَلَّذِينَ تَبَوَّؤُا اَلدّٰارَ وَ اَلْإِيمٰانَ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ اَلْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ إِنَّكُمُ اِخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ أَقْرَبَ اَلْقَوْمِ مِمَّا تَكْرَهُونَ وَ إِنَّمَا عَهْدُكُمْ بِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ بِالْأَمْسِ يَقُولُ إِنَّهَا فِتْنَةٌ}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۷- ۸۸.</ref>.
* [[امام]]{{ع}} پس از ماجرای [[حکمیّت]] در نامه‌ای [[ابوموسی]] را [[نکوهش]] کرد و چنین فرمود: "هر چند که تو آن [[شایستگی]] را که به هنگام جدا شدن داشتی، از دست داده باشی. [[بدبخت]] آنکه از سود [[عقل]] و تجربتی که او را داده‌اند، بی‌بهره ماند. من نمی‌توانم سخن [[باطل]] و [[نادرست]] را [[تحمل]] کنم یا کاری را که [[خدا]] به [[صلاح]] آورده، تباه سازم. پس آنچه را که نمی‌دانی چیست رها کن، زیرا [[مردم]] [[بدکردار]] با این سخنان نابکارانه تو به سوی تو خواهند شتافت"<ref>نهج البلاغه، نامه ۷۸: {{متن حدیث| وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ فَإِنَّ اَلشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ اَلْعَقْلِ وَ اَلتَّجْرِبَةِ وَ إِنِّي لَأَعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اَللَّهُ فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ اَلنَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاوِيلِ اَلسَّوْءِ}}</ref>. در زمان [[مرگ]] [[ابوموسی]] [[اختلاف]] است، ولی چنین به‌نظر می‌رسد او در ذی‌الحجه سال ۴۴ در ۶۳ سالگی [[وفات]] یافت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۸۸.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} بر [[مسند]] [[خلافت]] تکیه زد، [[ابوموسی]] با [[امام]] [[بیعت]] کرد و [[امام]] او را بر [[امارت]] [[کوفه]] باقی گذاشت. [[ابوموسی]] گرچه با [[امام]] [[بیعت]] کرد، ولی [[رفتار]] او نشان از عدم صداقتش در [[بیعت با امام]] دارد. هنگامی‌که [[امام]]{{ع}} به قصد مقابله با [[اصحاب جمل]] راهی [[بصره]] شد، در نزدیکی [[کوفه]] دو پیک خویش، [[محمد بن ابی‌بکر]] و [[محمد]] بن [[جعفر]] را برای [[ترغیب]] [[مردم]] به [[جنگ]] نزد [[کوفیان]] فرستاد. [[ابوموسی]] به این بهانه که اکنون راه [[آخرت]] در گرو [[خانه‌نشینی]] است و [[جنگ]]، [[دنیاطلبی]] است و تا [[خون‌خواهی]] از [[قاتلین]] [[عثمان]] صورت نگیرد با کسی نخواهیم جنگید، از این امر خودداری کرد. [[امام]]{{ع}} برای دومین بار دو پیک دیگر، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن عباس]] را به [[کوفه]] فرستاد. او باز هم [[رفتار]] پیشین را تکرار کرد. سومین‌بار [[امام]] [[فرمان]] [[عزل]] او را به‌وسیله [[امام حسن]]{{ع}} و به [[همراهی]] عماریاسر به [[کوفه]] فرستاد. [[امام]]{{ع}} در نامه‌ای به او این‌چنین می‌نویسد: "امّا بعد، از تو به من خبری رسیده که هم به سود تو است و هم به زیانت. پس وقتی فرستاده‌ام به سویت آمد، [[دست]] و بالت را جمع کن، کمرت را محکم ببند، از سوراخت به در آی و لشکریانی را که با تو هستند، فراخوان. پس اگر [[حق]] را در [[فرمان]] و اطاعتم یافتی، بشتاب و به [[جبهه]] درآی، و اگر [[ترس]] و [[ضعف]] بر تو [[حاکم]] شده است، از [[مسند]] [[فرمانداری]] به زیر آی و از آن دور شو و به کنج [[عافیت]] نشین. ولی [[سوگند]] به [[خدا]]، این را بدان هر جا که باشی به سراغت آیند و دست از سرت برندارند تا آب خوش از گلویت پایین نرود و چون کلاف سر درگم، راه پس و پیش گم کنی و [[وحشت]] سراپای وجودت را فراگیرد. تازه مپندار که از [[بلا]] جَسته‌ای و با میل و اختیارت از دردسر رسته‌ای، بلکه به بلای بزرگ [[تاریخ]] دچار گشته‌ای که هر قدرتی را به زیر آرد و سرکشان را رام کند و ناممکن‌ها را ممکن سازد. پس بر سر [[عقل]] آی، [[حق]] را بشناس، اختیارت را به دست خود گیر، بی‌اراده مباش و از [[اطاعت]] [[امامت]] بهره‌ور باش. اگر از ما [[کراهت]] داری و [[توفیق]] [[خدمت]] در [[سپاه حق]] را نداری، از [[فرمانداری]] دور شو و به بیغوله [[بدبختی]] رو کن. [[فکر]] نکنی که دیگر کسی نیست و کار [[مردم]] بر [[زمین]] مانَد. هستند کسانی که بهتر از تو کار [[مردم]] را انجام دهند به طوری که دیگر به سراغت نیایند. به [[خدا]] [[سوگند]]، این [[پیکار]] به‌حق است و به [[فرماندهی]] [[امام]] برحق و از [[توطئه]] و تحرّکات بی‌دینان باکی نیست، و السّلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۳: {{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولِي فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اُشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اُخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ اُنْدُبْ مَنْ مَعَكَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ وَ لاَ تُتْرَكُ حَتَّى تَخْلِطَ زُبْدَكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبَكَ بِجَامِدِكَ وَ حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا اَلَّتِي تَرْجُو وَ لَكِنَّهَا اَلدَّاهِيَةُ اَلْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ يُذَلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ اِمْلِكْ أَمْرَكَ وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لاَ فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لاَ يُقَالَ أَيْنَ فُلاَنٌ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا يُبَالِي مَا صَنَعَ اَلْمُلْحِدُونَ وَ اَلسَّلاَمُ‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۶- ۸۷.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
نقش [[ابوموسی]] در جریان [[جنگ صفین]] و ماجرای [[حکمیّت]]، نقشی مهم است. او با وجود هشدار بزرگانی چون [[عبدالله]] [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]]، [[فریب]] [[عمروعاص]] را خورد و زمینه‌های استقرار [[حکومت]] [[بنی‌امیه]] را فراهم ساخت. [[امام علی]]{{ع}} پس از این ماجرا در خطبه‌ای حکمین را مورد [[نکوهش]] قرار می‌دهد: مردمی هستند [[درشت‌خوی]] و [[رذل]] و [[پست]]. بردگانی فرومایه‌اند، هر یک از سویی گرد آمده و از جایی برچیده شده. کسانی‌که هنوز باید [[دین]] خود را فراگیرند و به [[آداب]] آن آشنا شوند، [[تعلیم]] دهند و در [[کارها]] آزموده شوند. کسی بر آنان [[سرپرستی]] یابد و دستشان بگیرد. نه از مهاجران‌اند و نه از [[انصار]] و نه از آنان که در [[مدینه]] جای داشتند و بر [[ایمان]] [[استوار]] بودند. بدانید که [[شامیان]] کسی را به [[داوری]] [[اختیار]] کردند که به آنچه [[دوست]] دارند از همه نزدیک‌تر بود و شما کسی را برگزیدید که به آنچه ناخوش دارید از همه نزدیک‌تر، به‌یاد آرید [[عبدالله بن قیس]] را که دیروز می‌گفت این [[فتنه]] است، پس زه کمان‌های خود را بگشایید و شمشیرها را در نیام کنید. اگر راست می‌گفته، پس در آمدنش به نزد ما، بی‌آن‌که مجبورش کرده باشند، [[خطا]] کرده و اگر [[دروغ]] می‌گفته، [[تهمت]] در [[حق]] او رواست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸: {{متن حدیث|جُفَاةٌ طَغَامٌ، وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ، وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ، وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ، وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ، وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ. لَيْسُوا مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ لاَ مِنَ اَلَّذِينَ تَبَوَّؤُا اَلدّٰارَ وَ اَلْإِيمٰانَ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ اَلْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ إِنَّكُمُ اِخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ أَقْرَبَ اَلْقَوْمِ مِمَّا تَكْرَهُونَ وَ إِنَّمَا عَهْدُكُمْ بِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ بِالْأَمْسِ يَقُولُ إِنَّهَا فِتْنَةٌ}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۷- ۸۸.</ref>.
 
[[امام]]{{ع}} پس از ماجرای [[حکمیّت]] در نامه‌ای [[ابوموسی]] را [[نکوهش]] کرد و چنین فرمود: "هر چند که تو آن [[شایستگی]] را که به هنگام جدا شدن داشتی، از دست داده باشی. [[بدبخت]] آنکه از سود [[عقل]] و تجربتی که او را داده‌اند، بی‌بهره ماند. من نمی‌توانم سخن [[باطل]] و [[نادرست]] را [[تحمل]] کنم یا کاری را که [[خدا]] به [[صلاح]] آورده، تباه سازم. پس آنچه را که نمی‌دانی چیست رها کن، زیرا [[مردم]] [[بدکردار]] با این سخنان نابکارانه تو به سوی تو خواهند شتافت"<ref>نهج البلاغه، نامه ۷۸: {{متن حدیث| وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ فَإِنَّ اَلشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ اَلْعَقْلِ وَ اَلتَّجْرِبَةِ وَ إِنِّي لَأَعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اَللَّهُ فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ اَلنَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاوِيلِ اَلسَّوْءِ}}</ref>. در زمان [[مرگ]] [[ابوموسی]] [[اختلاف]] است، ولی چنین به‌نظر می‌رسد او در ذی‌الحجه سال ۴۴ در ۶۳ سالگی [[وفات]] یافت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۸۸.</ref>.


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمال‌الدین دین‌پرور|دین‌پرور، سیدجمال‌الدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
{{منابع}}
#[[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمال‌الدین دین‌پرور|دین‌پرور، سیدجمال‌الدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ابوموسی اشعری]]
[[رده:ابوموسی اشعری]]

نسخهٔ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۰

ابوموسی اشعری
اطلاعات فردی
اطلاعات حدیثی
مشایخسعد بن ابی وقاص ، أبو سعید الخدری، عائشة بنت أبی بکر الصدیق، أبو هریرة الدوسی،عبد الله بن مسعود، علی بن ابی طالب
راویان از اوأبو إسحاق السبیعی، عمار بن یاسر العنسی، صدی بن عجلان الباهلی، أبو الأسود الدؤلی، یحیی بن سعید بن المسیب[۲]
اعتبارليس براو، خبيث، دجال
تعداد روایات۲
سایرنام وی در منابع ذیل آمده است:
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابوموسی اشعری است. "ابوموسی اشعری" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

ابوموسی از اهالی یمن بود. منابع تاریخی سوابق روشنی از او در زمان پیامبر اکرم(ص) نشان نمی‌دهد و بیشتر سوابق او مربوط به سال هشتم هجرت به بعد ثبت شده است. وی در سال هشتم از سوی پیامبر(ص) مأمور به آموزش قرآن و احکام به مکیان شد و در سال دهم از سوی پیامبر حاکم بخشی از سرزمین یمن شد. پس از پیامبر(ص) نیز بر سمت خود باقی بود. در زمان عمر وارد عرصه سیاست شد. او در سال ۱۷ قمری از سوی خلیفه دوم والی و قاضی بصره شد و دوازده سال بر این مسند تکیه زد. در زمان عثمان نیز تا سه سال بر مسند خویش بر جای بود و پس از آن برکنار شد و در کوفه سکنا گزید. ابوموسی در پیروزی‌های مسلمین در زمان عمر بر ایران نقش چشم‌گیری داشت، تا آنجا که بسیاری از این فتوحات را به او نسبت می‌دهند. ابوموسی در جریان شورش اهالی کوفه بر والی خلیفه (عثمان) و تقاضا از وی که بر مسند حکومت کوفه نشیند، داعیه‌دار حمایت از خلیفه شد و خلیفه تا پایان عمر خویش، او را بر مسند ولایت کوفه نشاند[۳].

هنگامی که امام علی(ع) بر مسند خلافت تکیه زد، ابوموسی با امام بیعت کرد و امام او را بر امارت کوفه باقی گذاشت. ابوموسی گرچه با امام بیعت کرد، ولی رفتار او نشان از عدم صداقتش در بیعت با امام دارد. هنگامی‌که امام(ع) به قصد مقابله با اصحاب جمل راهی بصره شد، در نزدیکی کوفه دو پیک خویش، محمد بن ابی‌بکر و محمد بن جعفر را برای ترغیب مردم به جنگ نزد کوفیان فرستاد. ابوموسی به این بهانه که اکنون راه آخرت در گرو خانه‌نشینی است و جنگ، دنیاطلبی است و تا خون‌خواهی از قاتلین عثمان صورت نگیرد با کسی نخواهیم جنگید، از این امر خودداری کرد. امام(ع) برای دومین بار دو پیک دیگر، مالک اشتر و عبدالله بن عباس را به کوفه فرستاد. او باز هم رفتار پیشین را تکرار کرد. سومین‌بار امام فرمان عزل او را به‌وسیله امام حسن(ع) و به همراهی عماریاسر به کوفه فرستاد. امام(ع) در نامه‌ای به او این‌چنین می‌نویسد: "امّا بعد، از تو به من خبری رسیده که هم به سود تو است و هم به زیانت. پس وقتی فرستاده‌ام به سویت آمد، دست و بالت را جمع کن، کمرت را محکم ببند، از سوراخت به در آی و لشکریانی را که با تو هستند، فراخوان. پس اگر حق را در فرمان و اطاعتم یافتی، بشتاب و به جبهه درآی، و اگر ترس و ضعف بر تو حاکم شده است، از مسند فرمانداری به زیر آی و از آن دور شو و به کنج عافیت نشین. ولی سوگند به خدا، این را بدان هر جا که باشی به سراغت آیند و دست از سرت برندارند تا آب خوش از گلویت پایین نرود و چون کلاف سر درگم، راه پس و پیش گم کنی و وحشت سراپای وجودت را فراگیرد. تازه مپندار که از بلا جَسته‌ای و با میل و اختیارت از دردسر رسته‌ای، بلکه به بلای بزرگ تاریخ دچار گشته‌ای که هر قدرتی را به زیر آرد و سرکشان را رام کند و ناممکن‌ها را ممکن سازد. پس بر سر عقل آی، حق را بشناس، اختیارت را به دست خود گیر، بی‌اراده مباش و از اطاعت امامت بهره‌ور باش. اگر از ما کراهت داری و توفیق خدمت در سپاه حق را نداری، از فرمانداری دور شو و به بیغوله بدبختی رو کن. فکر نکنی که دیگر کسی نیست و کار مردم بر زمین مانَد. هستند کسانی که بهتر از تو کار مردم را انجام دهند به طوری که دیگر به سراغت نیایند. به خدا سوگند، این پیکار به‌حق است و به فرماندهی امام برحق و از توطئه و تحرّکات بی‌دینان باکی نیست، و السّلام[۴][۵].

نقش ابوموسی در جریان جنگ صفین و ماجرای حکمیّت، نقشی مهم است. او با وجود هشدار بزرگانی چون عبدالله ابن عباس و مالک اشتر، فریب عمروعاص را خورد و زمینه‌های استقرار حکومت بنی‌امیه را فراهم ساخت. امام علی(ع) پس از این ماجرا در خطبه‌ای حکمین را مورد نکوهش قرار می‌دهد: مردمی هستند درشت‌خوی و رذل و پست. بردگانی فرومایه‌اند، هر یک از سویی گرد آمده و از جایی برچیده شده. کسانی‌که هنوز باید دین خود را فراگیرند و به آداب آن آشنا شوند، تعلیم دهند و در کارها آزموده شوند. کسی بر آنان سرپرستی یابد و دستشان بگیرد. نه از مهاجران‌اند و نه از انصار و نه از آنان که در مدینه جای داشتند و بر ایمان استوار بودند. بدانید که شامیان کسی را به داوری اختیار کردند که به آنچه دوست دارند از همه نزدیک‌تر بود و شما کسی را برگزیدید که به آنچه ناخوش دارید از همه نزدیک‌تر، به‌یاد آرید عبدالله بن قیس را که دیروز می‌گفت این فتنه است، پس زه کمان‌های خود را بگشایید و شمشیرها را در نیام کنید. اگر راست می‌گفته، پس در آمدنش به نزد ما، بی‌آن‌که مجبورش کرده باشند، خطا کرده و اگر دروغ می‌گفته، تهمت در حق او رواست[۶][۷].

امام(ع) پس از ماجرای حکمیّت در نامه‌ای ابوموسی را نکوهش کرد و چنین فرمود: "هر چند که تو آن شایستگی را که به هنگام جدا شدن داشتی، از دست داده باشی. بدبخت آنکه از سود عقل و تجربتی که او را داده‌اند، بی‌بهره ماند. من نمی‌توانم سخن باطل و نادرست را تحمل کنم یا کاری را که خدا به صلاح آورده، تباه سازم. پس آنچه را که نمی‌دانی چیست رها کن، زیرا مردم بدکردار با این سخنان نابکارانه تو به سوی تو خواهند شتافت"[۸]. در زمان مرگ ابوموسی اختلاف است، ولی چنین به‌نظر می‌رسد او در ذی‌الحجه سال ۴۴ در ۶۳ سالگی وفات یافت[۹].

منابع

پانویس

  1. الفقیه جلد ۴ حدیث ۴۴۷؛ التهذیب جلد ۱٠ حدیث ۱۱۶۸
  2. الفقیه جلد ۴ حدیث ۴۴۷؛ التهذیب جلد ۱٠ حدیث ۱۱۶۸
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۸۶.
  4. نهج البلاغه، نامه ۶۳: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولِي فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اُشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اُخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ اُنْدُبْ مَنْ مَعَكَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ وَ لاَ تُتْرَكُ حَتَّى تَخْلِطَ زُبْدَكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبَكَ بِجَامِدِكَ وَ حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا اَلَّتِي تَرْجُو وَ لَكِنَّهَا اَلدَّاهِيَةُ اَلْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ يُذَلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ اِمْلِكْ أَمْرَكَ وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لاَ فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لاَ يُقَالَ أَيْنَ فُلاَنٌ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا يُبَالِي مَا صَنَعَ اَلْمُلْحِدُونَ وَ اَلسَّلاَمُ‏»
  5. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۶- ۸۷.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸: «جُفَاةٌ طَغَامٌ، وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ، وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ، وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ، وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ، وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ. لَيْسُوا مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ لاَ مِنَ اَلَّذِينَ تَبَوَّؤُا اَلدّٰارَ وَ اَلْإِيمٰانَ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ اَلْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ إِنَّكُمُ اِخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ أَقْرَبَ اَلْقَوْمِ مِمَّا تَكْرَهُونَ وَ إِنَّمَا عَهْدُكُمْ بِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ بِالْأَمْسِ يَقُولُ إِنَّهَا فِتْنَةٌ»
  7. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۷- ۸۸.
  8. نهج البلاغه، نامه ۷۸: « وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ فَإِنَّ اَلشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ اَلْعَقْلِ وَ اَلتَّجْرِبَةِ وَ إِنِّي لَأَعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اَللَّهُ فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ اَلنَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاوِيلِ اَلسَّوْءِ»
  9. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۸۸.