خشوع در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = خشوع | عنوان مدخل = خشوع | مداخل مرتبط = خشوع در قرآن - خشوع در حدیث - خشوع در نهج البلاغه - خشوع در معارف دعا و زیارات - خشوع در معارف و سیره علوی - خشوع در معارف و سیره سجادی - خشوع در فرهنگ و معارف انقلاب اسلا...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۸: خط ۸:
==مقدمه==
==مقدمه==
اقیانوس سخنان [[مولا علی]]{{ع}} پر از گوهرهای [[ناب]] است که یکی از آنها «[[خطبه متقین]]» به شمار می‌رود. [[امام]] در این [[خطبه]] [[نورانی]]، [[پارسایان]] را وصف و برای این انسان‌های ممتاز، ویژگی‌هایی را بیان می‌کند؛ از جمله آن‌که [[اهل تقوا]] آرزوهایشان کوتاه، خطاهایشان اندک و دل‌هایشان [[خاشع]] است<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۱۷.</ref>. نفسی که خاشع شود و کرداری خاضعانه داشته باشد، [[تسلیم]] [[حق]] است و آن‌که در برابر حق حالت پذیرش داشته باشد، حق مدار خواهد بود و جویای حق و [[حقیقت]]. چنین فردی [[اهل حق]] را بعد از [[شناخت حق]]، و [[اهل باطل]] را بعد از [[شناخت]] [[باطل]] می‌شناسد: {{متن حدیث|إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۵۴، ص۱۲۱۳.</ref>. آن‌که به حق لبیک گفت، به هرچیز دیگری «نه» می‌گوید؛ لذا یک «آری»، ملازم با هزاران خیر {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.</ref> است.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۶۷.</ref>
اقیانوس سخنان [[مولا علی]]{{ع}} پر از گوهرهای [[ناب]] است که یکی از آنها «[[خطبه متقین]]» به شمار می‌رود. [[امام]] در این [[خطبه]] [[نورانی]]، [[پارسایان]] را وصف و برای این انسان‌های ممتاز، ویژگی‌هایی را بیان می‌کند؛ از جمله آن‌که [[اهل تقوا]] آرزوهایشان کوتاه، خطاهایشان اندک و دل‌هایشان [[خاشع]] است<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۱۷.</ref>. نفسی که خاشع شود و کرداری خاضعانه داشته باشد، [[تسلیم]] [[حق]] است و آن‌که در برابر حق حالت پذیرش داشته باشد، حق مدار خواهد بود و جویای حق و [[حقیقت]]. چنین فردی [[اهل حق]] را بعد از [[شناخت حق]]، و [[اهل باطل]] را بعد از [[شناخت]] [[باطل]] می‌شناسد: {{متن حدیث|إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۵۴، ص۱۲۱۳.</ref>. آن‌که به حق لبیک گفت، به هرچیز دیگری «نه» می‌گوید؛ لذا یک «آری»، ملازم با هزاران خیر {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.</ref> است.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۶۷.</ref>
==خشوع و تضرع علی{{ع}} در نماز==
{{همچنین|خشوع|تضرع}}
[[امام صادق]]{{ع}} درباره خشوع و [[خضوع]] امیرمؤمنان{{ع}} در نماز فرموده است: «آن حضرت هنگام نماز، چهره‌اش [[تغییر]] می‌کرد؛ به شکلی که این تغییر حالت به طور کامل در چهره‌اش آشکار می‌شد»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۱۰.</ref>. این تغییر چهره و حالت [[اضطراب]] از آن جهت بود که می‌دانست در مقابل چه کسی ایستاده و [[عظمت پروردگار]]، او را از خود بی‌خود می‌ساخت.
در [[روایات]] آمده است که هنگام [[نماز]]، استخوان‌های سینه و کتف [[حضرت امیر]]{{ع}} از [[خشوع]] زیاد به شدت می‌لرزید و رنگ صورتش [[تغییر]] می‌یافت. هنگامی که از او سبب این حالت را پرسیدند، فرمود:
هنگام ادای [[امانت الهی]] است؛ امانتی که [[خداوند]] بر [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] و [[کوه‌ها]] عرضه کرد و آنها از پذیرش آن سرباز زدند؛ اما [[انسان]] پذیرفت. نمی‌دانم آیا به خوبی و به بهترین وجه آن را ادا می‌کند یا خیر<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۲۴.</ref>.
[[عروة بن زبیر]] می‌گوید: در [[مسجد پیامبر]] در [[مدینه]] نشسته بودیم و درباره [[کردار]] و [[فضایل]] [[اهل]] [[بدر]] و [[بیعت رضوان]] سخن می‌گفتیم. [[ابودرداء]] گفت: آیا شما را از شخصیتی که از همه [[اصحاب بدر]] کم‌تر [[ثروت]] داشت، اما در [[پارسایی]]، سرآمد آنان و در [[عبادت]] کوشاتر از دیگران بود، [[آگاه]] سازم؟ پرسیدیم: او کیست؟ گفت: [[علی بن ابی طالب]]. گروه حاضر [[سکوت]] کردند و از ابودرداء روی گرداندند. یکی از [[انصار]] گفت: ای ابودرداء، هیچ کس با تو در [[درستی]] این سخن موافق نیست! ابودرداء گفت: ای [[مردم]]، من چیزی را که خود از نزدیک [[شاهد]] آن بوده‌ام، گفتم. شما نیز هرچه دیده‌اید باز گویید، من دیدم که علی بن ابی طالب، در شویحطات [[بنی‌نجار]]، خود را از چشم مردم پنهان ساخته، در نخلستان ناپدید شد. پس از مدتی، ناله‌ای سوزناک و آهنگی [[اندوهگین]] شنیدم که می‌گفت:
خدایا، چه [[بدی‌ها]] که از من در برابر تو سر زد و تو با نعمت‌هایت پاسخم دادی و چه گناهانی که مرتکب شدم و تو با [[کرامت]] از آنها چشم پوشیدی و پنهان کردی! خدایا، اگر عمرم در [[عصیان]] و [[سرپیچی]] در برابر تو سپری شد و [[نامه]] عملم پر از [[گناه]] گردید، غیر از [[بخشش]] تو آرزویی و جز به [[رضایت]] تو امیدی ندارم<ref>شیخ صدوق، الامالی، ص۱۳۷؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۲۴.</ref>.
ابودرداء می‌گوید: این آهنگ [[حزین]] و سوزناک، مرا به طرف خود کشید. به طرف صدا رفتم و دیدم [[علی بن ابی طالب]] است که این چنین ناله می‌کند. خویش را پنهان ساختم تا ببینم چه می‌کند. او در [[دل]] آن شب تیره، چند رکعت [[نماز]] خواند؛ سپس به [[نیایش]] و [[مناجات]] و [[گریه]] پرداخت و غمگینانه [[شکوه]] می‌کرد.... آن قدر [[گریه و زاری]] کرد تا اینکه صدایش قطع شد. با خود گفتم: حتماً خوابیده است. به بالای سر وی رفتم تا او را برای [[نماز صبح]] که وقتش نزدیک می‌شد، [[بیدار]] کنم. وقتی به نزدیکش رفتم، دیدم مانند چوب خشکی افتاده است. هر چه صدایش زدم، بیدار نشد. با دست‌هایم بدنش را حرکت دادم، مانند چوبی خشک افتاده بود و هیچ حرکتی نداشت؛ گویی مدت‌ها پیش [[روح]] از بدنش پرواز کرده بود. وحشت‌زده از جای برخاستم و به در خانه‌اش رفتم تا خبر [[وفات]] و حالت او را به خانواده‌اش برسانم. وقتی حالت وی را برای [[فاطمه]] بیان کردم، فرمود: ای [[ابودرداء]] به [[خدا]] [[سوگند]]! او از شدت [[راز و نیاز]] با [[حق]] و گریه و زاری [[غش]] کرده است؛ پس کمی آب بردیم و به صورت علی پاشیدیم و ناگهان به [[هوش]] آمد و در آن حال به من نگاه کرد و من به شدت می‌گریستم. از من پرسید: چرا می‌گریی؟ گفتم: گریه‌ام برای رنجی است که بر خود روا می‌داری و چنین حالت غشوه‌ای به تو دست می‌دهد. فرمود: ای ابودرداء، تو که با دیدن این حالت من، چنین به گریه افتاده‌ای، چگونه خواهی بود آن‌گاه که مرا در [[دادگاه]] [[عدل الهی]] در [[روز حساب]] ببینی که برای بازپرسی و حساب می‌آورند و [[گناه‌کاران]] به [[عذاب]] خود [[یقین]] می‌کنند و [[فرشتگان]] عذاب، مرا به [[وحشت]] می‌اندازند و زبانه‌های [[آتش]] شعله می‌کشند و من در مقابل [[خداوند]] جبار ایستاده‌ام. تو در آن حال بیش‌تر به حال من [[رحمت]] می‌آوری یا اکنون؟ ابودرداء می‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! این حالت [[عبادی]] را در هیچ یک از [[یاران پیامبر]] جز او ندیدم<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۱۶۲.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۶: خط ۲۷:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:خشوع]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۴۲

مقدمه

اقیانوس سخنان مولا علی(ع) پر از گوهرهای ناب است که یکی از آنها «خطبه متقین» به شمار می‌رود. امام در این خطبه نورانی، پارسایان را وصف و برای این انسان‌های ممتاز، ویژگی‌هایی را بیان می‌کند؛ از جمله آن‌که اهل تقوا آرزوهایشان کوتاه، خطاهایشان اندک و دل‌هایشان خاشع است[۱]. نفسی که خاشع شود و کرداری خاضعانه داشته باشد، تسلیم حق است و آن‌که در برابر حق حالت پذیرش داشته باشد، حق مدار خواهد بود و جویای حق و حقیقت. چنین فردی اهل حق را بعد از شناخت حق، و اهل باطل را بعد از شناخت باطل می‌شناسد: «إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ»[۲]. آن‌که به حق لبیک گفت، به هرچیز دیگری «نه» می‌گوید؛ لذا یک «آری»، ملازم با هزاران خیر ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۳] است.[۴]

خشوع و تضرع علی(ع) در نماز

امام صادق(ع) درباره خشوع و خضوع امیرمؤمنان(ع) در نماز فرموده است: «آن حضرت هنگام نماز، چهره‌اش تغییر می‌کرد؛ به شکلی که این تغییر حالت به طور کامل در چهره‌اش آشکار می‌شد»[۵]. این تغییر چهره و حالت اضطراب از آن جهت بود که می‌دانست در مقابل چه کسی ایستاده و عظمت پروردگار، او را از خود بی‌خود می‌ساخت. در روایات آمده است که هنگام نماز، استخوان‌های سینه و کتف حضرت امیر(ع) از خشوع زیاد به شدت می‌لرزید و رنگ صورتش تغییر می‌یافت. هنگامی که از او سبب این حالت را پرسیدند، فرمود: هنگام ادای امانت الهی است؛ امانتی که خداوند بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کرد و آنها از پذیرش آن سرباز زدند؛ اما انسان پذیرفت. نمی‌دانم آیا به خوبی و به بهترین وجه آن را ادا می‌کند یا خیر[۶].

عروة بن زبیر می‌گوید: در مسجد پیامبر در مدینه نشسته بودیم و درباره کردار و فضایل اهل بدر و بیعت رضوان سخن می‌گفتیم. ابودرداء گفت: آیا شما را از شخصیتی که از همه اصحاب بدر کم‌تر ثروت داشت، اما در پارسایی، سرآمد آنان و در عبادت کوشاتر از دیگران بود، آگاه سازم؟ پرسیدیم: او کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب. گروه حاضر سکوت کردند و از ابودرداء روی گرداندند. یکی از انصار گفت: ای ابودرداء، هیچ کس با تو در درستی این سخن موافق نیست! ابودرداء گفت: ای مردم، من چیزی را که خود از نزدیک شاهد آن بوده‌ام، گفتم. شما نیز هرچه دیده‌اید باز گویید، من دیدم که علی بن ابی طالب، در شویحطات بنی‌نجار، خود را از چشم مردم پنهان ساخته، در نخلستان ناپدید شد. پس از مدتی، ناله‌ای سوزناک و آهنگی اندوهگین شنیدم که می‌گفت: خدایا، چه بدی‌ها که از من در برابر تو سر زد و تو با نعمت‌هایت پاسخم دادی و چه گناهانی که مرتکب شدم و تو با کرامت از آنها چشم پوشیدی و پنهان کردی! خدایا، اگر عمرم در عصیان و سرپیچی در برابر تو سپری شد و نامه عملم پر از گناه گردید، غیر از بخشش تو آرزویی و جز به رضایت تو امیدی ندارم[۷].

ابودرداء می‌گوید: این آهنگ حزین و سوزناک، مرا به طرف خود کشید. به طرف صدا رفتم و دیدم علی بن ابی طالب است که این چنین ناله می‌کند. خویش را پنهان ساختم تا ببینم چه می‌کند. او در دل آن شب تیره، چند رکعت نماز خواند؛ سپس به نیایش و مناجات و گریه پرداخت و غمگینانه شکوه می‌کرد.... آن قدر گریه و زاری کرد تا اینکه صدایش قطع شد. با خود گفتم: حتماً خوابیده است. به بالای سر وی رفتم تا او را برای نماز صبح که وقتش نزدیک می‌شد، بیدار کنم. وقتی به نزدیکش رفتم، دیدم مانند چوب خشکی افتاده است. هر چه صدایش زدم، بیدار نشد. با دست‌هایم بدنش را حرکت دادم، مانند چوبی خشک افتاده بود و هیچ حرکتی نداشت؛ گویی مدت‌ها پیش روح از بدنش پرواز کرده بود. وحشت‌زده از جای برخاستم و به در خانه‌اش رفتم تا خبر وفات و حالت او را به خانواده‌اش برسانم. وقتی حالت وی را برای فاطمه بیان کردم، فرمود: ای ابودرداء به خدا سوگند! او از شدت راز و نیاز با حق و گریه و زاری غش کرده است؛ پس کمی آب بردیم و به صورت علی پاشیدیم و ناگهان به هوش آمد و در آن حال به من نگاه کرد و من به شدت می‌گریستم. از من پرسید: چرا می‌گریی؟ گفتم: گریه‌ام برای رنجی است که بر خود روا می‌داری و چنین حالت غشوه‌ای به تو دست می‌دهد. فرمود: ای ابودرداء، تو که با دیدن این حالت من، چنین به گریه افتاده‌ای، چگونه خواهی بود آن‌گاه که مرا در دادگاه عدل الهی در روز حساب ببینی که برای بازپرسی و حساب می‌آورند و گناه‌کاران به عذاب خود یقین می‌کنند و فرشتگان عذاب، مرا به وحشت می‌اندازند و زبانه‌های آتش شعله می‌کشند و من در مقابل خداوند جبار ایستاده‌ام. تو در آن حال بیش‌تر به حال من رحمت می‌آوری یا اکنون؟ ابودرداء می‌گوید: به خدا سوگند! این حالت عبادی را در هیچ یک از یاران پیامبر جز او ندیدم[۸].[۹].

منابع

پانویس

  1. برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۱۷.
  2. نهج البلاغه، حکمت ۲۵۴، ص۱۲۱۳.
  3. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  4. فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۶۷.
  5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۱۰.
  6. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۲۴.
  7. شیخ صدوق، الامالی، ص۱۳۷؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۲۴.
  8. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۱۶۲.
  9. رفیعی، علی، مقاله «سیره امام علی»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۹.