آمنه بنت وهب: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - ')| ' به ')|')
 
(۴۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مهدویت/بالا}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = پیامبر خاتم | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[آمنه بنت وهب در قرآن]] - [[آمنه بنت وهب در حدیث]] - [[آمنه بنت وهب در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش) }}
{{امامت}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
*[[آمنه دختر وهب]]، [[مادر]] گرامی [[حضرت محمد]]{{صل}}. وی یکی از [[زنان]] بزرگ و باشرافت است که افتخار مادری [[پیامبر اسلام]] را دارد. هنگامی که به [[حضرت پیامبر]]{{صل}} حامله بود، شوهرش [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] در سفر تجارتی [[شام]] درگذشت. آن [[حضرت]] با مادرش [[آمنه]] بود. چون به شش سالگی رسید، مادرش او را به [[همراهی]] "[[امّ ایمن]]" برای دیدارِ دایی‌هایش به [[مدینه]] برد. پس از یک [[ماه]] اقامت در [[مدینه]]، هنگام بازگشت به [[مکه]] در محلّی به نام "[[ابواء]]" [[بیمار]] شد و [[جان]] سپرد و او را همانجا [[دفن]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} در اواخر [[عمر]] که به [[مکه]] می‌رفت، سر [[قبر]] مادرش رفت و بر او گریست<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۵.</ref>.
آمنه دختر وهب، مادر گرامی [[حضرت محمد]] {{صل}}. وی یکی از [[زنان]] بزرگ و باشرافت است که افتخار مادری [[پیامبر اسلام]] {{صل}} را دارد. هنگامی که به [[حضرت پیامبر]] {{صل}} حامله بود، شوهرش [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] در [[سفر]] تجارتی [[شام]] درگذشت. آن حضرت با مادرش [[آمنه]] بود تا اینکه حضرت را به [[حلیمه سعدیه]] سپردند. بعد از چند سال حلیمه سعدیه، [[رسول خدا]] {{صل}} را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، محمد {{صل}} در کنار مادر و جد خویش [[عبدالمطلب]] [[زندگی]] می‌کرد تا اینکه ۶ سال از عمر شریفش گذشت. در آن هنگام، مادرش آمنه، او را به [[همراهی]] «[[امّ ایمن]]» برای دیدار دایی‌های پدری که آن حضرت در [[مدینه]] از [[قبیله]] «بنی‌النجار» داشت، با خود برداشت و به مدینه آورد. آمنه پس از یک ماه اقامت در مدینه، در مراجعت به [[مکه]]، در منزلی به نام «[[ابواء]]» [[بیمار]] شد و همانجا از [[دنیا]] رفت. رسول خدا {{صل}} در اواخر عمر که به مکه می‌رفت، سر [[قبر]] مادرش رفت و بر او گریست<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۵؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۲۴۸؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۵۵.</ref>


==[[وفات]] [[آمنه]] [[مادر پیامبر خاتم]]{{صل}}==
آمنه زنی است که شایستگی مادری آن حضرت را داشته است. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده که چون آمنه [[پیامبر]]{{صل}} را زایید، [[کشور]] فارس و کاخ‌های [[شام]] بر او نمودار شد. [[فاطمه بنت اسد]] که در کنار آمنه بود و این را از او شنید، به نزد همسر خود [[ابوطالب]] رفت و شادی‌کنان ماجرا را به وی گفت. ابوطالب گفت: تو از این امر در [[شگفتی]] در صورتی که تو خود نیز پس از چندی به [[وصی]] و [[وزیر]] این مولود باردار می‌شوی.
*[[حلیمه سعدیه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، [[محمد]]{{صل}} در کنار [[مادر]] و جد خویش [[عبدالمطلب]] [[زندگی]] می‌کرد تا اینکه ۶ سال از [[عمر]] شریفش [[گذشت]]. در آن هنگام، مادرش [[آمنه]]، او را برای [[دیدار]] دایی‌های پدری که آن [[حضرت]] در [[مدینه]] از [[قبیله]] "بنی‌النجار" داشت، با خود برداشت و به [[مدینه]] آورد. [[آمنه]] در مراجعت به [[مکه]]، در منزلی به نام "ابواء" [[بیمار]] شد و همانجا از [[دنیا]] رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>.
==منابع==
* [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]


==پانویس==
[[ابن عباس]] می‌گوید: [[پیامبر]] پس از درگذشت پدر، با مادرش آمنه می‌زیست و چون به شش سالگی رسید<ref>تاریخ القویم، ج۱، ص۱۲۶.</ref>، آمنه وی را به دیدار دائیانش بنی عدی بن نجار در مدینه برد. [[ام ایمن]] مربیۀ [[پیغمبر]]{{صل}} نیز همراه آنان بود، یک ماه در مدینه در خانۀ نابغه ماندند و در آن مدت، [[دانشمندان یهود]] که محمد کودک را در آن [[خانه]] می‌دیدند به دقت در او می‌نگریستند و می‌گفتند: در [[آینده]] او پیغمبر این [[امت]] می‌شود و این [[شهر]] مقر حکومتش می‌گردد. وقتی پس از یک ماه از مدینه رهسپار مکه شدند، در [[منزل]] «ابواء» آمنه درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد و محمد{{صل}} به [[اتفاق]] ام ایمن به مکه بازگشت.
{{پانویس2}}


[[رده:آمنه بنت وهب]]
هنگامی که پیامبر{{صل}} به قصد عمرۀ [[حدیبیه]] از آنجا عبور می‌نمود، بر سر [[قبر]] مادر رفت و فرمود: [[خداوند]] مرا فرمود که قبر مادرم را [[زیارت]] کنم و حضرت قبر را [[اصلاح]] کرد و بر او گریست و [[مسلمانان]] نیز گریستند.
[[رده:مدخل]]
 
[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: [[جبرئیل]] بر پیامبر{{صل}} نازل شد و گفت: «ای محمد [[خداوند تعالی]] بر تو [[سلام]] فرستاد و گفت من [[آتش]] را بر صلب و پشتی که تو را فرود آورد و بطنی که حامل تو بوده و دامنی که تو را [[تربیت]] کرد، [[حرام]] کردم»<ref>{{متن حدیث|يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ إِنِّي قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَى صُلْبٍ أَنْزَلَكَ وَ بَطْنٍ حَمَلَكَ وَ حَجْرٍ كَفَلَكَ}}، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۸، حدیث ۵۲؛ کافی، ج۱، ص۴۴۶. (به نقل از گلواژه‌های حج و عمره، بصیری، ص۲۷).</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۵۵.</ref>
 
== نام و نسب ==
مورخان و محدثان ـ بدون [[اختلاف]] ـ نام مادر گرامی [[رسول اکرم]] {{صل}} را فقط «[[آمنه]]» گفته‌اند. او دختر [[وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر]] است<ref>المقنعه، ص۴۵۹؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ج۱، ص۲۴۹؛ احمد بن محمد بن ابی واضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ علی بن برهان الدین حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۹.</ref>. مادر آمنه، بره، دختر [[عبدالعزی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن کلاب بن مره]] و مادر بره، [[ام حبیب]] دختر [[اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب]] است<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، ص۶ ٢.</ref>. [[حضرت محمد]] {{صل}}، تنها فرزن عبدالله و آمنه است<ref>السیرة الحلبیة، ج۱، ص۵۱.</ref>.
 
مادر گرامی [[پیامبر]] در سی سالگی [[وفات]] نمود و در «[[ابواء]]» [[دفن]] گردید<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۲۷.</ref>. تنها فرزند وهب و بِره، آمنه است و بین مورخان معروف است که پیامبر دایی و خاله نداشت<ref>اعلام الوری، ص۱۴۵؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۰۸.</ref>.
 
در آن [[روزگار]] که وجود دختر برای [[اعراب]] مایه ننگ و [[شرمساری]] بود و [[دختران]] را زنده به [[گور]] می‌کردند، آمنه در میان [[قبیله]] و [[خانواده]] خود از [[احترام]] خاصی برخوردار بود<ref>البدایة والنهایة، ج۱، ص۲۴۹.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۲۱.</ref>
 
== عظمت آمنه در [[کتاب‌های آسمانی]] ==
در برخی منابع روایی آمده است: کعب<ref>کعب بن ماتع، کنیه‌اش ابو اسحاق، اهل یمن و از بزرگان علمای اهل کتاب بود و اسلام را در زمان ابوبکر پذیرفت و در دوره حکومت عمر، به مدینه رفت. الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۵۶.</ref> نزد [[معاویه]] بود که به او گفتم: شما [[میلاد پیامبر]] خاتم را در کتاب‌های خود چگونه یافتید و برای خاندانش چه فضیلتی یافته‌اید؟ کعب رو به معاویه کرد تا نظر او را بداند. گویا [[خدا]] به زبان معاویه انداخت که بگوید ای ابواسحاق! هر چه می‌دانی بگو. خدا رحمتت کند! کعب گفت: من ۷۲ [[کتاب آسمانی]] و همه صحف [[دانیال]] را خوانده‌ام. در همه آنها، مولود عترتش ذکر شده و نامش معروف است. [[فرشتگان]] هنگام تولد هیچ [[پیامبری]] نازل نشدند؛ جز [[عیسی]] {{ع}} و احمد {{صل}}. برای هیچ [[آدمی]] پرده‌ای بهشتی نکشیدند؛ جز [[مریم]] و [[آمنه]]. [[فرشته]] بر هیچ [[زن]] حامله‌ای گمارده نشد؛ جز مادر [[مسیح]] {{ع}} و احمد {{صل}}. یک نشانه حمل آمنه این بود که در شب حمل او، منادی در هفت آسمان ندا کرد: مژده باد! که امشب نطفه محمد بسته شد. در [[زمین]] نیز چنین ندا کرد. این آواز را در شب ولادتش از [[کعبه]] شنیدند: ای [[خاندان]] [[قریش]]! [[بشیر]] و نذیر برای شما آمد که [[عزت]] ابد و سود بزرگ با اوست و او [[خاتم پیامبران]] است. در کتاب‌های ما آمده است که بعد از او، خاندانش [[بهترین]] [[انسان‌ها]] هستند و همیشه [[مردم]] تا زمانی از [[عذاب]] در امانند که فردی از عترتش در زمین باقی است<ref>شیخ صدوق، امالی، ص۶۰۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۴۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۲۲.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|'''تولد و کودکی پیامبر''']]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]
# [[پرونده:IM009705.jpg|22px]] [[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|'''مادران چهارده معصوم''']]
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:مادران پیامبران]]
[[رده:نیاکان پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۳

مقدمه

آمنه دختر وهب، مادر گرامی حضرت محمد (ص). وی یکی از زنان بزرگ و باشرافت است که افتخار مادری پیامبر اسلام (ص) را دارد. هنگامی که به حضرت پیامبر (ص) حامله بود، شوهرش عبدالله در سفر تجارتی شام درگذشت. آن حضرت با مادرش آمنه بود تا اینکه حضرت را به حلیمه سعدیه سپردند. بعد از چند سال حلیمه سعدیه، رسول خدا (ص) را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، محمد (ص) در کنار مادر و جد خویش عبدالمطلب زندگی می‌کرد تا اینکه ۶ سال از عمر شریفش گذشت. در آن هنگام، مادرش آمنه، او را به همراهی «امّ ایمن» برای دیدار دایی‌های پدری که آن حضرت در مدینه از قبیله «بنی‌النجار» داشت، با خود برداشت و به مدینه آورد. آمنه پس از یک ماه اقامت در مدینه، در مراجعت به مکه، در منزلی به نام «ابواء» بیمار شد و همانجا از دنیا رفت. رسول خدا (ص) در اواخر عمر که به مکه می‌رفت، سر قبر مادرش رفت و بر او گریست[۱].[۲]

آمنه زنی است که شایستگی مادری آن حضرت را داشته است. از امام صادق(ع) روایت شده که چون آمنه پیامبر(ص) را زایید، کشور فارس و کاخ‌های شام بر او نمودار شد. فاطمه بنت اسد که در کنار آمنه بود و این را از او شنید، به نزد همسر خود ابوطالب رفت و شادی‌کنان ماجرا را به وی گفت. ابوطالب گفت: تو از این امر در شگفتی در صورتی که تو خود نیز پس از چندی به وصی و وزیر این مولود باردار می‌شوی.

ابن عباس می‌گوید: پیامبر پس از درگذشت پدر، با مادرش آمنه می‌زیست و چون به شش سالگی رسید[۳]، آمنه وی را به دیدار دائیانش بنی عدی بن نجار در مدینه برد. ام ایمن مربیۀ پیغمبر(ص) نیز همراه آنان بود، یک ماه در مدینه در خانۀ نابغه ماندند و در آن مدت، دانشمندان یهود که محمد کودک را در آن خانه می‌دیدند به دقت در او می‌نگریستند و می‌گفتند: در آینده او پیغمبر این امت می‌شود و این شهر مقر حکومتش می‌گردد. وقتی پس از یک ماه از مدینه رهسپار مکه شدند، در منزل «ابواء» آمنه درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد و محمد(ص) به اتفاق ام ایمن به مکه بازگشت.

هنگامی که پیامبر(ص) به قصد عمرۀ حدیبیه از آنجا عبور می‌نمود، بر سر قبر مادر رفت و فرمود: خداوند مرا فرمود که قبر مادرم را زیارت کنم و حضرت قبر را اصلاح کرد و بر او گریست و مسلمانان نیز گریستند.

امام صادق(ع) می‌فرماید: جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و گفت: «ای محمد خداوند تعالی بر تو سلام فرستاد و گفت من آتش را بر صلب و پشتی که تو را فرود آورد و بطنی که حامل تو بوده و دامنی که تو را تربیت کرد، حرام کردم»[۴].[۵]

نام و نسب

مورخان و محدثان ـ بدون اختلاف ـ نام مادر گرامی رسول اکرم (ص) را فقط «آمنه» گفته‌اند. او دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر است[۶]. مادر آمنه، بره، دختر عبدالعزی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن کلاب بن مره و مادر بره، ام حبیب دختر اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب است[۷]. حضرت محمد (ص)، تنها فرزن عبدالله و آمنه است[۸].

مادر گرامی پیامبر در سی سالگی وفات نمود و در «ابواء» دفن گردید[۹]. تنها فرزند وهب و بِره، آمنه است و بین مورخان معروف است که پیامبر دایی و خاله نداشت[۱۰].

در آن روزگار که وجود دختر برای اعراب مایه ننگ و شرمساری بود و دختران را زنده به گور می‌کردند، آمنه در میان قبیله و خانواده خود از احترام خاصی برخوردار بود[۱۱].[۱۲]

عظمت آمنه در کتاب‌های آسمانی

در برخی منابع روایی آمده است: کعب[۱۳] نزد معاویه بود که به او گفتم: شما میلاد پیامبر خاتم را در کتاب‌های خود چگونه یافتید و برای خاندانش چه فضیلتی یافته‌اید؟ کعب رو به معاویه کرد تا نظر او را بداند. گویا خدا به زبان معاویه انداخت که بگوید ای ابواسحاق! هر چه می‌دانی بگو. خدا رحمتت کند! کعب گفت: من ۷۲ کتاب آسمانی و همه صحف دانیال را خوانده‌ام. در همه آنها، مولود عترتش ذکر شده و نامش معروف است. فرشتگان هنگام تولد هیچ پیامبری نازل نشدند؛ جز عیسی (ع) و احمد (ص). برای هیچ آدمی پرده‌ای بهشتی نکشیدند؛ جز مریم و آمنه. فرشته بر هیچ زن حامله‌ای گمارده نشد؛ جز مادر مسیح (ع) و احمد (ص). یک نشانه حمل آمنه این بود که در شب حمل او، منادی در هفت آسمان ندا کرد: مژده باد! که امشب نطفه محمد بسته شد. در زمین نیز چنین ندا کرد. این آواز را در شب ولادتش از کعبه شنیدند: ای خاندان قریش! بشیر و نذیر برای شما آمد که عزت ابد و سود بزرگ با اوست و او خاتم پیامبران است. در کتاب‌های ما آمده است که بعد از او، خاندانش بهترین انسان‌ها هستند و همیشه مردم تا زمانی از عذاب در امانند که فردی از عترتش در زمین باقی است[۱۴].[۱۵]

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵؛ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۴۸؛ تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۵۵.
  3. تاریخ القویم، ج۱، ص۱۲۶.
  4. «يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ إِنِّي قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَى صُلْبٍ أَنْزَلَكَ وَ بَطْنٍ حَمَلَكَ وَ حَجْرٍ كَفَلَكَ»، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۸، حدیث ۵۲؛ کافی، ج۱، ص۴۴۶. (به نقل از گلواژه‌های حج و عمره، بصیری، ص۲۷).
  5. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۵۵.
  6. المقنعه، ص۴۵۹؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ج۱، ص۲۴۹؛ احمد بن محمد بن ابی واضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ علی بن برهان الدین حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۹.
  7. ابن‌هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، ص۶ ٢.
  8. السیرة الحلبیة، ج۱، ص۵۱.
  9. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۲۷.
  10. اعلام الوری، ص۱۴۵؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۰۸.
  11. البدایة والنهایة، ج۱، ص۲۴۹.
  12. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۲۱.
  13. کعب بن ماتع، کنیه‌اش ابو اسحاق، اهل یمن و از بزرگان علمای اهل کتاب بود و اسلام را در زمان ابوبکر پذیرفت و در دوره حکومت عمر، به مدینه رفت. الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۵۶.
  14. شیخ صدوق، امالی، ص۶۰۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۴۰.
  15. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۲۲.