حجت الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ویرایش Heydari (بحث) به آخرین تغییری که Wasity انجام داده بود واگردانده شد)
برچسب: واگردانی
 
(۹۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = حجت
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل =  
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[حجت الهی در حدیث]] - [[حجت الهی در کلام اسلامی]] - [[حجت الهی در معارف مهدویت]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حجت الهی در قرآن]] | [[حجت الهی در حدیث]] | [[حجت الهی در کلام اسلامی]] | [[حجت الهی در عرفان اسلامی]] | [[حجت الهی بودن امام]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[حجت الهی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==[[ولی الله]]؛ مبیّن اعتباریّات [[شرعی]]==
'''حجّت''' به‌معنای [[برهان]] و [[دلیل]] در اصطلاح [[قرآنی]] چیزی است که از سوی [[خداوند]]، معیار و [[میزان]] [[درستی]] حرف‌ها و عمل‌ها قرار داده شده تا [[مردم]] به آن رجوع کنند و از آن [[تبعیت]] نمایند. در مباحث [[دینی]] به [[پیامبران]] و [[امامان]] {{عم}} مانند [[امام زمان]] {{ع}} اطلاق [[حجت]] شده است، به دلیل آنکه وسیلۀ [[اتمام حجت]] از طرف خداوند هستند.
*[[امر الهی]] در تکوینیات، به منزله اعطای هستی و [[کمالات]] هستی به موجودات است؛ چنان‌که می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.</ref>
*[[امر الهی]] در اعتباریّات، به معنای انطباق مأمورٌبه با [[مصالح]] [[حقیقی]] است. [[نهی]] [[الهی]] نیز به معنای انطباق مأمورٌبه با [[مفاسد]] [[حقیقی]] است؛ که شخص در صورت ارتکاب آن، [[مبتلا]] به [[مفاسد]] آن در [[دنیا]] و [[آخرت]] می‌شود؛ مثلاً [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}<ref>«و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است» سوره انعام، آیه ۱۵۲.</ref>.
*ظاهر این [[نهی]]، فرمانی اعتباری است که مکلّف می‌تواند [[امتثال]] کند و یا نکند؛ ولی [[نهی]] [[الهی]]، [[کشف]] از مفسده‌ای می‌کند که اگر مکلّف آن را مرتکب بشود، در گرفتاری [[سختی]] قرار می‌گیرد. به عنوان مثالی دیگر، [[خداوند]] درباره تصرّف غاصبانه و ظالمانه در [[مال یتیم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا}}<ref>«آنان که دارایی‌های یتیمان را به ستم می‌خورند جز این نیست که در شکم خود آتش می‌انبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰.</ref>.
*[[حقیقت]] این [[مفسده]] در جهان‌های بعد از [[مرگ]] برای او روشن می‌شود و در این عالم، که ظرف اعتباریّات است، [[خداوند]] تنها خبر از آن [[مفسده]] می‌دهد. همچنین [[خداوند]] درباره کسانی که حریصانه در جمع [[مال]] می‌کوشند و از پرداخت [[حقوق الهی]] آن اجتناب می‌کنند، در ابتدا می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>.
*سپس در [[آیه]] بعد، [[حقیقت]] [[عذاب الهی]] را این‌چنین [[تبیین]] می‌نماید: {{متن قرآن|يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ}}<ref>«روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند و با آن بر پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ نهند» سوره توبه، آیه ۳۵.</ref>.
*نکته مهم آن است که در ادامه [[آیه]]، [[خداوند]] رابطه [[عذاب الهی]] و [[عمل حرام]] در [[دنیا]] را، رابطه [[باطن]] و ظاهر یک [[حقیقت]] بیان می‌نماید و می‌فرماید: {{متن قرآن|هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ}}<ref>«این همان چیزی است که برای خود می‌انباشتید اکنون آنچه را می‌انباشتید بچشید!» سوره توبه، آیه ۳۵.</ref>
*همچنین درباره [[مصلحت]] [[امتثال]] [[فرامین الهی]]، خطاب به [[مؤمنین]] می‌فرماید:{{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ}}<ref>«و کسانی که به خداوند و پیامبرانش ایمان آورده‌اند، نزد پروردگار خویش همان راستگویان و شهیدانند؛ آنان راست پاداش و فروغشان؛ و آن کسان که کافر شدند و آیات ما را دروغ شمردند دوزخی‌اند» سوره حدید، آیه ۱۹.</ref>.
*به این ترتیب، [[خداوند]] درباره اجرکارهای [[پسندیده]] صدّیقین و [[شهداء]]، تنها به ذکر [[پاداش]] اکتفا نمی‌کند: {{متن قرآن|لَهُمْ أَجْرُهُمْ}}؛ بلکه برای آنان [[نور]] نیز قرار می‌دهد: {{متن قرآن|وَنُورُهُمْ}}؛ که مراد از آن، [[حقیقت]] [[نورانی]] اعمالِ به ظاهر اعتباری آنان در [[دنیا]] و [[آخرت]] است<ref>خداوند درباره نورانیت مؤمن و اعمال او در دنیا می‌فرماید: {{متن قرآن|أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}} «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲؛ و در همین ارتباط، درباره نورانیّت مؤمن در قیامت می‌فرماید: {{متن قرآن|يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ}} «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‌گویند: چشم به راه ما بمانید تا از فروغتان (بهره‌ای) بگیریم، (به آنان) گفته می‌شود: به پس پشت خود باز گردید و فروغی بجویید؛ آنگاه میان آنان (و مؤمنان) بارویی می‌کشند که دری دارد، درون آن بخشایش و بیرون آن روی به عذاب دارد» سوره حدید، آیه ۱۳.</ref>.
*نتیجه آنکه، همه [[اوامر]] اعتباری [[خداوند]] در [[احکام]] فردی و [[اجتماعی]]، خبر از واقعیّاتی می‌دهند که رابطه آن [[حقیقت]] با این [[احکام]] اعتباری [[شرعی]]، رابطه [[روح]] با [[جسد]] و [[نور]] با سایه و [[باطن]] با ظاهر خود است. بنابراین، رابطه آن دو به حدّی تنگاتنگ و درهم تنیده است که کمترین تغییری در اعتباریّات، موجب بی‌فایده شدن [[حکم]] و [[خروج]] آن از تحت مصلحتی است که [[خداوند]] برای آن قرار داده است. برای مثال، اگر کسی [[فریضه]] [[روزه]] را به جای [[طلوع فجر]]، از هنگام [[طلوع]] [[خورشید]] آغاز کند و یا در پایان روز، قبل از [[مغرب]] [[شرعی]] افطارنماید، هرچند همه روز را در زحمت نخوردن و نیاشامیدن گذرانده و عقلاً زحمت [[روزه]] را کشیده است، ولی نتایج [[معنوی]] از [[روزه]] را دریافت نمی‌کند؛ چنان‌که [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} درباره برخی روزه‌دارانی که [[حریم]] [[معنوی]] [[روزه]] را رعایت نکردند، می‌فرماید:{{متن حدیث|كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ‌}}<ref>نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ق.)، ص۴۹۵، حکمت ۱۴۵.</ref>.
*به همین علت است که وقتی [[ابان بن تغلب]] در [[استنباط]] [[حکم]] [[قصاص]]، [[قیاس]] [[عقلانی]] می‌کند، [[امام صادق]]{{ع}} به [[تندی]] به او می‌فرمایند: {{متن حدیث|مَهْلًا يَا أَبَانُ... إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۷، ص۳۰۰.</ref>.
*بنابراین، اگر رابطه [[دین]] و [[احکام]] آن، با [[حقیقت]] [[دین]] و [[مقام]] مکنون آن، رابطه تصویر با صاحب آن و حتّی دقیق‌تر است، بنابراین، می‌باید [[خداوند]] در تمام مسائل و جزئیّات [[زندگی]]، [[احکام]] خود را به تفصیل بیان نماید؛ تا [[مسلمانان]] در عمل، کمترین زمینه تخطّی از آنها را پیدا کنند و در نتیجه، از نتایج مادّی و [[معنوی]] آن [[محروم]] نگردند.
*از سوی دیگر، در [[قرآن]] تنها به بیان کلیّات [[احکام]] اکتفا شده؛ در حالی که [[مسلمانان]] [[نیازمند]] به دانستن تفصیل [[احکام الهی]] هستند. اکنون می‌توان گفت: [[حکمت بالغه الهی]] ایجاب می‌کند که همیشه در میان [[بشر]] کسانی باشند که جزئیّات [[احکام الهی]] را از [[قرآن]] برای [[امّت اسلام]] [[تبیین]] نمایند؛ تا راه برای عمل صحیح به [[احکام]] و درنتیجه، انطباق میان [[تکوین]] و [[تشریع]] در [[نظام]] [[دینی]] وجود داشته باشد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۴۷۶-۴۷۸.</ref>.


==[[ضرورت]] وجود [[حجّت الهی]] ([[ولی الله]]) برای [[امتثال]] [[اوامر]] [[خداوند]]==
== معناشناسی ==
*برجسته‌ترین ویژگی که [[خداوند]] برای [[انسان]] بر می‌شمارد، [[مقام]] [[بندگی]] است؛ تا به آنجا که گویی [[فلسفه خلقت]] [[انسان]]، [[معرفت]] به [[مقام]] [[بندگی]] [[پروردگار]] است{{متن قرآن|وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ}}<ref> «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref>. در [[فرهنگ قرآن]]، تعریف [[بندگی]]، به مراتب عمیق‌تر از مفهوم آن در [[فرهنگ]] متداول است؛ ولی در هر صورت، با استفاده از آن می‌توان [[ضرورت]] وجود ولیّ‌الله را در میان [[مردم]] [[اثبات]] کرد.
حجّت در لغت به‌معنای برهان و دلیلی است که با آن مدّعا اثبات شده و حریف را قانع یا دفع می‌کنند<ref> لسان‌العرب، ج‌۳، ص‌۵۲، تاج‌العروس، ج‌۳، ص‌۳۱۴، حجج.</ref> و در اصطلاح اصول فقه، دلیلی است که واسطه اثبات احکام شرعی باشد<ref> فرائدالاصول، ج‌۱، ص‌۵۱؛ اصول‌الفقه، ج‌۲، ص‌۱۲.</ref> و در اصطلاح [[قرآنی]] هر آن چیزی است که از سوی [[خداوند]]، معیار و [[میزان]] درستی حرف‌ها و عمل‌ها قرار داده شده تا [[مردم]] به آن رجوع کنند و از آن [[تبعیت]] نمایند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۸۲.</ref>.
*در [[فرهنگ قرآن]]، "[[عبد]]" کسی است که همه [[همّت]] او کسب [[رضایت]] مولا باشد. لذا او باید [[تکالیف]] خود را به خوبی بشناسد، تا بتواند به [[بهترین]] وجه [[رضایت]] مولای خود را کسب نماید.
*نتیجه چنین بینشی آن است که [[انسان]] در عمل باید به دنبال حجّتی بگردد که در [[مقام قرب]] و [[ولایت الهی]] در موقعیّتی قرار داشته باشد که [[خداوند]] [[تولّی]] همه امور او را برعهده گرفته باشد؛ به گونه‌ای که همه حرکات و سکنات و [[قول و فعل]] و حتّی تقریر او بیانگر [[حکم الهی]] باشد. در نتیجه، [[انسان]] با [[اسوه]] قرار دادن او، در [[قیامت]] حجّتی در پیشگاه مولای خود داشته باشد. با این [[برهان]]، از یک سو [[ضرورت]] وجود [[اولیاء الهی]] درمیان [[خلق]] ثابت می‌شود و از سوی دیگر، [[ضرورت]] دائمی [[رجوع]] به آنان [[مبرهن]] می‌گردد؛ چنان‌که [[قرآن]] با بیان‌های گوناگون، مخلوق را این‌چنین معرفی می‌کند: {{متن قرآن|وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا}}<ref>«و به جای او خدایانی را برگزیدند که چیزی نمی‌آفرینند و خود آفریده می‌شوند و اختیار هیچ سود و زیانی برای خویش و اختیار مرگ و زندگی و برانگیختنی را ندارند» سوره فرقان، آیه ۳.</ref>.
*بیان [[عقلی]] این مطلب، با دقّت در [[رابطه ولایی]] [[خالق]] و مخلوق روشن می‌شود؛ زیرا مخلوق در هستی و [[کمالات]] هستی، تماماً وابسته به [[عنایت]] [[خالق]] است و اگر توجّه ولایی مولا لحظه‌ای از او برداشته شود، نه آنکه [[فقیر]] می‌گردد، بلکه به یکباره معدوم می‌شود. [[بدیهی]] است که در چنین [[فرهنگی]]، احراز کمترین [[استقلال]] در ذات یا صفات در برابر مولا، منافات با [[ادب]] و [[حقیقت]] [[بندگی]] دارد<ref>برای بیان نمونه‌ای از ادب بندگی، اشاره می‌کنیم به گوشه‌ای از دعای امام سجاد{{ع}} در صحیفه: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ... فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ فِي قَبْضَتِكَ، نَاصِيَتِي بِيَدِكَ. لَا أَمْرَ لِي مَعَ أَمْرِكَ‌، مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ، عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ، وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِكَ، وَ لَا أَسْتَطِيعُ مُجَاوَزَةَ قُدْرَتِكَ، وَ لَا أَسْتَمِيلُ هَوَاكَ، وَ لَا أَبْلُغُ رِضَاكَ، وَ لَا أَنَالُ مَا عِنْدَكَ إِلَّا بِطَاعَتِكَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِكَ. إِلَهِي أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ عَبْداً دَاخِراً لَكَ، لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً إِلَّا بِكَ، أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي، وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي، فَأَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي، وَ تَمِّمْ لِي مَا آتَيْتَنِي، فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ الضَّرِيرُ الْحَقِيرُ الْمَهِينُ الْفَقِيرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِيرُ}}. (الصحیفة السجادیه (ط. الهادی، ۱۳۷۶ ه.ش.)، دعای ۲۱).</ref>.
*نتیجه چنین بینشی در [[نظام]] [[تشریع]] آن است که [[بنده]] [[حقیقی]] می‌باید سراسر [[تسلیم]] درگاه مولای خود باشد؛ به گونه‌ای که نه خود و نه [[کمالات]] خود را ببیند.
*[[بدیهی]] است نیل به چنین [[مقام]] بلندی، با تحصیلات متعارف و مطالعه [[قرآن]] و سایر منابع [[دینی]] به دست نمی‌آید؛ بلکه تنها با قرارگرفتن تحت [[ولایت الهی]] و [[هدایت ایصالی]] [[پروردگار]]، می‌توان به چنین [[مقام]] منیعی دست یافت.
*[[هدایت ایصالی]] [[پروردگار]]، از [[شئون ولایت]] و [[ربوبیّت الهی]] است که مانند سایر رحمت‌های [[خداوند]]، از طریق [[اولیاء الهی]]{{عم}} (یعنی مظاهر اسم [[ولی الله]]) بر [[قلوب]] افراد مستعد (به [[میزان]] استعدادشان) سرازیر می‌گردد. [[مهتدی]]، به مقداری که [[تولّی]] به [[ولایت]] [[اولیاء الهی]]{{عم}} داشته باشد، مستعدّ بهره‌مندی از [[هدایت]] خاصّ آن ذوات [[مقدّس]] می‌شود و از آنجا که [[ولایت]] آنان مندک در [[ولایت الهی]] است، [[تولّی]] کامل به [[ولایت]] آنان، با ذوب شدن در [[محبّت]] ایشان و قبول همه جانبه [[سرپرستی]] آنها مقدور است.
{{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ}}<ref>«جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمی‌روند» سوره نور، آیه ۶۲.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۴۷۹-۴۸۰.</ref>.


==[[ضرورت]] وجود [[ولی الله]] برای تنفیذ تصرّفات==
== [[حجت الهی بودن امام]] ==
*معنای اصلی واژه [[ولایت]]، شدّت [[قرب]] میان دو شیء و [[تدبیر]] یکی توسّط دیگری است. همچنین چون اقرب موجودات به اشیاء، [[خالق]] آنهاست و پس از او، اقرب اسماء [[الهی]] به ذات باری است، پس بنابراین، بالاترین مصداق این لغت در [[تکوین]]، در [[درجه]] اوّل ذات باری [[متعال]] است که بر مخلوقات [[ولایت الهی]] دارد و پس از او، [[ولیّ]] [[الله]] است، که طریق [[تدبیر]] [[پروردگار]] بر خلایق می‌باشد. از لوازم [[ولایت]] [[ولیّ]] [[الله]]، [[مالکیّت]]، [[حاکمیّت]]، [[تدبیر]] و [[تربیت]] موَلَّی‌علیه است.
هر یک از [[امامان معصوم]] {{عم}}، [[حجّت الهی]] بر مردم‌اند که [[خداوند]] به‌واسطۀ وجود ایشان بر [[بندگان]] خود [[احتجاج]] می‌کند. [[حجّت]]، یکی از لقب‌های [[امام دوازدهم]] [[حضرت مهدی]] است، [[حجة بن الحسن]]. در کتاب‌های [[اعتقادی]]، مباحث مربوط به [[نبوت]] و [[امامت]]، تحت عنوان "[[شناخت]] [[حجت]]" مطرح می‌شود و [[حجّت‌شناسی]] از شناخت‌های ضروری و مهم است. در عصر [[غیبت امام عصر]]، فقهای [[دین]] از سوی آن [[حضرت]]، [[حجت]] بر [[مردم]] در مسائل [[دینی]] قرار داده شده‌اند و فتوای آنان برای [[مردم]] "[[حجّت]] شرعی" در عمل به [[احکام]] است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۸۲؛ [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[درسنامه مهدویت (کتاب)|درسنامه مهدویت]]، ص۲۲۱-۲۲۳؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۶۸.</ref>.
*بنابراین، اگر در [[روابط]] موجودات عالم، ولایت‌های دیگری به صورت [[حقیقی]] و [[تکوینی]] [[مشاهده]] می‌شود، همگی تحت [[ولایت الهی]] است. مثلاً اگر در [[نظام]] عالِم [[دنیا]]، [[خورشید]] نورافشانی می‌کند و منشأ [[گرما]] و [[روشنایی زمین]] است و باد و [[باران]]، عامل سرسبزی [[طبیعت]] و [[رویش گیاهان]] هستند، همگی اینها عوامل متوسّط در [[تدبیر]] و [[نظام]] عالمند و [[ولایت]] واقعی و اصلی، با فاعل [[حقیقی]]، یعنی [[خداوند]] است و اینها با [[اذن]] و [[استمداد]] از او، آثار [[تربیتی]] و پرورشی در عالم دارند. توجّه به این اصل، [[انسان]] را به سوی [[توحید افعالی]] و مراتب بالاتر آن [[هدایت]] می‌کند. اصولاً تأکید بر این اصل در [[قرآن]]، برای توجّه دادن [[انسان‌ها]] به [[ولایت الهی]] است؛ تا مبادا ولایت‌های میانی در [[تکوین]]، [[انسان]] را از توجّه به [[ولایت الهی]] بازدارد. برای نمونه کافی است به [[آیات]] ۵۸ به بعد [[سوره]] [[مبارکه]] واقعه توجه شود{{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ  أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ}}<ref> «آیا آبی را که فرو می‌ریزید، دیده‌اید؟ آیا شما آن را می‌آفرینید یا آفریننده ماییم؟ ما مرگ را میان شما رقم زده‌ایم و ناتوان نیستیم که همگونه‌هایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمی‌دانید، باز آفرینیم و به یقین، شما آفرینش نخستین (خود) را شناخته‌اید، پس چرا پند نمی‌پذیرید؟ آیا آنچه را می‌کارید، دیده‌اید؟ آیا شما آن را می‌رویانید یا رویاننده ماییم؟ اگر می‌خواستیم آن را گیاهی خشک و خرد می‌گرداندیم که به پشیمانی می‌افتید (و بگویید) بی‌گمان ما (زیان دیده و) غرامت زده‌ایم بلکه سخت بی‌بهره‌ایم آیا آبی را که می‌نوشید، دیده‌اید؟ آیا شما آن را از ابر فرو فرستاده‌اید یا فرو فرستنده ماییم؟ اگر می‌خواستیم آن را تلخاب می‌کردیم پس چرا سپاس نمی‌گزارید؟ آیا آتشی را که می‌افروزید دیده‌اید؟ آیا درخت آن را شما آفریده‌اید یا آفریننده ماییم؟ ما آن را مایه اندرز و سرمایه‌ای برای بیابانگردان کرده‌ایم پس نام سترگ پروردگار خویش را به پاکی بستای!» سوره واقعه، آیه ۵۸-۷۴.</ref>.
*سیطره [[ولایت الهی]]، تنها در [[روابط]] ظاهری موجودات در عالم [[تکوین]] نیست؛ بلکه در [[باطن]] [[انسان]] و سایر موجودات، هر آنچه از [[حاکمیّت]] و [[مالکیّت]] و [[تدبیر]] است، در اصل از [[ولایت الهی]] سرچشمه می‌گیرد. مثلاً [[انسان]] در [[باطن]] نفس خویش، خود را مالک صفات کمالی خود از قبیل [[علم]] و [[قدرت]] و [[حیات]] می‌داند و آنها را به خود نسبت می‌دهد؛ امّا با تحلیل دقیق‌تر روشن می‌شود که اگر ذات [[انسان]] مملوک و مخلوق [[پروردگار]] و در نتیجه، تحت [[ولایت الهی]] است، به طریق اولی متعلّقات ذات و آثارآن نیز مملوک [[الهی]] و در تحت [[ولایت الهی]] است. از همین رو است که [[خداوند]] با صراحت درباره [[قدرت]] و یا [[عزّت]] و [[کرامت انسانی]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا}}<ref>«دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۶۵.</ref>.
*و یا خطاب به افراد ضعیف‌ الایمانی که [[عزّت]] را در سایه [[پناه]] بردن به [[کفّار]] جست‌وجو می‌کردند، می‌فرماید:{{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا}}<ref>«همان کسانی که به جای مؤمنان، کافران را دوست می‌گزینند؛ آیا عزّت را نزد آنان می‌جویند با آنکه بی‌گمان عزّت همه از آن خداوند است» سوره نساء، آیه ۱۳۹.</ref>.
*[[خداوند]] بر این اساس به [[مؤمنان]] در میدان‌های [[پیروز]] [[جنگ]] تذکّر می‌دهد که مبادا با [[پیروزی بر دشمن]] [[مغرور]] شوند؛ که دائماً و در همه حال، تحت [[ولایت الهی]] هستند و این آنها نبودند که [[جهاد]] کردند و [[پیروز]] شدند، بلکه همه چیز از آن [[خداوند]] است: {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>.
*با این مقدّمه روشن می‌شود که اگر [[ولایت الهی]] فوق همه ولایت‌ها است و همه [[نظام تکوین]] در تحت [[ولایت]] و [[حاکمیّت]] [[خداوند]] [[اعمال]] [[ولایت]] و [[حاکمیّت]] می‌نمایند، بر همین مبنا، [[ولایت]] [[اولیاء الهی]]{{عم}} که مجاری [[تدبیر]] و [[اراده]] پروردگارند نیز- به [[اذن خداوند]] - فوق همه حاکمیّت‌ها و ولایت‌ها است.
*همچنین از آنجا که [[اراده]] آنان [[مظهر]] [[اراده الهی]] است، [[تدبیر]] همه امور از مجرای [[تدبیر]] و [[ولایت]] آنان بر ممکنات جاری می‌شود<ref>بر این اساس، همه معجزات انبیاء الهی{{عم}}، اعمال ولایت آنها در مقابل ولایت اسباب ظاهری است: {{متن قرآن|أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۹.</ref>.
*به هر روی، در [[نظام تکوین]]، ولایت‌های جزئی در تحت [[تدبیر]] و [[ولایت]] [[اولیاء الهی]]{{عم}} انجام می‌گیرد. به عبارت دیگر، تا زمانی که تنفیذ و [[اذن]] [[ولیّ خدا]] در [[تکوین]] نباشد، [[ولایت]] سایر [[اولیاء]] مؤثر نخواهد بود. این همان اصلی است که [[ولایت تکوینی]] [[رسول اکرم]]{{صل}} و حضرات [[ائمه]] [[معصومین]]{{عم}} نامیده می‌شود<ref>در بخشی از زیارت مطلقه سیدالشهداء{{ع}} از بیان امام صادق{{ع}} چنین بیان شده: {{متن حدیث|بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ رِزْقَهَا وَ بِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ وَ تَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ}} (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۴، ص۵۷۷).</ref>.
*اکنون که [[جایگاه]] [[ولیّ خدا]] در [[نظام تکوین]] روشن شد و معلوم گردید که [[ولایت]] او، بعد از [[ولایت الهی]]، فوق همه ولایت‌ها در [[تدبیر]] عالم است، باید گفت که همین قاعده در [[نظام]] [[تشریع]] نیز جاری است؛ با این تفاوت که در [[ولایت تکوینی]] [[خداوند]] و [[اولیاء الهی]]{{عم}}، امکان [[خروج]] و [[عصیان]] از [[فرمان]] [[مقام ولایت]] امکان‌پذیر نیست و [[نظام تکوین]]، خواسته یا ناخواسته، تحت [[فرمان خداوند]] گردش می‌کند<ref>{{متن قرآن|ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ}} «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.</ref>؛ ولی در [[نظام]] [[تشریع]] و اعتباریّات، همه [[روابط فردی]] و [[اجتماعی]] باید – دراصل - تحت [[ولایت الهی]] و [[اولیاء]] او{{عم}} باشد تا امضاء شود. [[خروج]] از [[مقام ولایت]] در اینجا، نه به معنای معدوم شدن هستی یک شیء است؛ بلکه به معنای بی‌اثربودن [[اعمال]] ولایت‌هایی است که غاصبانه و بدون [[اذن]] [[ولیّ خدا]] انجام شده است.
*[[دلیل]] این مطلب، در تفاوت اعتبارات بشری با اعتبارات [[دینی]] است؛ یعنی [[قوانین]] و سنّت‌های بشری، برخاسته از اعتبارات [[اجتماعی]] است که [[مردم]] برای گذران [[نظام]] [[زندگی]] خود وضع نموده‌اند و [[مخالفت]] و یا موافقت با آنها، تأثیری در [[نظام]] عالم و یا [[باطن]] [[انسان‌ها]] و در نتیجه، [[نورانیّت]] و یا [[ظلمت]] در [[عوالم]] بعد از [[مرگ]] ندارد. در حالی که سنّت‌ها و [[قوانین]] [[شرعی]]، برگرفته از [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[حقیقی]] است که [[باطن]] آنها برگرفته از حقایق [[عینی]] در [[نظام تکوین]] است. رابطه اعتبار با [[تکوین]] در این نگاه، دو روی یک سکّه و رابطه ظاهر با [[باطن]] یک [[حقیقت]] است. به همین [[دلیل]] است که [[خداوند]] در [[قرآن]]، خطاب به [[انسان‌ها]] می‌فرماید که اگر تابع [[فرامین الهی]] در [[نظام]] [[تشریع]] باشند، [[زمین]] و [[آسمان]] و [[نظام تکوین]] عالم با آنها [[همراهی]] می‌کند و در غیر این صورت، با ایشان سرناسازگاری می‌گذارد: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}}<ref>«و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.</ref>.
*[[خداوند]] درباره [[اهل کتاب]] نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ}}<ref>«و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها فرو فرستاده شده است، بر پا می‌داشتند از نعمت‌های آسمانی و زمینی برخوردار می‌شدند» سوره مائده، آیه ۶۶.</ref>.
*بر این اساس، می‌توان عذاب‌های [[الهی]] و یا گشایش‌هایی را که [[خداوند]] برای [[مؤمنین]] در [[زندگی]] قرار می‌دهد، [[تبیین]] نمود. به عنوان قاعده‌ای کلّی، [[خداوند]] در [[سوره]] اللیل می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى}}<ref>«که کوشیدنتان گونه‌گون است امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد و آن وعده نیکوترین (بهشت) را راست بشمارد زودا که او را در راه (خیر و) آسانی قرار دهیم و اما آنکه تنگ‌چشمی کند و بی‌نیازی نشان دهد و وعده نیکوترین (بهشت) را دروغ شمرد زودا که او را در راه سختی قرار دهیم» سوره لیل، آیه ۴-۱۰.</ref>.
*بنابراین، در [[احکام دینی]]، رابطه میان [[قوانین]] [[شرعی]] با یکدیگر از یک سو و هماهنگی آنها با [[قوانین]] [[تکوین]] از سوی دیگر، به حدّی دقیقه و پیچیده است که تنظیم آنها تنها از سوی [[پروردگار]] ممکن است. به همین [[دلیل]] است که اوّلاً، [[اشراف]] بر آنها و [[تبیین]] پیچیدگی‌های آن از عهده [[بشر]] عادّی خارج است و تنها کسانی که بر [[نظام تکوین]] و [[تشریع]]، به [[اذن الهی]]، [[اشراف]] دارند - یعنی صاحبان [[مقام ولایت الهی]]- می‌توانند آن را برای دیگران بیان کنند. لذا وجود آنها در میان [[مردم]] ضروری است (چنان‌که در [[برهان]] اوّل اشاره شد).
*نتیجه دیگری که از این بیان به دست می‌آید آنکه، در [[نظام تکوین]]، [[ولایت الهی]] فوق همه ولایت‌ها است و هیچ [[قانون]] و سنّتی در [[تکوین]]، بدون [[اذن]] و تنفیذ [[الهی]] در محلّ خود جاری نمی‌شود. به عبارت دقیق‌تر، [[امر]] وجودی و [[فرمان]] هستی‌بخش [[پروردگار]]، همان‌طور که به عالمْ هستی می‌بخشد، به آنان [[اذن]] در [[ولایت]] نیز می‌بخشد. به همین ترتیب، در [[نظام]] [[تشریع]]، که آن نیز مطابق با [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[حقیقی]] و برخواسته از [[باطن]] [[نظام تکوین]] است، [[فرمان]] ولایی [[پروردگار]] از مجرای [[اولیاء الهی]]{{عم}} بر [[مردم]] جاری می‌شود و به ولایت‌ها و مالکیّت‌ها و [[حکومت‌ها]] اجازه [[نفوذ]] در عمل و تأثیر [[شرعی]] می‌بخشد. معنای این سخن در [[احکام]] اعتباری و نظامات [[اجتماعی]] آن است که همه ولایت‌ها و تصرّفات مالکانه، تا آنجا نافذ و صحیح است که با [[اذن]] و اجازه [[مقام ولایت]] صورت پذیرد؛ در غیر این صورت، [[ولایتی]] غاصبانه است و درنتیجه، نه در [[دنیا]] آثار [[تکوینی]] و یا [[اجتماعی]] خود را دارد و نه در [[آخرت]] [[نورانیّت]] و ثوابی برای عامل آن خواهد داشت. {{متن قرآن|قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا}}<ref>«بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند آنانند که آیات و لقای پروردگارشان را انکار کردند و کردارهایشان تباه گردید؛ از این رو روز رستخیز ترازویی برای آنان برپا نمی‌داریم» سوره کهف، آیه ۱۰۳.</ref>
*نتیجه آنکه، [[ضرورت]] [[اذن]] [[ولیّ خدا]] در همه تصرّفات ضروری است؛ خواه [[امام]] در رأس [[جامعه]] و دارای [[قدرت]] و [[حکومت]] باشد یا نباشد؛ نیز، خواه [[انسان]] در [[زندگی فردی]]، بر متعلّقات خود [[اعمال]] [[ولایت]] کند و یا در [[روابط اجتماعی]]، بخواهد بر دیگران [[اعمال]] [[ولایت]] و [[حکومت]] نماید، در هر صورت [[حاکمیّت]] [[انسان‌ها]] بر خود و یا متعلّقات خود - چه در امور فردی و یا [[اجتماعی]]- متوقّف بر [[اذن الهی]] و [[اولیاء]] او{{عم}} در قالب [[شرایع آسمانی]] است؛ زیرا مبنای [[ولایت]] به [[حاکمیّت]]، و [[حاکمیت]] نیز به خالقیّت باز می‌گردد. در نتیجه، [[ولایت]] [[خداوند]] فوق همه ولایت‌ها است و چون [[ولایت]] [[اولیاء الهی]]{{عم}} مندکّ در [[ولایت الهی]] است، همان [[حکم]] درباره [[ولایت]] آنان نیز جاری است. بر این اساس، همان طور که تصرّف در ممکنات بدون [[اذن خداوند]] عقلاً ممکن نیست، [[خداوند]] تشریعاً [[ولایت]] [[اولیاء]] خود{{عم}} را به منزله [[ولایت]] خود محسوب داشته و در نتیجه، همه مالکیّت‌ها و حاکمیّت‌ها و محاکمات و تصرّفات می‌باید با [[اذن]] و تنفیذ [[ولیّ خدا]] صورت گیرد؛ و الا هرگز مقبول نیست<ref>در بخش براهین قرآنی، به تفصیل به آیاتی که بیانگر عدم انفکاک ولایت الهی و اولیاء معصوم او{{عم}}، اعمّ از رسولان الهی{{عم}} و یا اوصیاء آنان{{عم}} است، اشاره خواهد شد. برای نمونه رجوع کنید به این آیه: {{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ}} «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بی‌گمان خداوند کافران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref>، {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۴۸۵-۴۹۰.</ref>.


==[[حجت‌شناسی]]==
== حجت الهی بودن محمد و آل محمد ==
در ادبیات گفتاری و نوشتاری [[شیعه]]، حجت دو مفهوم وصفی‏ هم‏سنگ دارد:
# مفهومی وصفی عام که درباره هر [[دلیل]] و برهان الهی چون [[پیامبران]] و [[امامان]] {{عم}} یا [[عقل]] به کار برده می‌‏شود و این [[دلیل]] همواره در زمین بر [[انسان]] آشکار است؛ ازاین ‏رو در روایت [[امام کاظم]] {{ع}} آمده است که فرمود: [[خداوند]] سبحانه و تعالی را بر [[مردم]] دو حجّت است: یکی ظاهر که آن عبارت است از [[پیامبران]] و [[رهبران دینی]] و دیگری باطن که آن [[عقول]] [[مردم]] است<ref>{{عربی|" إِنَ‏ لِلَّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَيْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ‏ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ {{عم}} وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ ‏‏‏‏‏‏‏‏"}}، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۵</ref>.
# مفهوم وصفی خاصی که از نگاه [[شیعه]]، [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}}‏ آخرین حجّت الهی است؛ ازاین ‏رو به [[امام مهدی|حجة بن الحسن العسکری]] {{ع}} شهرت دارد<ref>محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ح ۶ و ج ۹۷، ص ۳۴۳</ref>.<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۱۶۳ - ۱۶۵.</ref>


==حجت در ادبیات [[شیعه]]==
توجه به این نکته ضروری است که قلمرو [[حجت]] بودن [[امام]] تنها به [[شیعیان]] یا [[مسلمانان]] یا حتی [[انسان‌ها]] محدود نمی‌شود، بلکه [[امام]] کسی است که بر تمام آفریدگان، اعم از [[انسان]] و غیر [[انسان]]، حجیت دارد؛ چنان‌که [[پیامبر خدا]] {{صل}}، خود در [[روایت]] دیگری با عبارت {{متن حدیث|حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى بَرِيَّتِهِ}}<ref>شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۳۰۶؛ علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۸۷-۱۸۹.</ref>، بر این نکته تأکید کرده‌اند. همچنین امام [[هادی]] {{ع}} به هنگام [[زیارت]] [[قبر]] پدر بزرگوارشان، [[امام جواد]] {{ع}} فرمودند: "خدایا بر [[محمد بن علی]]... حجتت بر هر کسی که بر بالای زمین‌ها و زیر خاک است، [[درود]] فرست"<ref>جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۳۰۲؛ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۲، ص۶۰۱.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۲۳-۱۲۶.</ref>
*در ادبیات گفتاری و نوشتاری [[شیعه]]، حجت دو مفهوم وصفی‏ هم‏سنگ دارد<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۱۶۳ - ۱۶۵.</ref>:
#مفهومی وصفی و عام که درباره هر [[دلیل]] و [[برهان]] الهی چون [[پیامبران]] و [[امامان]]{{عم}} یا [[عقل]] به کار برده می‌‏شود و این [[دلیل]] همواره در زمین بر [[انسان]] آشکار است؛ ازاین ‏رو در روایت [[امام کاظم]]{{ع}} آمده است که فرمود: [[خداوند]] سبحانه و تعالی را بر [[مردم]] دو حجّت است: یکی ظاهر که آن عبارت است از [[پیامبران]] و [[رهبران دینی]] و دیگری باطن که آن [[عقول]] [[مردم]] است<ref> {{عربی|" إِنَ‏ لِلَّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَيْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ‏ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ {{عم}} وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ ‏‏‏‏‏‏‏‏"}}، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۵</ref>. [[پیامبران]] و [[اوصیا|اوصیای]] آنان{{عم}} به این [[دلیل]] حجّت نامیده شده‌‏اند که [[خداوند]] سبحانه و تعالی به وجود ایشان، بر بندگان خود [[احتجاج]] کند. آنان همچنین دلیل بر وجود [[خدا]] هستند و گفتار و کردارشان [[دلیل]] بر [[نیاز مردم به قانون آسمانی]] است. بر اساس [[روایات]] فراوانی، زمین هرگز از حجّت خالی نیست؛ چنان که از [[امام رضا]]{{ع}} پرسیده شد: آیا زمین از حجّت خالی می‌‏ماند؟ حضرت فرمود: "اگر زمین از حجّت خالی باشد، اهلش را فرو می‌‏برد"<ref> {{عربی|" لَوْ بَقِيَتْ‏ بِغَيْرِ إِمَامٍ‏ لَسَاخَتْ‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}، شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۹۸</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۱۶۳ - ۱۶۵.</ref>.  
#مفهوم وصفی خاصی که از نگاه [[شیعه]]، [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}}‏ آخرین حجّت الهی است؛ ازاین ‏رو به [[امام مهدی|حجة بن الحسن العسکری]]{{ع}} شهرت دارد<ref>  محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ح ۶ و ج ۹۷، ص ۳۴۳</ref>. [[داود بن قاسم]] گوید: از [[امام دهم]]{{ع}} شنیدم که فرمود: "جانشین من، پسرم حسن است. شما نسبت به جانشین پس از جانشین من چه حالی خواهید داشت؟ عرض کردم: خداوند سبحانه و تعالی مرا قربانت کند؛ چرا؟ فرمود: برای آن که شخص او را نمی‌‏توانید ببینید و ذکر او به نام مخصوصش روا نیست. عرض کردم: پس چطور او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید حجّت از خاندان [[پیامبر|محمد]]{{صل}}"<ref>[[شیخ طوسی]]، کتاب الغیبة، ص ۲۰۲، ح ۱۶۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱۳</ref>. در بیشتر روایات، این لقب به صورت الحجّة من آل محمّد به کار رفته است<ref>ر.ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۴۵؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۴۸</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۱۶۳ - ۱۶۵.</ref>.


==حجة الله در موعودنامه==
=== حجت الهی بودن محمد و آل محمد در حدیث ===
*از القاب [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} ذکر شده و به معنی غلبه یا سلطنت خدا بر خلایق است، و این سلطنت به واسطه آن حضرت به ظهور خواهد رسید. نقش انگشتر آن حضرت {{عربی|"أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ"}} است و به روایتی {{عربی|"أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ خَالِصَتُهُ"}} و به همین مهر، روی زمین حکومت می‌کند<ref>نجم الثاقب، باب دوم.</ref>
متون روایی شیعه از این واقعیت حکایت می‌کند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[ائمه اطهار]] {{عم}}، همگی از مفهوم [[حجت الله]] برای [[تبیین]] و توصیف [[حقیقت]] [[مقام امامت]] استفاده کرده‌اند. [[روایات]] موجود در این باره، چنان فراوان است که بی‌گمان متواتر [[معنوی]] است و محقق را از بررسی سندی انبوه [[روایات]] یاد شده بی‌نیاز می‌سازد. دو نمونه از این روایات عبارت‌اند از:
{{پرسمان القاب امام مهدی}}
# [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} در بیانات خود برای [[مردم]]، از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با عنوان [[حجت الله]] یاد کرده‌اند؛ در این باره [[ابن عباس]] [[نقل]] می‌کند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[امام علی]] {{ع}} فرمودند: "ای [[علی]]! تو پس از من، [[پیشوای مسلمانان]] و [[امیر مؤمنان]] و... و [[حجت خدا]] بر تمام مخلوقات هستی"<ref>{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ... وَ حُجَّةُ اللَّهِ بَعْدِي عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ}}. شیخ صدوق الامالی، ص۳۰۰.</ref>.
# [[حضرت رسول]] {{صل}} در دیگر بیانات خود، با تأکید بر اینکه [[ائمه]] پس از ایشان دوازده نفرند، بر تمام آنها عنوان [[حجت الله]] را اطلاق کرده‌اند. ایشان در این باره فرمودند: "امامان پس از من به تعداد نقبای [[بنی اسرائیل]] و [[حواریون عیسی]] {{ع}} هستند... آنها [[حجت‌های خدا]] در [[خلق]] اویند"<ref>{{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ حَوَارِيِّ عِيسَى... هُمْ حُجَجُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ}}. علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۷۵. برای ملاحظه روایات نبوی‌ای که از ائمه اطهار {{عم}} با عنوان «حجج الله» یاد کرده‌اند، ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۵۹؛ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۴، ص۱۸۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۲۱-۲۲؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۷۵. گفتنی است که قرآن کریم به صراحت تعداد نقبای بنی‌اسرائیل را دوازده نفر معرفی می‌کند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا}} [«و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم.».. سوره مائده، آیه ۱۲].</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۲۷۹؛ [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص؟؟ ؟.</ref>
 
=== حجت الهی بودن اهل بيت در سخنان [[اصحاب امامان]] ===
[[اصحاب ائمه]] در گفت و گوهای خود از تعبیر [[حجت الله]] استفاده می‌کردند، در این باره، [[زید بن علی بن الحسین]] می‌گوید: "در هر زمان، مردی از ما [[اهل بیت]] وجود دارد که [[خداوند]] به وسیله او بر [[خلق]] خود [[احتجاج]] می‌کند و [[حجت]] عصر ما پسر برادرم، [[جعفر بن محمد]] است. کسی که از او [[پیروی]] کند، [[گمراه]] نشده و کسی که با او [[مخالفت]] کند، [[هدایت]] نخواهد شد"<ref>شیخ صدوق، الامالی، ص۵۴۳-۵۴۴.</ref>. بر اساس [[نقلی]] صحیح، هنگامی که [[زید بن علی بن الحسین]] از [[مؤمن طاق]] خواست او را در قیامش [[یاری]] کند، [[مؤمن طاق]] ضمن [[مخالفت]] با وی، به او گفت: "اگر برای [[خدا]] حجتی روی [[زمین]] باشد، پس متخلف از تو [[نجات]] یافته و [[خروج]] کننده همراه با تو هلاک یافته است و اگر برای [[خدا]] حجتی روی [[زمین]] نباشد، پس متخلف از تو و [[خروج]] کننده همراه با تو، مساوی‌اند"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل الجاج، ج۲، ص۳۷۶؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۸۰.</ref>.
 
[[حمران بن اعین]]، از [[یاران امام صادق]] {{ع}} هنگامی که برای [[سخن گفتن]] در حضور آن حضرت اجازه گرفت، چنین گفت: "شهادت می‌دهم خدایی جز خدای یگانه نیست... و [[شهادت]] می‌دهم [[علی]] {{ع}} [[حجت خدا]] بر [[خلق]] اوست"<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۱۲-۲۱۳.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۲۷۹.</ref>
 
== ویژگی‌های حجت‌الله ==
{{اصلی|ویژگی‌های حجت‌الله}}
حجت الله دارای ویژگی‌هایی است که برخی از آنها عبارت‌اند از:
# '''وسیله [[اتمام حجت]] [[بندگان]]''': [[حجت]] کسی یا چیزی است که به وسیله آن بر دیگری [[احتجاج]] می‌شود. بنابراین [[حجت خدا]] بر [[مردم]]، کسی است که [[خداوند]] می‌تواند به وسیله او بر [[مردم]] [[احتجاج]] کند و در مقابل این [[حجت]]، [[مردم]] بهانه‌ای برای شانه خالی کردن از [[وظایف]] خود نخواهند داشت. شاید بتوان سخن [[خداوند]] راجع به [[پیامبران در قرآن]] را تأییدی بر این [[تبیین]] به شمار آورد: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>. [[امام کاظم]] {{ع}} فرمودند: "همانا [[حجت]] برای [[خدا]] بر [[مردم]] اقامه نمی‌شود، مگر به وجود امامی که برای [[مردم]] شناخته شود"<ref>{{متن حدیث|مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ {{ع}}قَالَ: إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يُعْرَفَ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷. این روایت با سند صحیح دیگری از امام رضا {{ع}} نیز نقل شده است. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>.
# '''[[عصمت]]''': [[حجت الله]] باید [[معصوم]] باشد و [[عصمت]] را می‌توان در دو حوزه [[عصمت از اشتباه]] و [[عصمت از گناه]] بررسی کرد:
## '''[[عصمت از اشتباه]] در [[تبیین دین]]''': [[حجت خدا]] بر روی [[زمین]]، [[نماینده]] و [[جانشین]] او میان آفریدگانش است و با وجود او [[حجت]] بر [[بندگان]] تمام می‌شود؛ از این‌رو، [[سخن]] او سخن [[خدا]] و فرمان‌های او [[اوامر]] [[خداوند]] است. اگر چنین است، لازم می‌آید سخنان و [[اوامر]] او از منبع [[فیض الهی]] سرچشمه گرفته باشد تا مشوب به [[خطا]] و غبار آلود به گرد [[اشتباه]] نگردد؛ زیرا در غیر این صورت، [[حجت خدا]] بر [[بندگان]] تمام نمی‌شود؛ از این‌رو، [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: "هیچ زمانی بر [[زمین]] نگذشته مگر آنکه برای [[خداوند]] حجتی در آن بوده است که [[حلال و حرام]] را شناسانده و [[مردم]] را به [[راه خدا]] [[دعوت]] می‌کند"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.
## '''[[عصمت از گناه]]''': در برخی دیگر از [[روایات]]، به گونه‌ای سخن به میان آمده است که [[عصمت]] [[حجت الله]] از [[گناه]] نیز ثابت می‌شود؛ برای نمونه، [[ابو بصیر]] در روایتی معتبر از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمودند: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. مقصود از [[امام]] در این [[روایت]] نیز همان [[حجت خدا]] بر [[بندگان]] است. به نظر می‌رسد، در این [[روایت]]، وصف “عادل” نشان از این [[حقیقت]] دارد که اگر [[امام]] غیر [[عادل]] باشد، [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نخواهد شد<ref>در این باره، ر. ک: مصطفوی، حسن، التحقیق، ج۷، ص۱۷۱.</ref>.
# '''[[مرجعیت دینی]] با [[علم ویژه]]''': [[حجت الله]] دارای [[منصب]] [[مرجعیت دینی]] با [[علم ویژه]] است؛ [[علمی]] [[خطاناپذیر]]، به گونه‌ای که موجب [[اتمام حجت]] خواهد شد. کمترین [[علمی]] که برای [[حجت الله]] ثابت می‌شود، [[علم به شریعت]] است؛ همان [[علمی]] که باید در [[اختیار]] [[مردم]] قرار گیرد تا حجتی بر [[خداوند]] نداشته باشند. [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۳. همچنین، ر. ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۴ و ۳۲۷؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.</ref>؛ "همانا [[زمین]] بدون عالم باقی نمی‌ماند". همچنین فرمودند: "هیچ زمانی بر [[زمین]] نگذشته است، مگر آنکه برای [[خداوند]] حجتی در آن بوده که [[حلال]] و حرام را شناسانده است و [[مردم]] را به [[راه خدا]] [[دعوت]] می‌کند"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.
# '''[[برخورداری از علوم غیر دینی]]''': بر اساس [[روایات]]، [[حجت الله]] کسی است که [[قلمرو علم]] او محدود به [[علم]] [[دین]] و [[شریعت]] نمی‌شود. [[اباصلت]]، [[یار وفادار]] [[امام رضا]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند ایشان با [[مردم]] مختلف به زبان‌های خودشان سخن می‌گفتند. هنگامی که من شگفتی خود را از این عمل ابراز کردم، [[امام]] فرمودند: "ای [[اباصلت]]! من [[حجت خدا]] بر مردمم و [[خداوند]] کسی را [[حجت]] بر [[مردم]] قرار نمی‌دهد که زبان آنها را نداند"<ref>شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۲۲۸.</ref>. از این [[روایت]] رابطه میان [[مقام]] [[حجت]] اللهی و [[علم]] متصدی این [[منصب]] روشن می‌شود؛ بدین ترتیب که چون [[امام]] [[حجت]] خداست، [[آگاه]] به زبان کسانی است که او [[حجت خدا]] بر آنهاست و یا [[امام صادق]] {{ع}} در روایتی به یکی از [[اصحاب]] خود، به نام سعد بن أبی الأصبغ فرمودند: "آیا [[گمان]] می‌کنی، کسی که [[خداوند]] او را [[حجت]] بر [[خلق]] خود قرار داده است، [[خداوند]] چیزی از امور آنها را بر آن [[حجت پنهان]] نگه می‌دارد؟"<ref>{{متن حدیث|أَ تَرَى مَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِهِ يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْ أُمُورِهِمْ}}؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.</ref>.
# '''[[وساطت فیض]]''': از جمله مقاماتی که برای [[حجت الله]] در روایاتی متعدد و [[مستفیض]] [[تبیین]] شده است، [[واسطه فیض]] بودن [[حجت الله]] برای عالمیان یا همان [[امامت]] [[تکوینی]] است؛ بدین معنا که بر اساس [[روایات]] متعدد و [[مستفیض]]، [[خداوند متعال]] که [[فیاض]] مطلق است، به واسطه حضور [[حجت]] خود در عالم، فیضش را به [[اهل]] عالم عطا می‌کند. [[احمد بن اسحاق اشعری]] از [[امام حسن عسکری]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمودند: "ای [[احمد بن اسحاق]]! همانا [[خداوند]] تبارک و تعالی از روزی که [[حضرت آدم]] {{ع}} را آفرید تا [[روز قیامت]]، [[زمین]] را از [[حجت]] خود بر بندگانش خالی نمی‌گذارد. به واسطه او [[بلا]] از [[اهل]] [[زمین]] دور می‌شود و [[باران]] می‌بارد و [[برکات]] [[زمین]] بیرون می‌آید"<ref>{{متن حدیث|يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ {{ع}} وَ لَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ}}. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۸۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۲۷۵.</ref>.
 
== [[حجت‌شناسی]] ==


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[حجت]]
* [[حجت‌شناسی]]
* [[حجت الهی بودن امام]]
* [[شبهه ناسازگاری حجیت‌انگاری امامان با خاتمیت]]
{{پایان مدخل وابسته}}
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:134491.jpg|22px]] [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه مهدویت''']]
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
{{پایان منابع}}


==منابع==
== پانویس ==
* [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]
{{پانویس}}
* [[پرونده:134491.jpg|22px]] [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه مهدویت''']]


==پانویس==
[[رده:حجت‌شناسی]]
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}
{{امام مهدی}}
[[رده:امام مهدی]]
[[رده:حجت الهی]]
[[رده:مدخل امامت پاسخ به شبهات کلامی]]
[[رده:مدخل امامت پاسخ به شبهات کلامی]]
[[رده:مدخل موعودنامه]]
[[رده:مدخل موعودنامه]]
[[رده:مقاله‌های اولویت یک]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۱

حجّت به‌معنای برهان و دلیل در اصطلاح قرآنی چیزی است که از سوی خداوند، معیار و میزان درستی حرف‌ها و عمل‌ها قرار داده شده تا مردم به آن رجوع کنند و از آن تبعیت نمایند. در مباحث دینی به پیامبران و امامان (ع) مانند امام زمان (ع) اطلاق حجت شده است، به دلیل آنکه وسیلۀ اتمام حجت از طرف خداوند هستند.

معناشناسی

حجّت در لغت به‌معنای برهان و دلیلی است که با آن مدّعا اثبات شده و حریف را قانع یا دفع می‌کنند[۱] و در اصطلاح اصول فقه، دلیلی است که واسطه اثبات احکام شرعی باشد[۲] و در اصطلاح قرآنی هر آن چیزی است که از سوی خداوند، معیار و میزان درستی حرف‌ها و عمل‌ها قرار داده شده تا مردم به آن رجوع کنند و از آن تبعیت نمایند[۳].

حجت الهی بودن امام

هر یک از امامان معصوم (ع)، حجّت الهی بر مردم‌اند که خداوند به‌واسطۀ وجود ایشان بر بندگان خود احتجاج می‌کند. حجّت، یکی از لقب‌های امام دوازدهم حضرت مهدی است، حجة بن الحسن. در کتاب‌های اعتقادی، مباحث مربوط به نبوت و امامت، تحت عنوان "شناخت حجت" مطرح می‌شود و حجّت‌شناسی از شناخت‌های ضروری و مهم است. در عصر غیبت امام عصر، فقهای دین از سوی آن حضرت، حجت بر مردم در مسائل دینی قرار داده شده‌اند و فتوای آنان برای مردم "حجّت شرعی" در عمل به احکام است[۴].

حجت الهی بودن محمد و آل محمد

در ادبیات گفتاری و نوشتاری شیعه، حجت دو مفهوم وصفی‏ هم‏سنگ دارد:

  1. مفهومی وصفی عام که درباره هر دلیل و برهان الهی چون پیامبران و امامان (ع) یا عقل به کار برده می‌‏شود و این دلیل همواره در زمین بر انسان آشکار است؛ ازاین ‏رو در روایت امام کاظم (ع) آمده است که فرمود: خداوند سبحانه و تعالی را بر مردم دو حجّت است: یکی ظاهر که آن عبارت است از پیامبران و رهبران دینی و دیگری باطن که آن عقول مردم است[۵].
  2. مفهوم وصفی خاصی که از نگاه شیعه، حضرت مهدی (ع)‏ آخرین حجّت الهی است؛ ازاین ‏رو به حجة بن الحسن العسکری (ع) شهرت دارد[۶].[۷]

توجه به این نکته ضروری است که قلمرو حجت بودن امام تنها به شیعیان یا مسلمانان یا حتی انسان‌ها محدود نمی‌شود، بلکه امام کسی است که بر تمام آفریدگان، اعم از انسان و غیر انسان، حجیت دارد؛ چنان‌که پیامبر خدا (ص)، خود در روایت دیگری با عبارت «حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى بَرِيَّتِهِ»[۸]، بر این نکته تأکید کرده‌اند. همچنین امام هادی (ع) به هنگام زیارت قبر پدر بزرگوارشان، امام جواد (ع) فرمودند: "خدایا بر محمد بن علی... حجتت بر هر کسی که بر بالای زمین‌ها و زیر خاک است، درود فرست"[۹].[۱۰]

حجت الهی بودن محمد و آل محمد در حدیث

متون روایی شیعه از این واقعیت حکایت می‌کند که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع)، همگی از مفهوم حجت الله برای تبیین و توصیف حقیقت مقام امامت استفاده کرده‌اند. روایات موجود در این باره، چنان فراوان است که بی‌گمان متواتر معنوی است و محقق را از بررسی سندی انبوه روایات یاد شده بی‌نیاز می‌سازد. دو نمونه از این روایات عبارت‌اند از:

  1. پیامبر گرامی اسلام (ص) در بیانات خود برای مردم، از امیرالمؤمنین (ع) با عنوان حجت الله یاد کرده‌اند؛ در این باره ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص) به امام علی (ع) فرمودند: "ای علی! تو پس از من، پیشوای مسلمانان و امیر مؤمنان و... و حجت خدا بر تمام مخلوقات هستی"[۱۱].
  2. حضرت رسول (ص) در دیگر بیانات خود، با تأکید بر اینکه ائمه پس از ایشان دوازده نفرند، بر تمام آنها عنوان حجت الله را اطلاق کرده‌اند. ایشان در این باره فرمودند: "امامان پس از من به تعداد نقبای بنی اسرائیل و حواریون عیسی (ع) هستند... آنها حجت‌های خدا در خلق اویند"[۱۲].[۱۳]

حجت الهی بودن اهل بيت در سخنان اصحاب امامان

اصحاب ائمه در گفت و گوهای خود از تعبیر حجت الله استفاده می‌کردند، در این باره، زید بن علی بن الحسین می‌گوید: "در هر زمان، مردی از ما اهل بیت وجود دارد که خداوند به وسیله او بر خلق خود احتجاج می‌کند و حجت عصر ما پسر برادرم، جعفر بن محمد است. کسی که از او پیروی کند، گمراه نشده و کسی که با او مخالفت کند، هدایت نخواهد شد"[۱۴]. بر اساس نقلی صحیح، هنگامی که زید بن علی بن الحسین از مؤمن طاق خواست او را در قیامش یاری کند، مؤمن طاق ضمن مخالفت با وی، به او گفت: "اگر برای خدا حجتی روی زمین باشد، پس متخلف از تو نجات یافته و خروج کننده همراه با تو هلاک یافته است و اگر برای خدا حجتی روی زمین نباشد، پس متخلف از تو و خروج کننده همراه با تو، مساوی‌اند"[۱۵].

حمران بن اعین، از یاران امام صادق (ع) هنگامی که برای سخن گفتن در حضور آن حضرت اجازه گرفت، چنین گفت: "شهادت می‌دهم خدایی جز خدای یگانه نیست... و شهادت می‌دهم علی (ع) حجت خدا بر خلق اوست"[۱۶].[۱۷]

ویژگی‌های حجت‌الله

حجت الله دارای ویژگی‌هایی است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. وسیله اتمام حجت بندگان: حجت کسی یا چیزی است که به وسیله آن بر دیگری احتجاج می‌شود. بنابراین حجت خدا بر مردم، کسی است که خداوند می‌تواند به وسیله او بر مردم احتجاج کند و در مقابل این حجت، مردم بهانه‌ای برای شانه خالی کردن از وظایف خود نخواهند داشت. شاید بتوان سخن خداوند راجع به پیامبران در قرآن را تأییدی بر این تبیین به شمار آورد: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱۸]. امام کاظم (ع) فرمودند: "همانا حجت برای خدا بر مردم اقامه نمی‌شود، مگر به وجود امامی که برای مردم شناخته شود"[۱۹].
  2. عصمت: حجت الله باید معصوم باشد و عصمت را می‌توان در دو حوزه عصمت از اشتباه و عصمت از گناه بررسی کرد:
    1. عصمت از اشتباه در تبیین دین: حجت خدا بر روی زمین، نماینده و جانشین او میان آفریدگانش است و با وجود او حجت بر بندگان تمام می‌شود؛ از این‌رو، سخن او سخن خدا و فرمان‌های او اوامر خداوند است. اگر چنین است، لازم می‌آید سخنان و اوامر او از منبع فیض الهی سرچشمه گرفته باشد تا مشوب به خطا و غبار آلود به گرد اشتباه نگردد؛ زیرا در غیر این صورت، حجت خدا بر بندگان تمام نمی‌شود؛ از این‌رو، امام صادق (ع) فرمودند: "هیچ زمانی بر زمین نگذشته مگر آنکه برای خداوند حجتی در آن بوده است که حلال و حرام را شناسانده و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند"[۲۰].
    2. عصمت از گناه: در برخی دیگر از روایات، به گونه‌ای سخن به میان آمده است که عصمت حجت الله از گناه نیز ثابت می‌شود؛ برای نمونه، ابو بصیر در روایتی معتبر از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ»[۲۱]. مقصود از امام در این روایت نیز همان حجت خدا بر بندگان است. به نظر می‌رسد، در این روایت، وصف “عادل” نشان از این حقیقت دارد که اگر امام غیر عادل باشد، حجت بر مردم تمام نخواهد شد[۲۲].
  3. مرجعیت دینی با علم ویژه: حجت الله دارای منصب مرجعیت دینی با علم ویژه است؛ علمی خطاناپذیر، به گونه‌ای که موجب اتمام حجت خواهد شد. کمترین علمی که برای حجت الله ثابت می‌شود، علم به شریعت است؛ همان علمی که باید در اختیار مردم قرار گیرد تا حجتی بر خداوند نداشته باشند. امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ»[۲۳]؛ "همانا زمین بدون عالم باقی نمی‌ماند". همچنین فرمودند: "هیچ زمانی بر زمین نگذشته است، مگر آنکه برای خداوند حجتی در آن بوده که حلال و حرام را شناسانده است و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند"[۲۴].
  4. برخورداری از علوم غیر دینی: بر اساس روایات، حجت الله کسی است که قلمرو علم او محدود به علم دین و شریعت نمی‌شود. اباصلت، یار وفادار امام رضا (ع) نقل می‌کند ایشان با مردم مختلف به زبان‌های خودشان سخن می‌گفتند. هنگامی که من شگفتی خود را از این عمل ابراز کردم، امام فرمودند: "ای اباصلت! من حجت خدا بر مردمم و خداوند کسی را حجت بر مردم قرار نمی‌دهد که زبان آنها را نداند"[۲۵]. از این روایت رابطه میان مقام حجت اللهی و علم متصدی این منصب روشن می‌شود؛ بدین ترتیب که چون امام حجت خداست، آگاه به زبان کسانی است که او حجت خدا بر آنهاست و یا امام صادق (ع) در روایتی به یکی از اصحاب خود، به نام سعد بن أبی الأصبغ فرمودند: "آیا گمان می‌کنی، کسی که خداوند او را حجت بر خلق خود قرار داده است، خداوند چیزی از امور آنها را بر آن حجت پنهان نگه می‌دارد؟"[۲۶].
  5. وساطت فیض: از جمله مقاماتی که برای حجت الله در روایاتی متعدد و مستفیض تبیین شده است، واسطه فیض بودن حجت الله برای عالمیان یا همان امامت تکوینی است؛ بدین معنا که بر اساس روایات متعدد و مستفیض، خداوند متعال که فیاض مطلق است، به واسطه حضور حجت خود در عالم، فیضش را به اهل عالم عطا می‌کند. احمد بن اسحاق اشعری از امام حسن عسکری (ع) نقل می‌کند که فرمودند: "ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی از روزی که حضرت آدم (ع) را آفرید تا روز قیامت، زمین را از حجت خود بر بندگانش خالی نمی‌گذارد. به واسطه او بلا از اهل زمین دور می‌شود و باران می‌بارد و برکات زمین بیرون می‌آید"[۲۷].[۲۸].

حجت‌شناسی

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج‌۳، ص‌۵۲، تاج‌العروس، ج‌۳، ص‌۳۱۴، حجج.
  2. فرائدالاصول، ج‌۱، ص‌۵۱؛ اصول‌الفقه، ج‌۲، ص‌۱۲.
  3. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۲.
  4. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۲؛ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص۲۲۱-۲۲۳؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص ۲۶۸.
  5. " إِنَ‏ لِلَّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَيْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ‏ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ ‏‏‏‏‏‏‏‏"، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۵
  6. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ح ۶ و ج ۹۷، ص ۳۴۳
  7. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۶۳ - ۱۶۵.
  8. شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۳۰۶؛ علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۸۷-۱۸۹.
  9. جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۳۰۲؛ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۲، ص۶۰۱.
  10. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۲۳-۱۲۶.
  11. «يَا عَلِيُّ أَنْتَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ... وَ حُجَّةُ اللَّهِ بَعْدِي عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ». شیخ صدوق الامالی، ص۳۰۰.
  12. «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ حَوَارِيِّ عِيسَى... هُمْ حُجَجُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ». علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۷۵. برای ملاحظه روایات نبوی‌ای که از ائمه اطهار (ع) با عنوان «حجج الله» یاد کرده‌اند، ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵۹؛ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۴، ص۱۸۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۲۱-۲۲؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۷۵. گفتنی است که قرآن کریم به صراحت تعداد نقبای بنی‌اسرائیل را دوازده نفر معرفی می‌کند: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا [«و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم.».. سوره مائده، آیه ۱۲].
  13. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۹؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص؟؟ ؟.
  14. شیخ صدوق، الامالی، ص۵۴۳-۵۴۴.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل الجاج، ج۲، ص۳۷۶؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۸۰.
  16. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۱۲-۲۱۳.
  17. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۹.
  18. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  19. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ (ع)قَالَ: إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يُعْرَفَ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷. این روایت با سند صحیح دیگری از امام رضا (ع) نیز نقل شده است. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷.
  20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  21. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  22. در این باره، ر. ک: مصطفوی، حسن، التحقیق، ج۷، ص۱۷۱.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۳. همچنین، ر. ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۴ و ۳۲۷؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.
  24. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  25. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۲۸.
  26. «أَ تَرَى مَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِهِ يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْ أُمُورِهِمْ»؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
  27. «يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ (ع) وَ لَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۸۴.
  28. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۵.