عبدالله بن عمیر کلبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| موضوع مرتبط = عبدالله بن عمیر کلبی
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[عبدالله بن عمیر کلبی]]''' است. "'''[[عبدالله بن عمیر کلبی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| عنوان مدخل  = عبدالله بن عمیر کلبی
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[عبدالله بن عمیر کلبی در تاریخ اسلامی]]
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عبدالله بن عمیر کلبی در تراجم و رجال]] - [[عبدالله بن عمیر کلبی در تاریخ اسلامی]] - [[عبدالله بن عمیر کلبی در معارف و سیره حسینی]]</div>
| پرسش مرتبط  =  
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
}}


==مقدمه==
'''عبدالله بن عمیر کلبی''' جزء اولین شهداست که از جبهۀ [[امام حسین]]{{ع}} در [[روز عاشورا]] به میدان [[نبرد]] رفت. وی [[جوانی]] [[دلاور]] از [[شیعیان کوفه]] بود. در [[کوفه]] وقتی دید [[عمر سعد]]، نیرو سازماندهی می‌کند تا به [[جنگ]] [[حسین بن علی]]{{ع}} در [[کربلا]] بروند، پیش خود گفت: به [[خدا]] قسم شیفتۀ [[جهاد با مشرکان]] بودم. امیدوارم جنگ با اینان که به نبرد [[فرزند پیامبر]] می‌روند، نزد [[خداوند]] کم ثواب‌تر از جهاد با مشرکان نباشد. با همسرش شبانه از کوفه بیرون رفتند و شب هشتم [[محرّم]] به [[یاوران]] حسین در کربلا پیوستند. [[همسر]] او نیز از [[شهدای کربلا]] است.
{{متن حدیث|اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَيْرٍ اَلْكَلْبِيِّ}}<ref>زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۱.</ref>؛


[[عبدالله]] فرزند [[عمیر عجلی کلبی]] به [[روایت]] [[شیخ طوسی]] و دیگر مسانید، او از [[اصحاب امیرمؤمنان]] و [[امام حسین]]{{ع}} بوده است<ref>رجال، شیخ طوسی، ص۵۴ - ۷۸؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و نیز ر.ک: اصحاب امام علی{{ع}}، اثر دیگر مؤلف، ج۲، ترجمه عبدالله بن عمیر.</ref> وی از نظر ظاهری مردی [[شریف]]، [[شجاع]]، و [[دلاور]] و دارای بازوانی ستبر و قامتی بلند و چهره‌ای سیاه و فراخ چشم بود. عبدالله و همسرش ملقب به [[ام وهب]]، هر دو به [[کربلا]] آمدند و به [[کاروان حسینی]] ملحق شدند و عبدالله در [[روز عاشورا]] به [[شهادت]] رسید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۱۰.</ref>
== مقدمه ==
عبدالله فرزند عمیر عجلی کلبی به [[روایت]] [[شیخ طوسی]] و دیگر مسانید، از [[اصحاب امیرمؤمنان]] و [[امام حسین]]{{ع}} بوده است<ref>رجال، شیخ طوسی، ص۵۴ - ۷۸؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و نیز ر.ک: اصحاب امام علی{{ع}}، اثر دیگر مؤلف، ج۲، ترجمه عبدالله بن عمیر.</ref> وی از نظر ظاهری مردی [[شریف]]، [[شجاع]] و [[دلاور]] و دارای بازوانی ستبر و قامتی بلند و چهره‌ای سیاه و فراخ چشم بود. عبدالله و همسرش ملقب به [[ام وهب]]، هر دو به [[کربلا]] آمدند و به کاروان حسینی ملحق شدند و عبدالله در [[روز عاشورا]] به [[شهادت]] رسید<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۰.</ref>.


==[[پیوستن]] عبدالله به کاروان حسینی==
== پیوستن عبدالله به کاروان حسینی ==
چند [[روز]] قبل از [[واقعه عاشورا]]، [[عبدالله بن عمیر کلبی]] دید که گروهی در نُخَیله [[کوفه]] رژه می‌‌روند و آماده جنگ‌اند، سبب را جویا شد؟ گفتند: آنها را برای [[جنگ]] با [[امام حسین]]{{ع}}، [[فرزند فاطمه]] می‌‌فرستند. از آن پس بود که عبدالله [[تصمیم]] گرفت هر طوری که شده خود را به کاروان حسینی برساند و در رکاب آن [[حضرت]] [[مجاهدت]] نماید و با خود چنین می‌‌گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]] من [[جنگ با مشرکان]] را بسیار [[دوست]] می‌‌داشتم و هم اکنون امیدوارم که [[جنگ]] با این مردمی که برای کشتن پسر [[دختر پیامبر]]{{صل}} می‌‌روند، آسان‌تر از [[پیکار]] با [[مشرکان]] نبوده باشد!»
چند [[روز]] قبل از [[واقعه عاشورا]]، [[عبدالله بن عمیر کلبی]] دید که گروهی در نُخَیله [[کوفه]] رژه می‌‌روند و آماده جنگ‌اند، سبب را جویا شد؟ گفتند: آنها را برای جنگ با [[امام حسین]]{{ع}}، [[فرزند فاطمه]] می‌‌فرستند. از آن پس بود که عبدالله تصمیم گرفت هر طوری که شده خود را به کاروان حسینی برساند و در رکاب آن حضرت [[مجاهدت]] نماید و با خود چنین می‌‌گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]] من [[جنگ با مشرکان]] را بسیار [[دوست]] می‌‌داشتم و هم اکنون امیدوارم که [[جنگ]] با این مردمی که برای کشتن پسر [[دختر پیامبر]]{{صل}} می‌‌روند، آسان‌تر از [[پیکار]] با [[مشرکان]] نبوده باشد!»


آنگاه نزد همسرش آمد و آنچه را شنیده بود و نیز تصمیم خود را با وی در میان گذاشت! همسرش گفت: [[هدف]] خوبی در پیش گرفته‌ای، [[خداوند]] تو را به آن برساند و به [[بهترین]] راه [[راهنمایی]] کند. این کار را انجام بده و مرا نیز همراه خود ببر. عبدالله با همسرش ام وهب در شب هشتم [[محرم]]، شبانه و مخفیانه از [[کوفه]] بیرون آمدند و خود را به [[امام حسین]]{{ع}} رساندند و تا [[روز عاشورا]] برای [[یاری]] آن [[حضرت]] در [[کربلا]] ماندند<ref>مقتل ابو مخنف، تحقیق غفاری، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۸۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و ابصارالعین، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۱۱.</ref>
آنگاه نزد همسرش آمد و آنچه را شنیده بود و نیز تصمیم خود را با وی در میان گذاشت! همسرش گفت: [[هدف]] خوبی در پیش گرفته‌ای، [[خداوند]] تو را به آن برساند و به بهترین راه [[راهنمایی]] کند. این کار را انجام بده و مرا نیز همراه خود ببر. عبدالله با همسرش ام وهب در شب هشتم [[محرم]]، شبانه و مخفیانه از کوفه بیرون آمدند و خود را به امام حسین{{ع}} رساندند و تا [[روز عاشورا]] برای [[یاری]] آن حضرت در [[کربلا]] ماندند<ref>مقتل ابو مخنف، تحقیق غفاری، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۸۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و ابصارالعین، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۱؛ [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۴۹؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۳۲۷.</ref>


==[[نبرد]] دلاورانه [[عبدالله]] در روز عاشورا==
== [[نبرد]] دلاورانه عبدالله در [[روز عاشورا]] ==
در روز عاشورا هنگامی که [[عمر سعد]] و [[لشکریان]] او به سوی خیمه‌های امام حسین{{ع}} [[تیراندازی]] کردند و [[جنگ]] آغاز شد، [[یسار]]، [[غلام]] [[زیاد بن ابیه]] و سالم، غلام [[عبیدالله بن زیاد]] از [[لشکر]] عمرسعد بیرون آمدند و مبارز‌ طلبیدند و گفتند: چه کسی حاضر است با ما به [[مبارزه]] برخیزد؟
در روز عاشورا هنگامی که [[عمر سعد]] و [[لشکریان]] او به سوی خیمه‌های [[امام حسین]]{{ع}} [[تیراندازی]] کردند و [[جنگ]] آغاز شد، [[یسار]]، [[غلام]] [[زیاد بن ابیه]] و سالم، غلام [[عبیدالله بن زیاد]] از [[لشکر]] [[عمرسعد]] بیرون آمدند و مبارز‌‌ طلبیدند و گفتند: چه کسی حاضر است با ما به [[مبارزه]] برخیزد؟


[[حبیب بن مظاهر]] و [[بریر بن خضیر]] دو [[یار]] باوفای امام حسین{{ع}} برخاستند تا جنگ آن دو بروند، ولی [[امام]]{{ع}} [[جنگ]] آن دو با [[حبیب]] و [[بریر]] را به دلیل کهولت سن حبیب و بریر و [[توانمندی]] آن دو غلام [[جوان]]، نابرابر دید؛ لذا امام حسین{{ع}} به حبیب و بریر فرمود: بنشینند<ref>البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۸۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و ابصارالعین، ص۱۵۷ و ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۱ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۳.</ref>. در این هنگام [[عبدالله بن عمیر کلبی]] برخاست و عرض کرد: «یا [[اباعبدالله]]، [[رحمت خدا]] بر تو باد! اجازه فرما من به جنگ آنها بروم»
[[حبیب بن مظاهر]] و [[بریر بن خضیر]] دو یار باوفای امام حسین{{ع}} برخاستند تا جنگ آن دو بروند، ولی [[امام]]{{ع}} [[جنگ]] آن دو با حبیب و بریر را به دلیل کهولت سن حبیب و بریر و [[توانمندی]] آن دو غلام [[جوان]]، نابرابر دید؛ لذا امام حسین{{ع}} به حبیب و بریر فرمود: بنشینند<ref>البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۸۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و ابصارالعین، ص۱۵۷ و ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۱ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۳.</ref>. در این هنگام [[عبدالله بن عمیر کلبی]] برخاست و عرض کرد: «یا اباعبدالله، [[رحمت خدا]] بر تو باد! [[اجازه]] فرما من به جنگ آنها بروم»


امام{{ع}} که وی را مردی بلند قامت و ستبر بازو می‌‌دید، فرمود: «به گمانم این مرد بسیاری از حریفانش را به [[هلاکت]] رسانده. سپس به عبدالله فرمود: اگر مایلی، به سوی آنها برو.<ref>{{متن حدیث|إِنِّي لَأَحْسَبُهُ لِلْأَقْرَانِ قَتَّالاً! اُخْرُجْ إِنْ شِئْتَ}}</ref>
امام{{ع}} که وی را مردی بلند قامت و ستبر بازو می‌‌دید، فرمود: «به گمانم این مرد بسیاری از حریفانش را به هلاکت رسانده. سپس به عبدالله فرمود: اگر مایلی، به سوی آنها برو.<ref>{{متن حدیث|إِنِّي لَأَحْسَبُهُ لِلْأَقْرَانِ قَتَّالاً! اُخْرُجْ إِنْ شِئْتَ}}</ref>


عبدالله به جنگ آنها رفت. یسار و سالم گفتند: تو کیستی؟ وی خود را معرفی کرد، گفتند: ما تو را نمی‌شناسیم؛ بازگرد و [[زهیر بن قین]] یا حبیب بن مظاهر و یا بریر بن خضیر به جنگ ما بیاید!.
عبدالله به جنگ آنها رفت. یسار و سالم گفتند: تو کیستی؟ وی خود را معرفی کرد، گفتند: ما تو را نمی‌شناسیم؛ بازگرد و [[زهیر بن قین]] یا حبیب بن مظاهر و یا بریر بن خضیر به جنگ ما بیاید!.


عبدالله این مرد [[شجاع]] و با [[صلابت]] به یسار که جلوتر از سالم و آماده [[نبرد]] بود گفت: «ای فرزند[[زن]] روسپی [[آلوده]]! تو از [[مبارزه]] با همه سرباز می‌‌زنی؟ و حال آنکه احدی به [[جنگ]] تو نمی‌آید، مگر آنکه از تو بهتر است!»<ref>{{عربی|يَا اِبْنَ اَلزَّانِيَةِ! وَ بِكَ رَغْبَةٌ عَنْ مُبَارَزَةِ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ، وَ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكَ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ وَ هُوَ خَيْرٌ مِنْكَ}}</ref>
عبدالله این [[مرد]] [[شجاع]] و با [[صلابت]] به یسار که جلوتر از سالم و آماده نبرد بود گفت: «ای فرزند زن روسپی [[آلوده]]! تو از مبارزه با همه سرباز می‌‌زنی؟ و حال آنکه احدی به جنگ تو نمی‌آید، مگر آنکه از تو بهتر است!»<ref>{{عربی|يَا اِبْنَ اَلزَّانِيَةِ! وَ بِكَ رَغْبَةٌ عَنْ مُبَارَزَةِ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ، وَ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكَ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ وَ هُوَ خَيْرٌ مِنْكَ}}</ref>


سپس [[عبدالله]] به او [[حمله]] کرد و با [[شمشیر]] بر او ضربتی زد و او را از توان انداخت، و به قولی او را به [[هلاکت]] رسانید و هم چنان با شمشیر بر او می‌‌نواخت در این هنگام سالم [[غلام]] [[عبیدالله بن زیاد]]، از پشت به عبدالله حمله کرد. [[اصحاب امام]]{{ع}} فریاد برآوردند که عبدالله مراقب باش! که غلام [[ابن زیاد]] به سوی تو آمد، اما سالم همین که به عبدالله نزدیک شد پیش دستی کرد و ضربه‌ای به او زد، ولی عبدالله با دست چپ خویش جلوی آن را گرفت تا ضربه بر او کارگر نشود. بر اثر این کار، انگشتان دست چپش قطع گردید. آن گاه عبدالله در حالی که [[خون]] از دستش می‌‌چکید بر سالم حمله برد و با ضرباتی چند او را نیز به هلاکت رساند. سپس در حالی که آن دو را کشته بود در حال بازگشت به خیمه‌ها چنین [[رجز]] می‌‌خواند:
سپس عبدالله به او حمله کرد و با [[شمشیر]] بر او ضربتی زد و او را از توان انداخت و به قولی او را به هلاکت رسانید و هم چنان با [[شمشیر]] بر او می‌‌نواخت در این هنگام سالم [[غلام]] [[عبیدالله بن زیاد]]، از پشت به عبدالله حمله کرد. اصحاب امام{{ع}} فریاد برآوردند که عبدالله مراقب باش! که غلام [[ابن زیاد]] به سوی تو آمد، اما سالم همین که به عبدالله نزدیک شد پیش دستی کرد و ضربه‌ای به او زد، ولی عبدالله با دست چپ خویش جلوی آن را گرفت تا ضربه بر او کارگر نشود. بر اثر این کار، انگشتان دست چپش قطع گردید. آن گاه عبدالله در حالی که [[خون]] از دستش می‌‌چکید بر سالم حمله برد و با ضرباتی چند او را نیز به هلاکت رساند. سپس در حالی که آن دو را کشته بود در حال بازگشت به خیمه‌ها چنین [[رجز]] می‌‌خواند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''إِنْ‏ تُنْكِرُونِي‏ فَأَنَا ابْنُ‏ كَلْبٍ‏''|2=''حَسْبِي بِبَيْتِي مِنْ عَلِيمٍ حَسْبِي‏''}}
{{ب|''إِنْ‏ تُنْكِرُونِي‏ فَأَنَا ابْنُ‏ كَلْبٍ‏''|۲=''حَسْبِي بِبَيْتِي مِنْ عَلِيمٍ حَسْبِي‏''}}
{{ب|''إِنِّي امْرُؤٌ ذُو مِرَّةٍ وَ عَضْبٍ‏''|2=''وَ لَسْتُ بِالْخَوَّارِ عِنْدَ النَّكْبِ‏''}}
{{ب|''إِنِّي امْرُؤٌ ذُو مِرَّةٍ وَ عَضْبٍ‏''|۲=''وَ لَسْتُ بِالْخَوَّارِ عِنْدَ النَّكْبِ‏''}}
{{ب|''إِنِّي زَعِيمٌ لَكِ أُمُّ وَهْبٍ‏''|2=''بِالطَّعْنِ فِيهِمْ صَادِقاً وَ الضَّرْب''}}
{{ب|''إِنِّي زَعِيمٌ لَكِ أُمُّ وَهْبٍ‏''|۲=''بِالطَّعْنِ فِيهِمْ صَادِقاً وَ الضَّرْب''}}
{{ب|''ضَربِ غُلامٍ مُؤمِنٍ بِالرَّبِّ"''|2=''}}
{{ب|''ضَربِ غُلامٍ مُؤمِنٍ بِالرَّبِّ"''|۲=''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
:اگر مرا نمی‌شناسید، من فرزند [[قبیله]] کلبی‌ام، همین [[افتخار]] بس که از [[خاندان]] علیم هستم همانا من مردی نیرومند و سرسختم که به هنگام [[سختی‌ها]] شست نخواهم بود، ای [[ام وهب]] - خطاب به [[همسر]] - در برابرت [[متعهد]] می‌‌شوم که با نیزه به آنان ضربه وارد کنم، ضربه زدن بنده‌ای که [[ایمان]] به [[پروردگار]] دارد.
:اگر مرا نمی‌شناسید، من فرزند [[قبیله]] کلبی‌ام، همین افتخار بس که از [[خاندان]] علیم هستم همانا من مردی نیرومند و سرسختم که به هنگام [[سختی‌ها]] شست نخواهم بود، ای [[ام وهب]] - خطاب به [[همسر]] - در برابرت [[متعهد]] می‌‌شوم که با نیزه به آنان ضربه وارد کنم، ضربه زدن بنده‌ای که [[ایمان]] به [[پروردگار]] دارد.


[[راوی]] می‌‌گوید: ام وهب، به این بانوی با [[شهامت]] - [[عمود]] [[خیمه]] را برداشت و به طرف همسرش [[عبدالله]] شتافت و خطاب به وی چنین گفت: {{عربی|"فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! قَاتِلْ دُونَ اَلطَّيِّبِينَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ{{صل}}"}}؛
راوی می‌‌گوید: ام وهب، این بانوی با [[شهامت]] - [[عمود]] [[خیمه]] را برداشت و به طرف همسرش عبدالله شتافت و خطاب به وی چنین گفت: {{عربی|"فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! قَاتِلْ دُونَ اَلطَّيِّبِينَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ{{صل}}"}}؛
:[[پدر]] و مادرم به فدایت! در راه [[فرزندان]] [[پاک]] و [[ذریه]] [[محمد]]{{صل}} [[مبارزه]] نما!.
:پدر و مادرم به فدایت! در راه [[فرزندان]] [[پاک]] و [[ذریه]] محمد{{صل}} [[مبارزه]] نما!.


عبدالله به سوی [[همسر]] آمد تا او را به خیمه [[زنان]] بازگرداند، ولی او دامان پیراهن شوهرش را گرفت و می‌‌گفت: رهایت نخواهم کرد تا با تو [[جان]] بسپارم!.
عبدالله به سوی همسر آمد تا او را به خیمه [[زنان]] بازگرداند، ولی او دامان پیراهن شوهرش را گرفت و می‌‌گفت: رهایت نخواهم کرد تا با تو [[جان]] بسپارم! اما عبدالله چون در دست راستش شمشیر خون آلود و از دست چپش به واسطه قطع انگشتانش خون می‌‌چکید، نتوانست همسرش را برگرداند. از این رو [[امام حسین]]{{ع}} آن [[زن]] را صدا زد و فرمود: «[[خداوند]] به شما [[خاندان]]، [[پاداش نیک]] عطا فرماید و تو را مشمول [[رحمت]] خودش قرار دهد، نزد [[زنان]] باز گرد و در کنار آنها بنشین؛ زیرا [[جهاد]] از زنان برداشته شده است!»<ref>{{متن حدیث|جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً، اِرْجِعِي رَحِمَكِ اَللَّهُ إِلَى اَلنِّسَاءِ فَاجْلِسِي مَعَهُنَّ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلنِّسَاءِ قِتَالٌ، فَانْصَرَفَتْ إِلَيْهِنَّ}}</ref>.


اما عبدالله چون در دست راستش [[شمشیر]] [[خون]] آلود و از دست چپش به واسطه قطع انگشتانش خون می‌‌چکید، نتوانست همسرش را برگرداند. از این رو [[امام حسین]]{{ع}} آن [[زن]] را صدا زد و فرمود: «[[خداوند]] به شما [[خاندان]]، [[پاداش نیک]] عطا فرماید و تو را مشمول [[رحمت]] خودش قرار دهد، نزد زنان باز گرد و در کنار آنها بنشین؛ زیرا [[جهاد]] از زنان برداشته شده است!»<ref>{{متن حدیث|جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً، اِرْجِعِي رَحِمَكِ اَللَّهُ إِلَى اَلنِّسَاءِ فَاجْلِسِي مَعَهُنَّ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلنِّسَاءِ قِتَالٌ، فَانْصَرَفَتْ إِلَيْهِنَّ}}</ref>
[[ام وهب]] به فرمان امام{{ع}} به [[خیمه]] زنان بازگشت<ref>مقتل [[ابومخنف]]، تحقیق [[غفاری]]، ص۱۲۳؛ [[تاریخ]] [[طبری]]، ج۵، ص۴۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص، ۱۸۳ ج۴۵؛ کامل ابن ائیر، ج۲، ص۵۶۴؛ [[نفس المهموم]]، ص۲۴۹؛ ابصارالعین، ص۱۵۷ و با کمی اختصار [[بحار الأنوار]] ج۴۵، ص۱۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۱-۵۱۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)| اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۱۸-۹۱۹؛ [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۴۹.</ref>


[[ام وهب]] به [[فرمان امام]]{{ع}} به خیمه زنان بازگشت<ref>مقتل ابومخنف، تحقیق غفاری، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص، ۱۸۳ ج۴۵؛ کامل ابن ائیر، ج۲، ص۵۶۴؛ نفس المهموم، ص۲۴۹؛ ابصارالعین، ص۱۵۷ و با کمی اختصار بحار الأنوار ج۴۵، ص۱۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۱۱-۵۱۴.</ref>
== [[شهادت]] ام وهب کنار جنازه همسرش عبدالله ==
مورخان نوشته‌اند: هنگامی که ام وهب به دستور امام{{ع}} به خیمه‌ها بازگشت و عبدالله در میدان [[جنگ]] بود، [[عمرو بن حجاج زبیدی]]، با جمعی از سواره‌نظام [[لشکر]] [[عمرسعد]] به جناح راست سپاه امام حمله کردند تا کار را یکسره کنند، اما اصحاب امام با تمام [[شجاعت]] و [[قدرت]] در برابر آنها [[استقامت]] نمودند و بر زانو نشستند و تیرها را به سمت [[دشمن]] نشانه رفتند، و از پیشروی دشمن جلوگیری کردند. بلافاصله [[شمر]] به جناح چپ سپاه امام حمله کرد تا کار را یکسره نماید، اما اصحاب امام{{ع}} در برابر او نیز [[ایستادگی]] کردند و شمر و همراهانش را آماج تیرهای خود قرار دادند و از پیشروی آنها جلوگیری به عمل آوردند.


==[[شهادت]] ام وهب کنار جنازه همسرش عبدالله==
[[عبدالله بن عمیر]] چون این منظره را مشاهده کرد از طرف جناح راست سپاه امام{{ع}} [[جنگ]] [[سختی]] را آغاز نمود و تعدادی از [[سپاه]] دشمن را از پای درآورد تا اینکه [[هانی بن ثبیط حضرمی]] و [[بکیر بن حی تیمی]] به او حمله کردند و او را به شهادت رساندند<ref>ابصار العین، ص۱۵۸؛ و نیز ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۸ - ۴۳۹؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۸۴ و کامل ابن ائیر، ج۲، ص۵۶۴.</ref>. اما [[ابن شهرآشوب]]، نام وی را در زمره [[شهیدان]] حمله نخست آورده است<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۳.</ref>.
[[مورخان]] نوشته‌اند: هنگامی که ام وهب به [[دستور امام]]{{ع}} به خیمه‌ها بازگشت و عبدالله در میدان [[جنگ]] بود، [[عمرو بن حجاج زبیدی]]، با جمعی از سواره [[نظام]] [[لشکر]] عمرسعد به جناح راست [[سپاه امام]] [[حمله]] کردند تا کار را یکسره کنند، اما [[اصحاب امام]] با تمام [[شجاعت]] و [[قدرت]] در برابر آنها [[استقامت]] نمودند و بر زانو نشستند و تیرها را به سمت [[دشمن]] نشانه رفتند، و از پیشروی دشمن جلوگیری کردند. بلافاصله [[شمر]] به [[جناح چپ]] سپاه امام حمله کرد تا کار را یکسره نماید، اما اصحاب امام{{ع}} در برابر او نیز [[ایستادگی]] کردند و شمر و همراهانش را آماج تیرهای خود قرار دادند و از پیشروی آنها جلوگیری به عمل آوردند.


عبدالله بن عمیر چون این منظره را [[مشاهده]] کرد از طرف جناح راست [[سپاه امام]]{{ع}} [[جنگ]] [[سختی]] را آغاز نمود و تعدادی از [[سپاه]] [[دشمن]] را از پای درآورد تا اینکه [[هانی بن ثبیط حضرمی]]، و [[بکیر بن حی تیمی]] به او [[حمله]] کردند و او را به [[شهادت]] رساندند <ref>ابصار العین، ص۱۵۸؛ و نیز ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۸ - ۴۳۹؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۸۴ و کامل ابن ائیر، ج۲، ص۵۶۴.</ref>.
[[ام وهب]] پس از دیدن به خاک افتادن همسرش، عبدالله از [[خیمه]] خارج شد و بر بالین او آمد و [[خون]] از چهره او [[پاک]] کرد و گفت: «از خدایی که [[بهشت]] را گوارای تو کرد می‌‌خواهم که مرا کنار تو قرار دهد!»<ref>{{عربی|أَسأَلُ اللَّهَ الَّذى‌ رَزَقَكَ الْجَنَّةَ أَنْ يَصْحَبَنى مَعَكَ}}؛ ابصارالعین، ص۱۹۷ و در نفس المهموم، ص۲۶۰ آمده که: ام وهب کنار جسد شوهرش گفت: {{عربی|هَنِيئاً لَكَ‏ الْجَنَّةُ}}؛ «بهشت گوارای تو باد».</ref>.


اما [[ابن شهرآشوب]]، نام وی را در زمره [[شهیدان]] [[حمله نخست]] آورده است<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۳.</ref>.
در این اثنا رستم، [[غلام]] [[شمر]] به [[فرمان]] شمر با عمودی که در دست داشت بر سر او کوبید و سر آن بانوی فداکار و مظلومه را شکافت و او در همان مکان [[جان]] به جان آفرین [[تسلیم]] کرد و به خیل [[شهیدان]] پیوست<ref>ابصارالعین، ص۱۹۷.</ref>.


ام وهب پس از دیدن به [[خاک]] افتادن همسرش، عبدالله از [[خیمه]] خارج شد و بر بالین او آمد و [[خون]] از چهره او [[پاک]] کرد و گفت: «از خدایی که [[بهشت]] را گوارای تو کرد می‌‌خواهم که مرا کنار تو قرار دهد!»<ref>{{عربی|أَسأَلُ اللَّهَ الَّذى‌ رَزَقَكَ الْجَنَّةَ أَنْ يَصْحَبَنى مَعَكَ}}؛ ابصارالعین، ص۱۹۷ و در نفس المهموم، ص۲۶۰ آمده که: ام وهب کنار جسد شوهرش گفت: {{عربی|هَنِيئاً لَكَ‏ الْجَنَّةُ}}؛ «بهشت گوارای تو باد».</ref>
[[سلام]] و [[درود]] [[خداوند]] و [[فرشتگان]] و چنانچه در [[زیارت ناحیه مقدسه]] آمده بر این شوهر و [[همسر]] و بر همه [[شهیدان کربلا]] باد: {{متن حدیث|اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَيْرٍ اَلْكَلْبِيِّ}}<ref>زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۱۴-۵۱۵؛ [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۴۹.</ref>


در این اثنا رستم، [[غلام]] [[شمر]] به [[فرمان]] [[شمر]] با عمودی که در دست داشت بر سر او کوبید و سر آن بانوی [[فداکار]] و مظلومه را شکافت و او در همان مکان [[جان]] به جان آفرین [[تسلیم]] کرد و به خیل شهیدان پیوست<ref>ابصارالعین، ص۱۹۷.</ref>.
== منابع ==
 
[[سلام]] و [[درود]] [[خداوند]] و [[فرشتگان]] و چنانچه در [[زیارت ناحیه مقدسه]] آمده بر این شوهر و همسر و بر همه [[شهیدان کربلا]] باد!.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۱۴-۵۱۵.</ref>
 
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100374.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|'''اصحاب امام حسین''']]
# [[پرونده:1100374.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|'''اصحاب امام حسین''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']]
# [[پرونده:IM010744.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|'''مظلومیت سیدالشهداء ج۲''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده: عبدالله بن عمیر کلبی]]
[[رده:عبدالله بن عمیر کلبی]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۴۷

عبدالله بن عمیر کلبی جزء اولین شهداست که از جبهۀ امام حسین(ع) در روز عاشورا به میدان نبرد رفت. وی جوانی دلاور از شیعیان کوفه بود. در کوفه وقتی دید عمر سعد، نیرو سازماندهی می‌کند تا به جنگ حسین بن علی(ع) در کربلا بروند، پیش خود گفت: به خدا قسم شیفتۀ جهاد با مشرکان بودم. امیدوارم جنگ با اینان که به نبرد فرزند پیامبر می‌روند، نزد خداوند کم ثواب‌تر از جهاد با مشرکان نباشد. با همسرش شبانه از کوفه بیرون رفتند و شب هشتم محرّم به یاوران حسین در کربلا پیوستند. همسر او نیز از شهدای کربلا است.

مقدمه

عبدالله فرزند عمیر عجلی کلبی به روایت شیخ طوسی و دیگر مسانید، از اصحاب امیرمؤمنان و امام حسین(ع) بوده است[۱] وی از نظر ظاهری مردی شریف، شجاع و دلاور و دارای بازوانی ستبر و قامتی بلند و چهره‌ای سیاه و فراخ چشم بود. عبدالله و همسرش ملقب به ام وهب، هر دو به کربلا آمدند و به کاروان حسینی ملحق شدند و عبدالله در روز عاشورا به شهادت رسید[۲].

پیوستن عبدالله به کاروان حسینی

چند روز قبل از واقعه عاشورا، عبدالله بن عمیر کلبی دید که گروهی در نُخَیله کوفه رژه می‌‌روند و آماده جنگ‌اند، سبب را جویا شد؟ گفتند: آنها را برای جنگ با امام حسین(ع)، فرزند فاطمه می‌‌فرستند. از آن پس بود که عبدالله تصمیم گرفت هر طوری که شده خود را به کاروان حسینی برساند و در رکاب آن حضرت مجاهدت نماید و با خود چنین می‌‌گفت: «به خدا سوگند من جنگ با مشرکان را بسیار دوست می‌‌داشتم و هم اکنون امیدوارم که جنگ با این مردمی که برای کشتن پسر دختر پیامبر(ص) می‌‌روند، آسان‌تر از پیکار با مشرکان نبوده باشد!»

آنگاه نزد همسرش آمد و آنچه را شنیده بود و نیز تصمیم خود را با وی در میان گذاشت! همسرش گفت: هدف خوبی در پیش گرفته‌ای، خداوند تو را به آن برساند و به بهترین راه راهنمایی کند. این کار را انجام بده و مرا نیز همراه خود ببر. عبدالله با همسرش ام وهب در شب هشتم محرم، شبانه و مخفیانه از کوفه بیرون آمدند و خود را به امام حسین(ع) رساندند و تا روز عاشورا برای یاری آن حضرت در کربلا ماندند[۳].[۴]

نبرد دلاورانه عبدالله در روز عاشورا

در روز عاشورا هنگامی که عمر سعد و لشکریان او به سوی خیمه‌های امام حسین(ع) تیراندازی کردند و جنگ آغاز شد، یسار، غلام زیاد بن ابیه و سالم، غلام عبیدالله بن زیاد از لشکر عمرسعد بیرون آمدند و مبارز‌‌ طلبیدند و گفتند: چه کسی حاضر است با ما به مبارزه برخیزد؟

حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر دو یار باوفای امام حسین(ع) برخاستند تا جنگ آن دو بروند، ولی امام(ع) جنگ آن دو با حبیب و بریر را به دلیل کهولت سن حبیب و بریر و توانمندی آن دو غلام جوان، نابرابر دید؛ لذا امام حسین(ع) به حبیب و بریر فرمود: بنشینند[۵]. در این هنگام عبدالله بن عمیر کلبی برخاست و عرض کرد: «یا اباعبدالله، رحمت خدا بر تو باد! اجازه فرما من به جنگ آنها بروم»

امام(ع) که وی را مردی بلند قامت و ستبر بازو می‌‌دید، فرمود: «به گمانم این مرد بسیاری از حریفانش را به هلاکت رسانده. سپس به عبدالله فرمود: اگر مایلی، به سوی آنها برو.[۶]

عبدالله به جنگ آنها رفت. یسار و سالم گفتند: تو کیستی؟ وی خود را معرفی کرد، گفتند: ما تو را نمی‌شناسیم؛ بازگرد و زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر و یا بریر بن خضیر به جنگ ما بیاید!.

عبدالله این مرد شجاع و با صلابت به یسار که جلوتر از سالم و آماده نبرد بود گفت: «ای فرزند زن روسپی آلوده! تو از مبارزه با همه سرباز می‌‌زنی؟ و حال آنکه احدی به جنگ تو نمی‌آید، مگر آنکه از تو بهتر است!»[۷]

سپس عبدالله به او حمله کرد و با شمشیر بر او ضربتی زد و او را از توان انداخت و به قولی او را به هلاکت رسانید و هم چنان با شمشیر بر او می‌‌نواخت در این هنگام سالم غلام عبیدالله بن زیاد، از پشت به عبدالله حمله کرد. اصحاب امام(ع) فریاد برآوردند که عبدالله مراقب باش! که غلام ابن زیاد به سوی تو آمد، اما سالم همین که به عبدالله نزدیک شد پیش دستی کرد و ضربه‌ای به او زد، ولی عبدالله با دست چپ خویش جلوی آن را گرفت تا ضربه بر او کارگر نشود. بر اثر این کار، انگشتان دست چپش قطع گردید. آن گاه عبدالله در حالی که خون از دستش می‌‌چکید بر سالم حمله برد و با ضرباتی چند او را نیز به هلاکت رساند. سپس در حالی که آن دو را کشته بود در حال بازگشت به خیمه‌ها چنین رجز می‌‌خواند:

إِنْ‏ تُنْكِرُونِي‏ فَأَنَا ابْنُ‏ كَلْبٍ‏{{{2}}}
إِنِّي امْرُؤٌ ذُو مِرَّةٍ وَ عَضْبٍ‏{{{2}}}
إِنِّي زَعِيمٌ لَكِ أُمُّ وَهْبٍ‏{{{2}}}
ضَربِ غُلامٍ مُؤمِنٍ بِالرَّبِّ"{{{2}}}
اگر مرا نمی‌شناسید، من فرزند قبیله کلبی‌ام، همین افتخار بس که از خاندان علیم هستم همانا من مردی نیرومند و سرسختم که به هنگام سختی‌ها شست نخواهم بود، ای ام وهب - خطاب به همسر - در برابرت متعهد می‌‌شوم که با نیزه به آنان ضربه وارد کنم، ضربه زدن بنده‌ای که ایمان به پروردگار دارد.

راوی می‌‌گوید: ام وهب، این بانوی با شهامت - عمود خیمه را برداشت و به طرف همسرش عبدالله شتافت و خطاب به وی چنین گفت: "فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! قَاتِلْ دُونَ اَلطَّيِّبِينَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ(ص)"؛

پدر و مادرم به فدایت! در راه فرزندان پاک و ذریه محمد(ص) مبارزه نما!.

عبدالله به سوی همسر آمد تا او را به خیمه زنان بازگرداند، ولی او دامان پیراهن شوهرش را گرفت و می‌‌گفت: رهایت نخواهم کرد تا با تو جان بسپارم! اما عبدالله چون در دست راستش شمشیر خون آلود و از دست چپش به واسطه قطع انگشتانش خون می‌‌چکید، نتوانست همسرش را برگرداند. از این رو امام حسین(ع) آن زن را صدا زد و فرمود: «خداوند به شما خاندان، پاداش نیک عطا فرماید و تو را مشمول رحمت خودش قرار دهد، نزد زنان باز گرد و در کنار آنها بنشین؛ زیرا جهاد از زنان برداشته شده است!»[۸].

ام وهب به فرمان امام(ع) به خیمه زنان بازگشت[۹].[۱۰]

شهادت ام وهب کنار جنازه همسرش عبدالله

مورخان نوشته‌اند: هنگامی که ام وهب به دستور امام(ع) به خیمه‌ها بازگشت و عبدالله در میدان جنگ بود، عمرو بن حجاج زبیدی، با جمعی از سواره‌نظام لشکر عمرسعد به جناح راست سپاه امام حمله کردند تا کار را یکسره کنند، اما اصحاب امام با تمام شجاعت و قدرت در برابر آنها استقامت نمودند و بر زانو نشستند و تیرها را به سمت دشمن نشانه رفتند، و از پیشروی دشمن جلوگیری کردند. بلافاصله شمر به جناح چپ سپاه امام حمله کرد تا کار را یکسره نماید، اما اصحاب امام(ع) در برابر او نیز ایستادگی کردند و شمر و همراهانش را آماج تیرهای خود قرار دادند و از پیشروی آنها جلوگیری به عمل آوردند.

عبدالله بن عمیر چون این منظره را مشاهده کرد از طرف جناح راست سپاه امام(ع) جنگ سختی را آغاز نمود و تعدادی از سپاه دشمن را از پای درآورد تا اینکه هانی بن ثبیط حضرمی و بکیر بن حی تیمی به او حمله کردند و او را به شهادت رساندند[۱۱]. اما ابن شهرآشوب، نام وی را در زمره شهیدان حمله نخست آورده است[۱۲].

ام وهب پس از دیدن به خاک افتادن همسرش، عبدالله از خیمه خارج شد و بر بالین او آمد و خون از چهره او پاک کرد و گفت: «از خدایی که بهشت را گوارای تو کرد می‌‌خواهم که مرا کنار تو قرار دهد!»[۱۳].

در این اثنا رستم، غلام شمر به فرمان شمر با عمودی که در دست داشت بر سر او کوبید و سر آن بانوی فداکار و مظلومه را شکافت و او در همان مکان جان به جان آفرین تسلیم کرد و به خیل شهیدان پیوست[۱۴].

سلام و درود خداوند و فرشتگان و چنانچه در زیارت ناحیه مقدسه آمده بر این شوهر و همسر و بر همه شهیدان کربلا باد: «اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَيْرٍ اَلْكَلْبِيِّ»[۱۵].[۱۶]

منابع

پانویس

  1. رجال، شیخ طوسی، ص۵۴ - ۷۸؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و نیز ر.ک: اصحاب امام علی(ع)، اثر دیگر مؤلف، ج۲، ترجمه عبدالله بن عمیر.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۱۰.
  3. مقتل ابو مخنف، تحقیق غفاری، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۸۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و ابصارالعین، ص۱۵۷.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۱۱؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۴۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۳۲۷.
  5. البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۸۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۱ و ابصارالعین، ص۱۵۷ و ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۱ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۳.
  6. «إِنِّي لَأَحْسَبُهُ لِلْأَقْرَانِ قَتَّالاً! اُخْرُجْ إِنْ شِئْتَ»
  7. يَا اِبْنَ اَلزَّانِيَةِ! وَ بِكَ رَغْبَةٌ عَنْ مُبَارَزَةِ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ، وَ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكَ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ وَ هُوَ خَيْرٌ مِنْكَ
  8. «جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً، اِرْجِعِي رَحِمَكِ اَللَّهُ إِلَى اَلنِّسَاءِ فَاجْلِسِي مَعَهُنَّ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلنِّسَاءِ قِتَالٌ، فَانْصَرَفَتْ إِلَيْهِنَّ»
  9. مقتل ابومخنف، تحقیق غفاری، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص، ۱۸۳ ج۴۵؛ کامل ابن ائیر، ج۲، ص۵۶۴؛ نفس المهموم، ص۲۴۹؛ ابصارالعین، ص۱۵۷ و با کمی اختصار بحار الأنوار ج۴۵، ص۱۲.
  10. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۱۱-۵۱۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۱۸-۹۱۹؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۴۹.
  11. ابصار العین، ص۱۵۸؛ و نیز ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۸ - ۴۳۹؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۸۴ و کامل ابن ائیر، ج۲، ص۵۶۴.
  12. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۳.
  13. أَسأَلُ اللَّهَ الَّذى‌ رَزَقَكَ الْجَنَّةَ أَنْ يَصْحَبَنى مَعَكَ؛ ابصارالعین، ص۱۹۷ و در نفس المهموم، ص۲۶۰ آمده که: ام وهب کنار جسد شوهرش گفت: هَنِيئاً لَكَ‏ الْجَنَّةُ؛ «بهشت گوارای تو باد».
  14. ابصارالعین، ص۱۹۷.
  15. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۱.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۱۴-۵۱۵؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۴۹.