فضل بن سهل سرخسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام رضا| عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[فضل بن سهل سرخسی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
== آشنایی اجمالی ==
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
[[ابوالعباس فضل بن سهل بن عبدالله سرخسی]]، مشهور به [[ذوالریاستین]] در سال ۱۵۴هـ در [[سرخس]] متولد شد،<ref>الاعلام، ج۵، ص۱۴۹.</ref> اما بر اساس گزارش [[طبری]] که می‌‌گوید: [[عمر]] وی به هنگام [[مرگ]] شصت سال بود،<ref>تاریخ الطبری، ج۸، ص۵۶۵.</ref> ولادت وی باید در سال ۱۴۲هـ رخ داده باشد. وی از اشراف زادگان [[ایرانی]] بود و پدرش [[سهل بن عبدالله سرخسی،]] در [[زمان]] [[هارون الرشید]] [[اسلام]] آورد و به دستگاه [[یحیی بن خالد برمکی]] پیوست و پسرانش فضل و [[حسن بن سهل]] نیز به [[خدمت]] [[جعفر بن یحیی]] درآمدند و در نهایت، فضل به واسطه جعفر برمکی از [[خواص]] [[مأمون]] گردید. به گفته [[خطیب بغدادی]]، زمانی که [[فضل بن سهل]] [[تصمیم]] به [[اسلام آوردن]] گرفت، [[کراهت]] داشت از اینکه به دست [[هارون]] و مأمون [[مسلمان]] شود، از این رو در روز جمعه‌ای به [[تنهایی]] به [[مسجد جامع]] رفت، [[غسل]] کرد و [[لباس]] [[مسلمانی]] پوشید،<ref>تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۳۹.</ref> ولی بنا بر روایتی که [[ذهبی]] آورده، در سال ۱۹۰هـ به دست مأمون اسلام آورد و از [[شیعیان]] بود.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۹۹ و ۱۰۰.</ref>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[فضل بن سهل سرخسی در تاریخ اسلامی]] - [[فضل بن سهل سرخسی در معارف و سیره رضوی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
[[شیخ طوسی]] او را در زمره [[اصحاب امام رضا]]{{ع}}برشمرده است.<ref>رجال الطوسی، ص۳۸۵.</ref> وی دارای [[حدیث]] مسندی نیز می‌‌باشد که آن را از یحیی بن خالد برمکی نقل، و [[طاهر بن حسین]] از او [[روایت]] کرده است.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۴۰.</ref> وی که از [[ذوق شاعری]]،<ref> معجم الشعراء، ص۱۶۳.</ref> هوش، [[زیرکی]]، [[بلاغت]] و [[فصاحت]] خاصی برخوردار بود و در [[ستاره‌شناسی]] نیز [[مهارت]] داشت،<ref>وفیات الاعیان، ج۴، ص۴۲.</ref> به [[وزارت]] مأمون رسید و در بسیاری از امور [[حکومت]] و مملکت طرف [[مشورت]] او قرار گرفت. او که در مدت اندکی به جایگاه و منزلتی خاص نزد [[خلیفه]] نایل شده بود،<ref>الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۲۹ ـ ۲۳۱.</ref> پس از به [[قتل]] رسیدن [[علی بن عیسی بن ماهان]] و [[عبدالرحمان بن جبلة انباوی]] از [[فرماندهان لشکر]] [[امین]] به دست طاهر ذوالیمینین، به حکومت و [[امارت]] [[همدان]] تا دریای [[خزر]] و [[گرگان]] و [[خلیج فارس]] و [[سرحدات]] [[هند]] رسید.<ref>تاریخ الطبری، ج۸، ص۴۲۴.</ref> او بدین گونه هم [[ریاست]] [[وزیران]] و [[دیوان]] و هم [[فرماندهی]] [[لشکریان]] [[مأمون]] را عهده‌دار بود و بدین سبب به [[ذوالریاستین]] [[شهرت]] یافت.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۴۰.</ref> تألیفی به نام الاختیارات که در موضوع [[شناخت]] اوقات و ایام و [[نجوم]] بوده، از آثار اوست.<ref>کشف الظنون، ج۱، ص۳۴.</ref> سرانجام مأمون به دلیل [[زیرکی]] و [[شجاعت]] خاص و آوازه ای که فضل به دست آورده بود، نتوانست او را [[تحمل]] کند و چون [[حکومت]] و [[خلافت]] را در خطر دید، [[تصمیم]] به [[قتل]] وی گرفت و بدین منظور دایی خویش، [[غالب اسود]] را به همراه جمعی دیگر برای کشتن او به [[سرخس]] فرستاد<ref>الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۴۶ و ۳۴۸.</ref> و آنان وی را در ۶۰ سالگی به سال ۲۰۲هـ در حمام سرخس به قتل رساندند.<ref> تاریخ الطبری، ج۸، ص۵۶۵.</ref>.<ref>جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی]]، ج۱، ص610.</ref>
خاندان [[سهل سرخسی]]، از جمله افرادی بودند که به سبب [[درایت]] و هوش و [[علم]] سرشار در مملکت‌داری، مورد توجه [[عباسیان]] قرار گرفتند، به همین دلیل، دو فرزند سهل سرخسی که فضل و حسن نام داشتند، به دربار عباسیان راه پیدا کردند. «فضل بن سهل سرخسی»، باهوش، زرنگ، تحصیل کرده و در [[علم نجوم]] تبحّر داشت. او به دستگاه برامکه راه پیدا کرد و چون مجوسی بود، به دست آن‎ها [[مسلمان]] شد. بدلیل هوش سرشار او مورد توجه [[هارون]] الرشید قرار گرفت و دیری نپایید که [[وزیر]] [[مأمون]] شد و دو [[منصب]] را در آنِ واحد اشغال کرد، از این جهت به خاطر داشتن [[مقام وزارت]] و [[مقام]] [[فرماندهی]] کل [[ارتش]]، او را «[[ذوالرّیاستین]]» می‌گفتند. اما دیری نپایید که [[عنایات]] به فضل، سبب شد که او [[نفوذ]] بی‌اندازه‌ای در دربار عباسیان پیدا نماید و از آنجایی که او فردی [[جاه‌طلب]] بود<ref>گروهی از مورخین، فضل بن سهل را دوستدار اهل بیت{{عم}} معرفی کرده و همین امر را مسبب حکم قتل او توسط مأمون می‌دانند. نسائم الاسحار من الملائم الاخبار، ص۱۸.</ref> و در [[اندیشه]] در دست گرفتن [[قدرت]] و [[دعوت]] برای خود، موجبات [[ترس]] و [[بدبینی]] مأمون را فراهم نمود. وجود فضل، عملاً [[اعراب]] را از درجه و مقام خود ساقط کرده بود؛ بنابراین، آنان نسبت به مأمون معترض شدند و با این اعتراضشان نشان دادند که با [[اعمال]] و [[افکار]] مأمون مخالفند و چشم دیدن [[فضل بن سهل]] را ندارند؛ پس مأمون برای جلب [[رضایت]] عباسیان، برنامه کشتن او را طراحی کرد<ref>به تیتر واژه ماجرای حمام سرخس مراجعه کنید.</ref>.
 
در برخی از [[منابع تاریخی]] ذکر شده است که فضل بن سهل مأمون را [[ترغیب]] نمود تا [[امام رضا]]{{ع}} را به [[مرو]] دعوت نماید. همین طور، [[منصوب]] نمودن [[امام]]{{ع}} به ولایتعهدی نیز از برنامه‌های فضل بود<ref>بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>. و این در حالی است که برخی [[روایات]] این مطلب را [[تأیید]] می‌کند که [[حضرت رضا]]{{ع}} از [[فضل بن سهل]] بیشتر [[تنفر]] داشت تا [[مأمون]]؛ و در مواردی که میان فضل بن سهل و مأمون [[اختلاف]] پیش می‌آمد، [[حضرت]] طرف مأمون را می‌گرفت. نقل شده: «فضل بن سهل و [[هشام بن ابراهیم]] نزد حضرت رضا{{ع}} آمدند و گفتند: [[خلافت]] [[حق]] شماست، این‎ها همه‌شان غاصبند، شما موافقت کنید، ما مأمون را به [[قتل]] می‌رسانیم و بعد شما رسماً [[خلیفه]] باشید. حضرت به شدت این دو نفر را طرد کرد. چون این دو به [[اشتباه]] خود پی بردند، فوراً به نزد مأمون رفتند و گفتند: ما نزد [[علی بن موسی]]{{ع}} بودیم، خواستیم او را [[امتحان]] کنیم، این مسئله را به او عرضه داشتیم تا ببینیم که او نسبت به تو [[حسن نیت]] دارد یا نه! دیدیم که او حسن نیت دارد. به او گفتیم بیا با ما [[همکاری]] کن تا مأمون را بکشیم؛ او ما را طرد کرد. پیرو همین ماجرا، [[امام رضا]]{{ع}} در ملاقاتی که با مأمون داشتند، موضوع را مطرح نمودند و مأمون را هشدار دادند که [[احتیاط]] خود را از دست ندهد»<ref>به نقل از لوح فشرده کتاب: سیری در سیره ائمه اطهار{{عم}}.</ref>.
از همان روزهای ابتدایی ورود [[امام]]{{ع}} به [[خراسان]]، چهره [[تزویر]] و ریاکارانه [[فضل]] برای امام{{ع}} روشن شد و امام{{ع}} دانست که از طرف فضل بیشتر از مأمون در خطر می‌باشد. مأمون دختر عمویی داشت که با مأمون رابطه حسنه‌ای داشت، و از حجره او دری به حجره مأمون باز می‌شد. او از [[دوستداران]] امام رضا{{ع}} بود و در هر [[زمان]]، خوبی امام{{ع}} را در نزد مأمون می‌گفت و این امر برای فضل سخت بود. فضل، برای این که رابطه مأمون و دختر عمویش را محدود نماید، مأمون را متقاعد ساخت آن درب را که به حجره‎اش باز می‌شد مسدود نماید. اما مأمون بعد از [[مشورت]] با امام رضا{{ع}} آن درب را دوباره باز کرد و باری دیگر موجبات [[خشم]] و [[نفرت]] [[فضل]] نسبت به [[امام]]{{ع}} بیشتر گردید<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۳۴۸-۳۴۹.</ref>.
 
روزی [[فضل بن سهل]]، برای خود امان‌نامه‌ای با اختیارات کامل نوشت و آن را به امضای درباریان رسانید، و سپس برای [[توشیح]] و مهر [[مأمون]]، آن را نزد وی فرستاد. مأمون آن [[نامه]] را مهر زده و توشیح کرد، و سپس نامه‌ای را به خطّ خود نگاشت و در آن [[اموال]] بسیار و [[زمین‌ها]] و املاکی را نیز به او بخشید. فضل برای این که همین امتیازات را پس از مأمون در دوران به [[قدرت]] رسیدن ولی‌عهدش [[امام رضا]]{{ع}} نیز دارا باشد، از مأمون خواهش کرد که آن نامه را به امضای امام رضا{{ع}} نیز برساند. مأمون نپذیرفت و گفت که [[حضرت رضا]]{{ع}} با ما شرط کرده که هیچ گونه اقدامی از نظر [[حکومتی]] نکند و در مسائل [[سیاسی]] و حکومتی دخالتی نداشته باشد؛ بهتر است خودت این نامه را به حضور ایشان ببری. ذوالرّیاستین نامه مأمون را با خود برداشت و بر امام رضا{{ع}} وارد شد، دید آن [[حضرت]] نشسته و مشغول انجام کاری است، بنابراین در آستانه درب حجره ایستاد تا حضرت [[اذن دخول]] و نشستن به او بدهند، او مدتی ایستاد و حضرت اعتنایش نکردند، و پس از آنکه [[غرور]] و [[تکبر]] او را [[سرکوب]] نموده و با این [[رفتار]] ادبش کردند، سر شریفشان را بالا گرفته و فرمودند: چه حاجتی داری؟
 
[[ذوالریاستین]] با چهره‌ای برافروخته عرضه داشت: ای [[سرور]] من! این نوشته‌ای است از [[امیرالمؤمنین]] مأمون و شما در [[نوشتن]] چنین نامه‌ای برای اینجانب شایسته‌تر هستید، چون [[ولی‌عهد]] [[مسلمین]] می‌باشید. حضرت رضا{{ع}} در حالی که چهره شریفشان را در هم کشیده بودند، فرمودند: آن را بخوان. ذوالرّیاستین همان طور که ایستاده بود، همه آن نوشته را قرائت کرد، آنگاه حضرت رضا{{ع}} فرمودند: تا زمانی که [[تقوی]] پیشه کنی و از [[خدا]] بترسی ما قبولت داریم، و سپس روی شریفشان را از او برتافته و مشغول کار خود شدند. [[فضل بن سهل]] ذو الرّیاستین با غروری [[درهم]] شکسته، و قیافه‌ای رنگ باخته از حضور [[شریف]] آن [[حضرت]] خارج شد<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۶۸.</ref>. [[فضل]] در [[سال ۲۰۳ هجری]] قمری، در حمام [[سرخس]] به [[دستور]] [[مأمون]] به [[قتل]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۱۱، ص۱۰۲۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۷۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۵۴۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
*[[سهل بن عبدالله سرخسی]] (پدر)
* [[حسن بن سهل]] (برادر)


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
# [[پرونده: IM009687.jpg|22px]] جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:فضل بن سهل سرخسی]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب امام رضا]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۱۱

آشنایی اجمالی

ابوالعباس فضل بن سهل بن عبدالله سرخسی، مشهور به ذوالریاستین در سال ۱۵۴هـ در سرخس متولد شد،[۱] اما بر اساس گزارش طبری که می‌‌گوید: عمر وی به هنگام مرگ شصت سال بود،[۲] ولادت وی باید در سال ۱۴۲هـ رخ داده باشد. وی از اشراف زادگان ایرانی بود و پدرش سهل بن عبدالله سرخسی، در زمان هارون الرشید اسلام آورد و به دستگاه یحیی بن خالد برمکی پیوست و پسرانش فضل و حسن بن سهل نیز به خدمت جعفر بن یحیی درآمدند و در نهایت، فضل به واسطه جعفر برمکی از خواص مأمون گردید. به گفته خطیب بغدادی، زمانی که فضل بن سهل تصمیم به اسلام آوردن گرفت، کراهت داشت از اینکه به دست هارون و مأمون مسلمان شود، از این رو در روز جمعه‌ای به تنهایی به مسجد جامع رفت، غسل کرد و لباس مسلمانی پوشید،[۳] ولی بنا بر روایتی که ذهبی آورده، در سال ۱۹۰هـ به دست مأمون اسلام آورد و از شیعیان بود.[۴]

شیخ طوسی او را در زمره اصحاب امام رضا(ع)برشمرده است.[۵] وی دارای حدیث مسندی نیز می‌‌باشد که آن را از یحیی بن خالد برمکی نقل، و طاهر بن حسین از او روایت کرده است.[۶] وی که از ذوق شاعری،[۷] هوش، زیرکی، بلاغت و فصاحت خاصی برخوردار بود و در ستاره‌شناسی نیز مهارت داشت،[۸] به وزارت مأمون رسید و در بسیاری از امور حکومت و مملکت طرف مشورت او قرار گرفت. او که در مدت اندکی به جایگاه و منزلتی خاص نزد خلیفه نایل شده بود،[۹] پس از به قتل رسیدن علی بن عیسی بن ماهان و عبدالرحمان بن جبلة انباوی از فرماندهان لشکر امین به دست طاهر ذوالیمینین، به حکومت و امارت همدان تا دریای خزر و گرگان و خلیج فارس و سرحدات هند رسید.[۱۰] او بدین گونه هم ریاست وزیران و دیوان و هم فرماندهی لشکریان مأمون را عهده‌دار بود و بدین سبب به ذوالریاستین شهرت یافت.[۱۱] تألیفی به نام الاختیارات که در موضوع شناخت اوقات و ایام و نجوم بوده، از آثار اوست.[۱۲] سرانجام مأمون به دلیل زیرکی و شجاعت خاص و آوازه ای که فضل به دست آورده بود، نتوانست او را تحمل کند و چون حکومت و خلافت را در خطر دید، تصمیم به قتل وی گرفت و بدین منظور دایی خویش، غالب اسود را به همراه جمعی دیگر برای کشتن او به سرخس فرستاد[۱۳] و آنان وی را در ۶۰ سالگی به سال ۲۰۲هـ در حمام سرخس به قتل رساندند.[۱۴].[۱۵]

جستارهای وابسته

منابع

  1. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱

پانویس

  1. الاعلام، ج۵، ص۱۴۹.
  2. تاریخ الطبری، ج۸، ص۵۶۵.
  3. تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۳۹.
  4. سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۹۹ و ۱۰۰.
  5. رجال الطوسی، ص۳۸۵.
  6. تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۴۰.
  7. معجم الشعراء، ص۱۶۳.
  8. وفیات الاعیان، ج۴، ص۴۲.
  9. الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۲۹ ـ ۲۳۱.
  10. تاریخ الطبری، ج۸، ص۴۲۴.
  11. سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۴۰.
  12. کشف الظنون، ج۱، ص۳۴.
  13. الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۴۶ و ۳۴۸.
  14. تاریخ الطبری، ج۸، ص۵۶۵.
  15. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی، ج۱، ص610.