بحث:کمیل بن زیاد نخعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'اقبال' به 'اقبال')
جز (جایگزینی متن - 'اهل یمن' به 'اهل یمن')
 
خط ۱: خط ۱:
==مقدمه==
==مقدمه==
[[کمیل]] [[فرزند]] زیاد [[اهل]] [[یمن]] و از [[قبیله نخع]] و از [[تابعین]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و جزو [[اصحاب]] سرّ و خفای<ref>ر.ک: منهاج البراعه، ج۲۱، ص۲۱۹.</ref> [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و از [[یاران امام حسن مجتبی]]{{ع}} بود<ref>رجال طوسی، ص۵۶، ش۶ و ص۶۹، ش۱؛ الاختصاص، ص۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۴۹.</ref>.
[[کمیل]] [[فرزند]] زیاد [[اهل یمن]] و از [[قبیله نخع]] و از [[تابعین]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و جزو [[اصحاب]] سرّ و خفای<ref>ر.ک: منهاج البراعه، ج۲۱، ص۲۱۹.</ref> [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و از [[یاران امام حسن مجتبی]]{{ع}} بود<ref>رجال طوسی، ص۵۶، ش۶ و ص۶۹، ش۱؛ الاختصاص، ص۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۴۹.</ref>.


[[کمیل]] مردی [[شجاع]]، عابدی [[شب]] زنده‌دار و [[عالمی]] [[دیندار]] بود و در زمان [[خلافت عثمان]] به [[جرم]] حق‌گویی و [[اعتراض]] به خلاف‌کاری‌های [[کارگزاران]] او به همراه [[زید بن صوحان]]، [[صعصعة بن صوحان]]، [[مالک اشتر]] و... به [[حمص]] [[تبعید]] گردید<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۳۴. </ref>. او از جمله شیعیانی است که در روزهای اول [[خلافت حضرت علی]]{{ع}} با او [[بیعت]] کرد که تا پای [[جان]] [[فداکاری]] نماید<ref>الاختصاص، ص۱۰۸.</ref> او به این [[پیمان]] عمل کرد و در رکاب حضرتش در [[صفین]] جنگید و از جانب آن [[حضرت]] به [[ولایت]] [[شهر]] "[[هیت]]"<ref>شهر هیت بالای شهر انبار قرار داشته و دارای درخت‌های خرمای بسیار و سبز و خرم بوده که در جهت غرب رود فرات واقع شده است.</ref> [[منصوب]] شد، وی سرانجام به [[جرم]] [[اخلاص]] به [[مقام ولایت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به دست [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به [[شهادت]] رسید.
[[کمیل]] مردی [[شجاع]]، عابدی [[شب]] زنده‌دار و [[عالمی]] [[دیندار]] بود و در زمان [[خلافت عثمان]] به [[جرم]] حق‌گویی و [[اعتراض]] به خلاف‌کاری‌های [[کارگزاران]] او به همراه [[زید بن صوحان]]، [[صعصعة بن صوحان]]، [[مالک اشتر]] و... به [[حمص]] [[تبعید]] گردید<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۳۴. </ref>. او از جمله شیعیانی است که در روزهای اول [[خلافت حضرت علی]]{{ع}} با او [[بیعت]] کرد که تا پای [[جان]] [[فداکاری]] نماید<ref>الاختصاص، ص۱۰۸.</ref> او به این [[پیمان]] عمل کرد و در رکاب حضرتش در [[صفین]] جنگید و از جانب آن [[حضرت]] به [[ولایت]] [[شهر]] "[[هیت]]"<ref>شهر هیت بالای شهر انبار قرار داشته و دارای درخت‌های خرمای بسیار و سبز و خرم بوده که در جهت غرب رود فرات واقع شده است.</ref> [[منصوب]] شد، وی سرانجام به [[جرم]] [[اخلاص]] به [[مقام ولایت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به دست [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به [[شهادت]] رسید.

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۳

مقدمه

کمیل فرزند زیاد اهل یمن و از قبیله نخع و از تابعین اصحاب رسول خدا(ص) و جزو اصحاب سرّ و خفای[۱] امیرالمؤمنین(ع) و از یاران امام حسن مجتبی(ع) بود[۲].

کمیل مردی شجاع، عابدی شب زنده‌دار و عالمی دیندار بود و در زمان خلافت عثمان به جرم حق‌گویی و اعتراض به خلاف‌کاری‌های کارگزاران او به همراه زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و... به حمص تبعید گردید[۳]. او از جمله شیعیانی است که در روزهای اول خلافت حضرت علی(ع) با او بیعت کرد که تا پای جان فداکاری نماید[۴] او به این پیمان عمل کرد و در رکاب حضرتش در صفین جنگید و از جانب آن حضرت به ولایت شهر "هیت"[۵] منصوب شد، وی سرانجام به جرم اخلاص به مقام ولایت امیرمؤمنان(ع) به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید.

ابن حجر عسقلانی می‌گوید: کمیل از شخصیت‌های بزرگ، شریف و مورد وثوق قوم و قبیله خود و مورد احترام و اطاعت بود وی سرانجام به دست حجاج بن یوسف ثقفی در سال ۸۲ هجری در سن هفتاد سالگی به شهادت رسید[۶].[۷]

دعای کمیل

کمیل این مرد خدا و یاور مخلص امیرالمؤمنین(ع) در اثر تقرب و نزدیکی با آن حضرت آثاری از او به جای مانده که از جمله دعای کمیل است. این همان دعایی است که همه شیعیان با آن آشنایی دارند و در شب‌های جمعه و ماه شعبان میخوانند و منسوب به کمیل بن زیاد نخعی است.

در کتاب اقبال از شیخ روایت کرده که: کمیل دید که امیرالمؤمنین(ع) این دعا را در سجده در نیمه شعبان می‌خواند.

در حدیث است: کمیل گفت: شبی به منزل حضرت علی(ع) رفتم، به من فرمود: "ای کمیل، چه باعث شده این جا بیایی؟" گفتم: ای امیرالمؤمنین سبب آمدنم دعای خضر است. حضرت فرمود: "بنشین، هرگاه این دعا را حفظ کردی آن را در هر شب جمعه بخوان یا در هر ماه یک مرتبه یا در هر سال یک نوبت یا لااقل در طول عمرت یک مرتبه بخوان که در این صورت محفوظ می‌مانی و یاری می‌شوی و روزی داده خواهی شد و هیچ گاه از مغفرت الهی محروم نمی‌گردی. ای کمیل، طولانی بودن همراهی و صحبت تو با ما باعث شده که آنچه را سؤال کردی به تو بدهیم". بعد حضرت دعای کمیل را به او تعلیم کرد و فرمود: بنویس: « اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ اَلَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ». کمیل می‌گوید: تا آخر دعا را حضرت برایم خواند و من نوشتم [۸].

با توجه به این روایت، دعای کمیل ابتدا به نام دعای خضر بوده و از آن جهت که حضرت به کمیل آموخت به دعای کمیل شهرت یافت.[۹]

خبر از قرآن خوان فردِ جهنمی

همان طور که اشاره شد کمیل از اصحاب سرّ و خفای امیرالمؤمنین(ع) بود. او گاهی با حضرت شب‌ها در اطراف کوفه گردش میکرد و با اسرار و حقایق عالم آشنا می‌شد. در یکی از شب‌ها امیرمؤمنان(ع) برای رفتن به خانه، از مسجد بیرون شد در حالی که پاسی از شب می‌گذشت. همراه با کمیل حرکت کرد در وسط راه به خانه‌ای رسیدند که صدای بسیار حزین و دلربایی از آن به گوش می‌رسید. کمیل می‌گوید: صاحب خانه با تلاوت قرآن کریم و این آیه: ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ[۱۰] مرا میخ‌ کوب کرد، در دلم او را تحسین کردم ولی چیزی نگفتم، در همین اندیشه و فکر بودم که امام(ع) متوجه تعجب من شد و فرمود: "ای کمیل، همهمه و صدای دلربای این مرد تو را به شگفتی وا ندارد، زیرا صاحب آن صدا، اهل آتش است! و در آینده نزدیک به تو از او خبر خواهم داد".

کمیل می‌گوید: من از مکاشفۀ امام(ع) و این که چنین مردی، جهنمی خواهد بود و نیز از آگاهی او بر فکر و باطن من، متحیر و شگفت‌زده شدم ولی چیزی نگفتم و علم آن را به آینده‌ای که امام(ع) اشاره کرد، واگذاردم و به همراه حضرت رفتم تا به منزل رسیدیم. مدتی از این ماجرا گذشت تا قضیه خوارج نهروان پیش آمد، کمیل می‌گوید: در همان روزی که حضرت علی(ع) با خوارج می‌جنگید و شمشیر می‌زد ناگهان به من نگاهی انداخت و در حالی که شمشیرش از کشته‌های نهروانیان رنگین بود، سر شمشیر خود را بر روی سر یکی از کشته‌های خوارج نهروان گذاشت، و به من فرمود: "ای کمیل، این سرِ همان شخصی است که نزدیک نیمه آن شب آیه کریمه: ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ[۱۱] را قرائت می‌کرد و حالِ دلنشین او تو را به اعجاب واداشته بود". کمیل می‌گوید: از فرط خوشحالی از اینکه آن خبر غیبی برایم آشکار شد، خود را روی دست و پای حضرت انداختم و پاهای امام(ع) را بوسیده و از خداوند طلب مغفرت و پوزش کردم[۱۲].[۱۳]

شبی در صحرا

کمیل می‌گوید: شبی[۱۴] امیرالمؤمنین(ع) دست مرا گرفت و با خود به صحرا برد، چون به بیرون شهر رسید، نخست آهی بلند کشید مانند آه کسی که به او اندوه رسیده باشد، سپس خطاب به من فرمود: "ای کمیل، این دل‌ها ظرف‌هایی است که بهترین آن، فراگیرنده‌ترین آنهاست (که ظرفیت بیشتری برای نگهداری علم و دانش داشته باشند) بنابراین آنچه را به تو می‌گویم از من به خاطر بسپار"[۱۵]

سپس امیرمؤمنان(ع) چون استادی زبردست که از روحیات مردم آگاهی کامل دارد، مردم را این گونه تقسیم کرد و فرمود: "مردم سه دسته‌اند: دانای خداشناس، طالب علم و دانش‌جویی که در راه رستگاری کوشاست و افراد نادان و بی‌سروپایی که چون پشه‌اند و از هر صدایی پیروی کرده و با هر بادی حرکت میکنند. همان‌هایی که از نور علم بهره‌ای نبرده و به ستون محکمی تکیه نزده‌اند"[۱۶].

آن‌گاه امام(ع) به تفاوت میان علم و مال پرداخت و دربارۀ ثمرات علم و نیز علم خود و انواع جویندگان علم و... اشاره فرمود[۱۷].[۱۸]

کمیل و امارت بر شهر هیت

در آن هنگام که سفیان بن عوف نماینده ستمکار معاویه به شهر انبار یورش برد، بدون مانع و خطری از شهر هیت گذشت و خود را به انبار رساند و اموال مردم را به غارت برد، زیرا کمیل به جای حراست و حفاظت از شهر هیت و اطراف آن به ناحیه قرقیسا لشکرکشی کرده و با گروهی که تصور می‌کرد قصد یورش به هیت را دارند، درگیر شده بود. وقتی امام(ع) از کار کمیل در ترک شهر هیت باخبر شد، او را مورد سرزنش قرار داد و طی نامه‌ای به او چنین نوشت: "اما بعد، همانا تباه ساختن و رها کردن کاری که به عهدۀ آدمی گذاشته شده و وارد شدن به کاری که از او نخواسته‌اند، ناتوانی آشکار و اندیشه و رأی بی‌ثمر است، و تاخت و تاز تو به اهل قرقیسا و رها کردن سرحدات و مرزهایی که بر آنها والی و زمامدارت گردانیدیم، در صورتی که آن سرحدها را کسی نیست که حمایت نماید و سپاه دشمن را از آنها برگرداند، اندیشۀ پراکنده‌ای است. ای کمیل، در حقیقت تو پل پیروزی برای دشمن شده‌ای که از کنار محل حکومت تو عبور کنند و بر دوستانت بتازند بدون آن‌که تو در مقابلش قدرت‌نمایی کنی و یا رخنه‌ای را مسدود‌سازی و شوکت دشمن را در هم بشکنی، آن گاه نه به حال مردم مفید باشی و نه برای امام و رهبرت دفاعی کرده باشی"[۱۹].

مهم‌ترین نکته‌ای که در این نامه مورد استفاده است، این که کارگزار باید در محدوده وظایف خود عمل کند و به مسائل دیگر که به او مربوط نیست، نپردازد.

کمیل از نامه امام(ع) دریافت که مرتکب خطا شده، لذا همواره مترصد فرصتی بود که اشتباه خود را جبران کند، تا این که شبیب بن عامر ازدی[۲۰] که کارگزار امیرالمؤمنین(ع) در جزیره(از شهرهای نصیبین) بود، نامه‌ای به کمیل نوشت که یکی از مأموران مخفی من گزارش داده که معاویه، عبدالرحمان بن قباث را به طرف جزیره فرستاده تا به غارت و خونریزی دست بیالاید، اما نمی‌دانم که به سمت نصیبین می‌آید یا به سمت ناحیه فرات و شهر هیت؟ کمیل به محض اطلاع از این خبر، تصمیم گرفت جلو عبدالرحمان بن قباث را بگیرد تا از این طریق رضایت امام(ع) را حاصل نماید، از این رو با چهارصد سوار به قصد هجوم به سوی عبدالرحمان بن قباث حرکت کرد و نیروهای پیاده نظام خود را در هیت باقی گذاشت. او در مسیر راه تمام شیوه‌های نظامی را مراعات می‌کرد و افرادی که در بین راه می‌دید، نگه می‌داشت تا مبادا خبر حرکت نیروهای او را به دشمن گزارش نمایند. تا این که به او خبر دادند عبدالرحمان بن قباث از رقه به رأس العین رفته و مسیرش را به کفر توثا عوض کرده است. کمیل بلافاصله به آنجا رفت و با ابن قباث و ابن یزید سلمی که با دو هزار و چهارصد نیرو بودند، رو به رو شد. اما کمیل، چون به طور غافلگیرانه به آنها برخورد کرد به هر دو لشکر حمله کرد و عده زیادی از آنها را به هلاکت رسانید و نیروهای دشمن را تار و مار کرد، اما به یاران خود سفارش کرد که فراری‌ها را تعقیب نکنند و به مجروحان یورش ننمایند تا مبادا به علت کمی عِدّه و عُدّه شکستی بر او وارد نشود، لذا در این نبرد تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند، و شکست سختی بر غارتگران معاویه وارد کرد.

کمیل پس از پایان جنگ، داستان پیروزی خود بر مهاجمان شامی را برای حضرت امیر(ع) نوشت، و حضرت چون از این خبر مسرت‌بخش آگاه شد، کمیل را تحسین کرد و ضمن رضایت از وی طی نامه‌ای جواب مناسبی به او داد. کمیل بدین وسیله موقعیت خود را نزد امام(ع) تثبیت و گذشته خود را در داستان شهر هیت جبران نمود[۲۱].[۲۲]

نصایح امام(ع) به کمیل

امیرالمؤمنین(ع) در مناسبت‌های مختلف بعضی یاران خود را نصیحت و پند می‌داد تا درس آموزنده‌ای برای همگان باشد. در فرازی از نهج البلاغه آمده که حضرت، کمیل را مخاطب قرار داد و فرمود: "ای کمیل، خاندانت را سفارش کن که روزها در پی مکارم و اخلاق پسندیده روند، و در تاریکی شب در رفع حاجت حاجتمندانی که خفته‌اند، بکوشند، به خدایی سوگند که او همه صداها را می‌شنود، هر کس دلی را شاد کند او از آن شادی برایش لطفی آفریند و چون برای او گرفتاری پیش آید، آن لطف همانند آبی که در سراشیبی حرکت می‌کند به سوی آن سرازیر می‌شود تا آن گرفتاری را از او دور سازد؛ همان گونه که ساربان، شتر بیگانه را از آبشخور دور می‌سازد[۲۳].[۲۴]


شهادت کمیل به دست حجاج بن یوسف ثقفی

حجاج بن یوسف ثقفی حاکم ستمگر کوفه از جانب معاویه در این اندیشه بود که همه یاران حضرت علی(ع) را به قتل برساند تا برای همیشه تاریخ نامی از علی(ع) نماند و در همین راستا وقتی تصمیم به کشتن کمیل گرفت، کمیل فرار کرد، اما حجاج بن یوسف ثقفی بر اقوام و قبیله او بسیار سخت گرفت، تا کمیل را تحویل دهند و یا از مخفیگاه او خبررسانی نمایند، لذا کمیل برای در امان ماندن قبیله و خویشاوندانش خود را تسلیم نمود، همین که حجاج بن یوسف ثقفی چشمش به او افتاد، گفت: من آرزو داشتم تو را دستگیر می‌کردم تا بهانه‌ای برای کشتنت داشته باشم، اکنون تو خود آمده‌ای؟

کمیل گفت: ای حجاج بن یوسف ثقفی، صدایت را برای من بلند نکن، و بنای خانه‌ات را منهدم مساز، به خدا سوگند، از عمر من چیزی باقی نمانده است جز به مقدار باقی مانده غبار. پس در مورد من هر چه می‌خواهی بکن که وعدۀ دیدار ما در پیشگاه خداوند است و بعد از کشتن هم حسابی در کار است. و البته ای حجاج بن یوسف ثقفی، این را نیز بدان که مولایم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) به من خبر داده است که تو قاتل من خواهی بود! حجاج بن یوسف ثقفی گفت: پس در این صورت حجت بر تو تمام است (و حق توست که کشته شوی) و من تو را به قتل خواهم رساند. کمیل گفت: در صورتی حجت بر من تمام خواهد بود که قضاوت به دست تو باشد.

حجاج گفت: آری، قضاوت به دست من است، مگر نه این که تو از قاتلانِ عثمان بن عفان بودی؟ سپس دستور داد سر آن پیرمرد مظلوم و با فضیلت را از بدن جدا کردند و همان گونه که مولایش علی(ع) به او خبر داده بود، به شهادت رسید و روح بلندش به مولایش امیرالمؤمنین علی(ع) پیوست. و پیکر مطهرش در محلی به نام ثویه (نزدیکی مسجد حنانه در اطراف نجف اشرف که امروز مزار شیعیان است) به خاک سپردند[۲۵].

این واقعه دلخراش به سال ۸۲ یا ۸۳ هجری است و شهادت این رادمرد الهی و افسر فداکار اسلام به دست ابوجهم بن کنانه کلبی و به فرمان حجاج بن یوسف ثقفی، انجام شد[۲۶]. روحش شاد و راهش پرره‌رو باد.[۲۷]

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ر.ک: منهاج البراعه، ج۲۱، ص۲۱۹.
  2. رجال طوسی، ص۵۶، ش۶ و ص۶۹، ش۱؛ الاختصاص، ص۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۴۹.
  3. شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۳۴.
  4. الاختصاص، ص۱۰۸.
  5. شهر هیت بالای شهر انبار قرار داشته و دارای درخت‌های خرمای بسیار و سبز و خرم بوده که در جهت غرب رود فرات واقع شده است.
  6. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۸۹.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۶۹-۱۱۷۰.
  8. المراقبات، ص۸۶.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۰.
  10. «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد » سوره زمر، آیه ۹.
  11. «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد » سوره زمر، آیه ۹.
  12. مستدرک سفینة البحار، ج۹، عنوان کمل، ص۱۸۶.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۱-۱۱۷۲.
  14. در تاریخ، شب و روز نیامده، ولی به نظر میرسد این تعالیم روحانی و معنوی در شب بوده است.
  15. « يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ »
  16. « اَلنَّاسُ ثَلاَثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ فَيَهْتَدُوا وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ »
  17. ر.ک: عقد الفرید، ج۲، ص۲۱۲؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۳۵۲ - ۳۴۸.
  18. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۲-۱۱۷۳.
  19. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْيِيعَ اَلْمَرْءِ مَا وَلِيَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مثبر [مُتَبَّرٌ] وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ اَلْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَاءَ ...»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۱.
  20. شبیب بن عامر پدر بزرگ کرمانی است که در خراسان با نصر بن سیار بود، موقعی که امیرالمؤمنین(ع) بعد از جنگ صفین دریافت که گروهی از مردم مصر بر ضد محمد بن ابوبکر خروج کرده و او توان اداره مصر را ندارد، مالک اشتر را که به حکمرانی نصیبین گماشته بود، فراخواند تا او را بر مصر بگمارد و مالک، شبیب بن عامر ازدی را در نصیبین به جانشینی خود گماشت و خود به حضور حضرت علی(ع) رسید. (شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۷۴).
  21. ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۲۸؛ انساب الاشراف (ترجمه امیرالمؤمنین(ع))، ص۳۷۱، ش۵۳۷.
  22. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۳-۱۱۷۴.
  23. « يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ اَلْمَكَارِمِ وَ يُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ...»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۷. ادامه متن عربی این حکمت چنین است: «فَوَ اَلَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ اَلْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلاَّ وَ خَلَقَ اَللَّهُ مِنْ ذَلِكَ اَلسُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي اِنْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ اَلْإِبِلِ».
  24. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۵-۱۱۷۶.
  25. ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۳۶۵؛ تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۸۹؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۲.
  26. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۹۳.
  27. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۶-۱۱۷۷.