|
|
خط ۳۰: |
خط ۳۰: |
| ===[[اثبات عصمت پیامبر در روایات]]=== | | ===[[اثبات عصمت پیامبر در روایات]]=== |
| در [[روایت]] به صراحت دربارۀ [[عصمت پیامبران]] [[سخن]] گفته شده است، چنانکه [[امام رضا]]{{ع}} دربارۀ [[عصمت پیامبران]] برای [[مأمون]] نوشت: «[[خداوند]] [[فرمان]] کسی که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند و برای [[رسالت]] خویش کسی را [[انتخاب]] نمیکند که میداند او به [[خدا]] و بندگانش [[کفر]] ورزیده و [[شیطان]] را به جایی [[خدا]] [[عبادت]] میکند»<ref>{{متن حدیث|فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا{{ع}} لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ}}؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹. </ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱. </ref> | | در [[روایت]] به صراحت دربارۀ [[عصمت پیامبران]] [[سخن]] گفته شده است، چنانکه [[امام رضا]]{{ع}} دربارۀ [[عصمت پیامبران]] برای [[مأمون]] نوشت: «[[خداوند]] [[فرمان]] کسی که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند و برای [[رسالت]] خویش کسی را [[انتخاب]] نمیکند که میداند او به [[خدا]] و بندگانش [[کفر]] ورزیده و [[شیطان]] را به جایی [[خدا]] [[عبادت]] میکند»<ref>{{متن حدیث|فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا{{ع}} لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ}}؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹. </ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱. </ref> |
|
| |
| ==نتیجه گیری==
| |
| براساس [[ادلۀ عقلی]] و [[نقلی]] [[عصمت پیامبر]] قابل [[اثبات]] است، [[دلایل عقلی]] مانند: [[معصوم]] نبودن ایشان، [[الگو]] بودن [[پیامبر]] را زیر سوال میبرد و مساوی با [[ضعف]] وجودی آنان است و نیز با توجه به [[آیات]] و [[روایات]] نیز میتوان [[عصمت]] را برای [[پیامبر]] [[اثبات]] کرد آیاتی مانند [[عصمت]] [[بندگان]] [[مخلَص]] و روایتی مانند [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} که فرمودند: [[خداوند]] [[فرمان]] کسی را که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند.
| |
|
| |
|
| ==[[عصمت پیامبر]] پیش از [[تصدی]] [[منصب نبوت]]، از دیدگاه [[اصحاب]]== | | ==[[عصمت پیامبر]] پیش از [[تصدی]] [[منصب نبوت]]، از دیدگاه [[اصحاب]]== |
خط ۴۵: |
خط ۴۲: |
| در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاوردهایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دستکم میتوان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بودهاند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref> | | در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاوردهایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دستکم میتوان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بودهاند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref> |
|
| |
|
| ==[[عصمت]] در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]]== | | ==نتیجه گیری== |
| طبیعی است که [[اعتقاد]] به [[نبوت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[اعتقاد به عصمت]] وی در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] ملازمه روشنی دارد؛ زیرا اعتقاد نداشتن به [[عصمت]] وی در این مرحله، با [[انکار نبوت]] وی مساوی است. از این رو، میتوان عمده [[مسلمانان]] - یا حتی تمام آنها - را به [[عصمت پیامبر]] از [[ارتکاب گناه]] و [[اشتباه]]، در مرحله دریافت و ابلاغ وحی [[معتقد]] دانست. با وجود این، میتوان شواهد فراوانی نیز دال بر این مدعا اقامه کرد:
| | براساس [[ادلۀ عقلی]] و [[نقلی]] [[عصمت پیامبر]] قابل [[اثبات]] است، [[دلایل عقلی]] مانند: [[معصوم]] نبودن ایشان، [[الگو]] بودن [[پیامبر]] را زیر سوال میبرد و مساوی با [[ضعف]] وجودی آنان است و نیز با توجه به [[آیات]] و [[روایات]] نیز میتوان [[عصمت]] را برای [[پیامبر]] [[اثبات]] کرد آیاتی مانند [[عصمت]] [[بندگان]] [[مخلَص]] و روایتی مانند [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} که فرمودند: [[خداوند]] [[فرمان]] کسی را که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند. |
| | |
| ۱. [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} خود در برخی موارد خطاب به بعضی [[اصحاب]] سخنانی گفتند که در [[حقیقت]] بیانگر عصمت ایشان بوده است. به دیگر بیان، پیامبر اکرم{{صل}} در برابر برخی شبهههای [[مخالفان]] که هدفشان ایجاد خدشه در [[حقانیت]] گفتههای آن [[حضرت]] بود، با یادآوری عصمت خود از اشتباه، به [[شبهات]] آنها پاسخ میدادند. برای نمونه [[عبدالله بن عمر]] نقل میکند که همه سخنانی را که از پیامبر اکرم{{صل}} میشنیدم، یادداشت میکردم تا بتوانم آنها را [[حفظ]] کنم. [[قریش]] مرا از این کار [[نهی]] میکردند و میگفتند: [[پیامبر]] نیز [[بشر]] است و حالات [[انسانی]]، مانند [[خشم]] و [[غضب]] نیز دارد، و برخی از گفتههای وی در چنین حالتهایی صادر شده است؛ بدین معنا که همه سخنان وی حقانیت ندارد تا لازم باشد آنها را بنویسی.
| |
| گفتار قریش موجب شد تا عبدالله بن عمر از [[کتابت]] دست بردارد و دلیل آن را نیز برای پیامبر بازگو کند. پیامبر اکرم{{صل}} در مقابل فرمودند: «بنویس. به خدایی که جانم در دست اوست، چیزی جز [[حق]] از من صادر نمیشود»<ref>اصل این روایت در منابع روایی نخستین اهل سنت نیز آمده است (ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۱۶۲؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، تحقیق: سید محمد اللحام، ج۲، ص۱۷۶).</ref>.
| |
| همچنین از [[ابوهریره]] نقل شده است که [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: «آنچه از جانب [[خدا]] به شما خبر دادم، تردیدی در آن نیست»<ref>اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۴۱۱.</ref>.
| |
| | |
| بیانات فوق - به ویژه بیان نخست- حتی میتواند [[عصمت پیامبر]] را در همه گفتهها ثابت کند که بخشی از آن، [[عصمت]] آن [[حضرت]] در دریافت و [[ابلاغ وحی]] است. با توجه به آنکه [[اصحاب]] و مسلمانانی که مخاطب این بیانات بودند، به [[مقام نبوت]] وی [[اعتقاد]] داشتند، بیگمان آموزه عصمت ایشان را نیز پذیرفته بودند؛
| |
| ۲. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در موارد فراوانی خبرهایی [[غیبی]] میداد که عام [[مسلمانان]] آنها را میپذیرفتند و بر آنها اثر عملی مترتب میکردند. اینکه مسلمانان چنین خبرهایی را میپذیرفتند، نشان [[معصوم]] دانستن [[پیامبر]] در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است. [[خبرهای غیبی]] پیامبر اکرم{{صل}} آنچنان فراوان است که جمعآوری آنها بسیار دشوار مینماید. از جمله خبرهای غیبی پیامبر، خبری است که وی درباره [[حنظله غسیل الملایکه]] فرمودند و در ضمن آن از [[غسل]] دادن [[حنظله]]- به دلیل جنب بودن وی هنگام [[شهادت]] - به وسیله [[ملائکه]] میان [[آسمان]] و [[زمین]] خبر دادند، و [[منابع تاریخی]] نیز هیچ گزارشی از تردید اصحاب درباره این خبر ارائه نکردهاند. پس از آن، [[همسر]] حنظله گفت: حنظله هنگام خروج از [[منزل]] به سوی [[جنگ]]، جنب بوده است<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۴۸۶. این داستان در منابع متعدد آمده است (ر.ک: عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۳؛ همو، الکامل، ج۲، ص۱۵۸؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۱، ص۳۸۱؛ احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۱۱۹؛ محمد بن منصور سمعانی، الانساب، تحقیق: عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، ج۱۰، ص۴۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۳۲۰؛ احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۶، ص۲۶۱؛ ج۱۳، ص۲۶۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة والنهایة، ج۴، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۳، ص۲۴۶). مانند این خبر درباره حمزه نیز وجود دارد (محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۳۰۹؛ احمد بن علی مقریزی، امتناع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۲، ص۱۷۳).</ref>.
| |
| | |
| همچنین بر اساس برخی [[منابع تاریخی]]، روزی [[پیامبر خدا]] در حالی که با [[اصحاب]] نشسته بودند، خبر دادند که هفتادهزار تن از [[امت]] وی به صورت ماه شب چهارده وارد [[بهشت]] میشوند. در این حال، [[عکاشة بن محصن]] از [[پیامبر]] خواست تا [[دعا]] کند که وی نیز در زمره آنها باشد. پیامبر به وی خبر داد که وی از آنهاست<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۶۵.</ref>.
| |
| در منابع دیگری به [[روایت]] [[سلمة بن الاکوع]] درباره ماجرای [[تاریخی]] [[صلح حدیبیه]] و [[بیعت مردم]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چنین آمده است که منادی آن [[حضرت]] میان [[مردم]] رفت و ضمن خبر دادن از جانب [[رسول خدا]]{{صل}} درباره حضور [[روح القدس]] نزد ایشان، مردم را به [[بیعت]] با [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} فراخواند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۹؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۲، ص۴۶۰.</ref>.
| |
| بر اساس این روایت، مردم به محض شنیدن این خبر از زبان منادی آن حضرت، به سوی پیامبر رفتند و با وی بیعت کردند.
| |
| منابع تاریخی، از تردید [[صحابه]] درباره چنین خبرهایی کمتر گزارش دادهاند که این امر، خود دلیل [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت]] [[رسول]] گرامی اسلام{{صل}}، در مرحله [[ابلاغ وحی]] است؛
| |
| | |
| ٣. ام قبال - [[خواهر]] [[ورقة بن نوفل]] - پس از شنیدن [[بعثت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} درباره ایشان ابیاتی را سرود که در آن [[حضرت محمد]]{{صل}} را [[هدایت]] شدهای معرفی کرد که همیشه همراه با [[نور الهی]] بوده و [[هدایت کننده]] مردم است. نسبت دادن چنین اوصافی به پیامبر اکرم{{صل}}، بیانگر [[معصوم]] شمردن ایشان است<ref>{{عربی|يری المهدي حين يرى عليه / ونور قد تقدمه اماما... / فكل الخلق يرجوه جميعا / يسود الناس مهتديا اماما / يراه الله من نور مصفى / فاذهب نوره عنا الظلاما}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق سهیل زکار، ص۴۳-۴۴؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۴).</ref>. البته چنین اوصافی، تنها بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] نیست، بلکه [[عصمت مطلق]] را نیز ثابت میکند.
| |
| ظاهراً این اشعار اندکی پس از [[نبوت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} سروده شده که ام قبال هنوز نشانه ویژهای از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} ندیده است؛ اما میتوان [[حدس]] زد که او نشانههای [[پیامبر آخرالزمان]] را میشناخته و با [[آگاهی]] از [[بعثت]] و [[اعلان]] نبوت آن [[حضرت]]، چنین اشعاری را در [[وصف]] رسول گرامی اسلام{{صل}} سروده است؛
| |
| | |
| ۴. [[عباس بن مرداس سلمی]]، ماجرای [[اسلام آوردن]] خود را چنین تعریف میکند که پدرش [[مرداس]] که از [[بت پرستان]] آن [[زمان]] بود، هنگام [[وفات]] درباره بتی به نام «ضمار» به او سفارش کرد. عباس بن مرداس نیز بنا بر سفارش [[پدر]] هر [[روز]] به آن سر میزد، تا اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دعوت]] خود را علنی کرد. شبی صدایی از درون [[بت]] شنید که خبر از پایان [[عبادت]] آن میداد و حضرت محمد{{صل}} را نیز [[هدایت]] شده و [[وارث]] نبوت و هدایت معرفی میکرد.
| |
| عباس بن مرداس پس از شنیدن این صدا به خود آمد و نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} رفت و با سرودن شعری، [[اسلام]] خود را اعلام کرد. وی در این [[شعر]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را پس از [[حضرت عیسی]]{{ع}} سخنگوی [[خدا]] و [[امین]] [[قرآن]] معرفی میکند<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۱۸-۱۱۹. نظیر چنین داستانی درباره راشد بن عبد ربه نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۱۲۱).</ref>. مضمون این ابیات، دستکم از اعتقاد به عصمت [[پیامبر]] در مرحله ابلاغ وحی حکایت میکند؛
| |
| | |
| ۵. پس از آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دستور خداوند]]، [[دعوت عمومی]] خود را آغاز کرد، [[مشرکان]] او را [[آزار]] و [[اذیت]] کردند. پس از آنکه حضرت [[حمزه سیدالشهدا]]{{ع}} باخبر شد که [[ابوجهل]] پیامبر اکرم{{صل}} را [[اذیت]] کرده است، نزد وی آمد و ضربتی به او زد، و وقتی دیگران به او [[اعتراض]] کردند، فرمود: {{عربی|أنا اشهد أنه رسول الله و أن الذي يقول حق}}<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۲۱۳.</ref>؛
| |
| | |
| ۶. پس از آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} از خورده شدن [[کاغذ]] [[عهدنامه]] [[قریش]] به وسیله موریانه و باقی ماندن [[نام خدا]] خبر داد، [[حضرت]] [[ابوطالب]]{{ع}} با اظهار [[شگفتی]] از این [[خبر غیبی]] فرمود: {{عربی|أشهد أن لا تقول إلا حقا}}<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۲۳۴.</ref>.
| |
| همچنین ایشان هنگام [[وفات]]، خطاب به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[اعتقاد]] خود را مبنی بر اینکه [[پیامبر]] جز [[حق]] چیزی نمیگوید، ابراز داشت: {{عربی|يا ابن أخي، إني لا علم أنك لا تقول إلا حقا}}<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۲۴.</ref>.
| |
| این [[کلام]] ابوطالب، نه تنها بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر در مرحله [[ابلاغ وحی]] است، بلکه میتواند نشان اعتقاد وی به [[عصمت]] کامل آن حضرت در همه سخنان باشد.
| |
| ابوطالب نیز در همان هنگام، خطاب به دیگر [[فرزندان]] و [[خویشاوندان]] خود گفت تا زمانی که به سخنان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} گوش فرادهند و از او [[پیروی]] کنند، در [[راه رشد]] و هدایتاند<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۳۷.</ref>.
| |
| سخنان ابوطالب{{ع}} دستکم نشان میدهد که او به [[نبوت]] پیامبر اکرم{{صل}} و [[درستی]] [[اخبار]] وحیانیاش اعتقاد دارد؛
| |
| | |
| ٧. [[امام علی]]{{ع}} در رثای پدرش اشعاری سرود و ضمن آن، پیامبر اسلام{{صل}} را خبر دهنده از [[وحی]] و [[امین وحی]] [[الهی]] و [[تأیید]] شده در همه گفتههایش معرفی کرد<ref>{{عربی|امين على ما استودع الله قلبه / و ان قال قولا كان فيه مسددا}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۴۰).</ref> که این [[حقیقت]] چیزی جز اعتقاد به عصمت مطلق پیامبر{{صل}} یا دستکم [[عصمت در ابلاغ وحی]] نیست؛
| |
| | |
| ٨. از جمله داستانهای عجیبی که در برخی [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]] به چشم میخورد، داستان معروف به «[[غرانیق]]» است که به [[گمان]] گوینده آن، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آنچه را [[شیطان]] به گوش وی خوانده بود، به زبان آورد.
| |
| [[طبری]]، از [[مورخان]] برجسته [[اهل سنت]] با بیان چنین داستانی از زبان [[محمد بن کعب القرظی]] جملهای را بیان میکند که نشان [[اعتقاد]] عموم [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است. وی نقل میکند هنگامی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} جمله {{متن حدیث|تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَ لَتُرْتَجَى}} را گفت، مسلمانان او را تخطئه نکردند؛ زیرا {{عربی|المؤمنون مصدقون نبيهم فيما جاءهم به عن ربهم و لا يتهمونه على خطإ ولا وهم و لا زلل}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۷۵.</ref>؛ «[[مؤمنان]] [[پیامبر]] خود را در آنچه وی از جانب [[خدا]] برای آنها میآورد، [[تصدیق]] میکردند و او را متهم به [[اشتباه]] و قصد [به [[گناه]] و] [[لغزش]] نمیکردند».
| |
| این عبارت به روشنی اعتقاد مسلمانان را به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] نشان میدهد. بر اساس تحقیقات [[حدیثی]] و [[تاریخی]]، چنین داستانی از اساس، ساختگی و جعلی است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۲۳، ص۲۳۸، ۲۳۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۷۳، ۱۷۴؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۹۶؛ سیدمحمدحسین فضلالله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۶، ص۹۸، ۹۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۴۱-۱۴۴.</ref>، اما همین که [[راوی]] آن برای [[تأیید]] داستان خود، ناچار به [[استمداد]] از فضای عمومی [[جامعه]] میشود، میتواند در [[شناخت]] [[مبانی فکری]] جامعه آن [[زمان]] به [[حقجویان]] کمک بسزایی بکند؛
| |
| | |
| ۹. در [[سال دوم هجری]]، [[سعد بن معاذ]] به [[نمایندگی]] از [[انصار]]، در [[مقام]] [[مشاور]] پیامبر اکرم{{صل}}
| |
| در [[جنگ بدر]]، ضمن ابراز [[وفاداری]] به ایشان گفت: «ما به تو [[ایمان]] آوردهایم و [[شهادت]] میدهیم که آنچه تو آوردهای، [[حق]] است، و به [[پیمانها]] و عهدهای خود با تو پایبندیم و از آنها [[اطاعت]] میکنیم»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۴۷.</ref>.
| |
| سخنان [[سعد بن معاذ]]، [[نماینده]] [[انصار]]، نشان [[اعتقاد]] آن گروه به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، دستکم در [[مقام ابلاغ]] و [[دریافت وحی]] است؛
| |
| | |
| ۱۰. با نیرومند شدن [[اسلام در مدینه]] و شروع نبردهای [[مسلمانان]]، بنا بر [[رسوم]] آن [[زمان]]، مسلمانان در برابر [[دشمنان]] خود، [[رجزخوانی]] میکردند و اشعاری میسرودند که محتوای آنها از [[عقاید]] مسلمانان حکایت میکرد. برای نمونه [[قیس بن بحر الاشجعی]] در [[روز]] [[جنگ بنی نضیر]]، [[روح القدس]] را همراه [[سپاه اسلام]] و رسول گرامی اسلام{{صل}} را فرستاده [[حق]] و [[تعلیم]] دیده او میشمرد<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۷.</ref>.
| |
| [[کعب بن مالک]] نیز در روز جنگ بنی نضیر، [[پیامبر عظیمالشأن اسلام]]{{صل}} را [[انذار]] دهندهای راستگو میداند که [[پیروی]] از او موجب [[رشد]] و [[هدایت]] است<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۸.</ref>.
| |
| کعب بن مالک در روز [[جنگ خندق]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را حق و [[تصدیق]] شده و مُطاع مسلمانان معرفی کرد<ref>{{عربی|و نطيع أمر نبينا و نجيبه / وإذا دعا لكريهة لم نسبق..... من يتبع قول النبي فإنه / فينا مطاع الامر حق مصدق}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۳۸).</ref>.
| |
| [[حسان بن ثابت]] در [[جنگ]] ذی قرد گفت:
| |
| {{عربی|رسول نصدق ما جاءه ويتلو كتابا مضيئا منيرا}}<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۵۶.</ref>: «فرستادهای که او را در آنچه آورده است، تصدیق میکنیم و [[تلاوت]] میکند کتابی را که روشن کننده و نوردهنده است».
| |
| در همه این اشعار، از «[[مهدی]]» بودن [[پیامبر خدا]] و حق و تصدیق شده بودن وی در [[ابلاغ وحی]] [[الهی]]، از دیدگاه مسلمانان سخن به میان آمده است که همگی بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] [[پیامبر]]، دستکم در مرحله [[ابلاغ]] وحیاند؛
| |
| | |
| ۱۱. [[انس بن مالک]] نقل میکند هنگامی که پیامبر اکرم{{صل}} وارد [[مکه]] شد، ابن رواحه - از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] - پیشاپیش ایشان حرکت میکرد و با ابراز اینکه بهترین [[مرگ]]، مرگ در راه خداست، [[ایمان]] خود را به سخنان ایشان اعلام کرد<ref>{{عربی|كما قتلناكم على تنزيله / يا رب إني مؤمن بقيله}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر بن عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۴۶۲؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۳۲۳).</ref>؛
| |
| | |
| ۱۲. [[عبدالله بن زبعری]] که با [[فتح مکه]] به [[نجران]] گریخته بود، پس از مدتی نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و با [[اظهار اسلام]] و [[ایمان به خداوند]] [[یکتا]]، آنچه را [[پیامبر]] برای آنها آورده بود، [[حق]]، صادق و نوردهنده شمرد<ref>{{عربی|إن ما جئتنا به حق صدق / ساطع نوره مضيء منير}}؛ (عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۳، ص۱۳۵؛ ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۳، ص۹۰۲).</ref>؛
| |
| | |
| ۱۳. [[احمد حنبل]] از [[امامان]] چهارگانه [[اهل سنت]]، همراه برخی از [[مورخان]] [[سنی]]، حالت [[مسلمانان]] را هنگام خروج از [[مدینه]] و حرکت به سوی [[مکه]] به نقل از برخی [[صحابه]] چنین گزارش میدهد؛ {{عربی|قد كان أصحاب رسول الله{{صل}} خرجوا و هم لا يشكون في الفتح لرؤيا رآها [[رسول الله]]{{صل}}}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۵۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۱.</ref>؛ «[[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} از مدینه خارج شدند، در حالی که به دلیل رؤیای [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، درباره فتح مکه تردید نداشتند».
| |
| بر اساس این نقل [[تاریخی]]، مسلمانان درباره [[صحت]] [[خواب]] پیامبر اکرم{{صل}} و مطابقت آن با واقع نیز تردید نمیکردند. در این صورت آیا میتوان در [[اعتقاد]] آنها به [[عصمت]] آن [[حضرت]] در گفتههای [[وحیانی]] تردید کرد؟
| |
| | |
| ۱۴. داستان معروف [[خزیمة بن ثابت]] [[ذوالشهادتین]] که در بسیاری از [[منابع تاریخی]] نقل شده است، بیگمان از اعتقاد این [[صحابی]] [[جلیل القدر]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[گناه]] و حتی [[اشتباه]] حکایت میکند: [[پیامبر خدا]] اسبی را از اعرابیای خریده بود؛ اما [[اعرابی]] این [[معامله]] را [[انکار]] و اسب را مطالبه میکرد. [[خزیمة بن ثابت]] بدون آنکه معامله را دیده باشد، در [[مقام]] [[شاهد]] معامله [[شهادت]] داد که آن [[حضرت]] اسب یادشده را خریده است. هنگامی که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} از وی پرسید که چگونه شهادت دادی، در حالی که حاضر نبودی؟ وی جواب داد: {{عربی|لتصديقي إياك يا رسول الله، و إن قولك كالمعاينة}}؛ «زیرا من شما را [به طور مطلق] [[تصدیق]] میکنم، و گفتار تو مانند آن است که آن را [با چشم] دیدهام». پس از این گفتار بود که [[پیامبر]] او را [[ذوالشهادتین]] نامید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۵۰۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۶۴.</ref>.
| |
| در برخی نقلها نیز آمده است که [[خزیمه]] گفت: من تو را در آنچه [از [[وحی]]] آوردهای تصدیق میکنم و میدانم که تو جز [[حق]] چیزی نمیگویی»<ref>عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۶۱۰. نیز ر.ک: احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۷، ص۱۹۴؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۱، ص۴۱۸.</ref>.
| |
| [[فخر رازی]] نیز گفتار خزیمة بن ثابت را چنین نقل میکند: «ای [[رسول خدا]]، من تو را بر وحیی که از فراز [[هفت آسمان]] بر تو نازل میشود، تصدیق میکنم. پس چگونه تو را در این مقدار (شهادت بر وقوع معامله) تصدیق نکنم»<ref>{{عربی|يا رسول الله إني أصدقك على الوحي النازل عليك من فوق سبع سموات أفلا أصدقك في هذا القدر}}؛ (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۴۵۷).</ref>.
| |
| بر اساس این نقلها - یا دستکم دو نقل نخست - همه گفتههای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای خزیمة بن ثابت [[واقعیت]] داشته است، و این نشان [[اعتقاد]] او به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[اشتباه]]، در همه موارد، از جمله در امور [[وحیانی]] است؛
| |
| | |
| ۱۵. [[جارودبن عبدالله]] برای اظهار [[وفاداری]] به [[رسول اکرم]]{{صل}} جملاتی عجیب و شنیدنی بیان کرد: {{عربی|والله يا رسول الله، لقد أخطأ من أخطأك قصده، و عدم رشده، و تلك وأيم الله أكبر خيبة... لقد جئت بالحق، و نطقت بالصدق}}<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۱۰۶.</ref>؛ «به [[خدا]] [[سوگند]] یا [[رسول الله]]، کسی که در صدد [[خطاکار]] دانستن توست، سخت در [[اشتباه]] است، و این کار نشانه [[هدایت]] نشدن اوست، و به خدا سوگند که این، بزرگترین خطاست.... هر آینه تو به [[حق]] آمدهای و به [[راستی]] سخن میگویی».
| |
| [[جارود]] در این بیان تخطئه کننده [[پیامبر]] را خطاکار میداند و فعل او را بزرگترین اشتباه و [[گناه]] میشمرد. عبارات جارود، نشان [[اعتقاد]] وی به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} است. افزون بر آن، نشان میدهد که در آن زمانه، نه تنها مسئله عصمت در امور [[وحیانی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پذیرفتنی بوده، بلکه عصمت ایشان از اشتباه در دیگر موارد نیز، اجمالاً پذیرفته برخی [[مسلمانان]] بوده است؛
| |
| | |
| ۱۶. از دیگر موارد شنیدنی در این باره، داستانی است که [[ابن عباس]] درباره پیامبر اکرم{{صل}} و [[ابوبکر]] نقل میکند. ابن عباس نقل میکند که کسی نزد پیامبر آمد و خوابش را برای ایشان تعریف کرد و خواستار تعبیر آن شد. ابوبکر که در آنجا بود، این [[خواب]] را تعبیر کرد. آنگاه از پیامبر اکرم{{صل}} خواست تا درباره [[تعبیر خواب]] وی اظهار نظر کند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} نیز بخشی از تعبیر خواب وی را درست و بخشی را نادرست خواند. ابوبکر پس از شنیدن [[کلام]] ایشان، پیامبر را قسم میدهد که اشتباهاتش را در تعبیر خواب به وی بگوید<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۶، ص۳۴۷.</ref>.
| |
| از این داستان میتوان نتیجه گرفت که ابوبکر [[سخن پیامبر]] را حتی در تعبیر خواب نیز [[حجت]] و [[مطابق با واقع]] میدانست. حال آیا میتوان در اعتقاد وی به [[عصمت پیامبر]] در امور وحیانی تردید کرد؟
| |
| | |
| ۱۷. [[معاویة بن ابی سفیان]] در نامهای که در خلال [[جنگ صفین]] به [[امام علی]]{{ع}} نوشت، جملاتی را در [[وصف]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به کار برد که نشان [[اعتقاد]] وی به [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] است. وی در آغاز [[نامه]] خود نوشت: «[[خداوند]] محمد{{صل}} را با [[علم]] خود به [[رسالت]] برگزید و او را [[امین وحی]] خود قرار داد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّ اللَّهِ اصْطَفَى مُحَمَّداً بِعِلْمِهِ وَ جَعَلَهُ الْأَمِينَ عَلَى وَحْيِهِ وَ الرَّسُولَ إِلَى خَلْقِهِ}}؛ (احمد بن عثم کوفی، الفتوح، تحقیق: علی شیری، ج۲، ص۵۵۹).</ref>.
| |
| روشن است که [[امین]] دانستن [[پیامبر]] بر [[وحی الهی]]، همان اعتقاد به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است.
| |
| با ملاحظه شواهد یادشده و شاهدهای فراوان دیگری که با تتبع بیشتر در [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] دستیافتنی است، جای تردیدی باقی نمیماند که [[عصمت پیامبر]] از [[دروغ]] و [[اشتباه]] در دریافت و ابلاغ وحی، از نظر غالب [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] یا دستکم نزد [[اصحاب]] بزرگ پیامبر{{صل}}، امری روشن بوده است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۳-۱۱۳.</ref>
| |
| | |
| ==[[عصمت]] در مرحله عمل به [[وحی]]==
| |
| [[عصمت]] در مرحله عمل به [[وحی]]، همان [[عصمت از گناه]]- اعم از [[گناه]] در [[رفتار]] و گفتار - است. شواهد فراوانی هست که میتواند نشان دهنده [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر]] از گناه باشد.
| |
| پیش از بیان شواهد، یادکرد این نکته ضروری است که همه ناقلان شواهد و روایاتی که [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از [[نبوت]] را پذیرفتهاند، طبیعتاً عصمت وی را پس از آن نیز به طریق اولی قبول داشتهاند. افزون بر آنکه برخی عبارتهای نقل شده در بخش پیشین (عصمت پیامبر در دریافت و [[ابلاغ وحی]]) به گونهای مطلق و کلی بودند که میتوان گوینده آنها را قایل به عصمت پیامبر از گناه – دستکم در حوزه گفتار - نیز دانست. برای نمونه جملههایی نظیر {{عربی|إني لا أقول إلا حقا}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۳۴۰؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۳، ص۲۴۱؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۸۳. ترمذی و ذهبی این روایت را صحیح میدانند.</ref> که در چند نوبت به وسیله [[صحابه]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل شد، نشان عصمت آن [[حضرت]] در همه سخنان است.
| |
| افزون بر این موارد، [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] گزارشهای فراوانی را از اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} از گناه ارائه کردهاند که برخی از آنها را مطرح میکنیم<ref>گفتنی است کوشش نگارنده در بیان شواهد تاریخی به حسب تقدم زمانی و تاریخی است، تا نشان داده شود که انگاره عصمت در طول دوران ۲۳ سال بعثت پیامبر اکرم{{صل}} میان مسلمانان وجود داشته است.</ref>:
| |
| # [[نافع جرشی]] نقل میکند هنگامی که [[پیامبر خدا]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[مردم]]، کاهنی از [[کاهنان]] را فراخواندند و از او خواستند تا نظر خود را درباره پیامبر اکرم{{صل}} بیان کند. [[کاهن]] یادشده صراحتاً خطاب به مردم گفت که محمد{{صل}} [[برگزیده]] خداست، و [[خداوند]] [[قلب]] او را [[پاک]] کرده است<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۳۵؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، أسد الغابه، ج۴، ص۵۲۴.</ref>؛
| |
| # [[ابن عباس]] نقل میکند که هاتفی از [[جنیان]]، در [[شهر مکه]] شعری را در [[مذمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} خواند که موجب [[شادی]] [[مشرکان]] شد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کرد که این صدا از جانب [[شیطانی]] به نام «[[مسعر]]» بوده است. ابن عباس میگوید: سه [[روز]] پس از آن، هاتف دیگری ندای دیگری داد که ضمن آن با اعلام نابودی مسعر، به دلیل [[طغیان]] و [[سرکشی]] در برابر [[رسول خدا]]، پیامبر اکرم{{صل}} را [[انسانی]] مطهَّر و [[پاک]] شده معرفی میکرد<ref>{{عربی|نحن قتلنا مسعرا / لما طغى واستكبرا / و سفه الحق و سن المنكرا / قنعته سيفا جروفا ميترا / بشتمه نبينا المطهرا}}؛ (احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۰۹-۱۱۰).</ref>؛
| |
| #پس از آنکه پیامبر اکرم{{صل}} در پایان سه سال [[محاصره اقتصادی]] در [[شعب ابی طالب]]، به عمویش خبر داد که از [[صحیفه]] [[قریش]] چیزی جز [[نام خدا]] باقی نمانده است، و [[ابوطالب]] با بررسی موضوع، [[حقانیت]] برادرزاده خود را دید، با سرودن شعری تصریح کرد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} که به [[نیکی]] و [[تقوا]] [[دعوت]] میکند، خود هرگز [[مرتکب گناه]] نمیشود<ref>{{عربی|و ما ذنب من يدعوا إلى البر و التقى / و لم يستطع ان يا رب الشعب يأرب}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۱۶۳-۱۶۴).</ref>.سرودن این [[شعر]] و [[اقرار]] به [[گناهکار]] نبودن پیامبر خدا{{صل}} نشان [[اعتقاد]] ابوطالب به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است. [[منابع تاریخی]] کهن [[اهل سنت]]، از سروده شدن اشعار دیگری به دست ابوطالب خبر دادهاند که وی ضمن آن، پیامبر اکرم{{صل}} را همچون [[حضرت موسی]] و [[عیسی]]{{عم}} آورنده [[هدایت]] و [[معصوم]] به [[امر الهی]] معرفی میکند<ref>{{عربی|تعلم خيار الناس ان محمدا / وزير لموسى والمسيح بن مريم / اتى بالهدى مثل الذي اتيا به / وكل بامر الله يهدي ويعصم}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۲۲).</ref>؛
| |
| # [[عایشه]] نقل میکند که شبی دیدم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[خانه]] من خارج شد. به وی مشکوک شدم و او را تعقیب کردم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} متوجه من شد و گفت: آیا شیطانت به سراغ تو آمده است؟ عایشه گفت که آیا [[شیطانی]] با من است؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمود: همه [[انسانها]]، شیطانی همراه خود دارند. عایشه پرسید: با شما نیز چنین شیطانی هست؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمودند: {{عربی|نعم و لكن ربي أعانني عليه فأسلم}}<ref>مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۸، ص۱۳۹؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۲.</ref>؛ «آری، و اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] کرده، و او [[تسلیم]] من شده است». چنین بیانی بر [[عصمت پیامبر]] به وسیله خداوند متعالی تأکید دارد. همچنین عایشه حکایتی نقل میکند که روزی پیامبر اکرم{{صل}} به [[عباس بن عبدالمطلب]] درباره جنابت در حال [[خواب]] فرمودند: «جنابت از ناحیه [[شیطان]] است، و خداوند شیطان را بر من مسلط نکرده است»<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۸؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک (از طریق عایشه)، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۴، ص۴۰۵.</ref>. توجه به این نکته لطیف، ضروری است که اساساً جنابت و جنب شدن، [[گناه]] به شمار نمیآید؛ اما شیطان حتی در چنین اموری نیز بر [[پیامبر]] مسلط نیست. افزون بر این دو مورد، سخنی از عایشه در بسیاری از [[منابع روایی]] و [[تاریخی]] نقل شده است که نشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] وی به عصمت پیامبر از [[گناهان]] است. عایشه درباره [[سیره]] و [[اخلاق]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} میگوید: {{عربی|ما خير رسول الله{{صل}} بين امرين قط الا اخذ ايسرها ما لم يكن اثما فان يكن اثما كان ابعد [[الناس]] منه}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹، ۲۲۹؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷؛ ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ علی بن محمد بن اثیر قرشی دمشقی، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة و النهایة ج۱، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۵۳.</ref>؛ «هیچگاه [[رسول خدا]]{{صل}} میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسانترین آنها - تا زمانی که [[گناه]] نبود- را [[انتخاب]] کرد؛ اما اگر گناه بود، [[پیامبر]]، دورترین [[مردم]] از آن بود»؛
| |
| # [[عبدالله بن مسعود]] از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نقل میکند که میفرمود: همه شما [[انسانها]] [[همنشینی]] از [[جنیان]] و همنشینی از [[ملائکه]] دارید. مردم به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گفتند که شما نیز این چنینید. [[پیامبر خدا]] با [[اذعان]] به وجود همنشینی جنی با خود فرمودند: «اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] داده است. پس او [[تسلیم]] من شده و مرا جز به [[نیکی]] امر نمیکند»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۵؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۰.</ref>.توجه به این نکته لازم است که پیامبر خدا{{صل}} این سخن را تنها خطاب به عبدالله بن مسعود نمیگوید، بلکه مخاطب ایشان گروهی از مسلماناناند که پیامبرشان را [[تکذیب]] نمیکردند. حال، از آنجا که عبارت نقل شده به [[صراحت]] نشان [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از گناه - به [[امداد]] و [[لطف الهی]] - است، آیا نمیتوان این گروه از [[مسلمانان]] را [[معتقد]] به [[عصمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} دانست؟
| |
| #مسلمانان که برای [[مراسم حج]] به [[مکه]] رفته بودند، بیآنکه [[مناسک حج]] را بگزارند، با پذیرش [[صلح حدیبیه]] به [[مدینه]] بازگشتند. یکی از وقایعی که هنگام صلح حدیبیه رخ داد، گفتوگوی عمربن خطاب با پیامبر اکرم{{صل}} است که در اغلب [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] با مضمونهای نسبتاً یکسانی منعکس شده است. عمربن خطاب که پذیرش صلح حدیبیه را بر خود گران میدید، نزد رسول اکرم{{صل}} رفت و گفت این [[صلح]]، موجب [[حقارت]] [[مسلمانان]] شده است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در پاسخ فرمودند من [[بنده]] و [[فرستاده خدا]] هستم و هیچ گاه از دستور او [[سرپیچی]] نمیکنم. عمربن خطاب پس از شنیدن این سخن که [[صراحت]] آن در [[عصمت پیامبر]] تردیدناپذیر است، نزد [[ابوبکر]] رفت و سخنی را که به [[پیامبر]] گفته بود، به ابوبکر نیز گفت. ابوبکر، با توصیه به [[لزوم]] [[تبعیت]] از [[اوامر]] پیامبر خدا{{صل}} گفت: «من [[شهادت]] میدهم که او فرستاده خداست، و [[حق]]، همان چیزی است که او امر میکند، و ما از [[دستور خدا]] سرپیچی نمیکنیم». عبارت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و نیز ابوبکر آن قدر در بیان عصمت پیامبر [[خدا]]{{صل}} از [[گناه]] صریح است که جای هیچگونه توجیه و تردیدی را باقی نمیگذارد. عمربن خطاب پس از شنیدن سخن ابوبکر از کرده خود پشیمان شده بود. [[ابوعبیده جراح]] به او توصیه کرد که از [[شر]] [[شیطان]] به خدا [[پناه]] ببرد، و او نیز با گفتن کلمات [[استعاذه]] به توصیه وی عمل کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۶۰۶-۶۰۷؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۸۱؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۴۵-۴۶؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۱۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۳۷۲.</ref>. [[طبری]]، جریان [[پشیمانی]] عمربن خطاب را چنین گزارش داده است: «[[عمر]] میگفت: همواره به علت [[ترس]] از [عواقب] گفتارم [در آن [[روز]]] [[روزه]] میگرفتم، [[صدقه]] میدادم، [[نماز]] میخواندم و برده [[آزاد]] میکردم»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰.</ref>؛
| |
| #عربهای ساکن [[حجاز]] ذوق و قریحه شعری بالایی داشتند، و در [[منابع تاریخی]]، اشعار فراوانی از این شعرا ثبت و ضبط شده است. با آغاز سلسله جنگهای مسلمانان با [[مشرکان]] و غیرمشرکان، شعرای [[مسلمان]] برای بالا بردن [[روحیه]] آنان برای [[مبارزه]] با [[دشمنان]]، [[شعر]] میسرودند. [[تأمل]] در مضمونهای این اشعار که در [[حقیقت]] [[اعلان]] [[عقاید]] مسلمانان بود، کمک شایانی به [[درک]] [[اعتقاد]] مسلمانان به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} خواهد کرد. به چند نمونه دقت کنید:
| |
| ## [[حسان بن ثابت]] در [[جنگ بدر]]، ضمن ابیاتی خطاب به [[ابوجهل]]، [[پیامبر خدا]] را مؤیَّد به [[دست خدا]] دانسته است<ref>{{عربی|فأنزل ربي نصره لرسوله / و أيده بالعز في كل مشهد}}؛ (احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۳۰۷).</ref>.
| |
| ## [[کعب بن مالک]] در [[روز]] [[جنگ احد]] در جواب [[هبیرة]] بن أبی وهب، [[پیامبر عظیمالشأن اسلام]] را کسی شمرد که [[روح القدس]] از جانب [[خدا]] بر او نازل میشود، و [[مسلمانان]] همه گفتههای او را [[تأیید]] میکنند<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۴.</ref>. وی در همان روز از جانب مسلمانان خطاب به [[مشرکان قریش]] میگوید: پیامبر خدا{{صل}} [[عفیف]] و [[تصدیق]] شده است<ref>{{عربی|لنا حومة لا تستطاع يقودها / نبي أتى بالحق عف مصدق}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۵۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰).</ref>، گفتاری بر پایه [[حق]] و کرداری عادلانه دارد و در برخورد با مسلمانان [[گناه]] نمیکند<ref>{{عربی|فينا الرسول شهاب ثم يتبعه / نور مضى له فضل على الشهب / الحق منطقه، والعدل سيرته / فمن يجبه إليه ينج من تبب / يمضي و يذمرنا عن غير معصية / كأنه البدر لم يطبع على الكذب}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۱).</ref>. چنین مضمونهایی نشان [[باور]] مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} است؛
| |
| # [[نزول]] [[آیه تطهیر]] درحق [[پنج تن آل عبا]] از [[اخبار متواتر]] [[فریقین]] به شمار میآید؛ چنان که [[حاکم حسکانی]]، انبوهی از [[روایتها]] را در طول بیش از ۱۲۰ صفحه نقل میکند که همگی بر [[حصر]] [[مصداق اهل بیت]] در این [[آیه]] بر پنج تن آل عبا دلالت میکنند<ref>عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸- ۱۴۱.</ref>. پیامبر خدا{{صل}} در جریان نزول این آیه فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً}}<ref>عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۲، ص۵۴۴.</ref>؛ «خداوندا، اینان [[اهل بیت]] مناند، پس [[پلیدی]] را از آنان ببر و تطهیرشان کن». [[دلالت آیه تطهیر بر عصمت]] از [[رجس]] و [[گناه]] روشن است. حال به نظر میرسد بتوانیم [[راویان]] پرشمار این [[حدیث]] را با توجه به [[فهم]] ساذج آنها از [[آیه]]، از باورمندان به [[عصمت]] بدانیم؛
| |
| # [[مقداد]]، [[صحابی]] [[پارسا]] و [[پرهیزکار]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، در اظهار [[وفاداری]] به ایشان گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، آنچه [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]]{{ع}} گفتند {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref><ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>. عبارت مقداد، دستکم بر این مطلب دلالت میکند، که او تصمیمگیریهای [[سیاسی]] و نظامی پیامبر اکرم{{صل}} را [[وحیانی]] میدانست، و [[انقیاد]] کامل خود و دیگر [[مسلمانان]] را از فرمانهای [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام کرد؛
| |
| #پس از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} [[حسان بن ثابت]] در رثای آن [[حضرت]] شعری را سرود و ضمن آن، ایشان را [[پیشوایی]] دانست که [[مردم]] را به سوی [[حق]] [[هدایت]] میکند. از دیدگاه [[حسان]]، وی آموزگاری راستگو بود که [[اطاعت]] از او به [[سعادت]] میانجامد<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، محمد محی الدین عبدالحمید، ج۴، ص۱۰۸۱.</ref>؛
| |
| # [[ابوبکر]] در [[سال دهم هجری]]، هنگام [[تصدی]] [[منصب]] [[خلافت]] مسلمانان، خطبهای خواند و درباره خود و [[پیامبر خدا]]{{صل}} گفت: {{عربی|يا أيها الناس إنّما أنا مثلكم، و إنّي لا أدري لعلكم ستكلفوني ما كان رسول اللّه{{صل}} يطيق، إنّ [[اللّه]] اصطفى محمّدا على العالمين و عصمه من الآفات، و إنّما أنا متبع... فان استقمت فتابعوني، و إن زغت فقوموني... إنّ لي شيطانا يعتريني، فإذا أتاني فاجتنبوني}}<ref>محمد بن سعد هاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق: عبدالقادر عطا، ج۳، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطاء ج۴، ص۶۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۹۸؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی اسماعیلی، البدایة و النهایة، ج۶، ص۳۰۳؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۲، ص۳۱۵.</ref>؛ «ای [[مردم]]، همانا من مثل شما هستم و نمیدانم، شاید شما مرا به اموری موظف بدانید که [[پیامبر]] توان آن را داشت؛ در حالی که [[خداوند]]، محمد{{صل}} را بر همه عالمیان برگزید و او را از همه [[لغزشها]] محفوظ داشت، و من تنها پیرو او هستم.... پس اگر در [[راه راست]] بودم، از من [[پیروی]] کنید، و اگر [[منحرف]] شدم، مرا [[آگاه]] کنید.... همانا من [[شیطانی]] دارم که مرا در برمیگیرد». [[ابوبکر]] در این [[خطبه]] به [[صراحت]] ضمن مقایسه خود با [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، ایشان را فردی [[معصوم]] و [[حفظ]] شده از لغزشها - به وسیله خداوند - معرفی میکند و در مقابل خود را از این خصیصه [[محروم]] میداند؛
| |
| # [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، نه تنها [[باور]] مسلمانانی بود که سالها وی را دیده و با وی [[زندگی]] کرده بودند، بلکه کسی مانند [[عدی بن حاتم]] که در سال نهم یا دهم [[هجری]] [[مسلمان]] شده<ref>عزالدین علی بن محمدبن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۳، ص۵۰۵.</ref> و مدت [[زمان]] اندکی پیامبر اکرم{{صل}} را [[درک]] کرده بود نیز چنین دیدگاهی داشت. وی در جریان [[جنگ صفین]]، خطاب به [[امام علی]]{{ع}}، پیامبر اکرم{{صل}} را کسی شمرد که خداوند او را از [[هواهای نفسانی]] و وسوسههای شیطانی محفوظ و معصوم نگه داشته است<ref>{{عربی|يا أمير المؤمنين، أما عصم الله رسوله من حديث النفس و الوساوس و أماني الشيطان بالوحي}}؛ (نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۲۳).</ref>؛
| |
| #امام علی{{ع}} که [[شاگرد]] و [[یار]] همیشگی پیامبر اکرم{{صل}} به شمار میرفت، نه تنها خود، پیامبر اکرم{{صل}} را معصوم میدانست، بلکه پس از [[وفات پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در آشنا کردن مردم با چنین آموزهای تلاش میکرد؛ چنان که وی هنگام فرستادن [[نمایندگان]] و [[فرمانداران]] خود به مناطق مختلف، تأکید میکرد که [[خداوند]] پیامبرش را [[هدایت]] کرده و برای [[هدایت مردم]] فرستاده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۵.</ref>. ایشان در جریان [[جنگ صفین]] نیز ضمن ابیاتی، [[پیامبر]] را «[[طیب]]» و «مطهَّر» نامید<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۶۰.</ref>.
| |
| | |
| با وجود شواهد فراوانی که در این باره نقل شد، میتوان دریافت که گروه بسیاری از [[مسلمانان]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[معصوم]] از [[گناه]] میدانستند.
| |
| با وجود این، در برخی منابع معتبر [[اهل سنت]]، رویدادهایی از [[زندگی پیامبر]] به تصویر کشیده شده که در نگاه نخست با [[اعتقاد به عصمت]] آن [[حضرت]] ناسازگار است؛ چنان که [[بخاری]] و مسلم در کتابهای خود در [[روایات]] متعددی از [[عایشه]] نقل میکنند که در حضور پیامبر آوازهخوانی به طور [[غنا]] انجام میشد، و ایشان نیز به آن گوش فرا میدادند. برای نمونه نقل میشود که روزی پیامبر اکرم{{صل}} وارد [[خانه]] شد، در حالی که دو [[کنیز]] آوازهخوان، نزد عایشه مشغول آوازهخوانی و غنا بودند. پیامبر بدون [[اعتراض]] به آنها در بستر خود قرار گرفت، تا اینکه [[ابوبکر]] وارد شد و به آن دو اعتراض کرد. پیامبر به ابوبکر فرمود: {{متن حدیث|دَعْهُمَا}}؛ «رهایشان کن»<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۲، ص۲-۳؛ مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۳، ص۲۱.</ref>.
| |
| در روایتی دیگر، عایشه نقل میکند که روزی در [[مراسم]] [[عروسی]] یکی از [[انصار]]، پیامبر اکرم{{صل}} به من فرمود: «ای عایشه، آیا همراه شما [[لهو]] نیست؟ انصار لهو را [[دوست]] دارند»<ref>{{متن حدیث|يَا عَائِشَةُ، مَا كَانَ مَعَكُمْ لَهْو، فَإِنَّ الأَنْصَارَ يُعْجِبُهُمُ اللَّهْوُ}}؛ (محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۱۴۰).</ref>.
| |
| در روایاتی نیز عایشه نقل میکند که در [[روز]] [[عید]] عدهای - مانند [[حبشیان]]- در [[مسجد]] مشغول [[بازی]] و لعب بودند، و پیامبر اکرم{{صل}} وقتی دیدند که من نیز علاقه دارم به این صحنهها نگاه کنم، مرا بر دوش خود گذاشت، و هر دو باهم این منظرهها را دیدیم<ref>محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۵، ص۲۸۴؛ نیز، ر.ک: مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۳، ص۲۲-۲۳.</ref>.
| |
| | |
| نیز در این میان میتوان به [[خطبه]] [[معاویة بن ابی سفیان]] اشاره کرد که وی در تبیین [[اشتباه]] بودن کار [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در جریان [[قتل عثمان]]، جملهای را بر زبان جاری میکند که نشان عدم [[اعتقاد]] او به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]] است. وی میگوید: «پس اگر برای علی{{ع}} گناهی است، کسی که از او بهتر و بافضیلتتر است نیز، [[مرتکب گناه]] شد؛ چنان که [[خداوند]] به پیامبرش فرمود: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}}<ref>«تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۲.</ref>، و نیز [[موسی بن عمران]]{{ع}} کسی را کشت، آنگاه [[استغفار]] کرد و گناهش بخشیده شد، و هیچ کس خالی از [[گناه]] نیست»<ref>احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۳، ص۵۰.</ref>.
| |
| با وجود [[اذعان]] [[معاویه]] به عصمت نداشتن [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، همچنان جای این [[شبهه]] باقی است که آیا میتوان این عبارت را ناشی از [[باور]] [[حقیقی]] وی دانست یا اینکه وی در پی اغراض [[سیاسی]] خود چنین سخنانی گفته است.
| |
| | |
| درباره این گزارشها توجه به چند نکته ضروری است: اولاً، در جعلی بودن این [[روایات]] تردیدی نیست. تصویری که [[قرآن کریم]] از پیامبر اکرم{{صل}} ارائه میکند، هرگز نمیتواند بر محتوای روایات یادشده منطبق باشد. آیا میتوان [[تصور]] کرد [[پیامبری]] که به فرموده [[قرآن]]، [[اسوه حسنه]] [[مسلمانان]] است<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}} «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>؛ دارای [[خلق عظیم]] است<ref>{{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>؛ به [[معراج]] رفته<ref>{{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}} «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گرداندهایم- برد تا از نشانههایمان بدو نشان دهیم، بیگمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.</ref> و در [[افق اعلا]] قرار گرفته است<ref>{{متن قرآن|وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى}} «و او در افق فراتر بود» سوره نجم، آیه ۷.</ref>، به غنای [[زنان]] آوازهخوان گوش فرادهد؛ آوردن اموری لهوی را در [[مراسم]] [[عروسی]] تقاضا کند و...؟ اینکه [[عایشه]] تنها [[راوی]] این [[روایات]] است، تردید را دوچندان میکند. به [[راستی]] مگر همین عایشه نبود که میگفت: هیچگاه [[رسول خدا]]{{صل}} میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسانترین آنها - تا زمانی که [[گناه]] نبود - را [[انتخاب]] کرد؛ اما اگر گناه بود، [[پیامبر]] دورترین [[مردم]] از آن بود»؟<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹ و ۲۲۹؛ محمدبن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷ و ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة والنهایة، ج۶، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۶۳.</ref> آیا میتوان نسبت دادن چنین اموری را به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پذیرفت؟
| |
| ثانیاً، بر فرض اینکه چنین گزارشهایی درست باشند، نمیتوان از وجود آنها به این [[باور]] رسید که راوی یا دیگر [[مسلمانان]]، عمل مزبور در روایات یاد شده را گناه میدانستهاند، تا بر اساس آن نتیجه بگیریم که مسلمانان، [[اعتقادی]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} نداشتهاند؛
| |
| ثالثاً، با [[مشاهده]] انبوه شواهدی که پیشتر از آنها یاد شد، نتیجه میگیریم که اگرچه فضای [[ذهنی]] عموم مسلمانان بر [[معصوم]] دانستن پیامبر اکرم{{صل}} [[استوار]] بوده است، چنین مدعایی با اینکه شمار معدودی از مسلمانان چنین باوری نداشتهاند، منافاتی ندارد.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۱۳-۱۲۳.</ref>
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |