حمنه بنت جحش در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = حمنه بنت جحش
| موضوع مرتبط = حمنه بنت جحش
| عنوان مدخل  = [[حمنه بنت جحش]]
| عنوان مدخل  = [[حمنه بنت جحش]]
| مداخل مرتبط = [[حمنه بنت جحش در قرآن]] - [[حمنه بنت جحش در تاریخ اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[حمنه بنت جحش در قرآن]] - [[حمنه بنت جحش در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==مقدمه==  
== مقدمه ==  
پدرش [[جحش بن رئاب بن یعمر]] <ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ اکمال الکمال، ج ۲، ص ۵۱۴؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۹۱.</ref> از [[طایفه]] [[عدنانی]] [[بنی غنم بن دودان]]، از [[قبیله]] [[بنی‌اسد بن خزیمه]] <ref>جمهرة انساب العرب، ج ۱، ص ۱۸۹؛ الثقات، ج ۳، ص ۹۹؛ الطبقات، خلیفه، ص ۶۲۳.</ref> است که به طایفه [[قریشی]] [[بنی‌ عبدشمس]] پیوسته بودند. مادرش [[امیمه]]<ref> الطبقات، ابن‌سعد، ج۸، ص۱۹۱؛ المعارف، ص۲۳۱.</ref> دختر [[عبدالمطلب]] از [[بنی‌هاشم]]، عمه [[پیامبر]]{{صل}} بود. حمنه و خواهرش [[زینب بنت جحش]] که با پیامبر{{صل}} <ref> تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.</ref> [[ازدواج]] کرد، دختر عمه‌های پیامبر بودند. [[فرزندان]] جحش از جمله حمنه، جزو [[مسلمانان]] نخستین به شمار می‌آیند.<ref>اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۹۴ - ۱۹۵.</ref> [[ابن ماکولا]] نام وی را "حمیه" دانسته است و حمنه را تصحیف آن. درباره [[کنیه]] او نیز [[اختلاف]] هست. در این باره نیز که حمنه غیر از [[زینب]]، خواهری به نام [[ام‌حبیبه]] داشته یا آنکه ام‌حبیبه کنیه حمنه است و وی خواهری غیر از زینب نداشته، [[اختلاف]] است: برخی از [[ام حبیبه]] به کنیه حمنه یاد کرده و زینب را تنها [[خواهر]] او دانسته‌اند که [[ابونعیم]] از این دسته است.<ref> اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۲.</ref> نسب‌شناسان نیز هنگام یاد کرد [[دختران]] جحش تنها از زینب و حمنه نام برده‌اند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۹۱.</ref> در برابر، گروهی معتقدند که ام‌حبیبه نام خواهر دوم حمنه است.<ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۲.</ref> [[ابن عبدالبر]]، ام حبیبه را خواهر حمنه دانسته است که دیگر صحابه‌نگاران چون [[ابن اثیر]] <ref> اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱.</ref> و [[ابن حجر]]<ref> الاصابه، ج ۸، ص ۳۷۴.</ref> نیز این نظر را ترجیح داده؛ ضمن آنکه برخی از ام‌حبیبه به [[ام‌حبیب]] یاد کرده‌اند. بر این اساس، ابن‌هشام <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲.</ref> و [[ابن سعد]] <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref> را نیز باید در این مجموعه دانست که [[دختران]] [[جحش]] را سه تن دانسته‌اند.
پدرش [[جحش بن رئاب بن یعمر]] <ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ اکمال الکمال، ج ۲، ص ۵۱۴؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۹۱.</ref> از [[طایفه]] [[عدنانی]] [[بنی غنم بن دودان]]، از [[قبیله]] [[بنی‌اسد بن خزیمه]] <ref>جمهرة انساب العرب، ج ۱، ص ۱۸۹؛ الثقات، ج ۳، ص ۹۹؛ الطبقات، خلیفه، ص ۶۲۳.</ref> است که به طایفه [[قریشی]] [[بنی‌ عبدشمس]] پیوسته بودند. مادرش [[امیمه]]<ref> الطبقات، ابن‌سعد، ج۸، ص۱۹۱؛ المعارف، ص۲۳۱.</ref> دختر [[عبدالمطلب]] از [[بنی‌هاشم]]، عمه [[پیامبر]] {{صل}} بود. حمنه و خواهرش [[زینب بنت جحش]] که با پیامبر {{صل}} <ref> تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.</ref> [[ازدواج]] کرد، دختر عمه‌های پیامبر بودند. [[فرزندان]] جحش از جمله حمنه، جزو [[مسلمانان]] نخستین به شمار می‌آیند.<ref>اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۹۴ - ۱۹۵.</ref> [[ابن ماکولا]] نام وی را "حمیه" دانسته است و حمنه را تصحیف آن. درباره [[کنیه]] او نیز [[اختلاف]] هست. در این باره نیز که حمنه غیر از [[زینب]]، خواهری به نام [[ام‌حبیبه]] داشته یا آنکه ام‌حبیبه کنیه حمنه است و وی خواهری غیر از زینب نداشته، [[اختلاف]] است: برخی از [[ام حبیبه]] به کنیه حمنه یاد کرده و زینب را تنها [[خواهر]] او دانسته‌اند که [[ابونعیم]] از این دسته است.<ref> اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۲.</ref> نسب‌شناسان نیز هنگام یاد کرد [[دختران]] جحش تنها از زینب و حمنه نام برده‌اند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۹۱.</ref> در برابر، گروهی معتقدند که ام‌حبیبه نام خواهر دوم حمنه است.<ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۲.</ref> [[ابن عبدالبر]]، ام حبیبه را خواهر حمنه دانسته است که دیگر صحابه‌نگاران چون [[ابن اثیر]] <ref> اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱.</ref> و [[ابن حجر]]<ref> الاصابه، ج ۸، ص ۳۷۴.</ref> نیز این نظر را ترجیح داده؛ ضمن آنکه برخی از ام‌حبیبه به [[ام‌حبیب]] یاد کرده‌اند. بر این اساس، ابن‌هشام <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲.</ref> و [[ابن سعد]] <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref> را نیز باید در این مجموعه دانست که [[دختران]] [[جحش]] را سه تن دانسته‌اند.


حمنه همراه [[خواهر]] و برادرانش در سال ۵ [[بعثت]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۲۶ - ۲۲۷.</ref> که نشان می‌دهد آنها جزو [[نخستین مسلمانان]] بوده‌اند. از آنجا که [[مصعب بن عمیر عبدداری]]، [[همسر]] او نیز در این هجرت حضور داشته است، چه بسا بتوان گفت [[اسلام]] و [[ازدواج]] این دو به پیش از این دوره باز می‌گردند و [[همراهی]] آن دو با جعفربن [[ابی‌طالب]] در هجرت دوم [[مسلمانان]] به حبشه این احتمال را تقویت می‌کند.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۱۶؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۳۲۳.</ref> حمنه می‌بایست پیش از آغاز هجرت مسلمانان به [[مدینه]] در سال ۱۲ بعثت به [[مکه]] بازگشته باشد، زیرا همسرش [[مصعب بن عمیر]] در سال ۱۱ بعثت و پس از [[بیعت]] نخست یثربیان با [[پیامبر]]{{صل}} به یثرب رفت، تا به [[ترویج]] اسلام در آنجا بپردازد.<ref>الثقات، ج ۱، ص ۹۶.</ref> هر چند منابع به هجرت حمنه به مدینه اشاره کرده‌اند،<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲.</ref> روشن نیست که [[زمان]] [[تبلیغ]] [[مصعب]] در یثرب با وی بوده؛ یا همراه دیگر مسلمانان در سال پسین به یثرب هجرت کرده است.
حمنه همراه [[خواهر]] و برادرانش در سال ۵ [[بعثت]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۲۶ - ۲۲۷.</ref> که نشان می‌دهد آنها جزو [[نخستین مسلمانان]] بوده‌اند. از آنجا که [[مصعب بن عمیر عبدداری]]، [[همسر]] او نیز در این هجرت حضور داشته است، چه بسا بتوان گفت [[اسلام]] و [[ازدواج]] این دو به پیش از این دوره باز می‌گردند و [[همراهی]] آن دو با جعفربن [[ابی‌طالب]] در هجرت دوم [[مسلمانان]] به حبشه این احتمال را تقویت می‌کند.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۱۶؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۳۲۳.</ref> حمنه می‌بایست پیش از آغاز هجرت مسلمانان به [[مدینه]] در سال ۱۲ بعثت به [[مکه]] بازگشته باشد، زیرا همسرش [[مصعب بن عمیر]] در سال ۱۱ بعثت و پس از [[بیعت]] نخست یثربیان با [[پیامبر]] {{صل}} به یثرب رفت، تا به [[ترویج]] اسلام در آنجا بپردازد.<ref>الثقات، ج ۱، ص ۹۶.</ref> هر چند منابع به هجرت حمنه به مدینه اشاره کرده‌اند،<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲.</ref> روشن نیست که [[زمان]] [[تبلیغ]] [[مصعب]] در یثرب با وی بوده؛ یا همراه دیگر مسلمانان در سال پسین به یثرب هجرت کرده است.


حمنه همراه همسرش در [[نبرد]] [[احد]] در [[سال سوم هجری]] حضور داشت و در آب دادن به تشنگان و درمان مجروحان به گونه‌ای ستایش‌انگیز کوشید <ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref> و در آن [[جنگ]] سه تن از عزیزان خود را از دست داد و [[شهادت]] آنها را پیامبر{{صل}} به وی خبر داد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref> وی در مقابل شنیدن گزارش شهادت برادرش عبدالله بن جحش و دایی‌اش [[حمزه]] فقط به گفتن کلمه [[استرجاع]]: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> و [[طلب]] [[مغفرت]] برای آنها بسنده کرد؛ ولی با شنیدن خبر [[شهادت]] شوهرش [[مصعب بن عمیر]] [[شیون]] کرد و [[یادآوری]] [[یتیمی]] فرزندش را سبب بیتابی خود دانست.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۹۲؛ امتاع‌الاسماع، ج ۱، ص ۱۶۹.</ref> [[پیامبر]]{{صل}} در [[تأیید]] [[مصیبت]] حمنه، [[مقام]] و [[منزلت شوهر]] را برای [[زن]] بی‌مانند دانست.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۶۳.</ref> او از [[مصعب]] دختری به نام [[زینب]] <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ المحبر، ص ۱۰۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۳، ص ۵۰۷.</ref> داشت که وی را نیز از [[زنان صحابی]] برشمرده‌اند<ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۶۳.</ref> و [[فرزندان]] زینب تنها بازماندگان مصعب دانسته می‌شوند.<ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۱۳۵؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۶۳.</ref> حمنه پس از شهادت مصعب بن عمیر در [[احد]]، با [[طلحة بن عبیدالله]] [[ازدواج]] کرد <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ المحبر، ص ۱۰۳؛ تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۱۵۷.</ref> و [[محمد]] و [[عمران]] دو فرزند حمنه از طلحه‌اند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۳۸؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref> به درخواست حمنه، پیامبر{{صل}} یکی از فرزندان او را محمد و کنیه‌اش را اباسلیمان نام نهاد <ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۹؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۳۷۱.</ref> که در [[آینده]] به سجّاد [[شهرت]] یافت.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۶۰؛ المعارف، ص ۲۳۱.</ref> در دوره [[حکومت]] امام‌علی{{ع}}، هرچند آن [[حضرت]] از شرکت در [[جنگ جمل]] [[نهی]] کرد، [[محمد]] در کنار پدرش [[طلحه]] در این [[نبرد]] در سال ۳۶ حضور یافت و کشته شد.<ref>المعارف، ص ۲۳۱؛ الوافی بالوفیات، ج ۳، ص ۱۴۴؛ الطبقات، خلیفه، ص ۴۰۷.</ref> از شرکت حمنه در دیگر [[جنگ‌ها]] و [[غزوات]] در منابع [[تاریخ]] و [[سیره]] گزارشی نیامده است. منابع، بی‌اشاره به حضور حمنه در [[نبرد خیبر]] در [[سال ۷ هجری]]، آورده‌اند که سهم وی از [[غنایم]] [[خیبر]] ۳۰ وَسَق (واحد وزن) خرما بود.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۹۵.</ref>هرچند حمنه را جزو [[بیعت کنندگان]] با [[پیامبر]]{{صل}} شمرده‌اند،<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۲۵۲.</ref> این گزارش در [[حکم]] نادیده گرفتن پیشینه حمنه در [[اسلام]] است، زیرا حمنه دو دهه پیش از دیگر [[زنان]] [[قریشی]] به [[رسول خدا]]{{صل}} [[ایمان]] آورده بود، در حالی‌که زنان قریشی در [[سال ۸ هجری]] و پس از [[فتح مکه]] با ایشان [[بیعت]] کرده‌اند، مگر آنکه این گزارش را بر بیعت دوباره وی با پیامبر{{صل}} حمل کنیم. [[تاریخ]] [[وفات]] وی دقیق روشن نیست؛ ولی تا [[زمان]] [[مرگ]] خواهرش [[زینب]] در [[سال ۲۰ هجری]] زنده بوده و گویند تکفین زینب به دست وی انجام گرفته است.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۸۸ - ۸۹.</ref> حمنه از [[زنان صحابی]] بوده که [[روایات]] بسیاری را از پیامبر{{صل}} [[نقل]] کرده است.<ref>مسند احمد، ج ۶، ص ۳۸۱ - ۳۸۲؛ السنن الکبری، ج ۱، ص ۳۵۶؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱.</ref>
حمنه همراه همسرش در [[نبرد]] [[احد]] در [[سال سوم هجری]] حضور داشت و در آب دادن به تشنگان و درمان مجروحان به گونه‌ای ستایش‌انگیز کوشید <ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref> و در آن [[جنگ]] سه تن از عزیزان خود را از دست داد و [[شهادت]] آنها را پیامبر {{صل}} به وی خبر داد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref> وی در مقابل شنیدن گزارش شهادت برادرش عبدالله بن جحش و دایی‌اش [[حمزه]] فقط به گفتن کلمه [[استرجاع]]: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> و [[طلب]] [[مغفرت]] برای آنها بسنده کرد؛ ولی با شنیدن خبر [[شهادت]] شوهرش [[مصعب بن عمیر]] [[شیون]] کرد و [[یادآوری]] [[یتیمی]] فرزندش را سبب بیتابی خود دانست.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۹۲؛ امتاع‌الاسماع، ج ۱، ص ۱۶۹.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} در [[تأیید]] [[مصیبت]] حمنه، [[مقام]] و [[منزلت شوهر]] را برای [[زن]] بی‌مانند دانست.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۶۳.</ref> او از [[مصعب]] دختری به نام [[زینب]] <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ المحبر، ص ۱۰۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۳، ص ۵۰۷.</ref> داشت که وی را نیز از [[زنان صحابی]] برشمرده‌اند<ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۶۳.</ref> و [[فرزندان]] زینب تنها بازماندگان مصعب دانسته می‌شوند.<ref>اسدالغابه، ج ۷، ص ۱۳۵؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۶۳.</ref> حمنه پس از شهادت مصعب بن عمیر در [[احد]]، با [[طلحة بن عبیدالله]] [[ازدواج]] کرد <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ المحبر، ص ۱۰۳؛ تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۱۵۷.</ref> و [[محمد]] و [[عمران]] دو فرزند حمنه از طلحه‌اند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۳۸؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref> به درخواست حمنه، پیامبر {{صل}} یکی از فرزندان او را محمد و کنیه‌اش را اباسلیمان نام نهاد <ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۹؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۳۷۱.</ref> که در [[آینده]] به سجّاد [[شهرت]] یافت.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۶۰؛ المعارف، ص ۲۳۱.</ref> در دوره [[حکومت]] امام‌علی {{ع}}، هرچند آن [[حضرت]] از شرکت در [[جنگ جمل]] [[نهی]] کرد، [[محمد]] در کنار پدرش [[طلحه]] در این [[نبرد]] در سال ۳۶ حضور یافت و کشته شد.<ref>المعارف، ص ۲۳۱؛ الوافی بالوفیات، ج ۳، ص ۱۴۴؛ الطبقات، خلیفه، ص ۴۰۷.</ref> از شرکت حمنه در دیگر [[جنگ‌ها]] و [[غزوات]] در منابع [[تاریخ]] و [[سیره]] گزارشی نیامده است. منابع، بی‌اشاره به حضور حمنه در [[نبرد خیبر]] در [[سال ۷ هجری]]، آورده‌اند که سهم وی از [[غنایم]] [[خیبر]] ۳۰ وَسَق (واحد وزن) خرما بود.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۹۵.</ref>هرچند حمنه را جزو [[بیعت کنندگان]] با [[پیامبر]] {{صل}} شمرده‌اند،<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۲۵۲.</ref> این گزارش در [[حکم]] نادیده گرفتن پیشینه حمنه در [[اسلام]] است، زیرا حمنه دو دهه پیش از دیگر [[زنان]] [[قریشی]] به [[رسول خدا]] {{صل}} [[ایمان]] آورده بود، در حالی‌که زنان قریشی در [[سال ۸ هجری]] و پس از [[فتح مکه]] با ایشان [[بیعت]] کرده‌اند، مگر آنکه این گزارش را بر بیعت دوباره وی با پیامبر {{صل}} حمل کنیم. [[تاریخ]] [[وفات]] وی دقیق روشن نیست؛ ولی تا [[زمان]] [[مرگ]] خواهرش [[زینب]] در [[سال ۲۰ هجری]] زنده بوده و گویند تکفین زینب به دست وی انجام گرفته است.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۸۸ - ۸۹.</ref> حمنه از [[زنان صحابی]] بوده که [[روایات]] بسیاری را از پیامبر {{صل}} [[نقل]] کرده است.<ref>مسند احمد، ج ۶، ص ۳۸۱ - ۳۸۲؛ السنن الکبری، ج ۱، ص ۳۵۶؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱.</ref>


==حمنه در [[شأن نزول]] [[آیات]] ==
== حمنه در [[شأن نزول]] [[آیات]] ==
# [[زینب بنت جحش]] می‌گوید که روزی خواهرم حمنه را نزد پیامبر{{صل}} فرستادم تا درباره خواستگارانش با آن [[حضرت]] [[مشورت]] کند؛ اما پیامبر{{صل}} [[زید]] (فرزندخوانده خود) را برای [[ازدواج]] با زینب پیشنهاد کرد. حمنه که [[شأن]] زینب را نسبت به شأن این [[غلام]] [[آزاد]] شده بالاتر می‌دانست که هم‌اکنون فرزندخوانده حضرت شناخته می‌شود، [[ناراحتی]] خود را پیش رسول خدا{{صل}} ابراز کرد. خواهرش زینب نیز از شنیدن این جریان عصبانی شد که [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref> نازل گردید؛<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۶۳.</ref> آن‌گاه زینب شخصی را نزد پیامبر{{صل}} فرستاده تا وی را به ازدواج هر فردی درآورد که [[صلاح]] می‌داند و ایشان نیز زینب را به ازدواج زید درآورد.<ref> بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۷۷؛ حلیة الاولیاء، ج ۲، ص ۶۳.</ref>
# [[زینب بنت جحش]] می‌گوید که روزی خواهرم حمنه را نزد پیامبر {{صل}} فرستادم تا درباره خواستگارانش با آن [[حضرت]] [[مشورت]] کند؛ اما پیامبر {{صل}} [[زید]] (فرزندخوانده خود) را برای [[ازدواج]] با زینب پیشنهاد کرد. حمنه که [[شأن]] زینب را نسبت به شأن این [[غلام]] [[آزاد]] شده بالاتر می‌دانست که هم‌اکنون فرزندخوانده حضرت شناخته می‌شود، [[ناراحتی]] خود را پیش رسول خدا {{صل}} ابراز کرد. خواهرش زینب نیز از شنیدن این جریان عصبانی شد که [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref> نازل گردید؛<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۶۳.</ref> آن‌گاه زینب شخصی را نزد پیامبر {{صل}} فرستاده تا وی را به ازدواج هر فردی درآورد که [[صلاح]] می‌داند و ایشان نیز زینب را به ازدواج زید درآورد.<ref> بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۷۷؛ حلیة الاولیاء، ج ۲، ص ۶۳.</ref>
#برپایه [[نقلی]]، در [[سال ۶ هجری]] هنگام بازگشت از [[جنگ]] [[بنی‌مصطلق]]، [[عایشه]] به جهاتی از کاروان جا ماند <ref>احکام القرآن، ج ۵، ص ۱۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۲۱۸.</ref> و یکی از [[اصحاب]] به نام [[صفوان بن معطل|صَفْوان بن مُعطَّل]] وی را یافته و به کاروان رساند؛ امّا این امر دستاویزی شد برخی به [[عایشه]] ناروا [[تهمت]] بزنند.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۹۷ - ۲۹۸؛ دلائل النبوه، ج ۴، ص ۶۵ - ۶۶.</ref> براساس [[روایت]] عایشه، حمنه برای طرفداری از خواهرش [[زینب]] در برابر عایشه با دیگران همداستان شد که [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ لَوْلا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ }}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت. از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟ چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاورده‌اند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند. و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمی‌بود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید عذابی سترگ به شما می‌رسید. آنگاه که آن را از زبان هم فرا می‌گرفتید و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان می‌گفتید و آن را آسان می‌انگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود.و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است.خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید.و خداوند آیات را برایتان روشن می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است. بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود، و اینکه خداوند مهربانی بخشاینده است (عذاب می‌شدید).» سوره نور، آیه ۱۱-۲۰.</ref> نازل گردیدند<ref>جامع‌البیان، ج ۱۸، ص ۱۱۷؛ الکشاف، ج ۳، ص ۲۱۷؛ مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۲۰۶.</ref> لکن از متن آیات این [[سوره]] پیداست که تهمت زنندگان یک گروه بودند: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت» سوره نور، آیه ۱۱.</ref> که یک تن در میان آنها بیشتر نقش داشت. در منابع نیز آمده که این [[اتهام]] به [[همسر پیامبر]]{{صل}} کار عبدالله اُبَیّ، [[رئیس]] [[منافقان]] بوده است.<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۹، ص ۲۵۴۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۴۵.</ref> وی از این [[فرصت]] بهره برد تا از [[نفوذ]] و جایگاه [[حضرت]] در [[مدینه]] بکاهد؛ دیگر [[مخالفان پیامبر]]{{صل}} نیز به [[ترویج]] این اتهام دامن زدند: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره نور، آیه ۱۹.</ref> گستره و اهمیت این رخداد در آن برهه به اندازه‌ای بود که چندین [[آیه]] برای تخطئه آن نازل شدند. ضمن آنکه [[روابط اجتماعی]] و وضعیت [[فرهنگی]] آن دوره این اتهام را چندان بعید نمی‌نمود. بسیاری از کسانی که این اتهام را شنیدند، به [[نفی]] آن برنخواستند، از این رو آیات یاد شده دوبار [[مسلمانان]] را [[توبیخ]] کرده‌اند که چرا این شایعه را یک تهمت ندانستند: {{متن قرآن|لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ}}<ref>«از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است» سوره نور، آیه ۱۶.</ref> در این [[آیات]]، [[خدا]] [[مؤمنان]] را [[نکوهش]] می‌کند که بی‌هیچ [[آگاهی]] این خبر را دهان به دهان به یکدیگر می‌رساندند.
# برپایه [[نقلی]]، در [[سال ۶ هجری]] هنگام بازگشت از [[جنگ]] [[بنی‌مصطلق]]، [[عایشه]] به جهاتی از کاروان جا ماند <ref>احکام القرآن، ج ۵، ص ۱۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۲۱۸.</ref> و یکی از [[اصحاب]] به نام [[صفوان بن معطل|صَفْوان بن مُعطَّل]] وی را یافته و به کاروان رساند؛ امّا این امر دستاویزی شد برخی به [[عایشه]] ناروا [[تهمت]] بزنند.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۹۷ - ۲۹۸؛ دلائل النبوه، ج ۴، ص ۶۵ - ۶۶.</ref> براساس [[روایت]] عایشه، حمنه برای طرفداری از خواهرش [[زینب]] در برابر عایشه با دیگران همداستان شد که [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ لَوْلا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ }}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت. از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟ چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاورده‌اند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند. و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمی‌بود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید عذابی سترگ به شما می‌رسید. آنگاه که آن را از زبان هم فرا می‌گرفتید و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان می‌گفتید و آن را آسان می‌انگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود. و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است. خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید. و خداوند آیات را برایتان روشن می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است. بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود، و اینکه خداوند مهربانی بخشاینده است (عذاب می‌شدید).» سوره نور، آیه ۱۱-۲۰.</ref> نازل گردیدند<ref>جامع‌البیان، ج ۱۸، ص ۱۱۷؛ الکشاف، ج ۳، ص ۲۱۷؛ مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۲۰۶.</ref> لکن از متن آیات این [[سوره]] پیداست که تهمت زنندگان یک گروه بودند: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت» سوره نور، آیه ۱۱.</ref> که یک تن در میان آنها بیشتر نقش داشت. در منابع نیز آمده که این [[اتهام]] به [[همسر پیامبر]] {{صل}} کار عبدالله اُبَیّ، [[رئیس]] [[منافقان]] بوده است.<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۹، ص ۲۵۴۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۴۵.</ref> وی از این [[فرصت]] بهره برد تا از [[نفوذ]] و جایگاه [[حضرت]] در [[مدینه]] بکاهد؛ دیگر [[مخالفان پیامبر]] {{صل}} نیز به [[ترویج]] این اتهام دامن زدند: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره نور، آیه ۱۹.</ref> گستره و اهمیت این رخداد در آن برهه به اندازه‌ای بود که چندین [[آیه]] برای تخطئه آن نازل شدند. ضمن آنکه [[روابط اجتماعی]] و وضعیت [[فرهنگی]] آن دوره این اتهام را چندان بعید نمی‌نمود. بسیاری از کسانی که این اتهام را شنیدند، به [[نفی]] آن برنخواستند، از این رو آیات یاد شده دوبار [[مسلمانان]] را [[توبیخ]] کرده‌اند که چرا این شایعه را یک تهمت ندانستند: {{متن قرآن|لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ}}<ref>«از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است» سوره نور، آیه ۱۶.</ref> در این [[آیات]]، [[خدا]] [[مؤمنان]] را [[نکوهش]] می‌کند که بی‌هیچ [[آگاهی]] این خبر را دهان به دهان به یکدیگر می‌رساندند.


در تحلیل گزارش‌های این رخداد باید چند نکته را بررسید: نخست آنکه این داستان را تنها [[عایشه]] حکایت؛ ولی همه ابعاد آن را بازگو نکرده است. افزون بر این، باید به تأثیر [[روابط]] عایشه با [[زینب]] [[خواهر]] حمنه، پس از ازدواجش با [[پیامبر]]{{صل}} در تصریح نام حمنه به عنوان یکی از [[تهمت]] زنندگان توجه داشت؛ همچنین [[عذاب]] بزرگی که در این آیات به شایعه کنندگان [[وعده]] داده شده است، عامل مهمی برای انتساب [[آیه]] می‌تواند باشد؛ ضمن آنکه استفاده از [[اثبات]] [[حقانیت]] در این رخداد برای [[غلبه]] بر دیگر رقبا مایه تردید نسبت شایعه به حمنه و نیز نسبت [[اجرای حد]] [[الهی]] بر وی (شلاق) می‌شود.<ref>کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۵۰۲؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۱۳؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۸۳.</ref> همچنین به نظر می‌رسد فراگیر بودن دامنه این [[اتهام]] در یثرب مانع اجرای حد الهی بر [[مردمان]] می‌شده است، چنان‌که در آیات نیز سخن از [[مجازات بدنی]] نیست و تنها به ملامت بسنده شده است. گرچه حمنه پس از [[نزول]] آیات و تبرئه عایشه، از عمل خود [[توبه]] کرد،<ref>تاریخ مدینه، ج ۱، ص ۳۱۸.</ref> به [[اعتقاد]] برخی پیامبر{{صل}} وی را حد زد، به همین جهت بر اساس [[روایت]] عایشه مراد از "[[مؤمنات]]" در آیه {{متن قرآن|لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ}}<ref>«از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.</ref> را حمنه دانسته‌اند<ref>کشف الاسرار، ج ۶، ص ۵۰۳؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۸، ص ۲۵۴۶؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۵۳.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[حنظلة بن ابی‌عامر (مقاله)|مقاله «حنظلة بن ابی‌عامر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۳۸-۴۳۹.</ref>
در تحلیل گزارش‌های این رخداد باید چند نکته را بررسید: نخست آنکه این داستان را تنها [[عایشه]] حکایت؛ ولی همه ابعاد آن را بازگو نکرده است. افزون بر این، باید به تأثیر [[روابط]] عایشه با [[زینب]] [[خواهر]] حمنه، پس از ازدواجش با [[پیامبر]] {{صل}} در تصریح نام حمنه به عنوان یکی از [[تهمت]] زنندگان توجه داشت؛ همچنین [[عذاب]] بزرگی که در این آیات به شایعه کنندگان [[وعده]] داده شده است، عامل مهمی برای انتساب [[آیه]] می‌تواند باشد؛ ضمن آنکه استفاده از [[اثبات]] [[حقانیت]] در این رخداد برای [[غلبه]] بر دیگر رقبا مایه تردید نسبت شایعه به حمنه و نیز نسبت [[اجرای حد]] [[الهی]] بر وی (شلاق) می‌شود.<ref>کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۵۰۲؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۱۳؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۸۳.</ref> همچنین به نظر می‌رسد فراگیر بودن دامنه این [[اتهام]] در یثرب مانع اجرای حد الهی بر [[مردمان]] می‌شده است، چنان‌که در آیات نیز سخن از [[مجازات بدنی]] نیست و تنها به ملامت بسنده شده است. گرچه حمنه پس از [[نزول]] آیات و تبرئه عایشه، از عمل خود [[توبه]] کرد،<ref>تاریخ مدینه، ج ۱، ص ۳۱۸.</ref> به [[اعتقاد]] برخی پیامبر {{صل}} وی را حد زد، به همین جهت بر اساس [[روایت]] عایشه مراد از "[[مؤمنات]]" در آیه {{متن قرآن|لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ}}<ref>«از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.</ref> را حمنه دانسته‌اند<ref>کشف الاسرار، ج ۶، ص ۵۰۳؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۸، ص ۲۵۴۶؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۵۳.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[حنظلة بن ابی‌عامر (مقاله)|مقاله «حنظلة بن ابی‌عامر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۳۸-۴۳۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۴۷

مقدمه

پدرش جحش بن رئاب بن یعمر [۱] از طایفه عدنانی بنی غنم بن دودان، از قبیله بنی‌اسد بن خزیمه [۲] است که به طایفه قریشی بنی‌ عبدشمس پیوسته بودند. مادرش امیمه[۳] دختر عبدالمطلب از بنی‌هاشم، عمه پیامبر (ص) بود. حمنه و خواهرش زینب بنت جحش که با پیامبر (ص) [۴] ازدواج کرد، دختر عمه‌های پیامبر بودند. فرزندان جحش از جمله حمنه، جزو مسلمانان نخستین به شمار می‌آیند.[۵] ابن ماکولا نام وی را "حمیه" دانسته است و حمنه را تصحیف آن. درباره کنیه او نیز اختلاف هست. در این باره نیز که حمنه غیر از زینب، خواهری به نام ام‌حبیبه داشته یا آنکه ام‌حبیبه کنیه حمنه است و وی خواهری غیر از زینب نداشته، اختلاف است: برخی از ام حبیبه به کنیه حمنه یاد کرده و زینب را تنها خواهر او دانسته‌اند که ابونعیم از این دسته است.[۶] نسب‌شناسان نیز هنگام یاد کرد دختران جحش تنها از زینب و حمنه نام برده‌اند.[۷] در برابر، گروهی معتقدند که ام‌حبیبه نام خواهر دوم حمنه است.[۸] ابن عبدالبر، ام حبیبه را خواهر حمنه دانسته است که دیگر صحابه‌نگاران چون ابن اثیر [۹] و ابن حجر[۱۰] نیز این نظر را ترجیح داده؛ ضمن آنکه برخی از ام‌حبیبه به ام‌حبیب یاد کرده‌اند. بر این اساس، ابن‌هشام [۱۱] و ابن سعد [۱۲] را نیز باید در این مجموعه دانست که دختران جحش را سه تن دانسته‌اند.

حمنه همراه خواهر و برادرانش در سال ۵ بعثت به حبشه هجرت کرد [۱۳] که نشان می‌دهد آنها جزو نخستین مسلمانان بوده‌اند. از آنجا که مصعب بن عمیر عبدداری، همسر او نیز در این هجرت حضور داشته است، چه بسا بتوان گفت اسلام و ازدواج این دو به پیش از این دوره باز می‌گردند و همراهی آن دو با جعفربن ابی‌طالب در هجرت دوم مسلمانان به حبشه این احتمال را تقویت می‌کند.[۱۴] حمنه می‌بایست پیش از آغاز هجرت مسلمانان به مدینه در سال ۱۲ بعثت به مکه بازگشته باشد، زیرا همسرش مصعب بن عمیر در سال ۱۱ بعثت و پس از بیعت نخست یثربیان با پیامبر (ص) به یثرب رفت، تا به ترویج اسلام در آنجا بپردازد.[۱۵] هر چند منابع به هجرت حمنه به مدینه اشاره کرده‌اند،[۱۶] روشن نیست که زمان تبلیغ مصعب در یثرب با وی بوده؛ یا همراه دیگر مسلمانان در سال پسین به یثرب هجرت کرده است.

حمنه همراه همسرش در نبرد احد در سال سوم هجری حضور داشت و در آب دادن به تشنگان و درمان مجروحان به گونه‌ای ستایش‌انگیز کوشید [۱۷] و در آن جنگ سه تن از عزیزان خود را از دست داد و شهادت آنها را پیامبر (ص) به وی خبر داد.[۱۸] وی در مقابل شنیدن گزارش شهادت برادرش عبدالله بن جحش و دایی‌اش حمزه فقط به گفتن کلمه استرجاع: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۹] و طلب مغفرت برای آنها بسنده کرد؛ ولی با شنیدن خبر شهادت شوهرش مصعب بن عمیر شیون کرد و یادآوری یتیمی فرزندش را سبب بیتابی خود دانست.[۲۰] پیامبر (ص) در تأیید مصیبت حمنه، مقام و منزلت شوهر را برای زن بی‌مانند دانست.[۲۱] او از مصعب دختری به نام زینب [۲۲] داشت که وی را نیز از زنان صحابی برشمرده‌اند[۲۳] و فرزندان زینب تنها بازماندگان مصعب دانسته می‌شوند.[۲۴] حمنه پس از شهادت مصعب بن عمیر در احد، با طلحة بن عبیدالله ازدواج کرد [۲۵] و محمد و عمران دو فرزند حمنه از طلحه‌اند.[۲۶] به درخواست حمنه، پیامبر (ص) یکی از فرزندان او را محمد و کنیه‌اش را اباسلیمان نام نهاد [۲۷] که در آینده به سجّاد شهرت یافت.[۲۸] در دوره حکومت امام‌علی (ع)، هرچند آن حضرت از شرکت در جنگ جمل نهی کرد، محمد در کنار پدرش طلحه در این نبرد در سال ۳۶ حضور یافت و کشته شد.[۲۹] از شرکت حمنه در دیگر جنگ‌ها و غزوات در منابع تاریخ و سیره گزارشی نیامده است. منابع، بی‌اشاره به حضور حمنه در نبرد خیبر در سال ۷ هجری، آورده‌اند که سهم وی از غنایم خیبر ۳۰ وَسَق (واحد وزن) خرما بود.[۳۰]هرچند حمنه را جزو بیعت کنندگان با پیامبر (ص) شمرده‌اند،[۳۱] این گزارش در حکم نادیده گرفتن پیشینه حمنه در اسلام است، زیرا حمنه دو دهه پیش از دیگر زنان قریشی به رسول خدا (ص) ایمان آورده بود، در حالی‌که زنان قریشی در سال ۸ هجری و پس از فتح مکه با ایشان بیعت کرده‌اند، مگر آنکه این گزارش را بر بیعت دوباره وی با پیامبر (ص) حمل کنیم. تاریخ وفات وی دقیق روشن نیست؛ ولی تا زمان مرگ خواهرش زینب در سال ۲۰ هجری زنده بوده و گویند تکفین زینب به دست وی انجام گرفته است.[۳۲] حمنه از زنان صحابی بوده که روایات بسیاری را از پیامبر (ص) نقل کرده است.[۳۳]

حمنه در شأن نزول آیات

  1. زینب بنت جحش می‌گوید که روزی خواهرم حمنه را نزد پیامبر (ص) فرستادم تا درباره خواستگارانش با آن حضرت مشورت کند؛ اما پیامبر (ص) زید (فرزندخوانده خود) را برای ازدواج با زینب پیشنهاد کرد. حمنه که شأن زینب را نسبت به شأن این غلام آزاد شده بالاتر می‌دانست که هم‌اکنون فرزندخوانده حضرت شناخته می‌شود، ناراحتی خود را پیش رسول خدا (ص) ابراز کرد. خواهرش زینب نیز از شنیدن این جریان عصبانی شد که آیه ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۳۴] نازل گردید؛[۳۵] آن‌گاه زینب شخصی را نزد پیامبر (ص) فرستاده تا وی را به ازدواج هر فردی درآورد که صلاح می‌داند و ایشان نیز زینب را به ازدواج زید درآورد.[۳۶]
  2. برپایه نقلی، در سال ۶ هجری هنگام بازگشت از جنگ بنی‌مصطلق، عایشه به جهاتی از کاروان جا ماند [۳۷] و یکی از اصحاب به نام صَفْوان بن مُعطَّل وی را یافته و به کاروان رساند؛ امّا این امر دستاویزی شد برخی به عایشه ناروا تهمت بزنند.[۳۸] براساس روایت عایشه، حمنه برای طرفداری از خواهرش زینب در برابر عایشه با دیگران همداستان شد که آیات ﴿إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ لَوْلا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ [۳۹] نازل گردیدند[۴۰] لکن از متن آیات این سوره پیداست که تهمت زنندگان یک گروه بودند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۴۱] که یک تن در میان آنها بیشتر نقش داشت. در منابع نیز آمده که این اتهام به همسر پیامبر (ص) کار عبدالله اُبَیّ، رئیس منافقان بوده است.[۴۲] وی از این فرصت بهره برد تا از نفوذ و جایگاه حضرت در مدینه بکاهد؛ دیگر مخالفان پیامبر (ص) نیز به ترویج این اتهام دامن زدند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۴۳] گستره و اهمیت این رخداد در آن برهه به اندازه‌ای بود که چندین آیه برای تخطئه آن نازل شدند. ضمن آنکه روابط اجتماعی و وضعیت فرهنگی آن دوره این اتهام را چندان بعید نمی‌نمود. بسیاری از کسانی که این اتهام را شنیدند، به نفی آن برنخواستند، از این رو آیات یاد شده دوبار مسلمانان را توبیخ کرده‌اند که چرا این شایعه را یک تهمت ندانستند: ﴿لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ[۴۴]؛ ﴿وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ[۴۵] در این آیات، خدا مؤمنان را نکوهش می‌کند که بی‌هیچ آگاهی این خبر را دهان به دهان به یکدیگر می‌رساندند.

در تحلیل گزارش‌های این رخداد باید چند نکته را بررسید: نخست آنکه این داستان را تنها عایشه حکایت؛ ولی همه ابعاد آن را بازگو نکرده است. افزون بر این، باید به تأثیر روابط عایشه با زینب خواهر حمنه، پس از ازدواجش با پیامبر (ص) در تصریح نام حمنه به عنوان یکی از تهمت زنندگان توجه داشت؛ همچنین عذاب بزرگی که در این آیات به شایعه کنندگان وعده داده شده است، عامل مهمی برای انتساب آیه می‌تواند باشد؛ ضمن آنکه استفاده از اثبات حقانیت در این رخداد برای غلبه بر دیگر رقبا مایه تردید نسبت شایعه به حمنه و نیز نسبت اجرای حد الهی بر وی (شلاق) می‌شود.[۴۶] همچنین به نظر می‌رسد فراگیر بودن دامنه این اتهام در یثرب مانع اجرای حد الهی بر مردمان می‌شده است، چنان‌که در آیات نیز سخن از مجازات بدنی نیست و تنها به ملامت بسنده شده است. گرچه حمنه پس از نزول آیات و تبرئه عایشه، از عمل خود توبه کرد،[۴۷] به اعتقاد برخی پیامبر (ص) وی را حد زد، به همین جهت بر اساس روایت عایشه مراد از "مؤمنات" در آیه ﴿لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ[۴۸] را حمنه دانسته‌اند[۴۹].[۵۰]

منابع

پانویس

  1. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ اکمال الکمال، ج ۲، ص ۵۱۴؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۹۱.
  2. جمهرة انساب العرب، ج ۱، ص ۱۸۹؛ الثقات، ج ۳، ص ۹۹؛ الطبقات، خلیفه، ص ۶۲۳.
  3. الطبقات، ابن‌سعد، ج۸، ص۱۹۱؛ المعارف، ص۲۳۱.
  4. تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.
  5. اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۹۴ - ۱۹۵.
  6. اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۲.
  7. جمهرة انساب العرب، ص ۱۹۱.
  8. اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۲.
  9. اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱.
  10. الاصابه، ج ۸، ص ۳۷۴.
  11. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲.
  12. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.
  13. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۲۶ - ۲۲۷.
  14. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۱۶؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۳۲۳.
  15. الثقات، ج ۱، ص ۹۶.
  16. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۷۲.
  17. المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۵۳.
  18. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.
  19. «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  20. المغازی، ج ۱، ص ۲۹۲؛ امتاع‌الاسماع، ج ۱، ص ۱۶۹.
  21. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۶۳.
  22. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ المحبر، ص ۱۰۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۳، ص ۵۰۷.
  23. اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۶۳.
  24. اسدالغابه، ج ۷، ص ۱۳۵؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۶۳.
  25. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱؛ المحبر، ص ۱۰۳؛ تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۱۵۷.
  26. جمهرة انساب العرب، ص ۱۳۸؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۱.
  27. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۹؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۳۷۱.
  28. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۶۰؛ المعارف، ص ۲۳۱.
  29. المعارف، ص ۲۳۱؛ الوافی بالوفیات، ج ۳، ص ۱۴۴؛ الطبقات، خلیفه، ص ۴۰۷.
  30. المغازی، ج ۲، ص ۶۹۵.
  31. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۲۵۲.
  32. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۸۸ - ۸۹.
  33. مسند احمد، ج ۶، ص ۳۸۱ - ۳۸۲؛ السنن الکبری، ج ۱، ص ۳۵۶؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۷۱.
  34. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  35. مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۶۳.
  36. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۷۷؛ حلیة الاولیاء، ج ۲، ص ۶۳.
  37. احکام القرآن، ج ۵، ص ۱۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۲۱۸.
  38. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۹۷ - ۲۹۸؛ دلائل النبوه، ج ۴، ص ۶۵ - ۶۶.
  39. «کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت. از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟ چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاورده‌اند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند. و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمی‌بود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید عذابی سترگ به شما می‌رسید. آنگاه که آن را از زبان هم فرا می‌گرفتید و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان می‌گفتید و آن را آسان می‌انگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود. و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است. خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید. و خداوند آیات را برایتان روشن می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است. بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود، و اینکه خداوند مهربانی بخشاینده است (عذاب می‌شدید).» سوره نور، آیه ۱۱-۲۰.
  40. جامع‌البیان، ج ۱۸، ص ۱۱۷؛ الکشاف، ج ۳، ص ۲۱۷؛ مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۲۰۶.
  41. «کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت» سوره نور، آیه ۱۱.
  42. تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۹، ص ۲۵۴۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۴۵.
  43. «بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره نور، آیه ۱۹.
  44. «از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.
  45. «و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است» سوره نور، آیه ۱۶.
  46. کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۵۰۲؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۱۳؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۸۳.
  47. تاریخ مدینه، ج ۱، ص ۳۱۸.
  48. «از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.
  49. کشف الاسرار، ج ۶، ص ۵۰۳؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۸، ص ۲۵۴۶؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۵۳.
  50. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «حنظلة بن ابی‌عامر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۴۳۸-۴۳۹.