اصول دین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۰: خط ۲۰:
اصول پنج‌گانه از آن جهت [[انتخاب]] شده‌اند که [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]، سه اصلی هستند که [[ایمان]] به آنها جزء اهداف [[اسلام]] است و [[عدل]] و [[امامت]]، معرف [[مکتب]] خاص تشیع‌اند. [[عدل]] به خاطر اختلاف‌نظرهایی که [[شیعه]]، [[معتزله]] و [[اشاعره]] در این باره دارند، قرار گرفتنش در [[اصول مذهب]] ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. اصل [[امامت]] نیز داخل در حوزۀ [[ایمان]] است، چون [[امام]]، "[[حجت خدا]]" و "[[خلیفة الله]]" است و رابطۀ‌ [[معنوی]] میان هر فرد [[مسلمان]] و [[انسان کامل]] در هر زمان ضروری است<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.  
اصول پنج‌گانه از آن جهت [[انتخاب]] شده‌اند که [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]، سه اصلی هستند که [[ایمان]] به آنها جزء اهداف [[اسلام]] است و [[عدل]] و [[امامت]]، معرف [[مکتب]] خاص تشیع‌اند. [[عدل]] به خاطر اختلاف‌نظرهایی که [[شیعه]]، [[معتزله]] و [[اشاعره]] در این باره دارند، قرار گرفتنش در [[اصول مذهب]] ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. اصل [[امامت]] نیز داخل در حوزۀ [[ایمان]] است، چون [[امام]]، "[[حجت خدا]]" و "[[خلیفة الله]]" است و رابطۀ‌ [[معنوی]] میان هر فرد [[مسلمان]] و [[انسان کامل]] در هر زمان ضروری است<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.  
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[مردم]] را به [[ایمان]] به این اصول [[دعوت]] کرده‌اند و [[رسالت پیامبر]] مقدمه‌ای برای این ایمان‌هاست؛ اما [[ایمان]] به [[ملائکه]] و [[اعتقاد]] به همۀ ضروریات [[دین]] از قبیل [[نماز]] و [[روزه]] جزء [[اهداف]] [[رسالت]] نیست، بلکه از لوازم [[ایمان]] به [[نبوت]] است، لذا جزء اصول دین نیستند<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[مردم]] را به [[ایمان]] به این اصول [[دعوت]] کرده‌اند و [[رسالت پیامبر]] مقدمه‌ای برای این ایمان‌هاست؛ اما [[ایمان]] به [[ملائکه]] و [[اعتقاد]] به همۀ ضروریات [[دین]] از قبیل [[نماز]] و [[روزه]] جزء [[اهداف]] [[رسالت]] نیست، بلکه از لوازم [[ایمان]] به [[نبوت]] است، لذا جزء اصول دین نیستند<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.
== اصول و [[فروع دین]] در [[قرآن]] ==
این نوع از تقسیم ریشۀ قرآنی دارد؛ زیرا اصل [[دیانت]] که معتقداتی چون [[توحید]]، [[وحی]]، [[رسالت]] و [[نبوّت]]، [[امامت]]، [[عدالت]]، [[برزخ]]، [[قیامت]] و ... همان خطوط کلی است که [[قرآن کریم]] از آن تحت عنوان واحدی به نام "[[دین]]" یاد می‌کند و برای همه [[پیامبران]] به ویژه [[پیامبران اولواالعزم]] [[تشریع]] شده و فرستاده شده است: {{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ}}<ref> «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>؛ و در سه اصل کلی و مشترک همه [[ادیان]] و [[شرایع آسمانی]] یعنی [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]] متبلور است<ref>راز اینکه [[قرآن کریم]] پیوسته دین را به صورت مفرد می‌آورد و به جمع و به صورت «ادیان»، در همین نهفته است که حقیقتش از آدم تا خاتم ثابت است.</ref>.
اما [[قرآن]] زمانی که از [[فروع]] عملی [[دین]] یعنی [[احکام]]، [[مناسک]] و [[شرایع]] [[ادیان]] یاد می‌کند، از تعدد، تفاوت و [[تغییر]] [[سخن]] می‌گوید: {{متن قرآن|لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا}}<ref> «ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم» سوره مائده، آیه ۴۸.</ref> که در هر [[دینی]] نسبت به [[دین]] دیگر تفاوت‌هایی دارد، برخلاف اصول کلی [[دین]] که در همه [[ادیان]] از [[آدم]] تا خاتم ماهیت یکسان و واحدی دارد<ref>این قسمت از این کتاب‌ها گرفته شده است: شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص۱۰۰-۱۰۱؛ معالم النبوّة فی القرآن، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۰.</ref><ref>[[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۷۲-۷۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۱

اصول دین در برابر فروع دین عبارت است از اعتقاداتی که باید براساس دلیل و استدلال به آنها معتقد و تسلیم شد که عبارت‌اند از توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل. البته دو مورد آخر از اصول مذهب شیعه است.

مقدمه

در یک نگرش کلی و فراگیر، دین الهی و وحیانی از دو بخش اعتقادی و عملی تشکیل می‌شود و بخش عملی آن نیز خود شامل دو بخش اخلاقی و فروع فقهی است[۱]. بخش اعتقادی شامل باور و اعتقاد به حقایق و واقعیت‌های جهان هستی بر اساس توحید است؛ مانند اعتقاد به وجود خدا، وحی و نبوّت، قیامت و معاد، بهشت و دوزخ و نظایر آنها. بخش اخلاقیات یعنی تعالیمی که فضایل و رذایل اخلاقی را به انسان شناسانده و راه تهذیب نفس او را از رذایل و تخلّق به آن را به فضایل ارائه کرده است و بخش فروع فقهی، یعنی شریعت و مناسک و احکام و مقررات که روابط فرد با خود و با خدای خود و با دیگران ـ یعنی روابط اجتماعی، حقوقی، مدنی و سلوک اجتماعی و کیفیت روابط اقتصادی و سیاسی و نظامی ـ در آن قرار می‌گیرد[۲][۳]

مفهوم‌شناسی اصول و فروع دین

هر آنچه به اعتقادیات و باورها برمی‌گردد؛ یعنی باید به آنها براساس دلیل و استدلال معتقد شد و باور کرد ـ صرف نظر از درجه اعتبار و اهمیت آنها ـ جزء "اصول دین" به شمار می‌آیند و هر آنچه که به شیوه‌های عملی و رفتار ظاهری برمی‌گردد؛ یعنی احکام و تکالیف عملی یا بایدها و نبایدهایی ـ از قبیل اخلاقیات، عبادات، معاملات و... ـ که از سوی شرع بر عهده گروندگان به دین نهاده شده و انجام آن را از آنان خواسته است، "فروع دین" نامیده می‌شود و در یک عبارت کوتاه، "اصول دین"، آن‌گونه معارف و مسایل دینی است که "ایمان و اعتقاد"انسان مؤمن با آن شکل می‌گیرد و "فروع دین"، آن‌گونه احکام و مسائلی از دین است که به حوزه عمل و رفتار دینی مؤمن برمی‌گردد[۴].

فکر کردن در اصول دین نه تنها از نظر اسلام جایز و آزاد است، بلکه عقلاً واجب است و اظهار نظر در این اصول بدون تفکر و اندیشه، مورد پذیرش نخواهد بود. برخلاف مسیحیت که اصول دین خود را منطقۀ ممنوعه برای عقل و فکر اعلام می‌‌کند و قلمرو ایمان را فقط تسلیم می‌‌داند[۵].

اصول دین در اصطلاح کلامی

اصول دین اصطلاحی کلامی است که دو کاربرد دارد: در کاربرد اول همۀ اعتقادات اسلامی را شامل می‌‌شود و در مقابل فروع دین به کار می‌‌رود. کاربرد دیگر آن به سه اصل اعتقادی اختصاص دارد که عبارت است از توحید، نبوت و معاد؛ دو اصل امامت و عدل از مسلمات مذهب شیعه‌اند که از آنها به عنوان "اصول مذهب" یاد می‌‌شود و هر کس بدان‌ها ایمان نیاورد از مذهب شیعه بیرون است، اگر چه مسلمان است[۶].

توحید به معنای یگانگی خداوند متعال، نبوت به معنای پیامبری حضرت‌ محمد (ص) و دیگر پیامبران الهی (ع) و معاد به معنای آن است که روزی همۀ مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم می‌آیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش می‌رسد. عدل به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر عدالت و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمی‌کند و هر چیز را در جای خویش نگاه می‌دارد و امامت بدین معناست که پس از پیامبر اسلام (ص)، دوازده امام معصوم (ع) منصب خلافت و امامت را برعهده دارند و آنان منصوب خداوند متعال‌اند[۷].

ملاک اصول دین

اصول پنج‌گانه از آن جهت انتخاب شده‌اند که توحید، نبوت و معاد، سه اصلی هستند که ایمان به آنها جزء اهداف اسلام است و عدل و امامت، معرف مکتب خاص تشیع‌اند. عدل به خاطر اختلاف‌نظرهایی که شیعه، معتزله و اشاعره در این باره دارند، قرار گرفتنش در اصول مذهب ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. اصل امامت نیز داخل در حوزۀ ایمان است، چون امام، "حجت خدا" و "خلیفة الله" است و رابطۀ‌ معنوی میان هر فرد مسلمان و انسان کامل در هر زمان ضروری است[۸]. پیامبر اکرم (ص) مردم را به ایمان به این اصول دعوت کرده‌اند و رسالت پیامبر مقدمه‌ای برای این ایمان‌هاست؛ اما ایمان به ملائکه و اعتقاد به همۀ ضروریات دین از قبیل نماز و روزه جزء اهداف رسالت نیست، بلکه از لوازم ایمان به نبوت است، لذا جزء اصول دین نیستند[۹].

منابع

پانویس

  1. گرچه برخی بزرگان دین را به سه بخش اعتقادی، اخلاقی و عملی تقسیم کرده‌اند (ر. ک: آموزش دین، ص۹ ـ ۱۱؛ دین‌شناسی، ص۲۷ ـ ۲۸) ولی به نظر می‌رسد ضرورتی برای این تقسیم سه‌گانه نباشد، زیرا تقسیم دین به دو بخش اعتقادی و عملی، منشأ قرآنی داشته و مورد تأیید آن است که در متن به آن اشاره شده است.
  2. دین‌شناسی، ص۲۷ ـ ۲۸.
  3. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۷۲-۷۷.
  4. ر. ک: ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۷۲-۷۷؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۰۹.
  5. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱.
  6. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «اصول دین»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۳۰۶-۳۱۲.
  7. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۸۳-۸۴.
  8. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۲.
  9. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۲.