مصداق خلیفه الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۲۹: خط ۲۹:


نکته مورد توجه اینکه مراد از [[علم]] در این [[حدیث شریف]]، همان [[علمی]] هست که موجب [[خشیت الهی]] بوده:{{متن قرآن|إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ}}<ref>«از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.</ref>؛ بنابراین، صرف دانستن و [[آگاهی]] داشتن نیست، بلکه [[علمی]] است که همراه با [[ایمان]] و [[عمل صالح]] خالصانه و [[تبعیت]] همه‌جانبه از [[حجت‌های خدا]] باشد<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۷۷-۸۲.</ref>.
نکته مورد توجه اینکه مراد از [[علم]] در این [[حدیث شریف]]، همان [[علمی]] هست که موجب [[خشیت الهی]] بوده:{{متن قرآن|إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ}}<ref>«از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.</ref>؛ بنابراین، صرف دانستن و [[آگاهی]] داشتن نیست، بلکه [[علمی]] است که همراه با [[ایمان]] و [[عمل صالح]] خالصانه و [[تبعیت]] همه‌جانبه از [[حجت‌های خدا]] باشد<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۷۷-۸۲.</ref>.
== خلیفه خدا کیست؟ ==
"[[خلیفه]]" به معنای "[[جانشین]]" است و تای "ة" آن برای مبالغه است نه تأنیث. مقام خلافة اللّهی مقامی است بسیار والا و بالا که [[قرآن کریم]] [[فرشتگان]] را در [[شأن]] و آن جایگاه ندانسته، ولی "[[انسان]]" را شایسته این مقام دیده؛ مقامی که [[فرشتگان]] در برابر آن به [[خضوع]] افتاده، [[زمین]] [[ادب]] بوسیدند، پر واضح است که این مقام، از آنِ هر [[انسانی]] نیست، آیا به [[راستی]] [[انسانی]] که به تعبیر [[قرآن]]، حیوانی [[زندگی]] می‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ}}<ref> و کافران (از زندگی دنیا) برخوردار می‌شوند و همچون چارپایان می‌خورند و آتش (دوزخ) جایگاه آنهاست؛ سوره محمد، آیه۱۲.</ref>، یا حتّی بدتر از حیوان [[زندگی]] می‌کند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref> و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند؛ سوره اعراف، آیه۱۷۹.</ref>.
آیا چنین [[انسانی]]، شایستگی مقام خلیفة اللّهی را دارد؟! قطعاً نه، آن‌کس "[[خلیفة الله]]" است که آیت کمال الهی باشد لکن [[خداوند]]، این [[کمالات]] را بالذات دارد و [[جانشین]]، بالعرض؛ یعنی [[خداوند]] به او عنایت کرده، به هر حال، "[[خلیفة الله]]" کسی است که به [[اذن]] [[الله]] کار خدایی کند، همانند آهنی که بر اثر نزدیکی با [[آتش]]، گداخته می‌شود و خاصّیّت آن را پیدا می‌کند، چنین آتشی هرچند [[آتش]] نیست، ولی کار آتش را می‌کند.
با این تحلیل، مقام "خلیفة اللّهی" اختصاص به [[پیامبران]] و [[امامان]] {{عم}} دارد و با این تحلیل است که [[معجزات]] و [[کرامات]] [[اولیای الهی]] به آسانی قابل تحلیل و مناسب با همان عنوان آیت [[خدا]] بودن است؛ بنابراین، [[خداوند]]، [[امامان معصوم]] {{عم}} را به عنوان "[[جانشینان]] خود بر [[زمین]]" پسندیده و آنان را "[[خلیفه]] خود" قرار داده است: {{متن قرآن| وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ }}<ref> خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند- چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می‌گرداند؛ (آنان) مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نمی‌گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند؛ سوره نور، آیه۵۵.</ref>.
این [[استخلاف]]، قطعی و استخلافی است هم معنوی و هم ظاهری و آن [[استخلاف]] معنوی آنان زیربنای استخلاف ظاهری؛ یعنی [[حکومت]] بر کلّ گستره [[زمین]] است.
در [[روایات]] فراوانی، این [[آیه]] به [[امام مهدی|حضرت ولی عصر]] {{ع}} [[تأویل]] شده است. محصول تمام زحمات [[پیامبران]] و [[تبلیغات]] مستمر و پیگیر آنان و نمونه اتمّ [[حاکمیّت]] [[توحید]]، [[امنیّت]] کامل و [[عبادت]] خالی از [[شرک]]، در زمانی تحقّق می‌یابد که [[امام مهدی]] {{ع}} آن سلاله [[انبیا]] و [[فرزند]] [[پیامبر]] {{صل}} ظاهر شود.
در بسیاری از [[تفاسیر]] [[شیعه]] از [[امام سجاد]] {{ع}} در [[تفسیر آیه]] چنین [[نقل]] شده: آنان به [[خدا]] [[سوگند]]! [[شیعیان]] ما هستند، [[خداوند]] این کار را برای آنان به دست مردی از ما انجام می‌دهد که [[مهدی]] این [[امّت]] است، [[زمین]] را پر از [[عدل و داد]] می‌کند آن‌گونه که از [[ظلم و جور]] پر شده باشد و هم اوست که [[پیامبر]] {{صل}} درباره او فرمود: اگر از [[عمر]] [[دنیا]] چیزی جز یک روز باقی نماند، [[خداوند]] آن یک روز را آن‌قدر طولانی می‌کند تا مردی از دودمان من که نامش نام من است، بر [[زمین]] [[حاکم]] شود و صفحه [[زمین]] را پر از [[عدل و داد]] کند آن‌گونه که از [[ظلم و جور]] پر شده است<ref>{{عربی|" هُمْ‏ وَ اللَّهِ‏ شِيعَتُنَا أَهْلَ‏ الْبَيْتِ‏ يَفْعَلُ اللَّهُ ذَلِكَ بِهِمْ عَلَى يَدَيْ رَجُلٍ مِنَّا وَ هُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فِيهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَأْتِيَ‏ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً‏‏‏"}}؛مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۲؛ منتخب الأثر: ۲۴۷ به بعد، ۱۲۳ حدیث با این مضمون از منابع مختلف اسلامی مخصوصاً از منابع اهل تسنّن نقل کرده است.</ref>.<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص ۱۹۸  ـ ۲۰۰.</ref>
=== [[امامان از اهل بیت]]{{عم}} ===
در [[روایات]] فراوانی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[خلفا]] و [[جانشینان]] به [[حقّ]] خود را صراحتاً بیان فرموده که آنان دوازده نفرند<ref>اهل البیت فی الکتاب و السنّه: ۷۶ - ۷۳.</ref>. این [[روایات]] گاه با تعبیر "[[دوازده امیر]]" آمده و گاه با تعبیر "[[دوازده خلیفه]]" و [[روایات]] تصریح دارند که: {{متن حدیث|كُلُّهُمْ‏ مِنْ‏ قُرَيْش‏ ‏‏‏"}}<ref>تمامی آنان از قریش‌اند.</ref>؛ {{متن حدیث|كلهم‏ من‏ بني‏ هاشم}} <ref>تمامی آنان از بنی‌هاشم‌اند.</ref> همان‌گونه که [[امام علی]] {{ع}} فرمود: به [[یقین]] [[امامان]] از [[قریش]] هستند و درخت وجودشان در سرزمین این [[نسل]] از [[بنی‌هاشم]] غرس شده است، این مقام در خور دیگران نیست و [[زمامداران]] غیر از آنان شایستگی [[ولایت]] و [[امامت]] را ندارند<ref>{{متن حدیث|إِنَ‏ الْأَئِمَّةَ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏ غُرِسُوا فِي‏ هَذَا الْبَطْنِ‏ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِم}}؛ نهج البلاغه: خطبه ۱۴۴.</ref>.
در [[صحیح مسلم]] از [[جابر بن سمره]] [[نقل]] شده که می‌گوید از [[پیامبر خدا]] شنیدم که می‌فرمود: "[[اسلام]] همواره عزیز خواهد بود تا [[دوازده خلیفه]] بر [[مسلمانان]] [[حکومت]] کنند، سپس سخنی گفت که من نفهمیدم، از پدرم سؤال کردم: [[پیامبر]] {{صل}} چه فرمود؟ گفت: فرمود: تمام آنان از قریش‌اند"<ref>{{متن حدیث| لَا يَزَالُ‏ الْإِسْلَامُ‏ عَزِيزاً إِلَى‏ اثْنَيْ‏ عَشَرَ خَلِيفَةً ثُمَّ قَالَ كَلِمَةً خَفِيفَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لِأَبِي: مَا قَالَ: فَقَالَ: قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش‏‏‏‏}}؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ح۷؛ مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۶۴۶؛ سنن ابی داوود، ج۴، ص۸۶.</ref>.
جالب اینجاست که در یکی از طرق این [[حدیث]]، در [[صحیح مسلم]] می‌خوانیم که [[جابر]] در ذیل [[حدیث]] می‌گوید: "[[پیامبر]] سخنی گفت که بر اثر سر و صدای [[مردم]] من آن را نفهمیدم، به پدرم گفتم: [[پیامبر]] چه فرمود؟ گفت: فرمود: همه آنان از قریش‌اند"<ref>{{عربی|" فَقَالَ‏ كَلِمَةً صَمَّنَيِهَا النَّاسُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا قَالَ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ‏‏‏‏‏ ‏‏‏"}}؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ح ۹.</ref>.
در روایاتی از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نام‌های [[امامان معصوم]] {{عم}} هم آمده است<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۹۰؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲ - ۱، ص۲۵۳؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۸۲؛ ینابیع المودّه، ج۳، ص۲۸۴ - ۲۸۲؛ فرائد السمطین، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. شاید همان سر و صداها سبب شده که راوی نام‌های آنان را نیاورد. به عبارت دیگر، [[دست]] [[سیاست]] عامل این [[پنهان‌کاری]] شده است. به هر حال، خلفایی که [[پیامبر]] بعد از خود قرار داده، همان دوازده نفرند که [[شیعه]] جعفریّه اثنی‌عشریه به آنان [[معتقد]] است<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۴: خط ۵۶:
# [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']]
# [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']]
# [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - حق‌جو (کتاب)|'''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - حق‌جو (کتاب)|'''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده:10115976.jpg|22px]] [[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|'''در آستان امامان معصوم ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۱

مقدمه

کامل‌ترین مصادیق خلیفة‌الله (خلیفه کامل) که در روایاتی؛ مانند روایت «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي»[۱] که اولین ظهور حق را حضرت رسول (ص) معرفی می‌کند و هم‌چنین روایت امیرالمؤمنین علی (ع) که فرمود: "نشان و آیتی بزرگ‌تر از من برای خداوند نیست"[۲] و مضامین بلند زیارت جامعه کبیره و توصیفاتی که از اهل‌بیت در قرآن آمده است، کامل‌ترین مصداق خلیفة‌الله، چهارده معصوم (ع) معرفی شده‌اند.

همه انبیا و مرسلین نیز در مراتب پائین‌تر از آن وجودهای نورانی، انسان کامل و خلیفة‌الله هستند. چنان‌که در آیه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۳]، از حضرت آدم (ع) و در روایاتی از برخی انبیاء (ع) صراحتاً با واژه خلافت یاد شده: «عَنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ (ص) فِي بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِينَةِ إِذْ لَقِيَنَا شَيْخٌ طُوَالٌ كَثُّ اللِّحْيَةِ بَعِيدُ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ (ص) وَ رَحَّبَ بِهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ وَ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَابِعَ الْخُلَفَاءِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ، أَ لَيْسَ كَذَلِكَ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص): بَلَى ثُمَّ مَضَى فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الَّذِي قَالَ لِي هَذَا الشَّيْخُ وَ تَصْدِيقُكَ لَهُ؟ قَالَ: أَنْتَ كَذَلِكَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِي كِتَابِهِ ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۴] وَ الْخَلِيفَةُ الْمَجْعُولُ فِيهَا آدَمُ (ع) وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ[۵] فَهُوَ الثَّانِي وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ حِكَايَةً عَنْ مُوسَى (ع) حِينَ قَالَ لِهَارُونَ: ﴿اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ[۶] فَهُوَ هَارُونُ إِذَا اسْتَخْلَفَهُ مُوسَى (ع) فِي قَوْمِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ، وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ[۷] فَكُنْتَ أَنْتَ الْمُبَلِّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ قَاضِي دَيْنِي وَ الْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، فَأَنْتَ رَابِعُ الْخُلَفَاءِ كَمَا سَلَّمَ عَلَيْكَ الشَّيْخُ، أَ وَ لَا تَدْرِي مَنْ هُوَ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: ذَاكَ أَخُوكَ الْخَضِرُ (ع) فَاعْلَمْ»[۸].

باید توجه داشت که همه انبیا و مرسلین و ائمه معصومین (ع) انسان کامل و خلیفه الهی هستند و عنوان خلیفه اسمی است که برای مفرد و مؤنث به کار می‌رود و جریان خلافت همانند جریان نبوت، رسالت، امامت و ولایت مقول به تشکیک است و شمارش چهار نفر از آن ذوات مقدس و تصریح به چهارمین نفر بودن حضرت علی (ع) فقط ناظر به صراحت به واژه "خلافت" است وگرنه خود رسول اکرم (ص) از کامل‌ترین مصادیق خلافت الهی است. هم‌چنین، چون خلیفه با واسطه به منزله خلیفه بی‌واسطه است، حضرت علی (ع) و نیز سایر ائمه معصومین (ع) خلیفة‌الله هستند؛ همانطور که حضرت هارون (ع) خلیفة‌الله است؛ زیرا خلافت حضرت علی (ع) از حضرت رسول اکرم (ص) به استخلاف خداست؛ چنان‌که خلافت جناب هارون (ع) از حضرت موسی (ع) به استخلاف الهی بوده است[۹].

هم‌چنین در آیات و روایات، برخی از افعال الهی به انبیا نسبت داده شد؛ مانند شکافته شدن دریا به دست موسی (ع) گلستان شدن آتش برای حضرت ابراهیم (ع) مسخر شدن باد و غیره برای حضرت سلیمان (ع) شفای نابینا و احیای مردگان به دست حضرت عیسی (ع) و مواردی دیگر که به عنوان نمونه‌هایی از تصرف در عالم، خبر از خلافت الهی آنان می‌دهد.

بعد از رتبه چهارده معصوم و انبیا و مرسلین (ع)، برخی از انسان‌های وارسته و متدین و دارای علم و عمل صالح نیز به اندازه علم و دریافت اسمای الهی، در مرتبه مادون انبیا و با واسطه آنان، مصداق خلیفة‌الله هستند؛ چنان‌که به عنوان نمونه در قرآن، خداوند، جهاد رزمندگان را به خود نسبت میدهد؛ مانند ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ[۱۰] و ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ[۱۱] که در این آیات، امور فراوانی که به دست مجاهدان پرهیزکار ظاهر شده به خداوند استناد داده شده است. در روایات، بعضی از صحابه مانند سلمان و اباذر و فضه و... «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[۱۲] لقب گرفتند که بیانگر خلافت بدون واسطه آنها از اهل بیت (ع) در حد وسعت وجودی هر یک از آنها و خلافت با واسطه الهی آنان است.

هم‌چنین از بعضی از عرفای کامل و اهل کرامتی که نام و شرح حال آنان در کتاب‌های تذکره نویسان آمده است، می‌توان به عنوان مصادیق خلیفة‌الله یاد کرد[۱۳].

اسامی و تعداد خلفای الهی

در قرآن کریم فقط‍ اسامی تعداد محدودی از آنان، ذکر شده است؛ و حتّی به عدد آنان نیز اشاره نشده است:﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ[۱۴] و قصه بعضی، به طور مفصّل و مکرر ذکر شده و در مورد برخی دیگر، فقط‍ اسمی از آنان همراه با ذکر بعضی از اوصاف عامه آنان، مطرح شده است؛ مانند یسَع و ذَا الکفل: ﴿وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۱۵]؛ ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ[۱۶]؛ و نام برخی دیگر، همراه با بیان سیره و روش مبارزات فرهنگی و جهادی با معاندان و کافران مطرح شده است؛ مانندِ حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، صالح، شُعَیب (ع) و.... همه انبیا و اوصیای منتخب الهی آنان، دارای مقام خلافت هستند؛ اگر چه فقط‍ در یک مورد تصریح به خلافت شده است؛ ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ[۱۷]؛ و انبیای مذکور که قرآن نامشان را آورده، ٢۶ نفر هستند که عبارتند از: آدم، نوح، ادریس، هود، صالح، ابراهیم، لوط‍‌، اسماعیل، یسَع، ذوالکفل، الیاس، یونُس، اسحاق، یعقوب، یوسُف، شُعَیب، موسی، هارون، داوود، سلیمان، ایوب، زکریا، یحیی، اسماعیل صادق‌الوعد، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص)؛ "البته در آیات دیگری از قرآن کریم، انبیایی دیگر نَه به اسم بلکه با وصف و کنایه ذکر شده‌اند"[۱۸].

اما در احادیث، تعداد انبیای الهی (ع) ذکر گردیده که در کتاب‌های روایی[۱۹] و تفسیری[۲۰] نقل شده است؛ در کتاب معانی الاخبار[۲۱] و خصال[۲۲] از عتبه لیثی از ابوذر نقل کرده که گفت: "به رسول خدا (ص) عرضه داشتم: انبیا چند نفر بودند؟ فرمود: ۱٢۴ هزار نفر. پرسیدم: مرسلین از آنان چند نفر بودند؟ فرمود: ٣۱٣ نفر که خود جمعیتی بسیارند؛ پرسیدم: اولین پیغمبر چه کسی بود؟ فرمود: آدم (ع)؛ پرسیدم: آیا آدم جزء مرسلین بود؟ فرمود: بله، خدا او را به دست قُدرت خود آفرید، و از روح خود در او دمید... ."

یکی از مفسرین با نقل حدیث مذکور، می‌نویسد: "آن روایت مخصوصاً صدر آنکه متعرض عدد انبیا و پیامبران شده، از جمله روایات مشهور است که علمای شیعه و سُنّی[۲۳]، آن را در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند"[۲۴].

اما جانشینان پیامبر اسلام (ص)، طبق روایات در کتاب‌های روایی خاصه و عامه[۲۵]، ۱٢ نفرند، که از طرف خدای متعال برگزیده شده‌اند و به عنوان اوصیای آن حضرت و خلفاءالله و حجج‌الله، معروف هستند؛ و فقط‍ به یک حدیث در این مورد اکتفا می‌کنیم: «عَنِ ابْنِ بَابَوَيْهِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ[۲۶] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ أَبِي عَبْدِ الله الْكُوفِيِّ[۲۷] حَدَّثَنَا مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ[۲۸] حَدَّثَنَا عَمِّي الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ[۲۹] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ[۳۰] عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ الله (ص) حَدَّثَنِي جَبْرَئِيلُ (ع) عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ عَلِمَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ خَلِيفَتِي وَ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي أَدْخَلَهُ الْجَنَّةِ بِرَحْمَتِي وَ نجيته مِنْ النَّارِ بعفوي وَ أبحت لَهُ جَوَارِيَ وَ أَوْجَبْتَ لَهُ كَرَامَتِي وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتِي وَ جَعَلْتَهُ مِنْ خَاصَّتِي وَ خالصتي إِنْ نَادَانِيَ لِبَيْتِهِ وَ إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنْ سَكَتَ ابتدأته وَ إِنْ أَسَاءَ رَحْمَتِهِ وَ إِنْ فَرَّ مِنِّي دَعْوَتَهُ وَ إِنْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنْ عَلِيَّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ خَلِيفَتِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنْ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ صَغُرَ عَظَمَتِي وَ كَفَرَ بآياتي وَ كُتُبِي إِنْ قَصَدَنِي حَجَبَتْهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي حُرْمَتَهُ وَ إِنْ نَادَانِيَ لَمْ أَسْمَعُ نِدَاءَهُ وَ إِنْ دَعَانِي لَمْ أَسْتَجِبْ دُعَاءَهُ وَ إِنْ رَجَانِي خيبته وَ ذَلِكَ جَزَاؤُهُ مِنِّي وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ فَقَامَ جَابِرُ بْنِ عَبْدِ الله فَقَالَ يَا رَسُولَ الله وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَ عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)فَقَالَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ فِي زَمَانِهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِيٍّ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ ثُمَّ الْكَاظِمِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ثُمَّ التَّقِيِّ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ النَّقِيِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ ثُمَّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ الزَّكِيِّ ثُمَّ ابْنِهِ الْقَائِمِ بِالْحَقِّ مَهْدِيٍّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هَؤُلَاءِ يَا جَابِرٍ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلَادِي وَ عِتْرَتِي مِنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَانِي وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أنكرني بِهِمْ يُمْسِكُ الله السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِهِمْ يَحْفَظُ الله الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا»[۳۱].

نکته مورد توجه اینکه مراد از علم در این حدیث شریف، همان علمی هست که موجب خشیت الهی بوده:﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۳۲]؛ بنابراین، صرف دانستن و آگاهی داشتن نیست، بلکه علمی است که همراه با ایمان و عمل صالح خالصانه و تبعیت همه‌جانبه از حجت‌های خدا باشد[۳۳].

خلیفه خدا کیست؟

"خلیفه" به معنای "جانشین" است و تای "ة" آن برای مبالغه است نه تأنیث. مقام خلافة اللّهی مقامی است بسیار والا و بالا که قرآن کریم فرشتگان را در شأن و آن جایگاه ندانسته، ولی "انسان" را شایسته این مقام دیده؛ مقامی که فرشتگان در برابر آن به خضوع افتاده، زمین ادب بوسیدند، پر واضح است که این مقام، از آنِ هر انسانی نیست، آیا به راستی انسانی که به تعبیر قرآن، حیوانی زندگی می‌کند: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ[۳۴]، یا حتّی بدتر از حیوان زندگی می‌کند: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۳۵].

آیا چنین انسانی، شایستگی مقام خلیفة اللّهی را دارد؟! قطعاً نه، آن‌کس "خلیفة الله" است که آیت کمال الهی باشد لکن خداوند، این کمالات را بالذات دارد و جانشین، بالعرض؛ یعنی خداوند به او عنایت کرده، به هر حال، "خلیفة الله" کسی است که به اذن الله کار خدایی کند، همانند آهنی که بر اثر نزدیکی با آتش، گداخته می‌شود و خاصّیّت آن را پیدا می‌کند، چنین آتشی هرچند آتش نیست، ولی کار آتش را می‌کند.

با این تحلیل، مقام "خلیفة اللّهی" اختصاص به پیامبران و امامان (ع) دارد و با این تحلیل است که معجزات و کرامات اولیای الهی به آسانی قابل تحلیل و مناسب با همان عنوان آیت خدا بودن است؛ بنابراین، خداوند، امامان معصوم (ع) را به عنوان "جانشینان خود بر زمین" پسندیده و آنان را "خلیفه خود" قرار داده است: ﴿ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ [۳۶].

این استخلاف، قطعی و استخلافی است هم معنوی و هم ظاهری و آن استخلاف معنوی آنان زیربنای استخلاف ظاهری؛ یعنی حکومت بر کلّ گستره زمین است.

در روایات فراوانی، این آیه به حضرت ولی عصر (ع) تأویل شده است. محصول تمام زحمات پیامبران و تبلیغات مستمر و پیگیر آنان و نمونه اتمّ حاکمیّت توحید، امنیّت کامل و عبادت خالی از شرک، در زمانی تحقّق می‌یابد که امام مهدی (ع) آن سلاله انبیا و فرزند پیامبر (ص) ظاهر شود.

در بسیاری از تفاسیر شیعه از امام سجاد (ع) در تفسیر آیه چنین نقل شده: آنان به خدا سوگند! شیعیان ما هستند، خداوند این کار را برای آنان به دست مردی از ما انجام می‌دهد که مهدی این امّت است، زمین را پر از عدل و داد می‌کند آن‌گونه که از ظلم و جور پر شده باشد و هم اوست که پیامبر (ص) درباره او فرمود: اگر از عمر دنیا چیزی جز یک روز باقی نماند، خداوند آن یک روز را آن‌قدر طولانی می‌کند تا مردی از دودمان من که نامش نام من است، بر زمین حاکم شود و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند آن‌گونه که از ظلم و جور پر شده است[۳۷].[۳۸]

امامان از اهل بیت(ع)

در روایات فراوانی پیامبر اکرم (ص) خلفا و جانشینان به حقّ خود را صراحتاً بیان فرموده که آنان دوازده نفرند[۳۹]. این روایات گاه با تعبیر "دوازده امیر" آمده و گاه با تعبیر "دوازده خلیفه" و روایات تصریح دارند که: «كُلُّهُمْ‏ مِنْ‏ قُرَيْش‏ ‏‏‏"»[۴۰]؛ «كلهم‏ من‏ بني‏ هاشم» [۴۱] همان‌گونه که امام علی (ع) فرمود: به یقین امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین این نسل از بنی‌هاشم غرس شده است، این مقام در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از آنان شایستگی ولایت و امامت را ندارند[۴۲].

در صحیح مسلم از جابر بن سمره نقل شده که می‌گوید از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود: "اسلام همواره عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حکومت کنند، سپس سخنی گفت که من نفهمیدم، از پدرم سؤال کردم: پیامبر (ص) چه فرمود؟ گفت: فرمود: تمام آنان از قریش‌اند"[۴۳].

جالب اینجاست که در یکی از طرق این حدیث، در صحیح مسلم می‌خوانیم که جابر در ذیل حدیث می‌گوید: "پیامبر سخنی گفت که بر اثر سر و صدای مردم من آن را نفهمیدم، به پدرم گفتم: پیامبر چه فرمود؟ گفت: فرمود: همه آنان از قریش‌اند"[۴۴].

در روایاتی از پیامبر اکرم (ص) نام‌های امامان معصوم (ع) هم آمده است[۴۵]. شاید همان سر و صداها سبب شده که راوی نام‌های آنان را نیاورد. به عبارت دیگر، دست سیاست عامل این پنهان‌کاری شده است. به هر حال، خلفایی که پیامبر بعد از خود قرار داده، همان دوازده نفرند که شیعه جعفریّه اثنی‌عشریه به آنان معتقد است[۴۶].

منابع

پانویس

  1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴.
  2. «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۰۶.
  3. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  4. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  5. «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.
  6. «در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  7. «و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است» سوره توبه، آیه ۳.
  8. علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۴۸.
  9. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۵۵.
  10. «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت» سوره انفال، آیه ۱۷.
  11. «با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند» سوره توبه، آیه ۱۴.
  12. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷۰.
  13. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۶۴-۶۷.
  14. «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستاده‌ایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفته‌ایم و برخی دیگر را نگفته‌ایم» سوره غافر، آیه ۷۸.
  15. «و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۸.
  16. «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵.
  17. «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم» سوره ص، آیه ۲۶.
  18. المیزان، ج۲، ص۱۴۱.
  19. بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۲ و ج۷۴، ص۷۲؛ مجموعه ورّام، ج۲، ص۶۶.
  20. المیزان، ج۲، ص۱۴۴.
  21. معانی‌الاخبار، ص۳۳۲.
  22. الخصال، ج۲، ص۵۲۳.
  23. سنن الکبری للبیهقی، ج۹، ص۴؛ مستدرک علی الصحیحین، ج۹، ص۴۴۱، ح۴۱۳۱.
  24. المیزان، ج۲، ص۱۴۴.
  25. در کتاب‌های عامه، اسامی ائمه (ع) نیامده، اما تعداد آنان ذکر شده که ۱۲ نفرند و همه آنان از قریش هستند؛ صحیح مسلم، ج۹، ص۳۳۳، ح۳۳۹۸؛ سنن ترمذی، ج۸، ص۱۶۳، ح۲۱۴۹؛ مسند احمد، ج۴۲، ص۳۰۹، ح۱۹۸۷۵.
  26. محمد بن موسی بن المتوکل در کتاب‌های رجالی، توثیق شده است؛ رجال ابن داود، ص۳۳۷، ش۱۴۸۲؛ الخلاصة للحلی، ص۱۴۹، ش۵۸.
  27. در کتاب رجالی معجم‌رجال‌الحدیث، ج۱۴، ص۲۷۲، درباره محمد بن ابی عبدالله الکوفی می‌نویسد: یظهر... أن... محمد بن أبی عبدالله الأسدی هو محمد بن أبی عبدالله الکوفی بعینه؛ مضافا إلى أن محمد بن أبی عبدالله الکوفی قد وقع بعنوانه فی أسناد کامل الزیارات، فروى عن موسى بن عمران النخعى و روى عنه محمد بن عبدالله، کامل الزیارات، الباب ۹، فى الدلالة على قبر أمیر المؤمنین (ع)، الحدیث ۷. روى بعنوان محمد بن أبى عبدالله الأسدى الکوفى عن موسى بن عمران النخعی و روى عنه محمد بن موسى بن المتوکل. مشیخة الفقیه: فی طریقه إلى یحیى بن عباد المکى. و یظهر من ذلک بوضوح: أن محمد بن أبی عبدالله الذى هو شیخ الکلینى متحد مع محمد بن جعفر الأسدى الثقة الآتى، فیکون ثقة. و نیز در کتاب رجالى الخلاصه‌للحلى، ص۱۶۰، ش۱۴۵، توثیق شده است: محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدى أبو الحسین الکوفى سکن الرى یقال له: محمد بن أبى عبدالله کان ثقة صحیح الحدیث إلا أنه روى عن الضعفاء و کان یقول بالجبر و التشبیه فأنا فى حدیثه من المتوقفین و کان أبوه وجها روى عنه أحمد بن محمد بن عیسى.
  28. موسی بن عمران النخعی کسی که زیارت جامعه را نقل کرده است؛ و در اسناد کامل الزیارات واقع شده است و در آن تصریح شده که فقط‍ در آن کتاب از ثقات نقل می‌کند و از غیر ثقات روایتی نمی‌آورد؛ افزون بر آن در سلسله سند بعضی از کتاب‌های حدیثی قرار دارد و در این باره در کتاب رجالی معجم‌رجال‌الحدیث، ج۱۹، ص۶۱، ش۱۲۸۱۸، می‌نویسد: موسى بن عمران النخعی: روى عن الحسین بن یزید و روى عنه محمد بن أبی عبدالله الکوفی، کامل الزیارات، الباب ۹ فی الدلالة على قبر أمیرالمؤمنین (ع)، الحدیث ۷. و روى عن الحسین بن یزید عمه و روى عنه محمد بن أبی عبدالله الأسدی، مشیخة الفقیه: فی طریقه إلى یحیى بن عباد المکی. و روى عنه محمد بن أبی عبدالله الکوفی، الفقیه: الجزء ۴، باب الوصیة من لدن آدم (ع)، الحدیث ۴۵۷ و باب نوادر المواریث، الحدیث ۸۱۷. و روى عن الحسین بن یزید النوفلی عمه و روى عنه محمد بن جعفر الأسدی أبو الحسین، الفقیه: الجزء ۳، باب الرهن، الحدیث ۹۰۹. و روى عنه محمد بن أبی عبدالله الکوفى، مشیخة الفقیه: فى طریقه إلى ما کان فیه من حدیث سلیمان بن داوود (ع)؛ ثم إنه روى الشیخ بسنده، عن أبى الحسین محمد بن جعفر الأسدى، عن موسى بن عمران النخعى، عن عمه علی بن الحسین بن یزید النوفلى، التهذیب: الجزء ۷، باب الرهون، الحدیث ۷۸۵ و الإستبصار، الجزء ۳، باب ربح المون على أخیه المون، الحدیث ۲۳۳، إلا أن فیه موسى بن عمرو النخعی، عن عمه، عن الحسین بن یزید النوفلی. و الظاهر وقوع التحریف فیهما و الصحیح: موسى بن عمران النخعی، عن عمه الحسین بن یزید النوفلی کما تقدم عن الفقیه، تحت رقم ۹۰۹ من الجزء الثالث آنفا.
  29. معروف به نوفلی است که سکونی از او روایت می‌کند و گفته شده که از اهل غلو بوده، ولی در آثار رجالی رد شده است: ما راینا روایة تدل على ذلک الغلو؛ رجال ابن داوود، ص۴۴۷، ش۱۵۱ و رجال النجاشی، ص۳۸، ش۷۷.
  30. درباره سند حدیث، همه رواة آن غیر یک مورد ثقه هستند، مورد مناقشه الحسن بن علی بن ابی حمزه است که بعد شهادت امام موسی کاظم (ع)، قائل به وقف امامت تا آن حضرت و به اصطلاح واقفی شد، به طوری که مورد طعن اصحاب روات قرار گرفت و مشهور به کذّاب و رَجُل سوء شد؛ ولکن روایت مذکور و منقول از او قابل مناقشه نیست، اولاً: خود روایت حاکی از صحت آن است؛ ثانیاً: راوی آن را در زمان قبل از ارتدادش که قابل اعتماد امام و اصحاب بوده، نقل کرده نه بعد از واقفیتش، چون که در این صورت با روایتی که نقل می‌کند، عقیده به توقف را زیر سؤال برده و آن را از عقیده‌های باطل قرار می‌دهد و بعید است که هر فرد آگاه به مسائل روایی چنین کاری را انجام دهد؛ لذا نسبت به روایات منقول از او قبل از واقفیت، مورد اعتماد بوده و از افراد ثقه است و اکثر روایت اصحاب از او قبل از آن بوده است. با توجه با این نکات، توثیق دیگران در باره او صحیح است: أن الشیخ قد وثقه فی کتاب العدة و قال: و لأجل ذلک عملت الطائفة بأخباره؛ و وقوعه فی أسناد کامل الزیارات و قد شهد ابن قولویه على أن لا یروی فی هذا الکتاب إلا عن الثقات؛ معجم‌رجال‌الحدیث، ج۱۱، ص۲۲۶.
  31. قصص الأنبیاء للراوندی، ص۳۶۸، فصل ۱۷، ح۴۴۰؛ الاحتجاج، ج۱، ص۶۹، ذکر تعیین الأئمة الطاهرة بعد النبی؛ إرشادالقلوب، ج۲، ص۴۱۸؛ إعلام‌الوری، ص۳۹۸، الفصل الثانی؛ کشف‌الغمة، ج۲، ص۵۱۰، الباب الخامس و العشرون، کفایه‌الأثر، ۱۴۳؛ کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۸، باب ۲۴ و بحارالأنوار، ج۲۷، ص۱۱۸، باب ۴، و ج۳۶، ص۲۵۱، باب ۴۱ - نصوص الرسول (ص).
  32. «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.
  33. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۷۷-۸۲.
  34. و کافران (از زندگی دنیا) برخوردار می‌شوند و همچون چارپایان می‌خورند و آتش (دوزخ) جایگاه آنهاست؛ سوره محمد، آیه۱۲.
  35. و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند؛ سوره اعراف، آیه۱۷۹.
  36. خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند- چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می‌گرداند؛ (آنان) مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نمی‌گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند؛ سوره نور، آیه۵۵.
  37. " هُمْ‏ وَ اللَّهِ‏ شِيعَتُنَا أَهْلَ‏ الْبَيْتِ‏ يَفْعَلُ اللَّهُ ذَلِكَ بِهِمْ عَلَى يَدَيْ رَجُلٍ مِنَّا وَ هُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِيهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَأْتِيَ‏ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً‏‏‏"؛مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۲؛ منتخب الأثر: ۲۴۷ به بعد، ۱۲۳ حدیث با این مضمون از منابع مختلف اسلامی مخصوصاً از منابع اهل تسنّن نقل کرده است.
  38. خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم؛ ج۲، ص ۱۹۸ ـ ۲۰۰.
  39. اهل البیت فی الکتاب و السنّه: ۷۶ - ۷۳.
  40. تمامی آنان از قریش‌اند.
  41. تمامی آنان از بنی‌هاشم‌اند.
  42. «إِنَ‏ الْأَئِمَّةَ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏ غُرِسُوا فِي‏ هَذَا الْبَطْنِ‏ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِم»؛ نهج البلاغه: خطبه ۱۴۴.
  43. « لَا يَزَالُ‏ الْإِسْلَامُ‏ عَزِيزاً إِلَى‏ اثْنَيْ‏ عَشَرَ خَلِيفَةً ثُمَّ قَالَ كَلِمَةً خَفِيفَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لِأَبِي: مَا قَالَ: فَقَالَ: قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش‏‏‏‏»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ح۷؛ مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۶۴۶؛ سنن ابی داوود، ج۴، ص۸۶.
  44. " فَقَالَ‏ كَلِمَةً صَمَّنَيِهَا النَّاسُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا قَالَ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ‏‏‏‏‏ ‏‏‏"؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ح ۹.
  45. اصول کافی، ج۱، ص۲۹۰؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲ - ۱، ص۲۵۳؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۸۲؛ ینابیع المودّه، ج۳، ص۲۸۴ - ۲۸۲؛ فرائد السمطین، ج۲، ص۱۳۳.
  46. خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم؛ ج۲، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲.