تفسیر مأثور از امام مهدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۴۴: خط ۴۴:


[[رده:تفسیر مأثور]]
[[رده:تفسیر مأثور]]
[[رده:امام مهدی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۰

مقدمه

امام زمان حضرت حجة بن الحسن المهدی (س) بنابر نقل مشهور در سال ۲۵۵ ه‍.ق متولد شده و در سال ۲۶۰ ه‍.ق پدر بزرگوارشان از دنیا رفته است. اگرچه از سال ۲۶۰ ه‍.ق غیبت آن حضرت آغاز شده و پیش از آن نیز همۀ افراد آن حضرت را نمی‌دیده‌اند، جمعی از شیعیان خالص در زمان حیات پدر بزرگوارشان او را در اوان کودکی دیده[۱] و گاهی پرسش‌های کلامی، فقهی و تفسیری مطرح کرده‌اند و پاسخ آنها را از آن بزرگوار شنیده‌اند.

برحسب روایتی که صدوق در کمال الدین آورده است[۲]، یکی از افرادی که به محضر آن بزرگوار شرفیاب شده و پرسش‌هایی را مطرح کرده است و پاسخ آنها را از آن حضرت شنیده، سعد بن عبدالله اشعری قمی است. در اینجا برخی از آن پرسش‌ها را که به تفسیر و تأویل آیات مربوط‍ است، به‌عنوان نمونه‌ای از تفسیرهای مأثور، از آن حضرت ذکر می‌نماییم.

یکی از آن پرسش‌ها، سؤال از فاحشه مبینه‌ای است که در آیه يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ...[۳] آمده است. سعد می‌گوید: عرض کردم: آن فاحشه مبیّنه‌ای که هرگاه زن آن را مرتکب شود، برای شوهرش جایز می‌شود او را در ایّام عدّه‌اش از خانه‌اش بیرون کند، چیست‌؟

فرمود: «الْفَاحِشَةُ الْمُبَيِّنَةُ هِيَ السَّحْقُ دُونَ الزِّنَاءِ فَإِنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا زَنَتْ وَ أُقِيمَ عَلَيْهَا الْحَدُّ لَيْسَ لِمَنْ أَرَادَهَا أَنْ يَمْتَنِعَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ التَّزَوُّجِ بِهَا لِأَجْلِ الْحَدِّ وَ إِذَا سَحَقَتْ وَجَبَ عَلَيْهَا الرَّجْمُ وَ الرَّجْمُ خِزْيٌ وَ مَنْ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ بِرَجْمِهِ فَقَدْ أَخْزَاهُ وَ مَنْ أَخْزَاهُ فَقَدْ أَبْعَدَهُ وَ مَنْ أَبْعَدَهُ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقْرَبَهُ»[۴]؛

آن فاحشه مبیّنه خصوص مساحقه است نه زنا؛ زیرا آن زن وقتی زنا کند و حد بر او جاری شود، برای کسی که او را بخواهد روا نیست که بعد از آن به خاطر حدّ از ازدواج با او امتناع کند؛ اما وقتی مساحقه کند، رجم سنگباران شدن بر او واجب می‌شود و رجم رسوایی است، و کسی که خدا به رجم او فرمان دهد، او را رسوا کرده است و کسی که خدا رسوایش کرده، تحقیقاً او را از خود دور کرده و کسی را که خدا دور کند، برای هیچ‌کس روا نیست که به او نزدیک شود».

سعد در پرسش بعدی می‌گوید: گفتم: ای پسر رسول خدا، از فرمان خدا به پیامبرش موسی (ع) که فرموده است: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى[۵] مرا با خبر کن که منظور از آن چیست؛ زیرا فقهای شیعه و سنی می‌پندارند که نعلین حضرت موسی (ع) از پوست مردار بوده است. فرمود: «مَنْ قَالَ ذَلِكَ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى مُوسَى وَ اسْتَجْهَلَهُ فِي نُبُوَّتِهِ لِأَنَّهُ مَا خَلَا الْأَمْرُ فِيهَا مِنْ خَطِيئَتَيْنِ إِمَّا أَنْ تَكُونَ صَلَاةُ مُوسَى فِيهِمَا جَائِزَةً أَوْ غَيْرَ جَائِزَةٍ فَإِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ جَائِزَةً جَازَ لَهُ لُبْسُهُمَا فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ وَ إِنْ كَانَتْ مُقَدَّسَةً مُطَهَّرَةً فَلَيْسَتْ بِأَقْدَسَ وَ أَطْهَرَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ إِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ غَيْرَ جَائِزَةٍ فِيهِمَا فَقَدْ أَوْجَبَ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ لَمْ يَعْرِفِ الْحَلَالَ مِنَ الْحَرَامِ وَ مَا عَلِمَ مَا تَجُوزُ فِيهِ الصَّلَاةُ وَ مَا لَمْ تَجُزْ وَ هَذَا كُفْرٌ»[۶]؛

هرکس آن را بگوید، تحقیقاً بر موسی دروغ بسته و او را در نبوتش جاهل تصور کرده است؛ زیرا این گفته از دو خطا خارج نیست؛ یا نماز خواندن حضرت موسی در آن نعلین جایز بوده یا جایز نبوده است، اگر جایز بوده، پوشیدن آن در آن مکان نیز مانعی نداشته است؛ زیرا هرچند آن مکان مقدّس و مطهّر باشد، از نماز مقدس‌تر و پاکیزه‌تر نیست، و اگر نماز در آن جایز نبوده است، لازم می‌آید موسی (ع) حلال را از حرام تشخیص نداده و ندانسته که نماز در چه‌چیز جایز است و در چه‌چیز جایز نیست و این کفر است».

گفتم: ای مولای من، مرا از تأویل آن آگاه کن‌؟ فرمود: «إِنَّ مُوسَى نَاجَى رَبَّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أَيْ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِكَ مِنْ قَلْبِكَ إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً وَ قَلْبَكَ مِنَ الْمَيْلِ إِلَى مَنْ سِوَايَ مَغْسُولاً»[۷]؛

همانا موسی در آن وادی مقدس با پروردگارش مناجات کرد و گفت: پروردگارا، محبتم را برای تو خالص کرده‌ام و دلم را از غیر تو شسته‌ام. - و حال آنکه سخت دوستدار خانواده‌اش بود - ازاین‌رو، خدای متعال فرمود: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ «یعنی اگر محبّتت به من خالص و دلت از میل به غیر من پاک است، دوستی خانواده‌ات را از دلت بیرون کن».

در سؤال بعدی می‌گوید: گفتم: ای پسر رسول خدا، مرا از تأویل كهيعص[۸] آگاه کن‌؟

فرمود: «هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَى مُحَمَّدٍ (ص) وَ ذَلِكَ أَنَّ زَكَرِيَّا سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلَ فَعَلَّمَهُ إِيَّاهَا فَكَانَ زَكَرِيَّا إِذَا ذَكَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سُرِّيَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَى كَرْبُهُ وَ إِذَا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْبُهْرَةُ فَقَالَ ذَاتَ يَوْمٍ يَا إِلَهِي مَا بَالِي إِذَا ذَكَرْتُ أَرْبَعاً مِنْهُمْ تَسَلَّيْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِي وَ إِذَا ذَكَرْتُ الْحُسَيْنَ تَدْمَعُ عَيْنِي وَ تَثُورُ زَفْرَتِي فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ قِصَّتِهِ وَ قَالَ كهيعص فَالْكَافُ اسْمُ كَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاكُ الْعِتْرَةِ وَ الْيَاءُ يَزِيدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَيْنِ (ع) وَ الْعَيْنُ عَطَشُهُ وَ َ الصَّادُ صَبْرُهُ»[۹]؛

این حروف از خبرهای غیبی است که خدا بنده‌اش زکریا را بر آن آگاه کرده؛ سپس آن را برای حضرت محمد (ص) حکایت فرموده است و آن، این است که زکریّا از پروردگارش درخواست کرد نام‌های پنج تن را به او بیاموزد؛ پس جبرئیل بر او فرود آمد و نام آنان را به او آموخت؛ پس از آن وقتی زکریّا (ع) محمد، علی، فاطمه و حسن (ع) را یاد می‌کرد، اندوه و گرفتاری‌اش برطرف می‌شد و زمانی که حسین (ع) را یاد می‌کرد، گریه گلویش را می‌گرفت و بریدگی نفس بر او عارض می‌شد. روزی گفت: خدایا، مرا چه می‌شود که وقتی چهار تن از آنان را یاد می‌کنم، با نام‌های آنان از اندوه‌هایم تسلّی می‌یابم و وقتی حسین (ع) را یاد می‌کنم، اشکم جاری و آه از نهادم بلند می‌شود؟ پس خدای متعال او را از داستان امام حسین (ع) آگاه کرد و فرمود: كهيعص«کاف» به نام کربلا، و «هاء» به هلاکت، یعنی شهادت و مصیبت‌های سخت خاندان آن حضرت و «یاء» به یزید، ظلم‌کننده به آن حضرت، و «عین» به عطش و تشنگی آن حضرت، و «صاد» به صبر آن حضرت اشاره دارد».

ناگفته نماند که این روایت در احتجاج مرسل و بدون سند است[۱۰] و در کمال الدین گرچه با سند ذکر شده است، سند آن در اثر اشتمال بر افرادی که وثاقت آنان نامعلوم است[۱۱]، اعتبار ندارد و مفاد بعضی قسمت‌های آن نیز با روایات دیگر معارضه دارد. در این روایت «فاحشه مبینه» به مساحقه تفسیر و زنا بودن آن نفی شده و حال آنکه در برخی روایات به زنا تفسیر شده است[۱۲]. حد مساحقه در این روایت «رجم» بیان شده و در برخی روایات تازیانه گفته شده است[۱۳] و بیشتر فقها به صد تازیانه فتوا داده‌اند[۱۴]؛ البته شیخ طوسی و برخی دیگر بین مساحقه‌کنندۀ شوهردار و بی‌شوهر تفصیل داده‌اند؛ کیفر بی‌شوهر را صد تازیانه و کیفر شوهردار را «رجم» دانسته‌اند[۱۵]. ممکن است این روایت به مساحقه‌کنندۀ شوهردار نظر داشته باشد و در هرصورت، چون احتمال واقعیت این روایت منتفی نیست، ذکر آن به عنوان تفسیر مأثور از آن حضرت مانعی ندارد.

با توجه به این دو دسته روایات که نمونه‌ای از آنها در اینجا بیان شد، تردیدی نمی‌ماند که همۀ دوازده امام مفسر قرآن کریم بوده‌اند و می‌توان آنان را نیز از مفسران عصر حضور به شمار آورد[۱۶].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۴-۴۷۸ (باب ۴۳ باب ذکر من شاهد القائم (ع) و رآه و کلّمه).
  2. ر. ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۴ و ۴۶۵. این روایت را طبرسی در الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸-۲۷۷ نیز با اندکی تفاوت آورده است.
  3. «ای پیامبر! چون زنان را طلاق می‌دهید، هنگام (آغاز) عده‌شان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند- پروردگارتان- پروا کنید؛ آنان را از خانه‌هاشان بیرون نرانید- و خود نیز بیرون نروند- مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمی‌دانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.
  4. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۹-۴۶۰.
  5. «بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۲.
  6. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.
  7. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.
  8. «کاف، ‌ها، یا، عین، صاد» سوره مریم، آیه ۱.
  9. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۱.
  10. ر. ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸.
  11. ر. ک: صدوق، کمال الدین، ص۴۵۴، ح۲۱.
  12. ر. ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۴۴۰، ح۳.
  13. ر. ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۴۲۵.
  14. شهید ثانی در مسالک فرموده است: هو المشهور بین الاصحاب ذهب الیه المفید و المرتضی و ابو الصلاح و ابن ادریس و المتأخرون؛ (مسالک الافهام، ج۱۴، ص۴۱۳) و نیز ر. ک: حلّی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۵۳۷؛ نجفی، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۳۸۸؛ مفید، المقنعة، ص۷۸۷-۷۸۸؛ سیّد مرتضی، الانتصار، ص۵۱۳؛ ابو الصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۴۰۹.
  15. طوسی، النهایة، ص۷۰۶؛ قاضی ابن البرّاج، المهذب، ج۲، ص۵۳۱؛ خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸.
  16. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۸۱-۸۴.