بحث:هجرت به مدینه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «== آغاز هجرت از مکه به مدینه == حضرت محمد{{صل}} سیزده سال در مکه به تبلیغ دین اسلام مشغول بود<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.</ref>....» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
جز (جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه')
خط ۱: خط ۱:
== آغاز [[هجرت]] از [[مکه]] به [[مدینه]] ==  
== آغاز [[هجرت]] از [[مکه]] به [[مدینه]] ==  
[[حضرت محمد]]{{صل}} سیزده سال در [[مکه]] به [[تبلیغ]] [[دین اسلام]] مشغول بود<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.</ref>. آن حضرت با [[مشکلات]] بسیار در راه [[تبلیغ]] مواجه بود. [[مشرکان]] [[مکه]] با تمام توان سعی داشتند جلوی [[رشد]] [[اسلام]] را بگیرند؛ از این رو در این سیزده سال، تعداد [[مسلمانان]] (نسبت به ده سال [[تبلیغ]] در [[مدینه]]) بسیار کم بود. با فراهم شدن زمینه [[تشکیل حکومت اسلامی]] در [[مدینه]] و [[گرایش]] دو [[قبیله]] بزرگ آنجا ([[اوس]] و [[خزرج]]) به [[اسلام]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت با [[یاران]] ستمدیده خویش به آن دیار [[مهاجرت]] کند. در واقع، [[تصمیم]] به [[هجرت]]، به نوعی خواست و [[دستور الهی]] بود. بنابراین [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[مسلمانان]] خواست تا به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند. [[مسلمانان]] کم کم [[شهر]] [[مکه]] و در واقع، [[خانه]] و [[زندگی]] خویش را ترک کردند و به [[مدینه]] رفتند، جز [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}}، [[ابوبکر]] و عده‌ای از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} و تعداد معدودی از دیگر [[مسلمانان]]، کسی از آنها در [[مکه]] باقی نماند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۵؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.
[[حضرت محمد]]{{صل}} سیزده سال در [[مکه]] به [[تبلیغ]] [[دین اسلام]] مشغول بود<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.</ref>. آن حضرت با [[مشکلات]] بسیار در راه [[تبلیغ]] مواجه بود. [[مشرکان]] [[مکه]] با تمام توان سعی داشتند جلوی [[رشد]] [[اسلام]] را بگیرند؛ از این رو در این سیزده سال، تعداد [[مسلمانان]] (نسبت به ده سال [[تبلیغ]] در [[مدینه]]) بسیار کم بود. با فراهم شدن زمینه [[تشکیل حکومت اسلامی]] در [[مدینه]] و [[گرایش]] دو [[قبیله]] بزرگ آنجا ([[اوس]] و [[خزرج]]) به [[اسلام]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت با [[یاران]] ستمدیده خویش به آن دیار [[مهاجرت]] کند. در واقع، [[تصمیم]] به [[هجرت]]، به نوعی خواست و [[دستور الهی]] بود. بنابراین [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[مسلمانان]] خواست تا به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند. [[مسلمانان]] کم کم [[شهر مکه]] و در واقع، [[خانه]] و [[زندگی]] خویش را ترک کردند و به [[مدینه]] رفتند، جز [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}}، [[ابوبکر]] و عده‌ای از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} و تعداد معدودی از دیگر [[مسلمانان]]، کسی از آنها در [[مکه]] باقی نماند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۵؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.


[[مشرکان]] [[مکه]] پس از اطلاع از [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]]، سخت نگران شدند و با خود گفتند: اگر [[محمد]]{{صل}} هم به [[مدینه]] [[هجرت]] کند، این [[شهر]]، پایگاهی جدی علیه آنها خواهد شد. بنابراین [[تصمیم]] گرفتند در "[[دارالندوه]]"<ref>محلی که معمولاٌ برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.</ref> جمع شوند و در این باره به [[رایزنی]] بپردازند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.</ref>.
[[مشرکان]] [[مکه]] پس از اطلاع از [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]]، سخت نگران شدند و با خود گفتند: اگر [[محمد]]{{صل}} هم به [[مدینه]] [[هجرت]] کند، این [[شهر]]، پایگاهی جدی علیه آنها خواهد شد. بنابراین [[تصمیم]] گرفتند در "[[دارالندوه]]"<ref>محلی که معمولاٌ برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.</ref> جمع شوند و در این باره به [[رایزنی]] بپردازند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.</ref>.

نسخهٔ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۴

آغاز هجرت از مکه به مدینه

حضرت محمد(ص) سیزده سال در مکه به تبلیغ دین اسلام مشغول بود[۱]. آن حضرت با مشکلات بسیار در راه تبلیغ مواجه بود. مشرکان مکه با تمام توان سعی داشتند جلوی رشد اسلام را بگیرند؛ از این رو در این سیزده سال، تعداد مسلمانان (نسبت به ده سال تبلیغ در مدینه) بسیار کم بود. با فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و گرایش دو قبیله بزرگ آنجا (اوس و خزرج) به اسلام، پیامبر اکرم(ص) تصمیم گرفت با یاران ستمدیده خویش به آن دیار مهاجرت کند. در واقع، تصمیم به هجرت، به نوعی خواست و دستور الهی بود. بنابراین رسول اکرم(ص) از مسلمانان خواست تا به مدینه هجرت کنند. مسلمانان کم کم شهر مکه و در واقع، خانه و زندگی خویش را ترک کردند و به مدینه رفتند، جز پیامبر اکرم(ص)، علی(ع)، ابوبکر و عده‌ای از اهل بیت پیامبر(ص) و تعداد معدودی از دیگر مسلمانان، کسی از آنها در مکه باقی نماند[۲].

مشرکان مکه پس از اطلاع از هجرت مسلمانان به مدینه، سخت نگران شدند و با خود گفتند: اگر محمد(ص) هم به مدینه هجرت کند، این شهر، پایگاهی جدی علیه آنها خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتند در "دارالندوه"[۳] جمع شوند و در این باره به رایزنی بپردازند[۴].

آنها پس از طرح پیشنهادهایی مانند زندانی کردن، تبعید و قتل آن حضرت، سرانجام طبق پیشنهاد ابوجهل، تصمیم گرفتند از هر قبیله‌ای جوانی ورزیده و چالاک را انتخاب کنند تا این افراد شبانه به منزل پیامبر اکرم(ص) بریزند و آن حضرت را به قتل برسانند و بدین وسیله، همه قبایل در ریختن خون محمد(ص) شریک باشند و بنی‌هاشم نتوانند کاری بکنند[۵].

قرآن کریم در آیه ۳۰ سوره انفال به همین مطلب اشاره دارد. در این آیه آمده است: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۶]. فرشته وحی بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد و دستور داد که خانه‌اش را ترک و به سوی مدینه هجرت کند[۷]. رسول اکرم(ص) قبل از خارج شدن از خانه به علی(ع) دستور داد تا در بستر حضرت بخوابد تا دشمنان گمان کنند آن حضرت در خانه است.

ابن‌هشام می‌نویسد: "پیامبر(ص) به علی(ع) دستور داد امشب در بستر من بخواب و همان بردی که من هنگام خوابیدن روی خود می‌کشم، روی خود بینداز...[۸]. علی(ع) با کمال میل، این خطر را به جان خرید و حاضر شد آن شب در رختخواب رسول اکرم(ص) بخوابد تا آن حضرت] بتواند با خیال آسوده از مکه دور شود. علاوه بر این، حضرت علی(ع) مأمور بود اماناتی را که مردم نزد پیامبر(ص) داشتند به آنها برگرداند[۹] و با اهل بیت پیامبر(ص) به سوی مدینه رهسپار شود".

ابن‌سعد می‌نویسد: "رسول خدا(ص) با اینکه خانه‌اش محاصره بود، از خانه بیرون آمد، مشتی خاک به سوی دشمنان پاشید و آیات ابتدای سوره یس را تلاوت کرد"[۱۰]. مؤرخان می‌نویسند: "ابوبکر با اجازه پیامبر اکرم(ص) در این سفر، همراه حضرت شد"[۱۱]. پیامبر برای گمراه کردن دشمنان بر خلاف جهت حرکت به سوی مدینه (جهت شمال) با همسفر خویش به سمت جنوب مکه رفتند و در غار ثور پنهان شدند[۱۲].

جوانان قریش که خانه پیامبر را محاصره کرده بودند، آماده بودند که شبانگاه به خانه حمله کنند و آن حضرت را به قتل برسانند. طبق نقل برخی از منابع، ابولهب، عموی پیامبر که با دشمنان آن حضرت همراه بود، مانع شد و گفت: "در این خانه، زن و بچه‌ها هستند و حمله شبانه، باعث ترس و وحشت آنها خواهد شد"[۱۳].

دشمنان هنگام صبح به خانه حضرت ریختند؛ اما از آن حضرت خبری نبود. حضرت علی (ع) را دیدند که در بستر پیامبر خوابیده است. وقتی از آن حضرت درباره پیامبر(ص) سؤال کردند، آن بزرگوار اظهار بی‌اطلاعی کرد. طبق نقلی دیگر، حضرت علی(ع) فرمود: "شما از او خواستید از این شهر بیرون رود و او رفت"[۱۴]. ایثار و فداکاری علی بن ابی‌طالب(ع) در این شب که به "لیلةالمبیت" مشهور شده است، سبب شد آیه ۲۰۷ سوره بقره در این باره نازل شود[۱۵]. در این آیه آمده است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۱۶].

مشرکان مکه، وقتی نقشه خویش را نقش بر آب دیدند ناامید نشدند. آنها با تمام توان تصمیم گرفتند به جستجوی پیامبر(ص) بپردازند[۱۷]. آنان در مکه اعلام کردند هر کس محمد(ص) را زنده دستگیر کند و به قریش بسپارد، صد شتر به او پاداش خواهند داد[۱۸]. مشرکان مکه در جستجوی پیامبر(ص) تا نزدیک غار ثور هم آمدند؛ اما تارهای عنکبوت که بر در غار تنیده شده بود و کبوتری که در آنجا لانه ساخته بود، آنها را مطمئن ساخت که کسی داخل این غار نشده است[۱۹].

پیامبر اکرم(ص) سه شبانه روز[۲۰] در غار ثور به‌سر برد. در این مدت، ابوبکر نیز با پیامبر(ص) بود. آرامش بر آن حضرت حاکم بود و حتی گاهی که ابوبکر اظهار اضطراب می‌کرد، به او دلداری می‌داد و می‌فرمود: ﴿لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا[۲۱].

در این مدت افرادی مانند: عبدالله بن ابوبکر و عامر بن فهیره، به طور پنهانی با آنان ارتباط داشتند و به ایشان آب و غذا می‌رساندند و اخبار مکه را در اختیار پیامبر می‌گذاشتند[۲۲].

با عادی‌تر شدن اوضاع، آن حضرت تصمیم گرفت از غار ثور خارج شده، به سوی مکه حرکت کند. ابن اثیر زمان خروج پیامبر را از غار، اول ربیع الاول ۱۴ هجری[۲۳] نوشته است. هنگام حرکت به سمت مدینه علاوه بر ابوبکر، غلام ابوبکر، عامر بن فهیره و عبدالله بن اریقط (به عنوان راهنما) همراه حضرت بودند[۲۴].

از مکه تا مدینه، مشکل چندانی برای پیغمبر پیش نیامد. تنها مؤرخان به این نکته اشاره دارند که فردی به نام "سراقة بن مالک" به امید رسیدن به جایزه قریش، به تعقیب پیامبر و همراهانش پرداخت؛ اما بر اثر دعای پیامبر اکرم(ص) دستان اسبش به زمین فرو رفت و سرانجام از کرده خویش پشیمان شد[۲۵]. طبق قول مشهور، رسول اکرم(ص) دوشنبه دوازدهم ربیع‌الاول سال سیزدهم بعثت، به منطقه قبا (ابتدای مدینه) رسیدند[۲۶]. مسلمانان که مشتاقانه منتظر رسیدن پیامبر(ص) به شهر مدینه بودند، به استقبال آن حضرت آمده بودند. حضرت در همین منطقه ماند تا علی(ع) و همراهانش به ایشان ملحق شوند. طبق برخی نقل‌ها پیامبر(ص) چهار شبانه روز یعنی روزهای دوشنبه تا پنجشنبه را در قبا (دو فرسخی مدینه) ماند و در این مدت، مسجد قبا را بر پا کرد[۲۷].

علی(ع) سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به مردم، با دختر رسول خدا(ص) و فاطمه دختر زبیر روانه مدینه شد[۲۸]. پیغمبر(ص) در روز جمعه با گروهی از "بنی‌النجار" و هشتاد خانوار از قبیله "بنی‌سالم بن عوف" که اسلام آورده بودند، نخستین "نماز جمعه" را در مدینه برپا کرد[۲۹].

سرانجام با ورود حضرت علی (ع) و همراهانش به قبا، پیامبر اکرم(ص) با استقبال پرشور مسلمانان مدینه وارد این شهر شدند و رسالت خویش را در این شهر دنبال کردند. هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه سرآغاز تحولی عظیم در تاریخ اسلام محسوب می‌شود. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این شهر، خریداری زمین مسجدی بود که بعدها به مسجد النبی معروف شد. آن حضرت، این زمین را از دو کودک یتیم خرید[۳۰].

با ورود پیامبر(ص) به مدینه، حکومت اسلامی در این شهر تشکیل شد، پیروان دین اسلام زیاد شدند و کمتر از ده سال، تقریباً تمام شبه جزیره عربستان به دین اسلام گرویدند. در واقع، همین اهمیت سبب شد که هجرت پیامبر(ص) به مدینه به عنوان آغاز تاریخ اسلام مطرح شود[۳۱].

پانویس

  1. دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.
  2. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۵؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۲.
  3. محلی که معمولاٌ برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.
  4. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.
  5. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  6. «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
  7. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۱-۲۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۰۴۸۳
  11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۴.
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۵.
  13. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۷.
  14. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹.
  15. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیرفرات الکوفی، ص۶۵.
  16. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲ُ ص۳۹.
  18. ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۴۸۹.
  19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.
  21. «مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷.
  23. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۸.
  24. ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۰؛ أحمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  27. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.
  29. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.
  30. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.
  31. حاجی‌زاده، یدالله، هجرت به مدینه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸.