پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| مدخل اصلی = [[شبهات عصمت]] | | مدخل اصلی = [[شبهات عصمت]] | ||
| مدخل وابسته = | | مدخل وابسته = | ||
| تعداد پاسخ = | | تعداد پاسخ = ۲ | ||
}} | }} | ||
'''پیامدهای جبری دانستن [[عصمت]] چیست؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[عصمت (پرسش)|عصمت]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[عصمت]]''' مراجعه شود. | '''پیامدهای جبری دانستن [[عصمت]] چیست؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[عصمت (پرسش)|عصمت]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[عصمت]]''' مراجعه شود. | ||
== پاسخ | == پاسخ جامع اجمالی == | ||
[[ | === مقدمه === | ||
[[حجت الاسلام و المسلمین]] دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در [[کتاب]] ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در اینباره گفتهاند: | اگر کسی بر جبری دانستن [[عصمت]] تأکید ورزد. چارهای جز این ندارد که به خاطر پیامدهای ناپسندی که [[جبر]] در پی دارد. [[دست]] از [[ظهور]] آنها کشیده، این [[متشابهات]] را به اصول و [[محکمات]] ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور میشویم: | ||
==== [[سقوط]] از ارزش انسانی ==== | |||
عصمت جبری بدان معناست که [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصومان]] هیچگونه نقشی در [[پیراستگی]] آنان از [[گناه]] ندارد و همچون ماشین خودکاری، بیاراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و [[فرمان الهی]] [[تبعیت]] میکنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از [[مقام]] [[انسانی]] و بشری است؛ [[ارزش]] [[آدمی]] به [[آزادی]]، اراده و اختیار اوست<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.</ref>. | |||
==== عدم شایستگی برای [[الگو]] شدن<ref>ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸.</ref> ==== | |||
شکی نیست که [[خداوند]]، [[پیامبران]] [[معصوم]] خود را به عنوان [[اسوه]] و الگوی [[آدمیان]] معرفی کرده و در [[آیات]] بسیاری، [[انسانها]] را به تبعیت از [[رفتار]] و [[اعمال]] آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانهگیریها و اشکالتراشیهای [[مردم]] که میگفتند چرا خداوند فرشتهای را به [[رسالت]] بر نگزیده است، پاسخ [[قرآن]] آن است که چون بر روی [[زمین]] انسانها [[زندگی]] میکنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند [[اسوه حسنه]] برای [[پیروان]] زمینی خود به شمار آید: {{متن قرآن|قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً}}<ref>«بگو: اگر بر زمین فرشتگانی میبودند که با آرامش راه میپیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشتهای را به پیامبری میفرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.</ref>. | |||
روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و [[شمایل]] و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد [[بشر]] که دارای [[آزادی]] و [[گزینش]] و [[انتخاب]] زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که [[عصمت]] و [[پاکی]] [[معصومین]] و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراءالطبیعی است که احراز آنها برای [[آدمیان]] مقدور نیست، چگونه میتوان از ایشان [[پیروی]] کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب [[خوبیها]] شدهاند و بدون هیچ مانعی و بیاختیار به راه خود ادامه میدهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر [[انسانها]]، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است. | |||
==== [[برتری]] نداشتن بر سایرین ==== | |||
بیشک، یکی از موجبات برتری [[انبیا]] بر سایر انسانها عصمت آنان از هر گونه [[عیب]] و نقصی است. حال اگر فرض شود که پیراستگیشان غیر اختیاری است و آنان بیآنکه بخواهند، [[کارهای نیک]] را انجام میدهند و از [[بدیها]] دوری میگزینند، این [[پرسش]] پیش میآید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضلالعباد شمرده شدهاند؟ و اینکه [[قرآن کریم]] در [[تکریم]] انبیا {{عم}} میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> و یا {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.</ref> چگونه توجیه میپذیرند؟ | |||
اگر معصومین آنگونه باشند که هر گاه [[اراده]] کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از ناحیه [[غیب]] فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا [[قدرت]] انجام [[گناه]] را از آنان بستاند و یا اینکه نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعی آنها را بیاختیار به سوی کارهای خوب و شایسته سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسانها و برتری آنها بر دیگران بیمعنا خواهد بود؛ | |||
حتی عدهای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانستهاند، برای [[حفظ]] [[فضیلت]] و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیدهاند که اصل [[عصمت]] آنان را در بعضی از مراتب [[انکار]] کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره میگوید: {{عربی|"فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال"}}<ref>مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.</ref>؛ | |||
اگر [[پیامبر]] [[معصوم]] باشد، فضیلتی بر دیگران ـ در کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند ـ نخواهد داشت، امّا [[زندگی پیامبر]] بدون عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] او را بالا میبرد. و نشانه این است که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه]] با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و [[هدف]] صحیح را شناخته و از آن [[پیروی]] کرده است. | |||
==== ناسازگاری با [[تکلیف]] ==== | |||
یکی از شرایط تکلیف "[[قدرت]]" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونهای باشد که {{متن حدیث|إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ}}؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیشروی [[معصومین]] نهاده شده است و آن [[توانایی]] بر انجام [[کارهای نیک]] است. در این صورت [[مکلف]] بودن آنان بیمعنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در [[حق]] آنها [[تصور]] نمیشود تا مکلف به ترک آن شوند<ref>شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.</ref>. | |||
==== بیمعنا بودن عصمت ==== | |||
کسی را میتوان معصوم نامید که [[آلوده]] شدن وی به [[گناه]]، قابل تصور باشد: مثلاً نمیتوان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار میرود، از سر [[تسامح]] است<ref>جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۳.</ref>. حال، با توجه به اینکه عصمت جبری را ناسازگار با تکلیف دانستیم، [[مفسده]] دیگری که بر مفسده پیشین بار میشود، این است که [[اثبات عصمت]] جبری مساوی است با [[نفی]] آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که [[معصومین]] تکلیفی نداشته و گناهی در [[حق]] آنها قابل [[تصوّر]] نباشد. از سوی دیگر، [[عصمت]] در جایی قابل اطلاق است که [[ارتکاب گناه]] متصوّر باشد. در همین [[ارتباط]] مرحوم [[علامه طباطبایی]] میفرمایند: {{عربی|"و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم"}}<ref>المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>؛ اگر [[عصمت انبیا]] جبری باشد و [[مکلف]] نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمیشود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بیمعنا خواهد بود. | |||
==== عدم [[استحقاق]] [[پاداش]]<ref>ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.</ref> ==== | |||
انسانهایی که بیاختیار عمری را در [[اطاعت]] و [[عبادت الهی]] سپری کنند، هیچگونه [[پاداش]] و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه [[خداوند]] [[بهترین]] و ارزشمندترین پاداشها را به معصومین [[وعده]] داده است. مثلاً درباره [[حضرت داود]] و [[سلیمان]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}}<ref>«و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.</ref>. | |||
این خلاف [[عدالت]] خداوند است که ارزشمندترین پاداشها را به کسانی وعده دهد که بدون آنکه بخواهند، [[پاک]] و شایسته شدهاند. اما سایر افراد [[بشر]] را در معرض ارتکاب انواع [[گناهان]] قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به [[عذاب اخروی]] گرفتارشان سازد<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۴۵-۴۹.</ref>. | |||
«اگر قبول کنیم که [[عصمت]]، جبری و [[معصوم]] در عمل مجبور است، [[التزام]] به آن، مفاسدی دارد که در [[حقیقت]]، عصمت را بیارزش میکند. این [[مفاسد]] در چند چیز است: | |||
==== ناسازگاری با [[تکلیف]]<ref>تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.</ref> ==== | |||
لازمه قول به [[جبر]] این است که [[معصومین]] قادر بر ترک [[معصیت]] نیستند و [[تکالیف الهی]] چه در بُعد [[اوامر]] و چه در بُعد [[نواهی]] شامل معصوم نمیشود و او مثل سایرین [[مکلف]] به تکلیف نیست، چون به صورت غیر ارادی از [[گناه]] دوری میکند و با جبر [[الهی]] [[عبادت]] میکند. با این فرض، اصلاً [[معصیت]] در حقش متصور نیست و مثل کسانی خواهد بود که تکلیف از آنها ساقط است؛ حال اینکه [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>. | |||
[[علامه طباطبایی]] ذیل این [[آیه]] میفرماید: همانا [[نبی مکرم اسلام]] {{صل}} [[مأمور]] و مکلف به [[ایمان]] است؛ همانطور که تمام [[مشرکین]] مکلف به تکلیفی هستند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} آنان را تکلیف کرده است که در صورت [[شرک]]، عملش حبط میشود و در زمره خاسرین قرار میگیرد<ref>المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>. | |||
==== عدم [[پاداش]] و [[مدح]]<ref>تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.</ref> ==== | |||
اگر معصوم مجبور به عصمت باشد و بدون [[اختیار]] از گناه دوری کند چنین عصمتی هیچگونه استحقاقی برای مدح در [[دنیا]] ندارد و هیچ [[ثواب]] و پاداشی نخواهد داشت، چون مدح، زمانی معنا دارد که فعل [[انسان]] از روی اختیار و با میل و رغبت باشد. | |||
==== عدم [[فضیلت]] بر غیر معصوم ==== | |||
بیشک یکی از جهات [[برتری]] و فضیلت [[معصومان]] بر دیگران، عصمت آنان است که موجب میشود دیگران از آنان [[اطاعت]] و [[پیروی]] کنند. حال اگر فرض کنیم که [[معصومان]] مجبور به [[عصمت]] باشند، نه تنها بر دیگران [[برتری]] ندارند، بلکه نسبت به آنها ([[مؤمنین]]) در رتبه پایینتری قرار میگیرند، زیرا معصومان مجبور به عصمتاند، ولی سایر [[مردم]] با تلاش و کوشش خود به مراتب عصمت [[دست]] مییابند و میدانیم که [[پاداش]] و [[مدح]] [[الهی]] شامل فعلی است که با [[اختیار]] و تلاش حاصل شود. | |||
[[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> و در جایی دیگر فرموده: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.</ref>. چنین آیاتی بیانگر آن است که معصومان مجبور به عصمت نبودند، بلکه [[زندگی]] آنان سرشار از [[مبارزه]] و تلاش و [[عبادت]] بود، لذا مقایسه معصومان و برتری آنان بر فرض [[عصمت جبری]] بر دیگران بیمعنا و ناصحیح است. | |||
قول به [[جبر]]، بعضی از نویسندگان را مجبور کرده تا برای [[حفظ]] برتری معصومان بگویند: اگر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[معصوم]] باشند در کارهایشان فضیلتی بر دیگران نخواهند داشت. اما زندگی [[پیامبران]] بدون در نظر گرفتن عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] آنان را بالا میبرد که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه با نفس اماره]] موفق بوده و در اغلب اوقات در راه صحیح حرکت کرده و عمل درست را [[انتخاب]] کردهاند. بر این اساس، پیامبران بدون عصمت جبری، شأنشان حفظ و بر دیگران برتری خواهند داشت<ref>احمد شبلی، مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۱.</ref>. | |||
==== عدم لیاقت برای [[الگو]] بودن<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.</ref> ==== | |||
کسانی که به عصمت جبری معصوماند شایستگی الگو شدن ندارند، زیرا بر فرض جبر، سایر مردم که با اختیار، عصمت را به دست میآورند، چگونه میتوانند کسی را که مختار و صاحب [[اراده]] نیست به عنوان [[اسوه]] خویش قرار دهند. الگو بودن در شرایط مساوی [[ارزش]] مییابند و یکی از دلایلی که [[خداوند]] [[انبیا]] و [[امامان]] را به عنوان پیشوای مردم انتخاب کرد همان [[انسان]] بودن آنان است که با سایر [[مردم]] در تمام صفات یکساناند. [[قرآن]] در این رابطه میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref> و نیز میفرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ...}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت.».. سوره جمعه، آیه ۲.</ref>. | |||
==== عدم ارزش [[انسان]]<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۴۲؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.</ref> ==== | |||
یکی از وجوه [[برتری]] و ملاک لیاقت و ارزش انسان، [[انتخاب]] و [[قدرت]] [[اراده]] اوست که [[حضرت حق]] در وجود بینظیر انسان قرار داده است. | |||
فهم این مطلب برای هر [[انسانی]] [[بدیهی]] است، چون ملائک مجبور به [[عبادت]] و [[مأموریت]] در تمام [[نظام]] کیهانیاند، ولی انسان، مختار و صاحب انتخاب و اراده است. اگر [[انبیا]] مجبور به [[عصمت]] باشند فاقد ارزش انسانی خواهند بود، حال آنکه سایر مردم دارای قدرت اختیارند. لذا قول به [[جبر]] در عصمت [[معصومان]]، با ملاکهای [[عقلی]] و [[قرآنی]] ناسازگار است<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۱۲۳.</ref>. | |||
== پاسخهای متفرقه == | |||
{{پاسخ پرسش | |||
| عنوان پاسخدهنده = ۱. احمد حسین شریفی؛ | |||
| تصویر = 11917.jpg | |||
| پاسخدهنده = شریفی | |||
| پاسخ = [[حجت الاسلام و المسلمین]] دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در [[کتاب]] ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در اینباره گفتهاند: | |||
«اگر کسی بر جبری دانستن [[عصمت]] تأکید ورزد. چارهای جز این ندارد که به خاطر پیامدهای ناپسندی که [[جبر]] در پی دارد. [[دست]] از [[ظهور]] آنها کشیده، این [[متشابهات]] را به اصول و [[محکمات]] ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور میشویم: | «اگر کسی بر جبری دانستن [[عصمت]] تأکید ورزد. چارهای جز این ندارد که به خاطر پیامدهای ناپسندی که [[جبر]] در پی دارد. [[دست]] از [[ظهور]] آنها کشیده، این [[متشابهات]] را به اصول و [[محکمات]] ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور میشویم: | ||
'''[[سقوط]] از [[ارزش انسانی]]''': [[عصمت جبری]] بدان معناست که [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصومان]] هیچگونه نقشی در [[پیراستگی]] آنان از [[گناه]] ندارد و همچون ماشین خودکاری، بیاراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و [[فرمان الهی]] [[تبعیت]] میکنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از [[مقام]] [[انسانی]] و بشری است؛ [[ارزش]] [[آدمی]] به [[آزادی]]، اراده و اختیار اوست<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.</ref>. | |||
'''عدم [[شایستگی]] برای [[الگو]] شدن'''<ref>ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸.</ref>: شکی نیست که [[خداوند]]، [[پیامبران]] [[معصوم]] خود را به عنوان [[اسوه]] و الگوی [[آدمیان]] معرفی کرده و در [[آیات]] بسیاری، [[انسانها]] را به تبعیت از [[رفتار]] و [[اعمال]] آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانهگیریها و اشکالتراشیهای [[مردم]] که میگفتند چرا خداوند فرشتهای را به [[رسالت]] بر نگزیده است، پاسخ [[قرآن]] آن است که چون بر روی [[زمین]] انسانها [[زندگی]] میکنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند [[اسوه حسنه]] برای [[پیروان]] زمینی خود به شمار آید. {{متن قرآن|قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً}}<ref>«بگو: اگر بر زمین فرشتگانی میبودند که با آرامش راه میپیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشتهای را به پیامبری میفرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.</ref>. | |||
روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و [[شمایل]] و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد [[بشر]] که دارای [[آزادی]] و [[گزینش]] و [[انتخاب]] زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که [[عصمت]] و [[پاکی]] [[معصومین]] و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراءالطبیعی است که احراز آنها برای [[آدمیان]] مقدور نیست، چگونه میتوان از ایشان [[پیروی]] کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب [[خوبیها]] شدهاند و بدون هیچ مانعی و بیاختیار به [[راه]] خود ادامه میدهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر [[انسانها]]، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است. | روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و [[شمایل]] و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد [[بشر]] که دارای [[آزادی]] و [[گزینش]] و [[انتخاب]] زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که [[عصمت]] و [[پاکی]] [[معصومین]] و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراءالطبیعی است که احراز آنها برای [[آدمیان]] مقدور نیست، چگونه میتوان از ایشان [[پیروی]] کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب [[خوبیها]] شدهاند و بدون هیچ مانعی و بیاختیار به [[راه]] خود ادامه میدهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر [[انسانها]]، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است. | ||
'''[[برتری]] نداشتن بر سایرین''': بیشک، یکی از موجبات برتری [[انبیا]] بر سایر انسانها عصمت آنان از هر گونه [[عیب]] و نقصی میباشد. حال اگر فرض شود که پیراستگیشان غیر اختیاری است و آنان بیآنکه بخواهند، [[کارهای نیک]] را انجام میدهند و از [[بدیها]] دوری میگزینند، این [[پرسش]] پیش میآید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضلالعباد شمرده شدهاند؟ و اینکه [[قرآن کریم]] در [[تکریم]] انبیا {{عم}} میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> و یا {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.</ref> چگونه توجیه میپذیرند؟ | |||
اگر معصومین آنگونه باشند که هر گاه [[اراده]] کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از [[ناحیه]] [[غیب]] فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا [[قدرت]] انجام [[گناه]] را از آنان بستاند و یا اینکه [[نیروهای غیبی]] و ماوراءالطبیعی آنها را بیاختیار به سوی کارهای خوب و [[شایسته]] سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسانها و برتری آنها بر دیگران بیمعنا خواهد بود؛ | اگر معصومین آنگونه باشند که هر گاه [[اراده]] کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از [[ناحیه]] [[غیب]] فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا [[قدرت]] انجام [[گناه]] را از آنان بستاند و یا اینکه [[نیروهای غیبی]] و ماوراءالطبیعی آنها را بیاختیار به سوی کارهای خوب و [[شایسته]] سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسانها و برتری آنها بر دیگران بیمعنا خواهد بود؛ | ||
خط ۲۵: | خط ۸۹: | ||
اگر [[پیامبر]] [[معصوم]] باشد، فضیلتی بر دیگران- در کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند- نخواهد داشت، امّا [[زندگی پیامبر]] بدون عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] او را بالا میبرد. و نشانه این است که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه با نفس امّاره]] موفق بوده و در غالب اوقات، [[راه]] و [[هدف]] صحیح را شناخته و از آن [[پیروی]] کرده است. | اگر [[پیامبر]] [[معصوم]] باشد، فضیلتی بر دیگران- در کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند- نخواهد داشت، امّا [[زندگی پیامبر]] بدون عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] او را بالا میبرد. و نشانه این است که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه با نفس امّاره]] موفق بوده و در غالب اوقات، [[راه]] و [[هدف]] صحیح را شناخته و از آن [[پیروی]] کرده است. | ||
'''ناسازگاری با [[تکلیف]]''': یکی از شرایط تکلیف "[[قدرت]]" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونهای باشد که {{متن حدیث|إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ}}؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیشروی [[معصومین]] نهاده شده است، و آن [[توانایی]] بر انجام [[کارهای نیک]] است. در این صورت [[مکلف]] بودن آنان بیمعنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در [[حق]] آنها [[تصور]] نمیشود تا مکلف به ترک آن شوند<ref>شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.</ref>. | |||
'''بیمعنا بودن عصمت''': کسی را میتوان معصوم نامید که [[آلوده]] شدن وی به [[گناه]]، قابل تصور باشد: مثلاً نمیتوان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار میرود، از سر [[تسامح]] است<ref>جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۳.</ref>. حال، با توجه به اینکه [[عصمت جبری]] را ناسازگار با تکلیف دانستیم، [[مفسده]] دیگری که بر مفسده پیشین بار میشود، این است که [[اثبات عصمت]] جبری مساوی است با [[نفی]] آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که [[معصومین]] تکلیفی نداشته و گناهی در [[حق]] آنها قابل [[تصوّر]] نباشد. از سوی دیگر، [[عصمت]] در جایی قابل اطلاق است که [[ارتکاب گناه]] متصوّر باشد. در همین [[ارتباط]] مرحوم [[علامه طباطبایی]] میفرمایند: {{عربی|و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم}}<ref>المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>؛ اگر [اعصمت [[انبیا]] جبری باشد و] [[مکلف]] نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمیشود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بیمعنا خواهد بود. | |||
'''عدم [[استحقاق]] [[پاداش]]'''<ref>ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.</ref>: انسانهایی که بیاختیار عمری را در [[اطاعت]] و [[عبادت الهی]] سپری کنند، هیچگونه [[پاداش]] و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه [[خداوند]] [[بهترین]] و ارزشمندترین پاداشها را به معصومین [[وعده]] داده است. مثلاً درباره [[حضرت داود]] و [[سلیمان]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}}<ref>«و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.</ref>. | |||
این خلاف [[عدالت]] خداوند است که ارزشمندترین پاداشها را به کسانی وعده دهد که بدون آنکه بخواهند، [[پاک]] و [[شایسته]] شدهاند. اما سایر افراد [[بشر]] را در معرض ارتکاب انواع [[گناهان]] قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به [[عذاب اخروی]] گرفتارشان سازد»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۴۵-۴۹.</ref>. | این خلاف [[عدالت]] خداوند است که ارزشمندترین پاداشها را به کسانی وعده دهد که بدون آنکه بخواهند، [[پاک]] و [[شایسته]] شدهاند. اما سایر افراد [[بشر]] را در معرض ارتکاب انواع [[گناهان]] قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به [[عذاب اخروی]] گرفتارشان سازد»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۴۵-۴۹.</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
| عنوان پاسخدهنده = | | عنوان پاسخدهنده = ۲. ابراهیم صفرزاده؛ | ||
| تصویر = 1379670.jpg | | تصویر = 1379670.jpg | ||
| پاسخدهنده = ابراهیم صفرزاده | | پاسخدهنده = ابراهیم صفرزاده | ||
خط ۷۶: | خط ۱۴۲: | ||
[[رده:پرسمان عصمت]] | [[رده:پرسمان عصمت]] | ||
[[رده:(اا): پرسشهای عصمت با | [[رده:(اا): پرسشهای عصمت با ۲ پاسخ]] |
نسخهٔ ۱۶ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۸
پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | شبهات عصمت |
تعداد پاسخ | ۲ پاسخ |
پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
مقدمه
اگر کسی بر جبری دانستن عصمت تأکید ورزد. چارهای جز این ندارد که به خاطر پیامدهای ناپسندی که جبر در پی دارد. دست از ظهور آنها کشیده، این متشابهات را به اصول و محکمات ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور میشویم:
سقوط از ارزش انسانی
عصمت جبری بدان معناست که اراده و اختیار معصومان هیچگونه نقشی در پیراستگی آنان از گناه ندارد و همچون ماشین خودکاری، بیاراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و فرمان الهی تبعیت میکنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از مقام انسانی و بشری است؛ ارزش آدمی به آزادی، اراده و اختیار اوست[۱].
عدم شایستگی برای الگو شدن[۲]
شکی نیست که خداوند، پیامبران معصوم خود را به عنوان اسوه و الگوی آدمیان معرفی کرده و در آیات بسیاری، انسانها را به تبعیت از رفتار و اعمال آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانهگیریها و اشکالتراشیهای مردم که میگفتند چرا خداوند فرشتهای را به رسالت بر نگزیده است، پاسخ قرآن آن است که چون بر روی زمین انسانها زندگی میکنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند اسوه حسنه برای پیروان زمینی خود به شمار آید: ﴿قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً﴾[۳].
روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و شمایل و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد بشر که دارای آزادی و گزینش و انتخاب زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که عصمت و پاکی معصومین و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراءالطبیعی است که احراز آنها برای آدمیان مقدور نیست، چگونه میتوان از ایشان پیروی کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب خوبیها شدهاند و بدون هیچ مانعی و بیاختیار به راه خود ادامه میدهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر انسانها، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است.
برتری نداشتن بر سایرین
بیشک، یکی از موجبات برتری انبیا بر سایر انسانها عصمت آنان از هر گونه عیب و نقصی است. حال اگر فرض شود که پیراستگیشان غیر اختیاری است و آنان بیآنکه بخواهند، کارهای نیک را انجام میدهند و از بدیها دوری میگزینند، این پرسش پیش میآید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضلالعباد شمرده شدهاند؟ و اینکه قرآن کریم در تکریم انبیا (ع) میفرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۴] و یا ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۵] چگونه توجیه میپذیرند؟
اگر معصومین آنگونه باشند که هر گاه اراده کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از ناحیه غیب فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا قدرت انجام گناه را از آنان بستاند و یا اینکه نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعی آنها را بیاختیار به سوی کارهای خوب و شایسته سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسانها و برتری آنها بر دیگران بیمعنا خواهد بود؛
حتی عدهای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانستهاند، برای حفظ فضیلت و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیدهاند که اصل عصمت آنان را در بعضی از مراتب انکار کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره میگوید: "فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال"[۶]؛
اگر پیامبر معصوم باشد، فضیلتی بر دیگران ـ در کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند ـ نخواهد داشت، امّا زندگی پیامبر بدون عصمت، شأن و منزلت او را بالا میبرد. و نشانه این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف صحیح را شناخته و از آن پیروی کرده است.
ناسازگاری با تکلیف
یکی از شرایط تکلیف "قدرت" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونهای باشد که «إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ»؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیشروی معصومین نهاده شده است و آن توانایی بر انجام کارهای نیک است. در این صورت مکلف بودن آنان بیمعنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در حق آنها تصور نمیشود تا مکلف به ترک آن شوند[۷].
بیمعنا بودن عصمت
کسی را میتوان معصوم نامید که آلوده شدن وی به گناه، قابل تصور باشد: مثلاً نمیتوان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار میرود، از سر تسامح است[۸]. حال، با توجه به اینکه عصمت جبری را ناسازگار با تکلیف دانستیم، مفسده دیگری که بر مفسده پیشین بار میشود، این است که اثبات عصمت جبری مساوی است با نفی آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که معصومین تکلیفی نداشته و گناهی در حق آنها قابل تصوّر نباشد. از سوی دیگر، عصمت در جایی قابل اطلاق است که ارتکاب گناه متصوّر باشد. در همین ارتباط مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: "و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم"[۹]؛ اگر عصمت انبیا جبری باشد و مکلف نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمیشود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بیمعنا خواهد بود.
عدم استحقاق پاداش[۱۰]
انسانهایی که بیاختیار عمری را در اطاعت و عبادت الهی سپری کنند، هیچگونه پاداش و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه خداوند بهترین و ارزشمندترین پاداشها را به معصومین وعده داده است. مثلاً درباره حضرت داود و سلیمان (ع) میفرماید: ﴿وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ﴾[۱۱].
این خلاف عدالت خداوند است که ارزشمندترین پاداشها را به کسانی وعده دهد که بدون آنکه بخواهند، پاک و شایسته شدهاند. اما سایر افراد بشر را در معرض ارتکاب انواع گناهان قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به عذاب اخروی گرفتارشان سازد[۱۲].
«اگر قبول کنیم که عصمت، جبری و معصوم در عمل مجبور است، التزام به آن، مفاسدی دارد که در حقیقت، عصمت را بیارزش میکند. این مفاسد در چند چیز است:
ناسازگاری با تکلیف[۱۳]
لازمه قول به جبر این است که معصومین قادر بر ترک معصیت نیستند و تکالیف الهی چه در بُعد اوامر و چه در بُعد نواهی شامل معصوم نمیشود و او مثل سایرین مکلف به تکلیف نیست، چون به صورت غیر ارادی از گناه دوری میکند و با جبر الهی عبادت میکند. با این فرض، اصلاً معصیت در حقش متصور نیست و مثل کسانی خواهد بود که تکلیف از آنها ساقط است؛ حال اینکه قرآن میفرماید: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۱۴].
علامه طباطبایی ذیل این آیه میفرماید: همانا نبی مکرم اسلام (ص) مأمور و مکلف به ایمان است؛ همانطور که تمام مشرکین مکلف به تکلیفی هستند که پیامبر اکرم (ص) آنان را تکلیف کرده است که در صورت شرک، عملش حبط میشود و در زمره خاسرین قرار میگیرد[۱۵].
عدم پاداش و مدح[۱۶]
اگر معصوم مجبور به عصمت باشد و بدون اختیار از گناه دوری کند چنین عصمتی هیچگونه استحقاقی برای مدح در دنیا ندارد و هیچ ثواب و پاداشی نخواهد داشت، چون مدح، زمانی معنا دارد که فعل انسان از روی اختیار و با میل و رغبت باشد.
عدم فضیلت بر غیر معصوم
بیشک یکی از جهات برتری و فضیلت معصومان بر دیگران، عصمت آنان است که موجب میشود دیگران از آنان اطاعت و پیروی کنند. حال اگر فرض کنیم که معصومان مجبور به عصمت باشند، نه تنها بر دیگران برتری ندارند، بلکه نسبت به آنها (مؤمنین) در رتبه پایینتری قرار میگیرند، زیرا معصومان مجبور به عصمتاند، ولی سایر مردم با تلاش و کوشش خود به مراتب عصمت دست مییابند و میدانیم که پاداش و مدح الهی شامل فعلی است که با اختیار و تلاش حاصل شود.
قرآن کریم میفرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۷] و در جایی دیگر فرموده: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۱۸]. چنین آیاتی بیانگر آن است که معصومان مجبور به عصمت نبودند، بلکه زندگی آنان سرشار از مبارزه و تلاش و عبادت بود، لذا مقایسه معصومان و برتری آنان بر فرض عصمت جبری بر دیگران بیمعنا و ناصحیح است.
قول به جبر، بعضی از نویسندگان را مجبور کرده تا برای حفظ برتری معصومان بگویند: اگر پیامبر اکرم (ص) معصوم باشند در کارهایشان فضیلتی بر دیگران نخواهند داشت. اما زندگی پیامبران بدون در نظر گرفتن عصمت، شأن و منزلت آنان را بالا میبرد که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس اماره موفق بوده و در اغلب اوقات در راه صحیح حرکت کرده و عمل درست را انتخاب کردهاند. بر این اساس، پیامبران بدون عصمت جبری، شأنشان حفظ و بر دیگران برتری خواهند داشت[۱۹].
عدم لیاقت برای الگو بودن[۲۰]
کسانی که به عصمت جبری معصوماند شایستگی الگو شدن ندارند، زیرا بر فرض جبر، سایر مردم که با اختیار، عصمت را به دست میآورند، چگونه میتوانند کسی را که مختار و صاحب اراده نیست به عنوان اسوه خویش قرار دهند. الگو بودن در شرایط مساوی ارزش مییابند و یکی از دلایلی که خداوند انبیا و امامان را به عنوان پیشوای مردم انتخاب کرد همان انسان بودن آنان است که با سایر مردم در تمام صفات یکساناند. قرآن در این رابطه میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۲۱] و نیز میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ...﴾[۲۲].
عدم ارزش انسان[۲۳]
یکی از وجوه برتری و ملاک لیاقت و ارزش انسان، انتخاب و قدرت اراده اوست که حضرت حق در وجود بینظیر انسان قرار داده است.
فهم این مطلب برای هر انسانی بدیهی است، چون ملائک مجبور به عبادت و مأموریت در تمام نظام کیهانیاند، ولی انسان، مختار و صاحب انتخاب و اراده است. اگر انبیا مجبور به عصمت باشند فاقد ارزش انسانی خواهند بود، حال آنکه سایر مردم دارای قدرت اختیارند. لذا قول به جبر در عصمت معصومان، با ملاکهای عقلی و قرآنی ناسازگار است[۲۴].
پاسخهای متفرقه
۱. احمد حسین شریفی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«اگر کسی بر جبری دانستن عصمت تأکید ورزد. چارهای جز این ندارد که به خاطر پیامدهای ناپسندی که جبر در پی دارد. دست از ظهور آنها کشیده، این متشابهات را به اصول و محکمات ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور میشویم: سقوط از ارزش انسانی: عصمت جبری بدان معناست که اراده و اختیار معصومان هیچگونه نقشی در پیراستگی آنان از گناه ندارد و همچون ماشین خودکاری، بیاراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و فرمان الهی تبعیت میکنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از مقام انسانی و بشری است؛ ارزش آدمی به آزادی، اراده و اختیار اوست[۲۵]. عدم شایستگی برای الگو شدن[۲۶]: شکی نیست که خداوند، پیامبران معصوم خود را به عنوان اسوه و الگوی آدمیان معرفی کرده و در آیات بسیاری، انسانها را به تبعیت از رفتار و اعمال آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانهگیریها و اشکالتراشیهای مردم که میگفتند چرا خداوند فرشتهای را به رسالت بر نگزیده است، پاسخ قرآن آن است که چون بر روی زمین انسانها زندگی میکنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند اسوه حسنه برای پیروان زمینی خود به شمار آید. ﴿قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً﴾[۲۷]. روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و شمایل و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد بشر که دارای آزادی و گزینش و انتخاب زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که عصمت و پاکی معصومین و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراءالطبیعی است که احراز آنها برای آدمیان مقدور نیست، چگونه میتوان از ایشان پیروی کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب خوبیها شدهاند و بدون هیچ مانعی و بیاختیار به راه خود ادامه میدهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر انسانها، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است. برتری نداشتن بر سایرین: بیشک، یکی از موجبات برتری انبیا بر سایر انسانها عصمت آنان از هر گونه عیب و نقصی میباشد. حال اگر فرض شود که پیراستگیشان غیر اختیاری است و آنان بیآنکه بخواهند، کارهای نیک را انجام میدهند و از بدیها دوری میگزینند، این پرسش پیش میآید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضلالعباد شمرده شدهاند؟ و اینکه قرآن کریم در تکریم انبیا (ع) میفرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۲۸] و یا ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۲۹] چگونه توجیه میپذیرند؟ اگر معصومین آنگونه باشند که هر گاه اراده کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از ناحیه غیب فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا قدرت انجام گناه را از آنان بستاند و یا اینکه نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعی آنها را بیاختیار به سوی کارهای خوب و شایسته سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسانها و برتری آنها بر دیگران بیمعنا خواهد بود؛ حتی عدهای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانستهاند، برای حفظ فضیلت و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیدهاند که اصل عصمت آنان را در بعضی از مراتب انکار کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره میگوید: فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال[۳۰]؛ اگر پیامبر معصوم باشد، فضیلتی بر دیگران- در کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند- نخواهد داشت، امّا زندگی پیامبر بدون عصمت، شأن و منزلت او را بالا میبرد. و نشانه این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف صحیح را شناخته و از آن پیروی کرده است. ناسازگاری با تکلیف: یکی از شرایط تکلیف "قدرت" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونهای باشد که «إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ»؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیشروی معصومین نهاده شده است، و آن توانایی بر انجام کارهای نیک است. در این صورت مکلف بودن آنان بیمعنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در حق آنها تصور نمیشود تا مکلف به ترک آن شوند[۳۱]. بیمعنا بودن عصمت: کسی را میتوان معصوم نامید که آلوده شدن وی به گناه، قابل تصور باشد: مثلاً نمیتوان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار میرود، از سر تسامح است[۳۲]. حال، با توجه به اینکه عصمت جبری را ناسازگار با تکلیف دانستیم، مفسده دیگری که بر مفسده پیشین بار میشود، این است که اثبات عصمت جبری مساوی است با نفی آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که معصومین تکلیفی نداشته و گناهی در حق آنها قابل تصوّر نباشد. از سوی دیگر، عصمت در جایی قابل اطلاق است که ارتکاب گناه متصوّر باشد. در همین ارتباط مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم[۳۳]؛ اگر [اعصمت انبیا جبری باشد و] مکلف نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمیشود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بیمعنا خواهد بود. عدم استحقاق پاداش[۳۴]: انسانهایی که بیاختیار عمری را در اطاعت و عبادت الهی سپری کنند، هیچگونه پاداش و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه خداوند بهترین و ارزشمندترین پاداشها را به معصومین وعده داده است. مثلاً درباره حضرت داود و سلیمان (ع) میفرماید: ﴿وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ﴾[۳۵]. این خلاف عدالت خداوند است که ارزشمندترین پاداشها را به کسانی وعده دهد که بدون آنکه بخواهند، پاک و شایسته شدهاند. اما سایر افراد بشر را در معرض ارتکاب انواع گناهان قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به عذاب اخروی گرفتارشان سازد»[۳۶]. |
۲. ابراهیم صفرزاده؛ |
---|
صفرزاده در «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در اینباره گفتهاند:
«اگر قبول کنیم که عصمت، جبری و معصوم در عمل مجبور است، التزام به آن، مفاسدی دارد که در حقیقت، عصمت را بیارزش میکند. این مفاسد در چند چیز است: ناسازگاری با تکلیف[۳۷]: لازمه قول به جبر این است که معصومین قادر بر ترک معصیت نیستند و تکالیف الهی چه در بعد اوامر و چه در بعد نواهی شامل معصوم نمیشود و او مثل سایرین مکلف به تکلیف نیست، چون به صورت غیر ارادی از گناه دوری میکند و با جبر الهی عبادت میکند. با این فرض، اصلاً معصیت در حقش متصور نیست و مثل کسانی خواهد بود که تکلیف از آنها ساقط است؛ حال اینکه قرآن میفرماید: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۳۸]. علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید: همانا نبی مکرم اسلام (ص) مأمور و مکلف به ایمان است؛ همانطور که تمام مشرکین مکلف به تکلیفی هستند که پیامبر اکرم (ص) آنان را تکلیف کرده است که در صورت شرک، عملش حبط میشود و در زمره خاسرین قرار میگیرد[۳۹]. عدم پاداش و مدح[۴۰]: اگر معصوم مجبور به عصمت باشد و بدون اختیار از گناه دوری کند چنین عصمتی هیچگونه استحقاقی برای مدح در دنیا ندارد و هیچ ثواب و پاداشی نخواهد داشت، چون مدح، زمانی معنا دارد که فعل انسان از روی اختیار و با میل و رغبت باشد. عدم فضیلت بر غیر معصوم: بیشک یکی از جهات برتری و فضیلت معصومان بر دیگران، عصمت آنان است که موجب میشود دیگران از آنان اطاعت و پیروی کنند. حال اگر فرض کنیم که معصومان مجبور به عصمت باشند، نه تنها بر دیگران برتری ندارند، بلکه نسبت به آنها (مؤمنین) در رتبه پایینتری قرار میگیرند، زیرا معصومان مجبور به عصمتاند، ولی سایر مردم با تلاش و کوشش خود به مراتب عصمت دست مییابند و میدانیم که پاداش و مدح الهی شامل فعلی است که با اختیار و تلاش حاصل شود. قرآن کریم میفرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۴۱]. و در جایی دیگر فرموده: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۴۲]. چنین آیاتی بیانگر آن است که معصومان مجبور به عصمت نبودند، بلکه زندگی آنان سرشار از مبارزه و تلاش و عبادت بود، لذا مقایسه معصومان و برتری آنان بر فرض عصمت جبری بر دیگران بیمعنا و ناصحیح است. قول به جبر، بعضی از نویسندگان را مجبور کرده تا برای حفظ برتری معصومان بگویند: اگر پیامبر اکرم (ص) معصوم باشند در کارهایشان فضیلتی بر دیگران نخواهند داشت. اما زندگی پیامبران بدون در نظر گرفتن عصمت، شأن و منزلت آنان را بالا میبرد که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس اماره موفق بوده و در اغلب اوقات در راه صحیح حرکت کرده و عمل درست را انتخاب کردهاند. بر این اساس، پیامبران بدون عصمت جبری، شأنشان حفظ و بر دیگران برتری خواهند داشت[۴۳]. عدم لیاقت برای الگو بودن[۴۴]: کسانی که به عصمت جبری معصوماند شایستگی الگو شدن ندارند، زیرا بر فرض جبر، سایر مردم که با اختیار، عصمت را به دست میآورند، چگونه میتوانند کسی را که مختار و صاحب اراده نیست به عنوان اسوه خویش قرار دهند. الگو بودن در شرایط مساوی ارزش مییابند و یکی از دلایلی که خداوند انبیا و امامان را به عنوان پیشوای مردم انتخاب کرد همان انسان بودن آنان است که با سایر مردم در تمام صفات یکساناند. قرآن در این رابطه میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۴۵]. و نیز میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ...﴾[۴۶]. عدم ارزش انسان[۴۷]: یکی از وجوه برتری و ملاک لیاقت و ارزش انسان، انتخاب و قدرت اراده اوست که حضرت حق در وجود بینظیر انسان قرار داده است. فهم این مطلب برای هر انسانی بدیهی است، چون ملائک مجبور به عبادت و مأموریت در تمام نظام کیهانیاند، ولی انسان، مختار و صاحب انتخاب و اراده است. اگر انبیا مجبور به عصمت باشند فاقد ارزش انسانی خواهند بود، حال آنکه سایر مردم دارای قدرت اختیارند. لذا قول به جبر در عصمت معصومان، با ملاکهای عقلی و قرآنی ناسازگار است»[۴۸]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸.
- ↑ «بگو: اگر بر زمین فرشتگانی میبودند که با آرامش راه میپیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشتهای را به پیامبری میفرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
- ↑ مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.
- ↑ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۳.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.
- ↑ «و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۴۵-۴۹.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
- ↑ «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
- ↑ احمد شبلی، مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۱.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت.».. سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۴۲؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۱۲۳.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸.
- ↑ «بگو: اگر بر زمین فرشتگانی میبودند که با آرامش راه میپیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشتهای را به پیامبری میفرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
- ↑ مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.
- ↑ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۳.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.
- ↑ «و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۵-۴۹.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
- ↑ «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
- ↑ احمد شبلی، مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۱.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت.».. سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۴۲؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۲۳.