|
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{در دست ویرایش ۲|ماه=[[اسفند]]|روز=[[27]]|سال=[[۱۴۰۲]]|کاربر=Bahmani}}
| |
| {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امامت | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[امامت خاصه در حدیث]] - [[امامت خاصه در کلام اسلامی]] - [[امامت خاصه در نهج البلاغه]] | پرسش مرتبط = امامت (پرسش)}} | | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امامت | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[امامت خاصه در حدیث]] - [[امامت خاصه در کلام اسلامی]] - [[امامت خاصه در نهج البلاغه]] | پرسش مرتبط = امامت (پرسش)}} |
|
| |
|
| == مقدمه == | | == مقدمه == |
| امامت خاصه ناظر به [[حق]] اختصاصی [[اهلبیت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای [[امامت]] [[امت]] است و در نگاهی خاص نیز، متمرکز بر شایستگی امام [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} برای ایستادن در جایگاه نخستین [[امام]] پس از [[پیامبر]] {{صل}}. هر دو موضوع فوق در عبارات [[نهج البلاغه]] مورد تأکید قرار گرفتهاند<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص ۱۱۷.</ref>.
| | مقصود از [[امامت خاصّه]]، تعیین فرد یا افرادی برای [[منصب امامت]] و [[سرپرستی]] [[جامعه]] است و بحث در این است که [[امام]] [[واجب الاطاعه]] بعد از [[خاتم الانبیاء]] {{صل}} به طور معیّن چه کسی است؟ |
|
| |
|
| == [[پیشوایی]] [[اهلبیت]] [[پیامبر]] {{صل}} و تداوم [[امت]] در میان آنان == | | == تقسیمبندی [[مسلمانان]] == |
| مطابق فرمایش [[امام علی]] {{ع}}، اگر [[امت اسلامی]] روی [[هدایت]] را دیدند و به [[عزت]] رسیدند، به [[برکت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[خانواده]] ایشان بوده است<ref>[[نهج البلاغه]]، خطبه ۴.</ref>. [[اهلبیت]] [[پیامبر]]، هم از جهت [[قرابت]] و هم از جهت [[مصاحبت]] و [[اطاعت]]، نزدیکترین افراد به پیامبرند. [[شهید]] آنان (حمزه [[حمزة بن عبدالمطلب]])، [[سید]] [[شهیدان]] و [[شیر خدا]] و دیگر [[شهید]] آنان، جعفر، ذوالجناحین و طیّار [[بهشت]] ([[جعفر بن ابیطالب]]) است. بانوی بانوان عالم [[فاطمه]] {{س}} از این [[خاندان]] است و دو سالار [[جوانان]] [[بهشت]]، [[حسن]] و [[حسین]] از ایشان هستند. آنان وامدار خدایند، اما [[مردم]] یکسره وامدار ایشان<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸ و حکمت ۱۹۰.</ref>. پس از [[پیامبر]]، نزدیکترین اشخاص از [[اهلبیت]] [[رسول خدا]] به ایشان [[فاطمه زهرا]] {{س}} و همسرش [[علی]] {{ع}}، داماد و پسر عموی پیامبر هستند. [[رسول خدا]] [[علی]] {{ع}} را برادر خود و [[صلح]] با او را [[صلح]] با خود و [[جنگ]] با او را [[جنگ]] با خود نامید.
| | [[امت اسلامی]] بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} دو [[فرقه]] شدند: |
| | # [[شیعه امامیه]]: اعتقاد شیعیان این است که [[خلیفه]] و جانشین بلافصل [[پیامبر اکرم]] {{صل}} ـ به تعیین [[خداوند]] و [[نصّ]] رسولش {{صل}} ـ حضرت [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] {{ع}} است و پس از آن حضرت به ترتیب [[امام حسن مجتبی]] {{ع}}، [[امام حسین]] [[سیّد الشهداء]] {{ع}}، [[امام علی بن الحسین زین العابدین]] {{ع}}، [[امام محمد بن علی الباقر]] {{ع}}، [[امام جعفر بن محمد الصادق]] {{ع}}، [[امام موسی بن جعفر الکاظم]] {{ع}}، [[امام علی بن موسی الرضا]] {{ع}}، [[امام محمد بن علی الجواد التقی]] {{ع}}، [[امام علی بن محمد النقی]] {{ع}}، [[امام حسن بن علی الزکی العسکری]] {{ع}}، [[حضرت حجه بن الحسن القائم المنتظر المهدی]] {{ع}} را به عنوان امام حق و [[حجّت خدا]] و [[خلیفه رسول الله]] {{صل}} قبول دارند. |
| | # [[عامّه]] (به اصطلاح [[اهل سنّت]]!): [[اعتقاد]] عامّه این است که امام منتخب [[مردم]] بعد از رسول خدا {{صل}} [[ابوبکر بن ابی قحافه]] است و بعد از او به ترتیب [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان بن عفان]] و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب {{ع}} خلفای پیامبر {{صل}} هستند و آنان را [[جانشینان]] غیر [[منصوب]] من الله میدانند<ref>[[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص۱۸۵ ـ ۱۸۶.</ref>. |
|
| |
|
| به بیان [[امام علی]] {{ع}} [[اهلبیت]]، گنجینه [[اسرار]] پیامبرند و [[آگاه]] از [[علوم]] او، پشتیبان رسولاند و پشتوانه رفعت [[دین]] او. کسی را نتوان با [[آل محمد]] {{صل}} مقایسه کرد و کسی را نتوان با آنان برابر داشت که همگان وامدار خیر جاویدی هستند که از آنان نصیب بردهاند. [[آل محمد]] {{صل}} پی و اساس دیناند و ستون [[یقین]] و [[حق]] اختصاصی [[ولایت]] به آنان تعلق دارد. تندروان باید به ایشان بازگردند و بازماندگان باید خود را به آنان رسانند<ref>[[نهج البلاغه]]، خطبه ۲.</ref>. آناناند [[راسخان در علم]]. از آنها باید خواست که [[تاریکی]] و کوری را برطرف سازند و [[هدایت]] به ارمغان آرند. [[امامت]] در میان آنان که شاخهای از [[خاندان]] هاشم و فرعی از [[قبیله]] قریشاند باقی و برقرار خواهد بود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۲.</ref>. اگر [[قریش]] شجره پیامبرند، [[اهل بیت]] میوه و ثمره آن حضرت هستند که باید حرمتشان پاس داشته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۵.</ref>. اگر [[مهاجران]] [[قریش]] به قرابتشان به [[رسول الله]] {{صل}} مینازند و مدعیاند که [[جانشینی پیامبر]] باید در میان آنان باشد، [[اهل بیت پیامبر]] نزدیکترین بیت [[قریش]] به پیامبرند و اگر [[انصار]] به [[یاری]] دادن [[رسول الله]] مفتخرند، اینان در [[یاری]] [[رسول خدا]] بر آنان سبقت دارند<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸.</ref>. [[نبوت]] بر شاخسار این [[خاندان]] سر برآورده و [[فرشته]] [[رسالت]] در این خانه فرود آمده است. [[آل محمد]] معادن [[دانش]] و سرچشمههای حکمتاند. [[رحمت خدا]] نصیب کسی خواهد شد که یاور و دوستدار آنان باشد و سطوت و تازیانه [[عذاب]] [[خدا]] بهره کسی خواهد بود که [[دشمن]] و بدخواه آنان باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷.</ref>. [[پیامبران]] پشتیبان [[میانهروی]] در جامعهاند که کندروان با رساندن خود به آنان و تندروان با بازگشتن به سویشان، راه میانه را باز مییابند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۹.</ref>.<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص ۱۱۷-۱۱۸.</ref>
| | == تفاوتهای بنیادین [[امامت]] نزد [[شیعه]] و مخالفین == |
| | بنابر نظر [[فریقین]]، باید امامی وجود داشته باشد و [[وجود امام]] ضروری است، پس اگر یکی از این دو مذهب [[حق]] باشد باید دیگری [[باطل]] باشد. [[شیعیان]] معتقدند ثبوت امامت یا به [[نص]] و خبر دادن از [[خدا]] و [[رسول]] است و یا به [[اظهار معجزه]] و یا آن کسی که دعوی امامت میکند باید از همه [[امت]] یا از کسانی که دعوی امامت در حق ایشان شده [[افضل]] باشد و هر سه امر در امیرالمؤمنین علی {{ع}} و [[امامان معصوم]] {{عم}} وجود دارد. |
|
| |
|
| == [[کمالات امام علی]] {{ع}} و شایستگی ایشان برای [[امامت]] ==
| | در مقابل، مخالفین معتقدند امامت به [[بیعت]] حاصل میشود، یعنی عدّهای گرد هم آیند و شخصی را [[انتخاب]] کنند و وی را [[امام]] همه [[مردم]] قرار دهند! و لو آن عدّه [[فاسق]] و [[فاجر]] و [[کافر]] باشند و شخص انتخاب شده همچنین باشد، که در این صورت اطاعتش بر همه لازم خواهد بود. خواه به [[اجماع]] جمعی از مردم باشد، چنان که در [[روز]] اوّل، جماعتی از [[صحابه]] جنازه [[پیامبر]] {{صل}} را رها کردند و در حالی که [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] {{ع}} مشغول تجهیز جنازه آن حضرت بود، آن جماعت در [[سقیفه بنی ساعده]] جمع شدند و [[خلافت]] را برای [[ابوبکر]] قرار دادند و بعد از آن نیز ابوبکر به تنهایی [[وصیت]] کرد که خلافت برای [[عمر]] باشد و بعد از آن عمر بنای [[شورا]] در میان شش نفر گذاشت به نحوی که [[عثمان]] [[خلیفه]] شود و به این طریق [[خلافت عثمان]] ثابت شد. |
| [[امام علی]] {{ع}} در موارد متعدد به شایستگی خود برای [[هدایت]] و [[رهبری]] [[امت]] اشاره کرده است. این رویه که کسی از [[کمالات]] خویش یاد کند، از لحاظ [[اخلاقی]] شایسته نیست، مگر آنکه به [[هدف]] احقاق حقی باشد که از او غصب شده است<ref>{{متن قرآن|لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا}}؛سوره نساء، آیه ۱۴۸.</ref> یا برای [[آگاه]] کردن [[مردم]] از معالم دینشان باشد که از آن محروم ماندهاند، که در این صورت در معرفی و رساندن [[دین]] نباید مأخوذ به [[حیا]] شد. تعابیر [[امام]] {{ع}} گویای آن است که ایشان با ابراز ناراحتی از ستمهایی که پس از [[رسول خدا]] بر ایشان رفت و با [[هدف]] آگاهسازی [[مردم]] از حقایق و معالم دین، به بیان جایگاه خویش در حوزه [[امامت]] و [[هدایت]] پرداختهاند. | |
|
| |
|
| ایشان خود را یعسوب [[مؤمنان]] معرفی میکند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۱۶.</ref>. یعسوب در لغت به ملکه زنبوری گفته میشود که دیگر زنبوران گرداگرد او میچرخند. آن حضرت در [[خطبه شقشقیه]] بیان فرموده که [[خلیفه]] نخست به ناروا پیراهن [[خلافت]] را بر تن خویش کرد، در حالی که میدانست جایگان ایشان ([[علی]] {{ع}}) نسبت به [[خلافت]]، جایگاه محور آسیا به آسیاست. پسر [[ابوطالب]] کسی است که سیل از وجودش جاری میشود و پرندهای به بلندایش برنیاید<ref>[[نهج البلاغه]]، خطبه ۳.</ref>. در ادامه به برخی از دیگر تعبیرهای [[امام علی]] در توصیف جایگاه خویش اشاره میکنیم. ایشان فرموده است: مثل من در میان شما، همچون چراغ در شب تاریک است؛ هر که خود را در زیر تابش آن درآورد از نورش پرتو میگیرد<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ يَسْتَضِيءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا}}؛ نهج البلاغه، خطبه ١٨٧.</ref>. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[تبلیغ]] [[احکام الهی]]، تحقق بخشیدن وعدهها و تمامی کلمات به من آموخته شده و دروازههای [[حکمت]] و روشنگری نزد ما [[اهلبیت]] است<ref>{{متن حدیث|تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَبْوَابُ الْحُكْمِ وَ ضِيَاءُ الْأَمْرِ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ١٢٠.</ref>. کسی از من در پذیرش [[دعوت]] [[حق]] و پیوند با [[خویشان]] و صفات نیک شتاب نگرفته است، پس گوش به فرمانم باشید<ref>{{متن حدیث|لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ وَ صِلَةِ رَحِمٍ وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ فَاسْمَعُوا قَوْلِي}}؛ نهج البلاغه، خطبه ١٣٩.</ref>. بار خدایا، من اولین کسی هستم که به تو [[دل]] داده، امرت را شنیده و پاسخ گفتهام احدی در [[نماز]] جز [[پیامبر]] {{صل}} بر من پیشی نگرفت<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ لَمْ يَسْبِقْنِي إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ ص بِالصَّلَاةِ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.</ref>.
| | عامّه [[امامت]] و خلافت را به انتخاب مردم میدانند و معتقدند [[رسول خدا]] {{صل}} برای خودش [[جانشینی]] معیّن نفرمود. پاسخ این است که این ادّعا ضمن این که با [[نصّ]] [[تاریخ]] (در رابطه با [[جریان غدیر]] خم و غیر آن) مغایرت دارد، با [[سیره]] ابوبکر و عمر هم سازگار نیست!! زیرا اگر بنای خلافت بر [[انتخاب]] است، چرا ابوبکر مستقیماً عمر بن خطاب را برای جانشینی خود برگزید؟ عمر که منتخب [[مردم]] نبود! و نیز چرا عمر امر پس از خود را به [[شورای شش نفره]] واگذار کرد؟ مگر آن شورا بر خاسته از رأی مردم بودند؟!<ref>چون افراد شورا منتخب عمر بودند، پس در واقع خلیفه سوّم منتخب عمر بود نه مردم.</ref>. |
|
| |
|
| [[اصحاب]] [[آگاه]] [[محمد]] {{صل}} نیک میدانند که من هرگز در برابر [[خدا]] و [[رسول]] او نایستادم. [[آسایش]] [[پیامبر]] را در زمان حیاتش بر خود مقدم میداشتم، آن هم در میدانهایی که شجاعان فرار میکردند و قدمها واپس نهاده میشدند. این البته به توفیقی بود که [[خداوند]] مرا به آن گرامی میداشت. به هنگام [[مرگ]] نیز، [[رسول خدا]] در حالی که سرش روی سینه من بود قبض روح شد... من عهدهدار [[غسل]] آن حضرت بودم، در حالی که [[فرشتگان]] در آن امر مرا [[یاری]] میکردند، در و دیوارهای خانه فریاد میکشیدند، گروهی از [[ملائکه]] فرود میآمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] میرفتند. سر و صدای [[فرشتگان]] از گوشم جدا نمیشد. بر او [[درود]] میفرستادند تا او را در قبرش پوشاند. اینک چه کسی از من در حیات و [[مرگ]] به او سزاوارتر است؟!<ref>{{متن حدیث|وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِي وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ ص وَ الْمَلَائِكَةُ أَعْوَانِي ضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِيَةُ مَلَأٌ يَهْبِطُ وَ مَلَأٌ يَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِي هَيْنَمَةٌ مِنْهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى وَارَيْنَاهُ فِي ضَرِيحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹٧.</ref>. من در [[جوانی]] پشت گردنفرازان [[عرب]] را به [[زمین]] رساندم و شاخقدرت دو [[قبیله]] [[ربیعه]] و مضر را شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر خویشی نزدیک و جایگاه ویژهام میدانید. وقتی کودک بودم مرا در دامن مینشاند و در آغوشش میفشرد... بوی خوشش را میبوییدم و او غذا را میجوید و در دهانم مینهاد. هرگز دروغی در گفتار و اشتباهی در عمل از من ندید. از وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} را از شیر گرفتند [[خداوند]] بزرگترین [[فرشته]] از فرشتگانش را [[مأمور]] وی کرد تا شبانهروز او را در مسیر [[کرامت]] و [[اخلاق نیکو]] راه مینمود. من نیز همانند شتر بچهای که به دنبال مادرش میرود و از او جدا نمیشود، دنبال او میرفتم. هر روز برای من از [[اخلاق]] [[پاک]] خود نمونهای نمایان میکرد و مرا به [[پیروی]] از آن [[فرمان]] میداد. هر سال مدتی در غار حرا اقامت داشت. در آن مدت تنها من با او بودم و غیر از من کسی ناظر احوال وی نبود. آن زمان [[اسلام]] در خانهای جز خانه [[رسول الله]] و [[خدیجه]] وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. [[نور]] [[وحی]] و [[رسالت]] را میدیدم و بوی [[نبوت]] را استشمام میکردم. به هنگام نزول وحی بر ایشان {{صل}} صدای ناله [[شیطان]] را شنیدم. عرضه داشتم: یا [[رسول الله]]، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله [[شیطان]] است که از پرستیده شدن [[ناامید]] شده. ای [[علی]]! تو آنچه را میبینم میبینی، جز اینکه [[پیامبر]] نیستی، ولی [[وزیر]] من و بر طریق خیر هستی<ref>{{متن حدیث|أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلَاکِلِ الْعَرَبِ وَ کَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹٢.</ref>. | | [[شیعه]] میگوید: [[نصب امام]] از جانب [[خداوند]] امری [[واجب]] است، (همان گونه که انتخاب [[پیامبر]] از سوی خداوند بود، نه از سوی مردم) و رمز [[وجوب]] [[انتصاب از جانب خداوند]] این است که [[امام]] باید دارای دو جنبه و ویژگی باشد: «اعلمیّت» و «[[عصمت]]» و این امر از عهده مردم خارج است؛ چه بسیار از انتخابهای مردمی که فرجامش خطاست<ref>ضمن این که امام، حجّت خدا بر اهل زمین و آسمان است و هرگز زمین از وجود او خالی نمیماند و اگر در روی زمین جز دو نفر باقی نمانند، یکی از آن دو امام است: {{متن حدیث|لَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ، لَكَانَ الْإِمَامُ أَحَدَهُمَا}}؛ الکافی، ج۱، ص۸۰.</ref>. |
|
| |
|
| قریشیان چون در اوایل امر [[رسول خدا]] میخواستند به او طعنه زنند به [[ایمان]] من به او اشاره میکردند و میگفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر تصدیق میکنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در [[راه خدا]] از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به [[نیایش]] و روشنگران روز به هدایتاند. تمسک به ریسمان [[قرآن]] دارند، سنّت [[خدا]] و رسولش را زنده میکنند، جاهطلب و برتریجو نیستند، [[خیانت]] نمیکنند و خرابی به بار نمیآورند. ارواحشان در [[بهشت]] و بدنهایشان به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول است<ref>{{متن حدیث|وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹٢.</ref>. از کسانی (به عنوان [[خلیفه پیامبر]]) در کنار من یاد میشود که همپایه من نیستند و سابقه مرا در [[اسلام]] ندارند؛ سابقهای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد<ref>{{متن حدیث|فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا}}؛ نهج البلاغه، نامه ۹.</ref>. در برابر [[فتنه]] میایستم، همانگونه که در برابر [[کفر]] ایستادم نه ترسی به [[دل]] راه میدهم و ناتوان از رویارویی با آنم<ref>{{متن حدیث|مَا [ضَعُفْتُ] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۳.</ref>. مگر در میان شما به ثقل اکبر ([[قرآن]]) عمل نکردم و ثقل اصغر ([[فرزندان]] خود، [[حسن]] و [[حسین]]) را در میان شما نگذاشتم؟ من [[پرچم]] [[ایمان]] را در میانتان برافراشتم و بر [[حدود]] [[حلال]] و [[حرام]] آگاهتان کردم. بر تن شما از [[عدالت]] خود [[لباس]] عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه [[نیکوکاری]] را برایتان چیدم و بزرگیهای [[اخلاقی]] خود را به شما نمایاندم<ref>{{متن حدیث|وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸٧.</ref>. آن حضرت در پیش و پس این اوصاف، [[مردم]] را هشدار میدهند که تابع امر وی باشند، نه تابع رأی خودشان. جاهطلبی و مالاندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دستیابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] میکوشند، در [[سیره]] آن حضرت دیده نشد و آن حضرت در عمل این صفات شایسته را از خود به نمایش گذاشت. آن حضرت خطاب به نماینده خویش [[عثمان بن حنیف]] که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او [[اقتدا]] کند و از [[نور]] علمش بهره گیرد. [[آگاه]] باش که [[امام]] شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان [[قناعت]] کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را [[قدرت]] ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در [[عبادت]] و [[پاکدامنی]] و درستی [[یاری]] کنید. به [[خدا]] قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیرهای برنداشته و عوض این جامه کهنهام جامه کهنه دیگری آماده نکردهام... اگر میخواستم هر آینه میتوانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافتههای ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من [[غلبه]] کند و حرصم مرا به [[انتخاب]] غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در [[حجاز]] یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این [[قناعت]] کنم که به من [[امیرمؤمنان]] گفته شود، ولی در سختیهای روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخیهای زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای [[پاکیزه]] مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشهاش علف خوردن است... (از فرط بیرغبتیام به خوردنیهای [[دنیا]]) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک [[فرزند]] [[ابوطالب]] این است پس ضعف و سستی او را از [[جنگ]] با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سختتر، درختان سرسبز پوستشان نازکتر، گیاهان صحرایی آتششان قویتر و خاموشیشان دیرتر است. من و [[رسول خدا]] همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رستهاند و چون ساعد و بازوییم. به [[خدا]] قسم، اگر [[عرب]] در [[جنگ]] با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصتها دست دهد، شتابان بدان سو ([[شام]]) میروم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این موجود وارونه ([[معاویه]]) [[پاک]] کنم تا سنگریزهها از میان دانههای دروشده جدا شود<ref>{{متن حدیث| ُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید}}؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵.</ref>.
| | البتّه خود مخالفین نیز برای مسأله امامت اعتبار بسیار قائلاند؛ لذا مدّعی شدند که قبل از [[دفن]] [[رسول خدا]] {{صل}} این کار میبایست انجام بگیرد و غوغای [[سقیفه]] را به وجود آوردند و بعدها نیز [[شورا]] را پایه ریزی کردند، همان شورایی که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فریاد بر آورد: «پناه به [[خدا]] از آن شورا (که برای [[انتخاب خلیفه]] سوّم تشکیل شد)» <ref>{{متن حدیث|فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى}}، نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>. |
|
| |
|
| آن حضرت در بیانی دیگر فرمودهاند: خدایا تو میدانی که آنچه انجام دادیم نه از سر [[اشتیاق]] به [[قدرت]] بود و نه برای زیادهخواهی در [[مال]] بیارزش [[دنیا]]، بلکه برای آن بود که نشانههای دینت را به جایش بازگردانیم و [[اصلاح]] را ر شهرهایت آشکار کنیم تا [[بندگان]] ستمکشیدهات ایمنی یابند و [[حدود]] معطّل شدهات اقامه شود... و شما میدانید که [[حاکم]] بر نوامیس و [[جان]] و [[اموال]] و [[احکام]] نباید [[بخیل]] باشد تا در گردآوری [[مال]] [[مسلمانان]] به نفع خود [[حرص]] ورزد... و نباید ستمکار باشد تا آنان را به [[ستم]] خود از حقوقشان محروم کند و نباید به [[ستم]]، جانبدار عدهای باشد که قومی را بر [[قوم]] دیگر ترجیح دهند<ref>{{متن حدیث| اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ ... ِ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ ... وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْم}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.</ref>.
| | [[شیعه]] [[معتقد]] است رسول خدا {{صل}} از [[دنیا]] نرفت مگر آنکه همه [[جانشینان]] خود را رسما معرّفی کرد و معلوم نمود که آنان چند نفر و از چه قبیلهای هستند، و حتی نام و نشان آنها را اعلام کرد و از جمله روایاتی که بیانگر این امر است و شیعه و عامّه بر آن متّفقند این است که [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: «این [[دین]] همواره عزیز و گرانقدر است مادامی که [[دوازده خلیفه]] بر آن [[حکومت]] کنند و همه آنان از [[قبیله قریش]] هستند»<ref>{{متن حدیث|لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ}}، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۶۵؛ احقاق الحق، ج۲۹، ص۹۴؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص۳۰۹؛ فتح الباری ابن حجر، ج۱۳، ص۱۸۱؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۴؛ مسند احمد، ج۵، ص۹۶.</ref>. همچنین فرمود: «همه آنان بر اساس [[هدایت]] و روش [[حق]] عمل میکنند»<ref>{{متن حدیث|كُلُّهُمْ يَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ}}، اثبات الهداه، ج۲، ص۴۵؛ احقاق الحق، ج۱۳، ص۴۷؛ فتح الباری ابن حجر، ج۱۳، ص۱۸۴؛ عمدة القاری العینی، ج۲۴، ص۲۸۲؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۴، ص۲۵۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۵، ص۱۸۹.</ref>.<ref>[[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص ۱۸۷.</ref> |
| | |
| با همه فضیلت و شایستگی که حضرت در احراز [[مقام امامت]] داشت، همواره دیگران به معارضه با او برخاستند. آن حضرت به صراحت در [[خطبه شقشقیه]] از [[سه خلیفه]] پیش از خود به جهت طمع در حکومتی که حقشان نبود، انتقاد کرده است<ref>[[نهج البلاغه]]، خطبه ۳.</ref>. انتقاداتی از این دست در مواضع متعدد از [[نهج البلاغه]] بازتاب یافته است. نمونهای از آنها سخن آن حضرت است که فرمود: اما چون [[خداوند]] پیامبرش را از [[دنیا]] برد، گروهی به پیشینه خود، به قهقهرا بازگشتند... از آنانکه [[مأمور]] به مودّت با آنها بودند جدا شدند و ساختمان ([[دین]] و [[حکومت]]) را از بنیادش برکندند و آن را در غیر جای خود بنیان نهادند. معدن تمام نادرستیها و دروازه گام نهادن در هر گمراهیاند. غوطهور در دریای [[حیرت]] و افتاده در مستی و جهالتاند. به شیوه فرعونیان، گروهی از [[آخرت]] [[دل]] بریده و به [[دنیا]] [[دل]] بسته و عدّهای پیوند خود را با [[دین]] بریده و از آن جدا شدهاند<ref>{{متن حدیث| حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ ... وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن}}؛ نهج البلاغه، خطبه ١۵٠.</ref>. هنگامی که شورای انتصابی [[خلیفه دوم]]، [[عثمان]] را به [[جانشینی]] [[عمر]] تعیین کرد، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به آنان فرمود: نیک میدانید که من به [[حکومت]] از دیگران شایستهترم. به [[خدا]] قسم زمام [[حکومت]] را مادام که امور [[مسلمین]] به [[سلامت]] بگذرد و ستمی در [[امت]] جز در [[حق]] من نباشد، رها میکنم به [[امید]] [[پاداش]] و [[فضیلت]] این کار و از سر رویگردانی از زر و زیور [[دنیا]] که شما در رسیدن به آن دچار رقابت شدهاید<ref>{{متن حدیث| لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۷۶.</ref>. حتی پس از آنکه در پی بیست و پنج سال خانهنشینی، سرانجام [[حکومت]] و [[رهبری]] [[امت]] به او روی آورد، سه گروه که به [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] شهرت یافتهاند، در برابر ایشان ایستادند<ref>[[نهج البلاغه]]، خطبه ۳.</ref>. در بحبوحه [[شورش]] [[طلحه]] و [[زبیر]] که [[رهبری]] [[ناکثین]] را بر عهده داشتند، فرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! از زمانی که [[خداوند]] پیامبرش را به سوی خویش برد تا هماکنون، همواره از [[حقّ]] خویش کنار زده شدهام و دیگران بر من ترجیح داده شدهاند<ref>{{متن حدیث| فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۶.</ref>. آن حضرت، گرچه از جریانی که برای غصب [[حقوق]] [[اهلبیت]] [[پیامبر]] به راه افتاد و پس از ایشان هم تداوم یافت، شکایت داشت، فرجام کار را روشن و تماشایی میدید. وعده [[خدا]] و [[رسول]] در بازگشت [[حقوق]] [[اهلبیت]] به ایشان که در [[حکومت]] [[مهدی]] [[آل محمد]] {{صل}} تحقق مییابد، دورنمای زیبای آینده است. این سخن از آن حضرت است که فرموده بود: [[دنیا]] سرانجام پس از چموشی به ما خواهد آورد، چونان مادهشتر بدخو که به سوی بچه خود بازمیگردد. آنگاه [[امیرمؤمنان]] این [[آیه]] را خواند: "و میخواهیم بر آنان که [[مردم]] ناتوانشان داشتهاند، منّت نهیم و آنان را [[امامان]] و [[وارثان]] گردانیم"<ref>{{متن حدیث| لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ- {{متن قرآن|وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ}} «و برآنیم که بر آنان که در [[زمین]] ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را [[پیشوا]] گردانیم و آنان را [[وارثان]] (روی [[زمین]]) کنیم» سوره قصص، آیه ۵. }}؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹.</ref>.<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص ۱۱۸-۱۲۲.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |