دارالندوه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۲۰: خط ۲۰:
* به هر حال آنچه مشخص است اینکه دارالندوه پس از [[بنی‌امیه]] به دست خلفای [[بنی‌عباس]] رسید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۳.</ref>. به مرور زمان، دارالندوه به منظور گسترش [[مسجدالحرام]] [[تخریب]] شد. نخست [[عبدالملک مروان]] و پسرش، بخشی از آن را به [[مسجد]] اضافه کردند، و در زمان [[خلفای عباسی]] این کار ادامه یافت. گزارش‌های [[تاریخی]]، به [[اختلاف]] از دوران [[منصور]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.</ref>، [[معتضد]]<ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبی (م ۷۴۸)؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> و [[موفق عباسی]] نام می‌برند که احتمالاً در هر کدام از دوره‌ها بخشی از کار یا تعمیرات صورت پذیرفته است. سرانجام دارالندوه به طور کامل، ضمیمه [[مسجدالحرام]] شد<ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.
* به هر حال آنچه مشخص است اینکه دارالندوه پس از [[بنی‌امیه]] به دست خلفای [[بنی‌عباس]] رسید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۳.</ref>. به مرور زمان، دارالندوه به منظور گسترش [[مسجدالحرام]] [[تخریب]] شد. نخست [[عبدالملک مروان]] و پسرش، بخشی از آن را به [[مسجد]] اضافه کردند، و در زمان [[خلفای عباسی]] این کار ادامه یافت. گزارش‌های [[تاریخی]]، به [[اختلاف]] از دوران [[منصور]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.</ref>، [[معتضد]]<ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبی (م ۷۴۸)؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> و [[موفق عباسی]] نام می‌برند که احتمالاً در هر کدام از دوره‌ها بخشی از کار یا تعمیرات صورت پذیرفته است. سرانجام دارالندوه به طور کامل، ضمیمه [[مسجدالحرام]] شد<ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.
* در یکی از این نقل‌های [[تاریخی]] آمده است که با [[امتناع]] [[مردم]] از فروختن خانه‌هایشان برای وسعت بخشیدن به [[مسجدالحرام]]، [[منصور عباسی]] با [[امام صادق]] {{ع}} [[مشورت]] کرد. ایشان فرمودند: "از [[مردم]] بپرس: آیا آنان بر [[خانه]] ([[کعبه]]) وارد شده‌اند یا [[خانه]] بر آنان؟" [[مردم]] نیز در پاسخ گفتند: "ما بر [[خانه کعبه]] وارد شده‌ایم" و بدین ترتیب خانه‌ها [[تخریب]] و همه دارالندوه، جزئی از [[مسجد الحرام]] شد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶۹.</ref><ref>[[منیره شریعت‌جو|شریعت‌جو، منیره]]، [[دارالندوه (مقاله)|دارالندوه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۵۰-۳۵۲.</ref>.
* در یکی از این نقل‌های [[تاریخی]] آمده است که با [[امتناع]] [[مردم]] از فروختن خانه‌هایشان برای وسعت بخشیدن به [[مسجدالحرام]]، [[منصور عباسی]] با [[امام صادق]] {{ع}} [[مشورت]] کرد. ایشان فرمودند: "از [[مردم]] بپرس: آیا آنان بر [[خانه]] ([[کعبه]]) وارد شده‌اند یا [[خانه]] بر آنان؟" [[مردم]] نیز در پاسخ گفتند: "ما بر [[خانه کعبه]] وارد شده‌ایم" و بدین ترتیب خانه‌ها [[تخریب]] و همه دارالندوه، جزئی از [[مسجد الحرام]] شد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶۹.</ref><ref>[[منیره شریعت‌جو|شریعت‌جو، منیره]]، [[دارالندوه (مقاله)|دارالندوه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۵۰-۳۵۲.</ref>.
==[[دارالندوه]]==
«دارالندوه» یا انجمن [[مشورت]] و [[اجتماع]]، یکی از مکان‌هایی است که سابقه طولانی در [[تاریخ مکه]] دارد و می‌توان گفت قدیمی‌ترین بنایی بوده که در این [[شهر]] ساخته شده و از [[دوران جاهلیت]] تا [[هجرت پیامبر]]{{صل}} اهمیت فراوانی داشته است. این مکان به دست «[[قصی بن کلاب]]» بنیاد نهاده شد تا مهم‌ترین [[امور سیاسی]]، نظامی، [[اقتصادی]] در آن مورد [[شور]] و بحث واقع گردد<ref>شفاء الغرام، فاسی المکی، ج۱، ص۳۵.</ref>. [[ازرقی]] می‌گوید: این جا محل سکونت قصی نیز بوده است<ref>اخبار مکه ازرقی، ج۲، ص۳۸۴.</ref>.
سران و ریش سفیدان و بزرگان [[قبایل]] و به ویژه [[قریش]]، هر از چندگاهی در این مکان [[اجتماعی]] داشته و به حل و فصل امور می‌پرداخته‌اند. [[سرپرستی]] دارالندوه پس از قصی به «[[عبد مناف]]» و سپس به «هاشم» رسید. [[هنگام ظهور اسلام]]، «[[حکیم بن حزام بن خویلد]]»، برادرزاده [[حضرت خدیجه]]{{س}} این [[خانه]] را به هزار درهم خرید.
«دارالندوه» در دوران ۱۳ ساله [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و قبل از [[فتح مکه]]، همچنان از اهمیت خاصی برخوردار بود. در این مکان [[تصمیمات]] [[شومی]] علیه [[پیامبر]]{{صل}} و [[بنی‌هاشم]] گرفته شد که نخستین آنها [[محاصره اقتصادی]]، اجتماعی آنان در «[[شعب ابی طالب]]» و دومین آن نیز [[توطئه]] [[قتل پیامبر]]{{صل}} بود.
وقتی [[بیعت]] دوم [[عقبه]] در [[ذی الحجه]] [[سال سیزدهم بعثت]] به انجام رسید و سپس در فاصله‌ای کمتر از سه ماه، بیشتر [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به سوی [[مدینه]] رهسپار شدند و [[رجال]] قریش دانستند که یثرب به صورت پایگاه و پناهگاهی برای رسول خدا و [[یاران]] او درآمده و [[مردم]] آن برای [[جنگیدن]] با [[دشمنان]] رسول خدا{{صل}} آماده‌اند، از [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} بیمناک شدند و برای جلوگیری از آن، در آخر ماه صفر سال چهارده بعثت در دارالندوه فراهم گشتند و به مشورت پرداختند. پس از گزارشی که درباره اهمیت موضوع و [[لزوم]] اقدام فوری از طرف بعضی به عرض [[جمعیت]] رسید، کسی نظر داد که رسول خدا{{صل}} را به زنجیر کرده و [[زندانی]] کنند تا مانند [[نابغه]] و [[زهیر]]، روزی [[مرگ]] وی نیز فرا رسد و از دست وی [[آسوده]] شوند. در رد این نظر گفته شد که اگر او را [[حبس]] کنید، البته خبر به هر وسیله به [[گوش]] [[یاران]] وی می‌رسد و بسا که هم‌دستان بر شما [[حمله]] برند و او را از چنگ شما درآورند و آن گاه، با [[رهبری]] وی بر شما [[پیروز]] گردند. دیگری پیشنهاد کرد که او را از [[مکه]] بیرون کنند.
دلیل رد این پیشنهاد این بود که مگر تأثیر گفتار و شیرینی سخن و دلربایی محمد{{صل}} را ندیده‌اند؟! به [[خدا]] قسم که اگر دست به چنین کاری زدید، باشد که بر طایفه‌ای از [[عرب]] وارد شود و با گفتار و سخنان دلربای خویش، آنان را تحت تأثیر قرار دهد و پیرو خویش گرداند و سپس با آنان بر شما حمله برد. [[فکری]] بهتر از این باید اندیشید.
[[ابوجهل بن هشام]] گفت: من در این باره نظری دارم که [[فکر]] شما تاکنون به آن نرسیده است. پیشنهاد می‌کنم که از هر [[قبیله]]، [[جوانی]] [[دلیر]] و نَسَب‌ دار [[انتخاب]] کنیم و آن گاه به هر کدام از این [[جوانان]]، شمشیری برنده بدهیم. همگی بر او بتازند و دسته جمعی او را بکشند تا از وی آسوده شویم. در این صورت، [[خون]] وی در میان همه [[قبایل]] پراکنده می‌شود و [[بنی عبد مناف]] نمی‌توانند با همه [[طوایف]] [[قریش]] بجنگند و ناچار به گرفتن [[دیه]] تن می‌دهند و ما هم دیه می‌دهیم. این پیشنهاد به اتفاق آراء پذیرفته شد و با همین تصمیم پراکنده شدند. می‌گویند دربار؟ همین انجمن و تصمیم قریش [[آیه]] ۳۰ [[سوره انفال]] {{متن قرآن|وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.</ref> نازل شد.
از طرفی [[رجال]] [[قریش]] با تصمیم [[قاطع]] بر کُشتن [[رسول خدا]]{{صل}} پراکنده شدند و از طرفی دیگر [[جبرئیل]] فرود آمد و گفت: امشب را در بستری که شب‌های گذشته می‌خوابیدی، مخواب<ref>تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، دارالفکر، ص۱۹۰.</ref>.
با [[عنایت الهی]] و [[فداکاری]] «[[علی بن ابی طالب]]{{ع}}» در [[لیلة المبیت]]، این [[توطئه]] نافرجام ماند و علی{{ع}} به جای آن حضرت در بستر خوابید و [[جان]] خود را برای [[نجات]] رسول خدا{{صل}} در معرض [[معامله]] با [[معبود]] قرار داد و زمینه [[مهاجرت]] ایشان به [[شهر مدینه]] را فراهم ساخت؛ به این مناسبت بود که این [[آیه]] در [[حق]] [[حضرت علی]]{{ع}} نازل گردید:
{{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>.
به این طریق [[پیامبر]]{{صل}} با [[سلامتی]] کامل از توطئه [[مشرکان]] رهانیده شد<ref>سیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۸۲.</ref>. [[دارالندوه]] در دوران پس از پیامبر{{صل}} از اعتبار چندانی برخوردار نبود. [[معاویه]] آن را در دوران [[حکومت]] خود خرید و هرگاه به [[حج]] می‌آمد در آنجا ساکن می‌شد. بخشی از دارالندوه در توسع [[عبدالملک]] و فرزند او ضمیمه [[مسجدالحرام]] شد. این [[خانه]] در [[دورۀ عباسی]] نیز محل اقامت [[خلفا]] و [[حاکمان مکه]] گردید و فاکهی از [[مالکیت]] «الموفق» [[عباسی]] خبر می‌دهد که وی آن را به «[[حارث بن عیسی]]» داده بود. بعدها دارالندوه را از اساس تخریب و به جای آن مسجدی ساختند که از آن [[دوازده]] در، به داخل مسجدالحرام باز می‌شد و مسقف بود. سرانجام نیز در عصر حاضر، ضمیمه مسجدالحرام گردید، که اکنون اثری از آن باقی نمانده است<ref>اخبار مکه، ازرقی ج۲، ص۳۸۷.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۴۷۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[منیره شریعت‌جو|شریعت‌جو، منیره]]، [[دارالندوه (مقاله)|دارالندوه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[منیره شریعت‌جو|شریعت‌جو، منیره]]، [[دارالندوه (مقاله)|دارالندوه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۸

واژه‌شناسی لغوی

تأسیس دار الندوه

  • نخست، مکه ناحیه‌ای خشک، و خالی از سکنه در سرزمین عربستان بود که حضرت ابراهیم (ع) به دستور خداوند پس از بنای خانه کعبه، خانواده خویش، هاجر و اسماعیل (ع) را در آن اسکان داد﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۴]. با پیدا شدن چاه زمزم، قبایلی از یمن به نام‌های جرهم و قطورا در آنجا ساکن شدند[۵]. در طول تاریخ، قبایل مختلف همواره به مکه - به علت موقعیت ممتاز خود به سبب وجود خانه کعبه در آن - توجه کرده، و هر یک در تسلط بر این منطقه کوشیده‌اند؛ چنان که قبایل بنوبکر و غبشان از طایفه خزاعه بر جرهمیان چیره شدند و آنها را از این سرزمین به مناطق اطراف راندند[۶][۷].
  • قصی، جد چهارم پیامبر (ص)[۸] که از قبیله قریش بود[۹] با دختر آخرین حاکم قبیله خزاعه - که فرمانروایی قبایل مکه را بر عهده داشت -ازدواج کرد. با مرگ حاکم قبیله خزاعه، وی با توجه به شایستگی‌هایی که داشت و نیز برتری نسب که به اسماعیل (ع) می‌رسید، طی کشمکش‌هایی چند، فرمانروایی مکه و تصدی امور کعبه را به دست گرفت[۱۰].
  • قصی، اقدامات مختلفی انجام داد. از جمله آنها که وی را به "مجمع" مشهور کرد، گردآوری قبایل پراکنده قریش در مکه بود. قصی، با توجه به مراجعات زیادی که در مقام رئیس قبیله به وی می‌شد، خانه‌ای ویژه مشورت‌های مردمی، مشهور به دارالندوه که در آن به سمت مسجدالحرام باز می‌شد در ضلع غربی کعبه[۱۱] بنا نهاد[۱۲][۱۳].

کارکردهای دارالندوه

  1. خرید آن به دست معاویه از عکرمه بن عامر[۱۹] و در بعضی گزارش‌ها حکیم بن حزام[۲۰] و دارالاماره قرار دادن آن؛
  2. خرید آن از عکرمه بن عامر به دست حکیم بن مزاحم در زمان جاهلیت) و فروختن آن به معاویه[۲۱]؛
  3. فروختن آن با نظر حکیم بن مزاحم به معاویه و خریدن آن به وسیله عکرمه بن عامر از معاویه[۲۲].

دارالندوه

«دارالندوه» یا انجمن مشورت و اجتماع، یکی از مکان‌هایی است که سابقه طولانی در تاریخ مکه دارد و می‌توان گفت قدیمی‌ترین بنایی بوده که در این شهر ساخته شده و از دوران جاهلیت تا هجرت پیامبر(ص) اهمیت فراوانی داشته است. این مکان به دست «قصی بن کلاب» بنیاد نهاده شد تا مهم‌ترین امور سیاسی، نظامی، اقتصادی در آن مورد شور و بحث واقع گردد[۲۹]. ازرقی می‌گوید: این جا محل سکونت قصی نیز بوده است[۳۰]. سران و ریش سفیدان و بزرگان قبایل و به ویژه قریش، هر از چندگاهی در این مکان اجتماعی داشته و به حل و فصل امور می‌پرداخته‌اند. سرپرستی دارالندوه پس از قصی به «عبد مناف» و سپس به «هاشم» رسید. هنگام ظهور اسلام، «حکیم بن حزام بن خویلد»، برادرزاده حضرت خدیجه(س) این خانه را به هزار درهم خرید. «دارالندوه» در دوران ۱۳ ساله بعثت رسول خدا(ص) و قبل از فتح مکه، همچنان از اهمیت خاصی برخوردار بود. در این مکان تصمیمات شومی علیه پیامبر(ص) و بنی‌هاشم گرفته شد که نخستین آنها محاصره اقتصادی، اجتماعی آنان در «شعب ابی طالب» و دومین آن نیز توطئه قتل پیامبر(ص) بود. وقتی بیعت دوم عقبه در ذی الحجه سال سیزدهم بعثت به انجام رسید و سپس در فاصله‌ای کمتر از سه ماه، بیشتر اصحاب رسول خدا(ص) به سوی مدینه رهسپار شدند و رجال قریش دانستند که یثرب به صورت پایگاه و پناهگاهی برای رسول خدا و یاران او درآمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا(ص) آماده‌اند، از هجرت رسول خدا(ص) بیمناک شدند و برای جلوگیری از آن، در آخر ماه صفر سال چهارده بعثت در دارالندوه فراهم گشتند و به مشورت پرداختند. پس از گزارشی که درباره اهمیت موضوع و لزوم اقدام فوری از طرف بعضی به عرض جمعیت رسید، کسی نظر داد که رسول خدا(ص) را به زنجیر کرده و زندانی کنند تا مانند نابغه و زهیر، روزی مرگ وی نیز فرا رسد و از دست وی آسوده شوند. در رد این نظر گفته شد که اگر او را حبس کنید، البته خبر به هر وسیله به گوش یاران وی می‌رسد و بسا که هم‌دستان بر شما حمله برند و او را از چنگ شما درآورند و آن گاه، با رهبری وی بر شما پیروز گردند. دیگری پیشنهاد کرد که او را از مکه بیرون کنند.

دلیل رد این پیشنهاد این بود که مگر تأثیر گفتار و شیرینی سخن و دلربایی محمد(ص) را ندیده‌اند؟! به خدا قسم که اگر دست به چنین کاری زدید، باشد که بر طایفه‌ای از عرب وارد شود و با گفتار و سخنان دلربای خویش، آنان را تحت تأثیر قرار دهد و پیرو خویش گرداند و سپس با آنان بر شما حمله برد. فکری بهتر از این باید اندیشید. ابوجهل بن هشام گفت: من در این باره نظری دارم که فکر شما تاکنون به آن نرسیده است. پیشنهاد می‌کنم که از هر قبیله، جوانی دلیر و نَسَب‌ دار انتخاب کنیم و آن گاه به هر کدام از این جوانان، شمشیری برنده بدهیم. همگی بر او بتازند و دسته جمعی او را بکشند تا از وی آسوده شویم. در این صورت، خون وی در میان همه قبایل پراکنده می‌شود و بنی عبد مناف نمی‌توانند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار به گرفتن دیه تن می‌دهند و ما هم دیه می‌دهیم. این پیشنهاد به اتفاق آراء پذیرفته شد و با همین تصمیم پراکنده شدند. می‌گویند دربار؟ همین انجمن و تصمیم قریش آیه ۳۰ سوره انفال ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۳۱] نازل شد.

از طرفی رجال قریش با تصمیم قاطع بر کُشتن رسول خدا(ص) پراکنده شدند و از طرفی دیگر جبرئیل فرود آمد و گفت: امشب را در بستری که شب‌های گذشته می‌خوابیدی، مخواب[۳۲]. با عنایت الهی و فداکاری «علی بن ابی طالب(ع)» در لیلة المبیت، این توطئه نافرجام ماند و علی(ع) به جای آن حضرت در بستر خوابید و جان خود را برای نجات رسول خدا(ص) در معرض معامله با معبود قرار داد و زمینه مهاجرت ایشان به شهر مدینه را فراهم ساخت؛ به این مناسبت بود که این آیه در حق حضرت علی(ع) نازل گردید: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۳۳]. به این طریق پیامبر(ص) با سلامتی کامل از توطئه مشرکان رهانیده شد[۳۴]. دارالندوه در دوران پس از پیامبر(ص) از اعتبار چندانی برخوردار نبود. معاویه آن را در دوران حکومت خود خرید و هرگاه به حج می‌آمد در آنجا ساکن می‌شد. بخشی از دارالندوه در توسع عبدالملک و فرزند او ضمیمه مسجدالحرام شد. این خانه در دورۀ عباسی نیز محل اقامت خلفا و حاکمان مکه گردید و فاکهی از مالکیت «الموفق» عباسی خبر می‌دهد که وی آن را به «حارث بن عیسی» داده بود. بعدها دارالندوه را از اساس تخریب و به جای آن مسجدی ساختند که از آن دوازده در، به داخل مسجدالحرام باز می‌شد و مسقف بود. سرانجام نیز در عصر حاضر، ضمیمه مسجدالحرام گردید، که اکنون اثری از آن باقی نمانده است[۳۵].[۳۶]

منابع

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۷.
  2. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸.
  3. شریعت‌جو، منیره، دارالندوه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۴۹.
  4. «و (یاد کن) آنگاه را که خانه (کعبه) را برای مردم جای بازگشت و امن کردیم و (گفتیم) از "مقام ابراهیم" نمازگاه گزینید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طواف‌کنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار، پاکیزه بدارید و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوه‌ها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم کرد و این پایانه، بد است و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را فرا می‌بردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بی‌گمان تویی که شنوای دانایی» سوره بقره، آیه ۱۲۵-۱۲۷.
  5. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۱؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۵۴.
  6. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۴؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰.
  7. شریعت‌جو، منیره، دارالندوه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۴۹.
  8. محمد بن عبد الله بن عبدالمطلب (شیبة) بن هاشم (عمرو) بن عبد مناف (مغیرة) بن قصی (زید) بن کلاب.
  9. از دیدگاه عده‌ای افراد قریش به کسانی گفته می‌شود که فرزندان نضر بن کنانه باشند و به نظر برخی دیگر به فرزندان فهر بن مالک گفته می‌شود. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۳.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸ و ص۱۲۳.
  11. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۰۷.
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸.
  13. شریعت‌جو، منیره، دارالندوه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۵۰.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
  15. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (ص) و الثلاثه الخلفاء، ج۱، ص۶۰.
  16. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۰۷.
  17. علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۷۰.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  19. ابن هشام، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۳؛ محمد بن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۳۴.
  20. حکیم بن حزام بن خویلد بن أسد بن عبد العزّی بن قصی القرشی الأسدی برادرزاده خدیجه همسر پیامبر (ص) می‌باشد. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۶۲.
  21. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۱۲۱ و ۱۲۷.
  22. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۲۳.
  23. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۳.
  24. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.
  25. شمس الدین محمد بن احمد الذهبی (م ۷۴۸)؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۶۵.
  26. شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۶۵.
  27. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶۹.
  28. شریعت‌جو، منیره، دارالندوه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۵۰-۳۵۲.
  29. شفاء الغرام، فاسی المکی، ج۱، ص۳۵.
  30. اخبار مکه ازرقی، ج۲، ص۳۸۴.
  31. «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
  32. تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، دارالفکر، ص۱۹۰.
  33. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  34. سیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۸۲.
  35. اخبار مکه، ازرقی ج۲، ص۳۸۷.
  36. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۴۷۹.