دعوت در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}})) |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{ | {{پانویس}} | ||
[[رده:دعوت]] | [[رده:دعوت]] | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] |
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۴:۵۴
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل دعوت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
از جمله شیوههای تبلیغ و دعوت رسول خدا این بود که اشخاصی را به عنوان سفیر خویش به سوی اقوام و ملل و حضور رؤسا و ملوک کشورها میفرستاد و طی نامهای آنان را به پذیرش اسلام دعوت میکرد. نخستین سفیر پیامبر اسلام(ص) شخصی به نام مصعب بن عمیر بود. مصعب، این جوان تازهمسلمان - که در اثر ضمیر نورانی و ذکاوت، مسلمان شده و از خانواده کافر خویش جدا گشته بود- در حالیکه تنها فرزند پدر و مادر نیز محسوب میشد. مصعب از طرف پیامبر به عنوان اولین سفیر اسلام به مدینه (یثرب) اعزام شد و آنان را دعوت به اسلام نمود. شخص پیامبر نیز یکبار به عنوان دعوت عازم شهر طائف شد و کفّار و ستمکاران آن حضرت را سنگباران کرده و مورد آزار و اذیت قرار دادند. همراه با اوج انقلاب و گسترش اسلام نیز سفرای زیادی به کشورهای دور و نزدیک فرستاد و سران و مردم آن کشورها را به اسلام دعوت نمود. اکنون اسامی عدهای از سفرای پیامبر را در اینجا ذکر میکنیم:
- عبدالله بن حذافه سهمی، سفیر پیامبر به ایران و دربار کسری (پادشاه ایران) بود. کسری (خسرو پرویز) از ناراحتی و شدت استکبار، عبدالله بن حذافه را تحقیر نمود و نامه پیامبر را پاره کرد.
- حاطب بن ابی بلتعه، سفیر اسلام در مصر و برای دعوت مقوقس بود. مقوقس به او احترام زیادی قایل شد و اسلام را پذیرفت و هدایایی نیز خدمت پیامبر فرستاد.
- دحیه کلبی، دحیة بن خلیفة الکلبی همراه ابوسفیان و چند نفر دیگر به عنوان سفیر اسلام به روم اعزام شدند و نامه دعوت پیامبر را به قیصر رساندند.
- عمرو بن امیه، سفیر پیامبر در حبشه (اتیوپی).
- سلیط بن عمرو، سفیر پیامبر برای دعوت پادشاه یمامه هوزة بن علی الحنفی.
- عمرو بن عاص، سفیر پیامبر در سرزمین عمان.
- حرملة بن زید، پیامبر(ص) در سال نه هجری هنگام جنگ تبوک یک هیأت سفرا برای دعوت مردم شهر ساحلی ایله (در کنار دریای سرخ) و حومه آن و نیز بزرگشان یوحنا بن روبه اعزام داشت. این هیأت متشکل از حرمله، زید و [[حریث بن زید[[ و أبیّ و شرحبیل بود.
- مهاجر بن ابی امیه، سفیر پیامبر در قسمتی از اراضی یمن و دربار پادشاهان حمیر.
- خالد بن ولید، سفیر پیامبر در همدان (شهری بوده در نزدیکی دریای عمان). خالد ششماه در آنجا اقامت داشت و مردم را دعوت به اسلام میکرد اما کسی نمیپذیرفت.
- علی بن ابیطالب، سفیر بعدی پیامبر در همدان شد. پس از اقامت علی بن ابیطالب در همدان همه اهالی در عرض یک روز اسلام را قبول کردند[۱].
- حذیفة بن یمان، سفیر اسلام در سرزمین هندوستان و دربار حاکم آنجا به نام سرباتک. از قرار معلوم سرباتک تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد[۲].
- عبدالله بن عوسجه، سفیر پیامبر در میان قبیله حارثة بن قریظ.
- جریر بن عبدالله بجلی، سفیر پیامبر در میان قبایل ذی الکلاع الحمیری.
بنابراین، پیامبر اسلام(ص) دین را از سیاست جدا نمیدانسته، بلکه رسالت همان اصلاح سیاست و هدایت امور سیاسی جامعه در کانال و مسیر صحیح میباشد. در بعضی موارد به ویژه دستورهایی از پیامبر صادر شده که تأکید ویژهای بر تلفیق مسائل و مسؤولیتهای عبادتی و سیاسی دارد. یکی از این موارد نامهای است که حضرت به اولین سفیر اسلام در مدینه (مصعب بن عمیر) داده است. او که به عنوان سفیر پیامبر در مدینه اقامت داشت، مردم را به اسلام دعوت میکرد؛ رسول خدا(ص) طی نامهای دستور فرمودند که مصعب نماز جمعه نیز اقامه کند: «أما بعد، فانظر الیوم الذی تجهر فیه الیهود بالزبور لسبتهم، فاجمعوا نساءکم و ابنائکم فاذا مال النهار عن شطره عندالزوال من یوم الجمعه فتقربوا الی الله برکعتین»[۳]؛ اما بعد، همچنان که میبینی یهودیان در روز شنبه تظاهر به زبور میکنند، ظهر روزهای جمعه شما نیز زنان و فرزندان خود را جمع کنید و با خواندن دو رکعت نماز به خدا تقرّب جویید. مصعب در مدینه، سفیر سیاسی پیامبر و مبلغ اسلام و امام جمعه و معلم قرآن و عقاید نیز بود. در کلاسهای ویژهای که تشکیل میداد، به تازه مسلمانان یثرب قرائت قرآن یاد میداد. سفرای دیگر حضرت نیز بنا به اقتضای موقعیت خود چنین بودند. وقتی پدر و مادر سرمایهدار مصعب از اسلام او باخبر شدند، مدتی وی را زندانی ساختند و... مصعب اولین نماز جمعه را در مدینه به پا داشت. او در سن چهلسالگی در جنگ بدر به شهادت رسید[۴]
آیات قرآنی مرتبط
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ مکاتیب الرسول، ص۱۹۲.
- ↑ مکاتیب الرسول، ص۳۸.
- ↑ مکاتیب الرسول، ص۲۳۹.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۳۱۸.