دعوت در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

دعوت عبارت است از خواندن و دعوت ‌کردن به چیزی یا کسی. تبلیغ و دعوت‌ کردن یکی از وظایف مهم انبیای الهی بوده است که به دو صورت سرّی و آشکار انجام می‌گرفته است، با استفاده از شیوه‌هایی همچون استدلال، موعظه و جدل و دارای دو مرحله اساسی: تبلیغ مسالمت‌آمیز و برخورد قهرآمیز و مسلّحانه با جلوگیری‌کنندگان از تبلیغ اسلامی است.

معناشناسی

دعوت در لغت عبارت است از: خواندن، درخواست‌ کردن، ندا دادن و صدا زدن، دعوت ‌کردن به چیزی یا کسی، استغاثه و یاری‌ خواستن، پرسیدن، فریاد زدن با حسرت و اندوه[۱].[۲]

دعوت یکی از وظایف انبیاء

دعوت‌ کردن - به معنای تبلیغ - (دُعاة جمع داع به معنای مبلِّغ و دعوت‌ کننده) یکی از وظایف مهم انبیای الهی بوده است. در قرآن کریم، دعوتِ خدا و رسول (ص) با این واژه بیان شده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[۳]. دعوت توسط انبیای پیشین، به دو صورت سرّی و آشکار انجام می‌گرفت؛ از جمله ایمان آوردن "مؤمن آل فرعون" که به طور سرّی به رسالت حضرت موسی (ع) ایمان آورده بود[۴].[۵]

دعوت، نخستین گام پیامبر (ص) در سیاست خارجی اسلام بوده و هدف از آن، درخواست پذیرش غیر مسلمان به اسلام است. بر اساس آیات قرآن، دعوت بایستی با حکمت، موعظه نیکو و مناظره با نیکوترین روش انجام پذیرد ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۶].

دعوت به اسلام، به صورت سرّی یا علنی است و تشخیص این دو امر، به عهدۀ پیامبر (ص) و یا امام معصوم (ع) بوده است؛ به عنوان مثال، پیامبر (ص) زمانی در خانه "ارقم بن ابی الارقم" به طور مخفی[۷] و زمانی نیز در کنار خانه کعبه به صورت آشکار[۸]، مردم را به اسلام دعوت می‌کرد. برخی از دعوت جهانی پیامبر (ص) عبارت بودند از[۹]:

  1. دعوت از دربار ایران (خسرو پرویز) توسط "عبدالله بن حذافه سهمی
  2. دعوت از دربار مصر، توسط "حاطب بن ابی بلتعه
  3. دعوت از دربار روم، توسط "دحیه کلبی"[۱۰].

دعوت یکی از وظایف دولت

اصل دعوت در همه نظام‌های سیاسی و اجتماعی با هدف تعلیم و تثبیت ارزش‌ها و هنجارهای مطلوب با ابزارهای مختلف، از عمده‌ترین وظایف دولت، گروه‌های مختلف و آحاد مردم جهت تقویت روحیه جامعه‌پذیری است[۱۱].

شیوه‌های دعوت

یکی از رسالت‌هایی که مسلمانان بر عهده دارند، دعوت همگان به توحید و یکتاپرستی است. نخستین پیام رسول خدا به مشرکان این بود که «قُولُوا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ تُفْلِحُوا»[۱۲].

رسول خدا، به‌عنوان آخرین پیام‌آور الهی، وظیفه داشت تا همگان را به توحید و اسلام فرابخواند؛ زیرا رستگاری مردم در گرو گرایش به ایمان بود. مسلمانان در صدر اسلام برای حفظ عقیده و ایمان خویش در برابر متجاوزان به حقوق بشر که مانع انتخاب آزاد مردم می‌شدند و اجازه ایمان آوردن مردم به توحید و اسلام را نمی‌دادند و هر کسی را که به پیامبر می‌گروید، آزار و اذیت کرده و با انواع محرومیت‌ها روبه‌رو می‌کردند، مجبور به جنگ و جهاد می‌شدند. از همین‌رو، بسیاری از فقیهان از جهاد ابتدایی به “جهاد دعوت” یاد کرده‌اند، مقصودشان آن است که می‌توان برای دعوت به توحید جهاد کرد. مشرکان در حقیقت نه تنها مؤمنان به اسلام را شکنجه می‌کردند، بلکه مانع ایمان آوردن دیگران به توحید و یکتاپرستی بودند؛ زیرا ایمان آوردن مردم به پیامبر و اسلام به منزلۀ و پایان سیادت و سروری و چپاول مردمان ضعیف و بی‌پناه از سوی آنان بود. مسلمانان به حکم عقل حق داشتند تا همگان را به توحید دعوت کنند و دیگران نیز در پذیرش و عدم پذیرش آن آزاد بودند، کسی حق نداشت مانع این دعوت و مانع پذیرش اسلام توسط مردم شود. جرقه جنگ و جهاد در صدر اسلام از همین جا زده شد و به مسلمانان اجازه داده شد تا از عقیده و ایمان و موجودیت خویش دفاع کنند. أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[۱۳].

شهید مطهری این پرسش را مطرح کرده که “آیا جنگیدن برای آزادی دعوت جایز است یا نه؟ ” به این معنا که ما مجاز باشیم پیام دعوت خود را به گوش همگان برسانیم و البته آنان در پذیرش و عدم پذیرش آن آزاد باشند، نه اینکه بخواهیم عقیده خود را بر آنان تحمیل نماییم؟ ایشان با استناد به دو حق عمومی انسانی آن را مجاز دانسته است؛ یکی “توحید” که به نظر ایشان حق عمومی انسانی است و دیگری “آزادی” که آن هم حق عمومی انسانی است. هر یک از این دو حق را بپذیریم می‌توانیم برای آزادی دعوت بجنگیم. ایشان از این جنگ به جهاد برای رفع موانع یاد کرده‌اند[۱۴].

برخی دیگر نیز “جهاد ابتدایی” را به همین معنا تفسیر کرده‌اند تا با “عدم امکان تحمیل عقیده و ایمان” سازگار باشد[۱۵]، البته با توجه به ابزارهایی که امروزه در اختیار بشر قرار گرفته، به‌گونه‌ای که دعوت به توحید نیازمند حضور در میان مردمان بلاد دیگر و دعوت حضوری نیست، شاید موضوع جهاد به این معنا منتفی شده باشد. امروزه امکان ندارد کسی بتواند مانع دعوت ملل دیگر عالم به توحید و یکتاپرستی شود. در دنیای امروز پیروان همه مکاتب مادی و الهی می‌توانند دیگران را به عقیده و مرام خویش دعوت کنند. پیروان اسلام هم با استفاده از ابزارهای جدید بدون آنکه کسی بتواند مانع دعوت دیگران به توحید شود، می‌توانند دیگران را به اسلام فرا بخوانند.

قرآن کریم برای دعوت دیگران به راه هدایت پروردگار، راهکار معین و مؤثری مقرر کرده است: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۱۶].

بدین وسیله سه راهکار “حکمت”، “موعظه نیکو” و “جدال احسن” برای دعوت دیگران به توحید و یکتاپرستی پیش روی ماست. از این آیه می‌توان به این نکته رسید که جهاد راهکار دعوت به توحید شمرده نمی‌شود، بلکه جهاد راهی برای رفع موانع دعوت به توحید از راهکارهایی سه‌گانه پیش‌گفته است؛ هرچند امروزه کسی قادر به ایجاد مانع برای دعوت دیگران به توحید نیست تا نیازمند جهاد به معنای رایج آن باشد، گرچه جهاد در عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی برای مقابله با ترفندهای دشمنان اسلام همچنان جریان دارد. تعیین سه راهکار متفاوت نیز بدین خاطر است که مردم از نظر میزان دانش، معرفت، درک و شعور، و ظرفیت یکسان نیستند، از این‌رو، باید اهل منطق و استدلال را با “حکمت و برهان”، مردمان جاهل و غافل را با “موعظه و پند” و اهل مجادله را با “جدال احسن و گفتگو” به توحید فراخواند.

در مجموع از دیدگاه قرآن دعوت الهی سه شیوه دارد:

  1. دعوت با حکمت؛
  2. دعوت با موعظه حسنه؛
  3. دعوت با جدال احسن.

دعوت با حکمت، اثبات حق به‌وسیلۀ علم و عقل است و هیچ شک و شبهه و ابهامی را باقی نمی‌گذارد. موعظه نیز بر دو قسم است: حسنه و غیر حسنه. مراد از موعظه حسنه موعظه‌ای است که با اخلاق نیکو بوده و واعظ به موعظه خود پایبند باشد، چنین دعوتی، قلب مخاطب را برای پذیرش حق آماده‌تر می‌کند و جدال یعنی گفتگوی دو طرفه و مناظره که برای دعوت به حق باید به شکل احسن باشد؛ یعنی موجب تهیج، مقاومت یا عناد طرف مقابل نگردد؛ لذا باید از سوء‌ تعبیر، اهانت و بدگویی به طرف مقابل و اعتقاداتش خودداری شود[۱۷].

نتیجه آنکه، دعوت به توحید و هدایت الهی قاعده‌ای ثابت و رویکردی همیشگی برای انواع فعالیت‌هاست. در روابط خارجی با ملت‌ها و دولت‌های دیگر، هرچند در چارچوب منافع ملی انجام می‌شود، نمی‌توان از این نکته کلیدی غفلت ورزید. برای گسترش توحید و اسلام باید از همه ابزارهای لازم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و از طریق سه راهکار یاد شده، استفاده کرد. ابزارهای جدید این رویکرد را تسهیل کرده‌اند، به‌گونه‌ای که برای عمل به قاعده دعوت موانع کمتری وجود دارد[۱۸]

دعوت در فقه سیاسی اسلام

مسلمانان و رهبر اسلامی، باید کفّار را دعوت به اسلام و پذیرش توحید و نبوت حضرت محمد بن عبدالله (ص) و دیگر مسائل اعتقادی اسلام بنمایند.

بنابراین، “دعوت”، یعنی درخواست پذیرش اسلام توسط مسلمانان از افراد غیر مسلمان. درخواست‌کننده اصطلاحاً “داعی” نامیده می‌شود و “داعی” در دعوت خود باید قصد قربت داشته باشد؛ یعنی این عمل را به منظور جلب رضایت خدا و به عنوان یک تکلیف الهی انجام بدهد. در غیر این صورت مورد قبول خداوند نمی‌باشد.

دعوت از احکام منصوصه اسلام و جزء ضروریات دین است؛ یعنی در مورد آن آیه و دستور صریح و روشن در قرآن مجید آمده است و مسأله‌ای نیست که به طور غیر مستقیم توسط اجتهاد مجتهدان استنباط شده باشد. ولذا اهمیت بسیاری دارد. فقها معمولاً وقتی از جهاد بحث می‌کنند، دعوت را نیز در “کتاب جهاد” می‌آورند. چون آن را به عنوان عمل واجب قبل از جهاد مسلّحانه علیه کفّار ظالم تلقی می‌کنند. روایات و احادیث مربوط به دعوت در کتاب‌های حدیثی نیز جزء کتاب جهاد گنجانده شده است و محدثان و فقیهان کتاب جداگانه و مستقلی برای آن باز نکرده‌اند، اما باتوجه به مسائل متعدد مربوط به بحث دعوت، شایسته است به طور جداگانه و مستقل مطرح شود.

همان‌طور که گفته شد در تقسیم‌بندی فقهی دعوت جزء مسائل عبادی است یعنی باید به قصد قربت به خداوند انجام پذیرد. و اکنون نصوص مربوط به دعوت را در قرآن ملاحظه می‌کنیم: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۱۹].

خداوند در این آیه، با کلمه امر ادْعُ إِلَى... وجوب دعوت را اعلان داشته است. باتوجه به اینکه صیغه امر، دلالت بر وجوب مأمور به دارد (به جز آن مواردی که با قرینه، استثنا شده باشد) و نیز با توجه به سیره و سنت سیاسی پیامبر اسلام که مسأله دعوت را در سرلوحه برنامه‌های خود قرار داده بود، وجوب دعوت برای مسلمانان، محرز و مسلّم می‌باشد. تنها مسأله‌ای که می‌تواند مورد اختلاف‌نظر بین فقها قرار گیرد، واجب کفایی و یا عینی‌بودن آن است؛ چون در تکالیف اسلامی، دو نوع وجوب ملاحظه می‌شود؛ یکی وجوب عینی نام دارد که به شخص مکلّف، عیناً واجب است و با انجام‌دادن دیگران از ذمه او ساقط نمی‌شود؛ مانند تکلیف نماز و... که هرکس خودش باید آن را به‌جا آورد.

دیگری واجب کفایی است و آن بر همه مسلمانان واجب است، اما اگر عده‌ای از ایشان آن را به جا آوردند، از دیگران نیز کفایت می‌کند و لازم نیست فرد فرد مسلمانان آن را انجام دهند؛ مانند “رباطه”، یعنی مرزداری و حفاظت از سر حدات اسلامی. رباطه بر هر فرد مسلمان بالغ و عاقلی واجب می‌باشد؛ اما وجوب آن “کفایی” است.

در مسأله دعوت نیز ممکن است ما آن را یا واجب کفایی و یا واجب عینی بدانیم. اما نظر مشهور فقها بر این است که واجب کفایی است. چنان‌که خود جهاد مسلّحانه با دشمنان اسلام واجب کفایی است. هیچ مسلمانی حق ندارد قبل از آنکه کفّار را به پذیرش اسلام دعوت کند با آنان جنگ و جهاد نماید. دعوت، امر واجبی است که باید قبل از شروع جهاد صورت بگیرد و این نظر همه فقها می‌باشد. شیخ بهائی از فقهای دوران صفویه، در کتاب “جامع عباسی” در این‌باره می‌گوید: “قبل از جهاد، انجام سه امر واجب است: اول دعوت به اسلام است، زیرا ابتدا به قتال با کفّار جایز نیست مگر بعد از آنکه امام با نایب او، ایشان را به شهادتین و اقرار به وحدانیّت خدای تعالی و عدل او و نبوّت حضرت محمد (ص) و امامت حضرت امیر مؤمنان (ع) و اولاد معصوم ایشان‌ها (ع) و جمیع شرایع و احکام آن، دعوت کند و اگر بی‌آنکه امام، کفّار را دعوت به اسلام نماید، مسلمانی یکی از ایشان را بکشد، معصیت کرده است، اما قصاص و دیه بر او نیست.

این دعوت، برای جماعتی لازم است که دعوت به ایشان نرسیده باشد و به بعثت رسول الله (ص) عالم نبوده باشند. اما جماعتی که دعوت به ایشان رسیده باشد و عالم به دعوت و بعثت رسول الله باشند، لازم نیست، لکن سنّت مستحب است”[۲۰]. فقیه بزرگ شیعه علامه حلّی نیز در کتاب ارزشمند “تبصرة المتعلمین” از “دعوت” به عنوان مرحله قبل از جهاد یاد کرده است[۲۱].

یکی دیگر از آیات قرآن که وجوب دعوت از آن استفاده می‌شود آیه شریفه زیر است: فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ[۲۲]. این آیه، با لحنی بسیار تند و قاطع دستور “دعوت” می‌دهد و آن را به عنوان یک مأموریت الهی که باید انجام پذیرد مطرح می‌سازد و بدیهی است که تخلّف از این فرمان الهی با این صراحت، گناه خواهد بود و امتثالش واجب.

یکی دیگر از آیات دعوت، این آیه شریفه است که می‌فرماید: وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۲۳].

همین‌طور آیه ۱۰۸ سوره یوسف نیز در زمینه دعوت است: قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۴].

با توجه به منطوق و مفهوم این آیات قرآنی، وجوب دعوت برای مسلمانان، امری مسلم می‌باشد و دولت اسلام باید سیاست خارجی و روابط خود با ملل و کشورهای بیگانه را بر این اساس، تنظیم نماید و استوار سازد. رسالت و نقش سفارت‌خانه‌های دولت اسلامی در کشورهای کافر، در درجه اول “دعوت” رسمی آن دولت و ملت به اسلام می‌باشد. و اساساً منظور از ارسال سفیر همین است چنان‌که پیامبر معظم اسلام (ص) چنین کردند[۲۵].

“دعوت” مرحله قبل از شروع جهاد ابتدایی و آزادی‌بخش می‌باشد. دعوت موج تبلیغات توحیدی و اسلامی است که توسط مسلمانان علیه کفر و شرک در کشورهای کفرپیشه انجام می‌گیرد در واقع نقطه اوج مبارزه عقیدتی اسلام، دعوت است که خود آن منجر به جهاد آزادی‌بخش می‌شود. در اسلام، تحمیل عقیده نیست، بلکه تبلیغ عقیده است. قرآن کریم می‌فرماید: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى[۲۶].

لذا نمی‌توان گفت، اسلام می‌خواهد پیروان سایر مکاتب و ادیان را به قدرت اسلحه از میان بردارد و به زور سلاح، عقیده خود را تحمیل نماید، بلکه مطلب درست برعکس است. مسلمانان موظفند نخست به تبلیغ اسلام و دعوت مردم به پذیرش آن، بپردازند و در این راه، این دشمنان خدا و مردم هستند که با ایجاد مانع، برخورد فرهنگی و سیاسی مسالمت‌آمیز را، تبدیل به برخورد نظامی می‌کنند و مسلمانان نیز در مقام دفاع بر می‌آیند و بدین‌وسیله جهاد آزادی‌بخش اسلامی آغاز می‌شود.

یک نویسنده اسلامی، این مسأله را به صورت زیر ترسیم کرده است: “جهاد آزادی‌بخش نخست با یک جریان نیرومند تبلیغاتی که از جامعه اسلامی به حرکت در می‌آید پدیدار گشته و مواضع اعتقادی و پایگاه‌های ایدئولوژیک خصم را که بر کشوری دوگانه فرمان‌روایی دارد، درهم می‌کوبد و بخش اعظم جامعه سیاسی او را ضمن یک تجزیه حیرت‌آور انقلابی، به خود ملحق می‌نماید.

بنابر همین خاصیت انقلابی و انهدامی مبارزه اعتقادی است که خصم برای فرار از سرنوشت محتوم، به دست‌وپا می‌افتد و از میدان پیکار عقیدتی، به صحنه پیکار نظامی می‌گریزد و جهاد آزادی‌بخش با این ترتیب به مبارزه نظامی مسلمانان با خصم، تغییر شکل پیدا می‌کند؛ با آنکه جهاد آزادی‌بخش به واسطه خوی فطری ستمکاران و طبقات حاکمه کافر کیش، بالضرور و در زمانی کوتاه از صورت جدال عقیدتی بیرون آمده و به پیکار نظامی می‌انجامد، جز زدودن موانعی که در راه آگاهانیدن توده‌های مردم و بیدار کردن و گروانیدنشان به معتقدات و نظم اجتماعی عادلانه، ایجاد شده است، نمی‌باشد”[۲۷].

لازم به یادآوری است که براساس اجماع فقهای شیعه، جهاد ابتدایی و آزادی‌بخش “با وجود امام عادل یا نایب او در صورت دعوت‌شدن، واجب می‌شود”[۲۸].[۲۹]

انواع دعوت

آن‌چنان که از قرآن کریم و سیره انبیا، خاصه پیامبر خاتم و ائمه اطهار (ص) بر می‌آید “دعوت” به اسلام به دو صورت می‌باشد: دعوت علنی و دعوت سری.

تشخیص مورد زمانی و یا شخصی آن با خود پیامبر و امام بوده است که مثلاً چه زمانی دعوت آشکار و چه هنگامی دعوت سرّی و مخفی کنند و یا چه کسانی را آشکارا و چه کسانی را مخفیانه به اسلام دعوت نمایند تا بیشتر مؤثر واقع شود؛ اما جایز بودن دعوت مخفی و یا آشکار، هر دو جای هیچ بحثی نیست. “مؤمن آل فرعون” که به رسالت حضرت موسی ایمان آورده بود، مدت‌ها ایمان خود را پنهان و کتمان داشته بود و دعوت مخفی می‌کرد و ایمان آوردن “آسیه” همسر فرعون نیز شاید از تأثیرات همین دعوت باشد.

پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز زمانی در خانه ارقم بن ابی‌الارقم به طور مخفی دعوت می‌کرد و زمانی در کنار خانه کعبه به صورت آشکار. ائمه معصومین و نیز گاهی از شیوه تقیّه و مخفی‌کاری استفاده می‌کردند و گاهی از شیوه دعوت آشکار. پیامبران گذشته نیز چنین بودند؛ گاهی دعوتشان سرّی بود و گاهی آشکار.

خداوند در قرآن مجید از زبان حضرت نوح (ع) شیوه برخورد و دعوت آن حضرت با قوم خود را چنین نقل می‌فرماید: إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ *... قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا * وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا * ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا * ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا...[۳۰].

اینها آیاتی چند از قرآن کریم هستند که “اسلوب و نوع دعوت” را - که آشکار باشد یا سرّی - مشخص می‌کنند و این که چه اصول اخلاقی و روانی باید در آن رعایت شود. بنابراین، از مجموع این مطالب می‌توان چنین نتیجه گرفت که نوع دعوت، محدود نمی‌باشد، بلکه طبق اقتضای حال “داعی” باید خودش نوع دعوت خود را انتخاب کند؛ در این مورد با سنجش دقیق شرایط مکانی و زمانی و نیز موقعیت اشخاص مورد دعوت، تصمیم مقتضی گرفته خواهد شد[۳۱].

مصادیق دعوت

در بحث دعوت چیزی که باید معلوم گردد این است که داعی به چه چیزی دعوت می‌کند؟ اصول و مبانی مورد تبلیغ و دعوت چیست؟ جواب سؤال این است که دعوت‌کننده، باید مردم را به توحید و اسلام دعوت نماید؛ یعنی اعتقاد به وحدانیت و یگانگی خدا و نبوت حضرت محمد بن عبدالله (ص) و اطاعت از اوامر و دستورهای خدا و پیامبر (اعتقاد به خدا و عمل به قوانین فردی و اجتماعی- الهی اسلام).

امام سجاد (ع) ضمن یک حدیث مفصّل، مبانی و اصول مورد دعوت را چنین بیان می‌فرماید: “... مردی از قریش به محضر حضرت علی بن الحسین (ع) وارد شد و از او پرسید که روش و شیوه دعوت به اسلام چگونه است؟ حضرت پاسخ داد: اگر خواستی کسی را به اسلام دعوت نمایی چنین بگو: بسم الله الرحمن الرحیم؛ من تو را به خدای یگانه و بی‌همتا و به دین او دعوت می‌کنم. و خلاصه دین خدا در دو چیز جمع می‌باشد: اول، شناخت و معرفت خدا، دوم، رفتار و عمل بر طبق رضایت او. شناخت خدا به این صورت حاصل می‌شود که او را به این صفات بشناسی: یگانگی، مهربانی و رحمت، عزت و علم، قدرت و چیرگی بر تمام اشیا و موجودات، قادر بر نفع و ضرر و قاهر و مسلّط بر همه چیز، دیده‌ها او را نمی‌بینند و او دیده‌ها را می‌بیند، لطیف و آگاه، و این که محمد (ص) فرستاده و بنده اوست، و آن‌چه که از جانب خدا آورده حق و غیر آن هر چه باشد، باطل است.

اگر کفّار را به این صورت دعوت به اسلام کردید و آن را پذیرفتند، در دسته مسلمانان وارد می‌شوند و قوانین اسلام، مانند دیگر مسلمانان، شامل حال آنان نیز می‌گردد”[۳۲]. شیخ حرّ عاملی، نویسنده وسائل‌الشیعه، پس از نقل این حدیث می‌گوید: “این بهترین شیوه دعوت به اسلام است”.

طبق مفاد این حدیث شریف، دعوت باید از “توحید” شروع شود؛ یعنی داعی باید ابتدا تارهای عنکبوتی و خرافی شرک را در ذهن کفّار، با دعوت به توحید و یگانه‌پرستی، پاره سازد و او را از خواب بی‌خبری و غفلت، بیدار نماید و با مبدأ آفرینش، یعنی آفریدگار توانای این جهان، آشنا کند و سپس دین پاک محمد (ص) را به عنوان دین حق خدا و عادلانه‌ترین نظم اجتماعی و سیاسی به او عرضه نماید. بدین وسیله پندارهای شرک‌آلود و نظام‌های اجتماعی بر پایه ستم و ضد قسط را از اساس ویران نماید، چراکه فشرده و خلاصه اسلام، همان شعار کوبنده و نجات‌بخش: «لا اله الا الله و محمد رسول الله» می‌باشد. اگر کسی این دو شعار آسمانی را گردن نهد و از عمق وجود بپذیرد، علیه عوامل و مظاهر کفر و شرک و ستم، و انحطاط و ذلّت، تبعیض و فساد، خواهد شورید؛ هرچند که مظهر این آلودگی‌ها خودش بوده باشد.

خداوند به موسی (ع) دستور می‌دهد: به سوی فرعون برو و او را به اسلام و توحید دعوت کن! منظور این است که ابتدا سعی شود بُعد معنوی و الهی وجود فرعون، علیه بعد خاکی و شیطانی او برانگیخته شود، اگر فرعون در اثر شدت فساد، قابل و پذیرای پند و موعظه نبود، علیه او قیام قهرآمیز شود.

شیوه اسلام، در دعوت به اسلام همین است و خاتم پیامبران نیز ابتدا ملل واقوام عالم و سران و رهبران آنها را با ملایمت و نامه، دعوت به پذیرش اسلام نمود.

برای بیشتر روشن‌شدن مطلب و اینکه شیوه دعوت چیست و مبانی مورد تبلیغ و دعوت چه می‌باشند؟ چند نمونه از نامه‌های رسول خدا (ص) را که به سران و پادشاهان آن روز فرستاده و از یک موضع تبلیغی برتر، آنان را به پذیرش اسلام و توحید دعوت کرده، در این جا می‌آوریم: برای درک عمق و عظمت و جهت‌گیری تهاجمی این نامه‌ها، لازم است که جوّ سیاسی حاکم بر فضای آن روزها و کشورها را در نظر بگیریم.

مثلاً با درنظرگرفتن میزان نخوت و خودخواهی و قدرت خسرو پرویز شاه آن روز ایران، می‌توان دریافت که پیامبر اسلام (ص) در نامه خود علاوه بر نفی مقام پادشاهی، تا چه اندازه قدرت او را تحقیر کرده است. همچنین در مورد “هرقل” امپراتوری روم و دیگر ملوک و رؤسای قبایل آن زمان نیز توجه به این مطلب ضرورت دارد.

پیامبر (ص) از روستای بی‌نام و نشان “یثرب” و مدینه ده‌ها نامه دعوتگرانه و آمرانه به سران سلاطین و پادشاهان آن زمان در نقاط مختلف دنیا نوشته و توسط سفیران ویژه ارسال داشته است تا بتواند اسلام و پیام خدا را به گوش همه جهانیان برساند.

پیامبر اسلام (ص) با این که فاقد قدرت نظامی بود، در دعوت خود از هیچ قدرتی هراس به دل راه نداده و از سران هندوستان و ایران گرفته تا روم و اروپا و آفریقا و... نامه نوشته و قاطعانه آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرده است. متن نامه آن حضرت به “خسرو پرویز” کسری، شاه آن روز ایران چنین است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى‏ كِسْرَى‏ عَظِيمِ‏ فَارِسَ‏ سَلَامٌ‏ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ وَ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَدْعُوكَ بِدَاعِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنِّي أَنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِلَى النَّاسِ كَافَّةً لِأُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ‏ فَأَسْلِمْ تَسْلَمْ فَإِنْ أَبَيْتَ فَإِنَّ إِثْمَ الْمَجُوسِ عَلَيْكَ»[۳۳]؛ “به نام خداوند بخشنده مهربان؛ (نامه‌ای است) از محمد فرستاده خدا به کسری، بزرگ ملت فارس (ایران). سلام بر کسی که از راه هدایت پیروی نماید و به خدا و پیامبرش ایمان بیاورد و گواهی دهد به این که خدایی جز الله نیست و او یگانه و بی‌شریک است، و گواهی دهد به این که محمد پیامبر و بنده خداست. من تو را به پذیرش و پیاده‌کردن اسلام دعوت می‌کنم. چراکه من پیامبر خدا برای تمام بشر هستم. وظیفه دارم زنده‌ها را انذار و هشدار بدهم و قول حق را بر کافران آشکار گردانم، مسلمان شو تا در سلامت و امان باشی، اگر اسلام را قبول نکنی، گناه ضلالت و انحراف تمام مجوسی‌ها بر ذمه تو خواهد بود.

این نامه شکننده و قاطع به یکی از قدرتمندترین افراد آن روز در سطح جهانی نوشته شده است و همین نامه هدایت‌بخش، موجب خشم جهنّمی خسرو پرویز شاه عیّاش آن زمان گردید و نامه را پاره نمود؛ چراکه او با پذیرش چنین دعوتی، کیان سلطنت استبدادی و ضدّ انسانی خود را در خطر می‌دید و در تمام عمر خود، اولین‌بار بود که می‌دید او را شاهنشاه خطاب نمی‌کنند، بلکه به او دستور نیز می‌دهند.

یکی دیگر از نامه‌های بسیار پر اهمیّت آن حضرت، نامه دعوتی است که به قیصر امپراتور روم فرستاده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ عَبْدِهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى‏ هِرَقْلَ‏ عَظِيمِ‏ الرُّومِ‏ وَ سَلَامٌ‏ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الْإِسْلَامِ أَسْلِمْ تَسْلَمْ أَسْلِمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إِثْمَ الْيَرِيسِينَ وَ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»[۳۴]‏.[۳۵]؛ “به نام خداوند بخشنده مهربان؛ از محمد بن عبدالله به هرقل، بزرگ سرزمین روم. سلام بر کسی که از راه هدایت پیروی نماید؛ اما بعد من تو را به پذیرش و پیاده‌کردن اسلام دعوت می‌کنم. مسلمان شو تا در سلامتی و امان باشی، و خدا تو را دو برابر پاداش دهد. اگر نپذیرفتی گناه مسیحیان و اروپاییان بر ذمّه تو خواهد بود و ای اهل کتاب! بیایید به سوی کلمه‌ای که میان ما و شما مشترک است و آن این که جز الله کسی را نپرستیم و کسی را به او شریک قرار ندهیم و نیز بعضی از ما انسان‌ها بعض دیگر را به جای خدای یگانه، ارباب خود قرار ندهیم؛ پس اگر دوست دارید بگویید که شاهد باشید ما مسلمان هستیم.

شایان ذکر است که قلمرو امپراتوری روم، در آن زمان از اروپا تا شمال آفریقا و قسمتی از خاورمیانه گسترده بود و پیامبر اسلام، امپراتور چنین نظام قدرتمندی را قاطعانه دعوت به پذیرش اسلام می‌کند و این خود نشان‌دهنده حقّانیت اسلام می‌باشد. اساساً آن روز دو ابر قدرت زمان، ایران و روم بودند و اکثر کشورهای کوچک عالم، باج‌پرداز آن دو به شمار می‌رفتند.

یادآوری این نکته نیز لازم به نظر می‌رسد که: برخی از سران ممالک آن روز به دعوت پیامبر اسلام پاسخ مثبت داده و مسلمان شدند؛ مانند نجاشی، رهبر حبشه (اتیوپی) و مقوقس، حاکم مصر و سرباتک حاکم هندوستان و... .

نتیجه‌ای که از تمام این دعوت‌نامه‌ها می‌گیریم این است که محور دعوت، همانا توحید خداوندی و نبوّت حضرت محمد (ص) و عمل به اسلام از نظر فردی و اجتماعی می‌باشد؛ یعنی همان چیزی که در نامه‌های پیامبر به عنوان “دعایة الاسلام” مطرح شده است، و لذا سیاست خارجی دولت اسلامی و شیوه کار سیاسی سفرا در کشورهای بیگانه، باید بر این اساس استوار باشد؛ یعنی رسمیّت دادن به دعوت اسلامی در منطقه مورد مأموریت خود[۳۶].

روش‌های دعوت

یکی از مسائل مهم دیگری که باید در مسأله دعوت روشن شود، “قواعد و شیوه دعوت” است. منظور از قواعد دعوت نکات اساسی و ریشه‌ای است که در برنامه‌های دعوت باید آنها را اساس شیوه کار قرار داد. ضرورت رعایت برخی از این قواعد، عامل روان‌شناسی و برخی دیگر اجتماعی و برخی نیز اقتصادی است. خداوند در سوره نحل، آیه ۱۲۵، خطاب به پیامبر اسلام برخی از قواعد مربوط به شیوه دعوت را بیان می‌فرماید: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۳۷]. پس، طبق مضمون این آیه شریفه، قواعد مهم شیوه دعوت عبارتند از: حکمت، پند نیکو و نیکوترین جدل.

خداوند در آیه دیگری از قرآن مجید می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا[۳۸]. این روش، همان “روش تمثیل” است؛ روش تمثیلِ نمایشی و مجسم‌سازی، رساترین روش ادبی و زیباترین شیوه بیان حقیقت می‌باشد و خدا قرآن را با این روش نازل کرده، در مسأله دعوت نیز باید از روش تمثیل استفاده کرد.

قاعده دیگری که باید در دعوت مدّنظر قرار بگیرد مسأله “عمل” می‌باشد. تبلیغ و دعوت منهای عمل ارزشی ندارد. امام صادق (ع) به یاران خود می‌فرمود: «کونوا لنا دعاة بغیر السنتکم»، یعنی، ما را با غیر زبان‌هایتان تبلیغ کنید و مردم را “با غیر زبان” به اسلام دعوت نمایید. “دعوت با غیر زبان” یعنی دعوت با عمل. این همان چیزی است که اصطلاح “دعوت صامت” نامیده می‌شود. چون دعوتی بی سر و صدا و ساکت اما پرتأثیر است. صداقت هر کسی را می‌توان در اعمال او دید، اما اقوال و گفتار هرگز قادر به بیان این معنا نیست.

خداوند نیز در قرآن مجید می‌فرماید: وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۳۹]. این آیه نیز “عمل صالح” را جزء شرایط دعوت در داعی معرفی می‌کند؛ پس نتیجه می‌گیریم که قواعد دعوت، در عناوین ذیل خلاصه می‌شوند: ١. حکمت ۲. موعظه حسنه ۳. نیکوترین جدل ۴. تمثیل ۵. عمل صالح یا دعوت بدون زبان[۴۰].

مراحل دعوت

دعوت، خود مرحله و حلقه‌ای از استراتژی کلی اسلام در جهت نشر فرهنگ اسلامی خود و ابطال آیین‌های شرک و کفر و نظام‌های ستمگر حاکم بر ممالک است. سفرای اسلام با به کار گرفتن اصل دعوت در سیاست خارجی اسلام، وحدت کاذب جامعه شرک و ستم‌زده را تجزیه کرده و زمینه سلطه جائرانه حاکمان ناحق را تضعیف می‌کنند. به دنبال این مسأله، حکّام کافر و ظالم برای جلوگیری از اندیشه‌ها و اعتقادات آزادی‌بخش اسلامی ممانعت قاهرانه‌ای به عمل می‌آورند؛ یعنی با توسل به زور و سلطه جلو دعوت اسلامی را می‌گیرند و مردم تحت سلطه خود را با ارعاب از گرایش به اسلام باز می‌دارند.

نمونه این واقعیت همان خسروپرویز به اصطلاح شاهنشاه ضدّ خدا و خلق ایران ساسانی است که نامه دعوت پیامبر را پاره کرد. اسلام نیز موضع دفاعی به خود می‌گیرد و سلاح را با سلاح پاسخ می‌دهد، و بدین وسیله جهاد آزادی‌بخش در سطح جهانی شروع می‌شود (در بحث جهاد آن را بررسی خواهیم کرد).

و لذا می‌توان گفت: دعوت در ابتدا مسالمت‌آمیز است و حالت ابلاغ اسلام را دارد، اما اگر ستمگران مانع تبلیغ اسلام به توده‌های مردم بشوند، به ناچار باید آنها را با توسل به قدرت و قهر از سر راه برداشت.

این مسأله در برخی از نامه‌های پیامبر که به پادشاهان نوشته، مشاهده می‌شود؛ به عنوان مثال در نامه‌ای که به جَیفَر و عبد جلندی پادشاهان عمان نوشته، آنان را تهدید نموده است که اگر اسلام را نپذیرند و مانع تبلیغ آن به مردم گردند، لشکریان اسلام پادشاهی و سلطنت آنان را سرنگون خواهند ساخت”. «... و إن أبيتما أن تقرا بالإسلام فإن ملككما زائل عنكما، و خيلي تحل بساحتكما و تظهر نبوتي‏ على‏ ملككما»[۴۱]. بنابراین، دعوت دارای دو مرحله اساسی: ١. تبلیغ مسالمت‌آمیز؛ ۲. برخورد قهرآمیز و مسلّحانه با جلوگیری‌کنندگان از تبلیغ اسلامی[۴۲].

تقدّم دعوت بر جهاد

به کار‌گیری منطق و روش‌های عقلایی برای رسیدن به توافق، بهترین راهی است که اسلام به منظور حذف جنگ در پیش گرفته است. اصل تقدّم دعوت بر جهاد، مسئله بسیار مهمی است که بیانگر اصالت منطق و تقدّم آن بر زور است، از این رو است که اسلام تأکید دارد: قبل از انجام دعوت نباید جهاد آغاز شود، تا آنجا که پیش از دعوت، اقدام به جنگ نه تنها جهاد نیست بلکه نامشروع هم محسوب می‌شود و برخی از فقها برای اقدام به جنگ قبل از انجام دعوت مسئولیت کیفری قائل شده‌اند. دعوت خود دارای سه مرحله: حکمت (استدلالموعظه (ارشاد) و جدل (اقناع) است که باید قبل از هرگونه اقدام خشونت‌آمیز توسط افراد و گروه‌های واجد صلاحیت علمی و مقبولیت لازم انجام شود و بی‌شک در صورت تأثیر دعوت و اعمال رویه عقلانی، زمینه هرگونه مخاصمه از میان خواهد رفت. در وسائل‌الشیعه از امام علی(ع) آمده که: وقتی پیامبر(ص) مرا به یمن فرستاد، فرمود هیچ‌کس را نمی‌کشی، مگر آنکه او را قبلاً دعوت کرده باشی...، در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «وَ إِنْ كَانُوا قَوْماً لَمْ يَغْزُوا وَ لَمْ يُقَاتِلُوا فَلَا يَسَعُكَ قِتَالُهُمْ حَتَّى تَدْعُوَهُمْ‌». اگر در برابر دشمنی قرار گرفته که هنوز دست به جنگ نزده‌اند، شما نمی‌توانید پیش از آنکه آنها را دعوت کنید آغاز به جنگ نمایید. فلسفه تأکید بر دعوت قبل از هر جنگ آن است که در دیدگاه اسلام پیوسته امید می‌رود که دعوت مؤثر افتد و فرجام به هدایت انجامد که ارزش آن بسی گرانقدرتر از حاصل جنگ است. صاحب جواهر می‌گوید، واجب است به کفّار بگویند منظور مسلمانان از انجام جهاد طلب مال و حکومت نیست، به همین دلیل است که اگر یکی از مسلمانان قبل از دعوت کافری را به قتل برساند، مرتکب گناه شده است. در صدر اسلام و در زمان پیامبر اکرم(ص) هم دیده شده هنگامی که اصحاب از روی عمد یا اشتباه بعضی کفّار را (قبل از دعوت) به قتل رسانده‌اند، دیه آنها از بیت‌المال پرداخت شده است. برخی از فقها احتمال داده‌اند که اگر دعوت از سوی افراد عادی مسلمانان هم صورت گیرد، غرض و مقصود حاصل شده است، اما بعضی معترضند که ضرورتاً دعوت باید از سوی امام(ع) یا منصوب امام صورت گیرد. دعوت باید به گونه‌ای باشد که با وجود وسعت دارالکفر، تا اعماق آن و به تک تک آحاد آن برسد. بر اساس روایتی از امام سجاد(ع) امام یا نماینده او قبل از اقدام به هر خشونتی باید دشمن را به دو چیز دعوت کنند؛ ابتدا معارف اعتقادی اسلام را برای دشمن تبیین کنند و به نحوی که دعوت او را به خدا و اسلام بپذیرد؛ دوم: آنکه آنها را به عمل صالح دعوت کند. (اعمالی که انجام آنها موجب رضایت خداوند است). فقها برای اثبات عدم مشروعت اقدام به جنگ قبل از دعوت به جز متون روایی از دلایل زیر نیز بهره گرفته‌اند.

  1. اصل استمرار زمانی عدم مشروعیت جنگ، تا زمانی که بنا بر دلیل معتبری مشروعیت آن اثبات نشده و به تعبیر دیگر تا قبل از انجام دعوت، دلیل معتبری مشروعیت جهاد را ثابت نکرده، زمان عدم مشروعیت جنگ ادامه خواهد داشت، از این اصل گاه به استصحاب تعبیر شده و گاه به اصل برائت؛
  2. هدف از جهاد، راه انداختن کشتار و تخریب نیست، انگیزه اصلی جهاد، باز کردن راه‌های بسته و رساندن اسلام به دیگران است[۴۳][۴۴].[۴۵]

دعوت

رسالت دین اسلام، رسالت جهانی است، امت پیامبر(ص) باید امر «دعوت» را سامان می‌داد و جهانی می‌کرد. اصل دعوت در اسلام به خوبی مؤید طرح تکاملی انسان به سوی حرکت در جهت ایجاد امت واحدۀ جهانی است و به این ترتیب خواستار برقراری پیوند میان جامعۀ اسلامی با جوامع دیگر است. قرآن کریم می‌فرماید: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ[۴۶]. فلسفۀ وجودی بسیاری از ارتباطات نوین امروزی مبتنی بر اصل دعوت است. در دیدگاه اسلامی، اجتناب از این اصل نه تنها دارالاسلام را با خطر اضمحلال مواجه می‌کند، بلکه عقوبت اخروی نیز در انتظار خواهد بود. این اصل از چنان اهمیتی برخوردار است که جزو اولین وظائف اجتماعی هر پیامبری به شمار می‌رفت[۴۷].[۴۸]

دعوت غرب به اسلام

جهان اسلام موظف به دعوت غرب به اسلام است و روش‌های دعوت در قرآن مشخص شده که از سه شیوۀ استدلال، موعظه و گفت و گوی منطقی خارج نیست. ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۴۹]. از آنجا که با نفرت و خشونت نمی‌توان هیچ کدام از این سه روش قرآنی را عملی کرد، باید به این حالت مزاحم دعوت اسلام خاتمه داد؛ زیرا نفرت، غرب را از اسلام دور می‌سازد و نفرت، نفرت می‌آفریند و در چنین شرایطی فریضۀ دعوت به تعطیل کشانده می‌شود. بنابراین باید در جوی به دور از نفرت و خشونت دعوت را برای مسلمان کردن غرب آغاز کرد و در این راه مشقت‌های پراجر، ناشی از تحمل غرب را در راه اشاعه و اعتلای اسلام به جان خرید. بی‌گمان تز دعوت غرب به اسلام در رام کردن قربانی، مؤثرتر از «تز گفت و گوی تمدن‌ها»ست؛ زیرا دعوت‌کنندگان در خود احساس آرامش وجدان و انجام فریضه و عبادت می‌کنند. بالاخره جنگ، جنگ است حتی اگر این دعوت‌ها به مسلمان شدن چند تن غربی بینجامد؛ بالاخره هر جنگی تلفاتی دارد و این بهتر از آن است که منافع غرب به مخاطره افتد[۵۰].[۵۱]

دعوت به انعقاد پیمان‌های سیاسی

در اندیشۀ سیاسی اسلام، صلح و همزیستی به عنوان اساسی‌ترین اصل در مناسبات بین‌المللی منظور شده و به همین دلیل در حقوق اسلامی بهره‌برداری از فرصت‌های مناسب برای تحکیم و برقراری شرایط و پیمان‌های صلح در روابط خارجی جامعه اسلامی پیش‌بینی شده است. اسلام برای تحقق بخشیدن و گسترش حالت صلح در میان ملت‌ها و جلوگیری از بروز روابط خصمانه و درگیری‌های خونین، نه تنها برای قراردادها و معاهدات بین‌المللی ارزش حقوقی – فوق‌العاده - قائل شده، بلکه اصولاً ملت‌ها و گروه‌های دیگر را نیز برای انعقاد پیمان‌های صلح دعوت کرده و به جامعۀ اسلامی توصیه کرده است که در این زمینه همواره پیشقدم باشند و از هر نوع کوششی برای برقراری و تحکیم مبانی و شرایط و نیز گسترش آن در جامعه بشری دریغ نکنند، و از امکانات خویش برای تحقق بخشیدن به این آرمان اسلامی و انسانی استفاده کنند، و در بسیاری از موارد، این توصیه به حد تکلیف و وظیفه الزامی رسیده و عقد قراردادهای صلح از وظایف دولت‌های مسئول و صلاحیت‌دار اسلامی به شمار رفته است، و این وظیفه در مواردی که تمایلی از طرف دول و گروه‌های غیرمسلمان نسبت به عقد قراردادهای صلح احساس می‌شود، تأکید بیشتری می‌یابد. بر اساس همین نظریۀ «اصالت صلح در روابط بین‌المللی» است که اسلام مسئولان قانونی جامعۀ اسلامی را موظف می‌داند که پیشنهادهای قرارداد صلح را تا آنجا که با هدف‌های اصیل و ایدئولوژیکی اسلام مغایر نباشد با آغوش باز بپذیرند. و منطق در قرآن در زمینۀ این قانون چنین است:

  1. وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[۵۲]. تعبیر قرآن در این مورد نیز بسی شایان توجه است؛ زیرا به طور ضمنی آموزندۀ این نکته است که صلح و همزیستی بین انسان‌ها آنچنان مطلوب و دوست‌داشتنی است که بشر باید بدان عشق بورزد و به سوی آن بال و پر بگشاید، آنچنان که جوجۀ یک پرنده به سوی مادرش - که آغوش او را محل امن و آسایش و راحتی و پناهگاه خویش می‌داند - بال و پر می‌گشاید؛
  2. فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا[۵۳]؛
  3. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۵۴].

در پاره‌ای از موارد ممکن است پیشنهاد قرارداد صلح پوششی بر مقاصد خصمانۀ دشمنان مسلمانان باشد، ولی مسلمانان تا اطمینان بر مقاصد خائنانه دولت‌ها و گروه‌هایی که پیشنهاد انعقاد پیمان صلح را می‌دهند حاصل نکرده‌اند، نمی‌توانند از قبول پیشنهاد آنان سر باز زنند. قرآن در اینگونه موارد ضمن توصیۀ قبول صلح، به مسلمانان اطمینان می‌دهد که اگر متعهدین مقاصد شومی را در سر بپرورانند، خداوند جامعۀ اسلامی را تا سر حد پیروزی تأیید خواهد کرد. وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ[۵۵]. اکنون که با منطق قرآن در زمینۀ لزوم استقبال شرایط صلح و همزیستی در روابط بین‌المللی آشنا شدیم، به این فراز از منشور جاودانی علی(ع) نیز باید توجه نمود: «هیچگونه صلحی را که دشمن تو را به سوی آن می‌خواند و رضایت خداوند در آن است رد نکن؛ زیرا در شرایط و زمان صلح است که نیروهای تو آمادگی بیشتری می‌یابند و تو از نگرانی‌ها آسوده خاطر می‌شوی و کشور تو در امنیت به سر می‌برد»[۵۶].[۵۷].[۵۸]

دعوت در جهاد

راهبرد دعوت از اصول مسلم و مورد اتفاق[۵۹] و حتی از ضروریات شریعت همچون ضروری بودن اصل جهاد است که در جهاد، قبل از انجام هر نوع عملیات رزمی ابتدا باید دشمن توجیه شود و به توافق به جای جنگ فرا خوانده شود و تمامی راه‌هایی که توافق بر آنها موجب حذف جنگ می‌شود به دشمن ارائه شود. دعوت تنها به معنای ابلاغ اسلام و عرضه کردن دین اسلام با روش‌هایی که در آیۀ ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۶۰] آمده است، نیست بلکه دعوت شامل آگاه کردن دشمن و توجیه نیروهای رزمنده‌ای که احیاناً ناآگاهانه به جبهه آمده‌اند و یا به اجبار راهی جبهه شده‌اند نیز می‌شود. دعوت چنانکه در سیرۀ نبوی نیز آمده است می‌تواند به صورت پیشنهاد قرارداد و هر نوع توافق مشروع و منتهی به متارکۀ جنگ باشد. البته قابل تردید نیست که از میان مراحل و شیوه‌های مختلف دعوت دشمن، توجیه منطقی و استدلالی مبانی دینی و ارائۀ براهین متقن و نیز خیرخواهی‌های صادقانه و مستند و دلنشین نسبت به شرایط و مواضعی که دشمن دارد و تقدیم راه‌حل‌های بهتر و سودمندتر و همچنین مجادله از راه بهره‌گیری از معتقدات و مقبولات دشمن، می‌تواند کارآمدی بیشتر و نقش عمده‌تری را در رسیدن به اهداف جهاد داشته باشد. اما همین بخش از راهبرد دعوت نباید به معنای انحصار تلقی شود. چه بسا مصادیق دیگر دعوت مانند پیشنهاد قرارداد ذمه به اهل کتاب و قرارداد مهادنه به دیگر دشمنان در شرایط خاصی، کارآمدتر و سودمندتر و مؤثرتر باشد. با وجود این می‌توان گفت که تمامی مصادیق دعوت به جز دعوت با برهان و دعوت با جدل قابل درج در بخش دوم دعوت در آیه شریفه یعنی وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ است و هیچ کدام از موارد دعوت را نمی‌توان یافت که خیرخواهانه و نصح‌آمیز نباشد. مفاد اصل دعوت و مقدم بودن آن بر عملیات رزمی در جهاد اسلامی لزوم تلاش گستردۀ در سطح جهانی برای ارائه و تفهیم اهداف و تعالیم شریعت اسلام و میزان کارآمدی این دین الهی در تأمین زندگی مطلوب فردی، اجتماعی و بین‌المللی است.

اگر دعوت با برنامه‌ریزی درست و متناسب با شرایط زمان و اوضاع حاکم بر زندگی ملت‌های مختلف جهان انجام شود می‌توان گفت که جهاد فقط دو حالت پیدا می‌کند و خارج از آن دو مصداق نمی‌یابد: حالت اول: دعوت و جهاد علمی و فرهنگی و حالت دوم: جهاد برای باز کردن راه دعوت و برطرف کردن موانع موجود در راه دعوت. در هر حال در ایفای اصل دعوت انجام یکی از مراحل دعوت کافی نیست، بلکه باید تمامی راه‌ها و روش‌هایی که ممکن است نتیجه بخش باشد، آزموده و شیوه‌های مؤثر انجام پذیرد. در سیرۀ امام علی(ع) آمده است که امام با دشمن با مهرآمیز‌ترین سخن صحبت می‌کرد: «حَتَّى تَعَالَى النَّهَارُ»[۶۱] و نامه‌های مکرر امام به دشمنان، گویای شیوه اجرایی دعوت است. و همچنین استفاده از شخصیت‌های نامداری چون ابن عباس، مالک اشتر و صعصعه برای توجیه دشمن و فرو نشاندن آتش جنگ، مبیّن شیوۀ دیگر دعوت است. در برخی از احادیث نبوی شیوه‌های دعوت به این ترتیب بیان شده است[۶۲].

  1. دعوت به اسلام؛
  2. دعوت به هجرت به دارالاسلام؛
  3. دعوت به عقد قرارداد ذمه یا قراردادهای مشروع دیگر؛
  4. دعوت به اطاعت خدا به جای اطاعت از بندگان خدا؛
  5. دعوت به ولایت خدا و قبول حاکمیت خدا به جای زندگی در سایه ولایت بندگان خدا؛
  6. دعوت به امان[۶۳]؛
  7. دعوت به زمین گذاردن سلاح[۶۴]؛
  8. دعوت به بازگشت به خانه[۶۵]؛
  9. دعوت با اتمام حجت و بستن راه‌های عذر[۶۶].

هدف از دعوت به عنوان یک اصل و قاعده نظامی در جهاد اسلامی تنها در محدود کردن جنگ و رسیدن به راه‌حل دیگری جز جنگ نیست، بلکه هدف اصلی آن، بهره‌گیری از فرصت پیدایش حالت خصمانه به منظور هدایت دشمن است. برخلاف آنچه که در برخی از جنگ‌های مسلمانان در دوران خلفا معمول بوده که فریضۀ دعوت را به صورت یک تشریفات خشک و بی‌روح انجام می‌دادند و دو جملۀ شهادتین را به دشمن عرضه می‌کردند، هدف دعوت در واقع پیگیری تمامی راه‌هایی است که ممکن است به هدایت افراد دشمن بینجامد. این جملۀ تاریخی پیامبر اسلام(ص) خطاب به علی(ع) به هنگام اعزام آن حضرت به یمن، گویاترین سخن در معنا و مفهوم دعوت در جهاد است: «يَا عَلِيُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلَاؤُهُ يَا عَلِيُّ»[۶۷]. (یا علی هرگز با کسی جنگ نکن مگر آنکه ابتدا او را به اسلام دعوت کنی، به خدا سوگند: اگر خداوند به دست تو مردی را هدایت کند برای تو از همه آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند بهتر است و تو ولایت او را بر عهده خواهی داشت)[۶۸].[۶۹]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. محمود سرمدی، «دعا، دعوت»، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۱، ص۱۰۵۴-۱۰۵۵.
  2. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۸۰-۲۸۲.
  3. «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
  4. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۸، ص۴۶۶.
  5. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۸۰-۲۸۲؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص۱۰۶.
  6. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  7. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۱۱؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۷۰-۲۶۹.
  8. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵.
  9. طبقات ابن سعد، ج۱، ص۲۸۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۶-۲۹۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۱؛ سیره حلبی، ج۳، ص۲۸۰؛ اسدالغابه، ج۱، ص۳۶۲؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۸۰-۳۷۸؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۰۶.
  10. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص۱۰۶.
  11. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۸۰-۲۸۲.
  12. مجلسی، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۲.
  13. «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
  14. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۰، ص۲۵۰.
  15. حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۲، ص۱۹۱؛ طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۲، ص۸۱-۸۳؛ مکارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۷۴.
  16. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  17. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۷۱-۲۷۲.
  18. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۸۷؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۸۰-۲۸۲.
  19. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  20. جامع عباسی، ص۱۵۵ (کتاب جهاد).
  21. تبصرة المتعلمین، ص۸۰.
  22. «پس به همین (یگانگی مردم را) فرا خوان و چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و از هوس‌های آنان پیروی مکن» سوره شوری، آیه ۱۵.
  23. «و نکوگفتارتر از کسی که به سوی خداوند فرا خواند و کاری شایسته کند و گوید: من از مسلمانانم کیست؟» سوره فصلت، آیه ۳۳.
  24. «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می‌خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
  25. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۳۰۴.
  26. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوراتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  27. جلال‌الدین فارسی، حقوق بین‌الملل اسلامی، ص۱۴.
  28. المختصر النافع فی الفقه الامامیه، ص۱۳۳.
  29. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۳۰۸.
  30. «ما نوح را به سوی قوم وی فرستادیم (و گفتیم) که قومت را پیش از آنکه عذابی دردناک به آنان برسد، بیم بده *...گفت: پروردگارا من شب و روز، قوم خود را (به خداپرستی) فرا خواندم * و فراخوان من جز به گریز آنان نیفزود * و من هرگاه آنان را فرا خواندم تا بیامرزیشان، انگشت در گوش نهادند و جامه بر سر کشیدند و (در کفر) پای فشردند و سخت گردنفرازی ورزیدند * سپس آنان را با ندای بلند فرا خواندم * باز آشکار به آنان گفتم و (نیز) یکسره پنهان به ایشان گفتم...»، سوره نوح، آیه ۱-۹.
  31. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۳۱۰.
  32. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۱، کتاب جهاد العدو، باب ۱۱.
  33. مکاتیب الرسول، ص۹۰.
  34. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  35. مکاتیب الرسول، ص۱۰۵.
  36. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۳۱۱.
  37. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  38. «خداوند پروا ندارد که به پشه یا فراتر از آن مثلی بزند، پس آنان که ایمان دارند می‌دانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند می‌گویند: “خداوند از این مثل، چه می‌خواهد؟ ”؛ با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
  39. «و نکوگفتارتر از کسی که به سوی خداوند فرا خواند و کاری شایسته کند و گوید: من از مسلمانانم کیست؟» سوره فصلت، آیه ۳۳.
  40. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۳۱۶.
  41. مکاتیب الرسول، ص۱۴۷.
  42. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۳۲۱.
  43. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۵۱ و ۵۲.
  44. فقه سیاسی، ج۵، ص۱۸۰ – ۱۸۴.
  45. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۴۵.
  46. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  47. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۴۰۲.
  48. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۰.
  49. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  50. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۴۰۳.
  51. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۰.
  52. «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.
  53. «باری، اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
  54. «ای مؤمنان، چون (برای جهاد) در راه خداوند به سفر می‌روید خوب بررسی کنید و به کسی که به شما ابراز اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی، که بخواهید کالای ناپایدار این جهان را بجویید زیرا غنیمت‌های بسیار نزد خداوند است؛ خود نیز در گذشته چنین بودید و خداوند» سوره نساء، آیه ۹۴.
  55. «و اگر بخواهند تو را فریب دهند بی‌گمان خداوند تو را بسنده است؛ هموست که تو را با یاوری خویش و با مؤمنان پشتیبانی کرد» سوره انفال، آیه ۶۲.
  56. اسلام و حقوق ملل، ص۹۹-۸۹.
  57. فقه سیاسی، ج۳، ص۴۸۳ - ۴۸۱.
  58. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۰.
  59. جامع الاحادیث، ج۱۳، ص۱۱۶، سنن بیهقی، ج۶، ص۵۹۰، جامع المقاصد، ج۳، ص۳۸۱، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۶، ص۴۲۱، المغنی، ج۱۰، ص۵۳۰، المحلی، ج۱۱، ص۱۰۱؛ المبسوط، ج۲، ص۱۱.
  60. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  61. سنن بیهقی، ج۳، ص۲۷۴؛ تذکرة الخواص، ص۷۲؛ بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۶۳.
  62. جامع الاحادیث، ج۱۳، ص۱۱۸؛ کافی، ج۵، ص۲۹؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۳۰۷.
  63. الجمل، ص۱۶۹؛ ابن ابی‌الحدید، ج۹، ص۳۲۱.
  64. ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۲۳.
  65. ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۲۳.
  66. الصحیح من السیره، ج۳، ص۱۱۸.
  67. کافی، ج۵، ص۲۹.
  68. فقه سیاسی، ج۶، ص۴۴ - ۴۲.
  69. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۲.