جامعه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

انسان‌ها در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. در کنار یکدیگر زندگی کردن جانداران به دو صورت تحقق یافته است: گله‌ای و اجتماعی. در زندگی گله‌ای، افراد گروه در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند؛ اما هر یک برای خود می‌زیند و پایگاه و نقش برای افراد گله در حیات گله‎ای تعریف شده نیست؛ اما در زندگی اجتماعی روابطی میان افراد تعریف می‌شود و افراد در اجتماع، دارای پایگاه و نقش‌های تعریف شده‌اند؛ به گونه‌ای که اگر در اجرای این نقش‌ها، خلل یا سستی صورت بگیرد، جامعه دچار تنش می‌شود و اگر خلل یا سستی از حد بگذرد، جامعه از هم می‌پاشد. در حیات اجتماعی حیواناتی مانند زنبور با مورچه، این نقش‌ها به گونه غریزی تعریف شده‌اند؛ اما برای انسان چنین نقش‌هایی به صورت غریزی تعریف نشده و برای مثال، هیچ کس به نحو غریزی و تکوین طبیعی پادشاه یا وزیر یا خیاط یا آشپز نیست. با این که انسان بالطبع اجتماعی است؛ در همان حال دارای شعور و اراده فردی است و این ویژگی موجب می‌شود که جامعه انسانی حاصل نظمی غریزی و بدون انگیزه عقلانی نباشد و روابط اجتماعی در یک تعامل عقلانی شکل بگیرند. این نکته سرچشمه پیدایش جامعه سیاسی است. در کنار یکدیگر بودن ما (تجمع)، دارای ویژگی‌های خاصی است: دارای به هم وابستگی سازمان یافته است. برای مثال گروهی نظامی و پلیس هستند و وظیفه مراقبت و حفظ نظم را بر عهده دارند، تا جان و مال دیگران مورد تعرض واقع نشود. در عوض این تلاش شبانه روزی، افراد پلیس حقوق دریافت می‌کنند و این حقوق، برای مثال از جمع‌آوری مالیات تهیه می‌شود. یعنی من و تو و دیگری این حقوق را می‌پردازیم. به همین ترتیب، در امر تهیه غذا، مسکن، دارو و نیازهای حیاتی دیگر، همه به هم وابستگی داریم؛ از سوی دیگر، تجمعات در اندازه و در نوع وابستگی و شدت و ضعف تفاوت دارند: مردم ده به شهرها و شهرها به گونه‌ای به پایتخت متصل هستند. «تجمع کشور» تا حد زیادی خودکفا است. حداقل در مدیریت چنین است. کشورها هم به هم وابستگی، اما از نوع ویژه خود دارند. موضوع اصلی فلسفه سیاسی، این تجمع است (که آن را تجمع سیاسی یا مدنی می‌نامیم)، یعنی زندگی در کنار یکدیگر، با به هم وابستگی سازمان یافته. به نظر می‌آید که این تعریف ناقص بوده و به قید اساسی سیاسی توجه کافی نشده است. «زندگی در کنار یکدیگر، با به هم وابستگی سازمان یافته» زندگی اجتماعی است و قید سیاسی، برای اشاره به ویژگی بیشتری است. برخی تعریفی از جامعه سیاسی می‌آورند که دچار این نقص نیست: «به جامعه انسانی که بنا به اعتباراتی موصوف به سیاسی شده، جامعه سیاسی اطلاق می‌شود». این تعریف، اگر چه نقص پیشین را ندارد، اما مشخص نکرده که چه اعتباراتی جامعه انسانی را موصوف به سیاسی می‌کند. با توجه به تعریف‌های مختلف از سیاست، دو مفهوم کلیدی را در تعریف سیاست می‌توان تشخیص داد: قدرت و تدبیر؛ البته تحلیلی دقیق‌تر نشان می‌دهد که این مفهوم کلیدی مفهوم عزت است. از آنجا که جامعه انسانی با یک تعامل عقلانی حاصل می‌شود، بدون عطف نظر به چنین مقولاتی نه به وجود می‌آید و نه باقی می‌ماند. بنابراین، هر جامعه انسانی با اراده و آگاهی افراد، معطوف به چنین اموری است و به همین اعتبار، جامعه انسانی به سیاسی متصف می‌شود. پس جامعه سیاسی همان جامعه انسانی است؛ اما به این اعتبار که با اراده و آگاهی افراد، معطوف به عزت (یا قدرت یا تدبیر یا هر امری که مفهوم کلیدی سیاست به شمار آید) است. چگونگی رابطه میان دولت و جامعه سیاسی یکی از مهم‌ترین مباحثی است که در حوزه‌های شناختاری جامعه‌شناسی سیاسی، اندیشه و فلسفه سیاسی مورد توجه دانشمندان و اندیشمندان قرار دارد و معیاری است که بر اساس آن نظام‌های سیاسی گوناگون را طبقه‌بندی می‌کنند و این طبقه‌بندی‌ها نیز علاوه بر این که ماهیت شناختی دارند، مبنایی برای ارزش سنجی و همچنین تعیین کنند نوع رفتارهای سیاسی حاکمان از سویی و اعضای جامعه سیاسی از سوی دیگر به شمار می‌روند. طبقه‌بندی، ارزش‌سنجی و تعیین‌گری نوع رفتارهای سیاسی از مجموعه عواملی هستند که در کنار یکدیگر حیات سیاسی را پیش‌بینی و آزمون‌پذیرتر می‌کنند؛ پدیده‌ای که می‌تواند در دراز مدت حتی در ساخت‌های اقتدارگرا امکان تحول و تکامل‌خواهی را فراهم کند. هرگاه جامعه‌ای تصویری ذهنی و منطبق با واقعیت‌های عینی از خود داشته باشد، آن جامعه دارای ماهیتی خویشتن‌شناس است که در پرتوی این شناخت رابطه درستی را میان خود و ساخت نظام سیاسی برقرار می‌کند و هرگاه جامعه تصویری ذهنی و غیرمنطبق با واقعیت‌های عینی از موقعیت خود داشته باشد، دچار از خودبیگانگی شده و در اینجا این عنصر بیگانه «نهاد دولت» است. دولت، حکومت و نظام سیاسی در همه شرایط زمانی و مکانی به گواهی تاریخ دارای کارکرد معین تدبیر امور جامعه است. تعدد شکل‌ها و مصادیق مدیریت امور جامعه در شرایط زمانی و مکانی متفاوت اصل تشابه این کارکرد را خدشه‌دار نمی‌کند. همه نظام‌های سیاسی اعم از این که نوع و چگونگی اعمال قدرتشان بر ساختار جامعه به چه نحوی است در این کارکرد دارای اشتراک هستند. از دیرباز توسط فلاسفه و اندیشمندان سیاسی متعدد در باب چگونگی رابطه دولت و جامعه مباحث بسیاری در گرفته است که جمع‌بندی آن مباحث را می‌توان در مکانیکی و ارگانیکی‌دانستن رابطه جامعه و دولت خلاصه کرد. جامعه سیاسی، از سایر انواع جوامع، متمایز است و این تمایز را می‌توان در سه مورد خلاصه کرد: ۱- جامعه سیاسی فراگیر و کلی است، در حالی که جوامع دیگر دارای هدف مشخص و معینی است که موضوعاً مربوط به برخی فعالیت‌های انسانی نظیر بازرگانی در جامعه بازرگانی، ورزش در جامعه ورزشی و نظایر آن می‌شود، جامعه سیاسی مجموعه فعالیت‌های انسانی را در بر می‌گیرد؛ ۲- جامعه سیاسی، خصیصه الزامی دارد: اغلب جوامع خاص و جزء، اراده و قصد انشاء فرد برای عضویت در آنها مدخلیت دارد، در حالی که عضویت در جامعه سیاسی امری ارادی نیست؛ ٣- قدرت، در جامعه سیاسی قاهرانه عمل می‌کند: قدرت سیاسی دارای امکانات و ابزارهایی است که به واسطه آنها می‌تواند اراده فرمانروایان را بر فرمانبران حاکم کند. جامعه سیاسی خاستگاه و مقر قدرت سیاسی است[۱][۲].[۳]

جامعه سیاسی و تولد انواع جدید

تولد دولت‌ها و کشورها به دنبال یک سلسله عوامل مختلف رخ می‌دهد و همه جا به یک شکل، و به روال واحد نیست. به طور معمول دولت‌های جدید به صورت یکی از اشکال زیر به وجود می‌آید:

  1. هنگامی که ملت‌های در بند از اسارت رهایی می‌یابند و با حرکتی ضد استعماری کشور یا کشورهای سلطه‌گر را ناگزیر به قبول واقعیت‌ها و تجدید نظر در موقعیت خود می‌کنند و به دنبال مبارزه‌ای بی‌امان مقررات و سرنوشت خود را به دست می‌گیرند و به استقلال می‌رسند، جامعه سیاسی جدیدی متولد و دولتی شکل می‌گیرد. اکنون اگر پیش‌فرض‌های تعریف شناسایی دولت‌ها را در رابطه با چنین دولت نوبنیاد جدید مطالعه کنیم، پرسش‌های طرح شده، بُعد تازه‌ای پیدا می‌کند؛ زیرا جریان تولد چنین دولت نوبنیادی اغلب بر خلاف اراده و منافع دولت‌های سلطه‌گر قدیمی و عوامل و متحدان آنهاست و در عمل هم همین قدرت‌های استکباری بزرگ هستند که مایه اصلی استعمار، و هم اساس تشکیلاتی عناصر یادشده‌اند. بدیهی است که در چنین شرایطی، مسئله شناسایی دولت جدید با مشکلاتی مواجه می‌شود که بیشتر مربوط به همان عناصری است که در تعریف به عنوان پیش‌فرض منظور شده است. گرچه در موارد متعدد دیده شده که یک دولت استعماری به دلیل مصالح خاص سیاسی و چرخش‌ها و جهش‌های سیاسی یا اقتصادی و یا تبلیغی ناگزیر به اعطای استقلال به مستعمرات خود شده، اما چنین پدیده‌ای باید در رابطه با علل و عوامل خاص خود مطالعه شود؛ زیرا مسئله شناسایی نیز دقیقاً به همان شرایط و دلائل خاص مرتبط می‌شود. این گونه جریان‌های پیچیده سیاسی در رابطه با برخی از کشورهای آفریقایی تازه به استقلال رسیده، قابل مطالعه است؛ زیرا این شرایط و دلائل، بی‌شک در اعطای استقلال به الجزائر و گینه، که هر دو توسط فرانسه انجام شده، فرق دارد. همین تفاوت است که مسئله شناسایی را تبیین می‌کند و ابعاد مختلف سیاسی یک جریان حقوقی را روشن می‌کند، و بدین گونه مسئله شناسایی به یک حربه سیاسی تبدیل می‌شود و در سرکوب دولت‌های جدیدالولاده انقلابی، و یا اعطای مشروعیت ضمنی به دولت‌های پوشالی به کار می‌رود؛
  2. پدیده تجزیه‌طلبی که اغلب بر اثر فشار عوامل خارجی و استعماری و ضعف حاکمیت سیاسی داخلی و مسائل اقتصادی و نارسایی‌های مختلف دیگر، گریبانگیر کشورهای ضعیف می‌شود، در شرایطی خاص به تولد جامعه سیاسی جدید و ایجاد کشوری نوبنیاد منتهی می‌شود که طرح مسئله شناسایی به دنبال این پدیده را نمی‌توان بدون لحاظ عوامل مؤثر در موضوع شناسایی نادیده گرفت. در رابطه با این نوع ولادت دولت جدید نیز، هر کدام از عناصر یادشده تعریف، قابل بررسی و مناقشه است. نمونه این گونه تولد دولت جدید را می‌توان در مورد تجزیه هند و تولد پاکستان، و سپس تجزیه پاکستان و تولد بنگلادش مطالعه کرد. بدیهی است در هر دو مورد، کشور تجزیه، استقلال و موجودیت خود را حفظ کرد و دولت جدیدی پس از تجزیه پا به وجود نهاد؛
  3. در تاریخ سیاسی جهان گاه تحولات ناشی از تقسیم غنائم جنگی و شرایط ناشی از آن، موجب تقسیم یک کشور و انحلال حاکمیت موجود، و تشکیل دو دولت مستقل جدید شده، و بر اثر این تحول، استقلال و حاکمیت کشور تجزیه شده از میان رفته و دو دولت جدید جایگزین کشور واحد و مستقل قبلی شده است، مانند آلمان که پس از جنگ بین‌المللی دوم، و کره بعد از جنگ و ویتنام قبل از شکست آمریکا در این کشور، هر کدام به دو کشور تبدیل شدند. در رابطه با این نوع تولد جامعه سیاسی جدید نیز مسئله شناسایی و ارکان و عناصر یاد شده در تعریف شناسایی، قابل مطالعه و بررسی است، به‌ویژه از نقطه نظر مشروعیت عوامل شناسایی و بهایی که برای ملت‌ها داده می‌شود، بسی جای مناقشه است؛
  4. اتحاد دو یا چند دولت، و تشکیل دولت واحد جدید که گاه بر اساس خواسته ملت‌ها و گاه به دلیل فشارهای خارجی و عوامل استکباری انجام می‌شود و شرایط جدیدی را در جامعه بین‌المللی به وجود می‌آورد که موجب طرح مسئله شناسایی از طرف دولت‎های قدیم نسبت به دولت جدید می‌شود. از قبیل آنچه در ویتنام گذشت و اتحاد دو کشور ویتنام شمالی و ویتنام جنوبی به دنبال یک سلسله جنگ‌های طولانی ناخواسته که سال‌ها بر ملت ستمدیده ویتنام تحمیل شد و به دنبال آن ویتنام تجزیه شده و دوباره به‌صورت کشور واحد پا به وجود گذارد.
  5. تأسیس دولت غاصب صهیونیستی اسرائیل در فلسطین اشغالی، نوع دیگری از تولد جامعه جدید سیاسی است که بر اساس تصمیم‌گیری و رأی سازمان ملل متحد به وجود آمد و مسائل بغرنج و مشکلات پیچیده‌ای را در سیاست بین‌المللی به دنبال آورد.

ملتی از سرزمین خود آواره شد و استقلال و حاکمیتش سلب شد، و دولت فلسطین از جغرافیای جهان محو شد، و مهاجران یهودی از کشورهای مختلف رو به سرزمین ملت دیگری آورد و در سرزمینی که متعلق به ملت دیگری بود، دولت تشکیل داد. و سازمان ملل متحد برخلاف هدف و فلسفه وجودیش زمینه را فراهم کرد تا دولت جدید غاصب در سرزمین فلسطین پا بگیرد، و سپس به عنوان موجودیتی که نمی‌توان آن را انکار کرد، ابتدا توسط قدرت‌های بزرگ استکباری که منافعشان با موجودیت این دولت جدید گره خورده بود، مورد شناسایی قرار گرفت، و ناظران سیاسی جریان را به صورت یک امر طبیعی تلقی کردند، و دولت‌های معترض نیز به تدریج به وضعیت تحمیلی خو گرفتند و سرانجام پس از یک چنین تمهیدات و در چنین شرایطی، تأسیس دولت اسرائیل توسط سازمان ملل متحد اعلام می‌شود. و در بسیاری از موارد نیز، با وجود این که تغییر قدرت در کشوری به طور مردمی و قانونی و مشروع به وجود می‌آید، و بر اثر یک انقلاب ریشه‌ای و مردمی، دولت جدیدی پا به عرصه وجود می‌گذارد، دولت‌های قدیمی به لحاط منافع خود از شناسایی چنین دولت انقلابی و مردمی خودداری می‌کنند. در روند عمل شناسایی، گاه ثبات سیاسی دولت جدید نیز به عنوان یک ملاک، در عمل شناسایی مورد استناد قرار نمی‌گیرد، و در عمل شناسایی دولت جدید، تابع سیاست‌های روزمره دولت‌ها و بر اساس منافع و مصالح، ارزیابی می‌شود.

سیاسی کردن عمل شناسایی از این نظر قابل قبول است که اظهار نظر در مورد مشروعیت دولت‌ها، خارج از قلمرو اراده دولت‌های قدیمی بوده و امری صددرصد مربوط به وضعیت داخلی مردم دولت جدید و مغایر با اصل حاکمیت دولت‎هاست. بی‌شک شناسایی به معنای اعلام موجودیت و صرف مفروض‌الوجود گرفتن، یک عمل صددرصد سیاسی است که تابع مصالح و منافع دولت‌های قدیمی است. در صورتی که اگر بر اساس ماده یک منشور سازمان ملل متحد، اصل گسترش روابط دوستانه را به عنوان یک قاعده حقوقی مبنا قرار دهیم، شناسایی را در مورد دولت جدیدی که واجد عناصر مشروعیت است، باید الزامی و یک امر حقوقی بدانیم و شناسایی دولت جدیدی را که شرایط لازم برای مشروعیت را فاقد است، عملی غیرقانونی و مردود بشماریم. با این حال، دکترین حاکم و روند شناسایی دولت‌ها، نظریه شناسایی بر اساس ثبات سیاسی و مسلط شدن بر اوضاع و تحقق حاکمیت است و به همین دلیل است که اغلب شناسایی را به دو صورت «دو فاکتو» به معنای موقت و محدود، و «دو ژوره» به معنای شناسایی کامل تقسیم کرده‌اند. حالت «دو فاکتو» هنگامی است که دولت‌های قدیمی تردیدی در مورد اثبات سیاسی دولت جدید داشته باشند؛ و در چنین موردی شناسایی به صورت موقت و محدود و موکول به بررسی و تصمیم‌گیری نهایی خواهد بود. در حالی که شناسایی «دو ژوره» نوعی شناسایی کامل و قطعی است. دولت آمریکا و انگلستان در ۱۹۴۸ م. دولت اسرائیل را نخست به طور «دو فاکتو» به رسمیت شناختند، و سپس آن را تبدیل به شناسایی «دو ژوره» کردند. برخی شناسایی «دو ژوره» را نوعی شناسایی ایجادی، و «دو فاکتو» را اعلامی، تفسیر کرده‌اند[۴].[۵]

جامعه‌شناسی سیاسی

جامعه‌شناسی سیاسی چنین تعریف می‌شود:

  1. جامعه‌شناسی سیاسی در پی تحقیق درباره رفتار سیاسی و رابطه آن با حیات عمومی و غیرسیاسی جامعه است.
  2. جامعه‌شناسی سیاسی نوعی سامان فکری بین پدیده‌ها و متغیرهای اجتماعی است که احیاناً از مقوله‌های غیرسیاسی نیز به شمار می‌روند[۶].[۷]

منابع

پانویس

  1. حقوق اساسی و نهادهای سیاسی (قاضی)، ص۲۷۴-۲۷۵.
  2. فقه سیاسی، ج۸، ص۸۰-۹۲.
  3. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۷۴.
  4. فقه سیاسی، ج۳، ص۳۲۵-۳۲۹.
  5. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۷۶.
  6. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۰-۲۱.
  7. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص 22.