اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اهل سنت یعنی کسانی که از سنت پیامبر پیروی می‌‌کنند در مسائل فقهی به چهار فرقه و مذهب تقسیم شده‌اند: حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی. از اصول اعتقادی مشترک این چهار فرقه می‌‌توان به اعتقاد به خدا، فرشتگان، کتاب آسمانی، رسولان الهی، روز قیامت، تقدیر الهی و مسئله خلفا اشاره کرد.

پیشینه تاریخی

آغاز به‌کارگیری انتساب به سنت و پیروی از آن به تاریخ پس از رحلت پیامبر خاتم(ص) و مرگ خلیفه دوم، در جریان انتخاب خلیفه باز می‌گردد و به معنای کسانی که از سنت شیخین پیروی می‌کنند استفاده شده است. اما «اهل سنت» در عصور پس از آن به معنای کسانی که از سنت پیامبر پیروی می‌‌کنند تفسیر شده است.

شکل‌گیری و نقطۀ شروع اهل سنت به ماجرای سقیفه مربوط می‌‌شود، ماجرایی که بعد از انتساب امیرالمؤمنین (ع) به جانشینی پیامبر اتفاق افتاد. در ماجرای سقیفه عده‌ای منکر جانشینی حضرت شده و جریان جدیدی به نام اهل سنت را شکل دادند. از اهل سنت به اهل جماعت هم یاد شده است[۱].

مذاهب اهل سنت

اهل سنت اکثریت مسلمانان را تشکیل داده‌اند که در مسائل فقهی به چهار فرقه و مذهب تقسیم شده و از چهار پیشوا پیروی می‌‌کنند: ابو حنیفه، مالک بن انس، شافعی و ابن حنبل. به همین دلیل به آنان حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی گفته می‌شود و به مجموع این چهار مذهب، اهل سنت می‌‌گویند.

فرقه‌های کلامی اهل سنت متعدد است که دو فرقه اصلی و محوری آن عبارت‌اند از "معتزله" و "اشاعره"؛ هرچند گرایش‌های اعتقادی مانند "خوارج"، "مرجئه" و "قدریه" در یک گستره مفهومی عام، زیر مجموعه اهل سنت به حساب می‌‌آید[۲].

اصول مشترک اعتقادی این چهار فرقه

شاید به سختی بتوان وجوه اشتراک دقیقی در مباحث اعتقادی میان چهار فرقۀ اهل سنت پیدا کرد، اما عده‌ای اصول اعتقادی مشترک اهل سنت را در شش اصل تعریف کرده‌اند؛ اعتقاد به خدا، فرشتگان، کتاب آسمانی، رسولان الهی، روز قیامت، تقدیر الهی و مسئله خلفا[۳].[۴]

نقل احادیث پیامبر خاتم

در قرن اول هجری

سنت از نگاه اهل سنت به معنی استنباط احکام شرعی توسط قول، فعل و تقریر پیامبر است، اما در نزد شیعه قول، فعل و تقریر معصوم (پیامبر و اهل بیت (ع) به عنوان یکی از ادلۀ استنباط احکام شرعی شمرده شده است.

نقل احادیث پیامبر تا قرن اول توسط صحابۀ پیامبر انجام می‌‌شد که صحابه مرجع نقل حدیث تابعین بودند.

در موضوعاتی که سخنی از قرآن یا پیامبر (ص) وجود نداشت و این امر موجب اختلاف می‌‌شد، تابعین آرای صحابه را به عنوان مستند خود می‌‌پذیرفتند. به این ترتیب نظر تابعین برای تابعینِ تابعین حجت بود. این فتاوا و اقوال تابعین را (اثر) نامگذاری کردند که از لحاظ رتبه و اعتبار پس از حدیث نبوی قرار دارد[۵].[۶]

در قرن دوم هجری

از قرن دوم تدوین حدیث آغاز شد و مکتب حدیث‌گرایی پدید آمد. از رهبران این گروه می‌‌توان به محمد بن ادریس شافعی و احمد بن حنبل اشاره کرد. با شروع تدوین حدیث، این نگرش پدیدار شد که با وجود احادیث مرفوع (نبودن تمام راویان حدیث در یک حدیث) دلیلی برای توجه به آثار صحابه و تابعین وجود ندارد، چنانکه شافعی سنت را فقط قول، فعل و تقریر پیامبر (ص) معنا کرد و قول صحابه و تابعین را از تعریف سنت خارج کرد و تنها حدیث مرفوع را نماینده سنت دانست، همچنین احمد بن حنبل نیز سنت را به آثار رسول خدا (ص) تفسیر کرده است[۷].[۸]

دوران جدید اهل حدیث

بعد از واقعه محنت (واقعه‌ای که قرآن را حادث و مخلوق می‌‌دانستند) اهل حدیث، خود را اهل سنت و مخالفین خود را اهل بدعت نامیدند؛ عنوان اهل بدعت شامل تمام فرق شیعه و غیر شیعه می‌‌شد. در حقیقت اهل حدیث معتقد بودند معنای اهل حدیث چیزی غیر از اهل سنت نیست به نحوی که بعد از نهادینه شدن این نظریه، معتبرین کتاب‌های اهل سنت به نام صحاح سته که بر احادیث پیامبر (ص) تأکید داشت به نگارش درآمد.

پس از اهل حدیث، ابوالحسن اشعری که خود را پیرو احمد بن حنبل می‌نامید، خود را اهل سنت نامید و به ترویج این نام همراه با گسترش مکتب اشعری پرداخت. پس از او ابومنصور ماتریدی در شرق جهان اسلام ظهور کرد و او نیز خود را اهل سنت نامید[۹].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۶۱.
  2. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
  3. ابن‌خلدون، مقدمه، ص۴۶۲.
  4. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
  5. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
  6. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
  7. زمرلی، عقائد ائمه السالف، ص۱۹.
  8. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
  9. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.