بنی تمیم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۳:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل بنی تمیم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

علت ماندگاری بنی‌ تمیم

  • در قرون بعد، نام بنی‌ تمیم نه به‌واسطه منازعات خونین قبیله‌ای و سیاسی، بلکه به دلیل انتساب بسیاری از دانشمندان به این قبیله، بلند آوازه باقی ماند. بنی‌ تمیم در داشتن شاعران و سخنورانِ سرآمد، زبانزد بوده‌اند و عمده شاعران جاهلی را باید در اطراف حیره و نواحی نجد جست‌وجو کرد. در دوره اسلامی نیز، شاعران بسیاری از میان بنی‌ تمیم برخاستند که از آن جمله می‌توان فرزدق، شاعر مشهور عرب، اشاره کرد. افزون بر شعر، بزرگانی از بنی‌ تمیم در فقه، تاریخ، قضا، حدیث، صرف و نحو، عرفان، خطابه، کلام و تفسیر ظهور کرده‌اند.
  • امام علی (ع) در نامه‌ای به عبدالله بن عباس، هنگامی که از جانب آن بزرگوار فرمانروای بصره شد، وی را به خاطر تندروی با قبیله بنی‌ تمیم توبیخ می‌کند و دستور می‌دهد که با قبیله بنی‌ تمیم مدارا و مهربانی کند: بدان که بصره امروز جایگاه شیطان و کشتزار فتنه‌هاست. با مردم آن به نیکی رفتار کن و گره و وحشت‌زا را دل‌ها آنان بگشای، بدرفتاری تو با قبیله (بنی تمیم) و خشونت با آن‌ها را به من گزارش دادند.
  • امام در توصیف ویژگی‌های بنی تمیم می‌فرماید: همانا (بنی تمیم) مردانی نیرومندند که هرگاه دلاوری از آن‌ها غروب کرد، سلحشور دیگری جای آن درخشید و در نبرد، در جاهلیت و اسلام، کسی از آن‌ها پیشی نگرفت. همانا آن‌ها با ما پیوند خویشاوندی و قرابت و نزدیکی دارند، که صله رحم و پیوند با آنان پاداش و گسستن پیوند با آنان کیفر الهی دارد. پس مدارا کن ای ابوالعباس! امید است آنچه از دست و زبان تو از خوب یا بد جاری می‌شود، خدا تو را بیامرزد، چرا که من و تو در این‌گونه رفتارها شریکیم. سعی کن خوش‌بینی من نسبت به شما استوار باشد و نظرم دگرگون نشود؛ با درود[۱][۲].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. نهج البلاغه، نامه ۱۸
  2. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 171- 172.