حر بن یزید ریاحی
حر بن یزید ریاحی | |
---|---|
نام کامل | حر بن یزید ریاحی |
جنسیت | مرد |
لقب | حر |
از قبیله | بنی تمیم |
پدر | یزید بن ناجیة |
خویشاوندان | زید بن عمرو بن قیس عتاب (عموزاده) |
محل زندگی | کوفه |
تاریخ شهادت | ۶۱ ق |
محل شهادت | کربلا |
محل آرامگاه | کربلا، عراق |
دین | اسلام |
از اصحاب | امام حسین |
علت شهرت | توبه در لحظات آخر |
علت شهادت | نبرد در واقعه کربلا |
حُر بن یزید ریاحی، از اشراف و بزرگان کوفه و از فرماندهان سپاه عبید الله بن زیاد بود؛ روز عاشورا ناگهان تغییر مسیر داد و راه حق را پیدا کرد و به کاروان امام حسین (ع) پیوست و در راه آن حضرت به شهادت رسید.
مقدمه
حُر بن یزید بن ناجیة بن قعنب بن عتاب الرّدف بن هرمی بن ریاحی یربوعی، از اشراف و بزرگان کوفه و از فرماندهان سپاه عبید الله بن زیاد بود و تا روز عاشورا هم فرماندهی بخشی از نیروی نظامی در لشکر عمر سعد را داشت، اما هیچ اقدامی علیه امام (ع) و یاران حضرت انجام نداد.
در روز عاشورا ناگهان تغییر مسیر داد و راه حق را پیدا کرد و از سپاه عمر سعد خارج شد و تمامی مقام و شئون خود را در سپاه عمر سعد کنار گذاشت و به حق، دست از دنیا و خواستههای نفسانی شست و با علم و آگاهی به اینکه کشته خواهد شد و در خاک و خون خواهد غلطید به کاروان امام حسین (ع) وارد شد و پس از توبه و ندامت از کردار گذشتهاش با کسب اجازه از محضر امام (ع) به میدان رفت و با کوفیان سخن گفت و آنان را ارشاد و راهنمایی کرد و آنان را از رفتار ناهنجار و بی رحمانه شان علیه سبط رسول خدا (ص) برحذر داشت و حسین بن علی (ع) و همراهانش را به خوبی معرفی نمود، اما سخنانش چون مؤثر نیفتاد با آن قوم سنگ دل و فریب خورده، جنگید و سرانجام به شهادت رسید و به سعادت ابدی نایل آمد[۱].
اولین برخورد حُر با امام (ع) در منزل ذیحُسم
کاروان امام حسین (ع) منزل شُراف را در صبح اول محرم سال ۶۱ه.ق پشت سرگذاشتند و به طرف شمال شرقی به سوی کوفه پیش میرفتند و تا نزدیکی ظهر بیابانهای مرز عراق را پیمودند. ناگاه یکی از همراهان امام (ع) به گمان آنکه نخلهای عراق را دیده و به کوفه نزدیک شده است، بیاختیار «الله اکبر» گفت؛ حضرت هم تکبیر گفت سپس از آن مرد پرسید، چرا تکبیر گفتی؟ آن مرد عرض کرد از دور نخلستانی به نظرم آمد به همین دلیل تکبیر گفتم. جمعی از قبیله بنی اسد که با منطقه کوفه آشنا و همراه امام بودند گفتند: ما هیچ وقت در این مکان نخلستانی ندیده بودیم.
امام (ع) پرسید: پس آنچه از دور نمایان است چیست؟ گفتند: به خدا سوگند گوشهای اسبان است که از دور به شکل نخلستان به نظر میآید. امام فرمود: من هم همین را میبینم. سپس امام (ع) از یاران پرسید: آیا ممکن است در این بیابان به پناهگاهی برویم و آنجا را در پشت سر خود قرار دهیم و از جلو با اینها روبه رو شویم؟[۲] گفتند آری، این کوههای ذی حُسم است که در طرف چپ شماست، اگر با شتاب به آنجا برویم، به آنچه میخواهید میرسید.
راوی گوید: حضرت (ع) به جانب چپ خود حرکت کرد و ما هم به پیروی از پیشوای خود به طرف چپ برگشتیم؛ طولی نکشید که دیدیم گردن اسبهای سواران هویدا شد و ما به وجود دشمنان آگاه شدیم. بلافاصله به بیراهه تاختیم و آنها هم از راه منحرف شدند و به جانب ما آمدند و چنان به شتاب میآمدند که سر نیزههایشان همچون انبوه زنبور و پرچمهایشان به سان بال پرنده بود. ما زودتر از آنها به دامنه کوههای ذی حُسم رسیدیم. در این هنگام اُردوی هزار نفری دشمن، به فرماندهی حر بن یزید ریاحی در برابر توقفگاه سپاه حضرت امام حسین (ع) صف آرایی کردند که از قادسیه (مرز عراق، پانزده فرسخی کوفه) به دستور ابن زیاد آمده و مانع از حرکت کاروان امام حسین (ع) شدند.
امام و یارانش همگی عمامه بر سر نهاده و شمشیرها بر کمر بسته و در آماده باش کامل بودند. حضرت دستور داد لشکریان حُر و اسبهای آنها را آب دهند. یاران وفادار امام (ع) ظرفها را پُر از آب کردند و پس از آنکه سپاهیان حر سیراب شدند، ظرفهای پُر از آب را در برابر اسبها بردند.
طبق نقل سید ابن طاووس، امام (ع) پس از نوشاندن آب به سپاه حُر و مرکبهای آنان، سؤال کرد و فرمود: «شما کیستید؟». گفتند: یاران عبید الله بن زیاد هستیم. فرمود: «فرمانده شما کیست؟» گفتند: حر بن یزید ریاحی. امام (ع) فرمود: «آیا به کمک ما آمدهاید یا برای جنگ با ما؟»[۳] حُر گفت: «بلکه به مخالفت با شما آمدهایم». امام (ع) در این جا کلمه استرجاع به زبان آورد، فرمود: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِ الْعَظِيمِ». بدین ترتیب، امام حسین (ع) و همراهانش در کنار کوههای ذی حُسم در محاصره لشکر دشمن درآمدند[۴].
دستور مراجعت به حجاز و مقابله حُر با امام (ع)
پس از مذاکراتی که بین امام (ع) و حر بن یزید، انجام شد و اذعان حر به اینکه من مأمورم تا شما را در کوفه تحویل عبیدالله بدهم؛ حضرت سخت ناراحت شد و به او فرمود: «ای حر، مرگ به تو نزدیکتر از این آرزو است؛ سپس امام (ع) به یاران خود فرمان داد: برخیزید و بر مرکبها سوار شوید، همه سوار شدند. امام (ع) کمی انتظار کشید تا زنان و کودکان را سوار کردند بعد فرمود: به سوی حجاز مراجعت نمایید»[۵].
همین که اصحاب امام (ع) آماده برگشتن شدند، حر بن یزید از قدرت نظامی استفاده کرد و بزرگترین خطا را مرتکب شد؛ زیرا به نظامیان خود دستور داد که از برگشت کاروان حسین (ع) جلوگیری کنند و نگذارند کاروان او به مکه بازگردند! حُر بن یزید ریاحی خودش در روز عاشورا به این خطای بزرگ اعتراف کرد و گفت: من همان کسم که نگذاشتم به حجاز بازگردید». امام (ع) از این جلوگیری جاهلانه سخت ناراحت شد و با لحنی تند به او فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی؟»[۶]
حر از این جمله که حضرت نام مادر او را برد ناراحت شد، ولی کمال ادب را رعایت کرد و گفت: «اگر دیگری از عرب این کلمه را میگفت و او در چنین گرفتاری قرار داشت که شما هستید، با همین جمله پاسخ او را میدادم و مادرش را به عزای فرزندش نام میبردم، لکن چه کنم به خدا سوگند من چاره ندارم جز این که از مادر تو به نیکی نام ببرم!»[۷].
امام (ع) به او فرمود: «چه میخواهی؟»[۸] حُر گفت: میخواهم شما را نزد عبید الله بن زیاد ببرم. حضرت فرمود: «به خدا سوگند من تسلیم تو نمیشوم!»[۹]. حر پاسخ داد: «من هم شما را رها نمیکنم»[۱۰].
این گفتار سه نوبت تکرار شد و تنها تدبیری که به فکر حر بن یزید آمد، این بود که گفت: «من دستور ندارم با شما کارزار کنم و وارد جنگ شوم، بلکه مأمورم از شما جدا نشوم تا وارد کوفه شوید؛ ولی راهی را انتخاب کنید که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه، تا من از عبیدالله بن زیاد ـ به وسیله نامهای ـ کسب تکلیف کنم، امیدوارم طوری پاسخ دهد که من از پیش آمدهای ناگوار در امان باشم»[۱۱].[۱۲]
حُر بر سر دوراهی دنیا و آخرت
امام (ع) سرانجام با مراقبتهای ویژه حر و سپاهیانش در روز پنجشنبه، دوم محرم سال ۶۱ه.ق وارد کربلا شد. تا قبل از حادثه کربلا، مورخان نامی از حر بن یزید ریاحی، ذکر نکردهاند و تاریخ در اینکه او قبل از کربلا در چه کاری بوده و چگونه روزگار سپری نموده، ساکت است. اما در این مدت هشت روزی که حر، سپاه امام (ع) را همراهی میکرد، چنان متأثر از امام (ع) شده بود که دل از دنیا برید و در لوای ولایت امام معصوم (ع) عاشقانه، جان خویش را فدا نمود.
امام (ع) در برابر سپاه دشمن آمد در حالی که به صفهای آنها نظاره میکرد خطبه غرایی ایراد نمود و آنها را نصیحت فرمود. یکی از کسانی که تحت تأثیر سخنان دلنشین و گفتار امام حسین (ع) قرار گرفت حر بن یزید ریاحی بود. حُر پس از استغاثه امام با قلبی لرزان و آهی سوزان، نزد عمر سعد رفت[۱۳] و گفت: آیا با این مرد (یعنی با امام حسین (ع)) میجنگی؟ عمر سعد گفت: آری، به خدا جنگ سختی خواهم کرد که آسانترین آن، سرها از تنها جدا شود و دستها قلم گردد. حُر پرسید: آیا به یکی از پیشنهادهایی که حسین به تو داده راضی نمیشوی؟[۱۴] عمر سعد گفت: اگر کار به دست من بود میپذیرفتم، ولی امیرت (یعنی ابن زیاد) راضی نمیشود و نمیگذارد خواسته من عملی شود[۱۵].
حر آرام آرام به لشکرگاه حسین (ع) نزدیک شد. در همین حال یکی از بستگان دیگرش به نام مهاجر بن اوس ریاحی، چون حُر را با وضع غیر عادی دید پرسید: ای حر! چه خیال داری، حالت را دگرگون میبینم، آیا میخواهی حمله کنی؟ حُر پاسخ او را نداد ـ چون از گذشته نادم و به آینده امیدوار بود در این جزر و مد درونی ـ لرزه بر اندامش افتاد اما ساکت ماند. مهاجر به او گفت: ای حر! به خدا قسم، کار تو مشکوک است. به خدا سوگند تو را در هیچ موقعی مانند آنچه الآن از تو میبینم مشاهده نکرده بودم و اگر از من سؤال میشد شجاعترین مردم کوفه کیست. من از تو نمیگذشتم، پس این چه حالی است که از تو میبینم که لرزان و پریشان هستی؟ حُر گفت: راستش این است که به خدا قسم من خود را بین بهشت و جهنم مخیر میبینم! و به خدا سوگند چیزی را بر بهشت اختیار نمیکنم، گرچه مرا قطعه قطعه کنند، و در آتش بسوزانند!
بعد تازیانه به اسب خود زد و رو به خیمههای حسین (ع) رفت. همین که نزدیک خیام حرم آل البیت رسید، طبق نقل مقرم، سر به زیر انداخته و از اهل حرم شرمسار دست بر سر گذاشت و ضمن عذرخواهی، از کرده خود طلب مغفرت نمود[۱۶].
امام پذیرش گناهش را از طرف خدا اعلام کرد و لذا در پاسخش فرمود: «آری، توبهات را خدا قبول میکند و تو را میآمرزد!»[۱۷]، سپس امام (ع) از اسم او سؤال کرد و فرمود: «اسم تو چیست؟»[۱۸]، حُر گفت: «من حر بن یزیدم»[۱۹]. حضرت در پاسخ او فرمود: «تو حری همانگونه که مادرت نامت را گذارده، ان شاء الله تو حر و آزادهای در دنیا و آخرت»[۲۰].[۲۱]
حُر در آغوش جنگ و شهادت
در جنگهای گذشته رسم بر این بوده که پس از صف آرایی سپاه، ستون راست و چپ و قلب لشکر تشکیل میگردید، سپس یک نفر به میدان میشتافت و اشعاری (رجز) میخواند و مبارز و هماورد میطلبید و نبردی بین او و یک نفر از سپاه مقابل رخ میداد و هرگاه این مبارز خیلی شجاع بود و حریفی نداشت، فرمان حمله عمومی صادر میشد و مرد مبارز به ناچار با چندین تن مواجه میگردید که گاهی این حمله عمومی بسیار خطرناک و احیاناً به نابودی یکی از دو سپاه میانجامید و تا طبل بازگشت هم زده نمیشد، کسی دست از جنگ برنمیداشت.
حر بن یزید ریاحی این مرد دلاور، برای رفتن به میدان نبرد محضر امام (ع) آمد و عرض کرد: ای پسر پیامبر خدا! من اولین کسی بودم که بر شما خروج کردم، حال به من اذن دهید تا اولین کسی باشم که در رکاب شما بجنگم و شهید شوم و نخستین کسی باشم[۲۲] که با جدت حضرت محمد (ص) فردای قیامت مصافحه کنم[۲۳].
طبق نقل طبری: حُر ریاحی همراه با زهیر به میدان نبرد رفت. هر دو جنگی مردانه کردند. هرگاه یکی از آن دو، در دل دشمن میرفت و گرفتار میشد، دیگری حمله میکرد و او را نجات میداد. آن قدر جنگید تا عاقبت عدهای به حُر حمله کردند و او را به شهادت رساندند[۲۴].[۲۵]
امام حسین (ع) بر بالین حُر ریاحی
همین که حر ریاحی روی زمین افتاد، امام حسین (ع) با عجله بر بالین او آمد[۲۶] و به قولی، اصحاب امام حسین (ع) جنازه نیمه جانش را نزد امام (ع) کنار سایر کشتهها بردند[۲۷]، حضرت بر چهره خون آلود او دست کشید و خون از صورت حر زدود و میفرمود: «تو آزادهای همانگونه که مادرت نامت را حُر گذاشته، تو حری در دینا و آخرت!»[۲۸]. از داستانی که از نبش قبر حُر بر میآید، امام (ع) دستمالی بر پیشانی او بست تا از خون پیشانی او جلوگیری نماید[۲۹].
منابع
پانویس
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۸۷-۳۸۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۸۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۵۴۲.
- ↑ «مَا لَنَا مَلْجَأٌ نَلْجَأُ إِلَيْهِ فَنَجْعَلُهُ فِي ظُهُورِنَا وَ نَسْتَقْبِلُ اَلْقَوْمَ بِوَجْهٍ وَاحِدٍ»
- ↑ «أَلَنَا أَمْ عَلَيْنَا»؟
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۸۹-۳۹۱.
- ↑ «اَلْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ!. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: قُومُوا فَارْكَبُوا. فَرَكِبُوا، وَ اِنْتَظَرُوا حَتَّى رَكِبَتْ نِسَاؤُهُمْ، فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ: إِنْصَرِفُوا»؛ارشاد مفید، ج۲، ص۸۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲؛ کامل ابن اثیر، ج۶، ص۵۵۲؛ مقتل مقرم، ص۱۸۴؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷ و نفس المهموم، ص۱۸۴.
- ↑ «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟»
- ↑ أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ اَلْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ اَلْحَالِ اَلَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ أَنْ أَقُولَهُ كَائِناً مَنْ كَانَ، وَ لَكِنْ - وَ اَللَّهِ - مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلاَّ بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْهِ
- ↑ «فَمَا تُرِيدُ؟ ؟»
- ↑ «إِذَنْ وَ اَللَّهِ لاَ أَتَّبِعُكَ»
- ↑ إِذَنْ وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُكَ
- ↑ ارشاد مفید، ج۲، ص۸۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲؛ کامل ابن اثیر، ج۶، ص۵۵۲؛ مقتل مقرم، ص۱۸۴؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷ و نفس المهموم، ص۱۸۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۹۷-۳۹۸.
- ↑ الملهوف، ص۱۵۹. ولی طبق نقل دیگر مورخان، مثل شیخ مفید، طبری، ابن اثیر، ابن کثیر، پس از سخنان امام (ع)، حردانست لشکر کوفه، تصمیم به جنگ با حسین دارد و پیشنهاد او پذیرفته نمیشود؛ لذا نزد عمر سعد رفت.
- ↑ امام (ع) مکرر پیام داده بود و با سخن و خطبه خوانده بود.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷؛ و ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۹۹ و الملهوف، ص۱۵۹.
- ↑ اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلاَدَ نَبِيِّكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ
- ↑ «نَعَمْ، يَتُوبُ اَللَّهُ عَلَيْكَ، وَ يَغْفِرُ لَكَ»
- ↑ «مَا اِسْمُكَ؟»
- ↑ أَنَا اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ؛ شاید حضرت با اینکه اسم او را میدانست، به این دلیل نام او را پرسید چون امام (ع) نیز در بین راه مکه به کربلا به حر فرموده بود: «مادرت به عزایت بنشیند» و حر از شنیدن نام مادرش با این تعبیر ناراحت شده بود، اما به احترام فاطمه زهرا، به حسین (ع) پاسخ نداد. علی القاعده امام حسین (ع) میخواست این ناراحتی حر را به نحوی برطرف کند؛ لذا از اسم او سؤال کرد تا با یاد و احترام از مادرار، گذشته را جبران کند و این درسی است که به پیروان خود آموخته است.
- ↑ «أَنْتَ اَلْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ، أَنْتَ اَلْحُرُّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ»
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۰۵-۴۱۰؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۵۴۲.
- ↑ در کتاب الملهوف، ص۱۶۰ آمده: مراد حر از اولین شهید، در آن ساعتی بوده که او به امام (ع) مراجعه کرده و توبه کرده و در زمره یاران امام (ع) درآمده، و گرنه پیش از او جماعتی به شهادت رسیده بودند.
- ↑ یابن رَسُولُ الله! كُنْتُ أَوَّلَ خَارِجٍ عَلَيْكَ فَأْذَنْ لِي أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ قَتِيلٍ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ لَعَلِّي أَكُونُ مِمَّنْ يُصَافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّداً (ص) غَداً فِي الْقِيَامَةِ؛ الملهوف، ص۱۶۰ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۱۲-۴۱۵؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۵۴۲.
- ↑ امالی صدوق، مجلس ۳۰ و ابصار العین، ۱۹۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴ و به نقل علامه قندوزی در ینابیع الموده، ج۲، ص۱۷۰، سر حر ریاحی را دشمن برید و به نزد امام حسین (ع) پرتاب کرد. این قول بعید به نظر میرسد و اولا مورخان معتبر نگفتهاند و ثانیا، با داستانی که بعدا میآوریم که شاه اسماعیل قبر را شکافت و دستمال امام (ع) بر سر و پیشانی حر بسته شده بود، موافقت ندارد.
- ↑ «أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ اللهوف، ص۱۶۰؛ امالی صدوق، مجلس ۳۰؛ ابصار العین، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، ج۴۵،ص۱۴؛ مقتل مقرم، ص۲۴۵؛ به نقل ینابیع الموده، ج۲، ص۱۷۰، فرمود:«والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا فانت و الله حر فی الدنیا و سعید فی الاخره».
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۱۵-۴۱۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۸۶.