عدل در لغت
مقدمه
واژه عدل در لغت در معانی مختلفی به کار رفته است. از جمله: میانهروی در امور و ضد جور[۱]، مثل، فدیه[۲]، حکم کردن به حق[۳] و... همچنین کلمه عدل، از واژگان متضاد است و در معانی عدول کردن و شریک قرار دادن نیز به کار میرود[۴].
عدالت در لغت، به معنای استواری و استقامت است؛ چنانکه در برخی کتابهای لغوی به همین معنا آمده است. ابن اثیر مینویسد: هو الذي لا يَمِيلُ به الهوى فيَجورَ في الحكم؛ انسان عادل کسی است که هوای نفس او را از حق رویگردان نمیکند و او را در داوری به ستم وا نمیدارد[۵].[۶]
عدل در لغت نقیض جور[۷] است و به معنی حد متوسط بین افراط و تفریط[۸]، رعایت مساوات[۹]، رعایت تناسب کیفر و پاداش با عمل[۱۰] و حکم به حق[۱۱] آمده است. همچنین در معنی راه[۱۲]، فدیه[۱۳] و معادل غیر همجنس[۱۴] به کار رفته است و چون انسانی را به این صفت توصیف کنند، منظور آن است که قول و قضاوتش پسندیده و پذیرفته است[۱۵][۱۶]
عدل در عدالت سیاسی در قرآن کریم
در لغت آمده است که عدالت و عدل، حکم به حق است[۱۷]، راغب میگوید، عدالت، لفظی است که اقتضای مساوات و برابری دارد[۱۸]. «عدل»، نقیض و مقابل «جور» است[۱۹] و هنگامی که با حرف «عن» استعمال میشود، بر اعراض، انصراف و تمایل دلالت دارد[۲۰]. شیخ طوسی میگوید عدالت در لغت، آن است که انسان در امورش، احوالی متعادل و متساوی داشته باشد[۲۱]. الفاظ و واژگان دیگر مانند: العَدالة، العُدولة، المَعْدِلةُ و المَعْدَلةُ، همه ذیل معنای واژه عدل قرار میگیرد[۲۲]. «عدالت و دادگری کردن»، در لغت به معنای استقامت است[۲۳].[۲۴]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
- عدل خداوند (عدل الهی)
- عدل نبوی
- عدل علی
- عدلیه
- عدالت صحابه
- عدل تشریعی
- عدل تکوینی
- عدل جزائی
- عدالت اجتماعی
- شبهات عدل
- عدالت بین حی و میت
- عدالت بین عباد
- عدالت بین عبد و خالق
- عدالت حاکم
- نقد پذیری
- وفا
- آثار عدالت
- اجرای عدالت
- احتیاج به عدالت
- اشرف فضایل
- اعتبارات عدالت
- انظلام
- بد زبانی زن
- برتری محبت بر عدالت
- جور بودن طرفین عدالت
- حریت
- ریا در عدالت
- روایات عدالت
- ستایش عدالت
- ظلم
- عادل
- عدالت مطلق
- عفت
- قبول شهادت
- قوای سه گانه
- لوازم عدالت
- مساوات
- مقتضای عدالت
- الفت
- تسلیم
- انقیاد
- تفضل
- توکل
- دوستی
- صداقت
- راستی
- شفقت
- فسق
- عدلیه
- دارالعدالة
- قسط
- قاسطین
- فاسق
- فسوق
منابع
پانویس
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۵، ص۴۷۱.
- ↑ ابن الأثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۳۰.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۳۵.
- ↑ النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰؛ و ر. ک: لسان العرب، ابنمنظور، ج۹ (واژه عدل).
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص:۲۵-۲۸.
- ↑ جوهری، صحاح اللغة، ج۵، ص۱۷۶۰؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۵، ص۴۷۱.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۵، ص۴۷۱؛ لوئیس معلوف، المنجد، ص۴۹۱؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۵۱.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۵۲.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۵، ص۴۷۱؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۲، ص۲۹.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۲، ص۲۹.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۲، ص۲۹.
- ↑ زبیدی، تاج العروس ج۱۵، ص۴۷۱؛ جوهری، صحاح اللغة، ج۵، ص۱۷۶۰.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۳، ص۲۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۵، ص۴۷۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص47.
- ↑ خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۳۸.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۵۱.
- ↑ خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۳۸.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۸، ص۵۳.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط، ج۷، ص۲۱۷.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۳۱.
- ↑ علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج۱۰، ص۱۵۷۶۴. برخی دیگر از آن به «انصاف» تعبیر کردهاند. بین این دو تفاوت است، انصاف تقسیم برابر و بیشتر در امور حسی است، ولی عدالت در امور محسوس و غیر آن و انجام گرفتن متناسب امور است؛ لذا بریدن دست دزد را عدل مینامند، ولی انصاف نمینامند (ر. ک: ابوهلال عسکری، فروق اللغه، ص۱۹۴).
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۴۳.