عدل در فقه اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

عدالت: کیفیتی نفسانی که باعث ترک گناه می‌گردد/ رعایت برابری بین دو یا چند نفر.

عدل، ضد جور در لغت به معنای رعایت برابری میان دو چیز است.[۱] نیز به انسانی که گفتار و حکم او پسندیده باشد، عَدل ـ به معنای عادل ـ گویند. همچنین در عربی به دیوار صاف و راست «جدارٌ عَدل» گفته می‌شود؛[۲] چنان که عدل از نامهای خدای تعالی است؛[۳] زیرا به حق حکم می‌کند و در حکمش جور و ستمی وجود ندارد و در روایتی، عدل از لشکریان عقل، و جور از سپاهیان جهل شمرده شده است.[۴] بنابر این، عدالت صفتی نیکو و پسندیده است.

عدالت در کلمات فقها گاه به معنای لغوی آمده است؛ چنان که در مسئله عدالت مرد میان همسران متعدد به این معنا به کار رفته است؛ لیکن در مواردی شرط جواز تصدّی برخی مناصب قرار گرفته است؛ به گونه‌ای که فرد بدون آن، شایستگی تصدّی آن مناصب را ندارد.

در اینکه در این گونه موارد مراد از عدالت چیست، کلمات فقها مختلف است.

شکی نیست که عدالت با ارتکاب گناه کبیره و یا اصرار بر صغیره، بدون آنکه توبه‌ای صورت گرفته باشد، تحقق نمی‌یابد و اگر پیش از آن عادل بوده با ارتکاب گناه زوال می‌یابد. اینک با توجه به این نکته، به نقل کلمات فقها در تعریف عدالت ـ که برخی تا پنج تعریف ذکر کرده‌اند ـ می‌پردازیم:

  1. عدالت عبارت است از کیفیتی نفسانی یا هیئتی راسخ در انسان یا حالتی نفسانی یا ملکه‌ای ـ با اختلاف تعبیرها ـ که انسان را بر ملازمت تقوا یا تقوا و مروّت برمی انگیزاند. بنابر این تعریف، عدالت صفتی نفسانی خواهد بود.[۵] این قول به مشهور متأخران، بلکه مشهور فقیهان نسبت داده شده است.[۶]
  2. عدالت عبارت است از ترک گناه؛ اعم از کبیره و صغیره یا ترک کبیره و عدم اصرار بر صغیره. بنابر این تعریف، عدالت، استقامت فعلی ـ نه نفسانی ـ در افعال و تروک است؛ خواه منشأ آن ملکه باشد یا نه.
  3. عدالت عبارت است از ترک گناهان یا خصوص گناهان کبیره که از ملکه نفسانی ناشی می‌شود. بنابر این تعریف، عدالت نه صرف صفتی نفسانی است و نه صرف استقامت عملی؛ بلکه آمیزه‌ای از آن دو می‌باشد؛ یعنی استقامت عملی ناشی از استقامت نفسانی. معنای دوم و سوم به ظاهر کلمات برخی نسبت داده شده است. [۷]
  4. عدالت؛ یعنی اسلام با آشکار نشدن فسقی در بیرون.ref>الخلاف ۶/ ۲۱۷ ـ ۲۱۸</ref> بنابر این، هر مسلمانی که از او فسقی دیده نشود، عادل به شمار می‌رود.
  5. عدالت عبارت است از حسن ظاهر؛ یعنی آراستگی ظاهری از جهت پایبندی به احکام شرع مقدس (حسن ظاهر). این تعریف به اکثر قدما نسبت داده شده است.[۸]

برخی، تعریف اول و سوم را یکی دانسته‌اند. [۹] بعضی گفته‌اند: دو قول آخر، در حقیقت دو دیدگاه متفاوت در معنای عدالت نیست؛ بلکه دو روش برای شناخت عدالت فرد است.[۱۰]

برخی گفته‌اند: هرچند کلمات فقها در تعریف عدالت مختلف است؛ لیکن حقیقت عدالت نزد آنان یکی است. بنابر این، اختلاف تنها در تعبیر از عدالت است نه در معنای آن و بهترین و جامع‌ترین تعریف از عدالت آن است که عدالت کیفیتی نفسانی و راسخ در نفس است که صاحب خود را بر ملازمتِ مروّت و تقوا بر می‌انگیزاند[۱۱].[۱۲]

عدالت و مروّت

مروّت در لغت به معنای جوانمردی، مردانگی یا کمال آن آمده و مراد از آن در فقه، ملازمت عادات پسندیده و پرهیز از عادات و کارهای مباح ناپسند و تنفرانگیز است؛ کارهایی که ارتکاب آنها بیانگر فرومایگی و پستی فرد یا بی‌مبالاتی او در دین است، مانند غذا خوردن در خیابان در حال راه رفتن، ادرار کردن در گذر گاههای عمومی، پوشیدن لباس زنانه توسط مرد و بوسیدن یا در آغوش گرفتن همسر در برابر دیگران که مراتب ناپسندی و خلاف مروّت بودن آنها بر حسب زمان، مکان و افراد متفاوت خواهد بود.[۱۳]

مشهور میان متأخران، اعتبار مروّت در عدالت و یا در حسن ظاهر ـ که کاشف از عدالت می‌باشد ـ است. شرط نبودن مروّت در عدالت به مشهور قدما نسبت داده شده است.[۱۴]

به تصریح برخی، ارتکاب منافیات مروّت به گونه موردی یا به اقتضای ضرورت، به عدالت زیان نمی‌رساند. ضمن آنکه از نظر تأثیرگذاری در فسق بین ارتکاب منافیات مروّت و گناه کبیره تفاوت است؛ ارتکاب منافیات موجب خروج از عدالت می‌شود، لیکن موجب فسق نخواهد شد.[۱۵]

آیا ارتکاب گناه صغیره با عدم اصرار بر آن، زوال عدالت را در پی دارد یا نه؟ مسئله اختلافی است [۱۶].

از عنوان یاد شده در بابهای اجتهاد و تقلید، صلات، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، حجر، وقف، وصیّت، طلاق، لقطه و شهادات سخن گفته‌اند.[۱۷]

مناصب مشروط به عدالت

از شرایط مرجع تقلید[۱۸] امام جمعه [۱۹] و جماعت[۲۰] عامل جمع‌آوری زکات بنابر قولی(عاملین)[۲۱] حَکَم تعیین شده برای داوری در جنگ[۲۲] قاضی[۲۳] و شاهد[۲۴] عدالت است. بنابر این، فرد فاسق نمی‌تواند عهده دار مناصب یاد شده باشد. شهادتش نیز پذیرفته نیست.

همچنین منشی دادگاه در صورتی که قاضی به او اعتماد می‌کند و نوشته‌اش را نمی‌بیند؛[۲۵] کارشناس قیمت‌گذاری اموال[۲۶] و نیز کسی که از سوی حاکم برای تقسیم اموال مشترک تعیین می‌شود[۲۷] باید عادل باشند.

شرط بودن عدالت در راوی حدیث به مشهور نسبت داده شده است؛ لیکن بسیاری آن را شرط ندانسته‌اند.[۲۸]

بنابر قول مشهور میان متأخران، عدالت در مستحق زکات شرط نیست. مشهور قدما آن را شرط دانسته‌اند. از برخی آنان، شرط بودن اجتناب از گناه کبیره نقل شده است.[۲۹]

بسیاری از معاصران گفته‌اند: احتیاط آن است که به کسی که آشکارا مرتکب گناه کبیره، به‌ویژه شراب خواری می‌شود، زکات ندهند. البته اگر پرداخت زکات، مصداق کمک به گناه و تشویق به کار ناشایست گردد، به طور قطع جایز نیست.[۳۰]

بنابر اعتبار عدالت در مستحق زکات، صنفهای «مؤلفة القلوب»، «سبیل اللّه‌»، «رقاب»، «ابن سبیل» و «غارمان» از این حکم مستثنایند و در آنان عدالت شرط نیست[۳۱].

عدالت در مستحق خمس نیز شرط نیست؛[۳۲] لیکن بسیاری از معاصران احتیاط را در ندادن خمس به مرتکب علنی گناه کبیره دانسته‌اند. [۳۳]

آیا عدالت در کسی که حج نیابتی می‌گزارد شرط است؟ برخی آن را شرط دانسته‌اند. البته حج نایب غیر عادل صحیح است و ذمّه منوب عنه بری می‌شود؛ لیکن از آن جهت که اِخبار نایب از به جا آوردن حج، مستند به سخن او است، برخی عدالت را در او شرط دانسته‌اند. برخی، صرف حصول اطمینان به گفته او و اینکه حج را به جا آورده، کافی دانسته‌اند.[۳۴]

آیا در تحقق رشد (رشد) علاوه بر توانایی فرد بر حفظ مال، عدالت شرط است یا نه؟ مسئله اختلافی است. مشهور، عدم اشتراط آن است.[۳۵]

اشتراط عدالت در وصیّ[۳۶] و نیز فرد عهده دار حضانت کودک[۳۷] اختلافی است.

ظاهر کلام جمعی و صریح کلام برخی از فقها شرط نبودن عدالت در کسی است که کودکی را می‌یابد و به قصد نگهداری او را برمی دارد. برخی، گرفتن کودک را از او در صورت فاسق بودن بر حاکم واجب دانسته‌اند[۳۸].

آیا غیر عادل می‌تواند لقطه حرم (لقطه) را بردارد؟ مسئله محل اختلاف است.[۳۹] چنان که شرط بودن عدالت در متولی و ناظر وقف در صورتی که آن دو غیر واقف باشند[۴۰] و نیز در دو حَکَم تعیین شده از سوی زن و مرد برای طلاق (شقاق) اختلافی است.[۴۱] برخی بر شرط بودن آن در متولی و ناظر وقف، ادعای اجماع کرده‌اند.[۴۲].[۴۳]

راه‌های اثبات عدالت

عدالت با بیّنه (بیّنه) در صورت عدم تعارض با بیّنه بر فسق؛ معاشرت مفید علم یا اطمینان به وجود ملکه عدالت در فرد و نیز به شیاع (شیاع) موجب علم ثابت می‌گردد. به قول برخی، عدالت با شهادت یک فرد عادل یا مورد اطمینان نیز ثابت می‌شود.[۴۴] برای مترتب کردن آثار عدالت، حصول اطمینان به آن از هر راهی که حاصل شود کفایت می‌کند؛ لیکن برخی آن را به این مشروط کرده‌اند که اطمینان کننده از اهل خبره و بصیرت و آشنا به مسائل باشد. [۴۵]

از دیگر راه‌های ذکر شده برای اثبات عدالت، حسن ظاهر است؛ لیکن در اینکه صرف حسن ظاهر، هرچند حاصل آن ظنّ به عدالت نباشد، کافی است یا تنها در صورت حصول ظن یا اطمینان، عدالتثابت می‌گردد، مسئله اختلافی است. قول نخست منسوب به مشهور است.[۴۶]

به تصریح برخی، از دیگر راه‌های اثبات عدالت، شهادت عملی دو نفر عادل نسبت به دیگری است، مانند اقتدای آن دو به وی در نماز[۴۷].[۴۸]

زوال عدالت

چنان که یادآور شدیم، عدالت با ارتکاب گناه کبیره یا اصرار بر گناه صغیره بدون توبه تحقق نمی‌یابد و یا در فرض عادل بودن پیش از ارتکاب، با ارتکاب زایل می‌گردد؛[۴۹] لیکن ترک مستحب، هرچند همه مستحبات در صورتی که به مرحله استخفاف و سبک شمردن ترک کننده به مستحبات و سنن نرسد، موجب زوال عدالت نخواهد شد.[۵۰]

کسی که عادل بوده است چنانچه در بقای عدالت او شک شود، حکم به بقا می‌شود.[۵۱]

آیا امامت جماعت و تصدی دیگر مناصب مشروط به عدالت برای کسی که به فسق خویش علم دارد، جایز است یا نه؟ مسئله اختلافی است. قول منسوب به مشهور جواز است و عادل دانستن دیگران کفایت می‌کند.[۵۲] برخی احتیاط را در ترک تصدی دانسته‌اند.[۵۳]

از عدالت به معنای دوم در بابهای نکاح، هبه و قضاء سخن گفته‌اند.

عدالت میان همسران: رعایت عدالت میان همسران در مقدار نفقه واجب و تقسیم شبها بر مرد واجب است[۵۴]

رعایت عدالت میان همسران در غیر نفقه واجب از هزینه‌های زندگی، بذل توجه و اهتمام به امور آنان، گشاده‌رویی و هم بستری مستحب است. چنان که مستحب است بامداد شبی که به هر زن تعلّق دارد، نزد او بماند[۵۵]

عدالت میان دو طرف دعوا: به قول مشهور، در صورت مسلمان یا کافر بودن دو طرف دعوا، بر قاضی واجب است در نگاه و سلام کردن، سخن گفتن، نشستن، سکوت و غیر آن از انواع برخورد و اکرام میان آن دو، عدالت و مساوات را رعایت کند.[۵۶] برخی قائل به استحباب آن شده‌اند.[۵۷]

عدالت میان فرزندان: رعایت عدالت میان فرزندان در بذل و بخشش، جز در صورت وجود خصوصیتی در برخی که موجب برتری وی بر دیگران باشد، مستحب است[۵۸].[۵۹]

عدالت در اخلاق الهی

واژه عدالت یکی از واژه‌های پرکاربرد در علم فقه است. در ابواب زیادی از جمله شرایط مفتی، شرایط امام جماعت، شرایط بینه و شاهد، عدالت به کار رفته است. فقها عدالت را به سه صورت تعریف کرده‌اند. بسیاری از فقها عدالت را به عنوان یک ملکه تعریف کرده‌اند بدون اینکه افعال خارجی را در تعریف آن دخالت دهند[۶۰]؛ البته شکی نیست که این ملکه در رفتار و کردار آدمی اثر میگذارد به طوری که گناه کبیره انجام نمی‌دهد و بر گناه صغیره اصرار نمی‌ورزد. برخی دیگر عدالت را ملکه فعل و ترک میدانند[۶۱]. در این تعریف هر چند عدالت یک ملکه نفسانی است، ولی با افعال خارجی انسان ارتباط مستقیم دارد و ظاهر کلام برخی از فقهای پیشین این است که عدالت همان کارهای نیکی است که انسان انجام میدهد[۶۲].عدالت طبق تعریف اول و دوم، صفت صفت نفسانی است. طبق این مبنا، عادل کسی است که در نفس خود نهادی داشته باشد که او را از اجتناب معاصی و شکستن حدود باز دارد؛ بنابراین، مرزداری عملی بدون استناد به چنین نهادی، عدالت نامیده نمی‌شود؛ ولی طبق تعریف سوم، صفت فعل انسان است. عادل به این معنی کسی است که خود مرزنگه‌دار و کارهایش مطابق موازین شرعی باشد، خواه به نهادی نفسانی مستند باشد یا نباشد.

این نکته نیز گفتنی است که بسیاری از فقها که عدالت را ملکه نفسانی میدانند، برای کشف آن به رفتار ظاهری اکتفا کرده، نوشته‌اند: برای کشف عدالت حسن ظاهر کافی است، اگر چه انسان علم و حتی گمان هم پیدا نکند؛ از جمله امام خمینی[۶۳] مرحوم خوانساری و مرحوم گلپایگانی[۶۴] در حاشیه عروه این قول را برگزیده‌اند. روایاتی که از پیشوایان معصوم به دست ما رسیده نیز همین نظر را تأیید میکنند که حسن ظاهر و رفتار نیک کاشف از ملکه عدالت است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»[۶۵]؛ کسی که در معامله به مردم ستم نکند به آنها دروغ نگوید و خلف وعده نکند، از کسانی است که غیبتش حرام، جوان‌مردیش کامل، عدالتش آشکار و برادری با او واجب است. این مضمون با همین عبارت از امام رضا (ع) و از امام صادق (ع) با عبارت دیگری نیز روایت شده است[۶۶][۶۷]

مقایسه اصطلاح فقهی با اصطلاح اخلاقی

عدالت در فقه و اخلاق عبارت از نهادی نفسانی است که منشأ آثار عملی می‌شود؛ بنابراین، اصطلاح فقه و اخلاق در این معنی مشترک است. تنها تفاوتی که بین این دو اصطلاح وجود دارد، در دایره اعمالی است که از عدالت ناشی می‌شود. ملکه‌ای که در فقه عدالت نامیده می‌شود، علاوه بر رفتارهای اجتماعی مثل احترام به حقوق دیگران، افعال شخصی انسان را نیز شامل می‌شود. در اصطلاح فقه، عادل کسی است که دارای ملکه‌ای نفسانی است که او را از ارتکاب هر معصیتی باز میدارد حتی اگر به حقوق دیگران مربوط نباشد؛ بنابراین اگر کسی شراب بنوشد یا نماز را ترک کند، عادل نیست همان‌طور که اگر به حقوق دیگران تجاوز کند عدالتش ساقط می‌شود، ولی در علم اخلاق ملکه‌ای عدالت نام دارد که انسان را فقط از تجاوز به حقوق دیگران باز میدارد؛ بنابراین از نظر اخلاقی نوشیدن شراب، ترک نماز و امثال آن به عدالت زیان نمی‌رساند[۶۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. لسان العرب و مجمع البحرین، واژه «عدل»
  2. لسان العرب، واژه «عدل»
  3. الکافی (کلینی) ۲/ ۴۱۶
  4. الکافی (کلینی) ۱/ ۲۱
  5. ارشاد الاذهان ۲/ ۱۵۶؛ قواعد الاحکام ۴ / ۴۹۴؛ غایة المراد ۱ / ۲۶۱
  6. رسائل الشهید الثانی ۱ / ۶۳؛ الحدائق الناضرة ۱۰/ ۱۳
  7. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۶ ـ ۸
  8. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۸
  9. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۱۰
  10. مستند الشیعة ۱۸/ ۶۴؛ رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۸ ـ ۹؛ الدر النضید ۲/ ۱۱
  11. الدر النضید ۲/ ۳۵
  12. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 333-335.
  13. الدر النضید ۲/ ۴۹ ـ ۵۰
  14. الحدائق الناضرة ۱۰/ ۱۳ ـ ۱۶؛ جواهر الکلام ۴۱/ ۳۱ ـ ۳۲
  15. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۲۳
  16. الدر النضید ۲/ ۵۶
  17. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 335.
  18. العروة الوثقی ۱/ ۲۶؛ مستمسک العروة ۱/ ۴۰ ـ ۴۲
  19. جواهر الکلام ۱۱ / ۲۹۶
  20. جواهر الکلام ۱۳ / ۲۷۵ ـ ۲۷۷
  21. الدروس الشرعیة ۱/ ۲۴۲ و ۲۴۸؛ جواهر الکلام ۱۵/ ۳۳۳ ـ ۳۳۴
  22. الدروس الشرعیة ۲/ ۳۷؛ جواهر الکلام ۲۱/ ۱۱۲
  23. جواهر الکلام ۴۰/ ۱۲
  24. جواهر الکلام ۴۱ / ۲۵ ـ ۲۶
  25. جواهر الکلام ۴۰ / ۱۰۹
  26. جواهر الکلام ۲۳/ ۲۹۰
  27. قواعد الاحکام ۳/ ۴۶۰؛ جواهرالکلام ۴۰/ ۳۲۶ ـ ۳۲۷
  28. تلخیص مقباس الهدایة ۱/ ۸۰
  29. الحدائق الناضرة ۱۲/ ۲۰۹؛ جواهر الکلام ۱۵/ ۳۸۸ ـ ۳۹۴
  30. العروة الوثقی ۴/ ۱۲۹ ـ ۱۳۰
  31. جواهر الکلام ۱۵ / ۳۹۴
  32. جواهر الکلام ۱۶/ ۱۱۵
  33. العروة الوثقی ۴/ ۳۰۵ ـ ۳۰۶
  34. الحدائق الناضرة ۱۴/ ۲۴۲؛ المعتمد فی شرح المناسک ۳/ ۱۶۲
  35. المبسوط ۲/ ۲۸۴؛ کتاب السرائر۳/ ۲۰۶؛ جواهرالکلام ۲۶/ ۵۰
  36. جواهر الکلام ۲۸/ ۳۹۲ ـ ۳۹۴
  37. جواهر الکلام ۳۱/ ۲۸۹
  38. جواهر الکلام ۳۸/ ۱۶۰ و ۱۶۲
  39. جواهر الکلام ۳۸/ ۳۵۴ ـ ۳۵۵
  40. الانوار اللوامع ۱۳/ ۳۱۴؛ وسیلة النجاة/ ۵۴۷
  41. جواهرالکلام ۳۱/ ۲۱۵؛ الروضة البهیة ۵/ ۴۳۲؛ مهذب الاحکام ۲۵/ ۲۳۱
  42. الحدائق الناضرة ۲۲/ ۱۸۴؛ جواهر الکلام ۲۸/ ۲۲
  43. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج3، صفحه 336-337.
  44. العروة الوثقی ۱/ ۳۷
  45. العروة الوثقی ۳/ ۹۱
  46. مهذب الاحکام ۱/ ۴۹ ـ ۵۰
  47. الدروس الشرعیة ۱/ ۲۱۸؛ العروة الوثقی ۳/ ۱۹۱؛ مهذب الاحکام ۱/ ۵۲
  48. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 337-338.
  49. جواهر الکلام ۴۱/ ۲۶
  50. جواهر الکلام ۴۱/ ۳۰
  51. مهذب الاحکام ۱/ ۴۸
  52. الحدائق الناضرة ۱۰/ ۶۶؛ کتاب الصلاة (شیخ انصاری) ۲/ ۲۷۴ ـ ۲۷۶؛ جواهر الکلام ۱۳/ ۲۷۷؛ العروة الوثقی [تکملة] ۳/ ۳
  53. العروة الوثقی ۳/ ۱۹۱؛ مستمسک العروة ۷/ ۳۴۲ ـ ۳۴۳
  54. جواهر الکلام ۳۱ / ۱۵۵
  55. الحدائق الناضرة ۲۴/ ۶۰۹؛ جواهر الکلام ۳۱/ ۱۸۲ ـ ۱۸۳
  56. جواهرالکلام ۴۰/ ۱۳۹ ـ ۱۴۲
  57. المراسم العلویة/ ۲۳۱؛ مختلف الشیعة ۸/ ۴۰۳
  58. جواهر الکلام ۲۸/ ۱۸۲ ـ ۱۸۳ و ۱۹۱؛ العروة الوثقی [تکملة] ۲/ ۱۶۹.
  59. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 338.
  60. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۵۶؛ فخر المحققین، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۳۱۶؛ شهید اول، دروس، ج۲، ص۱۲۵؛ محقق سبزواری، ذخیرة المعاد، ج۱ و ۲، ص۳۰۳.
  61. محقق نراقی این قول را از ظاهر کلام فقهای متقدم استفاده کرده است. (ر. ک: مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰).
  62. میرزای قمی، غنائم الایام، ج۲، ص۲۲؛ ر. ک: نراقی، مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰.
  63. حاشیة عروة الوثقی، ج۱، ص۲۶ و ج۳، ص۱۸۹.
  64. حاشیة عروة الوثقی، ج۳، ص۱۸۹.
  65. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.
  66. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۵۱.
  67. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص53، 54.
  68. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص53، 54.