عدل در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

عدل به دو صورت استعمال می‌شود: به معنای عام و خاص. عدالت در معنای عام، همان اطاعت از قانون است که کل فضیلت‌های اخلاقی در واقع بدو باز می‌گردد. عدالت بدین معنا جزئی از فضیلت اخلاقی نیست، بلکه تمام فضیلت است و تفاوت آن با فضیلت، فقط در مفهوم است[۱].

عدالت در معنای خاص خود، گاه «عدالت توزیعی» است؛ یعنی توزیع امکانات اقتصادی و اجتماعی جامعه بر پایه استحقاق. گاهی نیز به صورت «عدالت تصحیحی» است که معمولاً در مورد جزا به کار می‌رود[۲].

شاید بارزترین ویژگی زندگی حضرت علی (ع) عدالت‌ورزی وی باشد. حضرت علی (ع) عابدی بی‌نظیر بود؛ دلیری است که چکاچک شمشیرها، هراسی بر دلش نمی‌انداخت؛ اما همان دل از گریه کودک یتیمی می‌لرزد. علی همه این صفات را در حد اعلا داشت؛ ولی آنچه او را به قربانگاه کشاند، عدالت او است. وقتی زمام قدرت را در دست گرفت، عدالت توزیعی را پیشه خود ساخت و در این راه چنان سخت‌گیری کرد که دوستان و یاران نزدیک پیامبر (ص) و نیز برادر نابینای خود را به شکوه واداشت و بسیاری از اعیان را از خود رنجاند. وقتی گروهی از یاران امام به او پیشنهاد کردند بیت‌المال را بر اساس موقعیت‌های اجتماعی افراد و قبایل توزیع کند تا خطری از ناحیه افراد متنفذ، حکومت را تهدید نکند و هرگاه اوضاع اجتماعی ثبات و استقرار یافت، به مساوات و عدالت در توزیع اموال، روی آورد، به آنان فرمود: شما از من می‌خواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستم‌گری به دست آورم؟ از من می‌خواهید که عدالت را به پای سیاست و سیادت قربانی کنم؟ نه. سوگند به ذات حق، که تا دنیا دنیا است، چنین کاری نخواهم کرد و به گرد چنین کاری نخواهم گشت. من و تبعیض؟! من و پایمال کردن عدالت؟! اگر همه این اموال عمومی که در اختیار من است، مال شخصی خودم و محصول دسترنج خودم بود و می‌خواستم میان مردم تقسیم کنم، هرگز تبعیض روا نمی‌داشتم؛ چه رسد که مالْ مال خدا است و من امانت‌دار خدایم[۳].

رفتار او در حوزه جزا، نمود کامل عدالت تصحیحی است. کیست که اندکی با تاریخ صدر اسلام آشنایی داشته باشد و شُکوه سفارش‌های امام را در بستر مرگ درباره رعایت حقوق قاتل کینه‌توز خود، تحسین نکند؟ ای فرزندان عبدالمطلب، مبادا که در خون مسلمانان فرو رفته باشید و بانگ برآوردید که: امیرالمؤمنین کشته شد! بدانید که نباید به قصاص خون من جز قاتلم کشته شود. بنگرید اگر من از این ضربت، که او زده است، کشته شوم، شما نیز یک ضربت بر او زنید. اعضایش را مبرید، که من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «بپرهیزید از مثله کردن! حتی اگر سگ گیرنده باشد»[۴].

شاید دلیل پایبندی شدید امام علی (ع) به عدالت، آگاهی آن حضرت از نقش بدیل ناپذیر عدالت در سعادت فرد و جامعه بود. وقتی از او درباره نسبت «عدل» با «جود» می‌پرسند، برخلاف بسیاری از مردم که گمان می‌کنند بخشش ارزش بیش‌تری دارد، عدل را برتر از جود می‌شمارد؛ زیرا عدل مبنای نظم عمومی است و می‌تواند سعادت فرد را همراه با سعادت جمع فراهم سازد؛ اما جود و بخشش، روال طبیعی جامعه را برهم می‌زند و نظم اجتماعی را - که بستر سعادت جامعه و فرد است - متزلزل می‌کند[۵]. اهمیت عدالت در نگاه حضرت علی (ع) چنان است که پایبندی به آن یکی از ویژگی‌های اهل تقوا است. امام در تحلیل عدالتی که شرط تقوا است، به نکته ظریفی اشاره می‌کنند و آن این که اولین گام در مسیر عدالت و به تبع تقوا و رستگاری، رهایی از بند هوا و هوس است؛ زیرا کسی که در دام هوس‌های نفسانی اسیر باشد، هرگز نمی‌تواند عدالت پیشه کند و روح عدل را در کالبد اعمال و برنامه‌های خود بدمد: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ»[۶].

امام علی (ع) برخلاف بسیاری از انسان‌ها که به زیبایی از عدالت سخن می‌گویند، ولی به دشواری بدان تن می‌دهند، کم‌تر می‌گوید و بیش‌تر عمل می‌کنند؛ اما همین جملات اندک، روشن‌گر نکات بسیاری درباره عدالت است.[۷]

آثار و نتایج عدالت

برای عدالت، آثار فراوانی را می‌توان برشمرد که همگی بر اهمیت آن نیز دلالت دارند. معمار هستی در قرآن کریم در آیات متعددی بدان اشاره فرموده، هدف برانگیختن پیامبران و مأموریت آنها را اقامه قسط و عدل می‌داند و آن را در نظام هستی حاکم کرده است تا مایه استواری نظام حیات انسانی باشد و آن را از هرج و مرج و طغیان در امان دارد: وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ * أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ* وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ[۸][۹].

در این قسمت به کلام نورانی امیر سخن و حاکم عادل جهان اسلام، امام علی (ع)، نگاهی می‌افکنیم و اهمیت و آثار عدالت را در آن بررسی می‌کنیم. به فرموده امیرمؤمنان (ع)، آن‌چه حکومت‌ها را نگاه می‌دارد و روشنایی چشم حاکمان است، چیزی جز عدالت نیست؛ زیرا از یک سو امنیت، آبادانی، و نزول برکات برای مردم را در پی دارد و از سوی دیگر، مایه پایداری و اقتدار حکومت و حاکمان، و پیروی رعیت از آنان است. برخی از بخش‌های کلام حضرت را به ترتیب موضوعات و آثار پیشین ذکر می‌کنیم.

«الْعَدْلُ حَيَاةٌ»[۱۰]؛ «عدل، مایه حیات جوامع انسانی است (امنیت، آسایش، زندگی راحت)». «وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي‌»[۱۱]؛ «به واسطه عدالت‌ورزی من، امنیت و عافیت برای شما فراهم شد». «مَا عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ‌»[۱۲]؛ چیزی مانند عدالت موجب آبادانی شهرها نمی‌شود (آبادانی)» «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَاتُ‌»[۱۳]؛ «عدالت، برکات و رحمت الهی را چند برابر می‌کند». «مَنْ عَمِلَ بِالْعَدْلِ حَصَّنَ اللَّهُ مُلْكَهُ‌»[۱۴]؛ «هر کس به عدل عمل کند، خداوند ملک او را استوار می‌دارد». «الْعَدْلُ جُنَّةُ الدُّوَلِ‌»[۱۵]؛ «عدالت پایداری و اقتدار حکومت‌ها است».

اهمیت عدالت در سخن دیگری از حضرت چنین بیان شده است: «عَدْلُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ صِيَامٍ نَهَارُهَا»[۱۶]؛ «اجرای عدالت حتی در یک لحظه، بهتر و باارزش‌تر از عبادت هفتاد ساله‌ای است که همراه با شب زنده‌داری و روزه‌داری ایام آن باشد».

امام در پاسخ به پرسشی درباره ترجیح عدل یا جود فرموده است: «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»[۱۷]؛ «عدل، امور را به جای خود می‌نهد؛ اما جود امور را از جهت اصلی خارج می‌کند. عدل سیاست‌گری فراگیر همگان است؛ اما اثر جود در محدوده خاصی است؛ لذا عدل، افضل و اشرف از جود است». حضرت در این کلام به لزوم رعایت عدل و انصاف اشاره فرموده است و در مقام مقایسه با جود و بخشش، عدالت را فراگیر و اجتناب‌ناپذیر معرفی می‌کند؛ یعنی جامعه، بدون جود و بخشش امکان ادامه حیات دارد؛ ولی بدون عدالت نه؛ بنابراین، عدالت، ارزشی است که سایر ارزش‌ها بر محور آن می‌چرخد و هدفی است که بر اهداف دیگر مقدم است و اقامه عدل پس از دریافت حقوق و احکام و شناخت کامل آنها الزامی است.

از مجموع سخنان حضرت می‌توان به این نتیجه رسید که جامعه به واسطه بی‌عدالتی‌ها و رعایت نشدن حقوق افراد و اجتماع - اگرچه به ظاهر تحرکی دارد- از روح زندگی و حیات طیبه محروم است؛ ولی در پناه اجرای عدالت، افزون بر آثار مادی و رشد و توسعه اقتصادی، زندگی معنا می‌یابد و مردم به صلاح و رستگاری می‌رسند. آن‌چه ذکر شد، اعم از عدالت اقتصادی و اجتماعی بوده، شامل عدالت فلسفی نیز می‌شود. برخی از این موارد به طور مستقیم بر عدالت اقتصادی دلالت می‌کند و برخی دیگر دال بر عدالت اجتماعی است که عدالت اقتصادی را نیز در بردارد.[۱۸]

تقدم عدل بر دیگر ارزش‌های اجتماعی

ارزش و اهمیت عدالت در نظر امام علی (ع) نیازمند شرح نیست. امام برای احیای عدالت، قدرت را در دست گرفت[۱۹]، و اگر نظم بدون عدالت، پذیرفتنی بود، سلطه جباران مورد تأیید قرار می‌گرفت و قیام در برابر آنها، مشروع و بلکه واجب، تلقی نمی‌گردید. آن حضرت، حکومت منهای عدالت را چندان پست و بی‌ارزش می‌شمارد که آن را مصداق دنیا دانسته، از ترشحات عطسه ماده بزی، کم‌بهاتر می‌داند: «... وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»[۲۰]. جلوه‌های روشن این عدالت، در توزیع عادلانه، اقامه حدود و حمایت مظلومان هویدا می‌شود که شواهد آن در کلمات حضرت بسیار است. همین گسترش عدالت است که بیش از هر چیز، امام را مسرور می‌سازد: «إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ»[۲۱].

البته حکومت علوی به تأمین خواست‌های مردم و جلب خشنودی عامه نیز اهمیت می‌دهد: «وَ لْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ»[۲۲]، و از تأثیر مثبت آن بر مشارکت و همراهی مردم با حکومت غافل نیست[۲۳]؛ ولی این ارزش‌ها در عِدل عَدل قرار ندارند و رضایت عامه را نمی‌توان همطراز «عدالت» انگاشت. از این رو در تعارض این دو، نمی‌توان خشنودی مردم را برتر از عدالت نشاند؛ زیرا خواست مردم تنها در صورتی که به ناسازگاری با عدل نینجامد، از احترام برخوردار است و در غیر این صورت هیچ چیز با عدالت رقابت نمی‌کند. بر این اساس بود که اعتراض انبوه کسانی که تحمل عدالت را نداشتند، در سلوک امام تغییری پدید نیاورد و حتی پناهندگی به دشمن و یا مقابله مسلحانه آنان، برنامه و هدف حضرت را دگرگون نساخت: «بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالًا مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَلَا تَأْسَفْ... قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ فَهَرَبُوا إِلَى الْأَثَرَةِ فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً»[۲۴].

آیا آن‌گاه که خواست رعیت، به تجاوز به حریم «عدالت» انجامد و پیشوای عدل را مقهور و مغلوب خود کند، ارزشی دارد؟ - «وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي‌»[۲۵].

- «لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِي‌»[۲۶].

امام از همان آغاز فرمودند که معیارهای حق و عدل را قربانی سخن این و آن نخواهم کرد: «وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»[۲۷]. همراهی با مردم را توصیه می‌کرد و از انشعاب برحذر می‌داشت: «الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ... وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ»[۲۸]. در عین حال، از جوزدگی، مغلوب محیط شدن، اکثر را معیار قرار دادن و حق را با اشخاص سنجیدن، نهی می‌فرمود. در پاسخ به کسی که مقصود وی را از «فرقه» و «جماعه» پرسیده بود، فرمود: «فرقه» همان از حق گریختگان و اهل باطلند؛ هرچند که به شماره فراوان باشند. و «جماعت»، برحق جمع شوندگانند، ولو اندک[۲۹]. بر این مبنا، عدالت اصلی تقییدناپذیر است و هنگام سنجش ارزش‌های دیگر، باید آن را «مقیاس» قرار داد و هیچ چیز دیگر را جایگزین آن نکرد. از اینرو امام در پیمودن مسیر عدل، از قلت همراهان هراس و تردیدی به خود راه نمی‌داد، و به دیگران نیز توصیه می‌فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ‌»[۳۰].[۳۱]

عدالت‌محوری

در اندیشه و سیره علی (ع)، عدالت دارای مفهومی محوری است و جایگاهی محکم در تنظیم حیات اجتماعی انسان‌ها دارد. امام علی (ع)، عدل را، انصاف، معیار، زندگی، بهترین حکمت، اصلاح‌گر، رستگاری، بالاترین بی‌نیازی، قوام مردم، حاکمیت و محکم‌ترین پایه می‌شناساند[۳۲]. در سخنی کوتاه نیز می‌فرماید: «عدل، بالاترین گشایش در زندگی مردم است و هر کس عدل را برخود سخت پندارد، جور برای او سخت‌تر خواهد بود»[۳۳]. ایشان، همچنین بر «عدالت اجتماعی» پیاپی تأکید کرده و «حاکمیت عادل» و «برنامه اجرای عدالت اجتماعی» را دو شرط ضروری برای حرکت به سوی جامعه آرمانی می‌شمارد[۳۴].

موارد فراوانی از شدت و قاطعیت امام علی (ع) در اجرای موازین عدالت نقل شده است که از آن جمله می‌توان به خاموش کردن چراغ بیت المال هنگام ملاقات طلحه و زبیر برای طرح خواسته‌های شخصی خویش[۳۵]، خودداری از پرداخت سهم اضافی به عقیل (برادر خویش) از بیت المال[۳۶]، توبیخ ابورافع، خزانه‌دار بیت المال، به سبب عاریه دادن گردن‌بند به دختر امام[۳۷] اشاره کرد. به علاوه، اصولاً در دوران حاکمیت امام علی (ع)، تنها به این دلیل دو جنگ بزرگ و حساس صفین و جمل بر وی تحمیل شد که او ادامه استانداری معاویه بر شام را برنتافت[۳۸] و سهم‌خواهی طلحه و زبیر را بی‌عدالتی[۳۹] واضح می‌شمرد. از همین رو، مفهوم «عدالت»، به ویژه «عدالت اجتماعی» با نام امام علی (ع) مرادف شده و وی در اندیشه و حیات جوامع اسلامی، حتی جوامع غیر اسلامی، به درستی «نمونه آرمانی» و مصداق اعلای عدالت در تمام تاریخ بشری شمرده شده است[۴۰].[۴۱]

سخت‌گیری امام در اجرای عدالت

امام علی (ع) بارها در زمان رسول خدا (ص) نشان داده بود که در اجرای عدالت اهل تساهل و مداهنه نیست و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد. سخت‌گیری امام در مصرف اموال عمومی تا آنجا بود که گروهی از مردم از آن حضرت به پیشگاه رسول خدا (ص) شکایت برده، از تندی و خشنونت ایشان گله کردند. اما پاسخ رسول خدا (ص) سند افتخاری دیگر برای امیرمؤمنان بود و حق‌محوری وی را چنین می‌ستود: «لا تشكوا عليّا فواللّه إنّه لخشن في ذات اللّه»[۴۲]؛ «از علی شکایت نکنید؛ زیرا او در امور الهی سخت‌گیر و سازش ناپذیر است». با این حال، پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، این ویژگی امام علی (ع) یکی از عواملی بود که وی را از دست‌یابی به خلافت بازداشت، چنان‌که خلیفه دوم می‌گوید: علی،... سزاوارترین مردم برای حکومت است، ولی قریش تاب عدالت او را ندارد؛ زیرا اگر حکومت را بر عهده گیرد، راهی برای گریز از حق باقی نمی‌گذارد، و در آن صورت، مردم بیعت خود را می‌شکنند و در برابر او می‌ایستند[۴۳].[۴۴]

عدالت و مساوات امام علی (ع)

عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. در قرآن کریم به قسط و عدل، بسیار تأکید شده است و در تعالیم نظری و عملی ائمه معصومین (ع) نیز سفارش‌های فراوانی درباره اجرای عدالت به چشم می‌خورد. خصوصاً در سخنان و نیز کردارهای پیشوای اول و امام متقین علی (ع) این اصل اساسی موج می‌زند. عدالت در نزد آن بزرگوار، بسیار اهمیت داشت به طوری که حتی از بسیاری از اصول و ارزش‌ها هم آن را برتر می‌دانست، چنان که فرد با هوش و نکته سنجی از او سؤال کرد که: «أَيُّمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟»؛ «آیا عدالت شریف‌تر و بالاتر است یا بخشندگی».

مورد سؤال، دو خصیصه انسانی است، بشر همواره از ستم‌گریزان بوده است و همیشه احسان و نیکی به دیگری را که بدون چشمداشت مادی انجام می‌داده مورد تحسین و ستایش قرار داده است. پاسخ این پرسش، با یک دید ساده و بسیط خیلی آسان به نظر می‌رسد: جود و بخشندگی از عدالت بالاتر است؛ زیرا عدالت، رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست، اما جود این است که آدمی با دست خود، حقوق مسلم خود را نثار غیر می‌کند، آن‌که عدالت می‌کند به حقوق دیگران تجاوز نمی‌کند و یا حافظ حقوق دیگران است ولی آن‌که بخشش می‌کند و فداکاری می‌نماید، حق مسلم خود را به دیگری تفویض می‌کند، پس جود و بخشش بالاتر است. واقعاً هم اگر تنها با معیارهای اخلاقی و فردی بسنجیم مطلب همین طور است؛ یعنی، جود بیش از عدالت، معرف و نشانه کمال نفس و تعالی روح انسان است، ولی علی (ع) که با دید عمیق خود کل جامعه را در نظر می‌گیرد به عکس این نظر، جواب می‌دهد و می‌فرماید به دو دلیل عدل از جود بالاتر است:

۱- «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا»؛ «عدل، کارها را در مجرای خود قرار می‌دهد اما جود، کارها را از مجرای طبیعی خود، خارج می‌کند»؛

زیرا مفهوم عدالت این است که استحقاق‌های طبیعی و واقعی در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد، لیاقت دارد داده شود، در این صورت اجتماع، حکم ماشینی را پیدا می‌کند که هر جزء آن در جای خودش قرار گرفته است، اما جود و بخشش، درست است که از نظر شخص جودکننده، که ما یملک مشروع خود را به دیگری می‌بخشد، فوق العاده ارزش است اما باید توجه داشت که یک جریان غیر طبیعی است؛ یعنی، مانند بدنی است که عضوی از آن بدن بیمار است و سایر اعضاء موقتاً برای این که آن عضو را نجات دهند، فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او می‌کنند. از نظر اجتماعی چه بهتر که اجتماع چنین اعضای بیماری را نداشته باشد تا توجه اعضای اجتماع به جای این که به طرف اصلاح و کمک به یک عضو خاص معطوف شود، به سوی تکامل عمومی اجتماع، معطوف گردد.

۲ – «الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ»؛ «عدالت، قانونی همگانی است ولی سخاوت جنبه خصوصی دارد».

آن گاه امام (ع) نتیجه می‌گیرد که: «فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»؛ پس عدالت، شریف‌تر و بالاتر است»[۴۵].

از نظر علی (ع) آن اصلی که می‌تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح آن، آرامش بدهد، عدالت است. ظلم و جور و تبعیض، قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی را که به نفع او ستمگری می‌شود، راضی و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان.

عثمان در دوره خلافتش، قسمتی از اموال عمومی مسلمین را، تیول خویشاوندان و نزدیکانش قرار داده بود، بعد از عثمان که امام علی (ع) زمام امور را به دست گرفت از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد و کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می‌آید، اما او جواب می‌داد که: «الحقّ القديم لا يبطله شي‌ء»؛ «حق کهن به هیچ وجه باطل نمی‌شود».

و فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‌»؛ به خدا سوگند! اگر آنچه از عطایای عثمان، و آن چه را که بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده بیابم، به صاحبش باز می‌گردانم، گر چه زنانی را به کابین بسته و یا کنیزانی را با آن خریده باشند؛ زیرا عدالت گشایش می‌آورد و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ظلم و ستم بر او گران‌تر خواهد بود»[۴۶].

آری، اساس تعالیم گفتاری و رفتاری امام امیرالمؤمنین (ع) دعوت به اقامه عدل و اجرای عدالت است[۴۷]. آن بزرگوار به حدی به این اصل پای‌بند بود که در سخنان معصومین (ع) حتی معیار تشیع و ولایت و نشانه اهل ولایت بودن، اقامه عدل و کوشش برای اجرای عدالت است. در این باره حدیثی بسیار مهم و گران بار از حضرت امام محمد باقر (ع) رسیده است که شیخ ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی (از عالمان و مفسران سده سوم و چهارم) در تفسیر خویش در شرح و بیان آیه ۲۴ از سوره «انفال» نقل کرده است: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فِي قَوْلِهِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[۴۸] يَقُولُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَإِنَّ اتِّبَاعَكُمْ إِيَّاهُ وَ وَلَايَتَهُ أَجْمَعُ لِأَمْرِكُمْ وَ أَبْقَى لِلْعَدْلِ فِيكُمْ‌»؛

از امام محمد باقر (ع) در معنا و مقصود این آیه "‌ای مؤمنان! چون خدا و پیامبر، شما را به آیینی فرا خوانند که سرچشمه زندگی است، بپذیرید" روایت کرده‌اند که امام باقر (ع) فرمود: مقصود، ولایت علی بن ابی طالب (ع) است؛ زیرا که پبروی شما از علی (ع)و قبول ولایت و امامت او، شما را هر چه بیشتر متشکل می‌سازد و اجرای عدالت را در میان شما هر چه بیش‌تر تضمین می‌کند».

اکنون می‌نگرید که مَا يُحْيِيكُمْ (عامل پدید آورنده حیات قرآنی) در بیان معصوم به ولایت امام علی (ع) تفسیر شده است و برای این ولایت و قبول آن و اعتقاد داشتن به آن و پیروی از آن، دو نشانه و دو ویژگی ذکر شده است: ۱- تشکل ۲- اجرای عدالت و تداوم آن[۴۹].[۵۰]

عدالت در گفتار و نامه‌های امام علی (ع)

سخنان و نامه‌ها و کلمات کوتاه امام علی (ع) مملو از اصرار به عدالت و دوری از ظلم و ستم است. که در این فراز از بحث، برخی از آنها را به عنوان نمونه می‌آوریم:

  1. «أَحْرِزْ دِينَكَ وَ أَمَانَتَكَ بِإِنْصَافِكَ مِنْ نَفْسِكَ وَ الْعَمَلِ بِالْعَدْلِ فِي رَعِيَّتِكَ»؛ «خودت را در حفظ دین و امانت، به انصاف وادار کن و درباره رعیت و زیر دستانت به عدل و انصاف عمل نما»[۵۱].
  2. «الْعَدْلُ حَيَاةٌ»؛ «عدل، باعث زندگی است»[۵۲].
  3. «دَوْلَةُ الْعَادِلِ مِنَ الْوَاجِبَاتِ‌»؛ «برپایی دولت عدل از واجبات است»[۵۳].
  4. «الْعَدْلُ نِظَامُ الْإِمْرَةِ»؛ «عدالت، سبب پیوند و نظام حکومت است»[۵۴].
  5. «مَنْ عَدَلَ نَفَذَ حُكْمُهُ‌»؛ «هر کس که عادل باشد، حکمش نفوذ پیدا می‌کند»[۵۵].
  6. «مِلَاكُ السِّيَاسَةِ الْعَدْلُ‌»؛ «معیار و ملاک سیاست، عدل است»[۵۶].
  7. «إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ الْعُيُونِ لِلْوُلَاةِ اسْتِفَاضَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ»؛ «بهترین چیزی که حکمرانان را خشنود می‌دارد، بر پا داشتن عدل و دادگری در شهرها و آشکار ساختن دوستی با رعیت است»[۵۷].
  8. «الْعَدْلُ قِوَامُ الرَّعِيَّةِ وَ جَمَالُ الْوُلَاةِ»؛ «عدل، پایداری رعیت و زیبایی فرمانروایان است»[۵۸]؛
  9. «جَمَالُ السِّيَاسَةِ الْعَدْلُ فِي الْإِمْرَةِ»؛ «زیبایی سیاست، عدل در حکومت است»[۵۹].
  10. «بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ‌»؛ «به سیره و کردار عدل، دشمنان شکست می‌خورند»[۶۰].
  11. «اجْعَلِ الدِّينَ كَهْفَكَ وَ الْعَدْلَ سَيْفَكَ تَنْجُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ تَظْهَرْ عَلَى كُلِّ عَدُوٍّ»؛ «دین را پناه‌گاه خود و عدل را شمشیر خود قرار ده تا از هر بدی نجات یابی و بر هر دشمنی پیروز شوی»[۶۱].
  12. «الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَمِ‌»؛ «عدل، پایه‌ای است که هستی بر آن استوار است»[۶۲].
  13. «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَاتُ‌»؛ «به وسیله عدل، برکت‌ها زیاد می‌شود»[۶۳].
  14. «مَنْ عَدَلَ فِي الْبِلَادِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ»؛ «هر کسی عدالت را بگستراند، خداوند بر او رحمت می‌فرستد»[۶۴].
  15. «مِنْ عَلَامَاتِ النَّبْلِ الْعَمَلُ بِسُنَّةِ الْعَدْلِ‌». «از نشانه‌های بزرگواری، عمل کردن به روش عدالت است»[۶۵].
  16. « أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ‌»؛ (علی (ع) طی نامه‌ای به اسود بن قطبه سردار سپاه حلوان فرمود:) هرگاه میل و خواست حکمران، یکسان نباشد، این روش او را از دادگری باز می‌دارد. پس باید کار مردم در نزد تو یکسان باشد؛ زیرا ستم، نتیجه و سود عدل و داد را نمی‌دهد»[۶۶].
  17. «وَ لَا يَثْقُلَنَّ عَلَيْكَ شَيْ‌ءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَئُونَةَ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْكَ فِي عِمَارَةِ بِلَادِكَ وَ تَزْيِينِ وِلَايَتِكَ مَعَ اسْتِجْلَابِكَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ وَ تَبَجُّحِكَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ...»؛ باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید؛ زیرا تخفیفی که به آنها داده‌ای اندوخته‌ای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت به تو باز می‌گردانند با جلب خوش‌بینی و ستایش آنها به خود و خرسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد در بین آنان»[۶۷].
  18. «وَ لْيَكُنْ أَحَبُّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطَهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمَّهَا فِي الْعَدْلِ‌»؛ «و کاری که باید بیش از هر چیز دوست داشته باشی، میانه‌روی در حق است و همگانی کردن در برابر عدالت»[۶۸].[۶۹]

آنچه را که علی (ع) در مورد عدالت می‌گفت، خود با تمام وجود به آن عمل می‌کرد، رفتار عادلانه او ناشی از بینش وسیعی بود که آن بزرگوار از ضرورت اجرای عدالت داشت و در تمام جنبه‌های فردی و اجتماعی، خصوصاً در روزگار زمامداریش، به آن پایبند بود. اگر کسی پست و مقامی نداشت و حاکم و فرمانروایی هم نبود و دیگران را به عدالت سفارش می‌کرد، سخنانش تأثیر چندانی نداشت، اما اگر شخصی، فرمانروای قلمرو وسیعی بود و اموال و نفوس مردم در دستش بود و آن‌گاه سرسختانه به عدالت رفتار کرد، بسیار ستودنی و قابل تمجید است. علی آن یگانه مردی است که نه فقط در گفتار بلکه در رفتار فردی و اجتماعی‌اش، عدالت موج می‌زند. او از همان روزهای نخست که قدرت اجرایی حکومت را به دست گرفت، مردم را به دادگستری دولت خود نوید داد و برنامه‌های اصلاحی خود را آغاز کرد. استانداران، فرماندهان، و همه کارمندان عالی رتبه‌ای که عثمان بر شهرها و مناطق به ناحق گماشته بود برکنار کرد و به جای آنان کسانی که امتحان فضیلت و پاک‌دامنی داده بودند به کار گمارد و تمام آنها را با دستورالعمل‌های اسلامی و با شعار تقوا، راستی، پاک‌دلی، مهربانی، صداقت و درستی اعزام می‌کرد. آری، امام علی (ع) در طول پنج سال حکومتش، به گونه‌ای رفتار کرد که نمونه کامل یک فرمانروای جامعه انسانی برای همیشه تاریخ شد. و به حق می‌توان گفت که اگر حکومت علی (ع) نمی‌بود عدالت اجتماعی در جامعه پس از رسول خدا (ص) معنا و مفهوم پیدا نمی‌کرد و به جز مسموعاتی باقی نمی‌ماند. ما در این جا فقط چند نمونه از کردارهای عادلانه آن امام بزرگوار را می‌آوریم:

مصادره اموال به یغما رفته: (ابن ابی الحدید از ابن عباس نقل می‌کند: روز دومی که مردم با امام بیعت کرده بودند به مسجد آمد و فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‌»؛ «به خدا سوگند! آنچه از عطایای عثمان و آنچه از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده به صاحبش (بیت المال) بر می‌گردانم اگر چه با آن اموال، کابین و مهریه زنان و یا با آن کنیزان خریده باشند؛ زیرا عدالت گشایش می‌آورد و کسی که عدالت بر وی گران آید تحمل ظلم و ستم بر او گران‌بارتر خواهد بود»[۷۰]. این سخنان تند ولی صریح و آشکار درباره باز گرداندن اموال کسانی بود که عثمان به جمعی از بستگان و اصحابش بدون این که خدمتی به اسلام و مسلمین کرده باشند بخشیده بود.

ابن ابی الحدید می‌گوید: امام پس از تصدی خلافت بلافاصله دستور داد تمام سلاح‌هایی که در خانه عثمان بود و بر ضد مسلمانان به کار رفته است، و شترهای زکات و تمام اموالی که او و اصحابش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا که باشد بگیرند و به بیت المال برگردانند... وقتی این خبر در «ایله» (یکی از مناطق شام) به عمرو بن عاص رسید (هنگامی که انقلابیون به عثمان حمله کردند عمر و عاص فرار کرد و به ایله گریخت) نامه‌ای به معاویه نوشت و یادآور شد که هر فکری داری بکن؛ زیرا فرزند ابوطالب تمام ثروتی را که در این مدت تهیه کرده‌ای از تو خواهد گرفت همان طوری که از عصا پوستش کنده می‌شود[۷۱]. آری علی (ع) از همان روزی که به مقام حکومت رسید عملاً دست به کار شد و عدالت اجتماعی را به اجرا درآورد.[۷۲]

اهمیت عدالت و لزوم اجرای آن

از شاخص‌های مهم توسعه و پیشرفت در جوامع بشری، گسترش عدالت و بهره‌مندی عادلانه ملت از امکانات و خدمات اجتماعی است. از این رو تبیین این مهم و وظایف حکومت اسلامی در قبال آن لازم و ضروری می‌باشد. در مطالب این مبحث خواهیم کوشید با بهره‌گیری از رهنمودها و سیره مولا علی(ع) اهمیت عدالت و لزوم اجرای آن توسط حکومت اسلامی را بررسی کنیم.

اهمیت عدالت

عدالت از اوصاف فعل حق تعالی[۷۳] و معیار و رکن آفرینش است که با نبود آن، هستی جهان به نابودی و نیستی روی خواهد گذاشت[۷۴]. بهره‌مندی اجزای عالم از فیض وجود به میزان ظرفیت و قابلیت هر یک و براساس عدالت می‌باشد[۷۵]. هم‌چنین اقتضای عدالت در افاضه وجود، هم‌سویی و هم‌آهنگی اجزای هستی در نیل به غایتی است که جز یگانه خالقِ عالم نیست[۷۶]. بنابراین عدالت محور عالم است و باید بر همه هستی، حاکمیت و سیطره داشته باشد، که مجموعه انسان‌ها از جمله آن محسوب می‌شود. قرآن کریم اقامه عدل و حاکمیت بخشیدن به آن را هدف انزال کتب و ارسال رسل بیان کرده است[۷۷].

دلدادگی انسان به مقوله عدل و نیز نقش مهم و اساسی آن در زندگی، انگیزه بحث‌های دامنه‌دار و پدید آمدن فرق و مشرب‌های مختلفی گردیده است[۷۸]. در واقع هر گروهی خواسته است با بهترین و معقول‌ترین بیان آن را توضیح داده و خود و دیگران را مطمئن کند که هستی براساس عدالت استوار بوده و شبهه‌ها و اشکال‌ها در مورد آن منتفی است. علمای علم اخلاق عدالت را برترین فضایل و اشرف کمال‌ها معرفی می‌کنند؛ زیرا ملکه عدالت، انسان را قادر می‌سازد تا تمامی صفات و افعال خود را تعدیل کرده و از افراط و تفریط بپرهیزد. پس جمیع اخلاق فاضله و صفات کامله مترتب بر عدالت می‌شود، همچنان‌که تمامی رذایل و زشتی‌ها ناشی از جور و انحراف از حد وسط می‌باشد[۷۹].

امیرمؤمنان(ع) اهمیت عدالت را ضمن بیان‌هایی شیوا و جامع این‌گونه تبیین فرموده است: عدالت مایه زندگی است[۸۰]. عدالت ملاک عالم و انتظام بخش احوال آن و جور، مایه هلاکت و ویرانی است[۸۱]. با عدالت امور خلایق اصلاح[۸۲] می‌شود و برکات الهی چند برابر[۸۳] و آبادانی حاصل می‌شود[۸۴]. خداوند عدالت‌ورزی را مایه قوام و پایداری ملت، برچیده شدن بساط ظلم و جور و موجب رغبت مردم به اسلام قرار داده است[۸۵]. [[[شایسته]] است که عدالت‌ورزی و دادگری حکم‌فرما باشد، زیرا] آن برترین توانگری[۸۶]، قوی‌ترین پایه و اساس[۸۷] و مایه پیروزی و کرامت است[۸۸]. هرگاه حاکمی بر اساس قواعدِ عدل و عقل، سلوک نماید، خداوند حکومت او را محکم و پایدار می‌کند و یارانش را نصرت بخشیده، دشمنان او را مخذول و خوار می‌نماید[۸۹] [و لذا] دولت عادل همیشه ثابت و ماندگار خواهد بود[۹۰].

امیرمؤمنان(ع) سامان عدالت‌ورزی را منوط به سه امر دانسته و می‌فرماید: «سِيَاسَةُ الْعَدْلِ ثَلَاثٌ لِينٌ فِي حَزْمٍ وَ اسْتِقْصَاءٌ فِي عَدْلٍ وَ إِفْضَالٌ فِي قَصْدٍ»[۹۱]؛ سیاست عادل در گرو انجام [دادن] سه چیز است: ۱. نرمش در برابر مردم در عین دوراندیشی و سنجش عاقبت کار؛ ۲. تلاش در به نهایت رساندن دادگری؛ ۳. احسان به مردم با پرهیز از زیاده‌روی و اسراف. آیا این جمله‌های دل‌نشین و ستایش برانگیزی را که خواسته دل و فطرت انسانی است، با بیانات برخی به اصطلاح روشنفکران غربی می‌توان مقایسه کرد؟! همان‌هایی که به دلیل دوری از فضایل انسانی و بی‌بهره بردن از فیض هدایتگران الهی، مطالبی را گفته‌اند که نه فطرت انسان آن را می‌پذیرد و نه شاهدی از تاریخ دارد. شهید مرتضی مطهری در این مورد می‌گوید: برخی از آنها اساساً عدالت‌خواهی را فطری نمی‌دانند و معتقدند که در نهاد بشر چنین قوه و نیرویی وجود ندارد. آنان می‌گویند: عدالت اختراع مردمان زبون است. آنها وقتی که در مقابل اقویا قرار گرفتند؛ چون زور نداشتند که با آنها مبارزه کنند، کلمه «عدالت» را خلق و اختراع کردند که عدالت خوب است و انسان باید عادل باشد. «نیچه» فیلسوف معروف آلمانی، می‌گوید: چه قدر زیاد اتفاق افتاده که من خندیده‌ام؛ وقتی دیده‌ام ضعفا، دم از عدالت و عدالت‌خواهی می‌زنند. نگاه می‌کنم می‌بینم اینها که می‌گویند عدالت، چون چنگال ندارند. می‌گویم: ای بیچاره! تو اگر چنگال داشتی هرگز چنین حرفی نمی‌زدی. این فیلسوفان می‌گویند: اصلاً بشر به عدالت ایمان و اعتقاد ندارد. عده‌ای می‌گویند: باید دنبال عدالت رفت؛ ولی نه به دلیل اینکه عدالت مطلوب ماست، بلکه به سبب اینکه منافع فرد، در عدالت جمع است. «برتراند راسل» می‌گوید: انسان به حسب طبیعت خودش منفعت‌پرست آفریده شده است، آیا به بشر بگوییم: بشر، عدالت بخواه! این که زور بردار نیست. در نهاد بشر عدالت‌خواهی وجود ندارد؛ ولی کار دیگر می‌شود کرد و آن اینکه عقل و علم و دانش بشر را تقویت کنیم، تا برسد به آنجا که بگوییم: بشر! درست است که اصالت با منفعت است و تو را جز در طریق منفعت‌پرستی فردی نمی‌شود سوق داد؛ اما منفعت فردی در این است که عدالت در جمع برقرار باشد. درست است که تو به حکم طبیعت خود می‌خواهی به همسایه‌ات تجاوز کنی، ولی اگر تو تجاوز کنی او هم تجاوز می‌کند و تو به جای اینکه منفعت بیشتری ببری، منفعت کمتری خواهی برد. بنابراین مصلحت فردی تو هم در رعایت عدالت است.

همه این عقاید ناشی از نوعی بدبینی به طبیعت و فطرت بشر است. اگر بشر به وسیله یک مربی کامل، خوب تربیت شود، به جایی می‌رسد که واقعاً عدالت جمع را بر منفعت فرد ترجیح بدهد و همان طور که زیبایی را دوست می‌دارد، عدالت را نیز دوست داشته باشد. وجود مقدس امیرمؤمنان(ع) و دست‌پروردگان آن امام و کثیری از افراد بشر در تمام دوران‌ها چنین بودند که با رفتار و سلوک خود، خط بطلانی بر همه این بینش‌های به دور از حقیقت انسان کشیده‌اند[۹۲]. آری، مکتب انسان‌ساز اسلام به عدالت حیات بخشید و نه تنها به اجرای آن توصیه کرد، بلکه ارزش آن را بالا برد. از محضر امیرمؤمنان(ع) سؤال شد: «الْعَدْلُ أَفْضَلُ أَم الْجُود؟»؛ «آیا عدالت شریف‌تر است یا بخشندگی؟» مورد سؤال دو خصیصه انسانی است. بشر همواره از ستم‌گریزان بوده و از احسان و نیکی دیگری - که بدون چشم‌داشتِ پاداشی انجام می‌داده - تحسین و ستایش کرده است. از این رو به نظر می‌رسد، جود و بخشندگی از عدالت بالاتر باشد؛ زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست؛ اما جود این است که آدمی با دست خود حقوق مسلّم خود را نثار غیر می‌کند. پس جود بالاتر است. نظر امیرمؤمنان(ع) بر عکس این استنباط است. آن حضرت به دو دلیل عدل را بالاتر از جود معرفی می‌کنند: یکی این که، «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا»، عدل جریان‌ها را در مجرای طبیعی خود قرار می‌دهد؛ اما جود جریان‌ها را از مجرای طبیعی خود خارج می‌سازد.

روند طبیعی اجتماع باید به نحوی باشد که همه به حقوق خود برسند و کسی به بخشندگی دیگری چشم نداشته باشد، بلکه همه به سوی تکامل عمومی اجتماع حرکت کنند. دیگر اینکه، «الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌ‌» عدالت، قانونی عام و مدیر و مدیری است کلی و شامل که همه اجتماع را در بر می‌گیرد و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنایی و غیر کلی است که نمی‌شود روی آن حساب کرد. حضرت علی(ع) آن‌گاه نتیجه می‌گیرند: «فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»[۹۳]؛ پس [در میان عدل و جود] عدالت افضل و اشرف است. از دیدگاه امام علی(ع)، آن اصلی که می‌تواند اجتماع را حفظ کرده، و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح جامعه آرامش بدهد، عدالت است. ظلم و تبعیض، قادر نیست حتی روح خود ستمگر را راضی و آرام کند، تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال‌شدگان. عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می‌تواند در خود بگنجاند؛ اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی‌رساند[۹۴].[۹۵]

لزوم اجرای عدالت

همان‌گونه که اشاره شد، «عدالت» محور عالم هستی و خواسته فطرت انسان‌هایِ آزاده است و در مکتب اسلام، به عنوان اصلی که می‌تواند مشکلات اجتماعی بشر را حل کرده، سیر تکامل جامعه را هموار سازد، اساس سلامت رفتارهای فردی و اجتماعی و مقدم بر سایر اصول اخلاقی تلقی شده است. از این رو در منابع دینی به عدالت‌ورزی و گسترش دادگری اهمیت بسیاری داده شده و برای حاکمیت دادن به آن تأکیدها و سفارش‌های فراوانی نقل شده است؛ به ویژه در مورد حاکمان اسلامی که به عنوان هدایتگران و سکان‌داران جامعه، نقش مؤثری در احیای این مهم می‌توانند داشته باشند. عدالت‌ورزی حاکم، ارزش و اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد؛ چراکه منشأ همه عدالت‌ها و هر خیر و نیکی در میان مردم است. عبادت و بندگی، تهذیب اخلاق، تحصیل معارف و علوم و ادای وظایف شخصی و اجتماعی، همه منوط به اطمینان خاطر به انتظام امور بر اساس عدالت است.

در آیات بسیاری، به عدالت‌ورزی و دادگری امر شده است. خداوند متعال می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۹۶]. در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ[۹۷]. پروردگار متعال در آیه‌ای دیگر به کینه‌ورزی و عداوت‌های نژادی به عنوان عاملی عمده در انحراف از عدالت اشاره کرده و مسلمانان را هشدار می‌دهد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[۹۸].

چنین دستورهایی درباره اقامه عدل نشان از عظمت و اهمیت فوق‌العاده آن است. رسول اکرم(ص) در بیان ارزش اجرای عدل و داد می‌فرماید: یک لحظه اجرای عدالت بهتر است از عبادت هفتاد سال، که جمیع روزهای آن را روزه بدارد و همه شب‌های آن را به عبادت و اطاعت احیا نماید[۹۹]. امیرمؤمنان(ع) در بیانات ارزشمند خود، درباره ضرورت اجرای عدالت و آثار مترتب بر آن مطالبی فرموده‌اند که بر اساس آن می‌توان گفت که؛ عدالت پیشگی مایه برتری زمام‌دار[۱۰۰] و حافظ[۱۰۱] و انتظام دهنده به کار امیری اوست[۱۰۲]؛ زیرا حاکم با عدالت‌ورزی خود به سنت و روش خدا اقتدا می‌کند[۱۰۳] و چیزی به مثل عدالت، مایه ثبات و استحکام دولت‌ها نخواهد بود[۱۰۴]. اگر حاکمی در سلطنت و حکمرانی خود عدالت را پیشه نماید از پشتیبانی و یاوری خاصّان بی‌نیاز خواهد بود[۱۰۵]؛ زیرا او در دل‌های مردم عدالت و انصاف را امانت گذاشته و آنها نیز به مقتضای این عدالت‌ورزی حامی و نگهبانان حاکمیت او خواهند بود[۱۰۶].

علی(ع) رعایت عدالت را در حکومت، امری لازم و قانونی همیشگی دانسته و اعلام می‌کند که پیروزی و قدرت هرگز از طریق جور و ستم به دست نخواهد آمد[۱۰۷]؛ از این رو درباره مجاهدت‌های خستگی‌ناپذیر خود به درگاه خداوند چنین عرضه می‌دارد: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»[۱۰۸]؛ بار خدایا! تو آگاهی، که تلاش و پیکار ما، نه از آن روی است که به پایگاه قدرتی بر سیم و یا چیزی از کالای بی‌ارج دنیا را به چنگ آوریم، بلکه می‌خواستیم نشانه‌های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین‌های تو شایستگی را پدید آوریم، تا بندگان ستمدیده تو امان یابند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد. «ابن ابی الحدید» می‌نویسد: علی(ع) در دومین روز خلافت خود در مدینه خطبه‌ای[۱۰۹] ایراد فرمود و در آن دستور داد: اموالی را که عثمان به صورت پاداش و جایزه به یاران خود و هر کس دیگر داده است برگردانده شود. چون این خبر به «عمرو بن عاص» - که در «ایله»[۱۱۰] بود. وی هنگامی که مردم بر عثمان شورش کرده بودند به آنجا پناه برده بود، رسید - برای معاویه نامه نوشت که هرچه باید انجام دهی، انجام ده که پسر ابی‌طالب همه اموالی را که داری از تو جدا خواهد کرد؛ همان‌گونه که پوست را از عصا و چوب‌دستی می‌کنند[۱۱۱].

آری، عدالت مولا لرزه بر اندام منافقان می‌اندازد؛ آنها که با انواع حیله‌ها و نیرنگ‌ها امور جامعه اسلامی را در اختیار گرفته بودند و ثروت مسلمانان را به یغما می‌بردند، اکنون موقعیت‌ها و اندوخته‌های خود را بر باد رفته می‌بینند. از حضرت تقاضا کردند که کاری به گذشته نداشته باشد و کوشش خود را به حوادثی محدود کند که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می‌آید؛ امام علی(ع) چنین جواب داد: «الحق القديم لا يبطله شيء»[۱۱۲]؛ حقی قدیمی را چیزی باطل نمی‌کند و مشمول مرور زمان نمی‌شود.

آنان اگرچه امام علی(ع) را به خوبی می‌شناختند و می‌دانستند که هیچ‌گاه رضایت خداوند را با چیز دیگری معامله نخواهد کرد و درباره بیت‌المال و حقوق مسلمانان، اهل مماشات و اغماض نبوده و حاضر نیست حتی در حد گرفتن پوست جوی از دهان موری، خدا را نافرمانی کند[۱۱۳]، با این حال برخی گاه از روی دلسوزی و خیرخواهی به حضرت توصیه می‌کردند با بزرگان - که نزد خلفای پیشین مقام و موقعیتی داشتند و افرادی صاحب نفوذ بودند - مدارا کند و لااقل چندی در مورد آنها عدالت و مساوات را اعمال نکند، تا پایه‌های حکومتش استوار و مستحکم شود؛ اما امیرمؤمنان(ع) پاسخ می‌دادند که: «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً»[۱۱۴]؛ آیا برآنید که مرا وادارید تا پیروزی را به بهای ستم بر کسانی به دست آورم که مسئولیت سرپرستی آنان بر دوشم سنگینی می‌کند؟ به خدا سوگند! که تا روزگار در گردش است و تا ستارگان پیاپیِ هم روان‌اند، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زنم.

با این حال که امیرمؤمنان(ع) اهمیتی برای دنیا و مقام‌های آن قائل نبود و می‌فرمود: «وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى»[۱۱۵]؛ همانا این دنیای شما نزد من از برگ جویده شده دهان ملخ پست‌تر است. علی را با نعمت‌های فناپذیر و لذت‌های ناپایدار آن چه کار؟! اما وقتی احساس می‌کند که با حکومت می‌تواند داد مظلومان و گرسنگان را بستاند و عدالت فراموش شده را احیا کند، آن را می‌پذیرد[۱۱۶]. حضرت علی(ع) در برابر خواسته‌های برخی دوستان و خویشاوندان که می‌پنداشتند از این پس به نوایی خواهند رسید، قاطعانه پاسخ می‌دهد. در جریان برادرش عقیل که خواهان کمک از بیت‌المال بود نقل می‌کند که... پس آهنی را تافتم و به بدنش نزدیک کردم، تا عبرت آموزد... [۱۱۷]. علی(ع) در پاسخ یکی از شیعیان که تقاضای مالی کرد، چنین فرمود: این اموال نه مال من و نه از آن توست؛ غنیمتی گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیر‌های خود به دست آوردند. اگر تو در جهاد همراه‌شان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی وگرنه دست رنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.[۱۱۸]؛

امیرمؤمنان مالک را هشدار می‌دهد که کوتاهی در عدالت و انصاف، او را آلوده به ستم و خدا را دشمن او خواهد کرد: «وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ... وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ»[۱۱۹]؛ کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد، خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود و کسی را که خدا دشمن او شود، دلیل او را نپذیرد، که با خدا سرجنگ دارد، تا آن‌گاه که باز گردد با توبه کند... همانا روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهر‌ها و آشکار شدن محبت مردم نسبت به والی است. حضرت علی(ع) حتی در مورد قاتل خود - که شقی‌ترین افراد دوران‌ها بود - سفارش می‌کند که با او به عدالت رفتار کنید: بدانید جز قاتل من، کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید! هرگاه از این ضربت او جان دادم. پس در برابر ضربت او تنها یک ضربت بزنید. مبادا که آن مرد مثله شود.[۱۲۰]؛

آری، حکومت امیرمؤمنان(ع) بر پایه گسترش عدل و داد، استوار بود و سرانجام بر اثر همین عدالت‌ورزی در محراب عبادت به فوز شهادت نائل آمد و خود، شهید راه عدالت گردید.[۱۲۱]

ابعاد مختلف عدالت و شرایط تحقق آن

همان‌طور که اشاره شده حاکمیت عدالت از مهم‌ترین نیازهای جامعه بشری است و نقش مؤثری در تحقق زندگی جمعی و سیر تکاملی و پیشرفت جامعه ایفا می‌کند. در این مبحث تلاش می‌شود تا شئون مختلف جامعه که تحقق عدالت در آنها لازم و ضروری به نظر می‌رسد و نیز شرایط تحقق آن را بررسی کنیم.

ابعاد مختلف عدالت

عدالت در توزیع ثروت و درآمد

همه نعمت‌ها و ثروت‌ها برای عموم انسان‌ها آفریده شده است و کسی حق انحصار آنها را ندارد؛ خداوند متعال می‌فرماید: وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ[۱۲۲]. وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ[۱۲۳]. برخورداری از ثروت و درآمد و بهره‌مندی از نعمت‌های الهی به میزان شایستگی، از حقوق مسلّم افراد جامعه است؛ اما عواملی از قبیل احتکار، رباخواری، استفاده از شرایط ویژه اقتصادی برای تصاحب اموال دیگران، غصب، سرقت و ملاحظات و تبعیض‌ها در اعطای امتیازات، باعث پیدایش بسیاری از نابرابری‌های اقتصادی در جامعه خواهد بود که حکومت اسلامی موظف است زمینه‌های چنین بی‌عدالتی‌ها را - که از عوامل مؤثر در فقر و محرومیت جامعه است - از بین برده و در ایجاد محیطِ سالم اقتصادی بکوشد. فقدان سیاست‌گذاری‌های اصولی در زمینه توزیع عادلانه ثروت و درآمد و نیز سوء استفاده برخی افراد از قدرت و موقعیت‌های حکومتی سبب می‌شود که ثروت عمومی و ذخایر ملی که می‌بایست برای عمران و آبادانی و پیشرفت علمی و صنعتی و نیز تأمین بهداشت و رفاه جامعه استفاده شود، در اختیار عده‌ای معدود قرار گیرد و آنان از این اقتدار و توان سرمایه‌ای صرفاً برای تأمین مصالح فردی و تحقق بخشیدن به تمنیات نفسانی خود، بهره‌برداری کنند.

حضرت علی(ع) از به وجود آمدن چنین روندی در جامعه به شدت جلوگیری می‌نمودند و کارگزارانی[۱۲۴] را که ثروت عمومی مسلمانان را در انحصار قوم و قبیله خویش درآورده و باعث فقر و محرومیت در جامعه اسلامی می‌شدند، سرزنش می‌کردند: گزارش رسیده که تو غنایم مربوط به مسلمانان که به وسیله اسلحه و اسب‌هایشان به دست آمده و خون‌هایشان در این راه ریخته شده، در بین افرادی از بادیه‌نشینان قبیله‌ات که خود برگزیده‌ای تقسیم می‌کنی. سوگند به کسی که دانه را زیر خاک شکافت و روح آدمی را آفرید! اگر این گزارش درست باشد تو در نزد من خوار خواهی شد و ارزش و مقدارت کم خواهد بود. پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دین آباد نکن که در این صورت از زیان‌کارترین کسان باشی. حق مسلمانانی که نزد من یا پیش تو هستند در تقسیم بیت‌المال مساوی است، همه باید به نزد من آیند و سهم خود را از من بگیرند.[۱۲۵]؛ بنابراین، لازم است شرایطی ایجاد شود که همه افراد ملت عادلانه و به میزان شایستگی از امکانات ملی و دست رنج خود بهره‌مند باشند و در این خصوص باید از هرگونه انحصارطلبی و اجحاف جلوگیری به عمل آید و با ایجاد سازمان‌های تأمین اجتماعی درباره اقشار فقیر و نیازمندانی که قدرت کسب و درآمد و بهره‌مندی از نعمت‌ها را ندارند، ترتیبی داده شود، که آنان نیز نیازشان برآورده شود تا همه افراد ملت به میزان مطلوب از ضروریات زندگی برخوردار باشند.[۱۲۶]

عدالت قضایی

خداوند خطاب به حضرت داوود(ع) می‌فرمایند: ای داوود! ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم، تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز هوای نفس را پیروی نکنی که تو را از راه خدا گمراه سازد و آنان که از راه خدا گمراه شوند، چون روز حسابقیامت] را فراموش کرده‌اند، به عذاب سخت معذّب خواهند شد[۱۲۷]. یعنی حال که این موهبت بزرگ (حکومت الهی) به تو ارزانی شده است، وظیفه داری که در میان مردم به حق حکم کرده و هرگز از هوای نفس پیروی نکنی و این، بیانگر اهمیتِ عدالت، در قضاوت و دادرسی است. منظور از تحقق بخشیدن به عدالت قضایی و دادرسی این است که: اولاً، همه افراد جامعه امکان دسترسی به محکمه عدل را داشته باشند و چنین نباشد که در کشور اسلامی مناطق دور دست از وجود محکمه قضایی محروم باشند و مردم محاکم خود را نتوانند حل کنند.

ثانیاً، روند قضاوت و دادرسی بین طرفین دعوا، یکسان و به عدالت باشد و از هرگونه ملاحظات تبعیض‌آمیز پرهیز شود.

ثالثاً، در صدور حکم، جانب عدالت و رضایت الهی مراعات شود و مجرم آن‌گونه که مستحق است، مجازات شود. در ادله لزوم تأسیس حکومت اسلامی، چنین استدلال می‌شود که اقتضای برخی از احکام اسلام - به خصوص احکام قضایی که مربوط به داوری بین مردم می‌باشد - این است که جامعه اسلامی تحت ولایت فردی باشد که به این قواعد و احکام آشنا بوده و توانایی و قدرت اجرای آنها را داشته باشد که لازمه این وظیفه، به ویژه ایجاد محاکم قضایی و دادرسی منطبق با معیارهای اسلامی در همه مناطق کشور است. از این رو، حکومت اسلامی موظف است برای تحقق عدالت قضایی، در تربیت قضاتی عادل و متقی و آراسته به آداب قضاوت، بکوشد تا همه افراد جامعه به قضاوتی عادلانه و منطبق با احکام الهی دسترسی داشته باشند و در کمترین زمان، صاحب حق به حق خود برسد و مجرم مجازات شود و در نتیجه، امنیت در تمام مناطق و نواحی گسترش یابد. اما جهت دیگر عدالت قضایی، در کیفیت دادرسی می‌باشد، که امیرمؤمنان(ع) در این خصوص به کارگزاران امر قضاوت خویش سفارش‌های زیادی کرده است؛ از جمله به شریح قاضی فرمود: «ثُمَّ وَاسِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ بِوَجْهِكَ وَ مَنْطِقِكَ وَ مَجْلِسِكَ حَتَّى لَا يَطْمَعَ قَرِيبُكَ فِي حَيْفِكَ وَ لَا يَيْأَسَ عَدُوُّكَ مِنْ عَدْلِكَ»[۱۲۸]؛ در حین قضاوت میان مسلمین مساوات را در نگاه کردن و سخن گفتن و در مکان نشستن مراعات نما، تا خویشانت طمع بر ستم تو نبندد و دشمنت از عدالتت مأیوس نگردد. امیرمؤمنان(ع) به «محمد بن ابی‌بکر» هنگام انتصاب به ولایت مصر فرمود: و چون در میان مردم قضاوت کنی، فروتن باش و خوش رفتار و با چهره باز و همه را به یک چشم نگاه کن، تا بزرگان طمع به طرفداری تو از آنان نداشته باشند و ناتوانان از عدالتت نومید نشوند.[۱۲۹]؛

حضرت علی(ع) «أبوالأسود دئلی» را از منصب قضاوت عزل کرد. وی خطاب به امام(ع) عرض کرد: «لِمَ عَزَلْتَنِي وَ مَا خُنْتُ وَ لَا جَنَيْتُ»؛ «چرا مرا عزل کردید بی‌آن‌که خیانت و یا جنایتی از من سر زده باشد؟» حضرت فرمود: «إِنِّي رَأَيْتُ كَلَامَكَ يَعْلُو كَلَامَ خَصْمِكَ»[۱۳۰]؛ چون دیدم کلام تو از کلام متّهم بلندتر است. عدالت در صدور حکم و اجرای آن، مهم‌ترین مرحله عدالت قضایی است؛ جامعه‌ای که در آن، به قانون عمل نشود و مجازات بی‌معنا باشد، انسان‌های فرصت‌طلب برای کارهای خلاف خود عرصه را فراهم یافته و با تجاوز به حقوق دیگران و ایجاد ناامنی، زندگی اجتماعی را به مخاطره خواهند انداخت. بنابراین، در حکومت اسلامی لازم است قانون برای همه حاکمیت داشته باشد و هیچ‌کس، حتی علاقه‌مندان حاکم و نزدیکانش، خود را برتر از قانون تصور نکنند، تا در پرتو چنین رفتاری مسیر پیشرفت و تعالی جامعه هموارتر شده و زمینه‌ای برای خلافکاری انسان‌های گمراه فراهم نشود.

امیرمؤمنان(ع) به یکسان نگری قانونی، اهمیت زیادی می‌داد و اگر از اطرافیان خود کسی را ملاحظه می‌کرد که از قانون تخطی نموده است، به سختی عقاب و مجازات می‌کرد. نجاشی، از اصحاب امام(ع) بود که در جنگ صفین، خدمات زیادی کرد؛ اما گمراه شده و در ماه رمضان با شرب خمر به روزه‌خواری اقدام کرد. وقتی امام از جریان خبردار شد، بر او، همانند دیگر مجرمان، هشتاد ضربه تازیانه زد. علاوه بر آن، شب وی را بازداشت کرد و فردای آن روز، بیست تازیانه دیگر بر او نواخت و در اعتراضِ نجاشی فرمود: این مقدار اضافی به سبب تجری تو بود که روزه ماه مبارک را با شرب خمر شکستی. وی وقتی قاطعیت امام(ع) را در اجرای قوانین الهی دید و این که چیزی نمی‌تواند مانع حضرت در اقامة حدود الهی باشد، از امام(ع) دوری گزید و به معاویه ملحق شد[۱۳۱]. نمونه دیگر از عدالت امام(ع) برای اجرای قانون، جریانی است که امام باقر(ع) نقل می‌کند که: امیرمؤمنان(ع) به قنبر دستور دادند بر شخصی حد جاری کند؛ اما او زیاده‌روی کرده و سه تازیانه بیشتر بر وی زد که حضرت او را به جهت این تندی قصاص کرد و سه ضربه تازیانه بر وی نواخت[۱۳۲].

عبیدالله بن عمّر - که چند نفر را بدون آنکه نقش آنان در کشتن «عُمر» اثبات شده باشد به قتل رسانده بود - در زمان خلافت عثمان، نه تنها از دام مجازات رهایی یافت، بلکه خلیفه وقت، زمین بزرگ و حاصلخیزی را در اطراف کوفه به او بخشید که به «کوفه کوچکِ ابن عمر»[۱۳۳] معروف شد. امام(ع) از همان آغاز اعلام کرد که اگر بر وی دست یابد، او را قصاص خواهد کرد[۱۳۴]. از این رو پس از بیعت مردم مدینه با امام(ع)، عبیدالله بی‌درنگ به سوی شام گریخت و از فرماندهان سپاه معاویه شد[۱۳۵]. اگر در اجرای حدود الهی چنین قاطعیتی وجود داشته باشد و عدالت قضایی در یکسان نگری قانونی برای دور و نزدیک به اجرا درآید و رابطه به جای قانون و ضابطه اعمال نشود، همه مردم با اطمینان خاطر و در امنیت و آرامش به ادای وظایف فردی و اجتماعی خواهند پرداخت و مسیر پیشرفت و تعالی جامعه هموارتر خواهد گردید.[۱۳۶]

عدالت در اعطای آزادی

اندیشه آزادی‌های انسانی از دیرباز در ذهن بشر وجود داشته است، به طوری که آن را آرمانی برای خود تصور کرده و هم چون گوهری عزیز، هیچ گاه از آن چشم نپوشیده است؛ حتی پذیرش قوانین و متعهد شدن در برابر مقرراتِ جاری نیز برای این بوده که آزادی به مخاطره نیفتد. علاوه بر این که انسان‌ها خواهان چنین آزادی‌اند، تساوی و برابری در برخورداری از آزادی نیز مطلوب آنان بوده و تبعیض در اعطای آن، برای عموم انسان‌ها امری ناپذیرفتنی و منفور بوده است. به طور اساسی، بیشتر خیزش‌ها و انقلاب‌ها در اعتراض به بی‌عدالتی و نابرابری در آزادی بوده که به نوعی انسان‌ها را در برخورداری از استعدادها و توانایی‌های طبیعی و خدادادی‌شان محدود و محروم ساخته است. امیرمؤمنان(ع) فرزند خویش را چنین توصیه می‌کرد: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۱۳۷]؛ هیچ‌گاه در بند و بردگی دیگری نباش؛ چراکه خداوند تو را آزاد آفریده است.

آری، انسان‌ها آزادند که فکر کنند، تصمیم بگیرند و انتخاب کنند و جامعه‌ای که در آن فقط یک اندیشه و تفکر امکان ظهور و بروز داشته باشد و همه افراد به اطاعت از یک سلیقه و رفتار ملزم باشد، در حقیقت دوران جاهلیت و واپس‌گرایی آن جامعه محسوب خواهد شد. در مکتب اسلام، آزادی هر عقیده و اندیشه‌ای که در شأن انسانیت بشر بوده و به ضلالت و شقاوت جامعه منجر نشود، به عنوان ابزار پیشرفت و ترقی انسان‌ها به رسمیت شناخته می‌شود. در اسلام اصول اعتقادهای اشخاص آن‌گاه صحیح تلقی می‌شود که در سایه آزادی حاصل آید و عقایدی که به دور از یقین و براساس تحمیل یا تقلید بوده باشد، بی‌ارزش و ناپذیرفتنی خواهد بود؛ زیرا اسلام دین اندیشه، تفکر و برهان است و هر کس باید آزادانه بیندیشد و تصمیم بگیرد. بنابراین، در حکومت اسلامی باید همه اندیشه‌ها و سلیقه‌ها امکان ظهور و بروز داشته باشند و آزادی افراد در تمامی عرصه‌ها به اندازه‌ای که تأمین‌کننده مصالح جامعه باشد، برآورده گردد و در زمینه‌های مختلف از تحمیل سلیقه و شیوه‌ای خاص - که لزوماً دخیل در تکامل و سعادت جامعه نیست - پرهیز شود.[۱۳۸]

عدالت در تعامل با اقوام و قبایل

افراد هر جامعه غالباً از اقوام و نژادهای مختلفی تشکیل یافته‌اند که هرکدام به آداب و فرهنگ خاص خود احترام گذاشته و از آن تبعیت می‌کنند. اگر در جامعه نژاد و قومی خاص بر سایر اقوام و نژادها ترجیح داده شود، منشأ بروز مشکلات و تعارض‌های زیادی خواهد گردید. اسلام، همه مردم را از جهت قومی و نژادی برابر و مساوی دانسته و تنها ملاک برتر بودن را میزان کمالات و قرب به مبدأ هستی قرار داده است؛ خداوند متعال می‌فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۱۳۹].

در فرازی از خطبه حجة‌الوداعِ رسول گرامی اسلام(ص) می‌خوانیم: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ وَ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى»[۱۴۰]؛ ای مردم! [بدانید] پروردگار شما یگانه است، پدر شما یکی است. همه شما از آدم هستید و آدم از خاک است با کرامت‌ترین شما نزد خدا باتقواترین است و عرب بر عجم جز به تقوا فضیلت ندارد. امیرمؤمنان(ع) به هیچ عنوان میان عرب و عجم و دیگر قبیله‌ها تفاوت نمی‌گذاشت و دیگران را نیز به این امر سفارش می‌کرد. حضرت صادق(ع) نقل می‌کند که امام علی(ع) به «عمر بن خطاب» در این خصوص فرمودند: اگر سه چیز را رعایت کنی آن سه، تو را از چیزهای دیگر کفایت خواهند کرد و اگر آنها را ترک کنی، چیز دیگری سودی به تو نخواهد بخشید: این که حدود الهی را نسبت به دور و نزدیک اجرا نمایی، در همه حال براساس کتاب خداوند حکم کنی و در بخشش و عطا تفاوتی بین سرخ و سیاه نگذاری.[۱۴۱]؛

امیرمؤمنان(ع) سفارش می‌کنند که با اهل ذمه نیز به عدالت رفتار شود: «وَ بِالْعَدْلِ عَلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ»[۱۴۲]؛ وقتی دو زن، یکی عرب و دیگری غیر عرب از امام علی(ع) - که مشغول تقسیم اموال بودند - درخواست مال کردند، حضرت به هر یک ۲۵ درهم و مقدار مساوی غذا دادند. زن عرب اعتراض کرد که آیا مرا با غیر عرب مساوی قرار می‌دهید؟ امام(ع) در جواب وی فرمود: «إِنِّي لَا أَجِدُ لِبَنِي إِسْمَاعِيلَ فِي هَذَا الْفَيْ‌ءِ فَضْلًا عَلَى بَنِي إِسْحَاقَ‌»[۱۴۳]؛ به خدا سوگند! من در تقسیم بیت المال هیچ تفاوتی بین فرزندان اسماعیل و اسحاق قائل نیستم. بنابراین، در جامعه اسلامی باید با همه اقوام و نژادها یکسان و به عدالت رفتار شود و امتیازی از این حیث نباید در میان آنها اعمال گردد.[۱۴۴]

عدالت در اخذ مالیات

در زمان خلافت امیرمؤمنان(ع) عمده‌ترین منابع تأمین بیت المال، وجوهی بود که به عنوان زکات از مردم گرفته می‌شد و نیز اموالی که به صورت خراج از اهل ذمه و معاهدان با دولت اسلامی در یافت می‌گردید. علاوه بر موارد فوق، ظاهراً وجوهی به صورت مالیات نیز از مردم اخذ می‌شد[۱۴۵]. با توجه به نقش مهم و مؤثری که این منابع در عمران و آبادی و همچنین در محرومیت‌زدایی و ارتقای کیفیت زندگی دارد، روند اخذ و تخصیص آنها باید بر اساس سنجیده‌ترین اصول و روش‌ها انجام گیرد. اگر نظام مالیاتی کشور اصلاح شود و مالیات‌دهندگان رفتارهای اصولی و عادلانه دولت را در این زمینه احساس کنند، به طور قطع، اشتیاق و دل‌گرمی خود را در پرداخت وجوه مالیاتی ابراز خواهند کرد؛ زیرا از طرفی تلاش صادقانه دولت در تخصیص بهینه اموال جهت عمران و پیشرفت کشور، آنها را مطمئن می‌سازد که اموالشان به منافع آنان هزینه می‌شود و از سوی دیگر، رفتارهای عادلانه در گرفتن مالیات، آنها را از همدلی و همکاری دولتمردان آگاه می‌سازد. امیرمؤمنان(ع) در هر دو زمینه (تلاش در پیشبرد اهداف و برنامه‌های عمران و آبادی کشور و نیز به کار بردن رفتارهای منطقی و عادلانه در گرفتن مالیات)، ضمن سفارش‌ها و ارائه راهکارهای لازم[۱۴۶]، کارگزاران اسلامی را موظف می‌سازد در بهبود نظام مالیاتی - که مهم‌ترین منبع تأمین مالی برنامه‌ها و سیاست‌های نظام در همه ابعاد می‌باشد - بکوشند و بدین وسیله، موجب تحقق آرمان‌ها و اهداف مقدس حکومت اسلامی گردند.[۱۴۷]

شرایط تحقق عدالت

دانستیم که عدالت از باارزش‌ترین کمال‌های بشری است و در سایه آن همه فضایل برای انسان قابل حصول خواهد بود؛ چراکه سیر بدون افراط و تفریطِ انسان در رفتارها و منش فردی و اجتماعی و مبرا بودن از زشتی‌ها و رذایل رهین اعتدال، یعنی واقع شدن بر جاده ایمان و تقواست. بنابراین، سیر و سلوک جامعه انسانی به سوی سعادت و رستگاری ابدی در گرو عدالت‌ورزی و عدم انحراف از حد وسط خواهد بود؛ اما مقدمات و شرایط حاکمیت عدالت برای جامعه بشری چیست؟ بی‌شک حاکمان به عنوان هدایتگران و سکّان‌دارانِ جامعه در این زمینه نقش مؤثری خواهند داشت و به همین جهت در کلمات معصومین(ع) حاکمان عادل از اهمیت و ارزش فراوانی برخوردارند.

امام کاظم(ع) درباره آیه شریفۀ: يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا[۱۴۸] فرمود: «لَيْسَ يُحْيِيهَا بِالْقَطْرِ وَ لَكِنْ يَبْعَثُ اللَّهُ رِجَالًا فَيُحْيُونَ الْعَدْلَ فَتُحْيَا الْأَرْضُ لِإِحْيَاءِ الْعَدْلِ وَ لَإِقَامَةُ الْحَدِّ لِلَّهِ أَنْفَعُ فِي الْأَرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً»[۱۴۹]؛ این احیا به واسطه بارش باران نیست، بلکه خداوند مردانی را برمی‌انگیزد که آنان اقامه عدل می‌کنند و زمین احیا می‌شود به سبب احیا شدن عدل و هر آینه اقامه نمودن حدّ به خاطر خدا نافع‌تر است بر زمین از بارش چهل شبانه روز باران.

امیرمؤمنان(ع) در این خصوص می‌فرماید: «إِمَامٌ عَادِلٌ خَيْرٌ مِنْ مَطَرٍ وَابِلٍ‌»[۱۵۰]؛ پیشوای عادل بهتر و نافع‌تر است از باران درشت قطره تند. امام صادق(ع) می‌فرماید: زمامدار عادل، بدون حساب داخل بهشت شود[۱۵۱]. از مهم‌ترین شرایط عدالت‌ورزی هر انسانی به ویژه زمامدار، این است که نخست در اصلاح و تربیت خویش بکوشد و ملکه عدالت را بر وجود خود حاکم کند؛ زیرا کسی که خود را اصلاح نکرده و عدالت را در وجود خود ظاهر ننموده باشد، قابلیت اصلاح دیگران و اجرای عدالت را نخواهد داشت.

امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ»[۱۵۲]؛ آغاز عدالت انسان متقی، زدودن هوا و هوس از درون خویش است. علاوه بر اصلاح نفس و خودسازی، لازم است حاکم بر اموری چند ملازمت کند، تا بتواند با عدالت‌ورزی خود به عنوان بهترین و باارزش‌ترین سلوک، الگوی دیگران شود و عدالت را در جامعه حاکمیت بخشد، این امور عبارتند از:

  1. در همه حال به ذات پاک خداوند توکل کرده و به فضل و رحمت بی‌نهایت او متوسل شود و از درگاهش توفیق انجام دادن هر امر مهمی را بر وجه صواب مسئلت نماید[۱۵۳]؛
  2. در همه حال پاسدار احکام شریعت اسلام بوده و در ترویج و اجرای آن اهتمام ورزد[۱۵۴]؛
  3. زمینه هرگونه ظلم و ستم را در جامعه از بین ببرد و خود نیز به اندازه‌ای از ظلم و ستم بپرهیزد که حتی در حق دشمن نیز آن را روا ندارد و این سلوک امیرمؤمنان(ع) است که حتی درباره قاتل خویش فرمود: هرگاه از ضربت او جان دادم، ژرف بنگرید که در برابر ضربت او تنها یک ضربت بزنید، مبادا که آن مرد مثله شود[۱۵۵]؛
  4. در موقع گماشتن افراد، انصاف و مروت آنها را بررسی کند و بر کیفیت رفتار کارگزارانِ خود با مردم، نظارت داشته باشد[۱۵۶]؛
  5. با همه مردم در قبال قانون و حکمِ حق یکسان رفتار کند؛ امیرمؤمنان(ع) در این خصوص، به یکی از فرماندهانش چنین سفارش می‌کند: «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»[۱۵۷]؛ می‌باید در مورد حق، تمام مردم را یکسان بنگری؛ چراکه در جور و ستم بهای عدالت را نتوان یافت.
  6. آن‌چه را که در گفتار از عدالت پیشگی بیان می‌دارد، در عمل نیز به اجرا درآورد؛ امام علی(ع) فرمود: «مَنْ طَابَقَ سِرُّهُ عَلَانِيَتَهُ وَ وَافَقَ فِعْلُهُ مَقَالَتَهُ فَهُوَ الَّذِي أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ تَحَقَّقَتْ عَدَالَتُهُ»[۱۵۸]؛ کسی که نهان و آشکارش و گفتار و کردارش مطابق و موافق هم باشد، امانت را ادا کرده و عدالتش آشکار شده است.
  7. در برابر ملت از خود نرمش و انعطاف نشان دهد؛ امیرمؤمنان(ع) در این باره سفارش‌های متعددی به کارگزاران خود می‌کنند. در یکی از این موارد فرمودند: در برابر مردم فروتن باش و با آنان نرم‌خویی و انعطاف‌پذیری پیشه کن و در برخورد با آنان گشاده‌رو باش[۱۵۹]. حضرت نرم‌خویی و انعطاف را توصیه می‌فرمایند؛ چراکه اصولاً عدالت‌ورزی با روحیه خشن و ستیزه جو قابل جمع نیست.
  8. اعمال و رفتار خواص و اطرافیان را که می‌توانند تهدیدی علیه عدالت اجتماعی باشند، نظارت و کنترل کند[۱۶۰].

در پرتو تحقق این شرایط، روحیه حق‌گرایی و خدامحوری حاکمان و مدیران تقویت و عدل و داد در جای جای کشور اسلامی سایه‌گستر خواهد شد.[۱۶۱]

برقراری عدالت

در اندیشه امیرمؤمنان، علی(ع)، عدالت، بالاترین و ارزشمندترین چیزی است که امور را سامان می‌دهد و همگان را به آسایش می‌رساند. ایشان عدالت را ترازوی خداوند می‌داند که در میان خلق و برای اقامه حق قرار داده شده است. به نظر امام «عدالت هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد»[۱۶۲]. بنابراین عدالت، محور و مقیاس هر چیزی است: «الْعَدْلُ مِلَاكٌ‌»[۱۶۳]؛ «عدالت، مقیاس و ملاک همه چیز است». علامه طباطبایی در تعریف عدل می‌نویسد: عدل به معنای ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست و البته این معنای مفهومی عدل است؛ و گرنه حقیقت عدل، مساوات برقرار کردن و هماهنگی در کارها داشتن است. بدین صورت که در عدالت به هر کسی سهم بایسته داده می‌شود و همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود، برابر می‌شوند. عدالت در اعتقاد، یعنی ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم، یعنی قرار گرفتن هر کسی در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع یا عرف برای او منظور شده است[۱۶۴].

از اصول و وظایف کلی که حضرت آن را مبنای تمام برنامه‌ها و اقدامات می‌داند، برقراری عدالت است. در اندیشه امام علی(ع)، عدالت یک سیاست گزینشی برای مقطع خاص نیست، بلکه اصل مدیریت اجتماعی و میزان ارزیابی کارها و رفتارهاست. هدف امام از حکومت، برقراری عدالت است و در غیر این صورت، حکومت به اندازه عطسه بز یا کفش وصله‌داری ارزش ندارد. ایشان در سخنانی، مصادره و بازپس‌گیری اموال غاصبان و احیای سنت برابری و مساوات در بهره‌مندی از بیت المال را از جلوه‌های حکومت می‌شمارد و در نخستین روز حکومت به همگان اعلام می‌کند: پروردگارا! تو می‌دانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که مُلک و سلطنتی به دست آوریم، و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه به دلیل این بود که نشانه‌های از بین رفته دینت را بازگردانیم، و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده‌ات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقرارتی که به دست فراموشی سپرده شده، بار دیگر عملی گردد[۱۶۵]. ای مردم! مرا یاری کنید، هر چند خلاف میلتان باشد. سوگند به خدا! حق ستم دیده را از ستمگر می‌ستانم و مهار در بینی ستمگر کرده، چون شتر می‌کشانم تا او را به آبشخور حق برم، اگرچه رفتن به آنجا را ناخوش دارد[۱۶۶].

برنامه امام این بود که نه تنها در حکومتش حق کسی پایمال نشود و در بیت المال حیف و میل صورت نگیرد، بلکه می‌خواست حقوق پای‌مال شده گذشته را نیز بازپس گیرد و به صاحبان واقعی‌اش برگرداند. ایشان نخستین گام تحقق عدالت را، رهایی از ناهماهنگی درونی می‌داند و می‌فرماید: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْيَ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا»[۱۶۷]؛ «خود [محبوب‌ترین بنده خدا] را ملزم ساخته که به عدالت رفتار کند و نخستین قدمش در این راه، دور ساختن هواهای نفسانی است از خود. حق را می‌شناسد و به کارش می‌بندد و هیچ کار نیکی را رها نمی‌کند تا آهنگ آن کند و هر چیز را که در آن فایدتی پندارد، قصد آن نماید». گام دوم، احساس تعهد و مسئولیت به تحقق عدالت و حساسیت درباره بی‌عدالتی‌هاست: «اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد، بلکه مرگ را سزاوارتر است»[۱۶۸].

اصل عدالت باید در همه ارکان و بخش‌های گوناگون حکومت اسلامی، اجرا شود. عدالت اقتصادی، بهره‌مندی همه مردم از بیت المال و فرصت‌های اقتصادی دیگر است. عدالت اجتماعی، از بین بردن نابرابری‌های اجتماعی، و عدالت سیاسی، شایسته‌سالاری است. برای این کار، نخست زمامداران و مدیران باید به عدالت متصف شوند. زمامداران و مدیرانی که برای مسئولیت‌های گوناگون در نظام گزینش می‌شوند، باید شرایطی داشته باشند که عدالت یکی از آنهاست و کسانی می‌توانند عادل باشند که نخست این صفت را در خود متحقق سازند. مطلب دیگر اینکه مهم‌ترین هدف دولت اسلامی، برقراری عدالت است. بنابراین، هر سیاست و برنامه‌ای باید در جهت آن سامان یابد: «باید که محبوب‌ترین کارها نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر»[۱۶۹]. امام علی(ع) در سخنان متعددی، کارگزاران خود را به اجرای عدالت دعوت می‌کند و دستور می‌دهد موانع اجرای آن را از بین ببرند. آن‌گاه در عبارت‌هایی، تبعیض، سودجویی، امتیاز‌طلبی و سستی اراده را از موانع آن بر می‌شمارد.[۱۷۰]

دستاوردهای اجرای عدالت

اگر موانع عدالت برداشته شود و مردم و کارگزاران حکومت آن را اجرایی کنند، دستاوردهای مختلفی برای جامعه خواهد داشت، چه از لحاظ سیاسی، اقتصادی و چه از لحاظ آرامش روانی و بعد حقوقی که برای مردم به ارمغان می‌آورد.

دستاوردهای سیاسی تحقق عدالت

آنچه به عنوان برآیند سیاسی اجرای عدالت حائز اهمیت است، می‌توان به چند نکته اشاره کرد؛ در مرحله نخست، ایجاد امینت در جامعه است، و در مرحله بعد پیدایش وحدت در جامعه است و این وحدت، شکست دشمنان را در پی خواهد داشت و در آخر اجرای حدود الهی است، اجرای حدود نیز سدی مستحکم است بر راه آنان که سودای ضربه به مردم و نظام اسلامی را دارند.

۱. ایجاد امنیت: بی‌شک مهم‌ترین ثمره اجرای عدالت، امنیت سیاسی است. البته امنیت فرهنگی، اقتصادی، روانی و اجتماعی نیز در فضای امنیت سیاسی پدید خواهد آمد. امام علی(ع) در خطبه‌ای، یکی از فلسفه‌های به دست گرفتن حکومت را برقراری امنیت معرفی می‌فرمایند: «خدایا! تو می‌دانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت؛ بلکه تا بندگان ستمدیده‌ات را ایمنی فراهم آید»[۱۷۱]. مرحوم مغنیه در ذیل این عبارت حضرت علاوه بر امنیت سیاسی، از جمله آزادی و نترسیدن از سرکشان و متجاوزان، به امنیت جانی و مالی نیز اشاره می‌کند[۱۷۲]. نکته بسیار مهم این است که از یک طرف «امنیت» زمینه‌ساز «عدالت» است و عدالت نتیجه و دستاورد آن، و از طرف دیگر، «عدالت» زمینه‌ساز «امنیت» است و امنیت نتیجه و دستاورد آن.

۲. شکست دشمن: دشمن در هر شرایطی منتظر فرصت است تا روزنه‌ای بیابد و ضربه‌اش را بزند. تحقق عدالت تمام روزنه‌های نفوذ دشمن را می‌بندد و اجازه ورود به حریم خصوصی یک ملت متحد، منسجم و یکپارچه را به او نمی‌دهد. شاید با چنین رویکردی است که امام علی(ع) می‌فرماید: «بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ‌»[۱۷۳]؛ «به عدالت کردن دشمن از پا درآید». مرحوم مغنیه عبارت «بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ‌» را حُسْنُ السِّيرَةُ معنی کرده یعنی به جهت اخلاقی عدالت توجه داشته است[۱۷۴]؛ در حالی که صاحب منهاج البراعه در شرح این ترکیب تنها به روش اخلاقی توجه ندارد. او می‌نویسد: «ریاست و سروری بدون داشتن دشمنانی سرسخت که قصد براندازی و چیرگی داشته باشند نمی‌شود و قوی‌ترین وسیله در راندن مخالف همان تمسک به روش دادگری و عدالت است که دل‌های مردم را جلب و دشمن را دفع می‌نماید»[۱۷۵]. به نظر می‌رسد رفتار غیرسیاستمدارانه صرفاً اخلاقی، نه تنها موجب شکست دشمن نمی‌شود بلکه می‌تواند زمینه سوءاستفاده او را نیز فراهم آورد. مؤمنان به تأسی از پیامبر گرامی(ص) ضمن داشتن رفتاری مهربانانه با دوستان، بر دشمنان خود سخت‌گیر هستند: أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ[۱۷۶].

۳. اجرای احکام و حدود شرعی: در بیانی از مولای متقیان آمده است: «وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»[۱۷۷]؛ «و حدود ضایع مانده‌ات اجرا گردد»... باید دید منظور از «حدود تعطیل شده» چیست؟ مرحوم مغنیه در این باره می‌نویسد: «حدود خدای سبحان مختص به شلاق زناکار و قطع دست دزد نیست، بلکه شامل هر ممنوعی می‌شود و بزرگ‌ترین ممنوعات عبارت‌اند از: سیطره بر بندگان، ترویج فساد، در اختیار گرفتن اموال و مقدرات، ترساندن در امان ماندگان، در غل و زنجیر کشیدن انسان‌های فقیر و گمراه کردن افراد ساده‌لوح با نیرنگ و فریب و ادعاهای دروغ و اتهام دروغین و بهتان به انسان‌های آزاده»[۱۷۸]. ابن ابی الحدید در ذیل این قسمت از خطبه حضرت علی(ع) می‌آورد: «تا حدود الهی بر طبق آنچه شایسته آن است برپا شود و امر دین و مردم، همان‌گونه که در روزگار پیامبر اکرم(ص) جاری بود، جریان یابد»[۱۷۹]. با اجرای عدالت، کشتی دین از امواج متلاطم و طوفانی کج‌راهه‌ها و بی‌راهه‌ها به سرعت عبور می‌کند و به ساحل سلامت می‌رسد تا وعده الهی در ماندگاری و برتری اسلام با عبارت نورانی لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ[۱۸۰] محقق شود.[۱۸۱]

دستاوردهای فرهنگی اجتماعی تحقق عدالت

تحقق عدالت علاوه بر بعد سیاسی، در فرهنگ و اجتماع مردم نیز تاثیرگذار است، از جمله تأثیرهای اجتماعی می‌توان به خشنودی مردم از اجرای عدالت اشاره نمود و از نظر فرهنگی باعث پیدایش پیوند میان اقشار جامعه می‌گردد، اما از بعد اجتماعی و فرهنگی سبب بردباری و استواری مردم در مقابل سختی‌ها می‌شود.

۱. خشنودی مردم: در نامه امام(ع) به مالک اشتر چند نمونه از تأکید حضرت بر رضایت‌مندی مردم وجود دارد؛ از جمله «باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر». سپس علت راضی داشتن مردم را چنین بیان می‌دارند: «ناخشنودی همگان خشنودی نزدیکان را بی‌اثر گرداند و خشم نزدیکان خشنودی همگان را زیانی نرساند و به هنگام فراخی زندگانی، سنگینی بار نزدیکان بر والی از همه افراد رعیت بیش‌تر است و در روز گرفتاری یاری آنان از همه کمتر... همانا آنانکه دین را پشتیبان‌اند و موجب انبوهی مسلمانان و آماده پیکار با دشمنان، عامه مردمان‌اند. پس گرایش تو به آنان باشد و میلت به سوی ایشان.»..[۱۸۲]. حضرت در این بخش از نامه، خشنودی مردم را به سبب آثار و برکاتی که برای حفظ دین و حکومت و تحمل سنگینی مصیبت‌های آن دارد، از راضی نگه داشتن عده‌ای از نزدیکان مفت‌خور در حکومت بهتر می‌داند.

۲. ایجاد پیوند میان انسان‌ها: عدالت رشته‌ای است که قلب‌ها را به هم گره می‌زند و زنجیرهای عاطفی ارتباط را به هم می‌دوزد؛ چراکه با وجود عدالت، مردم احساس می‌کنند بین آنها تبعیض وجود ندارد و همه به یک چشم دیده می‌شوند. امیرمؤمنان این پیوستگی عاطفی را این‌گونه بیان می‌فرمایند: «بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ»[۱۸۳]؛ «با داد (حق) دادن، دوستان فراوان گردند». میرزا حبیب الله هاشمی خوئی در شرح این عبارت می‌نویسد: «رعایت انصاف و عدل بین خود و مردم و رعایت حقوق برای صاحبان حق، مراجعه و پیوند به او را بیشتر می‌کند»[۱۸۴]. شبیه چنین برداشتی را مرحوم مغنیه در شرح خود آورده است: «انصاف این است که در حق مردم کم نگذاری، به آدم پاک جرمی را نسبت ندهی و برای هر انسانی آنچه را برای خود لازم می‌دانی، واجب بداری؛ کسی که کارش چنین باشد برادران و دوستانش زیاد می‌شوند»[۱۸۵].

۳. استواری و بردباری: عدالت، زمینه‌های بردباری را برای شخص محکم‌تر می‌کند و او را به ثبات حقیقی شخصیت می‌رساند. در حکمت سی و یکم نهج‌البلاغه آمده است که وقتی از علی(ع) درباره ایمان سؤال شد ایشان ضمن برشمردن عدل به عنوان یکی از ارکان چهارگانه آن، چهار شعبه برای عدل ذکر فرمودند که شعبه چهارم آن، «در بردباری استوار بودن» است[۱۸۶]. این ویژگی در حقیقت یکی از دستاوردهای بالای عدالت علمی است. به این معنا که وقتی انسان فهمش دقیق شد که زمینه پی بردن به عمق دانش است، می‌تواند در مرحله داوری نیکو عمل کند و همین داوری نیکو، شخص را به استوای در بردباری می‌کشاند.[۱۸۷]

دستاوردهای اقتصادی اجرای عدالت

اگر عدالت به درستی اجرایی شود آثار اقتصادی بزرگی برای مردم به وجود خواهد آمد، از جمله این دستاوردهای اقتصادی می‌توان به توسعه و رفاه مردم، اصلاح و آبادانی شهرها و در آخر کمک به ستمدیدگان اشاره کرد.

۱. توسعه و رفاه: با تحقق عدالت، هر نوع گشایشی ممکن است صورت بگیرد. یکی از مصادیق بارز توسعه، توسعه اقتصادی است. حضرت امیر در خطبه پانزدهم نهج‌البلاغه، پس از آنکه به خدای بزرگ سوگند یاد می‌کنند که آنچه را عثمان به عنوان تیول به این و آن واگذارده است به مسلمانان برمی‌گردانند حتی اگر به مهر زنان یا برای کنیزکان رفته باشد، علت این اقدام را با این عبارت بیان می‌فرمایند: «فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً»؛ «که در عدالت گشایش است». یعنی در عدالت این گنجایش وجود دارد که توسعه ایجاد کند و اصولاً برگرداندن اموال مسلمانان به بیت المال در یک ظرفی باید محقق شود که آن ظرف، عدالت است. صاحب منهاج‌البراعه ذیل خطبه پانزده و عبارت بالا، می‌نویسد: «وجوب برگرندان قطایعی که عثمان به خویشاوندان خود بخشیده بود به مقتضای عدالت است و در آن برای مردم توسعه و گشایشی است؛ زیرا به وسیله آن، امورشان نظام و قوام پیدا می‌کند و اگر آن عدل نباشد، نظام مختل می‌شود و قوام حکومت از بین می‌رود»[۱۸۸].

۲. اصلاح و آبادانی شهرها: یکی از اهداف حکومت اسلامی، اصلاح و آبادانی شهرهاست؛ همان چیزی که امیرمؤمنان(ع) در آغاز نامه به مالک اشتر از آن با این عبارت یاد کرده‌اند: «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» در همان نامه حضرت بار دیگر از آبادانی شهرها یاد می‌کنند؛ آنجا که به مأموران خراج‌گیر، دستورهای لازم را برای گرفتن خراج می‌دهند و می‌نویسند: «آنچه بدان بار آنان را سبک گردانی بر تو گران نیاید، چه، آن اندوخته‌ای بود که به تو بازش دهند، با آبادانی که در شهرهایت کنند و آرایشی که به ولایت‌ها دهند». حضرت در این عبارت‌ها، عدالت در گرفتن خراج از مردم را به عنوان سرمایه‌ای از رضایت درونی آنها جهت آبادانی و زیباسازی فضای شهرها توصیف فرمودند. امام علی(ع) در کلامی دیگر مبنا و هدف پذیرش خلافت را «اصلاح شهرها» یاد کرده‌اند: «و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم»[۱۸۹]. حضرت امیر(ع) در کنار «اصلاح بلاد»، «اصلاح مردم» را نیز طرح می‌کنند، گویا بین این دو رابطه‌ای تنگاتنگ وجود دارد. یکی از نویسندگان درباره ارتباط بین این دو اصلاح می‌نویسد: «بین این دو ارتباط محکمی است؛ زیرا بدون اصلاح عباد، آبادانی بلاد ممکن نمی‌گردد و بدون آبادانی کشور مردم اصلاح نپذیرند. این دو در یک دایره بسته قرار دارند. جامعه بیمار توانایی تولید (آبادانی) ندارد. در حالی که جامعه سالم که بر مشکلات غلبه می‌کند و موانع را از سر راه برمی‌دارد، جامعه‌ای است که می‌تواند خوراک، پوشاک و نیازهای خود را از دل زمین بیرون کشد»[۱۹۰].

۳. کمک به ستمدیده: از محوری‌ترین عوامل پذیرش خلافت مولای متقیان(ع)، به یاری شتافتن ستمدیده است. حضرت در این باره قسم یاد می‌کنند: «به خدایی که دانه را کفید (شکافت) و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران، حجت بر من تمام نمی‌نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکم‌باره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار از دست می‌گذاشتم و پایانش را چون آغازش می‌انگاشتم و چون گذشته خود را به کناری می‌داشتم»[۱۹۱]. حضرت در بیانی دیگر در خطبه سی و هفتم فرموده‌اند: «الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ»؛ «خوار نزد من گران مقدار تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن‌گاه که حق را از او باز ستانم». علامه جعفری در ذیل این بخش از خطبه، با طرح کردن سؤالاتی انسان را به تأمل وامی دارند: «آیا من می‌توانم به عنوان یک انسان آگاه و مطلع از ناتوانی که اقویا حق او را طعمه خود ساخته‌اند، بنشینم و دست روی دست بگذارم و بگویم: به من چه؟ آیا این آگاهی مادامی که اقدام به گرفتن حق آن ناتوان ننموده‌ام، زندگی مرا از معنای اصلی خود ساقط نخواهد کرد؟ اگر من که از اصل تعهد برین درباره انسان‌ها اطلاع دارم، اقدام به ایفای چنین تعهد نکنم، می‌توانیم خود را انسان مسلم بنامیم؟»[۱۹۲]. امیرمؤمنان(ع) در جایی دیگر از مردم می‌خواهند تا در گرفتن حق مظلوم از ظالم به او یاری کنند: «... ای مردم! مرا بر کار خود یار باشید. به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آنکه بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق کشانم»[۱۹۳].

۴. دستاوردهای حقوقی اجرای عدالت: حضرت علی(ع) در خطبه دویست و شانزدهم با تأکید بر رعایت کلیه حقوق انسان‌ها، به این حقوق متقابل، عنایت ویژه‌ای نشان می‌دهند و هفت دستاورد را برای رعایت این حقوق بر می‌شمارند:

  1. عزت‌مندی حق در جامعه؛
  2. پدیداری راه‌های دین؛
  3. برقراری نشانه‌های عدالت؛
  4. پایداری سنت پیامبر(ص)؛
  5. اصلاح روزگار؛
  6. امیدواری مردم در تداوم حکومت؛
  7. ناامیدی دشمن در دستیابی به آرزوهایش[۱۹۴].

این دستاوردها در حقیقت اهداف اصلی تشکیل حکومت اسلامی به شمار می‌روند. حضرت علی(ع) وجود حکومت و دولت را یک ضرورت (اجتماعی) می‌دانند؛ زیرا در سایه وجود دولت انسان‌ها به رستگاری می‌رسند، امور اجتماعی مردم استوار و در پرتو عزت پایدار آرام می‌گیرند. عدالت و احکام الهی اجرا می‌شود؛ مردم به کرامت انسانی و رستگاری با استحکام می‌رسند. در رویکرد امام علی(ع) حکومت باید رضایت و خشنودی مردم را کسب نماید؛ زیرا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین می‌برد.

در دولت علوی، حقوق مردم محترم و حدود الهی پاس داشته می‌شود. «امر به معروف» برای اصلاح توده‌های ناآگاه، «نهی از منکر» برای بازداشتن بی‌خردان از زشتی‌ها، «قصاص» را برای پاسداری از خون‌ها، «اجرای حدود» را برای بزرگداشت محرمات الهی، «ترک می‌گساری» را برای سلامت عقل، «دوری از دزدی» را برای تحقق عفت، «امامت» را سازمان یافتن امور امت و «فرمان‌برداری از امام» را برای بزرگداشت مقام رهبری واجب کرد. در مناسبات پیچیده اجتماعی، ضرورت ایجاد نظمی که در آن حیات بشری تداوم یابد، زندگی دارای معنا شود و سرانجام، سعادت و بهروزی انسان را فراهم آورد، آشکار می‌سازد. ایجاد چنین نظمی از وظایف دولت است. بنابراین با زوال اعتماد، که پایه مشروعیت دولت‌ها را فرهم می‌سازد، سامان اجتماعی نیز به خطر می‌افتد. از این رو، دولت هادی و فضیلت‌محور اسلامی، برای رسیدن به چنین سامانی، تربیت اخلاقی انسان را مورد تأکید قرار می‌دهد. همچنین از آنجا که مقاصد نهایی انبیا و اولیای الهی انسان‌سازی و تهذیب نفس، فراهم ساختن زمینه‌های تربیت الهی انسان است. بنابراین چاره نداریم جز اینکه دستگاه‌های حکومتی عادل و صالح زمام امور را به دست گیرند.[۱۹۵]

عدالت

یکی از معیارهای شایستگی «عدالت» است؛ یعنی کسی که عادل است، نسبت به کسی که ظالم است، شایسته‌تر است[۱۹۶]. بر همین اساس وقتی خداوند حضرت ابراهیم(ع) را مورد آزمایش قرار داد و آن حضرت هم سرفراز از آن بیرون آمد، خداوند خطاب به او فرمود: من شما را امام قرار دادم: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۹۷] خداوند در جواب فرمود: مدیرانی را که من منصوب می‌کنم باید عادل باشند، و چون فرزندان شما عادل نیستند، بلکه ظالم می‌باشند، نمی‌توانند این مقام را تصاحب کنند. قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۹۸]. از این آیه شریفه چنین استفاده می‌شود که یکی از معیارهای شایستگی، عدالت است؛ یعنی مدیری که عادل است شایسته است. لازم به یادآوری است که ذریه و فرزندان حضرت ابراهیم(ع) در نسل‌های بعدی، پس از آنکه شایسته شدند و این معیار از شایستگی را پیدا کردند، خداوند مقام امامت را به آنها داد؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۹۹]. از این بیان استفاده می‌شود که فرزندان حضرت ابراهیم (یعقوب و اسحاق) پس از اینکه معیار لازم شایستگی همانند عدالت و علم را پیدا کردند، آن‌گاه خداوند این مقام را به آنها داد. همان‌گونه که ذکر شد، ذریه و فرزندان حضرت ابراهیم پیش از دستیابی به معیار عدالت از این پست محروم بودند. این بیان قرآنی پیام مهمی برای جوامع انسانی و به خصوص اسلامی می‌تواند داشته باشد و آن اینکه تا کسی شایستگی مقامی را پیدا نکند، بر اساس رابطه‌سالاری آن مقام را به او ندهید؛ زیرا چنین افرادی به جای اینکه کارها را اصلاح کنند، خراب‌تر می‌کنند. البته درباره این معیار از شایسته‌سالاری احادیث بسیاری از رسول خدا(ص) روایت شده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. «قال رسول الله(ص): إنّ أحبّ النّاس إلى اللَّه تعالى يوم القيامة و أدناهم منه مجلسا إمام عادل و أبغض النّاس إلى اللَّه تعالى و أبعدهم منه إمام جائر»[۲۰۰]؛ «رسول خدا(ص) فرمود: دوست داشتنی‌ترین کس نزد خدای در قیامت و کسی که از همه به او نزدیک‌تر است، پیشوای دادگستر است و بدترین و دورترین کس پیشوای ستمگر است».
  2. «قال رسول الله(ص): ما من احد افضل عند الله من امامان قال صدق و ان حكم عدل»[۲۰۱]؛ «هیچ کس نزد خدا برتر نیست از زمامداری که چون می‌گوید، راست می‌گوید و چون حکم می‌کند، دادگری می‌کند».
  3. «قال رسول الله(ص): أيّما وال ولي من أمر أمّتي بعدي أقيم على الصّراط و نشرت الملائكة صحيفته فإن كان عادلا نجّاه اللَّه بعدله و إن كان جائرا انتفض به الصّراط انتفاضة تزايل بين مفاصله حتّى يكون بين عضوين من أعضائه مسيرة مائة عام ثمّ ينخرق به الصّراط»[۲۰۲]؛ «هر زمامدار که پس از من امری از مسلمانان را به دست گیرد، در قیامت بر پل صراط او را نگاه می‌دارند و نامه عملش را می‌گشایند؛ اگر دادگر باشد، خداوند او را با دادگری‌اش نجات می‌دهد و اگر ستمگر باشد، صراط زیر پایش می‌لرزد، به گونه‌ای که بندهایش از هم می‌گسلد و میان اعضای بدنش صد سال فاصله می‌افتد و آن‌گاه از صراط به زیر می‌افتد.
  4. «السلطان العادل المتواضع ظل الله و رمحه في الارض يرفع له عمل سبعين صديقا»[۲۰۳]؛ «سلطان دادگر و فروتن، سایه و سلاح خداوند در زمین است و برای او پاداش عمل هفتاد راستگو را می‌نویسند».

بنابراین، از این آیات و روایات استفاده می‌شود که عدالت برتری می‌آورد و کسانی که از این ویژگی برخوردارند، نسبت به کسانی که فاقد آن می‌باشند، شایستگی بیش‌تری دارند.[۲۰۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفی، ص۱۶۸.
  2. ر. ک: ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفی، ص۱۷۲.
  3. ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۴۰.
  4. نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  5. برای آگاهی دقیق‌تر از مفاد این پرسش و پاسخ، ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۳۵ - ۴۳۸.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  7. جوادی، محسن، مقاله «سعادت»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۲۳۰.
  8. «و آسمان را برافراشت و ترازو را بگذاشت * که در ترازو تجاوز نکنید * و سنجش را با دادگری برپا دارید و ترازو را کم مپیمایید» سوره الرحمن، آیه ۷-۹.
  9. در برخی آیات، امنیت و آثار عدالت بیان شده است: از جمله: فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا. این آیه در ادامه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ رابطه هواپرستی و بی‌عدالتی را تبیین می‌کند. در آیه ۹۰ سوره نحل می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ در آیه‌ای دیگر آمده است: وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى. در سوره مائده، آیه ۴۲ نیز می‌فرماید: ...فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ و در همین سوره، آیه ۸ می‌فرماید: اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى، در سوره حدید، آیه ۲۵ آمده است: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. در سوره شوری، آیه ۱۵، مأموریت پیامبر را بازگو می‌فرماید که: وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ. همچنین در سوره انبیاء، آیه ۴۷ ترازوی عدل الهی را یادآور می‌شود. وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ.
  10. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۶۴.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  12. غررالحکم، ج۶، ص۶۸.
  13. غررالحکم، ج۳، ص۲۰۵.
  14. غررالحکم، ج۵، ص۳۵۵، ح۸۷۲۲.
  15. غررالحکم، ج۲، ص۶۹، ح۱۸۷۳.
  16. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۵۲.
  17. نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت ۴۳۷، ص۴۴۰.
  18. کرمی و دیرباز، مقاله «عدالت اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۷۳.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  20. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  21. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  22. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  23. نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ «... ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ لِأَنَّهُ لَا تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلَّا بِسَلَامَةِ صُدُورِهِمْ‌...».
  24. نهج البلاغه، نامه ۷۰.
  25. نهج البلاغه، خطبه ۹۷.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۲۶۱.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۹۲.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.
  29. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۲۱۰. «أَمَّا الْفُرْقَةُ فَأَهْلُ الْبَاطِلِ وَ إِنْ كَثُرُوا وَ أَمَّا الْجَمَاعَةُ فَأَهْلُ الْحَقِ وَ إِنْ قَلُّوا».
  30. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
  31. سروش، محمد، مقاله «اهداف و آرمان‌های حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۶۲.
  32. «الْعَدْلُ إِنْصَافٌ‌، خَيْرَ الْحُكْمِ‌، يُصْلِحُ الْبَرِيَّةَ، فَوْزٌ، َّ أَغْنَى الْغِنَاءِ، قِوَامُ الرَّعِيَّةِ، نِظَامُ الْإِمْرَةِ، أَقْوَى أَسَاسٍ‌»؛ شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۶.
  33. «فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‌»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹.
  34. شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۷-۲۳۸.
  35. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی (ع)، ج۴، ص۲۲۱.
  36. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۴۵.
  37. موسوعة الامام علی (ع)، ج۴، ص۲۱۴.
  38. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰ - ۲۵، ۳۳۲؛ ج۹، ص۲۴۱؛ ج۱۶، ص۱۶۰.
  39. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۲۹، ۳۰۸؛ ج۱۹، ص۱۴۷.
  40. ر. ک: موسوعة الامام علی (ع)، ج۸، ص۳۹۵-۴۵۵.
  41. نبوی، سید عباس، مقاله «جامعه آرمانی»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۷۵.
  42. المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۱۶؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۷۷.
  43. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۹.
  44. یوسفیان و شریفی، مقاله «امام علی و مخالفان»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۰۱.
  45. نهج البلاغه، کلمات قصار ۴۳۷.
  46. نهج البلاغه، خطبه ۱۵.
  47. شهید مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۸ - ۱۱۴، با اندکی تلخیص.
  48. «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
  49. محمدرضا حکیمی، گزیده‌ای از: الحیاة، ص۱۰۲.
  50. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۷۴.
  51. غرر الحکم، ج۱، ص۲۶۵، حدیث ۳۳.
  52. غرر الحکم، ج۱، ص۲۰، حدیث ۳۰۷.
  53. غرر الحکم، ج۱، ص۳۶۰، حدیث ۱۰.
  54. غرر الحکم، ج۱، ص۴۰، حدیث ۸۲۴.
  55. غرر الحکم، ج۲، ص۱۵۹، حدیث ۲۰۳.
  56. غرر الحکم، ج۲، ص۲۷۸، حدیث ۲.
  57. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  58. غرر الحکم، ج۱، ص۱۰۲، حدیث ۱۹۷۵.
  59. غرر الحکم، ج۱، ص۳۳۵، حدیث ۷۶.
  60. بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۵۹.
  61. غرر الحکم، ج۱، ص۱۳۹، حدیث ۲۰۷.
  62. بحار الانوار، ج۷۸، ص۸۳.
  63. غرر الحکم، ج۱، ص۲۹۱، حدیث ۳۳.
  64. غرر الحکم، ج۲، ص۲۰۴، حدیث ۹۸۳.
  65. غرر الحکم، ج۲، ص۲۵۴، حدیث ۱۰۷.
  66. نهج البلاغه، نامه ۵۹.
  67. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  68. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  69. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۸۷.
  70. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷۰؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵.
  71. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶۹.
  72. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۹۰.
  73. شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ «خداوند - که به دادگری ایستاده است - و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.
  74. «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ‌(ص): بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ‌»؛ ابن ابی‌جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۰۳، ح۱۵۱.
  75. إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ «ما هر چیزی را به اندازه‌ای آفریده‌ایم» سوره قمر، آیه ۴۹.
  76. وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲؛ علامه طباطبائی در مورد این آیه شریفه می‌نویسد: «آیه شریفه مطلق است و شامل دو انتها در هر چیز می‌شود؛ یکی انتها از حیث آغاز خلقت که وقتی درباره خلقت هر چیز به عقب برگردیم به خداوند متعال منتهی می‌شویم و دیگر از حیث معاد که وقتی از طرف آینده‌اش برویم، خواهیم دید که تمامی موجودات دوباره به سوی او منتهی و محشور می‌شوند». (سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۹، ص۴۲).
  77. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  78. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۷۳–۷۷؛ ج۳، ص۷۳–۷۴.
  79. ر.ک: احمد بن محمد مهدی نراقی، معراج السعاده، ص۷۸.
  80. «الْعَدْلُ حَيَاةٌ»؛ عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ترجمه حسینی، ج۱، ص۶۴؛ محمدی ری‌شهری، میزان‌الحکمه، ج۴، ص۱۸۳۹.
  81. «الْعَدْلُ مِلَاكٌ الْجَوْرُ هَلَاكٌ»؛ غررالحکم، ج۱، ص۵۷.
  82. «الْعَدْلُ يُصْلِحُ الْبَرِيَّةَ»؛ غررالحکم، ج۱، ص۱۳۳.
  83. «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَاتُ‌»؛ غررالحکم، ج۳، ص۲۰۵؛ محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۹.
  84. «مَا عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ»؛ غررالحکم، ج۶، ص۶۷؛ محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۹.
  85. «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ»؛ غررالحکم، ج۳، ص۳۷۴؛ محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۷.
  86. «الْعَدْلُ أَغْنَى الْغِنَاءِ»؛ غررالحکم، ج۱، ص۱۸۱.
  87. «الْعَدْلُ أَقْوَى أَسَاسٍ‌»؛ غررالحکم، ج۱، ص۲۱۶.
  88. «الْعَدْلُ فَوْزٌ وَ كَرَامَةٌ»؛ غررالحکم، ج۱، ص۱۷۹.
  89. «مَنْ عَمِلَ بِالْعَدْلِ حَصَّنَ اللَّهُ مُلْكَهُ»؛ غررالحکم، ج۵، ص۳۵۵؛ موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۵؛ «إِذَا بُنِيَ الْمُلْكُ عَلَى قَوَاعِدِ الْعَدْلِ وَ دُعِمَ بِدَعَائِمِ الْعَقْلِ نَصَرَ اللَّهُ مُوَالِيَهُ وَ خَذَلَ مُعَادِيَهُ»؛ غررالحکم، ج۳، ص۱۶۸؛ موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۱۳۹.
  90. «دَوْلَةُ الْعَادِلِ مِنَ الْوَاجِبَاتِ‌»؛ غررالحکم، ج۴، ص۱۰؛ موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۶.
  91. غررالحکم، ج۴، ص۱۳۶.
  92. مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار(ع) (در مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۶ - ۱۵۹) با اندکی تلخیص.
  93. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  94. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۳۴ – ۴۳۷.
  95. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۷۶.
  96. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
  97. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو‌گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بی‌گمان خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  98. «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
  99. «عَدْلُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ صِيَامٍ نَهَارُهَا وَ جَوْرُ سَاعَةٍ فِي حُكْمٍ أَشَدُّ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مَعَاصِي سِتِّينَ سَنَةً»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۵۲.
  100. «الْعَدْلُ فَضِيلَةُ السُّلْطَانِ‌»؛ غررالحکم، ج۱، ص۱۵۴؛ میزان‌الحکمه، ج۴، ص۱۸۳۸.
  101. «الْعَدْلُ جُنَّةُ الدُّوَلِ‌»؛ غررالحکم، ج۲، ص۶۹؛ میزان‌الحکمه، ج۴، ص۱۸۳۸.
  102. «الْعَدْلُ نِظَامُ الْإِمْرَةِ»؛ غررالحکم، ج۱، ص۱۹۸؛ میزان‌الحکمه، ج۴، ص۱۸۳۸؛ موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۷.
  103. «فِي الْعَدْلِ الِاقْتِدَاءُ بِسُنَّةِ اللَّهِ وَ ثَبَاتُ الدُّوَلِ‌»؛ غررالحکم، ج۴، ص۴۰۳؛ میزان‌الحکمه، ج۴، ص۱۸۳۹.
  104. «مَا حُصِّنَ الدُّوَلُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ‌»؛ غررالحکم، ج۶، ص۷۴؛ موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۷.
  105. «مَنْ عَدَلَ فِي سُلْطَانِهِ اسْتَغْنَى عَنْ أَعْوَانِهِ»؛ غررالحکم، ج۵، ص۳۴۳؛ موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۷.
  106. «قُلُوبُ الرَّعِيَّةِ خَزَائِنُ مَلِكِهَا فَمَا أَوْدَعَهَا مِنْ عَدْلٍ أَوْ جَوْرٍ وَجَدَهُ»؛ غررالحکم، ج۴، ص۵۲۱؛ موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۳۱۷.
  107. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶.
  108. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  109. نهج البلاغه، خطبه ۱۵.
  110. ایله، شهری در منطقه فلسطین و کنار بحرالمیت که حاجیان شام و مصر و مغرب برای رسیدن به مکه از آن عبور می‌کرده‌اند. (احمد بن ابی‌یعقوب، البلدان، ترجمة آیتی، ص۱۱۹).
  111. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۰.
  112. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹.
  113. «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
  114. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶.
  115. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
  116. «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا... مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
  117. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
  118. «إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَيْسَ لِي وَ لَا لَكَ وَ إِنَّمَا هُوَ فَيْ‌ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ وَ جَلْبُ أَسْيَافِهِمْ فَإِنْ شَرِكْتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ كَانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلَّا فَجَنَاةُ أَيْدِيهِمْ لَا تَكُونُ لِغَيْرِ أَفْوَاهِهِم‌»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۲.
  119. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  120. «أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  121. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۸۱.
  122. «و زمین را برای آفریدگان پدید آورد» سوره الرحمن، آیه ۱۰.
  123. «و بی‌گمان شما را در زمین توانمند گرداندیم و در آن برایتان توشه‌ها نهادیم؛ اندک سپاس می‌گزارید» سوره اعراف، آیه ۱۰.
  124. از جمله آنان «مصقلة بن هبیره شیبانی» کارگزار حضرت در «اردشیر خُرّه» است. این شهر را اردشیر بابکان بنا کرده بود که هم‌اکنون شیراز، میمند، کازرون و... از مناطق این شهر می‌باشند (شهاب بن ابی‌عبدالله یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۷۶).
  125. «بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْ‌ءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْ‌ءِ سَوَاءٌ يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ‌»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۳.
  126. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۸۸.
  127. ص، آیه ۲۶.
  128. محمدی ری‌شهری، میزان‌الحکمه، ج۶، ص۲۵۸۹.
  129. «وَ إِذَا أَنْتَ قَضَيْتَ بَيْنَ النَّاسِ فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ لَيِّنَ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظِ وَ النَّظَرِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَأْيَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ»؛ محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۲۵۵؛ ابی‌محمد الحسن بن علی الحرانی، تحف العقول، ترجمه غفاری، ص۱۷۲.
  130. حسین محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۵۹؛ عوالی اللئالی، ج۲، ص۳۴۳.
  131. موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۱۳۱؛ ج۱۱، ص۵۰.
  132. موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۲۶۱.
  133. أقطعه بها دارا و أرضا و هي التي يقال لها كويفة بن عمر؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۶۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۴.
  134. دانشنامه امام علی(ع)، ج۶، ص۲۳۳ (به نقل از: احمد البلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۰۳).
  135. نصر بن مزاحم المنقری، وقعة صفین، ص۲۰۶.
  136. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۹۰.
  137. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  138. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۹۴.
  139. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  140. بحارالانوار، ج۲۳، ص۳۴۸.
  141. «ثَلَاثٌ إِنْ حَفِظْتَهُنَ وَ عَلِمْتَهُنَّ كَفَتْكَ مَا سِوَاهُنَّ وَ إِنْ تَرَكْتَهُنَّ لَمْ يَنْفَعْكَ شَيْ‌ءٌ سِوَاهُنَّ قَالَ وَ مَا هُنَّ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ الْحُكْمُ بِكِتَابِ اللَّهِ فِي الرِّضَا وَ السَّخَطِ وَ الْقَسْمُ بَيْنَ النَّاسِ بِالْعَدْلِ بَيْنَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَعَمْرِي لَقَدْ أَوْجَزْتَ وَ أَبْلَغْتَ»؛ موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۲۶۲.
  142. ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، ترجمه کمره‌ای، ص۱۷۱.
  143. موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۴، ص۱۹۶؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۰.
  144. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۹۵.
  145. ر.ک: وسائل الشیعه، ج۶، ص۵۱.
  146. ر.ک: فصل ششم، مبحث دوم، قسمت (ب).
  147. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۹۷.
  148. «زمین را پس از مردن آن زنده می‌گرداند» سوره روم، آیه ۱۹.
  149. میزان الحکمه، ج۴، ص۱۸۳۹.
  150. غررالحکم، ترجمه حسینی، ج۱، ص۳۸۶.
  151. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۳۷.
  152. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  153. ر.ک: احمد بن محمد مهدی نراقی، معراج السعاده، ص۴۹۲.
  154. ر.ک: احمد بن محمد مهدی نراقی، معراج السعاده، ص۴۹۲.
  155. نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  156. معراج السعاده، ص۴۹۳ - ۴۹۴.
  157. نهج البلاغه، نامه ۵۹.
  158. میزان الحکمه، ج۴، ص۱۸۴۱؛ غررالحکم، ترجمه حسینی، ج۵، ص۳۴۰.
  159. نهج البلاغه، نامه ۲۷.
  160. ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  161. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۹۸.
  162. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  163. جمال الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج۱، ص۵۷.
  164. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۳۱.
  165. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  166. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶.
  167. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  168. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  169. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  170. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۸۲.
  171. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  172. مغنیه، محمدجواد، فی ظلال نهج البلاغه، ج۲، ص۲۷۰.
  173. صبحی الصالح، شرح نهج البلاغه، حکمت ۲۲۴.
  174. مغنیه، محمدجواد، فی ظلال نهج البلاغه، ج۵، ص۳۵۱.
  175. هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۲۱، ص۲۹۳.
  176. «بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند» سوره فتح، آیه ۲۹.
  177. صبحی الصالح، شرح نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  178. مغنیه، محمدجواد، فی ظلال نهج‌البلاغه، ج۴، ص۳۵۱.
  179. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۶۴.
  180. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  181. چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۸۹.
  182. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  183. صبحی الصالح، شرح نهج البلاغه، حکمت ۲۲۴.
  184. هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۲۱، ص۲۹۳.
  185. مغنیه، محمدجواد، فی ظلال نهج البلاغه، ج۴، ص۳۵۱.
  186. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، حکمت ۳۱.
  187. چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۹۲.
  188. هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۱۴.
  189. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  190. حائری، محسن، اندیشه‌های اقتصادی در نهج البلاغه، ص۶۹.
  191. دشتی، محمد، ترجمه نهج‌البلاغه، خطبه ۳.
  192. جعفری تبریزی، محمدتقی، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۳.
  193. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خ ۱۳۶.
  194. احمدی، علی اصغر، عدالت اجتماعی در نهج البلاغه، نشریه معرفت، شماره ۱۷۱، ص۱۰۸.
  195. چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۹۵-۹۸.
  196. اصفهانی، عمادالدین حسین، زندگانی چهارده معصوم، ص۵۳۳.
  197. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  198. «فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  199. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
  200. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ص۳۱۷.
  201. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ص۳۱۹.
  202. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ص۳۱۹.
  203. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ص۳۱۹.
  204. چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۱۴۰.