جنگ نهروان در نهج البلاغه
جنگ نهروان، نبرد امام (ع) با خوارج در منطقه نهروان بود. خوارج گروهی از یاران امام (ع) بودند که در جنگ صفین پس از بر نیزه شدن قرآنها دست از جنگ کشیدند و از امام (ع) خواستند داوری قرآن را بپذیرد، اما پس از پذیرش و تعیین دو حَکَم به این کار اعتراض کردند و آن را خلاف شرع دانستند و از امام خواستند توبه کند، امام چنین کاری نکردند و آنها با حضرت وارد جنگ شده و در انتها شکست خوردند. عبدالرحمن بن ملجم یکی از این خوارج است که حضرت را به شهادت رساند.
مقدمه
جنگ نهروان، نبرد امام (ع) با خوارج در منطقه نهروان بود. خوارج گروهی از یاران امام (ع)، قاریان قرآن و عابدانی ناآگاه بودند که در جنگ صفین پس از بر نیزه شدن قرآنها دست از جنگ کشیدند و از امام (ع) خواستند داوری قرآن را بپذیرد و امام (ع) بهناچار آتشبس را قبول کرد. خوارج پس از پذیرش و تعیین دو حَکَم از سوی هر یک از سپاه کوفه و شام به این کار اعتراض کردند و آن را خلاف شرع دانستند و شعار لاحکم اِلّا لله سر دادند و بههمین جهت به آنان "محکِّمه" گویند. امام (ع) در سخنی فرمود: شُرات[۱] محکمه خواهان مرگ همه ما هستند. آنان مدعی شدند امام (ع) با پذیرش حکمیّت کافر شده است و باید توبه کند. امام (ع) حکمیّت را خلاف شرع نمیدانست و بیان کرد که آیا بعد از جهادم همراه پیامبر اقرار به کفر کنم. آنان از علی جدا شدند و بر ضد امام (ع) قیام و خروج کردند. اولین تجمع ۱۲ هزار نفری را در روستای حروراء نزدیک کوفه برگزار کردند، از این رو به آنان "حروریه" نیز میگویند[۲].
برخورد روشنگرانه امام (ع) با خوارج
امام (ع) به روشنگری در برابر خوارج میپرداخت و خود را احتجاج کننده بر ضد خوارج معرفی میکرد[۳] و به شبهات آنان پاسخ میداد. نخست عبدالله بن عباس را به سوی آنان فرستاد. به وی توصیه کرد با سنّت با آنان احتجاج کن[۴]. سپس خود به میان آنان رفت و به تمام پرسشها و شبهههایش پاسخ داد و فرمود: ما مردان را حَکَم قرار ندادهایم بلکه قرآن را حکم قرار دادیم و ترجمان آن به دست مردان است[۵]. درباره حکمیت که آن را خلاف شرع میدانستند نیز فرمود: پیامبر در جنگ با بنیقریظه، سعد بن معاذ را حَکَم قرارداد. همچنین به پنج سؤال دیگر آنان نیز پاسخ داد. بسیاری قانع شدند و به کوفه آمدند. چهار هزار نفر از آنان بر عقیده خود باقی ماندند. امام (ع) در برخورد با آنان صبورانه به افشاگری پرداخت[۶]. امام یاران خویش را از برخورد خشونتآمیز با آنان نهی میکرد[۷]. سهمشان را از بیت المال قطع نکرد و از ورود به اجتماع و مسجد ممنوع نشدند. امام درباره آنها فرمود، تا زمانی که به جنگ نپردازند با آنها جنگ نخواهد کرد[۸].
مقدمات جنگ با خوارج نهروان
پس از پایان جریان حکمیت و خیانت دو حَکَم، امام (ع) تصمیم گرفت بار دوم به جنگ با معاویه بپردازد. همزمان خوارج به فرماندهی عبدالله بن وهب راسبی، نیمهشب، کوفه را ترک کردند و به منطقه انبار رفتند. آنها از طریق فرات خود را به مدائن رساندند. گروهی از خوارج بصره نیز حرکت کردند تا به دجله رسیدند و دو گروه در منطقه نهروان با هم روبهرو شدند. امام (ع) در نامهای به عبدالله وهب و دیگر فرماندهان آنان نوشت: "میخواهیم به جنگ دشمنمان و دشمنتان (معاویه) برویم، شما نیز بیایید." ابن وهب پاسخ داد: "تو برای خود ناراحتی نه پروردگارت، اگر به کفر خود اقرار و توبه کنی، درباره درخواست تو فکر میکنیم." وقتی امام (ع) از هدایت خوارج ناامید شد، آنها را به حال خود رها کرد و مردم را برای نبرد با معاویه فراخواند. به تمام کارگزاران خود نامه نوشت که افرادی را جایگزین خود کنند. همچنین نامهای به عبدالله بن عباس، استاندار بصره، نوشت که ما در نخیله منتظریم. او هفت هزار نفر را به کوفه فرستاد[۹].
جنایات خوارج نهروان
امام (ع) دستور داده بود تا زمانی که خوارج مشکلی نیافرینند، با آنها کاری نداشته باشند. خوارج در مسیر خود به عبدالله بن خباب ارت رسیدند. او به نقل شیخ طوسی کارگزار نهروان بود. گفتوگویی بین آنان رخ داد. یکی از خوارج خرمایی را که از درخت افتاده بود، برداشت و خورد. دیگری پرسید: "به چه چیز آن را حلال دانستی؟" وی خرما را از دهانش دور انداخت و دیگری به کشتن خوکی اعتراض کرد که از افراد معاهد است. ابن خباب گفت: "آیا شما را راهنمایی کنم به کسی که حرمت وی از خوک بیشتر است؟" گفتند: "چه کسی است؟" گفت: "من." پس او را کشتند. آنان سر ابن خباب را جدا کردند، شکم همسر باردارش را دریدند و سه زن دیگر را کشتند. امام (ع) حارث بن مره را برای کسب اطلاع فرستاد، اما او نیز کشته شد[۱۰].
تصمیم به نبرد با خوارج
امام (ع) در نخیله بود که اخبار جنایات خوارج به ایشان رسید. مردم به امام (ع) گفتند: "چرا این اشخاص را پشت سر گذاشتی که بر اموال زنان و فرزندانمان مسلّط شوند. نخست ما را به جنگ اینان ببر و پس از اینکه از آنان آسوده شدیم، ما را به جنگ شامیان بفرست." به نقلی دیگر، نامهای به امام (ع) رسید که چهار هزار نفر از خوارج در نهروان جمع شدهاند و ابنخباب، زن و فرزندش را کشتهاند. امام (ع) فرمود: "آه عبدالله اگر بهخاطر دین خدا گرفتار این فاجعه شدی، تو و خانوادهات بهسوی بهشت میروید." مردم که خبر نامه را شنیدند، فریاد برآوردند، نظرت چیست؟ امام (ع) فرمود: "بهسوی این سرکشان بروید. به خدا سوگند که نابودی آنان و ورودشان به جهنم را میبینم. امام (ع) بهسوی نهروان حرکت کرد و در راه، خبر از کشته شدن آنها داد. به خدا سوگند از آنان ده نفر نجات نمییابند و از شما ده نفر از بین نمیروند[۱۱].[۱۲]
رویارویی با خوارج
امام (ع) وقتی در برابر خوارج قرار گرفت، درباره کشتن عبدالله بن خباب از آنان پرسید. آنها اقرار به کشتن وی کردند. امام (ع) فرمود: "از گردانها بهطور جداگانه بپرسید." سؤال کردند، آنها همه اعتراف کردند. امام (ع) فرمود: "چه کسی عبدالله بن خباب را کشته است؟" همه گفتند: "تو را میکشیم، همان گونه که او را کشتیم، همگی ما او را کشتیم." امام (ع) فرمود: "به خدا سوگند اگر تمام اهل دنیا این گونه اعتراف به کشتن عبدالله بن خباب کنند و من بر کشتن آنها توانا باشم، آنان را خواهم کشت"[۱۳].
سازماندهی و برافراشتن پرچم امان
امام (ع) بعد از تلاش بینتیجه برای منصرف کردن آنها از جنگ، به سازماندهی نیروهای خود پرداخت. حُجر بن عدی را در سمت راست سپاه، مَعقل بن قیس را در سمت چپ و ابوایّوب انصاری را بر سوارهنظام و ابوقتاده انصاری را بر پیادهنظام گمارد. امام (ع) برای جلوگیری از کشته شدن آنان پرچم امان را به ابوایّوب انصاری سپرد و دستوراتی به وی داد. او فریاد برآورد: "هرکس از شما خوارج زیر این پرچم قرار گیرد، مشروط به اینکه کسی را نکشته باشد در امان است. هرکس از این گروه جدا شود و به کوفه یا مدائن برود، در امان است. ما پس از اینکه قاتلان برادران خود را بکشیم، نیازی به ریختن خون شما نداریم." از چهار هزار فقط هزار نفر یا کمتر با خوارج باقی ماندند. به نقل طبری دو هزار و هشت نفر با عبدالله بن وهب باقی ماندند[۱۴].
نبرد دو نیرو
وقتی که دو نیرو در برابر هم قرار گرفتند، عبدالله بن وهب بهسوی سپاه امام یورش برد. امام (ع) فرمود: "شما دست نگه دارید تا آنان جنگ را شروع کنند." خوارج حمله را با شعار "لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ" آغاز کردند. تیراندازان به آنان حمله و خاموششان کردند. سواران از دو سو حمله کردند پیادگان نیز با شمشیر و نیزه حمله بردند و چیزی نگذشت که آنان را از پا درآوردند. از یاران علی (ع) تنها نه نفر کشته شدند و از خوارج ده نفر نجات یافتند. امام علی (ع) آنچه در اردوگاه خوارج مانده بود (مانند سلاح و چهارپایان استفاده شده در جنگ) جمع و میان رزمندگان تقسیم کرد و دیگر کالاها و بردگان را به صاحبانشان بازگرداند. پس از نبرد، وقتی امام (ع) بر کشتههای خوارج میگذشت، فرمود: "گرفتار باشید، به شما زیاد رساند کسی که شما را فریب داد." گفته شد: "ای امام، چه کسی آنانرا فریب داد؟" فرمود: "شیطان گمراه کننده و نفسهایی که به زشتی فرمان میدهند"[۱۵]. امام (ع) جنگ با خوارج را پس از خود منع کرد[۱۶].[۱۷]
باقی مانده خوارج
پس از کشته شدن خوارج، امام (ع) فرمود: آنها از بین نرفتهاند. آنان نطفهای هستند در پشت مردان و رحم زنان، هرگاه رئیسی از آنان ظهور نماید، کشته شود. تا اینکه آخر آنان دزدان راهزن باشند[۱۸][۱۹].
همان گونه که امام (ع) فرمود، اکنون نیز گروهی از خوارج در عمان بهنام "فرقه اَباضیه" حضور دارند. پس از نهروان خوارج چندین قیام علیه امام داشتند که امام (ع) برای سرکوب آنان نیرو فرستاد. شورش خریت بن راشد نیز از جمله شورشهای خوارج بهشمار میرود که در نهج البلاغه به آن اشاره شده است[۲۰].[۲۱]
منابع
پانویس
- ↑ از این جهت به به آنان "شُرات" میگویند که لجبازی کردند. البته آنان مدعی بودند این وجه تسمیه بدان جهت است که دنیای خود را به آخرت و بهشت فروختهاند.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۱.
- ↑ «أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۷۵
- ↑ «وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۷۷
- ↑ «إِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ، هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵
- ↑ «لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ-: كَلِمَةُ حَقٍّ، يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۹۸؛ «اسْكُتْ، قَبَحَكَ اللَّهُ يَا أَثْرَمُ! فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ، فَكُنْتَ فِيهِ ضَئِيلًا شَخْصُكَ، خَفِيّاً صَوْتُكَ، حَتَّى إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ، نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِزِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۹۸ و خطبههای ۴۰ و ۱۸۴
- ↑ «وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۱.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۲.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۲.
- ↑ «مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۹
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۳.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۳.
- ↑ «بُؤْساً لَكُمْ، لَقَدْ ضَرَّكُمْ مَنْ غَرَّكُمْ. فَقِيلَ لَهُ مَنْ غَرَّهُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ الشَّيْطَانُ الْمُضِلُّ وَ الْأَنْفُسُ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۲۳.
- ↑ «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۶۱
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۳-۲۶۴.
- ↑ «كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ، كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِينَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۶۰
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۴.
- ↑ «بُعْداً لَهُمْ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ؛ أَمَا لَوْ أُشْرِعَتِ الْأَسِنَّةُ إِلَيْهِمْ وَ صُبَّتِ السُّيُوفُ عَلَى هَامَاتِهِمْ لَقَدْ نَدِمُوا عَلَى مَا كَانَ مِنْهُمْ. إِنَّ الشَّيْطَانَ الْيَوْمَ قَدِ اسْتَفَلَّهُمْ وَ هُوَ غَداً مُتَبَرِّئٌ مِنْهُمْ وَ مُتَخَلٍ عَنْهُمْ؛ فَحَسْبُهُمْ بِخُرُوجِهِمْ مِنَ الْهُدَى وَ ارْتِكَاسِهِمْ فِي الضَّلَالِ وَ الْعَمَى وَ صَدِّهِمْ عَنِ الْحَقِّ وَ جِمَاحِهِمْ فِي التِّيهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۱.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۴.