فلسفه سیاسی در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

فلسفۀ سیاسی پرداختن به تبیین عقلانی پرسش‌های بنیادی دربارۀ جامعه، دولت، کشورداری، زندگی اجتماعی، حقوق فردی و وظایف فرد و جامعه نسبت به یکدیگر است. فلسفۀ سیاسی همچنین به تبیین مسائلی چون قانون، عدالت، ثروت، قدرت و حکومت می‌پردازد. در فلسفۀ سیاسی، مسئلۀ اینکه حکومت حق چه کسانی است، پرسش بنیادی به شمار می‌رود؛ چنین سئوالاتی در علوم سیاسی مورد توجه قرار نمی‌گیرند؛ بلکه در فلسفۀ علم سیاست مورد توجه و بررسی هستند. مفاهیم فلسفۀ سیاسی را به این صورت می‌توان برشمرد:

  1. سلسله بحث‌های سیاسی که به رابطۀ میان چرایی مقوله‌های سیاسی با چگونگی آنها می‌پردازد؛
  2. مفهوم مشترکی است که موضوع اصلی یک سلسله نوشته‌های سیاسی مانند جمهوریت افلاطون، سیاست ارسطو، شهریار ماکیاول، رساله‌هایی در حکومت مدنی لاک، قرارداد اجتماعی روسو، فلسفۀ حق هگل، مانیفیست کمونیست و نظایر آن است؛
  3. همان اندیشه‌های سیاسی در دوران قدیم است که به طور سنتی به ارزیابی مسائل سیاسی می‌پرداخت؛
  4. از نوعی برداشت اندیشۀ سیاسی از عقاید و آرای فلسفی است؛
  5. هر نوع بحث بنیادی و زیربنایی در مورد مسائل سیاسی و اجزای یک اندیشۀ سیاسی است.

افلاطون، نخستین فیلسوفی است که پرسش‌های پیوسته با فلسفۀ سیاسی را در یک نظام دقیق فلسفی سنجیده و چون یک کل هماهنگ به یکدیگر پیوسته است. از نوشته‌های افلاطون، به ویژه در کتاب پولیتیا یا جمهوریت و قوانین در این باره است. نام یونانی کتاب قوانین، نوموس است که به معنای ناموس است؛ این کتاب به بررسی و جست و جوی قانون‌های بنیادی جامعه می‌پردازد. کتاب جمهوری به بررسی شهر یا کشور و چگونگی ادارۀ آن می‌پردازد. نظریۀ سیاسی ارسطو در کتاب سیاست یا پولیتیکا آمده است. ارسطو در این کتاب بهترین شیوۀ زمامداری را زمامداری فردی بر پایۀ پادشاهی دانسته است که به دور از خودکامگی باشد. ارسطو، همچنین حکومت مردم‌سالاری را مورد سرزنش قرار داده است،؛ چراکه در این حکومت زمام کارها به دست مردم فریبان است و سود همگان در نظر نیست. ارسطو، در این کتاب به ذکر نمونه‌هایی از حکومت اسپارت و کرت و کارتاژ می‌پردازد و به سنجش نیک و بد آنها برمی‌آید و بر این نکته تأکید می‌کند که هر حکومتی را باید با توجه به شرایط ویژه آن جامعه، بررسی کرد و درباره آن داوری کرد. فلسفه سیاست روم بیشتر از نوشته‌های فلسفی سیسرو در باب سیاست مایه می‌گیرد.

از مهم‌ترین فیلسوفان مسلمان که به فلسفۀ سیاست پرداختند، می‌توان ابونصر فارابی، پورسینا، ابن‌رشد و ابن‌خلدون را نام برد. اصطلاحات فلسفۀ سیاست در اسلام، عموماً از قرآن برداشته می‌شد. در قرون وسطی، مسئلۀ مدینۀ فاضله دوباره مورد توجه قرار گرفت؛ فارابی در کتاب آرای اهل مدینۀ فاضله دربارۀ رییس آرمانشهر به بحث پرداخته است. وی مدینه فاضله را به بدنی مانند کرده است که همه اندام‌های آن، کار خود را به درستی انجام داده و با یکدیگر هماهنگ و سازگار هستند، بنابراین در مدینه فاضلة فارابی فرماندهی و فرمانبری در کار است. فارابی، همچنین به شرح جامعه‌هایی که روبه‌روی مدینة فاضله‌اند، پرداخته و آنها را به نام‌هایی چون مدینه جاهله، مدینة فاسقه، مدینۀ ضاله و مدینة متبدله شناخته است. دانشمند مسلمان سدۀ چهاردهم، ابن‌خلدون یکی دیگر از فیلسوفان علم سیاست در جهان اسلام به شمار می‌رود. او در رساله‌ای که دربارۀ حکومت نوشته است، جامعۀ خوب را شرط پیشرفت معنوی آدمی می‌داند و از رستگاری مردم در جامعه‌های خوب و تباهی مردم در جامعه‌های گمراه سخن به میان آورده است. فلسفۀ سیاست در جهان اسلام، به قرون وسطی محدود نشد، بلکه در قرون جدید نیز ادامه یافت. با ظهور بنیادگرایی اسلامی، نظریات سیاسی اسلام نیز دوباره مورد توجه قرار گرفت. سید جمال‌الدین اسدآبادی، محمد عبده، علی شریعتی و روح‌الله خمینی از مهم‌ترین افرادی بودند که به بیان اصول سیاسی اسلام در سده‌های اخیر پرداختند[۱].[۲]

منابع

پانویس

  1. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۰.
  2. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۱۲.