قاسطین در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

قاسطین و دشواری‌های حکومت علوی

با گذشت ۲۵ سال از رحلت پیامبر اسلام(ص) و به روی کار آمدن متناوب سه خلیفه، بدعت‌ها و تبعیض‌ها و کج‌روی‌های بسیاری در میان امت اسلامی پدید آمد و پیکر اسلام زخمدار شد. برای امیرمؤمنان که همه چیز خود را در راه اسلام فدا کرده و برای تقویت و گسترش اسلام رنج‌های فراوانی کشیده بود، این وضعیت دردآور بود. از آن سخت‌تر اینکه او برای حفظ اساس اسلام، مجبور به سکوت و مدارا و تحمل وضع موجود نیز بود و به تعبیر خود صبر می‌کرد؛ اما چونان کسی که استخوان در گلو دارد و خار در چشمان[۱]. البته امیرالمؤمنین به عنوان نماینده راستین اسلام، هر کجا که فرصت را مناسب می‌دید، تذکراتِ لازم را می‌داد و نهیب می‌زد؛ ولی توانایی جلوگیری از انحرافات را نداشت. امت اسلامی که طعم تلخ دوری از امیرالمؤمنین را چشیده بود و تجربه دردناک ۲۵ سال محرومیت از حکومت حق و عدل را داشت، پس از کشته شدن عثمان روی به سوی امام آورد و او را در جایگاه رهبر سیاسی خود نشاند و مهاجر و انصار و اهل حل و عقد با او بیعت کردند. بدین ترتیب، امام که هرگز در اندیشه ریاست‌طلبی نبود و حکومت را تنها برای اجرای احکام اسلامی و عدالت می‌خواست، قدرت لازم را برای اجرای برنامه‌های خود و تصحیح انحرافات به دست آورد.

انحراف‌ها و تبعیض‌ها در میان مردم به فرهنگ تبدیل شده بود و مبارزه با آنها سخت می‌نمود؛ ولی امام وظیفه داشت که با آنها مبارزه کند و بهای سنگین آن را نیز بپردازد. از این رو از همان آغاز، اصلاحات را شروع کرد و به افزون‌طلبانی که سال‌ها بیت‌المال را در اختیار داشتند اعلام فرمود که در حکومت علوی جایی برای آنان نیست و حتی باید درباره گذشته خود نیز حساب پس بدهند. او در نخستین خطبه‌ای که پس از بیعت مردم خواند، از اصلاحاتی فراگیر و تحولی عمیق خبر داد و فرمود: آگاه باشید که گرفتاری شما همانند روزی که پیامبر مبعوث شد، بار دیگر به شما روی آورده است. سوگند به کسی که او را به حق مبعوث کرد، به سختی آزمایش و غربال خواهید شد و مانند دیگ، هنگام جوشیدن زیر و رو خواهید شد؛ آن چنان که فرودستان شما، فرادست و فرادستانتان، فرودست شوند[۲].

نیز فرمود: به خدا سوگند اگر آن [عطایای عثمان] را پیدا کنم، در حالی که مَهر زنان شده و یا کنیزان با آن خریده‌اند، برمی‌گردانم؛ زیرا در عدالت گشایش است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم بر او سخت‌تر است[۳]. همچنین از کنار گذاشتن حاکمان و عاملان ناشایسته خبر داد، و برای کسانی که او را در این باره نصیحت می‌کردند، این آیه را خواند: ﴿وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا[۴]. همچنین اعلام کرد: «لا اداهن في ديني و لا أعطي الدنية في أمري»[۵]؛ «در دین خود مداهنه نمی‌کنم و در کار خدا خواری نمی‌پذیرم».

این اظهارات سبب شد که افزون‌خواهان و جاه‌طلبان، امید به سازش نبندند و اندیشه براندازی در سر بپرورند. نخست، کسانی چون طلحه و زبیر بیعتِ خود را با امام شکستند و با سوء استفاده از موقعیت عایشه به تدارک نیرو برای جنگ با امام پرداختند و جنگ جمل را به راه انداختند. این گروه در تاریخ اسلام به ناکثین شهره‌اند. از سوی دیگر، معاویه که به حکم امام از حکومت شام عزل شده بود، به بهانه خون‌خواهی عثمان و با تحریک مردم شام، جنگ صفین را به راه انداخت. همچنین در جریان صفین -که به تفصیل بدان خواهیم پرداخت- در مسئله پذیرش حکمیت از سوی امام، گروهی نادان و مقدس‌مآب به مخالفت و ستیز با امام برخاستند و جنگ نهروان را پدید آوردند. بدین ترتیب، سه جنگ داخلی به امام تحمیل شد که به ترتیب از سوی ناکثین، قاسطین و مارقین بود. پیامبر خدا(ص) جنگ امام با سه گروه ناکثین و قاسطین و مارقین را پیش‌بینی کرده و طبق روایات متعدد و معتبر، این حوادث را پیشاپیش به علی(ع) خبر داده بود و حقانیت علی(ع) را در این فتنه‌ها یادآور شده و مسلمانان را از مخالفت و دشمنی با او برحذر داشته بود.

در این باره روایات بسیاری، هم از طریق شیعه و هم از طریق اهل سنت، وارد شده است که می‌توان آنها را به پنج دسته تقسیم کرد:

۱. روایاتی که در آنها پیامبر خدا(ص) مسلمانان را از جنگ و ستیز با علی(ع) برحذر داشته و دشمنی و جنگ با او را، دشمنی با خدا و پیامبر خوانده بود؛ از جمله: «حَرْبُ عَلِيٍّ حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُ عَلِيٍّ سِلْمُ اللَّهِ»[۶]. یعنی جنگ با علی، جنگ با خدا و صلح با علی، صلح با خدا است. و نیز آن حضرت فرمود: «يَا عَلِيُّ حَرْبُك حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي»[۷]. یعنی پیامبر خدا فرمود: ای علی، جنگ تو جنگ من و صلح تو، صلح من است. این مضمون با تعبیرهای گوناگون و با اسناد متعدد، از پیامبر نقل شده است[۸]. روایاتی که پیامبر خدا(ص) از وقوع فتنه‌های پس از خود خبر داده و علی(ع) را به مقابله با آنها مأمور کرده است. در روایتی، پیامبر خدا(ص) از وقوع فتنه‌ها و ظهور انحراف‌ها در میان امت خود خبر داد. علی(ع) از او پرسید: در آن هنگام با آنان به جرم ارتداد مقابله کنم یا به جرم فتنه؟

پیامبر فرمود: فتنه[۹]. در روایت دیگری، جابر بن عبدالله انصاری گفت: در حجة الوداع در منا نزدیک‌ترین شخص به پیامبر بودم که فرمود: شما را چنین نیابم که پس از من بازگشته و کافر شده‌اید و بعضی از شما گردن بعضی را می‌زند! به خدا سوگند که اگر چنین کنید، مرا در لشکری خواهید دید که با شما می‌جنگد. سپس به پشت سر خود برگشت و گفت: علی را، علی را، علی را (سه مرتبه). دیدیم که جبرئیل به او اشاره کرد. به دنبال آن، این آیه نازل شد: ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ[۱۰]. این مضمون نیز با تعبیرهای گوناگون و با اسناد متعدد وارد شده است[۱۱].

۳. روایاتی که در آنها پیامبر دشمنان و خروج‌کنندگان بر علی(ع) را، گروه ستم‌گر (فئةٌ باغیه) معرفی کرده و بر حقانیت علی(ع) در جنگ با آنها صحه گذاشته است: «يا علي، ستقاتلك الفئة الباغية و أنت على الحق، فمن لم ينصرك يومئذ فليس مني»[۱۲]؛ «ای علی، به زودی گروه ستم‌گر با تو می‌جنگد؛ در حالی که تو بر حق هستی؛ پس هر کس در آن روز تو را یاری نکند، از من نیست».

۴. گروه چهارم روایاتی است که در آنها پیامبر خدا(ص) از جنگ علی(ع) برای «تأویل» قرآن، خبر داده است، همان‌گونه که خود برای «تنزیل» آن جنگید: «أَنَّهُ قَالَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) تُقَاتِلُ يَا عَلِيُّ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ»[۱۳]؛ «یا علی، تو بر اساس تأویل قرآن می‌جنگی؛ آن‌سان که من برای تنزیل آن جنگیدم». منظور پیامبر از این تعبیر آن بود که وی برای تثبیت اسلام و اثبات حقانیت قرآن و اینکه از جانب خدا نازل شده است، با مشرکان جنگید، و علی نیز باید برای زدودن انحرافات از اسلام و تأویل درست قرآن، با مسلمانان نادان و کج‌فهم بجنگد.

۵. روایاتی که در آنها پیامبر خدا(ص) به صراحت از سه گروه نام می‌برد که در آینده با علی خواهند جنگید و علی(ع) را مأمور دفع فتنه آنها می‌کند. آن سه گروه عبارتند از: ناکثین، قاسطین، مارقین. روزی پیامبرخدا(ص) به منزل ام سلمه آمد و در آن حال علی(ع) نیز وارد شد. پیامبر به ام سلمه فرمود: «ای ام سلمه، به خدا سوگند که این شخص کشنده قاسطین، ناکثین و مارقین است»[۱۴]. علی(ع) فرمود: «پیامبر خدا جنگ با ناکثین و مارقین و قاسطین را به من فرمان داده است»[۱۵]. این مضمون به گونه‌های مختلف و با اسناد فراوان در کتب شیعه و سنی نقل شده است و برخی از این روایات، جزئیات بیش‌تری از این جنگ‌ها را بازمی‌گوید[۱۶]. علاوه بر این مضامین، در برخی از روایات از معاویه به عنوان رئیس گروه قاسطین نام برده شده و پیامبر دستور داده است که هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید، او را بکشید[۱۷]. صدور مجموعه روایاتی که نقل گردید و طی آن پیامبر خدا از وقوع جنگ‌هایی میان علی(ع) و مخالفانش خبر داده و برخی جزئیات آن را هم ذکر کرده است، خود، معجزه‌ای برای پیامبر خدا(ص) به حساب می‌آید و به گفتهٔ ابن ابی الحدید، این خبر از دلایل نبوت پیامبر است؛ زیرا به روشنی از آینده خبر داده است[۱۸].

البته به طور کلی وقوع فتنه‌هایی پس از پیامبر خدا قابل پیش‌بینی بود؛ زیرا هر انقلابی پس از مرگ رهبر اصلی آن، در درون خود دچار تنش‌هایی می‌شود. گروهی با افزون‌طلبی، خواهانِ سهم بیشتری می‌شوند و گروهی که از روی اجبار، ارزش‌های انقلاب را پذیرفته بودند، با بهانه‌هایی در نابودی آن می‌کوشند، و گروهی نیز در تفسیر آن دچار اشتباه می‌شوند. طبیعی بود که اسلام نیز پس از رحلت پیامبر با چنین گروه‌هایی رو به رو شود و علی بن ابی‌طالب(ع) برای حفظ اسلام و زدودن انحرافات از چهره آن، مجبور بود که با این گروه‌ها بجنگد؛ زیرا او نماینده اسلام راستین و جانشین حقیقی پیامبر بود؛ همان‌گونه که در تفسیر این آیه شریفه به آن تأکید شده است: ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ[۱۹]. طبق روایات بسیاری در این آیه منظور از کسی که دلیل روشنی از پروردگارش دارد، پیامبرخدا، و مراد از شاهدی که او را دنبال می‌کند، علی بن ابی‌طالب(ع) است[۲۰]. بنابراین، جنگ‌های امیرالمؤمنین با مخالفانِ خود به طور کلی قابل پیش‌بینی بود؛ ولی جزئیاتی که در اخبار پیامبر آمده، گونه‌ای از اعجاز محمدی است.[۲۱]

منابع

پانویس

  1. مضمون جمله‌ای از خطبه شقشقیه (خطبه ۳) که در نهج البلاغه آمده است.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۵؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۹۶.
  4. «و من آن نیم که گمراه‌کنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
  5. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۶.
  6. طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، ص۴۴؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۳۸، ص۹۵.
  7. طوسی، الامالی، ص۶۲.
  8. ر.ک: قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۱، ص۲۱۶؛ کراجکی، کنز الفوائد، ص۲۸۱؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۲۱۴؛ ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۱، ص۶۲؛ طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، ص۲۱۸؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۲۶، ص۳۴۹.
  9. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۶، ص۱۹۶.
  10. «و اگر تو را (هم نزد خود) ببریم باز هم از آنان انتقام خواهیم گرفت» سوره زخرف، آیه ۴۱.
  11. ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۱۶؛ شیخ مفید، الافصاح، ص۱۳۵؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۳۶۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۱۹؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۳۵۴؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۲۹۳.
  12. علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۵۳. به نقل از: ابن عساکر و سیوطی و زرقانی؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۳؛ صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۱۱، ص۲۹۶.
  13. فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۵۱؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۱۵، ص۳۲۱؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۲۴۴؛ طبری، محب الدین، ذخائر العقبی، ص۷۷۶؛ نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۵۴؛ أبو یعلی، المسند، ج۲، ص۳۴۱؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۳.
  14. اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۱۲۶؛ طبری، محب الدین، الریاض النضره، ج۳، ص۵۲۲.
  15. مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۴؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۴۰.
  16. ر.ک: قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲، ص۵۲۲؛ طبری، محب الدین، ذخائر العقبی، ص۱۱۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۳۷؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۰؛ طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، ص۱۳۸؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۹۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۱۲۴.
  17. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۲۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۹۴.
  18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۰.
  19. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست (مانند کسی است که چنین نیست)؟» سوره هود، آیه ۱۷.
  20. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۵۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۳۲۴؛ شیخ مفید، الامالی، ص۹۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۳۱۵.
  21. جعفری، یعقوب، مقاله «قاسطین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۱۳۶.