قاسطین در معارف و سیره علوی
قاسطین و دشواریهای حکومت علوی
با گذشت ۲۵ سال از رحلت پیامبر اسلام(ص) و به روی کار آمدن متناوب سه خلیفه، بدعتها و تبعیضها و کجرویهای بسیاری در میان امت اسلامی پدید آمد و پیکر اسلام زخمدار شد. برای امیرمؤمنان که همه چیز خود را در راه اسلام فدا کرده و برای تقویت و گسترش اسلام رنجهای فراوانی کشیده بود، این وضعیت دردآور بود. از آن سختتر اینکه او برای حفظ اساس اسلام، مجبور به سکوت و مدارا و تحمل وضع موجود نیز بود و به تعبیر خود صبر میکرد؛ اما چونان کسی که استخوان در گلو دارد و خار در چشمان[۱]. البته امیرالمؤمنین به عنوان نماینده راستین اسلام، هر کجا که فرصت را مناسب میدید، تذکراتِ لازم را میداد و نهیب میزد؛ ولی توانایی جلوگیری از انحرافات را نداشت.
امت اسلامی که طعم تلخ دوری از امیرالمؤمنین را چشیده بود و تجربه دردناک ۲۵ سال محرومیت از حکومت حق و عدل را داشت، پس از کشته شدن عثمان روی به سوی امام آورد و او را در جایگاه رهبر سیاسی خود نشاند و مهاجر و انصار و اهل حل و عقد با او بیعت کردند. بدین ترتیب، امام که هرگز در اندیشه ریاستطلبی نبود و حکومت را تنها برای اجرای احکام اسلامی و عدالت میخواست، قدرت لازم را برای اجرای برنامههای خود و تصحیح انحرافات به دست آورد.
انحرافها و تبعیضها در میان مردم به فرهنگ تبدیل شده بود و مبارزه با آنها سخت مینمود؛ ولی امام وظیفه داشت با آنها مبارزه کند و بهای سنگین آن را نیز بپردازد. از این رو از همان آغاز، اصلاحات را شروع کرد و به افزونطلبانی که سالها بیتالمال را در اختیار داشتند اعلام فرمود که در حکومت علوی جایی برای آنان نیست و حتی باید درباره گذشته خود نیز حساب پس بدهند. او در نخستین خطبهای که پس از بیعت مردم خواند، از اصلاحاتی فراگیر و تحولی عمیق خبر داد و فرمود: «آگاه باشید که گرفتاری شما همانند روزی که پیامبر مبعوث شد، بار دیگر به شما روی آورده است. سوگند به کسی که او را به حق مبعوث کرد، به سختی آزمایش و غربال خواهید شد و مانند دیگ، هنگام جوشیدن زیر و رو خواهید شد؛ آن چنان که فرودستان شما، فرادست و فرادستانتان، فرودست شوند»[۲].
نیز فرمود: «به خدا سوگند اگر آن [عطایای عثمان] را پیدا کنم، در حالی که مَهر زنان شده و یا کنیزان با آن خریدهاند، برمیگردانم؛ زیرا در عدالت گشایش است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم بر او سختتر است»[۳]. همچنین از کنار گذاشتن حاکمان و عاملان ناشایسته خبر داد و برای کسانی که او را در این باره نصیحت میکردند، این آیه را خواند: ﴿وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۴]. همچنین اعلام کرد: «لا اداهن في ديني و لا أعطي الدنية في أمري»[۵]؛ «در دین خود مداهنه نمیکنم و در کار خدا خواری نمیپذیرم».
این اظهارات سبب شد که افزونخواهان و جاهطلبان، امید به سازش نبندند و اندیشه براندازی در سر بپرورند. نخست، کسانی چون طلحه و زبیر بیعتِ خود را با امام شکستند و با سوء استفاده از موقعیت عایشه به تدارک نیرو برای جنگ با امام پرداختند و جنگ جمل را به راه انداختند. این گروه در تاریخ اسلام به ناکثین شهرهاند. از سوی دیگر، معاویه که به حکم امام از حکومت شام عزل شده بود، به بهانه خونخواهی عثمان و با تحریک مردم شام، جنگ صفین را به راه انداخت. همچنین در جریان صفین در مسئله پذیرش حکمیت از سوی امام، گروهی نادان و مقدسمآب به مخالفت و ستیز با امام برخاستند و جنگ نهروان را پدید آوردند. بدین ترتیب، سه جنگ داخلی به امام تحمیل شد که به ترتیب از سوی ناکثین، قاسطین و مارقین بود.
پیامبر خدا(ص) جنگ امام با سه گروه ناکثین و قاسطین و مارقین را پیشبینی کرده و طبق روایات متعدد و معتبر، این حوادث را پیشاپیش به علی(ع) خبر داده بود و حقانیت علی(ع) را در این فتنهها یادآور شده و مسلمانان را از مخالفت و دشمنی با او برحذر داشته بود.
در این باره روایات بسیاری، هم از طریق شیعه و هم از طریق اهل سنت، وارد شده است که میتوان آنها را به پنج دسته تقسیم کرد:
- روایاتی که در آنها پیامبر خدا(ص) مسلمانان را از جنگ و ستیز با علی(ع) برحذر داشته و دشمنی و جنگ با او را، دشمنی با خدا و پیامبر خوانده بود؛ از جمله: «حَرْبُ عَلِيٍّ حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُ عَلِيٍّ سِلْمُ اللَّهِ»[۶]. یعنی جنگ با علی، جنگ با خدا و صلح با علی، صلح با خدا است. و نیز آن حضرت فرمود: «يَا عَلِيُّ حَرْبُك حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي»[۷]. یعنی پیامبر خدا فرمود: ای علی، جنگ تو جنگ من و صلح تو، صلح من است. این مضمون با تعبیرهای گوناگون و با اسناد متعدد، از پیامبر نقل شده است[۸].
- روایاتی که پیامبر خدا(ص) از وقوع فتنههای پس از خود خبر داده و علی(ع) را به مقابله با آنها مأمور کرده است. در روایتی، پیامبر خدا(ص) از وقوع فتنهها و ظهور انحرافها در میان امت خود خبر داد. علی(ع) از او پرسید: در آن هنگام با آنان به جرم ارتداد مقابله کنم یا به جرم فتنه؟ پیامبر فرمود: فتنه[۹]. در روایت دیگری، جابر بن عبدالله انصاری گفت: در حجة الوداع در منا نزدیکترین شخص به پیامبر بودم که فرمود: شما را چنین نیابم که پس از من بازگشته و کافر شدهاید و بعضی از شما گردن بعضی را میزند! به خدا سوگند که اگر چنین کنید، مرا در لشکری خواهید دید که با شما میجنگد. سپس به پشت سر خود برگشت و گفت: علی را، علی را، علی را (سه مرتبه). دیدیم که جبرئیل به او اشاره کرد. به دنبال آن، این آیه نازل شد: ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ﴾[۱۰]. این مضمون نیز با تعبیرهای گوناگون و با اسناد متعدد وارد شده است[۱۱].
- روایاتی که در آنها پیامبر دشمنان و خروجکنندگان بر علی(ع) را، گروه ستمگر (فئةٌ باغیه) معرفی کرده و بر حقانیت علی(ع) در جنگ با آنها صحه گذاشته است: «يا علي، ستقاتلك الفئة الباغية و أنت على الحق، فمن لم ينصرك يومئذ فليس مني»[۱۲]؛ «ای علی، به زودی گروه ستمگر با تو میجنگد؛ در حالی که تو بر حق هستی؛ پس هر کس در آن روز تو را یاری نکند، از من نیست».
- گروه چهارم روایاتی است که در آنها پیامبر خدا(ص) از جنگ علی(ع) برای «تأویل» قرآن، خبر داده است، همانگونه که خود برای «تنزیل» آن جنگید: «أَنَّهُ قَالَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) تُقَاتِلُ يَا عَلِيُّ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ»[۱۳]؛ «یا علی، تو بر اساس تأویل قرآن میجنگی؛ آنسان که من برای تنزیل آن جنگیدم». منظور پیامبر از این تعبیر آن بود که وی برای تثبیت اسلام و اثبات حقانیت قرآن و اینکه از جانب خدا نازل شده است، با مشرکان جنگید، و علی نیز باید برای زدودن انحرافات از اسلام و تأویل درست قرآن، با مسلمانان نادان و کجفهم بجنگد.
- روایاتی که در آنها پیامبر خدا(ص) به صراحت از سه گروه نام میبرد که در آینده با علی خواهند جنگید و علی(ع) را مأمور دفع فتنه آنها میکند. آن سه گروه عبارتاند از: ناکثین، قاسطین، مارقین. روزی پیامبرخدا(ص) به منزل ام سلمه آمد و در آن حال علی(ع) نیز وارد شد. پیامبر به ام سلمه فرمود: «ای ام سلمه، به خدا سوگند که این شخص کشنده قاسطین، ناکثین و مارقین است»[۱۴]. علی(ع) فرمود: «پیامبر خدا جنگ با ناکثین و مارقین و قاسطین را به من فرمان داده است»[۱۵]. این مضمون به گونههای مختلف و با اسناد فراوان در کتب شیعه و سنی نقل شده است و برخی از این روایات، جزئیات بیشتری از این جنگها را بازمیگوید[۱۶]. علاوه بر این مضامین، در برخی از روایات از معاویه به عنوان رئیس گروه قاسطین نام برده شده و پیامبر دستور داده است که هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید، او را بکشید[۱۷].
صدور مجموعه روایاتی که نقل گردید و طی آن پیامبر خدا از وقوع جنگهایی میان علی(ع) و مخالفانش خبر داده و برخی جزئیات آن را هم ذکر کرده است، خود، معجزهای برای پیامبر خدا(ص) به حساب میآید و به گفتۀ ابن ابی الحدید، این خبر از دلایل نبوت پیامبر است؛ زیرا به روشنی از آینده خبر داده است[۱۸].
البته به طور کلی وقوع فتنههایی پس از پیامبر خدا قابل پیشبینی بود؛ زیرا هر انقلابی پس از مرگ رهبر اصلی آن، در درون خود دچار تنشهایی میشود. گروهی با افزونطلبی، خواهانِ سهم بیشتری میشوند و گروهی که از روی اجبار، ارزشهای انقلاب را پذیرفته بودند، با بهانههایی در نابودی آن میکوشند، و گروهی نیز در تفسیر آن دچار اشتباه میشوند. طبیعی بود که اسلام نیز پس از رحلت پیامبر با چنین گروههایی رو به رو شود و علی بن ابیطالب(ع) برای حفظ اسلام و زدودن انحرافات از چهره آن، مجبور بود که با این گروهها بجنگد؛ زیرا او نماینده اسلام راستین و جانشین حقیقی پیامبر بود؛ همانگونه که در تفسیر این آیه شریفه به آن تأکید شده است: ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ﴾[۱۹].
طبق روایات بسیاری در این آیه منظور از کسی که دلیل روشنی از پروردگارش دارد، پیامبرخدا، و مراد از شاهدی که او را دنبال میکند، علی بن ابیطالب(ع) است[۲۰]. بنابراین، جنگهای امیرالمؤمنین با مخالفانِ خود به طور کلی قابل پیشبینی بود؛ ولی جزئیاتی که در اخبار پیامبر آمده، گونهای از اعجاز محمدی است[۲۱].
جهاد امیرالمؤمنین با قاسطین
منظور از قاسطین معاویه و طرفداران او هستند. «قاسطین» جمع «قاسط» به معنای ستمگر و تجاوزکننده از حق است[۲۲]؛ چون معاویه، حق حضرت را نپذیرفت و به امام ستم کرد و با ایشان جنگید.
این جنگ که در منطقه صفینِ شام واقع شد و به جنگ صفین شهرت یافت، در صفر سال ۳۷ رخ داد[۲۳] و جمع زیادی از جنگجویان دو طرف در آن کشته شدند. یکی از آن شهیدان عمار یاسر بود که رسول خدا(ص) دربارهاش فرموده بود: تو را گروه باغی میکشند[۲۴]. زمانی که معاویه در آستانه شکست قرار گرفت، قرآنها را بر سر نیزه کرد که ما راضی به حکم قرآن هستیم[۲۵]. علی(ع) این کار معاویه را حیله دانست؛ ولی یارانش گفتند باید پیشنهاد معاویه را بپذیری[۲۶]. او بناچار پذیرفت و بعد جمعی از سپاهیان، علی(ع) را به جهت پذیرش حکمیت، به کفر متهم کردند و از ایشان برائت جستند[۲۷] و اینجا خوارج ظهور کردند. امیرالمؤمنین(ع) توضیح داد ما قرآن را حکَم قرار دادهایم نه افراد را و فرمود: «وَ اللَّهِ مَا حَكَّمْتُ مَخْلُوقاً وَ لَکِنِّي حَكَّمْتُ کِتَابَ اللهِ»[۲۸]: «به خدا سوگند مخلوقی را حکم قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را حکم قرار دادم»[۲۹].
اخباری دربارۀ معاویه
در کتب اربعه درباره معاویه، رهبر قاسطین، اخبار مختلفی نقل شده است.
۱. گرفتاری امام علی(ع) به معاویه و امام حسین(ع) به یزید: در کتاب کافی خبری درباره گرفتاری و درگیری امام علی(ع) و امام حسین(ع) با قدرتطلبان عصرشان آمده است. عبدالله بن سنان گوید: شنیدم امام صادق(ع) میفرمود: سه چیز است که باعث افتخار مؤمن و زینت وی در دنیا و آخرت است: ۱. نماز در آخر شب؛ ۲. ناامیدی از آنچه در اختیار مردم است؛ ۳. ولایت امامِ از آلمحمد و سه کس از شرار خلق هستند که برگزیدگان خلق به آنها دچار شدهاند؛ ابوسفیان یکی از آنان است که با پیامبر(ص) جنگید و دشمنی کرد، معاویه با علی(ص) جنگید و با او دشمنی نمود و یزید بن معاویه ـ که لعنت خدا بر او باد ـ با حسین بن علی(ع) جنگید و با او دشمنی کرد تا او را کشت[۳۰]. مشابه آن را با تفاوتهایی، صدوق نقل کرده است[۳۱].
۲. در گذاشتنِ معاویه برای خانههای مکه: در روایات عملکرد معاویه در گذاشتنِ در برای خانههای مکه نقد شده است. کسانی که به مکه برای حج و عمره میآمدند، میتوانستند در ایام حج در خانههای مردم مکه سکونت گزینند، ولی حق اخراج صاحبخانه را نداشتند[۳۲] و دریافت کرایه از حاجیان منع شده بود. رسول خدا(ص) از دریافت کرایه و قراردادن در، بر خانههای مکه منع کرده بودند[۳۳]. امیرالمؤمنین(ع) در نامهای به حاکم خود در مکه، با اشاره به آیه قرآن ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ﴾[۳۴].[۳۵] میفرماید: و دستور بده که کسی از مردم مکه از حاجیان وارد بر آن اجرتی دریافت نکند[۳۶]. حضرت دریافت اجرت را برای خانههای مکه روا نمیدانستند[۳۷]. عمر نهی کرد که مردم مانع ورود زائران خانه خدا به خانههایشان بشوند[۳۸]. تا زمان خلافت معاویه خانههای مکه بدون در بود[۳۹] و افراد در ایام حج در منازل مختلف سکونت میگزیدند تا اینکه معاویه برای اولین بار، بر درِ منزلی که سکونت داشت، دو لنگه در گذاشت[۴۰] و برای خانههای مکه در گذاشت[۴۱] و زمینه برای دریافت کرایه از زائران خانه خدا فراهم شد. دریافت کرایه را برخی فقهای عامه حرام و برخی مکروه میدانند[۴۲].
۳. نصفکردن زکات فطره: یکی از زکاتهای واجب زکات فطره است که آن را زکات ابدان نیز میگویند. بر همه افراد، اعم از کوچک و بزرگ، واجب است یک من گندم، جو و خرما یا قوت غالب یا به مقدار ارزش و مبلغ آن، به فقیر بدهد. کسانی که مستقل هستند خود زکات فطره میدهند. زکات زنان و فرزندان بر عهده سرپرست خانواده است[۴۳]. این حکمی است که همه آن را قبول دارند؛ ولی از اخباری استفاده میشود که معاویه پرداخت آن را از گندم به نصف تقلیل داده است و این کار خلاف وی در کتب اربعه نقد شده است. امام صادق(ع) بیان میکند مقدار زکات فطره بر هر کوچک و بزرگ، آزاد و برده، زن و مرد، یک من از خرما، کشمش، جو یا ذرت بود. وقتی دوران حکومت معاویه رسید و مردم در فراوانی بودند، از آن مقدار به نصف صاع از گندم عدول کردند[۴۴] یا به تعبیر برخی روایات، معاویه آن را نصف صاع از گندم قرار داد[۴۵]. مقدار یک صاع گندم یا طعام برای زکات فطره در کتب عامه از رسول خدا(ص) نقل شده است[۴۶].
در نقلی از ابنعمر، پیامبر(ص) یک صاع (من) از خرما، کشمش و مانند آن برای زکات فطره قرار داده است[۴۷]. برخی این را به جهت وضعیت نامناسب مردم دانستهاند[۴۸] تا اینکه معاویه آن را نصف صاع قرار داد. بعد که وضع آنان بهتر شد و گندم فراوان گردید، آن را نیممن از گندم قرار دادند و مدعی هستند که این نظر صحابه[۴۹] و فتوای فقهای اهل سنت است[۵۰]. معاویه مدعی بود نیممن گندم شام برابر با یک من خرماست[۵۱]. نووی در کتاب المجموع دراینباره مینویسد: واجب زکات فطره، یک من است و از پیامبر(ص) نصف من از گندم نقل نشده است و آنچه از معاویه نقل شده، اجتهاد اوست و روایات آن نیز ضعیف است[۵۲]. این گزارش نووی خبر ذکرشده از منابع شیعه را تأیید میکند که معاویه زکات فطره را نصف صاع گندم قرار داد.
۴. پناهبردن افراد به معاویه: عدالت امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومتش باعث شد برخی متخلفان که از بیتالمال سوءاستفاده کرده بودند، در شام به معاویه بپیوندند و از بخششها و انعامهای وی بهرهمند شوند؛ مانند یزید بن حُجَیَّه[۵۳] و قعقاع بن شَوْر[۵۴]. اعمش گوید: علی(ع) افراد را بر ولایت و اعمال شهرها میگمارد. آنان اموال بیتالمال را برمیداشتند و به سوی معاویه فرار میکردند[۵۵]. افرادی نیز به جهت زیادهطلبی مالی که حضرت با آن مخالفت میکرد، این مسیر کج را انتخاب کردند که جمعی عقیل را از این گروه دانستهاند[۵۶]. در کافی نمونهای از این زیادهخواهان که با مخالفت امام علی(ع) روبرو شده بودند، گزارش شده است. امام صادق(ع) میفرماید امیرالمؤمنین(ع) غلامی داشت که درخواست مال اضافی کرد؛ حضرت فرمود: وقتی که عطایم را بدهند، با تو تقسیم میکنم. غلام گفت: آن برای من کافی نیست. غلام به سوی معاویه رفت و به او صله داد و او را گرامی داشت. غلام نامهای به امیرالمؤمنین(ع) نوشت و از مقدار مالی که به دست آورده سخن گفت. حضرت در پاسخ وی این نامه را نوشت: «اما بعد، بدان این مالی که اکنون در دست توست پیش از تو در دست دیگران بوده و پس از تو نیز به دست دیگری میرسد و تنها آن مقدار از این مال بهره توست که به وسیله آن برای خویش کاری آماده کنی؛ پس خود را بر فرزندانت در آنچه به کار آنها میخورد، مقدم دار؛ زیرا (اگر فرزندانت را در نظر داشته باشی و به وسیله آن برای خود کاری صورت ندهی در این صورت) برای یکی از دو نفر مال جمع کردهای: مردی که (پس از تو) آن مال را در راه اطاعت خدا مصرف کند و او سعادتمند شده، ولی تو بدبخت گشته ای و مردی که آن را به مصرف گناه و نافرمانی خدا برساند و به وسیله مالی که تو برای او جمعآوری کردهای، بدبخت شود و هیچ یک از این دو دسته شایسته آن نیستند که تو آنها را بر خویشتن مقدم داری و به خاطر این مال، بار خودت را سنگین مکن؛ پس نسبت به آنچه گذشته، به رحمت خدا امیدوار باش و برای آنکه به جای مانده، به روزی خدا اعتماد کن»[۵۷].
از نامه استفاده میشود این غلام دارای فرزند و عائلهمند و نیازمند بوده است؛ در عین حال حضرت حق اضافهای از بیتالمال به وی نداد؛ همانگونه که به اعتراض بر تقسیم مساوی[۵۸] و درخواست سهم بیشتر عقیل، برادرش که دارای فرزندان متعدد بود، بیاعتنایی کرد و سهمی اضافی از بیتالمال مسلمین به او نداد[۵۹].
۵. نقد کارگزار معاویه: معاویه بعد از امام حسن(ع) خلافت را به دست گرفت و کارگزاران خود را به مناطق مختلف اعزام کرد. او مروان بن حکم را بر مدینه گمارد و به او دستور داد حقوقی برای جوانان قریش قرار دهد. او نیز چنین کرد. علی بن الحسین(ع) گوید: من نزد مروان رفتم؛ از من پرسید: نامت چیست؟ گفتم: علی بن الحسین(ع). پرسید: نام برادرت چیست؟ گفتم: علی. گفت: علی، علی؛ پدرت چه منظوری دارد که تمام بچههایش را علی مینامد؟ آنگاه برای من مقداری حقوق از بیتالمال تعیین کرد، سپس به سوی پدرم بازگشتم و ایشان را از اظهارات مروان آگاه کردم. حضرت فرمود: وای بر فرزند زرقاء که پوست دباغی میکرد. اگر برای من صد پسر متولد شود، دوست دارم نامی جز علی بر آنان ننهم[۶۰].[۶۱]
منابع
پانویس
- ↑ مضمون جملهای از خطبه شقشقیه (خطبه ۳) که در نهج البلاغه آمده است.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۹۶.
- ↑ «و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۶.
- ↑ طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، ص۴۴؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۳۸، ص۹۵.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۶۲.
- ↑ ر.ک: قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۱، ص۲۱۶؛ کراجکی، کنز الفوائد، ص۲۸۱؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۲۱۴؛ ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۱، ص۶۲؛ طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، ص۲۱۸؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۲۶، ص۳۴۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۶، ص۱۹۶.
- ↑ «و اگر تو را (هم نزد خود) ببریم باز هم از آنان انتقام خواهیم گرفت» سوره زخرف، آیه ۴۱.
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۱۶؛ شیخ مفید، الافصاح، ص۱۳۵؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۳۶۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۱۹؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۳۵۴؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۵۳. به نقل از: ابن عساکر و سیوطی و زرقانی؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۳؛ صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۱۱، ص۲۹۶.
- ↑ فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۵۱؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۱۵، ص۳۲۱؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۲۴۴؛ طبری، محب الدین، ذخائر العقبی، ص۷۷۶؛ نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۵۴؛ أبو یعلی، المسند، ج۲، ص۳۴۱؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۳.
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۱۲۶؛ طبری، محب الدین، الریاض النضره، ج۳، ص۵۲۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۴؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۴۰.
- ↑ ر.ک: قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲، ص۵۲۲؛ طبری، محب الدین، ذخائر العقبی، ص۱۱۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۳۷؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۰؛ طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، ص۱۳۸؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۹۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۲۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۹۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست (مانند کسی است که چنین نیست)؟» سوره هود، آیه ۱۷.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۵۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۳۲۴؛ شیخ مفید، الامالی، ص۹۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۳۱۵.
- ↑ جعفری، یعقوب، مقاله «قاسطین»، دانشنامه امام علی ج۹، ص ۱۳۶.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۷، ص۳۷۸؛ محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۰، ص۳۸۰.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۳؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۴.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۹۲؛ شیخ طوسی، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، ص۱۸۱: «يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ».
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۹۰.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۹۰؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص۲۵۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۴.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۱۷.
- ↑ شیخ طوسی، الخلاف، ج۶، ص۱۲۰؛ سیدمرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۱۵۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۳۴.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۳۴۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۵۲.
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۰۸: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَهَى أَهْلَ مَكَّةَ أَنْ يُؤَاجِرُوا دُورَهُمْ، وَ أَنْ يُعَلِّقُوا عَلَيْهَا أَبْوَاباً».
- ↑ «بیگمان به کسانی که کفر ورزیدهاند و (مردم را) از راه خداوند و از مسجد الحرام ـ که آن را برای بومی و غیر بومی یکسان قرار دادهایم ـ باز میدارند و (نیز) به هر کس که در آن از سر ستم آهنگ کژروی کند، از عذابی دردناک میچشانیم» سوره حج، آیه ۲۵.
- ↑ برخی مانند ابنعباس منظور از «فیه» را کل حرم و مکه میدانند (ابوبکر احمد بن علی رازی جصاص، أحکام القرآن، ج۱، ص۹۰) و برخی فقط مسجدالحرام. گروه دوم تساوی را در استفاده از مسجدالحرام مطرح کردهاند (ابوعبدالله محمد بن عبدالله فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۳، ص۲۱۶).
- ↑ نهج البلاغه، ص۴۵۷، ن۶۷: «وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ».
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۴۰.
- ↑ بدرالدین عینی، عمدة القاری، ج۹، ص۲۲۸.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۱۴۷: لقد استخلف معاوية و ما لدار بمكة باب.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۳-۲۴۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۴۲۰.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۴؛ همو، علل الشرائع، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۵۲؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج۳، ص۱۸۸.
- ↑ ر.ک: شیخ صدوق، المقنع، ص۲۱۰؛ همو، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۲۰۳؛ همو، من لایحضره الفقیه، ج، ص۵۱۷؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج، ص۱۰۳؛ رسالههای عملیه.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۲، ص۴۸؛ همو، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۸۳.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۲، ص۴۹.
- ↑ عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۳، ص۳۱۶؛ مالک بن انس، الموطأ مالک، ج۱، ص۲۸۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۲، ص۵۴۸؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۶۷۸؛ ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۵۶۹؛ علی بن عمر دارقطنی، سنن الدارقطنی، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ محمد بن ادریس شافعی، الأم، ج۲، ص۶۲؛ بدرالدین محمود عینی، عمدة القاری، ج۹، ص۱۱۳؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج، ص۱۰۳.
- ↑ بدرالدین محمود عینی، عمدة القاری، ج۹، ص۱۱۳.
- ↑ بدرالدین محمود عینی، عمدة القاری، ج۹، ص۱۱۳.
- ↑ ابنحجر، فتح الباری، ج۳، ص۳۷۴.
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۲، ص۵۴۸.
- ↑ ابوزکریا یحیی بن شرف نووی، المجموع (دارالفکر)، ج۶، ص۱۴۳: فرض صدقة الفطرة صاعا.. الحديث و حديث معاوية اجتهاد له لا يعادل النصوص و لم يثبت عن النبي(ص) نصف صاع من برّ والمروي في ذلك ضعيف ولم يصح فيه إلا اجتهاد معاوية.
- ↑ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۳۵۷.
- ↑ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۳۶۵.
- ↑ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۳۵۷: «كَانَ عَلِيٌّ(ع) يُوَلِّيهِمُ الْوِلَايَاتِ وَ الْأَعْمَالَ فَيَأْخُذُونَ الْأَمْوَالَ وَ يَهْرُبُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ».
- ↑ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۴۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۷۲؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۱، ص۱۰۲: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَا فِي يَدِكَ مِنَ الْمَالِ قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى أَهْلِهِ بَعْدَكَ وَ إِنَّمَا لَكَ مِنْهُ مَا مَهَّدْتَ لِنَفْسِكَ فَآثِرْ نَفْسَكَ عَلَى صَلَاحِ وُلْدِكَ فَإِنَّمَا أَنْتَ جَامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ وَ لَيْسَ مِنْ هَذَيْنِ أَحَدٌ بِأَهْلٍ أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا تُبَرِّدَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ وَ ثِقْ لِمَنْ بَقِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۸۲.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۴۶، خ۲۲۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۱۹: «فَقَالَ الْحُسَيْنِ(ع): وَيْلِي عَلَى ابْنِ الزَّرْقَاءِ دَبَّاغَةِ الْأَدَمِ لَوْ وُلِدَ لِي مِائَةٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا أُسَمِّيَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا عَلِيّاً».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۸.