اسم مستأثر در عرفان اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

تعریف اصطلاحی

اسمای مستأثره از اسمای ذاتیه‌ای هستند که دارای کلم و اثر متعیّنی نبوده و تحت اسم باطن و اول مندرج‌اند. منشأ نام‌گذاری این اسما به مستأثره، پاره‌ای از ادعیه مأثوره: «أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ... أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ» و برخی از احادیث، مانند: «... اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً... وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ» می‌باشد. مرحوم شاه‌آبادی، استاد عرفان امام خمینی، اسم مستأثر را این‌گونه تعریف کرده‌اند: اسم مستأثر، همان ذات احدیه مطلقه است، زیرا ذات با حیثیت تعیّن، منشأ ظهور است، به خلاف ذات مطلقه؛ یعنی ذات بدون تعیّن و اطلاق اسم بر آنکه اِشعار به تعین دارد، نحوی از مسامحه است. تناسب تعریف لغوی با اصطلاحی اسم مستأثر در این است که این اسم، مخصوص حق تعالی است و غیر خدا از آن بهره‌ای ندارد، زیرا حکم و اثر در عالم خارجی و محسوس ندارند. اسم مستأثر در اصطلاح عارفان شیخ اکبر محیی الدین، معروف به «ابن عربی» در کتاب معروفش فتوحات مکیه، اسم مستأثر را این‌چنین توضیح می‌دهد: برخی از اسمای الهی از خلقت و نسبت اکوان بیرون و خارج می‌باشند و جز خدای سبحان، کسی از آنها آگاه نیست، زیرا آنها با اکوان و اعیان خارجی تعلّق و ارتباط ندارند.

شیخ صدرالدین قونوی، معروف به «شیخ کبیر» در کتاب مفتاح الغیب، پیرامون اسم مستأثر بیش‌تر از ابن عربی توضیح داده که ترجمه آن را از شرح مقدمه قیصری استاد جلال‌الدین آشتیانی نقل می‌کنیم: بعضی از اسما در علم، دارای حکم متعینی هستند که به واسطه تعین، حکم آن اسم دانسته می‌شود. علم به این اسم یا از پشت پرده اثر است - این مقام بهره عارفان از ابرار است- یا بدون واسطه و حجاب مکشوف و مشهود می‌شود که این مقام، به مقربان اختصاص دارد. برخی از اسمای ذاتیه، دارای حکم و اثر متعینی در عالم خلق نمی‌باشند؛ این قبیل از اسما را اسمای مستأثره نامیده‌اند. پیامبر(ص) در دعای خود عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ»[۱]؛ «بار خدایا من تو را می‌خوانم به هر اسمی که برای تو است و خودت را به آن نامیده‌ای یا در قرآن فرو فرستادی یا آن را به بنده‌ای از بندگانت آموخته‌ای یا در علم غیب خودت به آن متفرّد و مخصوص شده‌ای».

ابن فناری، مؤلف کتاب معروف مصباح الانس که شرح بر مفتاح الغیب قونوی است، عبارت قونوی را با شرح و توضیح چنین بیان می‌کند: اسمای ذات دو قسم است: یکی اسمایی است که حکم و اثر در عالَم خارج دارند که از پس پرده اثر شناخته شده و یا از راه کشف و شهود شناخته می‌شوند. دوم اسمایی است که اثر و حکمی در عالم خارج ندارند که همان اسم مستأثری است که در دعای پیامبر(ص) آمده است. و این بدان خاطر است که شئون الهی، بی‌نهایت است و مقدار محدودی از آن موجود می‌شود که شئون متناهی از نامتناهی بسیار فاصله دارد. و آن‌چه از شئونات موجود نمی‌شود، بسیار بیش‌تر است؛ پس نسبت اسمایی که حکم و اثر در خارج دارند، به اسمای مستأثره که حکم و اثر ندارند، نسبت متناهی با نامتناهی است[۲].

علامه داوود قیصری که سخن‌گوی عارفان است، با جمع‌بندی کلمات و سخنان عارفان نامدار، نظر خود و مشهور بین عارفان را این‌گونه بیان می‌کند که ما ترجمه آن را از استاد آشتیانی نقل می‌کنیم: بعضی از اسما، مفاتیح غیب وجودند، که منشأ تعین وجود می‌شوند و کسی علم به مفاتیح غیب ندارد و فقط خداوند به آن عالم است؛ چون در غیب وجود برزخ، موجودند و کسی راه به غیب وجود ندارد، مگر کسی که مورد تجلی حق، به هویت ذاتیه واقع شود؛ یعنی مورد تجلی ذاتی حق واقع گردد؛ کسانی که مظهر تجلی صفاتی هستند، از این اسما خبر ندارند. عالم به غیب؛ یعنی مفاتیح غیب حق است و غیب وجود خود را برای کسی ظاهر نمی‌نماید، مگر به بعضی از بندگان خود و آن بندگان کمّل، مخصوصی به تجلی ذاتی‌اند. این قبیل از اسما را که کسی به آنها وقوف حاصل نمی‌نماید، اسمای مستأثره نامیده‌اند و مکنون در غیب وجودند. این اسما، داخل حیطه اسم اول و اسم باطنند و چون داخل در اسم باطنند، هرگز ظاهر نمی‌شوند. این اسما، مبدأ ظهور اسمایی هستند که مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند، و اعیان ثابته، صور و تعین این اسما می‌باشند. اعیان ثابته، ظهور اسمای الهیه‌اند و اسمای الهیه، باطن اعیان ثابته‌اند و اسمایی که حکومت بر اعیان ثابته دارند، ظهور اسمای مستأثره‌اند و اسمای مستأثره، داخل در حیطه اسم باطن و اسم اولند. بنابراین، آن‌چه که مربوط به غیب وجود است، منتسب به اسم باطن و اول است. و آن‌چه که اختصاص به ظاهر و صورت وجود (آخر) دارد، محکوم به حکم اسم ظاهر است[۳].

از مجموع سخنان عارفان مذبور، این مطلب به دست می‌آید که اسمای مستأثره از اسمای ذاتیه حق هستند که حکم و اثر و مظهری در عالم خارج ندارند، زیرا آنها با غیر خدا ارتباط ندارند و از شئونات نامتناهی هستند که چون تحت پوشش اسم اول و باطن می‌باشند، مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند و حکومتی بر اشخاص خارجی ندارند.

اسم مستأثر در اصطلاح عارفان

ابن عربی می‌گوید: برخی از اسما از خلقت و نسبت اکوان بیرون می‌باشند و جز خدا کسی از آنها آگاه نیست، زیرا با اعیان خارجی ارتباط ندارند. صدرالدین قونوی می‌گوید: برخی از اسماء ذاتیه که دارای اثر متعیّنی در عالَم نمی‌باشند، اسمای مستأثره نام دارند. پیامبر(ص) فرمود: بار خدایا! تو را می‌خوانم به هر اسمی که برای تو است یا در قرآن فرو فرستاده‌ای یا آن را به بنده‌ای آموخته‌ای و یا در علم غیب خودت به آن مخصوص شده‌ای. ابن فناری در توضیح آن گوید: شئون الهی، بی نهایت است که مقداری از آن موجود می‌شود این متناهی و مربوط به اسماء با اثر است، و بیش‌ترِ آن موجود نمی‌شود که این نامتناهی و مربوط به اسماء مستأثره است، پس نسبت اسما با اثر به اسماء مستأثره، نسبت متناهی با نامتناهی است. قیصری می‌گوید: بعضی از اسما، مفاتیح غیب وجودند که منشأ تعیّن وجود می‌شوند و کسی علم به مفاتیح غیب ندارد و فقط خدا به آن عالم است؛ چون در غیب وجود برزخ، موجودند و کسی راه به غیب وجود ندارد، مگر مورد تجلی حق به هویت ذاتیه واقع شود. این اسما را که کسی به آنها واقف نمی‌شود، اسمای مستأثره می‌گویند و نهان در غیب وجوند، و زیر پوشش اسم اول و باطنند و چون داخل در اسم باطنند، هرگز ظاهر نمی‌شوند و مبدأ ظهور اسمایی هستند که مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند. در نتیجه: اسمای مستأثره از اسماء ذاتیه‌اند که اثر متعینی در خارج ندارند و جز حق و برگزیدگان او، کسی بر آنها آگاه نیست، و از شئونات نامتناهی حقند و زیر پوشش اسم اول و باطنند، به همین خاطر، هرگز وجود خارجی پیدا نمی‌کنند، اما مبدأ ظهور اسمایی می‌باشند که آنها مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند.

رابطه اسم مستأثر و اسم اول و باطن

همان‌گونه که در تعریف اسم مستأثر گذشت، عارفان بر این عقیده‌اند که اسم مستأثر از اسماء ذاتیه است که تحت اسم باطن و اول مندرج است. برای روشن شدن ارتباط اسم مستأثر با اسم اول و باطن، لازم است، چهار اسم اول، آخر، ظاهر و باطن که به امهات اسما معروفند، معرفی شوند. این چهار اسم یک بار در قرآن به کار رفته‌اند: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۴].

﴿الْأَوَّلُ: اصل این اسم از آل، یؤول و مؤنث آن، اولی و در فارسی به معنای نخستین است که نقیض آخر می‌باشد. برای این اسم، معانی گوناگونی بیان شده است، مانند: بی‌ابتدا است، قبل از همه اشیا است و در تمام اوصاف نیکو و فضایل و کمالات، اول است، زیرا حق تعالی، وجود مطلق، بلکه مطلق وجود است و واجد کمالات می‌باشد و چون علت تمام اشیا است، تمام کمالات از او نشأت گرفته و او اولویت به تمام کمالات خواهد داشت. ﴿الْآخِرُ: بر وزن فاعل، ضد واژه اول است. برای این اسم، معانی گوناگونی بیان شده است، مانند: بی‌انتها بودن و بعد تمام اشیا بودن، و چون خداوند جامع کمالات است، لذا هیچ کمالی ماورای او و بعد از او قابل اعتبار و تصور نیست و تمام کمالات بدو ختم می‌شود. ﴿الظَّاهِرُ: این واژه از اسمای خداوند است و به معنای «پیدا» می‌باشد.

﴿الْبَاطِنُ: این واژه بر وزن فاعل، به معنای نهان و پنهان است که از اسمای خداوند می‌باشد که برای آن معانی گوناگونی ذکر کرده‌اند، مانند بی‌اختفا است، به حقایق همه اشیا عالم است و دیده نمی‌شود، زیرا حق تعالی مقوّم و علت جهان است و جهان معلول و متقوّم است و علت، هر لحظه با معلول حضور دارد که نحوه این حضور برای مخلوقات ناپیدا است و او به واسطه شدت اتصال معلول به علت در بطون محض است و معرفتش در گرو شهود مظاهر اسم ظاهر است، نه باطن[۵]. عرفای متأله، اسم اول و باطن و ظاهر و آخر را اسماء اُوَل نامیده‌اند که عبارتند از: اسمایی که پس از اعتبار، مفاتیح الغیب، مفتاح بطون و شهادت می‌گردند. مفاتیح بطون، اسم باطن و اول است و مفاتیح شهادت، اسم ظاهر و آخر است. این اسما در مرتبه واحدیت اعتبار می‌گردند[۶].

قیصری می‌گوید: اسما از جهتی منقسم به چهار قسمت می‌شوند که آنها را امّهات اسما می‌گویند و عبارت‌اند از: اول و آخر و ظاهر و باطن که جامع آنها الله و رحمان است و هر اسمی، مظهری از ذات حق است، یا مظهر ازلیت اوست و یا مظهر ابدیت، چنان‌که اول، مظهر ازلیت است و آخر، مظهر ابدیت است، ظهور او از اسم ظاهر و بطون از اسم باطن است[۷]. چون منشاء انتزاع این چهار اسم، ذات حق تعالی است، پس آنها جزو اسم ذات می‌باشند، و از طرفی، چون معنای اول، اولیت به تمام کمالات بود و معنای باطن، سرّ معیت وجودی حضور حق تعالی با جهان در نهان بود، و از طرف دیگر، اسم مستأثر، منحصر به حق تعالی بود و از دید غیر خدا نهان بود، به همین خاطر، اسم مستأثر را نیز جزو اسماء ذاتیه شمرده‌اند که تحت پوشش اول و باطن می‌باشد، پس هم‌آهنگی کامل اسم مستأثر با اسم اول و باطن، در ویژگی‌هایشان معلوم می‌گردد.

دیدگاه امام خمینی درباره اسم مستأثر

حضرت امام خمینی می‌گوید: وجود یا به تجلی غیبی احدی تجلی می‌کند و این تجلی به اسم مستأثر که هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است، واقع می‌شود، که مقام به شرط لایی همین است، و در این مقام، برای حق تعالی اسمی است، که بر احدی معلوم نیست و حق متفرّد به علم آن است و آن نام مقدس در علم غیب خدا، انحصاری او است.»...

سخن بالا هم با معنای لغوی اسم مستأثر سازگار است و هم با مفاد حدیث اول و هم با اصطلاح عارفان؛ اما درباره حکم و اثر آن در اینجا چیزی نفرموده، فلذا در جای دیگر می‌گوید: برای اسم مستأثر در عالم خارج اثر است، در نهایت اثر آن نیز مستأثر است، زیرا برای احدیت ذاتیه، با هر چیزی ارتباط خاصی است که همان سرّ وجودی ذات احدی است که هیچ کس جز خدا بدان علم ندارد. اختلاف دیدگاه امام خمینی با عارفان در این سخن روشن می‌شود، زیرا ایشان بر خلاف عارفان، معتقد است که اسم مستأثر، اثر خارجی دارد. برای تقریب دو دیدگاه و تبیین اختلاف، باید بگوییم: نظر عارفان در این زمینه اطلاق دارد، زیرا می‌گویند: اسم مستأثر، اثر خارجی ندارد، نه اثر مستأثر و نه غیر مستأثر، اما نظر امام خمینی مقید است، چون می‌گوید: اسم مستأثر، اثر خارجی مستأثر دارد، پس در این که اسم مستأثر، اثر خارجی غیر مستأثر ندارد، بین امام خمینی با عارفان اتفاق نظر است؛ البته این را هم باید بگوییم که مبنای امام خمینی در این جا کاملاً منطبق با قواعد عرفانی است، زیرا همان‌گونه که قیصری در مقدمات شرح فصوص بیان کرده است: هیچ اسمی از اسما، خالی از ظهور در مظاهر نیست. چیزی که هست مظاهر در احکام، تابع اسمای حاکمه‌اند و از خصوصیات اسم حاکم حکایت می‌نمایند، یکی از احکام اسمای مستأثره، خفای حقیقت آن است.

آن‌گاه امام خمینی نظر خود را در مظهر داشتن اسم مستأثر بیان می‌نماید: کیفیت ارتباط غیبی احدی را کسی نمی‌داند، بلکه آن، رابطه‌ای است بین اسمای مستأثره با مظاهر مستأثره، زیرا اسمای مستأثره در نزد ما دارای مظاهر مستأثره‌اند و اصلاً هیچ اسمی از اسما، بدون مظهر نیست و اسم مستأثر الهی نیز مظهری دارد، ولی مظهر آن، مانند خود اسم مستأثر، مستأثر در علم غیب حضرت احدیت است. در این مطلب نیز تفاوت عقیده امام خمینی با عارفان به خوبی روشن است. شاید بتوان گفت که ادعای امام در مظاهر مستأثره، برای اسمای مستأثره، هستند به مفاد حدیث دوم باشد که خدا را به بنده مستأثر در علم غیب حضرت احدیت قسم می‌داد، که در این صورت، این بنده مستأثر، مظهر مستأثر باشد؛ و از طرفی، با اصول مسلّم عرفانی سازگار است، همان گونه که قیصری در مقدمات شرح فصوص می‌گوید: برای هر یک از اسماء مظهری در وجود علمی و عینی (عالم باطن و ظاهر) است. و هر یک از اسما، مظهری می‌طلبد که به وسیله آن مظهر، احکام اسم، ظاهر می‌شود.

خلاصه نظر امام خمینی این است: اسم مستأثر، هفتاد و سومین حرف از اسم اعظم است و منشأ تجلی وجود، به تجلی غیبی احدی است که بر احدی معلوم نمی‌شود و حق متفرّد به علم آن است که دارای اثر مستأثر و مظهر مستأثر است.

مقدمه

«فَأَسْأَلُكَ -اللَّهُمَّ- بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِكَ، وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِكَ»[۸]. «پس از تو درخواست می‌نمایم -بارخدایا- قسم بنام‌های پنهان شده‌ات، و به جمال و نیکوییت که پرده‌ها (انوار عزّت و جلال و عظمت و بزرگواریت) آن را (از نظر خلائق و آفریده شدگان) پوشیده است».

اسماء الهی تعینات، تجلیات، ظهورات ذات الهی و واسطه فیض حقند و فیض الهی از طریق آنها به عالم ملک و ملکوت می‌رسد، در بین این اسماء همان‌طور که از روایات بر می‌آید خداوند دارای اسمی است که برای خود برگزیده است و احدی از آن مطلع نیست حتی پیامبر اسلام(ص) و اوصیاء او. امام باقر(ع) می‌فرماید اسم اعظم که ۷۳ حرف می‌باشد پیش ما هست و یک حرف آن نزد خداست که «اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ». این اسم به اسم مکنون و مخزون نیز خوانده شده است و از مراتب غیبی اسم اعظم شمرده می‌شود. این مطلب را از روایات باب حدوث اسماء کافی می‌توان استفاده کرد. که روایت امام باقر(ع) را نقل می‌کنیم: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»[۹].

«امام باقر(ع) فرمود: اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است، و تنها یک حرف آن نزد آصف بود، آصف آن یک حرف را گفت و زمین میان او و تخت بلقیس درهم نوردید تا او تخت را به‌دست آورد، سپس زمین بحالت اول برگشت، و این عمل در کمتر از یک چشم بهم زدن انجام شد و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داریم و یک حرف هم نزد خداست که آن را در علم غیب برای خود مخصوص ساخته است وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».

پس اسم مستأثر الهی از اسماء برگزیده و از مراتب اسم اعظم است، که در نزد خود پروردگار می‌باشد و هیچ کس حتی نبی اکرم(ص) و سلم هم از آن آگاه نیست. و در روایات نیز به این مطلب اشاره شده است. ابن عربی در فتوحات مکیه ذیل دعای پیامبر(ص): «اللهم انى اسألك بكل اسم سّميته به نفسك او علمت احدا من خلقك او استأثرت به فى علم غيبك» فرموده که این اسم مستأثر از همه ماسوی الله پنهان است، و کسی جز خدا نمی‌داند و بر آن آگاه نیست[۱۰]. آقا محمدرضا قمشه‌ای درباره اسم مستأثر می‌نویسند: «خداوند دارای اسماء و یژه‌ای است که تنها مخصوص خود اوست، هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند و هیچ کس به دانش او احاطه ندارد مگر آنچه را که خدا بخواهد و به واسطه همین اسم مستأثره است که از میان بندگان تنها دانشمندان خدا می‌ترسند، این دانشمندان عبارتند از: پیامبران، فرستادگان و دوستان نزدیک خدا. علّت خشیت و ترس آن است که نامبردگان به اسماء ویژه و مقتضای آنها علم و آگاهی ندارند، چراکه شاید در آن اسماء اموری باشد که باید از آنها به خدا پناه ببرند، چنان‌که در دعا وارد شده است: خدایا از تو به تو پناه می‌برم: «إلهي أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ»[۱۱].

همان‌طور که در پیش به آن اشاره شد، غیب ذات حق تعالی در مرتبه ذات وحدت حق حقیقیه مطلقه که از شدت بطون و غیب بدون واسطه هیچ یک از اسماء و صفات ظاهر نمی‌گردد، جهت بطون آن مقام احدیت است؛ و اولین تعین الهی بعد از این ماقم غیب و باطن، که واسطه در ظهور مقام واحدیت و ظهور اسماء الهی است، اسم مستأثر الهی می‌باشد. پس به این معنی اسم مستأثر جهت غیب و بطون ذات الهی است که هیچ ظهوری ندارد و هیچ کس از آن مطلع نمی‌باشد. صدرالدین قونوی اسماء حق را به دو قسم تقسیم می‌کند، یک قسم آنهایی که در عالم ظهور کرده‌اند و مظهردارند. که نیکوکاران کمّل یا از طریق همین ظهورها یا از طریق کشف و شهود آنها را می‌شناسند و قسم دوم اسمایی که اثری و ظهوری از آنها در عالم نیست و مستأثر در غیب الهیند[۱۲].

بنابراین معنی، اسم مستأثر، اسم برگزیده الهی است که اولین تعین غیب و بطون ذات الهی می‌باشد، و واسطه در ظهور مقام واحدیت که مقام ظهور اسماء است، می‌باشد. این اسم ظهوری و مظهری در خارج ندارد، لذا برای هیچ کس شناخته شده نیست. امام خمینی در شرح دعای سحر احتمال دیگری را در اسم مستأثر می‌دهند که شاید اسم مستأثر همان مقام غیب باشد و اطلاق اسم بر مقام غیب ذات به این جهت است که خود ذات علامت و نشانه بر ذات است. ایشان در تعلیقیه بر مصباح الانس این نظر را به استادشان مرحوم شاه آبادی نسبت می‌دهند، و در شرح دعای سحر می‌فرمایند: (که استاد عارف کامل فرموده‌اند که اسم مستأثر همان ذات احدّیت مطلقه حق است؛ زیرا ذات الهی با تعین منشأ ظهور است، امّا ذات مطلقه بدون تعین منشأ ظهور اسماء نمی‌باشد و اطلاق اسم بر این مقام ذات از باب تسامح در تعبیر است و اطلاق حقیقی نمی‌باشد[۱۳].

پس قول دوم در اسم مستأثر این شد که این اسم همان مقام احدیت می‌باشد، که ذات غیبی حق است و هیچ اثر و ظهوری در خارج ندارد. نظر سومی در اسم مستأثر می‌باشد که از کلمات امام خمینی در بعضی از کتاب‌های عرفانی ایشان می‌توان استفاده کرد. برای تبیین نظر ایشان بیان این مطلب لازم است، که نحوه ارتباط‍ خداوند با موجودات دیگر از دو طریق است: یکی غیرمستقیم که راه علل و اسباب است و یکی مستقیم که خداوند با تمام اشیاء یک ارتباط‍ خاص وجودی مستقیم دارد، به نحو سریان در همه اشیاء که از اسرار الهی است و کسی از چگونگی آن مطلع نیست. ابن فناری در مصباح الانس بعد از اشاره به نحوه ارتباط‍ اولی در سرّ ارتباط‍ دومی می‌فرماید که سرّ این ارتباط‍ وحدت ذاتی حق در همه موجودات می‌باشد که احکام کثرت و وسایط‍ را مستهلک می‌کند و به همین جهت هرچه غیر حق تعالی در عالم به علیت وصف گردد در واقع معدّ می‌باشد و مؤثّر حقیقی خدای واحد قهار است[۱۴].

و جامی در اشعة اللمعات[۱۵] بر اساس همین دو طریق جذبه و سلوک الی الله را بیان می‌کند فرق سالک مجذوب و مجذوب سالک را بیان می‌کند که اگر موجودات در نسبت با حق، حق سبحانه بی‌واسطه امر احاطه و سریان در او پیداکرد و فیضی هم که برسد بی‌واسطه است این طریق خاص است که بنده جذبه پیداکرده است و به او مجذوب سالک گویند و اگر به واسطه اموری بود که سلسله ترتیب است فیضی که به او می‌رسد به واسطه اموری است که سلسله مراتب با او معیت می‌کند که رونده این راه سالک مجذوب گویند. حال امام خمینی می‌فرماید جهت ارتباط‍ مستقیم خدا با اشیاء که از آن به سرّ وجودی نام می‌برند مظهر اسم مستأثر حق می‌باشد، که بنابراین نظر همان‌طور که اسماء الهی مظهر دارند اسم مستأثر نیز مظهر دارد؛ اما همان‌طور که خود این اسم برگزیده است و کسی از آن مطلع نیست مظهرهای آنکه همان جهت ارتباط‍ غیب مستقیم اشیاء با حق است، کسی از آن مطلع نیست.

امام خمینی در تعلیقیه بر شرح فصوص الحکم می‌فرماید: عندي ان الاسم المستأثر ايضا له اثر في العين الا ان اثره ايضا مستأثر فان للاحدية الذاتيه وجهة خاصة مع كل شئ هو سره الوجودي لايعرفها احد الاالله كمال قال ﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا[۱۶] و لكل وجهه هو موليها فالوجه الغيبيه لها اثر مستأثر غيبى تدبر تعرف[۱۷]. لذا حضرت امام خمینی ترتیب عوالم را که قیصری در شرح فصوص الحکم بیان می‌کند نمی‌پسندد و اولین عالم را سر وجودی اشیاء در مقام علم و عیان بیان می‌کند[۱۸].

از ظاهر کلام امام خمینی در شرح دعای سحر استفاده می‌شود که اصل این قول از استادشان مرحوم شاه‌آبادی است و ایشان آن را شرح کرده‌اند[۱۹] و بر اساس همین نظر در خطبه وصیت‌نامه‌شان پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) را مظهر همه اسماء حتی اسم مستأثر می‌دانند، گرچه کسی جز حق از مظاهر این اسم آگاه نیست.

به نظر می‌رسد این قول جامع‌تر و بیشتر مورد پسند است که اسم مستأثر همان طور که امام خمینی می‌فرمایند مظهری دارد چرا که اسم است و اسم ذات با تعین و وصف خاص است، و اگر اسم است پس ظهور و مظهری دارد و الا تنها مقام ذات مطلق غیرمتعین احدیت که بی‌واسطه اسم و رسم است، و در مقام و مرتبه قبل از واحدیت که مقام اسماء و صفات است، هیچ ظهور و مظهری ندارد. پس اگر اسم است هر چند اسم برگزیده و مخصوص خودش است، و هیچ کس از آن اطلاعی ندارد، اما مظهر و ظهور دارد و همان‌طور که امام خمینی فرموده‌اند می‌تواند مظهر و ظهور آن نیز برگزیده باشد و علمش مخصوص خودش باشد اگرچه در وجود آثاری داشته باشد و باز ما هم ندانیم که آن آثار از آن اسم مستأثر است؛ چون نه مظهر آن را کسی می‌داند و نه خود آن اسم را، و سریان وجودی ذات الهی در همه وجود و این که خودش می‌فرماید من از سیاهی چشم به سفیدی آن به شما نزدیک‌ترم، یا می‌فرماید من از رگ گردنتان به شما نزیک‌تر هستم، یا بحث فطرت الهی و فیض دائمی الهی در بقاء هستی در حالی که هستی غیر از او نیست؛ همه این مطالب دالّ بر این سخن است. و اینکه می‌فرماید حتی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز از آن آگاه نیستند و خبر ندارند، شاید بتوان گفت که علم بر آن اسم، فقط‍ مرتبه وجودی ذات واجب الوجود را می‌خواهد، و اگر کسی در آن مرتبه نیست که نیست، پس فی حد ذاته نمی‌تواند بر آن اسم علم داشته باشد. و آن اسم و علم به آن، با مرتبه غیب الغیوب و مقام احدیت عین هم است و ذات هیچ ماسوایی در آن مرتبه نیست تا آگاه بر آن شود و آن مقام مخصوص آن ذات است.

پس در اسم مستأثر سه نظر بیان شده است: اولین تعین ذات حق بعد از مقام احدیت که واسطه در ظهور مقام واحدیت است و اولین رتبه اسم اعظم است. و به تعبیر روایت یک حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم است؛

مقام غیب مطلق ذات حق که مقام احدیت است. و هیچ ظهور و مظهری ندارد و اطلاق اسم بر آن از باب تسامح در تعبیر است؛ اسم مستأثر همان سریان وجودی ذات حق در تمام اشیاء است و نحوه ارتباط‍ مستقیم ذات حق با تمام اشیاء است، بنابراین اسم مستأثر، هم اسم متعین است و هم ظهور دارد؛ گرچه کسی بر آن اسم و مظهر آن آگاه نیست. و ما نیز این قول را پسندیدیم.[۲۰]

  1. ابن فناری، مصباح الانس، ص۶؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۰-۲۶۱.
  2. ابن فناری، مصباح الانس، ص۴۷-۴۸.
  3. قیصری، شرح فصوص، ج۱، ص۳۶-۳۷؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۰.
  4. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  5. دانشنامه قرآن، خرمشاهی، ج۱ و ۲، ص۲۰، ۳۲۱، ۳۴۸ و ۱۴۱۹.
  6. دانشنامه قرآن، خرمشاهی، ج۱ و ۲، ص۲۰، ۳۲۱، ۳۴۸ و ۱۴۱۹.
  7. فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، ج۱، ص۱۸۷.
  8. صحیفه سجادیه، دعای ۵۰، بند ۵.
  9. الکافی، ج۱، ص۲۳۰، بَابُ مَا أُعْطِيَ الْأَئِمَّةُ(ع) مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ، ح۱، همچنین حدیث ۳ به این مطلب اشاره دارد.
  10. ابن عربی، فتوحات مکیه، باب ۳۶۵.
  11. آقا محمدرضاقمشه‌ای، رساله خلافت کبری، ترجمه و شرح علی زمانی قمشه‌ای، ص۴۱، نشر کانون پژوهش ۱۳۷۸.
  12. ابن فناری، مصباح الانس فصل چهارم از فصول فاتحه، ص۱۴.
  13. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه و شرح سید احمد فهری، ص۱۱۵.
  14. ابن فناری، مصباح الانس، ص۲۸.
  15. جامی، اشعة‌اللمعات، ص۱۴-‎‎۱۵.
  16. «هیچ جنبنده‌ای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد» سوره هود، آیه ۵۶.
  17. امام خمینی، تعلیقیه بر شرح فصوص الحکم، ص۲۶.
  18. امام خمینی، تعلیقیه بر شرح فصوص الحکم، ص۳۲.
  19. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه و شرح سید احمد فهری، ص۱۷۴.
  20. صمدی، قربانعلی، سجاده نور، ج۱، ص ۲۷۷-۲۸۲.