شورش خوارج در دوران امویان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث خوارج و شورش خوارج است. "شورش خوارج در دوران امویان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

خوارج که در هیاهوی جنگ نهروان تشکیل یافته بود، هم مخالف امیرالمؤمنین(ع) بودند و هم معاویه؛ چراکه او را منحرف می‌دانستند لذا معاویه نیز از خوارج نفرت داشت. در زمان حکومت معاویه چندین شورش علیه او انجام دادند که همگی سرکوب شد مانند شورش خوارج کوفه به رهبری "فروة بن نوفل اشجعی"؛ شورش "مستورد بن علقمه"؛ شورش "حیان بن ظبیان سلمی" و شورش "سهم بن غالب" و "خطیم باهلی".

جنبش خوارج

جنگ صِفِّین، نتایج بسیار مهمی بر اوضاع کلی اسلامی داشت و آن، گام دیگر در راهی بود که با کشته شدن عثمان بن عفان آغاز شده بود. هنگامی که خطر شکست شام آشکار شد، سپاه شام با رهنمود عمرو بن عاص قرآن‌ها را بر روی نیزه‌های‌شان برافراشتند. این کار در میان عراقیان، به‌ویژه قاریان[۱] تأثیر گذاشت. امام علی(ع) به این خدعه پی برده، اصحابش را از پیروی از این نیرنگ برحذر داشت؛ اما او نه تنها نتوانست اثر این کار را از میان جان‌ها و عقل‌ها بزداید، بلکه عده‌ای از افرادش به دلیل اینکه امام به کتاب خدا پاسخ مثبت نداد[۲]، او را تهدید کردند. به این ترتیب، بیشتر یارانش راه او را نرفتند و او را به آنچه دوست نمی‌داشت، وادار کردند. گروهی نیز از میان سپاهش با حَکَمیّت مخالفت کرده، پذیرش آن را از طرف او ناپسند شمردند و اصرار داشتند که همراه ایشان به جنگ برود تا حکم خدا جاری شود، اینان خوارج بودند.

برخی از کسانی که آتش بس را قبول کردند، دریافتند که در کاری عجله به خرج داده‌اند که در درون خود، بشارت پیروزی معاویه را می‌دهد و این کار، منافع‌شان را خیلی بیشتر از گذشته تهدید می‌کند. از این رو توبه کرده مجدداً خواستار جنگ شدند و فشارهای گوناگونی بر امام علی(ع) وارد کردند تا توبه کرده، جنگ را از نو آغاز کند؛ اما امام علی(ع) از اعتراف خودداری کرد؛ لذا این افراد با تمّرد از امام[۳] به گروه خوارج متمایل شدند.

در نتیجه این اختلاف موضع، دوازده هزار نفر از سپاه امام علی(ع) بیرون آمدند و به حَرَوْرا[۴] رفته، در آنجا عزلت گزیدند و به حروریّه معروف شدند[۵]. از آن روز به بعد، در اسلام حزب جدیدی به وجود آمد که از نظر سیاسی و دینی تأثیر بسیاری در تاریخ اسلام برجای گذاشت.

معاویه و خوارج

معاویه بیش از امام علی(ع) از خوارج نفرت داشت؛ زیرا به اعتقاد آنان معاویه از مسیر اسلام منحرف شده بود. از سوی دیگر، کار ایشان، خلیفه اموی را پریشان کرد؛ زیرا مخالف راه‌های مسالمت‌آمیز بودند، از این رو وی با خشونت به آنان پاسخ داد.

خوارج هم‌زمان با انتقال مرکز خلافت از کوفه به دِمَشق، موضع متعادل‌تر و سازگارتری اتخاذ کردند که این موضع در انتقال مرکز فعالیتِ حروریه از کوفه به بصره، سستی و انشعاب در جنبش آنان، پیش از پاگرفتن آن و تبدیل شدن به حزب عقیدتی نمودار شد[۶].

از این‌رو باید از فِرق عقیدتی ناهمگون خوارج ـ که دشمن یکدیگر بودند ـ سخن بگوییم. این مسئله اثر منفی بر نیروی نظامی ایشان گذاشت و برای حکومت اموی فرصتی پدید آورد تا بر آنان چیره شود. جنگ نهروان نخستین و آخرین جنگی بود که خوارج در آن، تحت سرپرستی واحد و در برابر دشمنی واحد جمع شدند و بعد از آن وحدت کلمه‌شان از بین رفت[۷].

سرکوب خوارج توسط فرمانداران معاویه

خوارج کوفه به رهبری فروة بن نوفل اشجعی با صلحی که میان امام حسن(ع) و معاویه صورت گرفت، مخالفت کردند و [در زمانی که هنوز معاویه کوفه را ترک نکرده بود] بر آن شوریدند و به سوی کوفه بازگشته، در نخیله اردو زدند. درگیری‌هایی میان ایشان و نیروهای نظامی که معاویه برای سرکوب‌شان فرستاد، رخ داد[۸].

جنبشی را که مستورد بن علقمه (در سال ۴۳) در برابر معاویه رهبری کرد، از بزرگ‌ترین شورش‌های آنان است. مغیرة بن شعبه، استاندار اموی کوفه در منطقه مذار میان واسط و بصره با آنان درگیر شد، رهبران‌شان را کشت و موفق شد جلوی فعالیت آنان را گرفته و خطر آنان را از کوفه دور کند. در این کار مهم عوامل چندی به کمک او شتافتند: پراکندگی قبایل خوارج و مردم کوفه، نیرومندی حکومت مرکزی و سیاست سختی که در برابر ایشان در عراق اتخاذ کرد و گرایش کوفیان به تشیّع آل امام علی(ع). شایان ذکر است که خوارج چندین مرتبه تلاش کردند صفوف کوفیان را برای جنگ متحد کنند، ولی ناکام شدند. حتی کوفیان جنگ با ایشان را به علت منافع سیاسی‌شان ترجیح دادند[۹].

خوارج کوفه چند سالی را در آرامش به سربردند، تا اینکه در سال ۵۸ / ۶۷۸م. فرصت دیگری برای انقلاب در برابر حکومت اموی ـ به رهبری حیان بن ظبیان سلمی ـ به دست آوردند. در سال بعد، با کشته شدن همگی آنان در جنگی در بانقیا[۱۰]، این شورش پایان یافت.

خوارج بصره شیوه هم‌کیشان کوفی خود را پیش گرفتند و با وجود گرفتاری‌هایی که برای‌شان پیش آمد، آرام نگرفتند و خطر آنان بار دیگر در عراق به سال ۴۱ / ۶۶۱ فزونی گرفت و به رهبری سهم بن غالب و خطیم باهلی شورش کردند. ابن عامر، استاندار اموی با آنان درگیر شده سرکوب‌شان کرد[۱۱].

آشکار است که ابن عامر با خوارج مدارا می‌کرد و به آنان نرمش نشان می‌داد، از این‌رو معاویه او را برکنار کرد و در سال ۴۵ / ۶۶۵ زیاد بن ابیه را استاندار بصره کرد. وی به سختی آنان را تحت پیگرد قرار داد و با اندک گمانی آنان را دستگیر کرده و به قتل رساند تا اینکه توانست سرکوب‌شان کند[۱۲]؛ اما آنان پس از هلاکت زیاد، در سال ۵۳ / ۶۷۳ فعالیت خود را از سر گرفتند. عبیدالله فرزند زیاد که از سوی معاویه در سال ۵۵ استاندار بصره شد، با ایشان درگیر شده، به تعقیب‌شان پرداخت. برخی از آنان را زندانی کرد و برخی دیگر را کشت[۱۳]. عبیدالله، استاندار بصره، پیوسته خوارج را تبعید می‌کرد و تحت فشار قرار می‌داد، تا اینکه معاویه مُرد.

به این ترتیب با وجود شدّت عمل و خشونت استانداران در همه دوران معاویه سرزمین عراق همچنان ناآرام بود[۱۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۱؛ قاریان با گرایش‌های سیاسی متفاوت، به تقوا مشهور بودند (ج).
  2. طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۴۹.
  3. عیسی، ریاض، الحزبیة السیاسیة منذ قیام الاسلام حتی سقوط الدولة الامویه، ص۹۱.
  4. حَرَوْرا، از روستاهای کوفه.
  5. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی ج۲، ص۹۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۵.
  6. عیسی، ریاض، الحزبیة السیاسیة منذ قیام الاسلام حتی سقوط الدولة الامویه، ص۱۱۳.
  7. خلیفات، عوض، نشأة الحرکة الأباضیه، ص۶۴.
  8. در مورد این درگیری‌ها ر.ک: یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۴؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۸؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۱۶۶ و ۱۷۳ - ۱۷۴.
  9. عیسی، ریاض، الحزبیة السیاسیة منذ قیام الاسلام حتی سقوط الدولة الامویه، ص۱۱۷ - ۱۱۸.
  10. ولهوزن، یولیوس، الدولة العربیة و سقوطها، ص۵۸ - ۵۹.
  11. طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۱۷۰ - ۱۷۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۵ ـ ۳۲۶.
  12. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶، ۲۲۲ و ۲۲۸.
  13. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۹۹، ۳۱۲ و ۳۱۳.
  14. طقوش و جعفریان، دولت امویان ص ۲۳.