عصمت از نسیان
عصمت از نسیان، شاخهای از بحث گستره عصمت پیامبران و امامان است. در این بخش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا پیامبران و امامان علاوه بر عصمت از گناه، اشتباه و سهو، از فراموشی نیز معصوم هستند یا خیر؟ متکلمان امامیه بر اساس ادله عقلی و نقلی به عصمت پیامبران و امامان از نسیان یا فراموشی، چه در دریافت و ابلاغ وحی و چه در امور عادی زندگی، عقیده دارند، با این حال غالب پیروان اهل سنت صرفاً به عصمت پیامبر از فراموشی در حوزه دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم، عقیده داشته و به عصمت آن حضرت از فراموشی در امور دیگر عقیدهای ندارند.
معناشناسی
عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع شیخ مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
نسیان
معنای لغوی
نسیان که از مادۀ «نسی» است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در ذهن بوده است[۱۱]. طبق این معنا نسیان ضد ذکر و حفظ میباشد[۱۲].
برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کردهاند؛ از جمله: «بیاعتنائی» و «ترک کردن»[۱۳] که در کلام عرب استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است[۱۴]. نسیان و «فراموشی» در اصطلاح قرآنی غالباً به معنای بیاعنتایی به خدا و اوامر او اطلاق میشود[۱۵].
اختیاری بودن نسیان
پرسشی که مطرح میشود این است که آیا نسیان امری اختیاری است یا اینکه صدور آن از انسان، خارج از اختیار اوست؟! برخی معتقدند نسیان از جمله اعمالی است که انسان در انجام آن دارای اختیار است. دلایلی نیز در این خصوص بیان شده که عبارتاند از:
دلیل اول
تلاش مضاعف انسان برای ضابط و حافظ بودن و نداشتن سهو و نسیان سبب میشود درصد خطای او نیز کمتر شود، در واقع اهتمام زیاد سبب سهو و نسیان کمتر میشود. پیامبر خاتم(ص) به عنوان اشرف مخلوقات و حافظترین و ضابطترین فرد، تنها هدفشان جلب رضایت الهی بوده و علاوه بر آن تلاشهای ایشان در راه حفظ دین و احکام الهی نیز موجب فیض و لطف الهی میشود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾[۱۶].
دلیل دوم
سرزنش نسیان در بسیاری از آیات و همچنین ذکر موارد عقاب در آخرت به دلیل نسیان، خود دلیلی بر اختیاری بودن آن است و الا سرزنش کردن شخصی که دچار سهو و نسیان شده، معنا ندارد: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا﴾[۱۷]؛ ﴿نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ﴾[۱۸].
خداوند متعال نیز به اختیاری بودن نسیان در انسان اشاره کردهاند: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا﴾[۱۹]، آیه دال بر این است که اگر آدم دارای طاقت و تحمل و عزم بود به آن کار اقدام نمیکرد و هر چه که قدرت انسان و عزم و طاقت او زیاد شود به نسبت آن نسیان او به مقتضای آیه کم میشود.
دلیل چهارم
دلیل آخر بر اختیاری بودن نسیان روایتی است از پیامبر خاتم(ص) که آن حضرت فرمودهاند: «رفع عن امتی نسیان حیث انه رفع امتنان و تسهیل»، به گفته ایشان رفع و از بین رفتن امری زمانی معنا مییابد که در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نیز برای امور اختیاری است[۲۰].[۲۱]
عصمت معصومان از نسیان
مراد از معصومان در اینجا، پیامبران و در رأس آنها پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) است. متکلمان امامیه قائل به عصمت همه انبیا و امامان معصوم(ع) از نسیان یا فراموشی هستند. چه فراموشی در دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم و چه فراموشی در سایر امورات شخصی زندگی.
آیات نافی عصمت پیامبران از نسیان
در بیان داستان و سرگذشت برخی از انبیای الهی در قرآن، آیاتی به چشم میخورد که ظاهرشان دلالت بر پدید آمدن نسیان و فراموشی در مورد برخی از آن حضرات دارد. برای مثال درباره حضرت حضرت موسی(ع) میخوانیم: ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا﴾[۲۲]؛ با ملاحظه چنین آیاتی ممکن است این سؤال به ذهن برسد که آیا امکان پذیر بودن فراموشی راجع به انبیای الهی، عصمت آنها را نقض نمیکند؟! مفسران قرآن، توضیحات و تبیینهای مختلفی راجع به چنین آیاتی بیان کرده اند: گروهی از مفسرین در تفسیر آیات نسبت دهنده نسیان به پیامبران گفتهاند: «نسيان» گاهى به معناى درنگ کردن و یا ترک نمودن چيزى است، هرچند انسان آن را فراموش نكرده باشد، همان گونه كه در داستان حضرت آدم(ع) مى خوانيم: ﴿وَلقَد عَهِدْنَا الى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ...﴾[۲۳]. مسلّماً حضرت آدم پيمان الهى را فراموش نكرده بود، ولى در مورد آن درنگ نمود، از این درنگ و تامل تعبير به فراموشى شده است.
همچنین درباره آیه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾[۲۴] که خطاب به پیامبر اسلام است، گفته شده معنای آن چنین است: «اى محمّد خدا تو را به حال خود رها نمى كند». درست همان معنایی که بر آیه: ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى﴾[۲۵] نیز منطبق است و چنین مفهومی به آن میبخشد: «پروردگارت تو را وانگذاشت و بر تو غضب نكرد»[۲۶].
عصمت پیامبر خاتم و امامان اثنی عشر از نسیان
یکی از دغدغههای پیامبر خاتم(ص)، احتمال فراموش کردن آیات وحی از سوی آن حضرت بود؛ آن هم در شرایطی که حجم انبوهی از آیات بر او نازل شده و پیامبر خاتم(ص) موظف به دریافت کامل از فرشته وحی و ابلاغ آنها بدون هیچ کم و زیادی به مردم بود. به همین سبب قرآن کریم در آیات مختلفی این نگرانی را از آن حضرت دفع نموده و به نوعی به عصمت پیامبر از نسیان یا فراموشی اشاره نموده است.
از آنجا که فراموش کردن احکام الهی از جانب پیامبر یا امام ـ که جانشین و خلیفه پیامبر به شمار آمده و وظیفه حفط و تبیین دین را به عهده دارد ـ باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل میگردد[۲۷]، از این رو اگر رسول یا امام در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشند؛ غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمیشود. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است که باید بیکموکاست به دست مردم برسد.
ادله عصمت پیامبر خاتم از نسیان
ادله عقلی
از همان براهینی که متکلمان از آنها برای اثبات اصل عصمت پیامبران استفاده کردهاند، میتوان جهت اثبات گستره این عصمت که عصمت از نسیان یکی از شاخههای آن است نیز استفاده نمود. این براهین عبارتاند از:
- برهان وجوب اطاعت از پیامبران: اگر از پیامبران خطا یا فراموشی سرزند، مخالفت و انکار آنها واجب خواهد بود که این مسأله با دستور خداوند بر اطاعت از آنها مغایرت دارد[۲۸].
- برهان حفظ شریعت: پیامبران، حافظ شریعت هستند، (حافظان شریعت باید معصوم باشند)، پس واجب است پیامبران، معصوم باشند[۲۹].
- برهان خلف یا لزوم اطمینان: پیامبر میخواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسد و اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم؛ لذا باید معصوم باشد[۳۰].
ادله نقلی
آیات زیر بر عصمت پیامبر از نسیان دلالت دارند:
- ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى * إِلَّا مَا شَاءَ الله إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى﴾[۳۱].
- ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ﴾[۳۲].
- ﴿فَتَعَالَى الله الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۳۳].
- ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا * إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا﴾[۳۴].
نکات برگرفته از آیات
در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- اطمینان خداوند به پیامبر درباره حفظ و عدم فراموشی آیات قرآن از سوی وی و پیامبر اکرم(ص)، مصون از هرگونه سهو و نسیان در تعالیم الهی: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى﴾؛
- فراموشی بعضی از قرآن از سوی پیامبر در صورت تعلّق مشیت خداوند: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى * إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾[۳۵].
- نیاز به تکرار کلمات وحی نیست؛ زیرا خداوند آن را نگهداری میکند: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾؛
- نباید که پیامبر در ادای وحی شتاب به خرج دهد و نگران فراموشی آن باشد: ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾؛
- لزوم انشاءالله گفتن، برای پیامبر هنگام یاد خدا پس از برطرف شدن فراموشی: ﴿وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾[۳۶].
دیدگاه اهل سنت
منشأ انتساب نسیان به پیامبر خاتم(ص)
اکثریت اهل سنت صرفا به عصمت پیامبران از نسیان در مرحله دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم باور دارند، از این رو این گروه عقیدهای به عصمت آن حضرت نه تنها از فراموشی که از اشتباه، خطا و... در امور شخصی زندگی آن حضرت که مرتبط با وحی نیست ندارند. با این حال برخی پیروان اهل سنت، اعم از متکلمان، مفسران و محدثان، حتی در عصمت پیامبران از نسیان در دریافت وحی از خدای تعالی و ابلاغ آن به مردم نیز خدشه نموده و آن را نیز لازم نمیدانند. دلیل این مسأله نیز برگرفته از روایات جعلی یا همان اسرائیلیات است که در برخی منابع اهل سنت به وفور نقل شده است[۳۷]. اعتماد به راویان چنین احادیثی موجب پذیرش این احادیث از سوی محدثان و دیگر علمای اهل سنت شده تا جایی که چنین روایاتی در موارد بسیاری مبانی اعتقادی و کلامی پیروان اهل سنت را تشکیل داده است.
افسانه غرانیق
از جمله روایات سخیف و جعلی که در پارهای از منابع اهل سنت نقل شده[۳۸] و دستمایه تردید در عصمت پیامبر از فراموشی نیز قرار گرفته، روایتی است که به افسانه غرانیق شهرت دارد. بر اساس این روایت، پیامبر حدود دو ماه پس از هجرت مسلمانان به حبشه در جمع مشرکان بود که سوره نجم بر وی نازل شد. آن حضرت نیز به امر الهی این سوره را بر مردم تلاوت کرد اما هنگامی که به آیه نوزدهم و بیستم رسید، تحتتأثیر شیطان قرار گرفت و آیات نازل شده الهی را فراموش نمود لذا عباراتی را بر آن سوره افزود که مضمونشان تأیید بتهای بزرگ مشرکان و امید شفاعت توسط آنها بود: تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَإنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی؛ آنها (بتهای لات و عُزّی و منات) پرندگان زیبای بلند مقامیاند و از آنها امید شفاعت میرود». با این وجود شب هنگام که جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمده و از آن حضرت خواست تا سوره نجم را قرائت کند. پیامبر آن سوره را با همان آیات مذکور قرائت نمود. هنگامی که جبرئیل عبارات تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی را انکار کرد، پیامبر فرمود: «آیا چیزی به خدا نسبت دادم که نفرموده است؟» پس از این خداوند آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء را به پیامبر وحی کرد که ترجمه آن چنین است: «و نزدیک بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و سپس تو را به دوستی خود گیرند؛ و اگر تو را استوار نمیداشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت، حتما تو را (عذابی) دو برابر (در) زندگی و دو برابر (پس از) مرگ میچشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمییافتی»[۳۹].
روشن است که این روایت علاوه بر آنکه به لحاظ سندی مخدوش و مردود است[۴۰]، به لحاظ دلالت و محتوا نیز مخالف نص صریح آیاتی است که تسلط شیطان بر پیامبران را انکار نموده است[۴۱]؛ ضمن آنکه مورد انکار برخی از بزرگان اهل سنت نیز قرار گرفته است[۴۲].
منابع
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۷، ص۳۰۴.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۲۲.
- ↑ زمخشری، جارالله، ابیالقاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۲م، چاپ اول، ص۶۳۱.
- ↑ ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج۶، ص۹۷.
- ↑ طباطبایی محمد حسین، المیزان، ج۷، ص۸۹.
- ↑ «و آنان که در (راه) ما (به جان و مال) جهد و کوشش کردند محققا آنها را به راههای (معرفت و لطف) خویش هدایت میکنیم، و همیشه خدا یار نکوکاران است». سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ «و کیست ستمکارتر از آن کسی که متذکر آیات خدایش ساختند و بدانها پندش دادند و باز از آنها اعراض کرد و از اعمال زشتی که کرده بود به کلی فراموش کرد» سوره کهف، آیه ۵۷.
- ↑ «و چون خدا را فراموش کردند خدا نیز آنها را فراموش کرد (یعنی به خود واگذاشت تا از هر سعادت محروم شوند)» سوره توبه، آیه۶۷.
- ↑ «و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم». سوره طه، آیه ۱۱۵.
- ↑ عاملی سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج ۶، ص۱۲۲-۱۱۸.
- ↑ فاطمه ملکی طجر، مقاله: نگاه و نقدی بر مسأله سهو النبی.
- ↑ «(ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد)» سوره کهف، آیه ۶۱.
- ↑ «پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!»، سوره طه، آیه ۱۱۵
- ↑ «و پروردگارت هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد». سوره مریم، آیه ۶۴.
- ↑ سوره ضحی، آیه ۳.
- ↑ طبرسى فضل بن حسن، ترجمه تفسير جوامع الجامع، ج ۴، ص۵۱.
- ↑ جمله ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾«تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند» سوره جن، آیه ۲۸، میفهماند که رسول بهگونهای وحی الهی را دریافت و ابلاغ میکند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمیدهد.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری * مگر آنچه را خدا خواهد که او آشکار و نهان را میداند» سوره اعلی، آیه ۶-۷.
- ↑ «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست * پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن * سپس شرح آن (نیز) با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۹.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود» * مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیکتر از این رهنمایی کند» سوره کهف، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ و استثناء در جمله: ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾ برگرفته از فعل تَنْسی است و (ما) موصوله از مستثنی است. و تقدیر: إلا الذی شاء اللّه أن تنساه، است یعنی مگر آنکه خدا بخواهد که تو فراموش کنی، در نتیجه مفعول فعل مشیئت حذف شده، همانطور که در غالب این موارد در زبان عرب حذف میشود مثل: ﴿وَلَوْ شَاءَ الله لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ﴾ اگر خدا بخواهد قوه شنیدن و دیدن معنوی آنان را از بین میبرد و مقصود از آن این جمله بعضی از قرآن است. التحریر والتنویر، ج۳۰، ص۲۴۸.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری، ج۱، ص۵۴۳، ح ۷۸۸؛ صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج۵، ص۲۲۴۹، کتاب الأدب، باب ۴۵، ح۵۷۰۴.
- ↑ ر.ک: سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸؛ حلبی، السیرة الحلبیه، بیروت، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۴؛ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، ۱۳۷۹ق، ج۸، ص۴۳۹-۴۴۰ و...
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸.
- ↑ هیچکدام از روایاتی که به نقل داستان غرانیق پرداختهاند، به صحابه پیامبر نمیرسند و نزدیکترین راویان به دوره پیامبر، تابعان هستند که هیچکدام پیامبر را درک نکرده و در حین رخ دادن ماجرای مذکور حاضر نبودهاند. درباره ابنعباس نیز که یکی از راویان این ماجرا است، گفته شده که او در سال سوم قبل از هجرت متولد شده و نمیتوانسته خود شاهد ماجرا باشد. ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ ر.ک: سوره نجم، آیات ۴-۱ و سوره یونس، آیه ۱۵.
- ↑ ر.ک: ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ۱۴۲۰ق، ج۷، ص۵۲۶؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۷۱ش، ج۱۳، ص۳۴۵-۳۴۹؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ۱۴۱۱ق، ج۲۳، ص۲۳۷.